هشتم سپتامبر، برابر است به روز جهانی سواد

دختران جاپان فرخنده نیستند.
یک ایستگاه برای یک نفر
دولت جاپان یک ایستگاه دور افتاده قطار را فقط به خاطر یک دختر مکتبی که از آن استفاده می
کند٬ باز نگه داشته است. این ایستگاه قرار بود چند سال پیش بسته شود؛ اما شرکت قطار جاپان بعد از اینکه متوجه شد یک دختر مکتبی هر صبح و عصر٬ ازان برای رفت و برگشت مکتب استفاده می کند٬ از تصمیم
خود منصرف شد و ایستگاه تا ماه مارچ امسال که دختر فارغ میشود باز میماند.
این ایستگاه در بین دو شهر قرار دارد و قطار فقط 8 صبح و 4 پس از ظهر یکبار در آن توقف می کند. زمان توقف قطار بر اساس برنامه رفت و برگشت دختر تنظیم شده است.

فراگیری دانش و آموختن سواد نقش برازنده ای درتکامل شخصیت انسان و رشد جوامع بشری دارد.

"نام من مهناز است .من از قله نیاز بیگ والسوالی پشتون کوت شهر میمنه هستم توسط پروژه کمپاین ملی کاهش بیسوادی خواندن و نوشتن ره آموخته مشکلات خود را حل میتوانم . در آینده می خواهم شخصیت سواد و معلم سواد آموزی در جامعه خود باشم".
کسیکه درب مکتب را گشود درب زندان جهالت ره بست
فرزانه از روستای بی بی آینه ولایت فاریاب توسط برنامه کمپاین ملی کاهش بیسوادی آموزش دیده است وحالا میخواهد یک معلم خوب شده و به اشخاص که مکتب نمی روند کمک کرده آنها را آموزش بدهد.

گهواره؛ به کودکانتان از عشق بگویید
نه از تفنگ!
«ت
تفنگ
مامای من تفنگ دارد
با تفنگ جهاد میکند»
این چند جمله مربوط کتابهای درسی صنف دوم سالهای پیش است.
در افغانستان کودکانی که دستکم هشت یا نه سال سن داشتند با چنین ادبیاتی بزرگ شدند. افرادی که سالها پیش با چنین ادبیاتی پرورش یافتند، حالا ناخودآگاه به خشونت تمایل دارند، ناخودآگاه ذوق هنریشان به سمت خشونت و جنگ رفته و ناآگاهانه علایقشان با خشونت گره خورده است.سالهای جنگ و مداخلات خارجیها سبب شد تا کودکان ما چنین بار آیند. در سالهای جنگ و نبرد، به شمول دهها مورد دیگر کودکان نیز به حاشیه رانده شدند و کمتر کسی به آموزش و پرورش آنان توجه کرد، اما حالا با گذشت یکونیم دهه افراد دانشآموختهیی دور هم جمع شدهاند تا برای کودکان داستان بنویسند و از عشق، صلح، صفا و صمیمیت قصه تعریف کنند؛ ادبیاتی به دور از جنگ، خشونت، محرومیت و بدبختی. همین چند روز پیش چشمم به وبسایت «گهواره» خورد؛ وبسایتی برای کودکان افغانستان. در این صفحه بخشهایی برای داستان، شعر، کارهای خانهگی و سرگرمی اختصاص یافته، بخشی برای فیلم و موسیقی کودکان و ستونی هم برای کتابخانه و دانستنیها. مهمتر از همه در اینجا کتابها و داستانهایی به زبان پشتو هم پیدا میشود.با این که کاملاً کار این وبسایت تکمیل نشده، اما فضای آن با نقاشیها و تزئین کودکانه، جذاب مینماید.
اما چه کسانی دست به طرح و ایجاد گهواره زدهاند. در این باره با ذبیح مهدی، یکی از بنیانگذاران این صفحه گفتوگو کردم. مهدی میگوید، بیشتر از 31 مترجم، نویسنده، طراح و نقاش از کشورهای مختلف برای طرح و ایجاد این آدرس با هم کار میکنند و تاکنون بیشتر از 60 کتاب داستان کودکانه در این وبسایت منتشر شده است.کارکرد گروه گهواره در چنین شرایطی که افغانستان عملاً در جنگ قرار دارد و هرازگاهی شاهد انفجار و انتحار است و کودکان رقم قابل توجهی از قربانیان را تشکیل میدهند، قابل قدر است.
مهدی افزایش منابع آموزشی و پرورشی برای کودکان افغانستان و زندهنگهداشتن زبان مادری برای آنان در خارج از کشور را از جمله اهداف عمدۀ گهواره میداند.
مهدی میگوید، اعضای گهواره با برگردان افسانههای کودکانه از سراسر جهان، میخواهند کودکان افغانستان را با جهان وصل کنند.
به گفتۀ مهدی، در بخش محتوای داستان، نقاشی، رنگآمیزی و روانشناسیِ کودک در گهواره، اشخاص خبره و آگاه عضویت این تیم را دارند که هم به شِگردهای آموزشی واردند و هم مسایل تربیتی را عمیق و بنیادی میفهمند.
فراموشم نشود که در این وبسایت پدرومادرها میتوانند برای فرزندانشان کتابهای قصههای کودکان را بازیافت کنند. گهواره هنوز قدمهای نخستش را میبردارد و امید است که این گروه به هدف زیبایشان برسند و کودکان ما که نسلهای بعدی را مدیریت خواهند کرد دید مثبتی داشته باشند و پشت پا بزنند به جنگ و خشونت.
حضرت وهریز، یکی دیگر از بنیانگذاران این گروه در بارۀ ایجاد گهواره میگوید، نسل دوم و سوم ایرانیها، کوریاییها، روسیها، اوکراینیها که هرگز به سرزمین اجدادیشان نرفتهاند، به راحتی به زبان مادری خود صحبت میکنند، اما نسل دوم و سوم ما نه.
به گفتۀ آقای وهریز، عدم تولید کتاب در افغانستان یکی از دلایلی است که زبان مادری در افغانستان رشد چشمگیری ندارد و کودکان در نخستین روزهای آموزشی زبان فارسی و پشتو را برای بیان حرفهایشان ناتوان مییابند.
آموزههای دیروز، امروزمان را تشکیل داد و مردان امروزی را آفرید، و بدون شک آموزههای امروز آینده را شکل میدهد؛ بناً چه زیباست برای کودکان خود شبها قصه بخوانیم و آنها را برای مطالعه تشویق کنیم تا حداقل نسلهای بعدی تمایلی به خشونت و جنگ نداشته باشند.
کارکرد گروه گهواره در چنین شرایطی که افغانستان عملاً در جنگ قرار دارد و هرازگاهی شاهد انفجار و انتحار است و کودکان رقم قابل توجهی از قربانیان را تشکیل میدهند، قابل قدر است. بر بنیاد تازهترین گزارش کمیسیون حقوق بشر، خشونت در برابر کودکان نسبت به گذشته افزایش یافته و به گونۀ میانگین 300 هزار کودک در افغانستان به کارهای شاقه مشغول اند؛ این کودکان عمدتاً از آموزش و پرورش محرومند و هویداست که آیندۀ ناخوشایندی منتظر آنان خواهد بود.

برنامهی ملی سوادآموزی ناکام بوده است
سردار محمد رحیمی:
اگر وضع تغییر نکند، بیسوادی در افغانستان بزودی هرگز محو نخواهد شد. مطابق برنامهی جهانی اهداف انکشاف پایدار ، بیسوادی در افغانستان باید تا سال 2030 میلادی به میزان قابل توجهی کاهش یابد . اما به دلیل ناامنی، مهاجرت و وضع بد اقتصادی مردم، بیسوادی با شرایط کنونی محو نمیشود؛ زیرا در حالی که معینیت سواد آموزی برای باسواد سازی بزرگسالان بالای 15 سال کشور تلاش دارد، از آن سو مطابق آمار یونیسف، 3/7 میلیون کودک به دلایلی که در ابتدا گفتم از آموزش بازماندهاند. اینجاست که جنگ و فقر برنامهها را ناکام میسازد و در مورد بخش دوم نیز باید بگویم که عدم موفقیت برنامه به چند دلیل به میان آمدهاست. اول این که بودجه معنیت سواد آموزی تنها دو درصد کل بودجهی وزارت معارف افغانستان است. با این بودجه معنیت باید معاش آموزگاران، جای آموزش و حتا مواد آموزشی را برای دانشآموزان فراهم سازد. مکان نامناسب آموزشی، معاش اندک(معاش معلمان سوادآموزی ماهانه هفت هزار افغانی است) و نبود نصاب از دلایل دیگری است که بازده کورسهای سوادآموزی را به نظر مردم کم کرده است.
اشاره: امروز 17 سنبله ( 8 سپتامبر) روز جهانی سواد است. مطابق مادهی چهلو سوم قانون اساسی افغانستان، آموزش متوسطه در کشور اجباری است و از سوی، آموزههای دینی نیز تاکید بر فراگیری آموزش میکند، اما با این حال، میلیونها نفر در افغانستان بیسواد است چنانچه به تازگی محمد میرویس بلخی وزیر معارف، نیز از وجود 10میلیون بیسواد در سراسر کشور خبر داد. این رقم نشان میدهد که افغانستان یکی از بیسوادترین کشورها در منطقه است. روزنامهی صبح کابل برای دریافت پاسخ به این که در طول هژده سال چه کارهای برای محو بیسوادی در افغانستان شده و چرا هنوز بیسوادی در این حد در کشور شایع است، گفتگویی با معین سوادآموزی کشور سردار محمد رحیمی انجام دادهاست. فردی که انتظار میرفت با آمدنش در معینیت سواد آموزی وزارت معارف تغییرات چشمگیری برای باسواد سازی جامعه صورت گیرد.
بعد از گذشت سه سال و اندی اکنون آقای رحیمی میگوید که معضل بیسوادی در کشور بزودی حل نمیشود. او تاکید میکند هر سال نزدیک به صد هزار نفر در افغانستان باسواد میشوند، اما به همین تعداد، کودکانی که باید آموزش ببینند، به دلیل جنگ، ناامنی و حوادث طبیعی آموزش نمیبینند و کم کم به جمعیت بیسواد افزوده میشود.
صبح کابل: آقای رحیمی، برنامهی ملی سواد در افغانستان چه رویکردی را دنبال میکند، نتیجه آن رویکرد تا کنون چه بوده؟
رحیمی: برنامهی ملی سواد، برای گسترش سواد در افغانستان کار میکند. این برنامه تمام افرادی را که در گذشته به هر دلیلی از مکتب و آموزش بازمانده را هدف قرار داده و به آنان زمینه فراگیری سواد ابتدایی را فراهم میسازد. طبق این برنامه افغانستان از سال 1381 که آمار سواد 25 درصد بوده و حالا به 40 درصد رسیده ما تاکنون 15 درصد رشد در عرصه سواد داشته است. معنیت سوادآموزی نظر به استندردها یونسکو که کشورها را موظف به اختصاص 15 تا 20درصد بودجهی معارف برای محو بیسوادی میسازد، اما افغانستان با داشتن آمار بلند بیسوادی تنها دو درصد بودجهی معارف را در اختیار معینیت سوادآموزی قرار داده است.
صبح کابل: اما گفته میشود که به دلیل عدم شفافیت، کورسهای سوادآموزی، به نتیجهی مطلوب نمیرسند تا با سواد بیرون دهد، پاسخ شما به عنوان معین، سواد آموزی در این مورد چیست؟
رحیمی: ببینید، چالشهای فراوانی سد راه آموزش در افغانستان قرار دارد و با آن که جامعه مدعی است که معینیت سواد آموزی برای گسترش سواد کار نکرده، اما طبق آمار ما، بالاتر از پنج میلیون نفر تا کنون شامل کورسهای آموزشی برنامهی ملی سواد شدهاند. در بدترین حالت ممکن است در نظر بگیریم، از طریق برنامهی سوادآموزی 3 تا 4 میلیون نفر با سواد شدهاند. ما در هر ولسوالی 6 معلم داریم و در طول سالهای پیش تنها 40 تا 50 درصد ساحات را تحت پوشش برنامههای آموزش قرار دادهایم که نتیجه آن نظر به امکانات موجود قناعت بخش بوده.
صبح کابل: طبق آمار ارایه شده از سوی وزارت معارف، سالانه نزدیک به سیصد هزار نفر تنها از مکاتب فارغ میشوند، از سوی دیگر معنیت سواد نیز برای باسواد سازی کار میکند؛ پس چرا بیسوادی در کشور آن چنان که توقع میرفت، کاهش نیافته است و چرا بازدهی کورسهای سوادآموزی خوب نیست؟
رحیمی: اگر وضع تغییر نکند، بیسوادی در افغانستان بزودی هرگز محو نخواهد شد. مطابق برنامهی جهانی اهداف انکشاف پایدار ، بیسوادی در افغانستان باید تا سال 2030 میلادی به میزان قابل توجهی کاهش یابد . اما به دلیل ناامنی، مهاجرت و وضع بد اقتصادی مردم، بیسوادی با شرایط کنونی محو نمیشود؛ زیرا در حالی که معینیت سواد آموزی برای باسواد سازی بزرگسالان بالای 15 سال کشور تلاش دارد، از آن سو مطابق آمار یونیسف، 3/7 میلیون کودک به دلایلی که در ابتدا گفتم از آموزش بازماندهاند. اینجاست که جنگ و فقر برنامهها را ناکام میسازد و در مورد بخش دوم نیز باید بگویم که عدم موفقیت برنامه به چند دلیل به میان آمدهاست. اول این که بودجه معنیت سواد آموزی تنها دو درصد کل بودجهی وزارت معارف افغانستان است. با این بودجه معنیت باید معاش آموزگاران، جای آموزش و حتا مواد آموزشی را برای دانشآموزان فراهم سازد. مکان نامناسب آموزشی، معاش اندک(معاش معلمان سوادآموزی ماهانه هفت هزار افغانی است) و نبود نصاب از دلایل دیگری است که بازده کورسهای سوادآموزی را به نظر مردم کم کرده است.
بیشتر کورسهای ما در درون خانههای مسکونی است. هیچگاه این مکانها محیط خوب برای آموزش بوده نمیتواند و از سوی به دلیل کمبود معاش و نارسایی در رسیدن به موقع آن، ما توان استخدام آموزگاران متخصص را نداریم. مطابق اهداف برنامه SDG بخش عمده مشکل بیسوادی در کشور باید تا سال 2030 رفع شود، اما رسیدن به این هدف زمانی ممکن است که برای سوادآموزی باید سالانه ۵۰ هزار آموزگار کار کنند، در حالی که فعلن ما تنها ۳ هزار آموزگار داریم که به وسعت بیسوادی بسیار اندک است.
افزون بر این، در طول ده سال گذشته یکصد هزار کتاب چاپ نشده، در حالی که انتظار دارند ما دو میلیون نفر را با سواد کنیم. به دلیل کمبود مواد آموزشی حتی نمیتوانیم از رضاکاران اجتماعی برای باسواد سازی جامعه استفاده کنیم. اگر روند به همین منوال ادامه یابد، باید 60 سال دیگر (معینیت سوادآموزی، وزارت معارف و تحصلات عالی) کار کنند تا بیسوادی رفع شود.
صبح کابل: از کمبود امکانات و بودجهی اندک یاد کردید، ملا امامان مساجد تا چه اندازه برای گسترش سواد با معنیت سوادآموزی و معارف همکار بوده است؟
رحیمی: بدون منابع مالی هیچ کس حتا علمای دین حاضر نیستند که برای محو بیسوادی کار کنند. انتظار از علما بسیار کلیشهایی است. شورای علمای افغانستان در ابتدا اعلام همکاری کردند، اما تا هنوز تنها برای فراگیری کورسها تبلیغ کرده و خودشان عملا در روند آموزش سهم نداشته اند. زیرا آنان در مقابل کارشان معاش نیاز دارند و ما توان دادن معاش به آنان را نداریم. از سوی دیگر آنان حق دارند که این توقع را داشته باشند، زیرا آنان نیز از خود کار و زندگی دارند.
صبح کابل: برنامهی معینیت سوادآموزی، برای آموزش سواد، تا کدام سطح است و اشخاصی که از این برنامهها بهره میگیرند، چه تواناییهایی را بدست میآورند؟
رحیمی: تعریف ما از سواد نظر به تعریف دیگر کشورها از سواد فرق میکند. کیفیت آموزش در سوادآموزی افغانستان بسیار پائینتر از برخی کشورهای همسایه است؛ زیرا در ایران هزینه سوادآموزی برای یک فرد سالانه 240 دالر است در حالی که در افغانستان 40 دالر است. مطابق این هزینه و وضعیت کشور ما، داشتن قابلیت خواندن محاسبه و نوشتن حتا نوشتن تنها نام و تغییر ذهنیت خصوصا برای زنان برای حضور در کورس ها تعریف حداقلی سواد است. معینیت سوادآموزی مطابق به برنامه اش در همین راستا تلاش میکند تا افراد بتوانند با این قابلیت حداقل آدرسیابی کنند.
صبح کابل: معنیت سوادآموزی برای ارایه سواد تا این حد، در حال حاضر چه تعداد کورس و در کدام ولایتها دارد. تمرکز این کورسهای آموزشی روی چه افرادی بیشتر است و چرا؟
رحیمی: معینیت سواد آموزی از طریق برنامهی ملی سوادآموزی در حال حاضر3 هزار معلم دارد و حدود 6 هزار کورس سواد آموزی را در سراسر کشور فعال کرده است. از کورسهای آموزشی 120 سازی کودکان شان بیشتر نقش داشته باشند و سواد را تکثیر کنند. از سویی هم میتوانند مشکلات خودشان را با فراگیری مهارتهای لازم حل سازند و یا کمتر سازند.
صبح کابل: به جز از مهارت خواندن نوشتن کدام مهارتها به زنان آموزش داده میشود و چرا آموزش حرفه بعد از سالها اکنون در کورسهای سوادآموزی کمرنگ شدهاست؟
رحیمی: بسیاری از مشکلاتی که اکنون افغانستان با آن سر دچار است، به دلیل بیسوادی است، از جمله نداشتن شغل. معنیت سوادآموزی در گذشته فکر میکرد که برای تشویق مردم فنهای حرفهایی را آموزش دهد تا به افراد در زمینهی اشتغال نیز کمک کرده باشد و آنان را به آموختن سواد خواندن نوشتن علاقهمند بسازد، اما گذشت زمان این را ثابت کرد که به نظر من، این رویکرد به کلی اشتباه بوده است و مردم به جای آموختن سواد بیشتر به مزایای حرفه توجه داشته اند نه سواد ، اما به دلیل نداشتن سواد، حرفه نیز نیاموختهاند.
ما به این نتیجه رسیدهایم که فن آموزی را در سوادآموزی کمررنگ کنیم تا برنامهی آموزش سواد تحت تاثیر قرار نگیرد. رویکرد کنونی ما این است که در کنار آموختن سواد خواندن و نوشتن، معلومات اساسی پیرامون موضوعهای صحی، معلومات محیط زیستی و … را در اولویت قرار دهیم و در محتوای نصاب آموزشی سواد آموزی شامل سازیم.
صبح کابل: آموزگاران شما تا چه اندازه تخصص دارند و چرا در کورسهای آموزش برای بزرگ سالان، کودکان نیز دیده میشود؟
رحیمی: صد درصد میگویم که آموزگاران ما متخصص نیست. بسیاری آنان فارغ صنف دوازدهم اند و یا افرادی اند که سواد خواندن را دارند. اضافه به این و همان طور که در بالا ذکر کردم، برنامههای و نصاب آموزشی ما برای بزرگسالان طرح شده است حتا مطالب نیز برای بزرگسالان طرح شده است. اما در حالتهای خاص برای آماده سازی کودکان بازمانده از مکتب، آنان نیز شامل کورسهای سوادآموزی میشود و تا صنف سوم با بزرگ سالان آموزش میبینند، یعنی از ناچاری.
صبح کابل: کدام ولایتها بیشتر از سواد محروم اند و ناامنی چه تاثیر روی تطبیق برنامههای سوادآموزی داشتهاست؟
رحیمی: با آن که معنیت سوادآموزی در 34 ولایت کورسهای فعال دارد، اما طبعا در ولایتهای ناامن میزان بیسوادی بیشتر است از آن جمع ولایتهای شرقی و جنوبی است. ناامنی خود خیلی روی آموزش تاثیر ندارد، زیرا زنان حاضر اند که درکورسهای سواد آموزی حاضر شوند، اما به بهانهی ناامنی کورسی نیست. در مناطق درو دست و ناامن افغانستان، نامنی زمینه ساز فساد شده است، یعنی در این ولایتها آمران به ما پاسخگو نیست. این وضعیت ظلم بزرگ در حق مردم به ویژه در حق زنان است.
روزنامه صبح کابل: چه نوع فساد در نظام آموزشی به ویژه در تطبیق کورسها سوادآموزی صورت گرفته است و چرا؟
رحیمی: متاسفانه فساد بخشی از فرهنگ مردم شده است و هیچ کس آن را رد نمیتواند. بخش از فساد به دلیل پالیسیهای کلی کشور به میان آمده و بخش دیگر در تطبیق کورسهای سواد آموزی که من در راس معنیت سواد آموزی قرار دارم، از درست کار نکردنها و به جا نکردن مسوولیتها تا کورسهای خیالی. ببینید ناامنی سبب میشود که کورس را دایر نکنند و هزینهآن را بیجا مصرف کنند و امثال این.
صبح کابل: فارغ از بحث امنیت، چه مشکلات دیگر دست شما را برای آوردن اصلاحات در ادارهی خود تان میبنند، آیا برای رفع این مشکلات برنامهای دارید؟
رحیمی:برای آوردن اصلاحات هیچ کس بیبرنامه نیست. معنیت سواد آموزی نیز تابع این امر است، اما باید خاطر نشان بسازم که آوردن اصلاحات تابع سیاست کلی و پالیسیهای کلان دولتی است. به طور نمونه کمیسیون مستقل اصلاحات اداری و خدمات ملکی کشور، آمران ولایتی ما را استخدام میکنند، اما آمران ولایتی سوادآموزی به ما پاسخگو نیستند.
در حال حاضر، آمر سوادآموزی در 20 ولایت ناکام بوده و چهار آمر ولایتی ما که درست کار نکرده و نمیکنند، اما ما توان مجازات آنان را نیز نداریم، اگر بخواهیم کار کنیم با موانع قانونی مواجه میشوم. این وضع ناشی از پالیسی کلان دولتی و ظرفیت پایین ساختار و قوانینی دست و پاگیر است. برای رفع این وضع، باید پالیسیها از نو تغییر کند و ما برای تغییر آن کار نمیتوانیم، حتا اگر ما بخواهیم کاری بکنیم با هزار و یک انگ سیاسی مواجه میشویم. سوادآموزی میخواهد که ساختار پایه تغییر کند و هزینهها بالا برود، اما استدلال مسوولان این است که ما پول نداریم. اما واقعیت این است که همه اینها واقعیت تلخ است، چرا که اینها پول اعمار پل و پلچک را دارد.
صبح کابل: پس میگوید که معنیت سوادآموزی سمبولیک است. در این صورت چرا شما ادارهی سمبولیک را پذیرفتید؟
رحیمی: نپذیرفتن و استعفا دادن راه حل نیست. زمانی که فرد به دلیل ساختارها و پالیسیهای عمومی به درستی کار نتوانست آن را رها کند، وضعیت از گذشته بدتر میشود. منطق این است که برای تغییر و بهبود پالیسی باید آهسته آهسته کار کرد و فرصت بهبود را داد. افزون براین از سه سال و اندی که من در این اداره آمدهام و با وجود وضع کلی و امکانات اندک، کارو تلاش ما در معنیت سوادآموزی، بازده قناعت بخش داشتهاست و این روشن و واضح است.
صبح کابل: در این صورت، شما آیندهی نظام آموزشی برای گسترش سواد را چطور میبینید. به شخصه شما به عنوان معین ادارهی سوادآموزی چه برنامهای برای گسترش سواد دارید؟
رحیمی: آیندهی نظام آموزشی و تطبیق برنامههای آموزشی تابع وضع عمومی کشور است. در صورت که فضای سیاسی بهتر شود و ناامنی نباشد، برنامههای آموزشی تطبیق میشود و نتیجهی خوب نیز خواهد داشت. برنامهی معنیت سوادآموزی نیز متاثر از جوی عمومی است. ما پالیسیهای منظم را ساختهایم و در طول چند سال گذشته 40 تا 50 درصد را تطبیق کردهایم و در آینده نیز تلاش ما این است که درصدیها را در صورتی که ارادهی جمعی باشد، بالا ببیریم و موثریت کورسها را بیشتر بسازیم
17 سنبله 1398
خاطره معلم
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرهای خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند. اما استاد بدون هیچ تأخیری آمد در صنف و شروع کرد به درس دادن. استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری .
بالاخره ساعت درسی را به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد! آخر سالی دیگه بسه!
استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید!
و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز خودش هم برای اولین بار روی چوکی نشست.
استاد50 سالهمان با آن کرتی قهوهای سوختهای که به تن داشت، گفت: حالا که توانستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم. من حدودا 21 یا 22 ساله بودم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آن ها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل “ماش پلو” که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دانم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم… اما نسبت به پدرم مثل تمام پدرها هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم . . . . استاد حالا خودش هم گریه می کنه . . . .
پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم، به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما پدرم گفت: خانم! نوه های ما در شهر بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما . . . . .
حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدرم را از مادرم بپرسم، دست کردم در جیبم، 100 افغانی بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی پاپوش های پدرم و خم شدم و پاپوش های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه پدر بود بوسیدم.
آن سال همه خواهر و برادرام از شهر آمدند ، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی “کاکا” و “ماما” نثارم می کردند. پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 افغانی عیدی داد، 10 افغانی ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مادرم.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، که رفتم به صنف درسی. بعد از تدریس آقای مدیر با نکتایی نو که به خودش آویزان کرده بود، گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش. رفتم، بسته ای از میز خاکستری رنگ رو رفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.
گفتم: این چیست؟
گفت: باز کن می فهمی.
باز کردم،900 افغنی پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت:از مرکز آمده؛ در این چند ماه که این جا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.
راستش نمی دانستم که این چه معنایی می تواند داشت فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 افغانی باشه نه 90-0 افغانی!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی برایت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
راستش مدیر نمی دانست بخنده یا از این پررویی من عصبانی شود اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام میگیره و خبرش را به من می دهد. روز بعد تا رفتم اتاق معلمان آماده شوم برای تدریس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم. درست گفتی، هزار افغانی بوده نه نهصد افغانی، آن کسی که بسته را آورده، صد افغانی اش را دزدیده بود که خودم رفتم ازش گرفتم. اما برای دادنش یک شرط دارم . . . .
گفتم: چه شرطی؟
گفت: بگو ببینم از کجا می دانستی؟ نگو حدس زدم که خنده داره!
استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت: “به آقای مدیر گفتم: هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟”

عطرى تدى
در روز اول سال تحصیلى، خانم تا مپسون معلّم صنف پنجم مکتب وارد صنف شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به شاگردان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته اوراست نمی گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در رد یف پیش صنف روى چوکی لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیزشاگردهمین صنف بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. اوواقعاً شاگرد نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رد کرد.
امسال که دوباره تدى در صنف پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به دوسیه تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند. معلّم صنف اول تدى در دوسیه اش نوشته بود
تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. کارهایش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. “رضایت کامل”. معلّم صنف دوم او در دوسیه اش نوشته بود: تدى شاگردفوق العاده اى است. همصنفیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى صعب الاج مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است معلّم صنف سوم او در دوسیه اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او
علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد. معلّم صنف چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مکتب نشان نمی دهد دوستان زیادى ندارد و گاهى در صنف خوابش می برد خانم تامپسون با مطالعه دوسیه هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه شاگردان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ های تحفه ی زیبا و فیته هاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز تحفه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را در صنف باز کرد. وقتى تحفه تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش
افتاده بود و یک بوتل عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى صنف شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و
مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت درسی مد تى بیرون مکتب صبر کرد تا خانم تامپسون از مکتب خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون ، شما امروز بوى مادرم را می دادید. خانم
تامپسون، بعد از خداحافظى با تدى، داخل موترش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش “زندگی” و “عشق به همنوع” به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد. پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى صنف شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست میدارد ، امّا حالا تدى محبوبترین شاگردش شده بود.
یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام. شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که شامل پوهنتون و شاگرد
سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام. چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا پوهنتون را رها نکرده و به زودى از پوهنتون بادرجه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران
زندگیش بوده است. چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم
دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک بوتل از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد. تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم. خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد
تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه
با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم
بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در پوهنتون آیوا یک استاد برجسته طبی است و بخش سرطان پوهنتو ،طبابت این پوهنتون نیز به نام او نامگذارىشده است !
عاقبت درس نخواندن
ما یک رفیقی داشتیم که از نظر باحال بودن دو سه برابر ما بود (دیگر حسابش را بکنید که او کی بود) این بنده خدا به خاطر مشکلات زیادی که داشت نتوانست درس بخواند و در مکتب با درس خدا حافظی کرد و رفت سراغ زندگیش.رفته بود کار بنائی و ساختمان (از همین کارگرهائی که کنار جاده می ایستند تا کسی برای بنائی بیاید دنبالشان ) از اینجای داستان به بعد را این بنده خدا تعریف می کند
یک روز صبح زود زدم بیرون خیلی سرحال و شاد. با خودم گفتم امروز چهار صد پنجصد کار میکنم. حالا ببین! اگه کار نکردم! نشانتان میدهم! (این گفتگو ها را دقیقا خودش بود!!) خلاصه کنار جاده مثل همیشه منتظر بودیم تا یک موتر نگه داره و مثل مور و ملخ بریزیم سرش که ما رو انتخاب کند. یک دفعه دیدیم یک خانم فیشتی با یک پرشیای نقره ای نگه داشت اولش همه فکر کردیم میخواهد آدرس بپرسد بخاطر همین هم کسی به طرف موترش حمله نکرد. ولی یک هوا دیدم از موتر پیاده شد و یک نگاه عاقل اندربه صف کارگرها انداخت و با هزار ناز و ادا به من اشاره کرد گفت شما! بیاید لطفا! من داشتم از فرط استرس لباس خودم را مورد عنایت قرار می دادم. رسیدم نزدیکش که براهم گفت: میخواستم یک کار کوچکی برایم انجام بدهید. من که حسابی جا خورده بود گفتم خواهش می کنم در خدمتم
سوار شدیم رفتیم به سمت خانه اش. تو راه هی با خودم می گفتم با قیافه ای که این خانم داره هیچی بهم نده حداقل شصد، هفتصد رو برایم میده! آخ جان عجب نانی امروز گیرم اومد. دیدی گفتم امروز کارم می گیره؟ (مکالمت درونی انسان است اینها )
وقتی رسیدیم خانه برایم گفت آقا یک چند لحظه منتظر بمانید لطفا
بعد با صدای بلند بچه هایش را صدا کرد: رامین! پسرم! عسل! دختر عزیزم! بیاید بچه ها کارتان دارم
پیش خودم می گفتم با بچه هاش چی کار دار دیگر؟ البته از حق نگذریم بچه هاش هم مودب بودن هم هلو
بچه هاش که آمدن با دست به من اشاره کرد و به بچه هاش گفت: بچه های گلم این آقا را می بینید؟ ببینید چه وضعی داره! دوست دارید مثل این آقا باشید؟ شما هم اگر درس نخوانید اینطوری می شویدا! فهمیدید؟! آفرین بچه های گلم حالا برید سر درستان
بچه هاش هم یک نگاه عاقل اندر احمقی! به من انداختن و گفتن چشم مامی جان! و بعد رفتند
بعد زن برایم گفت آقا خیلی ممنون لطف کردید! چقدر بدم ؟
منم که حسابی کف و خون قورت کرده بودم گفتم
- همین؟
گفت
- بله
گفتم
- میخواهید یک عکس از خودم برایتان بدم اگر شبها خوابشون نبرد برایشان نشان بدهید تا بترسن و بخوابن؟
گفت
- نه ممنونم نیازی نیست! فقط شما معمولا همون اطراف هستید دیگه؟
اگر ممکنه بگوید چقدر تقدیمتان کنم؟
منم که انگار با پتک زده باشند تو ی سرم گیج گیج شده بودم و گفتم: شما که با ما همه کار کردید خب یک قیمت هم رومان بگذارید و همان رو بدید دیگه! زن هم پنج صد افغانی داد و گفت نیاز نیست بقیه اش رو بدی بگذار تو جیبت لازم میشه
نتیجه گیری اخلاقی: اگه درس نخوانید مثل رفیق ما میشویدا
چرا از روز جهانی سواد در افغانستان تجلیل نشد؟
در کشوری که سطح سواد در پایین ترین حد ممکن قرار دارد و افغانستان بالا ترین درصد بی سوادان را در خود جای داده است از هشتم سپتامبر روز جهانی سواد تجلیل به عمل نیامد. این در حالیست که از این روز در سراسر جهان طی مراسم های باشکوه با شعار مبارزه علیه بی سوادی تجلیل صورت می گیرد. حکومت افغانستان این روز را در سالهای قبل تجلیل می کرد اما از این روز امسال تجلیل صورت نگرفت. محمد علی ستیغ، مشاور وزارت معارف در بخش سواد آموزی در مورد برگزار نشدن از روز جهانی سواد می گوید برنامه هایی روی دست گرفته شده است تا سطح با سواد شدن را در افغانستان تقویت بخشند و از این روز در آینده ها تجلیل خواهد شد.
متاسفانه در افغانستان بدلایل مختلف از جمله ناامنی ها، فقر و عدم دسترسی مردم به امکانات بی سوادی همچنان در حال افزایش است. به گفته اقای ستیغ بیش از ده میلیون افغانستانی که عمرشان بالاتر از 14 سال است از نعمت سواد بی بهره بوده و نزدیک به چهار میلیون طفل واجد شرایط مکتب در مناطق ناامن در جمع بی سوادان کشور افزوده شده است.
وی می گوید وزارت معارف در سال جاری سه صد هزار و ششصد تن را تحت آموزش قرار داد که این رقم تا پایان سال به 611 هزار می رسد. مشاور وزارت معارف در بخش سواد آموزی علاوه می کند که ما در تلاش هستیم تا از طریق علما، متنفذین قومی و به همکاری سازمان های ملی و بین المللی در سراسر افغانستان برنامه و کمپاین با سواد شدن را به راه بیاندازیم تا رقم بی سوادان در کشور کاهش داده شود.
در افغانستان در حالی از پائین بودن سطح سواد همواره انتقاد می شود که در سالهای اخیر نیز رشد چندانی در این زمینه وجود نداشته است و سطح سواد در افغانستان 35 درصد اعلام شده است. بسیار روشن است که نبود نيروي انساني متخصص، تحصيل كرده و دردمند در يك كشور همواره مبارزه موثر با فقر و فساد و سرعت دادن به چرخه توسعه و ثبات را با مشكلات جدي مواجه مي سازد.
مي توان گفت اينكه در افغانستان كنوني از وجود فساد و ارتشاء در دستگاه مديريت همه رنج مي برند، جنگ و خشونت همچنان ادامه دارد وهمه روزه قربانيان زيادي از اين آب و خاك مي گيرد يكي از عوامل اصلي آن نبود سواد و دانش لازم در ميان توده جامعه ما است.
بسيار از مشكلاتي كه اينك دامن گير جامعه افغاني است در جوامع ديگر بويژه جوامع توسعه يافته كه ميزان سواد به حد قابل قبولي در ميان افراد جامعه است كاملا و خود بخود حل است. نخستين لازمه ي توسعه فكري و علمي دريك كشور بالا بودن سطح دانش، مهارت وتخصص افراد جامعه است. بنا بر اين تا زمانيكه معضل بي سوادي در افغانستان وجود داشته باشد روند توسعه، ثبات و پيشرفت در هر عرصه ي با چنين مشكلات بزرگ روبرو خواهد بود
این در حالیست که قرار است در سالهای آینده کم کم نیروهای خارجی و متخصصان کشور های مختلف افغانستان را ترک گفته و مسئولیت تامین امنیت و ثبات در کشور را به خود افغانها واگذار نماید. براستی اگر تا آن زمان دولت افغانستان نتواند نیروهای متخصص مورد نیاز را در ادارات و نهاد های مختلف کشور جذب نماید چه اتفاق خواهد افتاد؟ بدیهی است تا زمانيكه معضل بي سوادي در افغانستان وجود داشته باشد روند توسعه، ثبات و پيشرفت در هر عرصه ي با مشكلات بزرگ روبرو خواهد بود.
از اين رو به نظر مي رسد دولت بايد تمام همت و تلاش خود را به خرج دهد تا بي سوادي در كشور كاملا ریشه کن شود. اما پرسش اساسی این است که چگونه می توان به چنین مهمی دست یافت و ریشه کن سازی کامل بی سوادی را در کشور تحقق بخشید. چه راهکارهای را می توان برای برون رفت از چنین وضعیتی مطرح کرد.
در برخي ولايات كشور اين مسئله يعني امحا و ريشه كن سازي بي سوادي در شرف وقوع است. به طور نمونه مسئولین معارف ولایت باميان می گویند تا چند سال ديگر هیچ بامیانی محروم از سواد نخواهد ماند. در برنامه سراسری امحای بیسوادی كه قبلا از سوی والی و مسئولین معارف ولایت بامیان اعلام گردیده از هر فرد باسواد در بامیان خواسته شده است تا حداقل دو تن از بی سوادان را تعلیم دهند.
اكنون مسئولین معارف این ولایت می گویند با در نظرداشت روند این برنامه تا سه سال آینده تمامی باشندگان ولایت بامیان باسواد خواهند شد. آمار ها نشان می دهد که در این ولایت بیشترازچهل هزار تن از یک دورۀ آموزش سواد آموزی فارغ شده اند.
محمد رضا ادا رییس معارف بامیان پنجشنبه هفده سنبله به خبرگزاری بست باستان گفته است: «امروز 40960 تن از باشنده گان بامیان از یک دورۀ سواد آموزی یکساله فارغ شدند.» آقای ادا افزود: « از این مجموعه که از 1658 آموزشگاه سواد آموزی فارغ شده اند، حدود شصت در صد آنان را زنان و دختران تشکیل می دهند که از درس و تحصیل بازمانده بودند».
به گفتۀ ادا: «این سواد آموزان در یک سال توسط سه بخش جداگانۀ دولت، مؤسسات و افراد دواطلبانه آموزش دیدند که 1462 تن آنان توسط افراد دواطلب به صورت انفرادی در یک برنامۀ آموزشی زیر نام «یک به علاوۀ دو» باسواد شده اند».
اگرچه طبق ارقام ارائه شده از سوی وزارت معارف در حدود هفتاد درصد نفوس نیم میلیونی بامیان را افراد بی سواد تشكیل می دهند. اما با اين حال انتظار مي رود تا چند سال ديگر هيچ بي سوادي در اين ولايت نداشته باشيم. اگر دولت چنين برنامه هاي را با پايه هاي وسيع در سراسر كشور عملي سازد گام به گام افغانستان به سمت امحاي كامل بي سوادي نزديك خواهدشد.
در برنامه امحای بی سوادی در ولایت بامیان دهها فرد باسواد از كارمندان دولت گرفته تا معلمین و افراد عادی سهم گرفته اند. به گفته مسئولين آنان تاكنون نزدیك به یک هزار فرد بی سواد را با سواد ساخته اند. در برنامۀ سواد آموزی افزون بر ادارات دولتی، مدیریت سواد آموزی معارف بامیان، مؤسسات داخلی و خارجی و شمار زیادی از مردم بامیان نیز در باسواد ساختن بی سوادان سهم داشتند.
شبيه چنين برنامه هاي را مي توان در سراسر كشور راه اندازي و اجرا نمود. تردیدی نیست که نيروي انساني بهترين و بزرگ ترين سرمايه براي يك سرزمين و ملت است بايد تمامي توان كشور براي تربيت نيروهاي انساني متخصص و متعهد و درد مند به كار گرفته شود تا افغانستان بتواند بهترين استفاده را از امكانات و داشته هايش ببرد.
اگر چنين نيرويی در كشور بوجود نيايد اميدي براي بهبود اوضاع اقتصادي و معيشت مردم نخواهد بود. چه بسيار اند كشور هاي كه هيچ گونه ذخاير طبيعي مهمي ندارند اما قطب هاي قدرت وثروت در جهان اند. افغانستان با داشتن غنی ترین منابع زیر زمینی اگر نیروی متخصص کافی را در اختیار داشته باشد بزودی به جمع کشورهای توسعه یافته و ثروت مند خواهد پیوست.
تازه ترین ارقام در رابطه به امحای بیسوادی *** هفده میلیون افغان
خلیل نورزایی - هرات پنجشنبه, 08 سپتمبر
شماری از زنان شامل در کورس های سواد آموزی ولایت هرات داشتن سواد را نوعی امتیاز در بین مردم می خوانند. این زنان میگویند حال که این فرصت را بدست آورده اند میخواهند در پیشرفت افغانستان سهیم شوندبيسوادی در دنیای امروز همانند مانعی بزرگ بر سر راه رشد و پیشرفت ملل جهان محسوب میشودبه باور آگاهان فقدان سواد در جوامع کمبود اشتغال را به بار می آوردهمین امر باعث شده تا یک روز در سال یعنی هشتم سپتمبر بنام روز بیسوادی مسمی شوددر این روز سعی بر این است تا با بیسوادی مبارزه شوددر یک تعریف ساده بیسواد کسی است که توان خواندن و نوشتن را نداشته باشدمسئولان معارف میگویند بیش از پنج میلیون کودک در افغانستان بیسواد هستند.آروین طاهری رییس معارف هرات جنگ های متواتر در افغانستان را مهمترین دلیل محرومیت مردم از سواد میداند
و می گوید "سطح بیسوادی در مجموع افغانستان بسیار بالا هست و هرات هم از این امر مستثنی نیست این طبیعی است که اثرات چند دهه جنگ و نابسامانی ها در کشور تاثیرات منفی خود را داشته است و مسئله عمده دیگر ضعف اقتصاد مردم درافغانستان است که نگذاشته است تا مردم به علم و تحصیل خود برسند"اما برای مبارزه با این معضل مقام های دولتی برنامه ای را زیر نام سواد آموزی روی دست گرفته اندسید مقصود امیری آمر سواد آموزی معارف هرات هدف از اجرای برنامه سواد آموزی را بلند بردن سطح علمی جامعه بیان میکنداو می گوید "هدف از پروگرام های ملی سواد آموزی در سرتاسر افغانستان اینست که سطح آگاهی و دانش مردم در جامعه بالا رود و بتوانند شناختی راجب خود، اطراف، محیط کار و جهان پیدا کنند و بدانند که جهان خانه ای مشترک برای زنده گی تمام بشر است تا آرام آرام بتوانند در این روند گام بردارند و مصدر خدمتی برای خود و جامعه باشند، چنانچه سطح علمی یک جامعه پایین باشد نمیتواند به خود کفایی اقتصادی برسد"دو تن از زنان هرات که هم اکنون در کورس سواد آموزی حیاتی مشغول فراگیری سواد هستند میگویند، سواد جایگاه اجتماعی شان را متحول کرده استفاطمه میگوید متاسفانه من از درس ها عقب ماندم اما از روزی که به اینجا آمدم ادامه تحصیل میدهم و خیلی هم راضی هستم و وقتی سویه تحصیلی من بلند رود من میتوانم به خیلی ها کمک کنم و کشور من پیشرفت میکندسمیه دیگر زن شامل در کورس سواد آموزی میگوید من بخاطر اینکه درس نخوانده بودم مشکل زیاد داشتم و مجبور بودم به همه دروغ بگویم و همیشه من گوشه گیری میکردم و جایی نمیرفتم اما حالا که درس خواندم به همه جا میروم و با جرات میگویم صنف چندم هستم یعنی کسیکه سواد داشته باشد مردم به او به چشم دیگری نگاه میکنند تا کسی که بیسواد است آروین طاهری رییس معارف هرات میگوید وجود سواد در بین مردم عام به مثابه پیشرفت و ترقی افغانستان است آقای طاهر می گوید "اگر ما دانش وسواد داشته باشیم دیگر انتحار صورت نمیگیرد اختطاف نمیشود ،خشونت علیه زن صورت نمیگیرد، بی عدالتی نمیشود و همه اینها ناشی از بیسوادی است پس میشود گفت کشوری که دانش و سواد دارد همه چیز را دارد و کشوری که سطح سواد و دانش مردمش پایین است همه مشکلات متوجه آن کشور است" سواد آموزی در افغانستان از دوران زمامداری امان الله خان پایه گذاری شده است این همه فقر اقتصادی و مشکلات اجتماعی، افغانستان را به یکی از کشورهایی تبدیل کرده که بیشترین رقم از جمعیت بی سواد را داراست بر اساس آمارها در حال حاضر حدود هفده میلیون نفر در افغانستان بی سواد هستند

آموزش خصوصی در افغانستان؛ امیدها و چالشها
در مجله فرهنگی این هفته به وضعیت و جایگاه آموزش خصوصی در افغانستان، پرداخته ایم. چند و چون جشنواره سینمایی بین المللی امسال ونیز، جشنواره فیلمهای افغانی در آلمان، و ایجاد سه مرکز پژوهشی در غرب افغانستان از دیگر موضوعات این مجله است.
آموزش خصوصی در افغانستان در شرایطی رو به گسترش خوانده می شود که اخیراً وزارت معارف افغانستان به لغو و یا تعلیق فعالیت عدم رعایت مقررات لازم از سوی این وزارت از دلایل این اقدام عنوان شده است. این امر در حالی روی می دهد که رشد مدارس خصوصی یکی از ویژگیهای دوره جدید در افغانستان در عرصه آموزشی خوانده می شود. ایجاد صدها مکتب خصوصی در کابل و سایر مناطق اافغانستان طی چند سال می تواند از افزایش تلاشها در این زمینه حکایت کند.
چند و چون آموزش خصوصی در افغانستان موضوع نخستین مجله فرهنگی هفته است. این که شکل گیری مکاتب و مدارس خصوصی برخاسته از چه نوع نیازهایی در عرصه آموزش بوده؛ چه چالشهای پیش روی مکاتب خصوصی، چه در عرصه حقوقی و فعالیت به عنوان در زمینه آموزش، کادر آموزشی، منابع درسی و نظایر آن وجود دارد؛ تا چه میزان این مراکز می تواند ضرورتهای ناشی از کاستیهای آموزش دولتی را در افغانستان برآورده سازد؛ و به طور کلی جایگاه آنها در نظام آموزشی افغانستان چیست.
نبی خلیلی: اگر نظام آموزش دولتی افغانستان از مراکز آموزشی خصوصی حمایت کنند، این امیدواری وجود دارد که این نهادها بتوانند چهره افغانستان را از یک کشور بی سواد و یا کم سواد به سرزمینی با توانمندیهای علمی فراوان تغییر دهند".
قاضی غلام سخی اقبال از نخستین موسسان مکاتب خصوصی در کابل در همین رابطه به ما گفت که گسترش نیازها به آموزش در دوره جدید و ظرفیت پایین مکاتب دولتی باعث شد تا آموزش خصوصی رنگ و رونق پیدا کند، و به همین دلیل این مکاتب حتا پیش از تدوین قانونی مشخص برای ایجاد آن شکل گرفت.
آقای اقبال چالشهای پیش روی فعالیت این مکاتب را متعدد خواند و تأکید کرد که علاوه بر عدم همکاری ادارات دولتی با این نهادها، خانواده ها نیز از حمایت لازم دریغ می ورزند.
نبی خلیلی مدیر لیسه عالی و فرهنگسرای پیشگامان در کابل در این مجله رادیویی ظهور نهادهای آموزش خصوصی را تجربه این موفق خواند و به مقایسه آن با تلاشهای مشابه در کشورهای همسایه پرداخت. او گفت که رشد مطلوب در این عرصه زمانی به دست خواهد آمد که مراکز دولتی و بویژه وزارت معارف به این نهادها به چشم همکار و بخشی از نظام آموزشی افغانستان که می تواند بار آن را سبک کند بنگرند و نه رقبب اخیراً وزارت معارف افغانستان به لغو و یا تعلیق فعالیت شماری از مکاتب خصوصی دست زده است.
به گفته آقای خلیلی، اگر نظام آموزش دولتی افغانستان از مراکز آموزشی خصوصی حمایت کند، این امیدواری وجود دارد که این نهادها بتوانند چهره افغانستان را از یک کشور بی سواد و یا کم سواد به سرزمینی با توانمندیهای علمی فراوان تغییر دهند.
در ادامه مجله فرهنگی هفته به یکی دو رویداد هنری پرداخته ایم: جشنواره بین المللی فیلم ونیز که اخیراً با حضور سینماگران بزرگ جهان و منطقه در ایتالیا آغاز به کار کرد. وحید صمدزی منتقد هنری در این مجله جایگاه جشنواره بین المللی ونیز را در میان گردهماییهای بزرگ سینمایی جهان برجسته خواند. همچنین از یک رویداد هنری مربوط به افغانستان، از چند و چون جشنواره ای از فیلمهای سینماگران این کشور که اخیراً در آلمان برگزار شده بود، می گوییم
و در پایان مجله؛ در یک رویداد فرهنگی در غرب افغانستان، سه مرکز پژوهشی در ولایت غربی هرات ایجاد شده است. این مراکز به نامهای گوهرشاد، سنگ هفت قلم، و خانه زرنگار مسما شده اند. مقامات ریاست اطلاعات و فرهنگ هرات ایجاد این مراکز را تلاشی برای کمک به گسترش کار تحقیق و پژوهش خوانده اند. شناسایی قبور شخصیتهای تاریخی و ثبت سنگنوشته های قدیمی از نخستین اقدامات این مراکز بوده است. همکار محمد قاضی زاده در هرات می شنویم.