

معلومات مکمل در باره 34 ولایت افغانستان !
این 34 ولایت 364 ولسوالی دارد که قرار ذیل به معرفی میگیرم.
1- کابل 15 ولسوالی ( استالف , بگرامی , فرزه , پغمان , قره باغ , کابل , چهارآسیاب , کلکان , خاک جبار , گلدره , موسهی , ده سبز , سروبی , میربچه کوت , شکردره).
2- هرات 15 ولسوالی ( ادرسکن , انجیل , اوبه , پشتون زرغون , چشت شریف , زنده جان , شینډنډ/سبزوار, غوریان , فارسی , کرخ , کشک , کشک کهنه , کهسان , گذره , گلران ).
3- ننگرهار 22 ولسوالی ( آچین , رودات , بټی کوټ , سرخ رود , بهسود , شیرزاد , پچیرآگام , غنی خیل , کامه , کوټ , حصارک , هسکه مینه , چپرهار , گوشته , خوگیاڼی , دربابا , لعل پور , دره نور , مهمند دره , خیوه , نازیان، سپین غر ).
4- بلخ 14 ولسوالی ( بلخ , چاربولک , چارکنت , چمتال , خلم , دولت آباد , دهدادی , زاری , شورتپه , شولگره , کشنده , کلدار , مارمل , نهرشاهی).
5- قندهار 16 ولسوالی ( آرغستان , شاه ولی کوټ , ارغنداب , شورابک , پنجوائی , غورک , خاکریز, دامان , معروف , ریگستان , میانشین , ژیړی , میوند , نیش , سپین بولدک ، تخته پل )
6- غور 10 ولسوالی ( فیروزکوه , تیوره , لعل و سرجنگل , دولینه , چهارسده , تولک , شهرک , ساغر , دولتیار , پسابند ).
7- لغمان 6 ولسوالی ( دولت شاه , قرغه ئی , علیشنگ , علینگار , مهترلام , بادپخ).
8- کندوز 7 ولسوالی ( امام صاحب , چهاردره , خان آباد , دشت آرچی , علی آباد , قلعه ذال , کندوز ).
9- پکتیا 14 ولسوالی ( گردیز، احمد آباد , جانی خیل , څمکنی , ډنډ پټان , وزی ځدراڼ , زرمت , سیدکرم , شواک , گرده څیړی , لجه احمدخیل , لجه منگل , میرزکه ، ځاځى اريوب).
10- زابل در تشکیلات رسمی 10 ولسوالی – در تشکیلات معارف 11 ولسوالی ( آتغر , ارغنداب , ترنگ و جلدک , دایچوپان , شاه جوی , شملزائی , شینکی , قلات , کاکر , میزان , نوبهار).
11- بغلان 15 ولسوالی ( نهرین , اندرآب , بغلان جدید , پل حصار , پل خمری , تاله و برفک , جلگه , خنجان , خوست و فرنگ , دوشی , دهانه غوری , ده صلاح , فرنگ و غارو , گذرگاه نور , برکه ).
12- بدخشان 28 ولسوالی ( آرغنج خواه , شغنان , آرگو , شکی , اشکاشم , شهدا , بهارک , شهربزرگ , تگاب/کشم بالا , شهر فیض آباد , کران و منجان , تیشکان , جرم , کشم , خاش , کوف آب , خواهان , کوهستان , درایم , واخان , درواز پائین/نسی , وردج , یاوان , درواز بالا/مایمی , یفتل پائین , راغستان , یمگان/گیروان , زیباک).
13- بامیان 7 ولسوالی ( بامیان , کهمرد , پنجاب , سیغان , شیبر , ورس , یکاولنگ ).
14- بادغیس 7 ولسوالی ( آب کمری , جوند , قادس , قلعه نو , بالامرغاب , مقر, غورماچ ).
15- میدان وردک 9 ولسوالی ( میدان شهر , جلریز , جغتو , چک وردک , حصه اول بهسود , دایمیرداد/جلگه , سیدآباد , مرکز بهسود , نرخ ).
16- لوگر 7 ولسوالی ( آزره , برکی برک , پل علم , چرخ , خروار , خوشی , محمد آغه ).
17- سمنگان 7 ولسوالی ( آیبک , حضرت سلطان , خرم و سارباغ , دره صوف بالا , دره صوف پائین , روی دو آب , فیروزنخچیر ).
18- تخار 17 ولسوالی ( دشت قلعه , اشکمش , بنگی , روستاق , بهارک , فرخار , تالقان , چال , کل افغان , چاه آب , نمک آب , خواجه بهاء الدین , ورسج , خواجه غار , هزار سموچ , درقد , ینگی قلعه ).
19- نورستان 8 ولسوالی ( برگ متال , پارون , دو آب , کامدیش , مندول , نورگرام , واما , وایگل ).
20- فاریاب14 ولسوالی ( آلمار , آندخوی , شیرین تگاب , قرغان , بلچراغ , قرم قل , پشتون کوت , قیصار , خان چارباغ , دولت آباد , کوهستان , خواجه سبزپوش ولی , گرزیوان , میمنه ).
21- سرپل 7 ولسوالی ( بلخاب , سرپل , سانچارک , سوزمه قلعه , صیاد , کوهستانات , گوسفندی ).
22- پکتیکا 19 ولسوالی ( آرگون , شرن , اومنه , گومل , برمل , گیان , تروو , متاخان , جانی خیل , نکه , وازه خواه , دیله و خوشامند , ورممی , زرغون شهر , زیروک , یحیی خیل , سرحوضه , یوسف خیل , سروبی ).
23- فراه 11 ولسوالی ( اناردره , بالابلوک , بکواه , پرچمن , پشت رود , خاک سفید , شیب کوه , فراه , قلعه کاه , گلستان , لاش و جوین ).
24- هلمند 15 ولسوالی ( بغران , دیشو , ریگ خان نشین , سنگین , کجکی , گرمسیر , لشکرگاه , موسی قلعه , نادعلی , ناوه بارکزائی , نوزاد , نهرسراج , واشیر، گرشک ، مرجه ).
25- نیمروز 5 ولسوالی ( چغانسور , چهاربرجک , خاش رود , زرنج , کنگ ).
26- غزنی 20 ولسوالی ( آب بند , جغتو , آجرستان , قره باغ , گیرو , اندر , گیلان , بهرام شهید , مالستان , جاغوری , مقر , عمری , ناور , ده یک , ناوه , رشیدان , واغز , زنه خان , ولی محمد شهید خوگیانی , غزنی ).
27- ارزگان 6 ولسوالی ( ترینکوت , چوره , خاص ارزگان , دهراوود , شهید حساس , گیزاب ).
28- کاپیسا 7 ولسوالی ( آله سائی , تگاب , حصه اول کوهستان , حصه دوم کوهستان , کوه بند , محمود راقی , نجراب).
29- پروان 10 ولسوالی ( بگرام , جبل السراج , چاریکار , سالنگ , سرخ پارسا , سیدخیل , شیخ علی , شینواری , غوربند , کوه صافی )
30- پنجشیر 8 ولسوالی ( آنابه , بازارک , پریان , خنج , دره , روخه , شتل , آبشار ).
31- جوزجان 11 ولسوالی ( آقچه , خانقاه , خم آب , خواجه دو کوه , درزاب , شبرغان , فیض آباد , قرقین , قوش تپه , مردیان , منگجک ).
32- خوست 13 ولسوالی ( باک , تنی , تیریزائی , جاجی میدان , خوست متون , سپیره , شمل , صبری/یعقوبی , قلندر, گربز , مندوزی , موسی خیل , نادرشاه کوت.(
33- کنر 15 ولسوالی ( اسد آباد , سرکاڼی , برکنر , شیگل و شلتن , خاص کنر , غازی آباد , مروره , دانگام , ناری , نرنگ , دره پیچ , نورگل , چپه دره , وټه پور , څوکی ).
34- دایکندی 8 ولسوالی ( آشترلی , خدیر , سنگ تخت , شهرستان , کجران , گیتی , میرامور , نیلی
زبان های افغانستان
نوشته کریم پوپل (نویسنده ویکیپیدیا دانشنامه آزاد)
افغانستان کشور چندین ملیتی و چندین زبانه میباشد. درین کشور40 زبان با 200 لهجه وجود دارد.
معمولاً اقوام که به لهجه خود با یکی از زبانها صحبت مینمایند. زبان از خود داشتهاند ولی بمرور زمان زبان خود را از دست داده از زبان غالب استفاده مینمایند.
مثلاً قرلوقها، قره کلپاکها به زبان ازبکی با لهجه زبان خود صحبت مینمایند.
برکیها (ارموری) و ایماقها بزبان دری صحبت مینمایند ولی در اصل از خود زبان داشتند.
زبانهای آریانی
-1. پشتو: مردم در مناطق جنوبی، جنوب شرقی، در مناطق مرکزی حصه از غرب و طور پراکنده در اکثر نقاط افغانستان با این زبان تکلم مینمایند.
-2. فارسی دری: این زبان در مناطق غربی. شمالی شرقی مناطق مرکزی طور پراکنده در اکثر نقاط افغانستان مروج و مردم تاجیک کابلستان، هزاره ایماق و هراتی با آن تکلم مینمایند.
-3 بلوچی: به شکل قبیلوی در مرو واقع (شمال افغانستان) و در مناطق جنوبی هلمند، نیمروز، قندهار میان یکتعداد مردم مروج است.
-4. کردی: باشنده گان میان سرحد افغانستان و ایران و مردم غوریان با این زبان صحبت میکنند.
-5 زبان برکی اورمری یا ارموری: دربرکی برک لوگر: در یک منطقه از ولایت لوگر با آن تکلم صورت میگیرد ولی ساحه آن روز به روز محدود شده و از رواج افتاده است.
-6 پریا: زبان مردم تاجیک اند که در لغمان زندگی دارند دارای 300 گوینده میباشد
7. زرگری: بنام زبانهای رومانی یا بالکان یاد میگردد در شمال افغانستان متکلمین دارد.
زبانهای پامیری
-1. این زبان در زبانهای ارانی داخل شده و به کوهستانی نیز شهرت دارد.
-2 منجی و بدغه: (ولسوالی کران منجان) در منطقه منجان (میان نورستان و بدخشان و چترال) مروج است.
-3. واخی: زبان مردمان گوجالی بدخشان بوده با این زبان در مناطق شمال شرقی یعنی واخان تکلم میشود (ولسوالی واخان).
-4. سریکلی مردم شمال واخان افغانستان با آن صحبت مینمایند.
-5. اشکاشمی مردمان شرق بدخشان و غرب واخان و مردم کناره های دریای آمو با آن تکلم مینمایند.
-6سنگلیچی: مردم مناطق سنگلیچ و استکول که در شمال سنجان واقع اند با این زبان حرف میزنند.
-7. زیباکی: در شهرستان زیباک نزدیکی سنگلیچ رواج دارد.
-8. شغنی یزغلامی: مردمان شمال و شمال غرب اشکاشم با آن تکلم مینمایند.
-9. روشان و ارشیری: این زبان در کنار شرقی بدخشان و سواحل دریای آمو مروج بوده مردم با آن گفتگو میکنند.
زبانهای نورستانی
-1. وایگلی: مردم دره نورستان. باشنده گان اطراف دریای وایگل و در شرق تا دریای کنر با این زبان صحبت مینمایند. 2000 گوینده دارد. دارای لهجه کلاش اله میباشد.
2. اشکونی: ساحه این زبان در نورستان میان مناطق کتنی و وایگلی موقعیت دارد. در سال 1994 دو هزار گوینده داشت.
3.پرسونی یا واسیویری: در شمال نورستان و کنارههای دریای پرسن مردم با آن صحبت مینمایند. 2000 گوینده دارد.
-4. پارونی: در نورستان مرکزی
-5. تری گامی یا گامبیری 1000 گوینده دارد.
-6. زمیاکی: 500 گوینده دارد.
-7 کلشه یی و کهواری: در مناطق شرق نورستان با آن تکلم صورت میگیرد.
زبان داردی
-1. پشه ا ی: ساحه این زبان از گلبهار و کوهستان شروع تا تگاب. نجراب. لغمان و دره نور گسترش دارد.
-2. گالمی: در کوهای سواد کنار دریای پنجکوره و کنرهار زندگی دارند.
-3. پراچی: 6000 گوننده در کشور دارد. محلان در شتل غچولان و دره بچغان، پغمان، ولایت کابل به این زبان صحبت مینمایند.
-4. شمشتی شومهشتی یا شومهشت، (Shumashti): گوینده گان این زبان 1000 (1994) نفر بوده مردمان کنار دریای کنر بین دره پیچ و جلال به این زبان صحبت میکنند..
-5. زبان داملی Dameli): مردمان دره دامیل کنار دریای ارندوی دو طرف سرحد خط دیورند جنوب ولسوالی چترال به این زبان تکلم مینمایند. گوینده گان این زبان حدود 5000 نفر میباشد.
-6. گوارباتی: زبان مردم ارندوی نورستان است که حدود 8 یا 9 قریه بوده دارای 14000نفوس میباشذ. در درههای چترال ارندو وکنار دریای کنر جنوب ارندو زندگانی دارند.
-7. نان گالمی زبان مردمان گاروی یا کوهستانی چترال میباشد.
-8 گرنگالی
-9زبان کوهستانی مردم کوهستان غربی پاکستان و شرقی کوه پامیر با این زبان صحبت می کنند.
زبانهای هندی
-1. تیراهی: ساحه این لسان در قسمتهای غربی دره خیبر ودکه محدود میشود که با مناطق پشتو زبان وصل میشود.
-2. لهندا: لهجه ملتانی است که یک تعداد مردمان هنود در کندهار با آن تکلم مینمایند.
-3. سندی: باشنده گان هندو در ولایت کندهار با آن تلکم مینمایند.
-4. پنجابی: این زبان میان هندوها در کابل. غزنی. لوگر. جلالآباد. ترینکوت و مناطق دیگر رواج دارد.
-5. جاگاتی: زبان یکی از طایفه جت است در شمال افغانستان
-6 اردو هندوان بانیا، برهمن، انصاری و چنگر شهر کابل با این زبان آشنائی کامل دارند.
-7. سرایکی: زبان هندوان آروره افغانستان میباشد.
-8.گوجاری راجستانی: زبان مردمان گوجر افغانستان میباشد.
-9 داماری: زبان یکی از طایفه جت دامار میباشد.
زبانهای ترکی
-1. ازبکی: به طور عموم در بعضی ولایات شمالی کشور با این زبان تلکم میشود.
-2. قزاقی :در مناطق مختلف شمالی افغانستان و در قلعه نو بادغیس رواچ دارد.
-3. قرغزی: در بعضی حصص ولایات شمالی و شمال شرقی با این زبان تکلم میشود.
-4سرتی و یاترنچی: در بعضی نقاط افغانستان و به خصوص مردم میان چین و افغانستان با آن مکالمه مینمایند.
-5. ترکمنی: در شمال غرب افغانستان تا سرحد هرات این زبان مروج است.
-6. آذری: زبان سابق ترکی آذربایجانی است که در افشار نانکچی کابل رواج دارد.
-7.قره کلپاک: مردمان قره کلپاک شمال افغانستان با این زبان صحبت می نمایند.
زبانهای هندوکوئی یا هندوکشی
زبان هندکی زبان آریانا قدیم اند. مردمان چون مصلی، وانگ والا، شادی باز، جلالی پیکراغ گوتانا و شیخ محمدی به این زبان صحبت مینمایند.
زبانهای سامی
عربی: در ولایت بلخ در کنار بوینه قره مردم دو قریه با آن صحبت میکنند.
دراویدی
براهوئی : مردم کویته بلوچستان و مستونگ و قسمتهای جنوبی ولایت هلمند با آن تکلم مینمایند.
مغلی
مغولی: در چند محله محدود ولایت هرات مردم با آن تکلم مینمایند. قرار نوشته بابر و مولوی عبدالرحمن دوصد سال قبل با این زبان چند قوم مردم هزاره بخصوص نیکودرین و مردم مغل بدخشان با زبان تکلم می نمودند.
زبانهای دیگر تحقیق ناشده
زبانهای دیگر افغانستان؛
سریاکی،
دیف،
ساوی،
قپچاقی
قارلوق یا قرلوق،
اویغوری،
وردوجی و یهودی اند.
زبان داردی (Dardic)
زبان داردی یکی از زبانهای هندوآریائی خانواده هندی است.
مردمان مناطق شرقی و شمال شرق هندوکش شمال پاکستان و مناطق جمو وکشمیر هندوستان با این زبان صحبت می نمایند.
قبلاً تصور میشد که زبان نورستانی یکی از شاخه های زبان داردی است. ولی کئوریک مونگتشتر محقق نارویژنی زبان نورستانی را یک زبان مستقل شمار نمود.
زبان نورستانی خود یکی از شاخههای مستقل زبانهای هندوآریائی است. طبق پژوهشهای این زبانشناس، زبانهای هندوایرانی به سه شاخهٔ هندوآریایی، ایرانی و نورستانی تقسیم میشوند.
اکثراً مردمان که به زبان های داردی صحبت می نمایند در سخت ترین دره ها بلندترین کوه ومناطق سرد زیست دارند.
بخش بزرگی از این مناطق برعلاوه مشکل سختگذر بودن بطور مداوم با نیروهای دولتی در ستیز بسر میبرند.
همه زبانهای داردی بطور تاریخی تحت تاثیر زبانهای پیشرفته تر و همسایه قرار داشته بدین لحاظ زبان غالب تاثیرات خود را بالای زبانهای داردی کم نفوس داشته است.
زیر شاخه زبانهای داردی
-1. کشمیری (کشمیری، کشتوری، پوگلی، رمبانی)
-2. زبان شینه (بالستان، لدخ، داماکی، کوندال شاهی، شینه، اشوجو، کلکوتی پاولی و ساوی است.
-3. زبان چترال (کلشه خوار)
-4. زبان کنری (دامیلی، گواربتی، نان گالمی، گرنگالی، شمشتی)
-5. پشهای
-6. زبان کوهستانی شمال شرق هندوکش و شمال غرب پاکستان: باتری چلی سو، گورو، مایا، کوهستانی اندس، تیراهی، توروالی وتاپور کترقالی
زبانهای داردی در افغانستان
♦زبان پشهای
♦زبان داملی
♦زبان شمشتی
♦زبان کوهستانی
♦زبان گواربتی
♦نان گالمی
♦گرنگالی
زبان شمشتی (Shumashti)
یکی از زبانهای داردیک بوده که مردمان غرب پاکستان و شرق افغانستان که توسط خط مارتین دیورند انگلیسی از هم جدا شده اند به این زبان تکلم می نمایند.
گوینده گان این زبان 1000 (1994) نفر که در کنار دریای کنر بین دره پیچ و جلال آباد زیست دارند میباشد.
مردمان زبان شمشتی زبان حدود 60 کیلومتر از مردمان گهواربتی فاصله دارند. تعداد کم در بین خود به ین زبان صحبت می نمایند. معمولا به زبان دوم خود صحبت می نمایند که زبان دوم این مردم پشه ای گهواربتی و گرنگاری است.
زبان پشه ای 63 فیصد از زبان دوم این مردم میباشد.
زبان شمشتی از کلاس هندو اروپائی خانواده هندو آریائی زیر خانواده هندو آرین شاخه از زبانهای کنری و گواربتی میباشد..
زبان هندکو
هندکوه زبان مردمان کوه نشین کوهای همالیا شمال هند، شمال پاکستان و کوهای هنوکش شمال شرق افغانستان میباشد.
این زبان شاخه از زبان سانسکریت بوده دارای 10 میلیون گوینده در افغانستان پاکستان کشمیر و شمال هند میباشد. گروه گویند نام این کوه از هندوکش گرفته شده است. گروه گویند نام این کوه از هند و کوه گرفته شده است. یعنی مردمان کوهی هند.
زبان هندکوئی در افغانستان
زبان اندکی زبان خاص مردمان دیگر هندو آرین افغانستان میباشد. قرنها قبل زبان باشنده گان کوهای هندوکش بود. این زبان تا اکنون 300000 گوینده گان دارد.
پس از اینکه اقوام قوی داخل سرزمین این مردمان شدند باشنده گان این کوهها ثروت و زمین های خود را از دست داده تا اکنون به شغل های غریبانه مشتغل میباشند.
اقوام اندکی افغانستان عبارتند از مصلی، وانگ والا، شادی باز، جلالی، پیکراغ، گوتانا و شیخ محمدی میباشد.
Dameli زبان دامیلی
(-Damedi, Damel, Damia, Damiabaasha, Gidoji, Gudoji)
شاخه از زبان داردی – هندو آریائی -هندو اروپائی میباشد. مردمان دره دامیل کنار دریای ارندوی دو طرف سرحد خط دیورند جنوب ولسوالی چترال به این زبان تکلم می نمایند. گوینده گان این زبان حدود 5000 نفر میباشد.
زبان دوم مردم دامیلی اردو و پشتو می باشد. زبان دامیلی تحت تاثیر زبان نورستانی قرار داشته مترادف به زبانهای کامویری کاتی ساوی گواربتی کامویری و پلولا میباشد.
زبان دامیلی دارای لهجه های بنام شینتری دوندری و سواتی اسپار میباشد.
زبان باشگلی (نورستان)
لهجههای: کاتی، کاتویری شرقی، کاتویری غربی و کامویری
دره باشگل منطقه در نورستان است که مردم آن به زبان باشگلی یا کاتی یا کاتویری صحبت مینمایند.
زبان باشگلی از کلاس زبانهای هندواروپائی هندوایرانی هندوآریائی نورستانی میباشد. این زبان 18700گوینده دارد؛ که 15000 آن در نورستان باقی در مناطق کنر لغمان بدخشان و پنجشیر زندگی دارند.
مردمان قریه داوب و مندول، رامگل کولم کاتوی و پروک دره باشگل به لهجه کاتویری شرقی،
مردمان منگول ساسکو گبلاگروم به لهجه مأموری، مردمان بره متال دره باشگل به لهجه کاتویری شرقی صحبت مینمایند.
زبانهای کاتویری شرقی (جدیدی، رامگویری) و غربی خیلی باهم شباهت دارند؛ ولی زبان مامویری با کاتویری شباهت کم داشته ممکن در جمله زبان علیده حساب شوند. زبان دوم حصه غربی دره باشگل فارسی و حصه شرق آن پشتو میباشد.
انقراض زبانها
طبق اطلاعات سازمان ملل سالانه ده زبان در حال منقرض شدن میباشد. فعلاً در جهان حدود 6000 زبان است که 95فیصد مردم جهان به آن صحبت میکنند ۵فیصدباقی زبانهای است که مردمان آن زبان دیگر را اختیار نموده است. الی سال ۱1950 حدود 90 فیصد ازاین زبانها در حال انقراض قرار میگیرد.
وقتی مردم زبان خودرا از دست دادند فرهنگ آن نیز از بین میرود. بدین ترتیب درکشورها نزول زبانها وفرهنگ رخ خواهد داد.
عمدهترین دلیل انقراض زبان مهاجرت، شهرنشینی، صنعت شدن، محدودیتهای اعمال شده از سوی دولتها، زبان آموزش و علم آموزی در نظام آموزشی کشور، اعتبار اجتماعی زبانها و تعداد گویشوران یک زبان هستند..
در برابر زندگی ماشینی فرهنگها و زبانها باید مقاومت نمایند .
زبان انگلیسی اردو فرانسوی آلمانی ماندارین (چینائی) فارسی عربی ترکی روسی در آیندههای هزاران زبانها را خواهد بلعید.
50 فیصد زبانهای جهان درهشت کشور جهان مانند برازیل آسترلیا هند پپوا گینیا مکسیکو نایجریا اندونیزیا وجود دارد.
50 فیصد جهان با 20 زبان صحبت مینمایند.
101 زبان رسمی جهان تمامی زبانهای جهان را تحت تأثیر خود گرفته است.
انقراض زبان طی دو قرن بیشتر از دها قرن قبل است. زیرا تعداد مکاتب و پوهنتونها افزون یافته مردمان چندین زبان با یک زبان تدریس میشوند.
زبان غالب زبان قوی بوده مردم را مجبور میسازد که به آن رجوع کنند. نخستین زبان که از بین میرود زبانهای کم نفوس میباشد. در ممالک شاهی کشورهای عربی ایران و ازبکستان ومشابه با این نظامها دولت غیر از زبان رسمی به دیگر زبانها حق و حقوق قایل نمیباشد.
در کشورهای پیشرفته چون اروپا آسرلیا دولت یک زبان را برسمیت شناخته و به یک زبان تدریس می گردد.
مردمان دیگر زبانها باید طور شخصی کتاب , مکتب , پوهنتون ساخته به زبان خود تدریس نمایند.
وضعیت امروزی زبانهای محلی در افغانستان
وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان در سال1387 (معادل با 2009 میلادی) از خطر نابودی بعضی زبانهای بومی در این کشور خبر میدهد.
در حال حاضر مردم افغانستان به بیش از 30 زبان بومی سخن میگویند. نجیب الله منلی، مشاور وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان میگوید زبانهای پامیری در بدخشان در شمال شرق این کشور و اویغوری در لوگر در جنوب شرق کابل از شمار زبانهای در معرض خطر است.
زبانهایی بومی که در مناطق دوردست افغانستان کاربرد محدودتری دارند، با وضعیت متفاوت تر از زبانهای پشتو و فارسی مواجه هستند.
بسیاری از این زبانها هنوز الفبا ندارند و گویشوران شماری از این زبانها از حروف زبانهای فارسی و پشتو استفاده میکنند.
قانون اساسی افغانستان زبانهای فارسی دری و پشتو را زبانهای رسمی خوانده و همچنین 6 زبان دیگر، از جمله ازبکی، ترکمنی، پشه ای، نورستانی، بلوچی و پامیری را در مناطقی که بیشتر مردم به آنها سخن میگویند به عنوان زبان سوم رسمی شناختهاست.
برخی کارشناسان میگویند کارهایی که تا اکنون در مورد بسیاری از زبانهای بومی در افغانستان انجام شده، در حدی نیست که از نابودی تدریجی این زبانها به گونه مؤثر جلوگیری کند.
به نظر بسیاری از زبان شناسان، اگر برای جلوگیری از نابودی زبانهای بومی که در افغانستان در معرض خطر قرار گرفتهاند، برنامههای مؤثری روی دست گرفته نشود، ممکن است تا چند سال دیگر نابود شوند. شماری از زبانها، مانند زبانهای مغولی تاتاری و ترکی که در گذشته در افغانستان مورد استفاده برخی از گویشوران بوده، به کلی نابود شدهاست و گویشوران آنها در حال حاضر به زبانهای دیگر سخن میگویند.
منابع
*سایت جامعه شناسی افغانستان –زبان مردم افغانستان
http://download.aftab.cc/cs/afg/contents/languages.html
* Endangered languages وبگاه یونسکو
[http://www.unesco.org/.../atlas-of-languages-in-danger/]
* Austin, Peter K; Sallabank, Julia (2011). “Introduction”. In Austin, Peter K; Sallabank, Julia. Cambridge Handbook of Endangered Languages. Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-88215-6.
* لست مکمل زبانهای در حال انقراض که توسط یونسکو ترتیب شده است.
[http://www.theguardian.com/.../language-extinct-endangered]
* UNESCO Atlas of the World’s Languages in Danger
[http://www.unesco.org/languages-atlas/]
* لست زبانهای در حال انقراض به اساس قاره ویکی پیدیا انگلیسی
[//en.wikipedia.org/wiki/Lists_of_extinct_languages]

چه کسی نخستین نقشه جغرافیایی را ترسیم کرد ؟
نخستین نقشه ای که از آن نشانی در دست است نقشه ای است که روی گل رس ، رسم شده و سپس آنرا با آتش پخته اند . این نقشه مربوط به بیش از 4000 هزار سال پیش است و مصریان آن را تهیه کرده بودند .
در روزگار باستان ، زمینداران حدود زمین خود را نشانه گذاری می کردند .
پادشاهان نیز مرزهای کشور خویش را بر روی نقشه ای مشخص می کردند . ولی با اینهمه ، مشکل هنکامی پدید آمد که مردم خواستند جای قرا رگرفتن نقاط دور دست را نیز بر روی نقشه تعین کنند .
اشکال این کار در گرد بودن زمین نهفته بود . به همین جهت اندازه گیری مسافتهای دور ، به طور دقدق برای مردم دشوار می نمود .
اخترشناسان کمک بزرگی به نقشه کشان کردند . چه مطالعات ایشان با اندازه و شکل زمین سر و کار داشت .
روزی مردی یونانی به نام اراتوستنز که در 276 سال پیش از میلاد به دنیا آمده بود ، به تعین مسافتها در اطراف زمین پرداخت و نتیجه کارش هم بسیار نزدیک به حقیقت در آمد .
روش وی طوری بود که محاسبه دقیق مسافتهای شمال به جنوب را برای نخستین بار فراهم ساخت .
تقریبا در همان روزها بود که هیپارخوس پیشنهاد کرد بیاییندو یک نقشه جغرافیایی را با خطوطی از عرض و طول تقسم بندی کنند . بدین طریق ، خطهایی بنام (عرض جغرافیایی) یا مدارها ، و همچنین خطهایی بنام (طول جغرافیایی) یک نصف النهارها پدید آمدند .
هیپارخوس می گفت :
هنگامی که جای صحیح مدارها و نصف النهارها را پیرا می کنیم که در وضع کرات آسمانی ، خوب مطالعه کرده باشیم . این نظر را بطلمیوس نیز در قرن دوم میلادی ، بکار برد و نقشه ای بیاراست که با خطوط طول و عرض جغرافیایی ، با فواصل مساوی ، تقسیم بندی شده بود .
کتاب هندسه بطلمیوس تا پس از کشف امریکا نیز یک متن مستند به شمار می رفت .
بر اثر کشفهای کلمبوس و دیگران ، نقشه های جغرافیایی و دریایی ، بسیار مورد توجه قرار گرفت .
نخستین مجموعه بزرگ نقشه ها آبراهام ارتلیوس در 1570 شهر (آنتورپ) منتشر کرد .
گراردوس مرکاتور مردی بود که پدر نقشه کشی مدرن شناخته شده . او نقشه ای ترسیم کرد که (خطوط منحنی ) کره زمین را توانست با خطوط راست بر روی کاغذ نشان بدهد .
این نوع نقشه را (رسم در سطح ) خوانده اند ، زیرا که در آن ، نقشه زمین به طور مسطح ترسیم یافته است .
در نخستین صفحه کتاب مرکاتور تصویری از اطلس که دیوی غول پیکر در افسانه های یونانست ، به چشم می خورد . به همین علت است که اکنون مجموعه نقشه های جغرافیایی را به نام اطلس می خوانند
کابل
در دومین سده پیش از میلاددولت یونانی بلخ کابل را از ماوریان گرفته بتصرف خویش درآورد. پس از آن زیردستان آنها امپراتوری هندویونانی شهر را در اواسط سده دوم پیش از میلاد به دست خود گرفتند. باختریها شهر پاروپامیز را نزدیک کابل بنیاد کردند، اما در سده اول پیش از میلاد این شهر به ماوریان افتاد. سیتیها (سکاها) در اواسط دهه اول پیش از میلاد هندویونانیها را از شهر بیرون انداختند اما 100 سال بعد با روی کار آمدن شاهنشاهی کوشان شهر را از دست دادند
مطابق به تاریخنویسان، نام سانسکریتی کابل کمبوجه میباشد.این نام در نوشتههایی باستانی در کوفس و کوفن ذکر شدهاست. در سده هفتم پس از میلاد ژوانزونگ این نام را به عنوان کافو (به انگلیسی: Kaofu) بررسی کرده بود و اعلام کرد که این به خاطر لقب یکی از چهار قبلیه یوئهژی است که آنها در اوایل مسیحیت در طول کوههای هندوکش به سوی دره کابل مهاجرت کرده بودند. این شهر توسط شاهنشاه کوشان، کوجولا کادفیزس در سال 45 میلادی فتح شد و جزو مایملاک امپراتوری کوشان تا اواخر سده سومین پس از میلاد محسوب میگردید
در اطراف سالهای 230 پس از میلاد، کوشانیها توسط شاهنشاهی ساسانی شکست خوردند و به همراه با همبیعتهای ساسانی معروف به هندو-ساسانیان تبدیل شدند. در دوران ساسانیان، شهر با نام "کاپول" در خط پهلوی نامیده میشد. در 420 میلادی هندو-ساسانیان توسط قبیله خیانیان که با نام "کیدارایتز" نیز شناخته میشدند، به بیرون رانده شدند که پس از آن در 460 با هیاطله تبدیل شدند. آنجا به بخشی از باقیمانده پادشاهی آشینا از کاپیسا که با نام کابلشاهان نیز شناخته میشود، تبدیل شد.مطابق با تاریخ الهند اثر ابوریحان بیرونی، کابل توسط شاهزادگانی که از تبار ترکها (عثمانیها) بودند اداره میشد که برای 60 نسل ادامه پیدا کرد.
ترکهای کابل و هندوها دیوار بزرگ دفاعی را در اطراف شهر به علت محافظت از مهاجمان آینده ساختند. این دیوار تا به امروز باقیمانده و همچنین به عنوان یک ساحه تاریخی شناخته میشود.
قدامت تاریخی کابل :
منطقهٔ کابل عبارت از مجموعهئی از وادیهای سرسبز و شاداب و پر نفوس است که ارتفاع آن از سطح دریا از هزار تا دو هزار گز (3300 تا 6500 ) تفاوت میکند. شهر کابل در میان این وادیهای حاصلخیز به عرض 34درجه و 30 دقیقهٔ شمالی و طول 69 درجه و 18 دقیقهٔ شرقی در دامنهٔ کوههای «آسمائی» و «شیردروازه» به ارتفاع شش هزار فوت قرار گرفتهاست. در میان کوه آسمائی (679 فوت) و شیر دروازه (716 فوت) شهر کابل شکل مثلثی را گرفته که رأس آن بهجانب غربی، جائی که دو کوه با هم بسیار نزدیک میشوند، قرار دارد. بین دو کوه گذرگاهی است که وادی چهاردهی (نوی کابل) را به کابل قدیم میپیوندد و رودخانهٔ کابل از آن عبور میکند. در زمان قدیم اطراف شهر را حصار مستحکمی احاطه میکرد که بهوسیلهٔ هفت دروازه با خارج ارتباط داشت. تماشای این دیوار اهمیت تاریخی شهر را بهخوبی مینمایاند. از قله کوه منظرهٔ باشکوه و شاداب وادی، با سلسلهٔ کوههائی که اطراف آن را احاطه کرده بهنظر میآید. رود کابل از میان آن با پیچ و خم جلب توجه میکند. شهر کابل که در دو طرف این رودخانه بنا شده محیطی قریب ۸ میل دارد و چون دو طرف آن محدود میشود طبعاً شهر به وسعت خود در طرف شمال و جنوب شرقی رودخانه افزودهاست.
«شیرپور» از گرانترین مناطق کابل است و امروزه بسیاری از مقامات دولتی در آن برای خود خانه ساختهاند. همچنین ششدرک منطقهای مرفهنشین و پررفتوآمد در مرکز شهر کابل است.منطقه «وزیراکبرخان»، از نواحی دپلماتیکنشین پایتخت و در نزدیکی کاخ ریاستجمهوری افغانستان است.
از مناطق پرازدحام شهر کابل میتوان به منطقه «ده افغانان» اشاره کرد که محل توقفگاه وسایط نقلیه شهری است. آرشیو ملی افغانستان در این منطقه واقع شدهاست.
«دریاچه قرغه» از مناطق تفریحی واقع در حومه کابل است.
چندول، کارته سخی، افشار، دشت برچی، تیمنی و قلعه شهاده از مناطق شیعهنشین این شهر هستند.
بلوچهای کابل در «قلعه وکیل»، «بیبی مهرو»، «وزیرآباد» و «پغمان» زندگی میکنند و به صورت عموم ساکنان کابل به زبان فارسی صحبت می کنند.
کابل در جنگهای داخلی
بر اساس تخمین سازمان ملل متحد، 90 فیصد (درصد) شهر به ویرانه مبدل گشت و بیش از شصتوپنج هزار از اهالی شهر کشته و دهها هزار تن دیگر زخمی شدند.

معنای عبارت "کابل" در لغتنامه دهخدا:
کابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز و پر آب و جمعیت آن در حدود 150000 تن است . (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کابل بنقل از دائرة المعارف اسلام ). مؤلف حدودالعالم زیر عنوان «سخن اندر ناحیت حدود خراسان و شهرهای وی » آرد: شهرکی است و او را حصاری است محکم و معروف به استواری و اندر وی مسلمانانند و هندوانند و اندر وی بتخانه هاست و رای قنوج را ملک تمام نگردد تا زیارت این بتخانه نکند و لوای ملکش اینجا بندند. (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ص 64). یاقوت در معجم البلدان آرد: کابل در اقلیم سوم است . طول آن از جانب مغرب صد درجه و عرض آن از جانب جنوب 28 درجه باشد. و اصطخری آرد: خلج صنفی از ترکانند که از دیرباز در سرزمین کابل که بین هند و نواحی سجستان در ظهر غوز است افتاده اند و آنان خداوندان نعمت اند و در لباس و زبان همانند ترکانند، و کابل ناحیه ای است و شهر بزرگ آن اوهند. و من با مردی از عقلای سیستان که شهرها و راه های آن ناحیت را گردش کرده بود ملاقات کردم و او از دیده های خود گفت کابل ولایتی است بزرگ میان هند و غزنه با مرغزارهای وسیع و نسبت آن به هند بیشتر است و این سخن نزد من درست آمد.
و اما گفته ٔابن فقیه که کابل از ثغور طخارستان است از صواب دور نباشد و شاید طخارستان در مثلث شرقی آن ناحیت است .
ابن فقیه آرد: کابل از ثغور طخارستان و از شهرهای آن : واذان وخواش و خشک وجزه است و گوید: به کابل عود و نارگیل و زعفران و اهلیلج بود. چه آن سرزمین [در آب و هوا] با هند برابر است و خراج آن دو هزار هزار و پانصد هزار درهم بود و از کنیزکان دو هزار سر که بهای آنان ششصدهزار درهم بود. مسلمانان بروزگار بنی مروان بدآنجا غزو کردند و آن ناحیت بگشودند و مردم آن سرزمین مسلمانند. یاقوت گوید: اگر غیر ساحلی بود رواست .و عبیداﷲبن قیس الرقیات گفت :
و لقد غالنی شیب و کانت
فی شبیب مغیلة و مغاله
غلبت امه علیه اباه
فهو کالکابلی اشبه خاله .
و قال فرعون بن عبدالرحمن یعرف بابن سلکه من بنی تمیم بن مر:
وددت مخافة الحجاج انی
به کابل فی است شیطان رجیم .
و قال الاعشی و سمی اهل کابل کابلا :
و لقد شربت الخمر تر -
کض حولنا ترک و کابل
کدم الذبیح غریبة
مما یعتق اهل بابل
باکرتها حولی ذووالَ
آکال من بکربن وائل .
(معجم البلدان).
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: کابل نام پایتخت افغانستان کنونی است و در سمت شرقی ایران در ساحل نهری که به همین نام میخوانند به ارتفاع 1917 گز، در 800 هزارگزی مشرق هرات و 515 هزارگزی جنوب شرقی بلخ واقع است ، در 34 درجه و سی دقیقه ٔ عرض شمالی و 66 درجه و 64 دقیقه ٔطول شرقی .
جمعیتش بر 60000 تن بالغ گردد. این شهر در انتهای شرقی جلگه ای پهناور، بر زاویه ای که از پیچ و خم دو رشته ٔ کوه بوجود آمده قرار دارد و محیط دایره اش بطول یک ساعت راه میرسید. سور قدیمی شهر ویران است ، تنها پایه هایش جلوه ای دارند و از اینرو جلو شهر باز است و فقط در انتهای جنوب شرقی ، یک قلعه ٔ داخلی محکم موسوم به «بالاحصار» وجود دارد ولی تپه های اطراف بر آن حاکمند، و این قلعه ٔ اندرونی ، قصبه ٔ جداگانه ای است که کاخ حکومت و دوائر دولتی در آن واقعند. بازار و باغ و باغچه های خرم و قریب هزار خانه در بر دارد، و اصل شهر حاوی پنج هزار خانه باشد و در اطرافش محلات جدید چندی هم دیده میشود که یکی از آن محله ها مسکن ایرانیان و ترکمانانی میباشد که نادرشاه آنان را بدینجا کوچانیده است و به قزلباش شهرت دارند. شهر رابه محلات و محلات را بکویها تقسیم کرده اند و دروازه هادارند که شبها آن دروازه ها را می بندند کوچه هایش تنگ و تاریک است ، زیباترین بناهای این شهر عبارت است ازبازار آن که ساخته ٔ علی مردان خان میباشد، و این مکان را هم بسال 1842 م . انگلستان بتوپ بسته بویرانه مبدل گردانیدند. شهر گرمابه های بسیار دارد و روی نهری که از میان شهر میگذرد چند پل دیده میشود. این محل یک نقطه ٔ مهم تجاری میان هندوستان و ترکستان و ایران است و در محل اجتماع چندین راه کاروان رو قرار گرفته و به همین جهت جنب و جوشی در بازارگانی آن محسوس است .
کابل از بلاد بسیار قدیمی دنیاست و در زمان اسکندر وجود داشته است . در آثار مورخان عهد اسکندر و در جغرافیای بطلمیوس از آن به نام «قابوره» و «اورتوسپاته » یاد شده . در شاهنامه ٔ فردوسی مکرر از کابل و کابلستان نام برده شده است . در دولت غزنویان شهر غزنه بتدریج اهمیت یافت و کابل عقب ماند. بابرشاه این شهر را مجدداً پایتخت قرار داد و به تعمیر و آرایش آن پرداخت . آرامگاه این پادشاه هم در همین شهر است و بعدها شهر قندهار مرکزیت یافت و اخیراً خانان حکومت حاضر کابل را مقر حکومت خود قرار دادند وقریب صد سال است که این شهر سمت مرکزیت کشور افغانستان را پیدا کرده است . (قاموس الاعلام ترکی).
لقب شهر کابل دارالملک و دارالسلطنه است .
راهنمای کابل
الف - جغرافیای شهر کابل :
منطقه ٔ کابل عبارت از مجموعه ای از وادیهای سرسبز و شاداب و پر نفوس است که ارتفاع آن از سطح دریا از هزار تا دو هزار گز (3300 تا 6500 فوت [ پا ]) تفاوت میکند. شهر کابل در میان این وادیهای حاصلخیز به عرض 34درجه و 30 دقیقه ٔ شمالی و طول 69 درجه و 18 دقیقه ٔ شرقی در دامنه ٔ کوه های «آسمائی » و «شیردروازه » به ارتفاع شش هزار فوت قرار گرفته است . در میان کوه آسمائی (6790 فوت ) و شیر دروازه (7166 فوت ) شهرکابل شکل مثلثی را گرفته که رأس آن بجانب غربی ، جائی که دو کوه با هم بسیار نزدیک میشوند، قرار دارد. بین دو کوه گذرگاهی است که وادی چهاردهی (نوی کابل ) را به کابل قدیم می پیوندد و رودخانه ٔ کابل از آن عبور میکند. در زمان قدیم اطراف شهر را حصار مستحکمی احاطه می کرد که بوسیله ٔ هفت دروازه با خارج ارتباط داشت . تماشای این دیوار اهمیت تاریخی شهر را بخوبی مینمایاند. از قله ٔ کوه منظره ٔ با شکوه و شاداب وادی ، باسلسله ٔ کوه هائی که اطراف آن را احاطه کرده بنظر می آید. رود کابل از میان آن با پیچ و خم جالب توجه میگذرد. شهر کابل که در دو طرف این رودخانه بنا شده محیطی قریب 8 میل دارد و چون دو طرف آن محدود می شود طبعاً شهر به وسعت خود در طرف شمال و جنوب شرقی رودخانه افزوده است .
ب - آب و هوای کابل :
آب و هوای کابل تابع وضع عمومی کشور افغانستان است و چون این کشور تقریباً در وسط آسیا واقع است پس عرض و طول جغرافیائی و ارتفاع و امتدادکوه ها و دوری از دریا همه از عواملی بشمار میروند که در آب و هوای افغانستان تأثیر دارد.
با وضع جغرافیائی که افغانستان دارد مناطق مختلف آن آب و هوای متنوع دارد و کابل هرچند از دریا (بحر) بسیار دور و تابع آب و هوای بری است،
معهذا توازن در فصول اربعه ٔ آن برقرار است و هر سه ماه تغییر فصل به صورت منظم پیدا میشود.
فصل بهار از ماه حمل (مارچ، اپریل) آغاز میشود و تا پایان جوزا (می، جون) منظماً ادامه دارد.
در این فصل میتوان آن را فصل نمو و انبساط خواند هوا عطرآگین و فضا دلکش میگردد و از حیث آب و هوا این سه ماه برازنده ترین و نشاطانگیزترین فصلهای کابل میباشد.
از ماه سرطان (جون، جولای) تا آخرسنبله (اگست، سپتمبر) و موقع تابستان گرمترین ایام کابل بشمار میرود، اما گرما نه به اندازه ای است که خسته کننده باشد و مردم را از کار و فعالیت مانع گردد.
در ماه میزان (سپتمبر و اکتبر) خزان آغاز می گردد و تا پایان ماه قوس (نومبر، دسمبر) ادامه دارد. خزان فصل برداشتن محصول و جمعآوری میوه است و کابل از این حیث در این فصل امتیاز فراوانی دارد و ارزانی در همین موقع میباشد.
سه ماه اخیر سال، جدی (دسمبر، جنوری)، دلو (جنوری - فبروری) و حوت (فبروری ، مارچ) فصل زمستان کابل است که سرمای بسیار و نزول برف تا پایان آن ادامه مییابد.
ج - زراعت در کابل :
چون آب و هوای کابل و نواحی آن معتدل میباشد در زمستان تمام قسمت های آن از برف پوشیده میشود و در تابستان خرم است . باران کمتر میبارد و قسمت اعظم زراعت معمولاً آبی است . در خاک این منطقه آزوت و فسفور زیاد است ، بنابراین اراضی کابل بسیار حاصلخیز است و برای پرورش و نمو انواع و اقسام غله و سبزیجات و میوه خاصّه در مناطق معتدله مستعد است . در اینجا بتذکر آنچه تعلق به کابل و نواحی آن دارد می پردازیم :
1 - چهاردهی (گوشه ٔ غرب و جنوب غرب ) شهرآرا و وزیرآباد و غیره (شمال و شمال غرب ).
2 - پغمان (گوشه ٔ شمال غرب ).
3 - ده سبز، تبخاک ، شیوه کی و غیره (گوشه ٔ شمال شرق ، شرق و جنوب شرق ). غلات : گندم ، جو، جواری ، گل جو، ارزن و غیره .
انواع سبزی : لبلبو، شلغم ،زردک ، ترب ، پیاز، گندنا، گشنیز، لوبیا، بادنجان سیاه و سرخ ، تره ، بادرنگ ، کدو و غیره است . کابل از حیث باغداری نیز بسیار حاصلخیز است و انواع میوه های منطقه ٔ معتدله در آن پرورش می یابد.
میوه های سردرختی و زیردرختی معروف کابل عبارت است از:
سیب ، تاک ، آلو، آلوبالو، گیلاس ، قیسی ، آلوبخارا، شفتالو، بادام ، چارمغز، انگور، خربوزه و تربوز، توت ،توت زمینی و غیره .
دو قسم گندم در چهاردهی شهرت دارد: گندم لچک ، گندم خاردار. در هر دو نوع چون مقدار آزوت زیاد است قوه ٔ غذائیه ٔ آن بسیار میباشد. چهاردهی بداشتن چنار عرعر شهرت دارد. عرعر یکی از محصولات عمده ٔ دهاقین چهاردهی است و چوب آن که محکم و بادوام است برای ساختمان های شهر کابل و نواحی چهاردهی بکار برده میشود، بعلاوه عرعر در خرمی وادی چهاردهی سهم بسزائی دارد.منطقه ٔ چهاردهی بسیار شاداب و اهالی آن زراعت پیشه میباشند. اراضی آن توسط جوی «بهسود» و جوی «ختگوت » آبیاری میشود، بعلاوه در آبیاری از کاریز نیز استفاده میکنند.
حد متوسط آب تحت الارضی در کابل 2 متر (6 فوت ) است . سمت جنوب شرقی چهاردهی موسوم به چهار آسیاب است که وادی شاداب و حاصلخیز میباشد. هرچند زراعت آن مثل زراعت چهاردهی است اما حاصلخیزی آن بقدر چهاردهی نیست . در چهاردهی چنار عرعر و در چهار آسیاب باغهای اقسام انگور وفالیزکاری زیاد است . در چهاردهی بجز عرعر درختانی مانند اکاسی نیله چنار، سفیدار، بید، سنجد، نیز بخوبی میروید.
پغمان :
اگرچه زراعت غلات در پغمان انجام میگیرد اما بعضی جایهای آن مانند چهاردهی بواسطه ٔ سردی هوا و ارتفاع آن حاصل نمیدهد آب و هوای مرطوب آن بخصوص برای توسعه ٔ جنگل اهمیت دارد. درختان چارمغز و پنجه چنار که ریشه شان در اعماق زمین فرومیروددر زمین ریگزار پغمان بخوبی میروید.
منطقه ٔ سوم کابل یعنی ده سبز، تبخاک ، شیوه کی و غیره که در سمت شمال شرق ، شرق و جنوب شرقی کابل واقع شده ، محصولات فراوان دارد. زمین ده سبز برای زراعت فالیز بسیار مستعد است و خربوزه ٔ آن شهرت تام دارد. باغ ،نسبت بچهاردهی در آن کمتر دیده میشود. تبخاک نیز برای زرع غلات و فالیز خوبست و اراضی بسیار دارد، اما زمین این منطقه برای باغ متناسب نیست . شیوه کی و بینی حصار که متصل به کابل است دارای باغهای میوه و اراضی نسبةً حاصلخیز میباشد.
د - صنایع در کابل :
کابل قرنها پیش از مسیح مرکز مهم بازرگانی آسیای میانه بوده است و در عین حال مرکزمهم صنایع رایج وقت شمرده میشد، اما در اثر لشکرکشی ها و جنگها بصنایع کابل خسارات وارد شده است . و نیز در اثر تجارت و ورود اموال ماشینی بازار صنایع محلی کابل کساد شده است و در حالی که انتظار میرفت صنایع وطنی کاملا از بین برود حکومت نقشه ٔ صنعتی را ترتیب واهالی را تشویق و ترغیب نمود تا مؤسسات صنعتی را بوجود آورند، کارخانه هائی بر پا کردند و سکنه را تا اندازه ٔ ممکن از محصولات خارجی مستغنی ساختند. صنایع دستی و محلی کابل بدین قرار است :
آهنگری ، کاردگری ، حلبی سازی ، میخچه گری ، نعلبندی ، مسگری ، برنج کاری ، ریخته گری ، رویگری ، زرگری ، گلیت کاری ،پتوبافی ، ابریشم بافی ، بافت منسوجات نخی ، دباغت ، پیزار، بوت موزه ، چپلی دوزی ، سراجی ، خیاطی ، کلاه دوزی ، خامک دوزی ، پخته دوزی ، سیم دوزی ، زردوزی ، چرمه دوزی ، چکنی دوزی ، گل دوزی برجسته ، پوستین دوزی ، کاشی سازی ، نجاری ، خرّاطی . (صنایع غذایی مانند: نان پزی ، کلچه پزی ، شربت ، مربا، ترشی ، کنسرو، پنیرمسکه ، قیماق و ماست سازی ، قنادی و شکرریزی ، شیرینی پزی ) نقاشی مینیاتوری ، رسامی ، خطاطی ، حکاکی ، نقشه کشی ، سوادکاری ، میناکاری ، عطرکشی ، وعرق گیری ، گل سازی ، علاقه بندی ، سنگتراشی ، گچ ریزی ، صحافی ، رنگرزی ، آئینه سازی ، صابون پزی و غیره . و صنایع کوچک دیگر. این صنایع به علت تأثیری که در حیات اجتماعی دارد، رواج و خرید و فروش داشته و همه با قوت دست و بازو بوجود می آید.
هَ - کابل برای سیاحان :
سیاحی که از طرف پیشاور به طرف کابل روان میشود همینکه از پل کم عرض و قدیمی «بگرامی » در سه میلی شهر کابل عبور کرد و دمی در باغ معروف آنجا که عمارت زیبای آن مشرف به رودخانه ٔ لوگر است توقف نماید گوئی به داخل کابل درآمده ، باغ و عمارت آن که اکثر خالی بنظر میرسد برای مسافر خسته ، راحت گاه خوبیست . در حرکت از بگرامی به طرف شهر کابل اولین چیزی که جلب نظر مینماید «منارنجات » است که مسافر هنوز بدان نرسیده ، درطرف راست خود میدان وسیع و زمردین «چمن حضوری » را می بیند که در انتهای کلوب رادیو واقع است . منارنجات که بر چار راهی واقع شده است یادگار خاتمه ٔ اغتشاش سال 1308 شمسی 1929 م ، و استقرار حکومت مرکزی از طرف نادرشاه است . سرک (خیابان و جاده ) مقابل آن بداخل شهرکابل و بقسمت قدیمی آن متوجه است . جاده ٔ جنوبی به طرف «بینی حصار» که از باغهای قریب کابل و از آن سرکی به سمت لوگر، سرزمین غله خیز، کشیده شده است ، ممتد میباشد. بعلاوه سرکی هم به طرف قبرستان عمومی شهر کابل «شهدای صالحین » کشیده شده که به طرف شمال این سرک ، بالاحصار معروف (ارگ شاهی و مقر سلطنت کابل که چند سال قبل از طرف انگلیسها خراب شده ) واقع است و فعلاً دانشکده ٔ جنگ در آن قرار دارد. تپه ٔ زمرد با قلعه ٔ مستحکم و قدیمی آن هنوز جالب توجه میباشد سرک مشجر شمالی که از جلو آپارتمانهای چندی عبور میکند، در حالی که طرف راست آن نهر «پل مستان » و عقب آن «چمن حضوری » قرار گرفته ، به «تپه ٔ مرنجان » منتهی میشود. جاده ٔ بزرگی بنام جاده ٔ میوند از قسمت وسط آپارتمانها آغاز میگردد که از شرق به غرب ممتد و یکی از جاده های تازه ساز است . در دو طرف آپارتمانها، مغازه های تجار و دکاکین بنا گردیده است . در خاتمه ٔ آپارتمانها مسجد بزرگ عیدگاه واقع است که در ایام مساعد بودن هوا در این نمازگاه بزرگ ، نماز عید از طرف تمام مسلمانان شهر و اطراف آن ، گزارده میشود. ازینجا که بگذریم در جلو پل محمودخان «برج ساعت » نظر سیاح را جلب مینماید. در این پل چهار سرک با هم می پیوندد، سرکی که سمت راست به کنار رودخانه امتداد یافته به طرف تنگ غار، و سرک مقابل او بین شفاخانه ٔ عسکری و کارته ولی (سمت راست ) ووزارت جنگ (وزارت حربیه - سمت چپ ) عبور میکند و به طرف میدان هوابازی کابل میرود. سرک سوم از جلو وزارت حربیه گذشته از دو طرف منار استقلال که یادگار ظفرمندی اردوی افغانی و تحصیل استقلال کشور است گشته ، به ارگ یا مقر پادشاهی وصل میگردد. منار استقلال بسیار ساده و بی پیرایه است و همه ساله هفت شبانه روز جشن مجللی در اطراف آن برپا میگردد.
راه چهارم که سمت چپ رودخانه واقع است به سرپل خشتی که بازار معروف کابل است میرسد. گمرک کابل در همین راه و در جلو منار استقلال واقع شده است .
ارگ شاهی یا جایگاه سلطنتی که در حقیقت شهر کوچکی است با دیوارهای ضخیم و کنگره های مستحکم از دیگر قسمتهای شهر جدا میگردد. در داخل آن اقامتگاه شاه و خانواده ٔ شاهی ، دارالتحریر شاهانه و گارد شاهی قرار دارد و چون از ساختمانهای قرن نوزده است سابقاً در اطراف خود خندق بزرگی هم داشت که اکنون نشانی از آن نیست . از جلو دروازه ٔ ارگ شاهی سرک عریضی کشیده شده که شمالاً از جلو دارالشورای ملی (سابق ) و مدخل قصر شاهی (دلگشا) گذشته به میدان طیاره و در جنوب به چهار راه بزرگی که سابق گنبد کوتوالی در آنجا وجود داشت و اکنون «یادگار پشتونستان » در آنجا بناشده است وصل گردیده ، یک راه آن به طرف جنوب که سابق بازار ارگ و بازار کشمش فروشی نامیده میشد گذشته به پل خشتی و چوک «جاده ٔ میوند» و شهر قدیمی میرود. بازار ارگ که عبارت از یک رشته دکانهای کمانی دار، در دو طرف جاده ٔ تنگ ساخته شده بود اکنون بجای آن عمارات بزرگ و آپارتمانها بنا شده است و 20 سال قبل یکی از بازارهای با رونق کابل شمرده میشد. جاده ٔ بزرگی که دو طرف آن درختان سبز، زیبائی خاصی به آن داده است تا میدان سینما میرود و موسوم است به «جاده ٔ ابن سینا». به سمت راست این سرک ، عمارات بانکها (بانک افغانستان و بانک ملی افغان ) جوار هم قرار دارد که در حواله ٔ برات و مبادله ٔ اسعار برای مسافرین مهمترین نقطه است . از آن بالاتر عمارت کوچک ولی زیبای وزارت دربار قرار داد که مقابل آن بنای بزرگ دستگاه تلفن خودکار و هتل کابل (از طرف شرکت هتلها اداره میشود) واقع است . میدان سینما که در گوشه ٔ شمال غربی آن عمارت سینمای کابل واقع است ، به سمت غرب میدان عمارت زیبای وزارت فرهنگ و به طرف جنوب آن بازار شاهی با دکانها و مغازه های موزون قرار دارد. جاده ای که از بغل سینما عبور میکند از جلو وزارت فرهنگ میگذرد. این وزارت خانه در باغ بسیار معروف کابل موسوم به «بستان سرای » که باغ خاصه ٔ اعلیحضرت امیرعبدالرحمن خان مرحوم و سالن مخصوص شاهی موسوم به قصر زرنگار و مقبره ٔ خود اعلیحضرت امیرعبدالرحمن خان هم در آن باغ است ، قرار دارد. قصر زرنگار که چندی پیش مقرّ وزارت امور خارجه ٔ افغانستان و امضای اولین معاهده ٔ افغانستان و انگلستان و برسمیت شناختن استقلال افغانستان در آن بوقوع پیوسته است ، فعلاً قرائت خانه ٔ وزارت فرهنگ است و این باغ که در هر فصل سال طراوت و شادابی مخصوصی دارد از باغهای بسیار زیبای کابل بوده که اکنون در اثر کثرت آبادیهای اداری وزارت فرهنگ از وسعت آن کاسته شده و منظره ٔ طبیعی خود را از دست داده است . مقابل وزارت معارف دبیرستان استقلال جا دارد. از آن گذشته به چارراهی ده افغانان و تجارتخانه های بزرگ میرسیم . سرک روبرو ما رابه شهر نو میرساند و بجنوب شرقی چارراهی ، باغ معروف «گلستان سرای » که سابقاً محل تجمع وزارت خانه ها بود (و حالا مدرسه ٔ دخترانه ای بنام زرغونه لیسه در آن جای دارد) واقع است و در سمت چپ این سرک مرکز حکمران شهر یعنی والی کابل و محاکم عدلیه و ژاندارمری کابل میباشد. از این سرک گذشته به میدان وسیع میرسیم از آنجا میتوانیم خود را به شهر نو که عبارت از یک سلسله خانه های جدیدالبناست و در میان چار دیواری های بلند کوچه های نسبتاً تنگ واقع شده برسانیم . به طرف جنوب سرک عمومی که بسوی شمال مغرب میرود اداره ٔ مستقل قبایل و مدرسه ٔ دخترانه بنام «ملالی لیسه » است که مقابل آن عمارت وزارت داخله و از آن گذشته به «شهرآرا» و «برکی » میرسیم که در اینجا سرک بدو حصه تقسیم و حصه ٔ روبرو ما را به باغ نسوان و مرستون - مکتب ژاندارمه و پولیس - قرغه و پغمان میرساند. حصه ٔ دوم به طرف راست ،دور خورده ، به سفارت انگلستان و ده کپک و به کوتل خیرخانه میرود، از اینجا اگر بعقب بسوی چارراهی «ده افغانان » که سابقاً محل تجمع وزارت خانه ها و حالا مدرسه ٔ دخترانه میباشد برگردیم ، سرک دیگری که به طرف شمال میرود از جلو پانوحای (یعنی فروشگاه مطبوعات )، سفارت کبرای پاکستان ، وزارت امور خارجه صدارت عظمی ، لیسه غازی (حالا وزارت عدلیه )، سفارت کبرای دولت فرانسه ، مطبعه ٔ دولتی (طرف راست )، سفارت کبرای ترکیه گذشته ، به میدان طیاره می پیوندد که چندین راه کوچک هم از این جاده منفک و به شهرنو امتداد یافته است . از این راه میتوان به وکالة التجاری هند در کابل ، سفارت ایران و وزارت مختاری دولت پادشاهی مصر و سفارت کبرای هندوستان رسید.
برگردیم به میدان سینما و بازار شاهی که جدیدترین دکانهای کابل در آن واقعاست و تا پل باغ عمومی که پل ساده ٔ آهنی است امتدادیافته . چاپخانه ها، مغازه ها، سلمانیها، خیاطیها را بیشتر در این جا میتوان یافت . عمارت دواخانه ٔ مرکزی ومؤسسه ٔ دندانسازی هم در آخر این جاده واقع است . درمیدان پل باغ عمومی (که سابقاً استاسیون موتورهای سرویس و گاریها بود) همه وقت عدّه ای بسیار در تردد هستند. مقابل طرف جنوب ، عمارت وزارت صحیه ، بنای بلدیه ،دائره ٔ نشریات رادیو و ریاست پوهنتون کابل و به طرف شرق آن وزارت مخابرات دیده میشود. رودخانه ٔ کابل که با جریان غیرمنتظم از میان کابل عبور میکند شهر را فی الواقع به دو حصه ٔ نو و قدیمی تقسیم مینماید. قسمت جنوب را میتوان قسمت کهنه ٔ شهر خواند که جاده ٔ میوند هم در همین قسمت احداث گردیده است ، و حصه ٔ شمال راقسمت جدید آن . به هرحال شهر کابل کلکسیون اضداد محتوی زندگانیهای مختلف قدیم و جدید و متوسط است . به هردو طرف رودخانه ٔ کابل بازارهائی کشیده شده که طرف شرق بداخله ٔ شهر و طرف غرب بجانب (نوی کابل ) میرسد. از پل باغ عمومی هر دو سرک کنار دریا ما را به بازار سرپل میرساند. سرک شمالی و جنوبی خط رودخانه را تعقیب و با خم و پیچ آن خم و پیچ مییابد. جاده ٔ جنوب تا بازار سر پل عبارت از یک سلسله آپارتمانهای جدید است . اما سرک شمالی آن را با وجودی که آپارتمانهای جدیدالشکل فراگرفته از چندسال قبل چندان خوش آیند بنظر نمیرسد اما کثرت خریداران و دکانهای خرد و بزرگ آن جالب توجه است . معاینه خانه ٔ عمومی در عمارتهای دو مرتبه و ناظر به رودخانه قرار دارد در همین جاده قالی فروشها به تجارت اشتغال دارند. در عقب این جاده بازار تنگ و کهنه خیابان قرار دارد که دکانهای تنگ و تاریک آن نشان میدهد رونق آن در شکست است . در این بازار، چینی فروشی ، بوت دوزی ، بزازی و غیره و در قسمت آخر بازار که موسوم به کشمش فروشی است دکانهای فروش میوه وجوددارد که میوه ها به صورت خشک و یا تر در دکانها عرضه و از این دکانها سائر دکانداران شهر میوه میگیرند ومیتوان بازار مذکور را بازار میوه فروشی نامید. بازار کشمش فروشی که به جاده ٔ کنار لب دریا منتهی و به بازار سرپل ملحق میشود بازاری است تنگ ، پائین تر از آن پاافزاردوزان و بنیه گران و چای و قندفروشان اند. سرای تجارتی و معروف «زرداد» در همین بازار است و در هروقت ازدحام عبور و مرور اهالی مخصوصاً هنگام عصر و صبح بحدی است که رفت و آمد را برای عابرین مشکل میسازد. مسجد بزرگ و معروف این شهر موسوم به مسجد پل خشتی در همین جا واقع است که زبانزد خاص و عام است . در پایان این بازار تنگ که آن را گلوی شهر میتوان خواندبه میدانی کم وسعت (که سرچوک مینامند) میرسیم که از آن قسمتی باقی مانده و بیشتر آن خراب و آپارتمانهای جدید سه مرتبه بجای آن تعمیر گردیده است . این میدان تقریباً شکل مثلث دارد. در رأس شمالی آن سرای تجارتی محمد قومی و در رأس شرقی آن راه چارچته ٔ معروف کابل است . در بین رأس جنوب و جنوب شرقی بازار عطاری واقع شده است . این راه به مندوی آرد و برنج و بعداً به شوربازار میرسد (ولی حالا اثری از آن مندوی نیست ) «چارچته ٔ کابل » که از بازارهای قدیمی و مشتمل بر دکانهای کوچک پرمتاع است که بعد از هر چوک به یک چوک دیگری منتهی میشود، دکانداران آن ، بزاز، زرگر، کلاه دوز و غیره اند. در چوک سوم که از دیگران کلانتر و وسیعتر است دو رسته دکانهای دیگر ساخته شده که در آنها اشیای کهنه و مستعمل را به فروش میرسانند و معروف به کهنه فروشی است و این رسته ها را به سه بازار قسمت کرده اند.عقب دکانهای کهنه فروشی بازار پوستین دوزی است که تجار پوستین به انواع و اقسام پوستین مشغول داد و ستد هستند. مقابل این بازار آئینه فروشی است که در آن انواع آئینه ها و شیشه ها فروخته میشود. پس از آن بازار مسگران شروع می شود. و در وسط این دو بازار، سرای های تجارتی و دکانهای سمساری است که جلب توجه میکند و از این جا که بگذریم به بازارهای مسگری ، چارسوق ، ریکاخانه ، سراجی ، آهنگری ، خرده فروشی ، تخته پل ، شوربازار و کتاب فروشی میرسیم . این بازارها راه عبور و مرور عمومی و بعد از یک دوره ٔ بیضوی شکل دوباره به «تیلی گذر» وسرچوک میپیوندد.
اکثر این بازارهای قدیمی که از آنها نام برده شد بنا بر احداث جاده ٔ میوند و فراخ ساختن «بازار پل خشتی » بعضی بکلی و بعضی دیگر جزءً از بین رفته اند و در عوض دکانهای جدید وآپارتمانها بنا گردیده است .
بازار چارچته ٔمشهور کابل از آثار علیمردان خان ، صوبه دار کابلی است که در عهد شاه جهان بنا گردیده .
در این اواخر از طرف بلدیه ٔ شهر، چته های آن برداشته شده است . شوربازار، بازار بسیار قدیمی کابل و مسجد علیا که سابقاً به مسجد اورنک زیب شهرت داشت و اورنگ زیب پادشاه مقتدر مغولی هند آن را با مسجد گذری واقع در بازار سراجی بنا کرده ، نیز در همین بازار است . شوربازار ازتخته پل ، با بالاحصار (قلعه ٔ شاهی سابق ) وصل و بواسطه ٔ ازدحام و گرمی سود و سودا، این نام را بخود گرفته بود. تخته پل که شوربازار را با بالاحصار وصل میکرد جسری بود که در هنگام ضرورت برداشته و قلعه ٔ شاهی بالاحصار در هنگام خطر در بین خندق پهناور اطراف قرار گرفته از دستبرد محفوظ میماند ولی حالا آن بازار تقریباًوضع متروکی را بخود گرفته است . بازار کفش دوزی که دروسط شوربازار قرار داشت (حالا بجز نام و نشانی از آن باقی نمانده ) مرکز عمده ٔ تهیه ٔ کفش های ساخت کابل بود که به ارمغان به بازارهای هندوستان میرفت . از پل باغ عمومی به طرف غرب نیز به هر دو طرف رودخانه ، سرک کشیده شده که در سمت شمال عموماً تجارتخانه ها و دکانهای خیاطان و در سمت جنوب «لیسه ٔ حبیبه » و دکانهای کلاه دوزان و خیاطان است . لیسه ٔ حبیبه یکی از مکاتب متوسطه ٔ قدیمی شهر و از مکاتب جدید است .
در پایان هر دو بازار مسجد زیبای «شاه دو شمشیره » علیه الرحمة با منارهای بلند و وضع مقبول خود به نظر میرسد که به طرف راست آن یعنی شمالی ، سرک زیارتگاه شاه دو شمشیره و عقب زیارت گاه ، فاکولته ٔ حقوق ، پشتنی ، بانک بازرگانی و مقر ریاست «دباختر آژانس » واقع است و جاده ٔ باریکی که از جنب آن به طرف کوه آسمائی میرود ما را به نخاس سابق و بالاکوه «ده افغانان » رهبری میکند.
در انجام سرک جنوبی ، سفارت کبرای دولت جمهوری اتحادیه ٔ شوروی ، در بین باغ معروف جهان آرا که از باغهای تاریخی کابل است جا دارد. جاده ای که از پهلوی سفارت شوروی و رودخانه میگذرد به سینمای پامیر که در قسمت اول جاده ٔ میوند واقع است میرسد و از آنجابکوچه های چند اول و گذرگاه میرود.
اما سرک شمالی آن بعد از زیارت گاه شاه دو شمشیره از جلو «لیسه ٔ نجات » (به طرف جنوب )، مکتب میکانیکی و شرکت سرویس (به طرف شمال ) گذشته بماشینخانه (که آلات حربی در آن ساخته می شود) میرسد در عقب آن کارخانه ٔ پشمینه بافی کابل قرار دارد، و مقابل آن یعنی (به طرف چپ ) شفاخانه ٔ بلدی معروف به شفاخانه ٔ ابن سینا واقع است . این جاده معروف به جاده ٔ سپه سالار است که در انتهای آن عمارت منفردی که از دو طرف آن سرک میگذرد، در وسط راه قد علم مینماید. عمارت مذکور سابقاً مخصوص کتابخانه ٔ ریاست مطبوعات بوده و در عقب آن پل سنگی موسوم به پل (هارتن ) ساخته شده که مسافر را به طرف گذرگاه و باغ معروف بابرشاه رهبری میکند. سرک دیگری که از مقابل عمارت مذکور میگذرد به طرف راست آن عمارت جدیدی سره میاشت (هلال احمر) بنا گردیده است .
بعد از آن به ده مزنگ و «کارته ٔ 4» که محله ٔ چهارم شهر نوی کابل است میرسد. این سرک در حالی که از پهلوی منار یادگار (علم و جهل ) و اداره ٔ شرکت سهامی حمل و نقل و محبس عمومی میگذرد از دو طرف ، منار یادگار (عبدالوکیل خان شهید) را دربرگرفته از آنجا رو به طرف جنوب از جوار کارخانه بزرگ حجاری و نجاری گذشته بقصر بزرگ و معروف «دارالامان » که فعلاً مرکز وزارت خانه های کابل و پارلمان اعیان و باغ عالیشانی است ، به خط مستقیم میرود و در اینجا وزارت اقتصاد ملی ، وزارت فوائد عامه ، وزارت مالیه و مهمان خانه ٔ دولتی ، موزه ٔ کابل و کارخانه ٔ گوگردسازی ساخته شده است .
سرک مقابل منار و یادگار عبدالوکیل خان ، یعنی سرک غربی ، از بین بازار دهمزنگ عبور و از جلو استاسیون برق ، شیرشامینه ، دیپوی ادویه ، و لیسه ٔ دارالمعلمین ، لیسه ٔ ابن سینا «میرویس میدان » گذشته راهی به طرف قندهار و راهی به طرف پغمان میرود و از آن راهی ،به طرف فاکولته ٔ طب ، شفاخانه ٔ علی آباد، شفاخانه ٔ عقلی و عصبی ، وزارت زراعت و تربیه خانه ٔ حیوانات و سیلوی مرکزی جدا میشود. چون از عمارت مخصوص کتابخانه ٔ سابق مطبوعات به بالا رویم به جائی میرسیم که از طرف شمال ، دنباله ٔ کوه آسمائی و از جنوب دنباله ٔ کوه شیر دروازه ، با دیوارهای مارپیچ گلی که بر بالای آن به صورت حیرت آوری ساخته شده و باروی دیوار شهر را تشکیل میدهد، بهم بسیار نزدیک میشوند. تماشای این دیوارها و استحکام آن یک بار انسان را به ازمنه ٔ بسیار قدیم برده کابل را در برابر هجوم حمله آوران نشان میدهد. بعلاوه لین دوانی (سیمکشی ) برق بالای کوه های مذکور که تازه از طرف بلدیه ٔ شهر و شرکت تنویرات (برق ) بعمل آمده است شامگاهان الی الصباح ، چراغهای روشن آن بر قشنگی طبیعی شهر افزوده مسافرین را که از راه هوا به کابل می آیند پذیرائی و راهنمایی مینماید. رودخانه ٔ کابل از بین این تنگی میگذرد و دیوارهای کوه از هر دو طرف تا پایان دامنه هنوز استوار است . قسمت های پائین آن در اثر مرور زمان از بین رفته است ، از جمله ٔ آنها هفت دروازه ٔ کابل است . دو دروازه که عبارت از دروازه ٔ «دهمزنگ » و دروازه گذرگاه باشد در همین منطقه و دروازه ٔ دهمزنگ به طرف شمال رودخانه زیر پوزه ٔ کوه آسمائی ، و دروازه گذرگاه به طرف جنوب وزیرپوزه ٔ کوه شیردروازه واقع بوده است وقتی از این تنگنا بگذریم وادی خرم و سرسبز چهاردهی در بین یک دائره ٔ دیوارهای طبیعی کوه ها جلوه گر میشود. این وادی که بعرض 8 میل و طول 12 میل است بقدری سرسبز و شاداب است که باغ و غیر باغ را نمیتوان تشخیص داد، و میتوان همه ٔ آن را یک قطعه باغ بسیار بزرگ خواند، در گوشه ٔ شمال شرقی این وادی شاداب ، باغ بابر شاه و در شرق ، باغ معروف چهل ستون و در جنوب شرقی باغهای معروف و خوش آب و هوای گلباغ وجود دارد در وسط، قصر معظم نوی کابل و در عقب آن بفاصله تقریباً دو کیلومتر قصر بلندپایه ای که بر تپه ٔ «تاج بیگ » ناظر این وادی شاداب و خرم است بنا شده است در پای قصر بزرگ مؤسسات دولتی دیگری هست و از آنجمله موزه ٔ کابل که برای سیاحان خارجی قابل تماشا میباشد. «نوی کابل » در همین وادی شاداب واقع است که محله ٔ چهارم (کارته 4) آن آباد و بقیه ٔ آن نیز زیر نقشه و تعمیر و در شرف آباد شدن است .
و - مؤسسات فرهنگ کابل :
کابل چون مرکز افغانستان است لذا بیشتر مؤسسات فرهنگی مملکت در آن موجود است و ما ذیلاً بشرح آن می پردازیم .
1 - یونیورستی کابل (پوهنتون ): سرزمین افغانستان زادگاه دانشمندان و شعرای بسیار بوده است اما در قرون اخیر نظر به بحرانهای سیاسی ، علم و معرفت در این مملکت رو به ضعف گذاشت ولی از پنجاه و چند سال به این طرف اساس معارف با اصول جدید و سیستماتیک آغاز یافته ، مکاتب ابتدائی برای تعلیم اجباری در هر طرف مملکت تأسیس شده و سپس مکاتب رشدی و اعدادی بوجود آمد تا اینکه بنیه ٔ تعلیمی و فارغ التحصیلان اعدادی بجائی رسید که لازم شد شعبه ای از تحصیلات عالیه باز شود.
سپس در سال 1311 هَ .ق . / 1931 م . (عصر نادرشاهی ) نخستین پایه ٔ یونیورستی کابل نهاده شد و فاکولته ٔ طبی کابل تأسیس گردید. در سال 1317 هَ . ق . / 1938 م . (یعنی در عصر اعلیحضرت المتوکل علی اﷲ محمدظاهرشاه ) فاکولته حقوق و علوم سیاسی و در سنه ٔ 1322 هَ . ق . / 1943 م . فاکولته ٔ سیانس و در سال 1323 هَ . ق . / 1944 م . فاکولته ٔ ادبیات تأسیس گردید. وجود این فاکولته ها سبب شد که دولت افغانستان قدم بزرگتری بردارد و بنیاد یونیورستی کابل را بگذارد. بدین قرار در سال 1325 هَ . ق . / 1945 م . محفل بزرگی برای تأسیس یونیورستی کابل منعقد شد. بر طبق اصولنامه که دارد این یونیورستی (پوهنتون )، دارای فاکولته های (پوهنجی ) ذیل میباشد:
1 - فاکولته ٔ سیانس (دانشکده ٔ علوم ).
2 - فاکولته ٔ ادبیات
3 - فاکولته ٔ طب و شعب و فروع آن
4 - فاکولته ٔ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی ، سپس فاکولته ٔ دواسازی و فاکولته ٔ شرعیات یکی بعد از دیگری بوجود آمد. علاوه برآن ، مؤسسات فرهنگی و مسلکی ذیل هم در دائره ٔ یونیورستی کابل موجود است :
1 - دارالمعلمین عالی
2 - مدارس صنایع نفیسه
3 - دارالعلوم عربیه .
ممکن است یونیورستی کابل عندالاقتضاء مدارس و شعبات مسلکی دیگری هم دائر کند. یونیورستی کابل دارای شخصیت حقوقی است و نمایندگی آن بعهده ٔ رئیس پوهنتون است و از لحاظ اداری و مالی مستقل و فعلا «مستقیماً» نزد وزیر معارف مسئول است .
2 - یونیورستی حربی (حربی پوهنتون ) (دانشگاه جنگ ) یونیورستی حربی برای تحصیلات عالی حربی و شقوق مختلفه ٔ حربی در بالاحصار کابل تأسیس شده است که شاگردان در آن بعد از طی دوره ٔ لیسه ٔ حربی بتحصیل عالی حربی ، اشتغال مینمایند هرچند تمام شعبات آن هنوز تکمیل نشده اما در تربیت اردوی افغانستان و پیشرفت فنون عسکری نقش بزرگی دارد.فارغ التحصیلان این پوهنتون از چندین سال است که به کار مشغولند.
3 - دولت افغانستان برای ترویج و ترقی علوم و تربیت افراد مملکت تنها به وزارت معارف و تحصیلات سیستماتیک اکتفا نکرده اداره ٔ مطبوعات را تأسیس نمود تا جمعیت موجوده را زیر تأثیر و تبلیغ و علم و دانش قرار دهد. این اداره از سال 1318 شروع به کار نمود. شعبات عمده ٔ آن عبارت است :
الف - نشریات : مدیریت عمومی نشرات ، ناظر و کنترل جمیع نشرات کشور است تادر پیشرفت و ترقی ذهنی افراد مملکت مفید و ممد باشد. جرائد و مجلات را در امور مربوطه معاونت میکند و موجب سهولت ارتباط آنها با جرائد و مجلات خارجی میگردد.تهیه چاپ و نشر کتب مفید حیاتی از طرف دولت به دست این شعبه است . انعقاد کنفرانسها و خطابه ها در مجامع عام و مراقبت و کنترل مبارزه با بیسوادی و تأسیس دوره های مبارزه با بیسوادی از وظائف عمده اداره ٔ مطبوعات شمرده میشود. بعلاوه این موسسه برای معرفی افغانستان در خارج وظیفه ٔ بزرگ دیگری بدوش دارد و بدان مشغول است . امتیاز تأسیس و نشر اخبار و مجلات از این شعبه داده میشود.
ب - پشتوتولنه : این مؤسسه که در حقیقت انجمن ادبی کابل است شعبه ای از اکادمی افغان میباشد.
(مؤسسات پشتوتولنه - انجمن تاریخ و آریانا دائرة المعارف که از بدو تأسیس تا ابتدای سال جاری مربوط باداره ٔ مستقل مطبوعات بود نظر به تشکیلات جدید مربوط بوزارت معارف گردید و کماکان فعالیت دارد).
وظیفه ٔ این مؤسسات احیا و ترویج و تعمیم زبان پشتو، جمع لغات و آثار و اشعار و مراقبت دوره های زبان پشتو است . این مؤسسه از روز تأسیس تا کنون در این وظیفه جدیت زیاد نموده ، کتب و رسایل و کتب لغت و غیره نشر نموده است . مجله ٔ کابل که قبلا بزبان فارسی و پشتو نشر میشد فعلا از طرف این مؤسسه بزبان پشتو انتشار می یابد.
شعبه ای از این مؤسسه مشغول جمعآوری لغات و اصطلاحات زبانهای محلی افغانستان مانند پشه ای ، نورستانی و غیره است . سالنامه ٔ کابل که از سال 1311 تاکنون مرتباً حاوی یک سلسله معلومات مفید درخصوص افغانستان میباشد ازخدمات برجسته ٔ این مؤسسه شمرده میشود.
اکنون سالنامه ٔ کابل از طرف مدیریت عمومی نشریات اداره ٔ مستقل مطبوعات نشر میشود.
هَ - کتابخانه ها:
اداره ٔ مطبوعات علاوه بر سایر نشریات و خدمات ، به تأسیس یک کتابخانه ٔ منظم نیز پرداخته که قرائت خانه ٔ آن همه روزه برای استفاده کنندگان باز است . گرچه این کتابخانه هنوز ابتدائی است ولی چندین هزار جلد کتاب بزبانهای مختلف و علوم متنوع دارد. همچنین کتابخانه ٔ وزارت معارف که ذخائر بیشتری دارد مرجع اهل علم و تتبع شمرده میشود. این دو کتابخانه علاوه بر کتابخانه های مکاتب و دانشکده ها است چه آن کتابخانه ها بیشتر مخصوص دانشکده ها و مکاتب است .
و - رادیو کابل :
در کابل فعلا یکدستگاه موج متوسط بقوه ٔ 20 کیلو وات موجود است که از طرف اداره ٔ مطبوعات اداره میشود. مقصد عمده ٔ این مؤسسه ، نشر مسائل ضروریه و عام المنفعه و هدف آن بالا بردن سطح معلومات عوام است . برنامه ٔ نشریاتی آن : معلومات تاریخی و جغرافیایی ، زراعت ، تجارت و صنعت ، امور جاریه ٔ کشور، خبرهای جهان ، تفسیر جریانات سیاسی عالم و اجرای موزیک وطنی و خارجی است . دستگاه های صوت پراکنی آن در مراکز عمده ٔ ولایات موجود و توسط لودسپیکرها در اطراف و اکناف مملکت ، نشریات آن پخش میشود. استودیوی آن در مرکز شهر و مقابل پل باغ عمومی است . ولی برودکاستنگ هوس (پخش صوت ) آن در «یکه توت » میباشد. مردم افغانستان علاقه ٔ زیاد به شنیدن نشریات این مؤسسه دارند و هم در نظر است دستگاه های قوی تری از موج متوسط و موج کوتاه بکار انداخته شود و بتواند صدای خود را تا دورترین نقاط جهان برساند. قسمت تکنیکی رادیوی کابل در این اواخر مربوطبوزارت مخابرات گردیده و شق نشراتی آن به صورت مؤسسه ای درآمده است که از طرف اداره ٔ مطبوعات حمایت میشود.
ز - موزه ٔ کابل :
رسماً در سال 1297 در باغ بالا تأسیس شد و امروز در دارالامان در نزدیکی قصر بزرگ وزارت خانه ها عمارت معین دو مرتبه دارد. وزارت معارف عملاً موزه را به دو حصه ٔ اتنوگرافی و باستان شناسی ، تقسیم کرده است . موزه ٔ کابل از نقطه ٔ نظر علمای باستان شناسی یکی از موزه های مهم و قابل توجه آسیا است که مخصوصاً آثار و مجسمه های گریکوبودیک (یونانی - بودایی )، آن را در دنیا ممتاز ساخته است . حفریاتی که در این سالهای اخیر توسط هیئت فرانسوی شده است سرمایه ٔ معنوی موزه ٔ کابل را زیادتر کرده است . از حفریات هده ، بگرام ، فندقستان ، سرخ کوتل و دیگر نقاط مملکت آثاری به دست آمده که ذخیره ٔ آثار قبل از اسلام موزه ٔ کابل را وسعت داده و این آثار جلب توجه سیاحان و مدققان خارجی را که به افغانستان آمده اند کرده است آثار اسلامی موزه ٔ کابل نیز از حیث قیمت و اهمیت مخصوصاً در شق صنایع ظریفه (خطاطی - رسامی - تزئینات ) وسکه ها و آلات و ادوات فلزی قابل اعتنا است .
کتابخانه ٔ زیبای آن دارای کتب خطی است که بعضاً منحصربفرد میباشد.
ح - مؤسسه انجمن خیریه ٔ نسوان :
برای زنان افغانی در کابل مؤسسه ٔ نسوان تشکیل شده که شعبات مختلف ، از قبیل دوره های تحصیلی دوخت ، زبان و پرستاری و غیره در آن تأسیس گردیده ، بانوان به صورت مجانی و با تأدیه حق عضویت ، عضو آن شناخته شده اند. هدف اصلی آن آشنا گردانیدن نسوان است بوظائف حقیقی و زندگی نوین عصری و ترتیب منزل و بچه داری و غیره . روزبروز کار این مؤسسه در ترقی است . ممکن است با پیشرفت و ترقی این مؤسسه شعبات آن در شهرهای دیگر افغانستان نیز دائر گردد.
ط - مؤسسه ٔ روزنتون (حمایت اطفال ): مؤسسه ٔ حمایت اطفال افغانی در افغانستان از زمان سلطنت امیر حبیب اﷲ خان تأسیس گردیده است . که بنام (یتیم خانه ) یاد میشد در عصر امان اﷲ خان مؤسسه ٔ مذکور تعطیل شد و دوباره در زمان سلطنت نادرشاه این مؤسسه بنام (دارالایتام ) افتتاح گردید و عده ای از اطفال بی بضاعت و یتیم را که از طرف حکومت اداره میشدند در مؤسسه ٔ مذکور جمع و به تعلیم و تربیت آنان در داخل مؤسسه پرداختند. چون به مقتضای وقت که باید مؤسسه ٔ مذکور به صورت جدید درآید، در جوزای 1327 حکومت افغانستان مؤسسه ٔ مذکور را بنام (روزنتون ) افتتاح کرد و شعبات داخلی آن را وسعت کافی بخشید.
ی - مؤسسه ٔ خیریه ٔ کودکستان (وروکتون ): اگرچه مؤسسه ٔ کودکستان جزء مؤسسه ٔ حمایت اطفال (روزنتون ) میباشد اما بواسطه ٔ آنکه فعلا در مرکز سلطنت ، مؤسسه ٔ کودکستان افتتاح گردیده ، عده ای از اطفال را که سنشان بین دو و هفت سال میباشد در مؤسسه تحت تربیت گرفته اند.
یا - مؤسسات صحی کابل :
مرکز عمده ٔ مؤسسات صحی ، وزارت صحیه است و مؤسسات عمده ٔ صحی عبارت است از: شفاخانه های بزرگ مردانه و زنانه ، معاینه خانه ها (در هر گوشه و کنار شهر) سناتوریم مردانه و زنانه ، باکترولوژی ، فاکولته ٔ طب (دانشکده پزشکی ، مکاتب مسلکی ، دواسازی ، بیطاری ، پرستاری (این قسمت ها از حیث اداره به پوهنتون مربوط است ) دندانسازی های مردانه و زنانه مجانی و غیرمجانی ، دواخانه های بزرگ دولتی ، عمده فروشی دارو و دواخانه های شخصی . برای اداره ٔ صحت اهالی ، وزارت صحیه دائماً به نشر مضامین صحی در مجله ٔ ماهانه ای که از دائره ٔ نشریات این وزارت بنام (روغتیا پیام تندرستی ) نشر و توزیع میگردد مشغول است . بعضی رسایل غیرمرتب نیز عنداللزوم چاپ و نشر میگردد.
یب - مرستون (دارالمساکین ):
مرستون مؤسسه ای است خیریه که در سال 1325 وزارت اقتصاد ملی به تأسیس آن اقدام کرده است و پس از آنکه طرح آن مراتب قانونی را طی کرد یعنی بتصویب هیئت وزراء و پارلمان مملکت رسید، بلافاصله دائر گردید واینک تعداد معتنابهی از مساکین و اشخاص قابل حمایت را تربیت مینماید. مشمولین این مؤسسه عموماً از دو دسته اشخاص متشکل میباشد یکی آنان که فشار حیات و محیط ایشان را فقیر و بینوا ساخته و قادر به تأمین وسایل زندگی خود نمیباشند. و دوم گداها. گروه اول بعد از تحقیقات لازمه داخل مرستون میگردند و گروه دوم توسط پولیس و موظفان مؤسسه جمعآوری گردیده داخل مؤسسه میشوند و یا بضمانت اصولی که دوباره گدائی نکنند ازمؤسسه خارج میگردند. بینوایان و مستحقان که در این مؤسسه پذیرفته میشوند بمنزله ٔ عضو عاطل و تنبل ، اوقات خود را بسر نبرده هر فرد از زن و مرد یا طفل فراخور حال و استعداد و توانائی خود به کار واداشته میشوند بجز معلولین و معیوبین که عجالةً هیچ کاری از آنها ساخته نیست دیگر هیچ فرد بیکار موجود نمیباشد. کارهای این مؤسسه عبارت است از شعبات مستقلی از قبیل خیاطی ، نجاری ، بوت دوزی ، گل کاری و غیره . اطفال خردسال که سن شان بین 6 - 7 باشد داخل مؤسسه ٔ کودکستان و بالاتر از آنها دسته ای در صفوف داخلی مؤسسه تحت تعلیم قرار میگیرند و دسته ای داخل مکاتب ابتدائی میشوند. عمارت مرستون که قبلا به قلعه ٔ حشمت خان (انتهای جنوب غربی علاقه ٔ بلدیه کابل ) بوده بعمارت جدید، که در سپین کلی (افشار)، در 5 کیلومتری غرب کابل ، واقع و دارای پانصد جریب زمین میباشد نقل مکان نمود. علاوه بر 1000 جریب از زمین های ریزه کوهستان (تعلق بحکومتی کلان شمالی ) را که حکومت به مؤسسه ٔ مذکور بخشیده و مورداستفاده قرار گرفته است . مؤسسه در نظر دارد در بعضی از ولایات بزرگ افغانستان هم اراضی خریداری کند و شعبات خود را در آنجا دایر گرداند. مأمورین داخلی مرستون موظفند امور ارتزاقی ، ملبوسات ، ظروف ، تنظیمات ، محروقات ، صحی ، حمل و نقل ، اسپورت مخابراتی ، تنویر (برق ) و خدمات مساکین را تحت تفتیش قرار داده در آسایش و راحت آنها بکوشند.
یج - مؤسسه ٔ هلال احمر افغانی (سره میاشت ): این مؤسسه ٔ خیریه به تاریخ اسد 1325 تأسیس شد و سرمایه ٔ آن که از طریق نوع دوستی بطور اعانه و تبرع جمع

2 عکس غرب شیرپور از زاویه مشابه اما با تفاوت 144 سال. تصویر نخست نمای بسیار زیبایی از زمین ها و کوه های غربی و جنوب غربی شهر کابل، یکی از قبرستان های متعدد سربازان انگلیسی اشغالگر در کابل که در جریان جنگ دوم افغان -
انگلیس کشته شده بودند و همچنان قلعه مستحکم دفاعی سربازان انگلیسی در غرب شیرپور را نشان میدهد. تصویر دوم بیانگر یک تصور غلط از پیشرفت های 20 سال اخیر است، بلند منزل ها و قصر هایی که بیشتر شان به قیمت خون هزاران انسان توسط جنگسالاران خونخوار، مافیا و قاچاقبران مواد مخدر و قراردادی ها و کارمندان دزد پروژه های
نظامی و ملکی همان استعمارگران یک قرن قبل که اینبار با نقابی بنام دوستان بین المللی آمده بودند ساخته شده اند.
نگاهی به تاریخ کابل
کابل یکی از قدیمیترین شهرها با قدمتی 5000 ساله است. واژه "کابها" (به انگلیسی: Kubhā) در حدود 5000 سال قبل از میلاد مسیح در ریگودا و اوستا یاد شدهاست که از دریای کابل یاد کردهاست. ریگودا این شهر با عنوان شهری ایدئال تحسین میکند و تصویری از بهشت در کوههای آن مجسم شدهاست. نظریههای دیگری اظهار میکنند که این شهر در بین 1500 تا 2000 سال قبل از میلاد مسیح تشکیل شدهاست. جایی که کابل واقع شدهاست، پیش از آن که توسط امپراتوری پارسها، هخامنشیان فتح شود، بخشی از امپراتوری مادها بودهاست. مرجعی به نام "کابورا" وجود دارد که بهواسطه فرمانروایان امپراتوری هخامنشی (داریوش بزرگ، داریوش دوم و داریوش سوم) تألیف شده، که بعدها پایهای برای استفاده نام کابورا (Κάβουρα) توسط بطلمیوس شد. آنجا مرکز مزدیسنا بود که بعدها با آیین بودا و آیین هندو همراه شد. اسکندر مقدونی این شهر را بعد از غلبه بر امپراتوری هخامنشیان در 330 پیش از میلاد تجسس کرده بود اما هیچ نگارشی از آن ثبت نشد. این ناحیه پیش از اینکه به دست شاهنشاهی مائوریا بیافتد، قسمتی از امپراتوری سلوکیان محسوب میشد.
در دومین سده پیش از میلاد دولت یونانی بلخ کابل را از ماوریان گرفته به تصرف خویش درآورد. پس از آن زیردستان آنها امپراتوری هندویونانی شهر را در اواسط سده دوم پیش از میلاد به دست خود گرفتند. باختریها شهر پاروپامیز را نزدیک کابل بنیاد کردند، اما در سده اول پیش از میلاد این شهر به ماوریان افتاد. سیتیها (سکاها) در اواسط دهه اول پیش از میلاد هندویونانیها را از شهر بیرون انداختند اما ۱۰۰ سال بعد با روی کار آمدن شاهنشاهی کوشان شهر را از دست دادند.
مطابق به تاریخنویسان، نام سانسکریتی کابل کمبوجه میباشد. این نام در نوشتههایی باستانی در کوفس و کوفن ذکر شدهاست. در سده هفتم پس از میلاد ژوانزونگ این نام را به عنوان کاف (به انگلیسی: Kaofu) بررسی کرده بود و اعلام کرد که این به خاطر لقب یکی از چهار قبیله یوئهژی است که آنها در اوایل مسیحیت در طول کوههای هندوکش به سوی دره کابل مهاجرت کرده بودند این شهر توسط شاهنشاه کوشان، کوجولا کادفیزس در سال ۴۵ میلادی فتح شد و جزو مایملاک امپراتوری کوشان تا اواخر سده سومین پس از میلاد محسوب میگردید.
در اطراف سالهای 230 پس از میلاد، کوشانیها توسط شاهنشاهی ساسانی شکست خوردند و به همراه با هم بیعتهای ساسانی معروف به هندو-ساسانیان تبدیل شدند. در دوران ساسانیان، شهر با نام «کاپول» در خط پهلوی نامیده میشد. در 420 میلادی هندو-ساسانیان توسط قبیله خیانیان که با نام «کیدارایتز» نیز شناخته میشدند، به بیرون رانده شدند که پس از آن در 460 با هیاطله تبدیل شدند. آنجا به بخشی از باقیمانده پادشاهی آشینا از کابل و کاپیسا که با نام کابلشاهان نیز شناخته میشود، تبدیل شد.
ترکهای کابل که آنزمان برای چند نسلی کابل را اداره میکردند با هندوها دیوار بزرگ دفاعی را در اطراف شهر به علت محافظت از مهاجمان آینده ساختند. این دیوار تا به امروز باقیمانده و همچنین به عنوان یک ساحه تاریخی شناخته میشود.
حمله مسلمانان

درسال 81هجری وقتی مسلمانان به شهر حمله کردند، شهر را از طرف دهمَزنگ شگافتند، مسلمانان عرب فاتح شدند و شاه کابل به گردیز رفت ولی بزودی دوباره کابل را بدست آوردند. پس از آن کابل شاهیان 23 بار با اعراب جنگیدند. در بعضی مواقع که ناتوان میگردیدند باج را قبول مینمودند. بدین ترتیب تا سقوط امپراطوری اعراب کابل را در حفاظت داشتند. پس از شکست امویان توسط عباسیان حکمرانهای افغانی وابسته با اعراب در کشور بسر اقتدار آمدند. پس از دولتهای صفاری و طاهری نفوذ اعراب از کشور کم شده رفت اداره کابل نیز به دست حکمرانان محلی افتاد؛ و کابل از شهرت افتاد.
مقارن ضعف صفاریان از کوهستان شرقی کابل یک قوم دیگر بنای سلطنت را در کابل گذاشت که سرکردهشان را کالاله میگفتند و تا به عصر غزنویان باقی بودند، تا اینکه در سال ۳۴۴ ه.ق ضمیمه سلطنت غزنوی شد. با شروع سلطنت غزنویان شهر غزنه بتدریج اهمیت یافت و کابل عقب ماند. در لشکرکشیهای چنگیز کابل نیز دستخوش چور و چپاول گردید.
معماری و شهرسازی کابل بسیار زیبا و دقیق است و یکی از شهرهایی است که علیرغم قدمت بسیار، حساسیت زیادی در شهرسازی آن به کار رفتهاست.
بعد از آن کابل بدست تیمور و حکمداران او بود تا آنکه دولت تیموری هرات قوت گرفت. بعد از سقوط تیموریان، بابر در اینجا مستقر گردید و کابل دوباره رونق یافت و تا سال 923 پایتخت بود و به تعمیر و آرایش آن پرداخت. بابر به کمک مردم این شهر، هندوستان را فتح کرد و پایتخت خود را از کابل به آگره نقل داد و کابل مرکز ولایت شد. آرامگاه این پادشاه هم در همین شهر است.
وقتی که سلطنت به احمدشاه درانی رسید، وی توجه به کابل نمود. وی در سال 1144 امر احداث یک دیوار بزرگ را در شهر داد. این دیوار در ظرف ۴ ماه آباد گردید. تیمورشاه پس از تنظیم قندهار در سال 1195 ه.ق کابل را پایتخت ساخت و از آن تاریخ تا امروز کابل مرکز و پایتخت افغانستان است.
کابل یکی از قدیمیترین شهرهای دنیاست. در کتاب مقدس ویدا به نام کبه Kabha و در پارچههای اوستا از آن به نام کوبها Kobaha یاد میشود. نویسندگان کلاسیک یونانی آن را کوفن Kophen یا کوفس Kophfs و کووا ثبت کرده و همچنان مردم فارس و ارستو این شهر را خوسپس Khoaspes خواندهاند.
در قرن هفتم میلادی، یک پژوهشگر چینی به نام شونگ چونگ، در نبشتههای خویش مشهور به هیوان سانگ این شهر را کاوفو Kaofu نوشته و چنین برداشت میکند که در حقیقت این شهر زیبا مسما به دریای کاوفو میباشد که از قلب آن میگذرد، وی میافزاید که آریاییان قدیم از لحاظ دینی اهمیتی ویژه به این شهر داده و آن را کوبها اردهستانه Kobaha Urddhastana یا محل بلندپایه گفتهاند. کابل از دیدگاهی کتاب مهاباراتا هندوان، بهشت و جایگاهی تفکر برای خداوندان خوبی بوده و آن را در سانسکریت به نام اردهستانه یا عبادتگاهی مقدس حفظ کردهاند.
تاریخ نویسان دوره سکندر، کابل را به نام ارتوسپانه Artospana که همان اردهستانه Urddhastana سانسکریت است در تاریخ یونانی قید نموده که پسانها (بعدها) در قرن دوم میلادی این شهر را به نام کابورا Kabura یا قلب پاراپامیزاد نوشتهاند. در دوران شاهنشاهی کوشان بزرگ هنوز هم کابل به نام کاوفو شناخته میشده، که آهسته آهسته به کابورا مسما گردید تا آن زمان که کابل شاهان از آن به نام کابلستان یاد کردند. کابلستان برای چندین قرن پیش و پس از دورهی مسیح، از بامیان و قندهار در غرب تا کوتل بولان و تمام جنوب را در بر میگرفت، که این خطه وسیع به ده علاقهداری تقسیم بوده و شهرهای کابل، غزنی، بامیان، ننگرهار، سوات، پیشاور، اپوکین، بنو و بولر در بر میگرفتهاست.
از تاریخ یونان چنین برداشت میشود که ارتوسپانه یا کابل مرکزی عمده و اصلی در منطقه بوده، که پسان در دورهی تسلط یونان، هرات که سکندریهٔ افغان بود جای آن را اشغال کرد که پسانها (بعدها) شاهزادگان هندوساک آن را بار دیگر احیا کردند. تا آنکه در عصر زنبیلکشاه و زنبورکشاه، لشکر عرب بعد از فتح برقآسای ترکیه و ایران به دروازههای این شهر کوبی، شاهان و کابلیان برای دفاع، دیوار بزرگی به نام شیردروازه در درازنای کوه آسمایی یا آسهماهی بنا کردند که حکایتهای آن تا امروز سینهبهسینه حفظ گردیده. تاریخ مصر به وضاحت مینویسد که لشکر بزرگ اسلام بعد از فتح نیم جهان در شیردروازههای کابلستان به مرتبه بیستوسه بار شکست مطلق دید تا آنکه به مرور زمان کابلیان خود به دین اسلام گرویدند.
کابل در درازنای تاریخ، در احساس چکامهسرایان، در چشم تمدن، در قلب آسیا، در خاطرههای اشغالگران و در ایمان بسا مردم، شهر با ارزش و دارنده ویژگیهای مقدس بودهاست. کابل در طول تاریخ بارها زیر تهاجم بیگانه قرار گرفت و به گشتهای متمادی، ویران و آباد گردید، تا بالاخره در سال ۱1776 تسلط خاندان درانی در قلمرو افغانستان جاگیر شد و تیمورشاه پسر احمدشاه ابدالی، مرکز امپراتوری خود را از قندهار به کابل انتقال داد که پس از آن کابل تا امروز به صفت خانهٔ مشترک و مرکز یگانگی تمام افغانها پابرجا میباشد.
پل «محمودخان کابل» :
با استفاده از تکنولوژی پیشرفته در ظرف یک ماه به طول 45 متر و عرض 15متر با هزینه 800 هزار دلاری ترکیه پس از چند دهه جنگ و خونریزی دوباره ساخته شد.
به گزارش خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، دریای کابل از آغاز تا انجام 700 کیلومتر طول دارد.
روی دریای کابل پلهای زیادی دیده میشود. تنها در شهر کابل میتوان از پلهای معروفی مثل
«پل خشتی»،
«پل سرخ»،
«پل آرتن»،
«پل حسن خان» ،
« پل گذرگاه»،
«پل جمهوری»،
«پل ریشخور»،
«پل سوخته»،
«پل شاه دوشمشیره» ،
«پل تیمور شاهی»،
«پل یک پیسگی»،
«پل لرزانک» یا «پل آسمایی»،
«پل باغ عمومی»،
«پل مکروریان»،
«پل چرخی»،
«پل شینه» ...
و «پل محمود خان» نام برد.
در وبلاگ افغانستان فردا آمده است:سرگذشت این پُلها دردناک و غم انگیز است. هر کدام آن بانی و نام نشانی داشتند.
برخی برای خدمات اجتماعی و صدقه این پلها را آباد کردند و برخی هم نسبت وظیفه و تعهد که برای خدمت به مردم داشتند.
محمود خان بیات که بود ؟
بیات ها بخشی از اقوام بودند که با حکمروایی صفویها در قندهار و هرات نقشآفرینی نمودند.
در زمان نادر افشار این تعداد بیشتر از گذشته در ارتش نادر افشار استخدام شدند و هنگامیکه احمدشاه درانی دولت مستقل افغانستان را احیا کرد، بیاتها بیشتر و بیشتر مقرب دربار گردیدند. از جمله بیاتهای قندهار تحت زعامت محمود خان قرابیات، برادر عباسقلی قرابیات قرار داشت.
«محمودخان قرابیات» بزرگ و رئیس قوم بیات، بنا بر ایکه تیمورشاه درانی، داماد برادرش بود، دارای موقعیت مستحکم در دستگاه اداری دولتی بود.
پس از آنکه تیمورشاه، پایتخت را از قندهار به کابل انتقال داد و با این کار همه سران متنفذ اقوام نیز با یکعده اقارب نزدیک و قومی تحت امرشان، به کابل انتقال یافتند، تیمورشاه که از این اقدام، تضعیف سران قبایل را که همه در دستگاه دولتی صاحب قدرت بودند در نظر داشت، محمودخان قرابیات را نیز در شمال دریای کابل در ساحة ششدرک زمین و جاگیر اعطا کرد.
موقعیت بیات ها چه در قندهار و چه در کابل در خور توجه زمامداران بوده است.
قلعه محمود خان بیات اقامتگاه مبارزین و مجاهدین به خصوص «امین الله خان لوگری» بود و یکی از اهداف مهم توپخانه انگلیس در شهرکابل از بین رفتن امین الله خان لوگری بود .
نایب در قلعه محمودخان که مرکز فرماندهی مجاهدین بود، جای داشت با پرچم سرخ جنگ را برضد دشمن رهبری میکرد.
سپاه انگلیسی، قلعه محمودخان را زیر آتش توپ قرارداد، ولی نتیجه مطلوبی نگرفت... چون شاه شجاع توسط «شجاع الدوله»، پسر «نواب محمد زمان خان » در پنجم آوریل 1842میلادی کشته شد، نایب امین الله خان، فوراً فتح جنگ را از قلعه محمودخان بیات به بالاحصار برده و وی را بعنوان پادشاه و پسرخود «نصرالله خان» را به حیث نایب وی انتخاب کرد.
این حرکت نایب امین الله خان که بدون رضایت نواب محمدزمان خان صورت گرفته بود، طبعاً برنواب محمد زمان خان وهواخواهان او گران تمام شد و آنها عدم اطاعت خود را از چنین پادشاهی ابراز داشتند.
پُل محمودخان
بیات بانی پُل و قلعه محمودخان در کابل بود. شهرت پل و قلعه محمود خان بعد از قیام کابل سر زبانها افتاد چنانچه در حدود100 یا 200 متر دور تر از پل مقابل باغهای زندهبانان (مکروریان اول) در کنار دریا، تپه کوچکی قرار داشت که وزیراکبرخان با مکناتن درگیر شدند؛ درنتیجه مکناتن کشته شد.
بالای این پُل بارها و بار ها سه سال و چند ماه انگلیس ها گذشتند و راه بین بالاحصار و شیرپور را که مرکز فرماندهی آنها بود؛ طی کردند.
بار دیگر ژنرال پالک از این پُل گذشت و چهارچته را به آتش کشید.قلعه محمودخان را انگلیسها جهت انتقامگیری تخریب کردند و 40 سال بعد (1879 م) رابرتس از این پل گذشت و به انتقام خون کیوناری ؛ بالاحصار کابل را به اتش کشید.
امیر حبیب الله خان هر سال در ماه رمضان از این پُل میگذشت و به مسجد عیدگاه آمده و نمازهای شام و عشا و تراویح را برپا میداشت.
وی پُل محمود خان را دوباره اعمار و برج ساعت را مقابل آن تعمیر نمود . زعمای افغانستان از «سراج الملة والدین» تا «اعلیحضرت محمد ظاهر شاه» سالیان متمادی از بالای این پُل گذشتند و رژه نظامی را مشاهده کردند.
«محمد داوود خان» و دیگر ارگ نشینان از اسلاف خویش تبعیت نموده و از این پُل گذشتند و جشن استقلال و جشنهای متفاوت دیگر را برگزار کردند.
اما 20 سال قبل در دهه 70 هجری شمسی یکبار دیگر بخت با این پل و برج ساعت یاری نکرد. خونپارهها قلب این پل را داغدار نمود و برج ساعت تن از بدن جدا کرد و نقش زمین شد.
گذشتن از این پل به معنی پل صراط بود؛ هر دو طرف تفنگ بدستان هموطنان ما را تفتیش بدنی میکردند و دار و ندار آنها را میربودند.ماشین و دوچرخهشان را به یغما میبردند.
تا اینکه آفتاب نیمه روز بر این پل تابید و دولت مردان دل سوزاندند و دست به دامن بیگانه زدند و مانند همیشه گدایی پیشه کرده و این پل را با استفاده از تکنولوژی پیشرفته در ظرف یک ماه به طول 45 متر و عرض 15متر با هزینه 800 هزار دلار از کمکهای کشور ترکیه به مردم افغانستان، توسط شرکتی ترکی بنام «کاریزمه» اعمار نمودند.
برج ساعت دوباره قامت افراشت، پل محمود خان بالاخره لباس آراسته به تن کرد و زر و زیور دورگردنش انداختند. خدا کند دیگر داغ مرمی و خونپاره نبیند.
صمیم صمیمی
کافران سیاه پوش (نورستانیان) در شمس النهار
نورستان پیش از اسلام ناشناخته است.
نه تاریخش را نوشته ایم نه رسم و رواج و نه باور ها و عقاید مردمانش است.
کتور که نام پیش از اسلام منطقه مستقل نورستان امروزی است حتمن تاریخ پیچیده و دردناکی دارد.
معلومات ناچیزی و ناقصی که من دارم چنین می نماید که بار اول مولانا عبیدالله هاتفی، خواهر زاده حضرت عبدالرحمن جامی در دوران امیر تیمور کورگانی کتابی در بیان جنگ های آن سلطان نبشت. در بخشی از آن از مردم کتور ذکر شده است.
باشندگان اندراب به امیر تیمور از حملات و یورش کتوریان نالیدند. و خواستار کمک شدند. در این نوشته دیدگاه دیگران بیان شده است. این مسئله موضوع این نگارش نیست.
در تاریخ معاصر، مجموعه بدبختانه نامکمل شمس النهار در اختیار دارم. این روز ها مرا مصروف ساخته است. ایکاش دانشجوی مقطع ماستری این اخبار را موضوع پژوهش خود سازد.
برای تاریخ آن زمان سخت جالب و ارزشمند است.
در شماره های موجود نزد من دو مضمون راجع به " کافرستان " است.
مضمون اول در شماره 10 سال اول مورخ پنج شنبه پانزدهم شهر ذیحجه الحرام سنه 1290 هجری قمری زیر عنوان خبر بدخشان به نشر رسیده است.
قصه ده نفر "کافر" را بیان میکند که به فیض آباد آمده اند.
فضل زمستان است و برف به کثرت باریده است. به نوشته شمس النهار در مقایسه به سال های پیش، در بدخشان "دو چند و سه چند" است.
این اشخاص از راه های
شغنان،
واخان
و زیباک پس از سفر 27 روز وارد فیض آباد شده اند. دلیل این مدت طولانی کثرت برف است.
این گروه ده نفری مسلمان شده اند. در میان ایشان شخصی به نام وان که ملک و رئیس 500 خانه است، حضور دارد. این شخص از وطن خود بیان میکند.
گفتار این ملک را به دو قسمت تقسیم میکنم.
اول معلومات مطمئن، دوم معلوماتی که در نظرم بیشتر به افسانه می ماند.
۱ - نام ملِک این مُلک سورا میباشد. در آن سه قوم زندگی میکنند :
سورا،
کووا،
مانکا.
حدود 3000 خانه در آن دره میباشد. اگر حد اوسط هر خانه را 7 نفر حدس بزنیم نفوس دره 21000 نفر میشود. نظر به معلوماتی که بدست آوردم این سه نام قوم و قریه دیگر موجود نیست.
باشندگان منطقه مستقل کتور با مسلمانان مناطق اطراف خود روابط تجاری داشتند.
وان (نامی که حالا متروکه است) چنین میگوید:
" ... وقتی که عروسی کردم دو سال بعد یک شخص سوداگر مسلمان به معرفت میر چترار (چترال) در ملک مایان آمده سوداگری اجناس پوشیدنی را آورد.
من هر وقت به نزد او میرفتم و آن مسلمان خفیه خفیه تعلیم و تلقین مسلمانی میداد. و چون که مرا تعشق به همراه زوجه خود بود جمله احوال به زوجه خود می گفتم.
چنانچه بعد شش ماه اسلام در دل بنده و زوجه ام اثر کرده، خفیه مسلمان گردیدیم".
پس از آن این مرد از رسم و رواجی ذکر میکند:
" از سوراخی در کوه بلندی یاد میکند."قوم مایان دستوری دارند که وقتی عروسی میکنیم اول زن را در آن غار برده و سه گنته زن را در آن غار رها میکنیم. بعد از آن زن را به خانه می آوریم.
عادت مذهب ما این است که گاهی آن زن احوال آن غار را بیان نمیکند. نه شوهر و یا قوم آن زن از آن زن استفسار میکنند".
پس از آن وان میگوید که پس از مسلمان شدن از زن خود پرسیدم که در آن غار چه است؟
این قسمت مضمون شمس النهار، در نظرم بیشتر به افسانه می ماند تا واقعیت. اما افسانه هم شیرین است.
زن چنین میگوید: " در آن جا به فاصله 50 قدم یک بت نهایت بزرگ است. و یک چشمه آبی است بغایت شیرین. زن رفته از آن آب می نوشد. قدم بت بزرگ را می بوسد. لیکن بسمت شمالی آن بت روشنایی معلوم میشود. لیکن من نرفتم و نه زنها آنطرف میروند".
در شمس النهار وان مدعی میشود که پس از مسلمان شدن خود او پت و پنهان به آن غار رفته است و چشم دید خود را بیان میکند. مدعی میشود که آن بت کلان بصورت زن است. شاید از طلا باشد یا برنج. به اعتقاد زن های ملک سورا این بت زن بابا آدم است.
مردان آنجا نمی روند تا هتک زن بابا آدم نکنند. و آن چشمه شیرین، چشمه ای از بهشت.
وان بطرف آن روشنایی میرود سنگی می بیند و آن را بیجا میکند. مکان وسیعی می بیند که در آن 380 خم های آهنین پر از شراب است.
سه عمارت کلان از سنگ سرخ و سیاه. ابزار آهنگری و زرگری نیز وجود دارد. آواز جرس میآمد . فضا مشک بو بود. شمار زیادی، بین هزار تا دو هزار صندوق بود.
وان پیشتر میرود. طویله آسپان میبیند. صد اسپ سنگی بسته در آخور.
بطرف دیگر این مکان از سوراخی بیان میکند که در آن بتی از برنج یا طلا نشسته به دو زانو است. این بت تاج شاهی بر سر دارد.
چشمانش از سنگ سرخ است و پلک میزند.
در آن غار وان به مکان سوم میرود. در آنجا سه دهلیز است.
در هر دهلیز بیست سپاهی سنگی ایستاده و مسلح.
از این جا گذشته مکان وسیعی می آید. صحن آن از سنگ مرمر سیاه و سرخ. در اطراف آن 400 کرسی سنگی و بر هر یکی بتی نشسته با شمشیر. و در قسمتی از آن یک تخت هشت پایه. بالای این تخت تصویر بتی از مس و نقره، تاج چهار قبه بسر. در کنار تخت دو بچه های از مس دیده میشد.
این بود روایت این شماره. اگر پسند تان شد، شماره بعدی را دگر بار مینگاریم.
همایون تندر
نشان شیر و شمشیر (بدون خورشید) بر روی برگه نخست جریدهٔ شمسالنهار، نخستین روزنامهٔ افغانستان که در زمان سلطنت امیر شیرعلیخان، بین سالهای 1877–1873 به نشر میرسید.
قَندَهار:
یکی از ولایت های افغانستان است که در جنوب شرق این کشور موقعیت دارد و اکثر باشنده های این ولایت پشتون هستند
مرکز این ولایت شهر قندهار است. جمعیت این ولایت نزدیک به 890 هزار نفر است که 300 هزار نفر از ایشان در شهر قندهار زندگی میکنند. بیشینه مردم ولایت قندهار پشتوزبان هستند
ولایت قندهار یکی از بزرگترین ولایات افغانستان است مرکز آن هم شهر قندهار میباشد و از کابل 595 کیلو متر و از هرات 647 کیلو متر مسافه دارد قندهار دارای دیوار های قدیمی ، بلند و عریض بوده که در چهار سمت قندهار دروازه های بزرگ موجود است که بنام دروازه عیدگاه یاد میشود. در این شهر مقبره های اشخاص برجسته و نامدار افغان مانند مقبره آحمد شاه ابدالی پادشاه نامدار افغانستان، میرویس هوتکی و همچنان آرامگاه های رجال معروف کشور است. دریا های ارغستان ، ارغنداب ، ترنگ ، دهله ، معروف ناوه در این ولایت جریان دارد
قندهار دارای 15 ولسوالی به شرح زیر است
ولسوالی - ارغستان
ولسوالی - اَرغَنداب
ولسوالی - پنجوایی
ولسوالی - خاکریز
ولسوالی - دامان
ولسوالی - ریگ
ولسوالی - زری
ولسوالی - سپین بولدک
ولسوالی - شاهولی کوت
ولسوالی - شورابک
ولسوالی - غورک
ولسوالی - معروف
ولسوالی - میانشین
ولسوالی - مَیوند
ولسوالی - نیش
قندهار شهری است در جنوب افغانستان. سومین شهر پر جمعیت افغانستان است که طبق سرشماری رسمی سال2006 میلادی حدود 450٬300 نفر جمعیت داشتهاست. این شهر مرکز ولایت قندهار است. قندهار بین رودهاى ترنگ و ارغنداب واقع شدهاست
قندهار به شکل یک مربع مستطیل است و چون طبق نقشه ساخته شده بسیار منظم است شهر به چند محله تقسیم شده و هر محله متعلق به یک یا چند قوم و قبیله است و اکثر اهالی آن را افغانان (عمدتاً درانی) تشکیل میدهند. در اطراف قندهار باغهای میوه تاکستانها و زیارتگاههای بسیاری است و مردم بیشتر برای تفریح به آنها میروند تا برای عبادت و زیارت
تاریخچه قندهار
برخی برآنند که شهر بولایت ی قندهار را لهراسپ شاه معروف ساخته است. در دوره های ماد و هخامنشیان٬ آراخوزیا (رُخَج) سرزمینی در اطراف رودخانهٔ ارغنداب بوده و یکی از ساتراپیهای هخامنشیان بشمار میرفت. در سنگ نبشته بیستون داریوش بزرگ٬ آراخوزیا در فهرست ساتراپیهای هخامنشیان آمدهاست
در سال 329 پیش از میلاد، اسکندر مقدونی پا به سرزمین هندوکش که تاریخ نویسان یونانی آن را پارپامیز (Paropamisus) گفتهاند نهاد. اسکندر هرات را تصرف و پس از سپری نمودن زمستان در سیستان، وارد ناحیهای شد که به نامش اسکندریه (قندهار امروزی) نامیده شد
در305 ق. م. موریاها بر پاراپامیز ( گنداره یا گندهارا)، آراخوزیا و گدروزی (گدروزیا - بلوچستان) تسلط یافتند. در این دوران دین بودایی توسط آشوکا به این سر زمین وارد شد
پیش از اسلام٬ قندهار جزئی از خراسان بزرگ محسوب میشد. دوبار شهر به طور کامل ویران گردید، اول بار به دست مغول و بار دیگر در پایان قرن هشتم هجری به دستور امیر تیمور گورکانی
در اوایل سدهٔ شانزدهم میلادی مغولان هند قندهار را گرفتند. طی دوصد سالی که مغولان حکومت هند را در دست داشتند، شهرهای مرزی خراسان از سه سو مورد کمکش و محل منازعه بودند: مغولها از یک سو، صفویان از سمت غرب، و ترکان ازبک از سمت شمال . کابل ، هرات و قندهار بارها میان این مدعیان متخاصم دست به دست شدند. در این دوران خوشحال خان ختک شاعر جنگجوی مشهور پشتون بر علیه سلطهٔ بابریها قیام کرد. دولت صفوی که در جنوب و غرب خراسان با تبعیض مذهبی و بیداد حکومت میکرد در برابر مخالفت و قیامها از پا در آمد
در ابتدا میرویسخان هوتک از قبیلهٔ غلجایی پشتون به تسلط گرگینخان حاکم گرجی الاصل صفوی در 1709 میلادی در قندهار پایان داد و دولت مستقل هوتکی را تأسیس کرد. حکومت غلجایی قندهار در 1736 میلادی توسط نادر افشار پایان داده شد. نادر افشار سرانجام خود بخاطر تندخویی اش در 1747 میلادی در قوچان توسط افسران قزلباش لشکر خود به قتل رسید
پس از این حادثه، احمدشاه ابدالی که یکی از سران قبیله پشتونهای ابدالی، افسر گارد محافظ نادرشاه و معاون قشون افغان بود، با نیروی شش هزار نفری خود به سوی قندهار رهسپار شد و لویه جرگه را در مزار شیر سرخ قندهار برای انتخاب يک رهبر ملی از ميان خود افغانها تشکيل داد و سرانجام بعد از نه روز گفت و شنيد، به عنوان پادشاه خراسان تعیین گرديد. وی در 1753 یا1754 شهر کنونی را ساخت و آن را احمد شاهی نام نهاد و «اشرف البلاد» لقب داد. در دفاتر رسمی هنوز هم به همین لقب یا «دارالقرار» یاد می شود. تیمورشاه بعداً پایتخت خراسان را از شهر قندهار به کابل انتقال داد
از مناطق دیدنی قندهار می توان به چهل زینه، جاده عیدگاه و فرودگاه قندهار، تپه مندیگک، و آرامگاه بابا صاحب اشاره کرد
اُرزگان:
یکی از 34 ولایت (استان) افغانستان است. مرکز این ولایت شهر ترین کوت میباشد.
ارزگان ساحه وسیعی را در شمال شرق قندهار تشکیل میدهد.اکثریت جمعیت این ولایت را پشتونها تشکیل میدهند.هزارهها نیز در جوار ولایت دایکندی حضور دارند.
اگر نقشه ی افغانستان را باز کنيد و چشمانتان را برای لحظه ای بر هم بگذاريد و تلاش کنيد تا انگشتتان را در مرکز نقشه بگذاريد، شما دست بر دايکندی گذاشته ايد.
دايکندی همچون بيشتر نقاط افغانستان منطقه ای ست که تاريخی از تمدن و فرهنگ را با خود دارد. وقتی به دايکندی پا می گذاريم اولين چيزی که ما را متوجه خود می کند، کوهستان است که آميخته با سکوتی اعجاب آور ما را به پيشينه ای دور می برد. سرزمينی آميخته با اعجاز، همچنان که در نسخ تاريخی آمده، در طی زمان تمدن های متنوع را ساخته است و اين تمدن اکنون در سکوتی نهفته است که در دل کوهستان هر دم، مشتاقانش را فرا می خواند. دايکندی در طی تاريخ با نام های گوناگونی خوانده می شده و در تقسيم بندی هايی که حاکمان زمان داشته اند، جزيی از ولايات و قلمرو های گوناگون محسوب می شده است. زمانی آن را جزيی از پاروپاميسس باستان می خواندند، زمانی غور يا غرجستان، سيستان ، خراسان و طی سال های اخير اين منطقه جزيی از ولايت ارزگان محسوب می شده است. در آخرين تقسيمات کشوری که سال گذشته انجام شد، دايکندی که در قسمت شمالی ولايت ارزگان قرار دارد، خود به ولايتی جداگانه تبديل شد با نام خود دايکندی که مرکز آن شهر کوچک نيلی ست. نيلی شهری کوچک است که در استفاده از امکانات و اعتبارات حکومتی به آن چيزی نرسيده است. نيلی همچنان که در دل کوهستان قرار دارد و در آرامشی که سال ها در سکوت همراه داشته با زندگی آدم هايش روزگار را سپری می کند. مردم در دايکندی به همان شيوه ی پدرانشان زندگی می کنند و کار، کار کشاورزی و دامداری اندک در اندازه ی براوردن احتياج است. زنان و دختران دايکندی با همان شيوه ی پيشينيانشان پا به زندگی خود می گذارند و به حجله ی بخت می روند. گاهی دختران پيش از آنکه به سن رشد برسند، به شوهر و به فرزند می رسند. در دايکندی زنانی هستند که شوهرانشان برای تجربه ای فراتر از کوهستان به مهاجرت رفته اند و اين مهاجرت سال ها به طول انجاميده است. مردانی که برای تجربه و کار به خارج از آبادی رفتند، در خارج از آبادی، گاهی زندگی نويی تشکيل داده اند و زنی و فرزاندانی چند. وقتی به دايکندی می روی، زندگی در ساده ترين شکل خود جريان دارد. از خانه های گلی که می گذری دختران کوچک ترانه های خاص خودش را می خوانند و آن طرف تر صدای محزون، صدای شاد دمبوره است که متوجه ات می کند. گاهی اين دختران کوچکند که بداهه ترا به ترانه هايشان می آورند و تو جزيی از ترانه ها می شوی. دايکندی در دل خود نگفته های بسياری دارد که در خود گم می شود و کسی نمی يابدشد.
دايکندی که اکنون ولايتی جداگانه محسوب می شود، می رود تا بتواند خود را باز يابد. کم کم دروازه های دايکندی بروی جهان ديگر باز می شود. گرچه وقتی به دايکندی می روی، يا بايد پياده روزهای طولانی را در برف طی کنی تا به آنجا برسی و يا در فصل گرما روزهای کمتری را با وسيله ای که مسيرش به آنطرف است. راه طولانی ست، راه طولانی نيست اما نبود راه مناسب راه را که همان راه سنتی ست، طولانی می کند.
در دايکندی هنوز رسانه ای هر چند کوچک نيست. راديو نيست و طی آخرين گزارش ها، هنوز مرکزی برای رای گيری در آنجا داير نشده است. دايکندی طی دهه های گذشته که حتا به بيشتر از قرن می رسد، فقط طعم تلخ حکومت مرکزی را چشيده است. تاکنون آن ها هيچ وقت حق انتخاب نداشته اند و اين حکومت طی چند دهه بود که سخت ترين شرايط زندگی را برايشان هديه داده بود. مردم دايکندی گرچه تاکنون برای يک بار هم که شده طعم انتخاب و شرکت در حکومت را نچشيده اند، اما دايکندی می رود که راه های نرفته را با کمک آن فرزندانش که کوهستان را برای بدست آوردن آزادی ترک گفته اند، طی کند. دايکندی دروازه هايش را علی رغم سکوت سنگين کوهستان بروی جهان خارج از کوهستان نيز خواهد گشود.
ویژگیهای جغرافیایی
افغانستان با بیش از 650 هزار کیلومتر وسعت ( محصور درخشکی) درجنوب آسیا قرار دارد و جزء کشورهای خاورمیانه محسوب می گردد
مکان: جنوب آسیا، شمال و غرب پاکستان و شرق ایران
مختصات جغرافیایی: 33 درجه شمالی و 65 درجه شرقی
مساحت
کل: 647500 کیلومتر مربع
مساحت خشکی: 647500 کیلومتر مربع
مساحت پوشیده شده توسط آب: کیلومتر مربع
مرزهای زمینی
کل: 5529 کیلومتر
کشورهای هم مرز: چین 76 کیلومتر، ایران 936، پاکستان 2430 کیلومتر، ازبکستان 137 کیلومتر، تاجیکستان 1206، ترکمنستان 744 کیلومتر
مرز دریایی ندارد (محصور در خشکی است
آب و هوا: خشک ونیمه خشک، با تابستانهای گرم و زمستانهای سرد
نوع زمین: عمدتا کوهستانی و ناهموار، دشتها در شمال وجنوب غرب
بلندترین و پست ترین ارتفاعات
پایین ترین نقطه: آمودریا 258 متر
بلندترین نقطه: نوشک با ارتفاع 7485 متر
منابع طبیعی: گاز طبیعی، نفت خام، زغال سنگ، مس، کرمیت، طلق، سولفات باریم، سرب، روی، سنگ آهن، نمک، سنگهای قیمتی و گرانبها
خطرات طبیعی: زلزله هایی که در کوهستانهای هندوکشی اتفاق می افتد. طوفانهای شدید و خشکسالی
وضعیت زیست محیطی: محدودیت منابع طبیعی آب شیرین، عرضه ناکافی آب آشامیدنی، کثیفی و ویرانی، از بین بردن جنگلها (بیشتر جنگلها جهت مصارف سوختی و مصالح ساختمانی بکار میروند
ملیت: افغان
گروه های قومی
پشتون ، تاجیک ، ازبک ، هزاره ، ايماق ، ترکمن: ، بلوچ
دین : مسلمان