بیست و پنجم نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان

کاکایم                                                                                                                             ارسالی سجیه قطره

بینی خانم‌اش را بریده بودآن‌ دو از همان آغاز رابطه‌ای خوبی باهم نداشتند یادم است

خانم کاکایم دختری18 ساله‌ای بود که تازه صنف‌دوازده‌ای مکتب را تمام کرده بودولی کاکایم مردی بود بیسوادِ، که تازه به شهر قدم گذاشته.چند روز قبل از این ماجرا، یک شب، سر وصدای کاکایم بلند شد، گویا با لگد به‌چیزی میکوبید، وخانمِ کاکایم فریاد میزد: نزن! بس کن! مرا نزن!ما که داشتیم غذای‌شب را میخوردیم، پدرم از سری سفره برخواست، و رفت تابه داد وبیدادِ خانمِ کاکایم برسد‌. فردا آن‌روز خانمِ کاکایم را دیدم، تمام صورتش کبود و زخمی بود. دلم تکانِ خورد. با خود گفتم: مگر یک زن چیقدر مستحکم است، چیقدر صبر دارد‌‌. که این همه وحشیگری را تحمل می‌کند.

هنوز من از وحشیگری تازه‌اش خبری نداشتم، درست دو روز بعد، همه اهالی حویلی‌مان رفته بودیم به‌عروسی رفیق‌ پدرم. فقط درحویلی خانمِ کاکایم، و خودِ کاکایم مانده بود. وقتی از عروسی برگشتیم، چکیده‌های خون درحویلی دیده می‌شد، خانم کاکایم درخانه نبود‌‌. وجود همه‌ای مان را ترس فرا گرفت. پدرم رفت تا از قضیه جویا شود.وقتی دوباره آمد، با چهره‌ای پر از غم به مان گفت"کاکایت با خانم‌اش جنگ کرده، بعد از لت وکوب بسیار. بینی او را بریده، او نیز باحالتی خونین از خانه به بیرون زده است. ولی نکته بد اینجاست، که کاکایتان از کار‌ش پشیمان نیست. حالا نمیدانم چی خواهد شد"ولی من میدانستم چی خواهد شد، معلوم‌دار است، خانم کاکایم دوباره به خانه بر می‌گردد، برادران‌اش او را دوست ندارد، البته یک دختری راکی دوست می دارد آن هم بینی بریده؟ اما هشت سال از این واقعه گذشت، خانم کاکایم نیز دوباره به خانه بر نگشت. در مدت این هشت سال، این جنایت دیگر خاموش گشته بود، کاکایم نیز با زنی دیگری ازدواج کرد، وصاحب دو فرزند شد.ولی در یکی از روز هاکه همه چی به حالت عادی‌اش بود، من تازه از وظیفه برگشته بودم. دیدم تمام‌حویلی را پولیس گرفته است. رفتم تا بپرسم چی خبر شده، گفتند: کاکایم را به جرم بریدن بینی خانم قبلی‌اش به محکمه میبرند. گفتم: مگر آن‌قضیه بسته نشده‌ بود. کی این‌قضیه را دوبار باز کرده‌؟گفتند: در محکمه خواهید دانست.وقتی در محکمه رفتم، خانم کاکایم را دیدم، با همان بینی برده‌اش. لباس وکیل مدافع نیز بر تن‌اش. باورم نمی شد. این‌گونه به‌حرف شروع کرد وگفت "اینجانب، ثریا فارغ التحصیل از رشته‌ای حقوق و وکیل مدافع شخص خودم میباشم‌"مات مانده بودم،و فهمیدم، او در این هشت سال، ساکت بود چون ادامه تحصیل داده، و خودش را یک انسان توانا ساخته است. آن روز در محکمه او از خودش دفاع کرد، و کاری نمود که کاکایم نیز به هشت سال حبس محکوم شود. او حق خودش را گرفت‌.آن‌روز دانستم درد از آدم ها الماس میسازد آدم را صیقل میدهد، تا بر توانایی خودش تکیه کند نه به توانایی هیچ کسِ دیگر.

 سنگسار

خبر ها حاکی از آنست که : دو نوجوان را مردان عجیب الخلقه و پشم آلود ، غضبناک ، چرکین ، عمامه به سر ، که آثار مدنیت در سیمای شان دیده نمی شود سنگسار خواهند کرد ، این عمل شنیع مرا واداشت تا یک بار دیگر صدای اعتراض خود را علیه سنگسار ، این جرم نا بخشودنی بلند سازم .

چندین سال است در جستجوی حُکم و سند قابل اعتباری می گردم که اجرای سنگسار را اصولی ، فلسفی ، شرعی و انسانی بشمارد ، اما خوشبختانه همچو حُکمی را در هیچ یک منابع مُعتبر بشمول قرآن نیافتم .

سنگسار از کجا آغاز می شود ! .

در سال چارم هجری ، زن و مرد یهودی ، نزد پیامبر مسلمانان آمده ، از عمل زنای خود اعتراف می کنند ، پیامبر از مردم یهود پرسید : که در دین و مذهب شما به مرتکبین زنأ چه حکمی صادر شده ، بعد شنیدن سخنان آن ها پیامبر هم حکم سنگسار را مطابق دستور تورات صادر کرد .

حکم تورات نتنها در مورد زن ، بلکه در برگیرندۀ گاو ها نیز است ، چنانچه باب 21 و 22 سفر خروج ، در تورات حکم شده تا گاوی که با شاخ خود کسی را بزند و آن شخص بمیرد ، گاو را سنگسار کنید .

قرآن یگانه کتاب معتبر مسلمانان است ، از نخستین آیه ، تا آخرین آن ، به سنگسار اشاره ای نشده است .

خدا برای زانی و زانیه صد تازیانه حکم فرموده و علاوه داشته ، اگر آن ها توبه کنند ، کسی حق مجازات را ندارد ، چون خدا آمرزنده و مهربان است .

پیامبر مسلمانان نیز میگوید : اگر زنان تان مرتکب فحشأ شدند ، بستر تان را دور کنید و چنان بزنید که آسیب جسمی نبینند .

روی این اصل ، آنچه که بعد از چارده قرن به نام حدیث ویا احکام فقهی ، که صریحاً احکام قرآن را سُست و خلاف آن قرار می گیرد ، هیچ پایه و اساس عقلی ، دینی ، مذهبی ، عاطفی و انسانی ندارد ، تا مورد پذیرش خردگرایان قرار گیرد .

پس بدون تردید ، با وضاحت و صلابت گفته می توانیم که ، سنگسار کردن یکی از خشن ترین ، وحشی ترین ، ضد انسانی ترین شیوه های دورۀ جاهلیت بوده ، به قسم سنتی و عرفی از یهودیت به مسلمانان جوامع قبیلوی ، که از روی لجاجت ، برتری بر زن و مرد سالاری را به عنوان اصالت ها ی طبعی و ارزشهای قبیلوی پذیرفته و حفظ کرده اند ، رخنه نموده و طالب ها هم به خاطر حفظ اصالت و ارزشهای قبیلوی ، سنگسار را که ریشه در دین یهودیت دارد حقظ و از حکم خدا سرپیچی و در اجرای آن شدت به خرچ می دهند .

در این جا گفتۀ ملا متوکل و روستار ترکی صدق می کند ، که طالب ها به خاطر ارزشها و اصالت ها می جنگند .

گیریم که اسلام و فتوای عده ای از فقهای مُقلد یهودیت ، اختیار جسم انسان را نیز از اوشان سلب کرده باشد و سنگسار را راه بیرون رفت از فحشأ دانسته باشند ، اما اجرای سنگسار هم مقید به شرایطی است .

1 ـ شهادت چار نفر عادل که به چشم خود دیده باشند ، میل سرمه دان در سرمه دان فرو رفته ، دخول و خروج کرده باشد .

2 ـ زانی و زانیه بدون جبر و اکراه ، چار بار به عمل خود اعتراف کنند .

3 ـ سنگی که انتخاب می شود ، باید کوچک تر از یک چارمغز بوده و در هنگام پرتاپ ، آرنج ها از بغل جدا نشود .

بناً هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد ، که عاملین زنا ، بدون پرده ، به این عمل دست بزنند ، این کار در جوامع قبیلوی پُشت در های بسته صورت می گیرد . پس چار نفر چگونه می توانند شهادت بدهند که ما دیدیم میل به میله دان دخول و خروج کرد و یا پیدا کردن چار شخص عادل خالی از دشواری نیست و هیچ انسان عاقل که از روی رضا و رغبت خود دست به چنین عمل زده باشد ، حاضر به اعتراف نمی شود .

اثبات کردن زنا کاریست غیر محتمل . لذا حدود اجرای احکام ، با اندک ترین شبهۀ ساقط می شود .

مگر طالبان در این عمل وحشیانۀ قرون وسطایی و زن ستیزی خود ، قدمی فراتر گذاشته ، بدون شاهد عادل با شکنجه و باران سنگ های یک کیلویی ، با شدت تمام بر سر و صورت مرتکبین ، خدا می داند هر سنگی که بدن نازنین شان را زخمی می سازد ، در آن لحظات « مرگ شکنجه دار با سنگ » چه دردی را تحمل می کنند . شاید آخرین آرزوی شان نجات از این حالت دردناک بوده باشد .

به آنچه که گفته آمدیم ، واضح است ، سنگسار نص صریح قرآن نبوده ، با عقل سلیم انسانی سازگاری ندارد ، طالبان ، پیروزی خود را در ایجاد وحشت ، بربریت و سنگسار ها می بینند . لهذا وظیفۀ ایمانی و وجدانی تمام روشنفکران ، دگر اندیشان است ، تا مبارزه علیه سنگسار را از الویت های خود دانسته و اعتراض خود را در هر گوشه و کنار جهان که هستند ، رسأ تر سازند ، نگذارند این ارثیۀ یهودیت ، به نام غیرت افغانیت گسترده تر گردد .

بااحترام کریمی استالفی

نقاط عطف

یک نقاشی از سال 1845 با توجیه هر که بیشتر عشق می‌ورزد بیشتر تنبیه می‌کند. این نقاشی تنبیه یک کودک و کتک زدن یک زن در پشت صحنه را نشان می‌دهد.

بعضی از نقاط عطف در سطح بین‌الملل در جلوگیری از خشونت علیه زنان در ذیل آمده‌است:

کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان سال 1979، که در نظریه‌های زیاد خشونت را به عنوان تبعیض علیه زنان به‌شمار می‌آورد

کنفرانس جهانی حقوق بشر در سال 1993 خشونت علیه زنان را به عنوان نقض حقوق بشر شناخت و آنرا به کنوانسیون سارمان ملل زیر امتداد داد.

اعلامیه رفع خشونت علیه زنان، منتشر شده توسط سازمان ملل متحد در سال 1993، اولین ابزار بین‌المللی بود که به خشونت علیه زنان پرداخت. این سند به‌طور ویژه به ماهیت اختلاف جنسی تاریخی و همیشگی برای فهم خشونت علیه زنان اشاره می‌کند.

در کنفرانس بین‌المللی جمعیت و توسعه در سال 1994خشونت علیه زنان با بهداشت. حقوق تولید مثل، و تهیه توصیه‌ها به دولت‌ها برای جلوگیری و همچنین رسیدگی به خشونت علیه زنان و دختران ارتباط داده شد

در سال 1996، مجمع جهانی بهداشت خشونت را یک موضوع اصلی بهداشت عمومی خواند و در زیر مجموعه‌ها خشونت و خشونت جنسی دو موضوع نزدیک بهم هستند، دو نوع خشونت که معمولاً علیه زنان اعمال می‌شوند. این موضوع در سال 2002 با یک گزارش مجمع جهانی بهداشت دنبال شد.

در سال 1999، سازمان ملل متحد پروتکل اختیاری کنوانسیون حذف همه انواع تبعیض علیه زنان را تصویب کرد و 25نوامبر را به عنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان تعیین کرد.

در سال 2002 و در ادامه بیانیه 1996مجمع جهانی بهداشت  اولین گزارش جهانی در مورد خشونت و بهداشت را صادر کرد که انواع متعددی از خشونت و تأثیراین شامل خشونت‌های که زنان را بشدت تحت تأثیر قرار مداد نیز مشد

در سال 2013 کمیسیون مقام زن ملل متحد که در اجماع پذیرفته شد بر حذف و منع تمامی انواع خشونت علیه زنان و دختران به توافق رسید. (قبل از ان چنین توافقی وجود نداشت

در سال 2013 همچنین مجمع عمومی سازمان ملل متحد اولین قطعنامه فراخوان به حمایت از افراد فعال حقوق بشر زنان را تصویب کرداین قطعنامه دولت‌ها را به برقراری قوانین و شیوه کارهای حمایت از مدافعین حقوق زنان بر می‌خواند. و اینکه جود این مدافعین بحت این قوانین قرار گیرندافزون بر این در کشورهای صنعتی تلاشهایی برای کاهش خشونت علیه زنان صورت گرفته‌است.
**********************************************************************************************

 آمار تکان‌دهنده از تجاوز و خشونت علیه زنان آمریکا

تجاوز به 3/1 زن در هر دقيقه، تجاوز به 8/2 ميليون مرد در طول زندگي آنان و تجاوز به 422 هزار زنداني در سال، تنها مواردی از نتایج بستر فرهنگی‌‌ای است که ایالات متحده برای شهروندانش ایجاد کرده است.

به گزارش سایت اوباما، در حالی که دولت آمریکا همواره دولت‌های مخالف خود را به ترویج خشونت علیه زنان در کشورهایشان متهم می‌کند اما گزارش‌های موسسات مردم‌نهاد آمریکایی نشان می‌دهد که این اتفاق، در حجم بسیار بیشتری در ایالات متحده رخ می‌دهد و سیاست‌های فرهنگی دولت، به این موضوع دامن می‌زند.
یکی از بدترین موارد خشونت علیه زنان، موضوع تجاوز جنسی و فساد اخلاقي حاكم بر اين روابط در ايالات متحده آمريكاست که آمار بالای آن، برخي موسسات خصوصي و مردم‌نهاد آمريكايي را به تحقيق و پژوهش در اين حوزه واداشته است.
گزارش فوق، بر اساس گزارش‌هاي آماري تعدادي از معتبرترين موسسات مزبور تهيه شده و بديهي است تفاوت‌هايي در آمارهاي موسسات مختلف به چشم مي‌خورد كه ناشي از تفاوت جامعه آماري و شيوه تحقيق است اما متوسط آمارها سرانجام از فاجعه‌اي حكايت دارند كه در ابعاد گسترده‌ای در جامعه آمريكا در حال رخ دادن است و متاسفانه به جزیي از فرهنگ آمريكايي تبديل شده است.
 *
موسسه RAINN: متجاوزان جنسی حتی یک روز هم به زندان نمی‌افتند
RAINN
، مخفف "شبكه ملي بررسی تجاوز، آزار و زناي با محارم" است. اين موسسه در گزارش آماري قابل توجه خود فاش ساخت که 44 درصد از قربانیانی (عمدتاً زنان) كه در آمريكا مورد تجاوز قرار مي‌گيرند، كمتر از 18 سال سن داشته و 80 درصد از آنان سن‌شان كمتر از 30 سال است.
در اين گزارش همچنين تصريح شده كه سالانه 213 هزار نفر در آمريكا قرباني تجاوز جنسي مي‌شوند. در سال 2007 اين آمار به 248300 تن رسيد. اين آمار ظاهراً اعم از مردان و زنان قرباني تجاوز جنسي است اما بديهي است كه تعداد زنان به مراتب بيشتر از مردان است.
بنابر همين گزارش، قريب به 60 درصد از تجاوزات جنسي هرگز به پليس گزارش نمي‌شوند و از هر 16 متجاوز، 15 نفر حتي يك روز زندان هم به‌خاطر اين جرم تحمل نمي‌كنند.
در واقع دولت آمریکا با ایجاد حاشیه امن برای متجاوزان، خیال آن‌ها را از تحت تعقیب قرار گرفتن و مجازات شدن در صورت ارتکاب این جرایم راحت کرده است.
RAINN
در يكي ديگر از صفحات خود تصريح كرده كه طي 13 سال گذشته، چهار ميليون و دويست‌ هزار نفر در آمريكا قرباني تجاوز جنسي واقع شده‌اند.
*
نيشن‌مستر: کشورهای غربی حائز بالاترین رتبه‌ها!
پايگاه اطلاع‌رساني نيشن‌مستر در يكي از صفحات خود، نمودارهايی را در خصوص تعداد قربانیان تجاوز به عنف در كشورهاي جهان تنظيم كرده که ايالات متحده آمريكا در اين رده‌بندي در جايگاه سیزدهمین واقع شده است.
جالب اینکه تمام کشورهای غربی مدعی رعایت حقوق بشر، از جمله انگلیس، فرانسه، آلمان، کانادا  و سوئد، در 10 رتبه اول قرار دارند و تنها ایتالیا با رتبه یازدهم، نتوانسته در میان 10 کشور برتر قرار بگیرد!
در این نمودار که 20 کشور اول در این زمینه نشان داده شده، هیچ کشور اسلامی به چشم نمی‌خورد.
يكي ديگر از گزارش‌هاي نيشن‌مستر نیز به آمار تلاق بازمي‌گردد كه بنابر نمودارها، آمريكا با 95/4 طلاق در هر هزار نفر، رتبه اول را از آن خود كرده و نزديك‌ترين كشور اسلامي به آمريكا، قطر است كه آمار طلاق در آن يك‌پنجم آمريكاست.
* 8/2
ميليون جنس مذکر آمريكايي، قرباني تجاوز
به گزارش "مركز ملي قربانيان جنايت" در آمريكا، سه درصد از مردان آمريكايي در طول عمر دست‌كم يك‌بار مورد تجاوز واقع مي‌شوند كه بنابر جمعيت كنوني آمريكا، بالغ بر 8/2 ميليون نفر دچار این موضوع شده‌اند. 71 درصد از قربانيان در حالي مورد تجاوز قرار مي‌گيرند كه سن آنها به 18 سال نرسيده است.
بنابر گزارش فوق، مردان در كل حدود 10 درصد از قربانيان تجاوز را در آمريكا تشكيل مي‌دهند و در واقع بقیه این آمار، مربوط به زنان است اما ميزان گزارش تجاوز به پليس در بين مردان به مراتب كمتر از زنان است.
همچنين شايان ذكر است كه 22 درصد از مردان زنداني در آمريكا طعمه تجاوزكاران مي‌شوند كه اين رقم بالغ بر 422 هزار نفر در سال است.
 *
مركز سانتا باربارا: در هر 10 دقيقه 13 زن آمريكايي مورد تجاوز قرار مي‌گيرد
مركز "مقابله با بحران تجاوز سانتا باربارا" در گزارش خود مي‌نويسد: در هر دقيقه 3/1 زن آمريكايي مورد تجاوز واقع مي‌شود. تمام اين تجاوزات، تجاوز به عنف است و با اين حساب در هر ساعت 78 زن، در هر روز 1871 زن و در هر سال 638 هزار زن مورد تجاوز قرار مي‌گيرند.
در 80 درصد از موارد، تجاوز توسط شخصي آشنا و در 60 درصد موارد در منزل خود او، دوست، آشنا، فاميل يا همسايه صورت مي‌پذيرد و این بلایی است که دولت آمریکا با ترویج روابط آزاد جنسی، بر سر مردم خود آورده است.
بنابر اين گزارش، 83 درصد از زنان و 32 درصد از مرداني كه دچار ناتواني‌هاي مختلف در امور جنسی مي‌شوند، پيش‌تر مورد آزار جنسي واقع شده‌اند.
54
درصد از قربانيان زن زير 18 سال سن داشته و 83 درصد آنها زير 25 سال بوده‌اند
*
کودک آزاری و خشونت علیه كودكان
"
سازمان مبارزه با خشونت" نیز در گزارش خود تصریح کرد: در هر 9 ثانيه يك زن آمريكايي كتك مي‌خورد و در هر ده ثانيه نيز يك مورد كودك‌آزاري در آمريكا گزارش مي‌شود که با هیچ جای جهان، قابل مقایسه نیست.
بنابر گزارش اين موسسه، همچنين 5 كودك از هر 6 كودكي كه در آمريكا جان خود را از دست مي‌دهند با كودك‌آزاري يا بي‌توجهي مواجه بوده‌اند. همچنين در اين كشور، يك كودك از هر چهار كودك با يك فرد الكلي زندگي مي‌كند. اين تعداد معادل 28 ميليون كودك است
*
بردگي جنسي در آمريكا
بردگي جنسي از پديده‌هاي شدیداً ناهنجاری است كه از گذشته وجود داشته و امروزه نيز شكل مدرن به خود گرفته است. در اين پديده، زن يا مرد به بردگي گرفته شده، توسط افراد متعدد و بالاخص ارباب خود مورد آزار جنسي قرار مي‌گيرد كه عموماً در این وقایع، صدمات زیادی را متحمل می‌شوند. كتك زدن، آويزان كردن از اعضاي بدن، شلاق زدن، تجاوز دست‌جمعي و ... از مواردي است كه اربابان که عموماً افراد دارای بیماری‌های روانی- جنسی هستند بر سر قربانیان خود می‌آورند؛ چرا که روابط جنسی آزاد به قدری در برابر آن‌ها قرار گرفته که روابط عادی جنسی، این افراد را ارضاء نمی‌کند و برای دستیابی به هدف خود، از راه‌های سادیسم‌گونه وارد می‌شوند.
دولت آمریکا حتی در برابر سايت‌هاي غیراخلاقی فراواني که دست به تبليغ اين پديده نفرت‌انگيز مي‌زنند، کاملاً با تساهل و در راستای احترام به آزادی بیان برخورد می‌کند! چرا که می‌داند مخاطب این تصاویر و فیلم‌ها، افکار عمومی کشورهای جهان سومی و کشورهای مبتنی بر اصول دینی نیز هستند و از این طریق، آن‌ها هم می‌توانند در این معضل فرهنگی شریک شوند.
به گزارش پايگاه اطلاع‌رساني "ليمون دراپ"، سالانه حدود 20 هزار نفر براي بردگي به آمريكا قاچاق مي‌شوند. اين افراد كه با وعده كار يا تحصيل به آمريكا آورده مي‌شوند، هر يك به قيمتي بين 10 هزار تا 300 هزار دلار به فروش مي‌رسند. اين جدا از كساني است كه با مليت آمريكايي به بردگي گرفته مي‌شوند و آمار درستي از آنها در دست نيست.
اين پديده كثيف به حدي در كشورهاي غربي و توابع فرهنگي آنها رايج شده است كه با جستجوي عبارت مربوط به این پدیده شوم در موتور جستجوي گوگل، قريب به 45 ميليون صفحه اينترنتي يافت مي‌شود!
 *
مقصر کیست؟!
آنچه ذكر شد تنها بخشی از فاجعه‌ای است که دولت آمریکا با سیاست‌های فرهنگی خود در ایجاد و تقویت روابط آزاد جنسی، بر سر مردم خود آورده است و می‌کوشد با ترویج این فرهنگ به دیگر کشورها، آن‌ها را نیز دچار تضادهای فرهنگی ناشی از این موضوع کند.
شاید به همین خاطر باشد که اقدام اولیا ماجده دختر مصری که تصاویر برهنه خود را در وبلاگش قرار داده بود، به طرزی باورنکردنی از سوی رسانه‌های غربی و به خصوص رسانه‌های آمریکایی منتشر شد و از وی به عنوان نماد آزادی و حرکت ضداسلامی جوانان عرب یاد کردند تا بتوانند کشورهای جهان سومی و کشورهای اسلامی را نیز در این غم بزرگ خود شریک کنند که این اقدام با هوشیاری جوانان مصری، ناکام ماند و طی روزهای بعد، با بیرون راندن به وی از صحنه اعتراضات، تاکید کردند که جنس حرکت وی با اهداف حرکات انقلابیون متضاد است

پيام  زنان به مناسبت روز جهانی منع خشونت در برابر زنان

هیات مدیره شورای  زنان افغانستان از نام شمار کثیری از فعالان حقوق زن و نهاد های متعدد کار با زنان که تحت چتر همایش ما در یک مشارکت وسیع فیمینستی فعالیت دارند.

در این روز یک باری دیگربه مردمان عدالت پسند و جامعه مدنی دنیا روی میاورد و برای میلیون ها زن زنده به گورشده افغانستان داد خواهی مینماید.

در احوال کنونی که بحران حقوق بشری، خلای قانون، بحران فقر، عدم مشروعیت ملی و بین المللى حكام موجود، تداوم انفجار، انتحار، حضور گروهای ترورستی متعدد در جغرافیای کشور ما، تفکر حذف و تبعیض در افغانستان حاکم است.

وضعیت زنان افغانستان بخش دردناک این تراژدی واین فاجعه دوران ماست. تبعیض نظامند علیه زنان در حقیقت شدید ترین شکل خشونت به مفهوم واقعی کلمه یعنی اپارتاید جنسیتی است.

طالبان افرادگرا به قول سازمان عفو بین المللی در حال نابود ساختن زندگی زنان اند. وضعیت کنونی زنان در کشور ما به حالت زندگى زنان قبایل قریش 14 قرن پیش شباهت دارد. زنان در افغانستان بصورت کتلوی زنده به گور شده اند دیگر حضوری در اجتماع ندارند حق کار، حق تحصیل، حق سفر دسترسی به عدالت و در کل محروم ابتدایی ترین حقوق انسانی شده اند

با اختصار بگویم زنان نه تنها از جامعه بصورت کل حذف شده اند بلکه بیرحمانه مورد خشونت روانی،اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی جامعه مرد سالار و ایدیالوژی طالبانی قرار دارند.

وضعیت کنونی قطعاً قابل پذیریش نیست. زنان با واکنش ها و اعتراضات مدنی در ابعاد و اشکال مختلف در داخل و خارج از کشور، حاکمان طالب را به چالش کشانیده است. با ايستادگی دلیرانه، تحمل قربانی ها، زندان، شکنجه ومظالم بیشماری دیگر، زرین ترین صفحات جنبش مبارزاتی زنان را رقم میزند و برای هم جنسان خود در منطقه و سراسری دنیا الگو و اسطوره میشوند.

در این روز ما مدافعین حقوق زن میخواهم به مردم دنیا و جامعه مدنى مردم دنيا روی بیاوریم و مطالبه مینمایم تا سکوت را شکسته در اعتراضات داد خواهانه ما زنان افغانستان را همراهی کنند. زمان واکنش و عمل بی درنگ فراه رسیده است. از جامعه جهانی و سازمان ملل میخواهم تا با اتخاذ تدابیرعملی از صدور قطعنامه و بحث بالای وضعیت جاری در کشور ما منصرف شده، به اتخاذ تدابیر مشخص واعمال فشار بر طالبان، وارد میدان عمل شوند. مردم ما را در رفتن به سوی ایجاد یک حکومت عبوری و بستر سازی برای ایجاد یک نظام مشروع متکی به اراده مردم و از طریق آرای مردم، حاکمیت قانون و دسترسی به عدالت اجتماعی وزندگی شرافتمند و آزاد همیاری رسانند.

داشتن حقوق انسانی حق هر انسان است. ما آنرا از کسی طلب نمیکنیم. حق کار، تحصیل، مشارکت در اجتماع حق مسلم ماست.

 

بدون حضور زنان از هیچگونه توسعه، عدالت، انکشاف و شگوفانی نمیتواند حرفی در میان باشد

 از نـفی خشـونت تا حقوق بشر

 صدیق وفا

به پيشواز دو روز جهانی بيست و پنجم  نوامبر

( روز جهانی مبارزه با خشونت عليه زنان) و دهم

دسامبر ( روز جهانی حقوق بشر ) نگارش يافته است

و زنان و مردان آزاده، دموکرات و حاميان و مدافعان عدالت اجتماعی، با مبارزه پيگير سياسی اجتماعی شان در سال 1994 که سال اوج پايمال نمودن حقوق زنان در جهان و به ويژه در افغانستان بود، دولت ها و سازمان ملل متحد را وادار به تصويب قانون " منع خشونت عليه زنان " ساختند، در نتيجه روز 25 نوامبر هر سال بعنوان روز جهانی نفی خشونت به مجمع عمومی سازمان ملل متحد پيشنهاد و سرانجام پذيرفته شد، تا اين روز بمثابهء روز جهانی مبارزه با خشونت عليه زنان برسميت شناخته شود، همچنان بخاطر رنجهای بيکران و عديدهء که زن افغان در هنگام تسلط طالبان و جهادی ها متحمل شده است، سازمان ملل متحد ناگزير شد هشتم مارچ سال 1998 را بنام زن افغان اعلام و نامگذاری کند، پذيرفتن اين دو مسأله در حقيقت اعترافی ايست به موجوديت خشونت عليه زنان در جهان و افغانستان، که خود ضرورت مبارزه با اين پديدهء ننگين و شرم آور را تسجيل و تسريع ميدارد.

دولت هائيکه به اين قانون صحه گذاشته اند، تدابيری را روی کاغذ جهت حمايت و پشتيبانی از قربانيان و آسيب ديده گان خشونت پيش بينی نموده و خود را بدان ملزم دانستند، امّا با اين همه برای اجرای اين قانون هيچ گونه تضمين های اجرايی را روی دست نگرفتند، روی همين برهان قانون تحقق نيافت و خشونت عليه زنان کسب شدت نمود، اکنون که از تصويب اين قانون درست 15 سال ميگذرد، هنوز هم خشونت عليه زنان به طرق و شيوه های گوناگون مانند خشونت های ناشی از جنگ، تجاوز جنسی، خشونت خانه گی،خريد و فروش زنان، تن فروشی اجباری، برده گی جنسی، ختنه دختران و سرکوب های سياسی سيستماتيک زنان بيداد نموده و کماکان ادامه دارد.

به مصداق ادعای فوق بند نخست بيانيه جهـانی در رابطه به رفع هـر نوع خشونت عليه زنان چنين مشعر است " خشونت عليه زنان به مفهوم هرگونه عملی ايست که مبنای جنسيتی داشته و فرآيند آن و يا فرآيند بالقوه آن، منجر به آسيب جسمانی، جنسی و روانی يا رنج و محنت زنان گردد، از جمله اين اعمال تهديد و ارعاب و محروميت از آزادی چه در زنده گی خصوصی و چه در حيات اجتماعی زنان ميباشد " خشونت عليه زنان پيشينه تاريخی دارد و از ريشه های گوناگونی نشات ميگيرد که تقريباً در همه جوامع بشری کم و بيش وجود دارد، امّا در کشور های نظير افغانستان، ايران، پاکستان، امارات متحده، عربستان سعودی و ساير چنين کشور ها که سيستم های عقب مانده و مرد سالاری بيداد نموده و قوانين محکم حمايتی از زنان وجود ندارد شدّت و دامنهء خشونت عليه زنان بيشتر از ساير جا ها دارای پهنا، وسعت و عمق بيشتر است، خشونت عليه زنان مرز جغرافيايی را نمی شناسد و تقريباً در سراسر جهان بمشاهده ميرسد، در افغانستان خشونت عليه زنان بويژه بعد از ظهور حکومت مجاهدين آغاز يافت و در مرحله طالبان و القاعده تا سرحد اعدام، سنگسار، ضرب و شتم، تجاوز جنسی، هتک حرمت، ازدواج اجباری، ازدواج در سنين خورد سالی، جلوگيری از مکتب رفتن دختران، ممانعت از کار کردن زنان در خارج از منزل، وضع قيودات در پوشيدن لباس و تحميل پوشيدن چادر نماز، رو سری و پردهء عربی ـ پاکستانی بعنوان ( حجاب اسلامی )، وضع جبری برقه و چادری ادامه و گسترش يافت که اين همه نمونه های از خشونت عليه زنان است، اکنون علی الرغم اينکه سلطه طالبان سرنگون شده ولی انديشه، طرز ديد و سلوک طالبانی به وسيله جهادی ها چنان رشد و پرورش نموده که دمبدم به متود های تازه بالای زن مصيبت ديده و محروم افغان تحميل ميگردد که ياد آور همان فضای مختنق و انگيزاسيون ( تفتيش عقايد ) طالبانی و قرون وسطايی ميباشد، آتش سوزی مکاتب دخترانه کماکان به وسيله طالبان ادامه دارد و خود سوزی زنان منحيث پديده ننگين به مردان ريشو و عقبگرا بيداد می آفريند، تيزآب پاشی سال قبل بالای صورت دختران جوان در ولايت کندهار لکه ننگيست بر جبين ننگين و رسوای همه بنياد گرا ها، اخوانی ها و اخوان مشرب های مسلمان نما، اين پديده منحوس ياد آور خاطرات دوران حاکميت ظاهر شاه ميباشد که چگونه چند تروريست مسلمان نمای افراطی با همدستی چند ماجراجوی شعله افگن که حالا با طمطراق عقب تلويزيونها نشسته و بقه وار خود را بيگناه جا زده و ملامتی را بدوش ديگران می اندازد، چگونه بر رخ زنان و دختران مکاتب و ليسه ها تيزآب می پاشيدند و ميخواستند مکاتب بروی آنان مسدود باشد، اين عمل شنيع از همان زمان تا کنون بوسيله اخوانی ها، و تندروان ديگر که در خدمت اخوانی ها قرار داشتند در دوره های بعدی منحيث يک وسيله کثيف مانند انفجار های انتحاری پديده وارداتی بوده و به هيچ وجه منشاء و ريشه افغانی ندارد، اين هر دو ( تيزآب پاشی و انفجار های انتحاری) ميراث شوم، پاکستان و عرب هاست که به وسيله اجيران و نوکران شان در داخل افغانستان ترويج يافته و لکه ننگيیست بر جبين مخترعين و پيشکش کننده گان آن که محکوم تاريخ است.

چند فاکت، مثال و تصوير زنده از انبوه جنايات و بد رفتاری با دختران و زنان در افغانستان کنونی که در رسانه های خبری بازتاب يافته است.

- پديده تجاوز جنسی منحيث لکه ننگين بر جبين مردان جبون و ريشو از نخستين روز های استقرار حکومت مجاهدين تا کنون آنقدر زياد است که از تذکر آن شرم بر انسان مستولی ميگردد.

- کشتن دهها دختر و زن معلم و کارمند دولت در مرکز و اکناف بخصوص در ولايات شرقی و جنوبی   افغانستان هنگام زمامداری طالبان بجرم کارکردن در خارج از منزل و همزمان به آتش کشيدن مکاتب و مؤسسات تعليمی که تا کنون ادامه دارد.

- اعدام خانمی در محضر عام ( ستديوم ورزشی کابل، که از آن تصوير برداری ويديويی هم شده و لکه ننگيست بر جين ناشرم بنياد گرايان افراطی و ترسو، که چنين دهها دهشت ديگر آن از ديد کمره بدور مانده است، امّا در قلب و روان مردم عذاب کشيده افغان و جامعه بين المللی حک و ثبت است )  همچنين سنگسار چندين زن و مرد در ولايات مختلف کشور.

- فروش اجباری زنان شوهر دار در جمهوری اسلامی افغانستان يکی از ميراث های ننگين و در عين حال از اختراعات جهادی هاست که به شيوه های گوناگون ادامه دارد، مثالها فراوان وجود دارد.

 - اختطاف دختر خورد سال در ولايت کندز و بعداً " فروش و تبادله " وی با سگِ جنگی.

- داستان ترسناک خود کشی و خود سوزی زنان از فرط بی عدالتی عبارت از مصيبت ديگری ايست که در تاريخ گذشته افغانستان بي نظير است، اين پديده قبل از سال  1990 در افغانستان مانند حمله های انتحاری از زمرهء پديده های نا آشنا بود، اما بعد از تسلط بنياد گرايان و افزايش ازدواج های اجباری خود سوزی و خود کشی دختران و زنان اوج گرفت، بعد از سال 2001 خود سوزی زنان و دختران نسبت به هر ولايت ديگر در ولايت هرات افغانستان و توابع آن بيشتر گرديده است، اکنون در پهلوی خود کشی و خود سوزی فرار دختران و زنان از خانه نيز افزايش يافته و دشواری های اجتماعی را بيشتر ساخته است.

- در شهـر بزرگ هرات، زناني كه با مرد غريبه ديده شوند، دستگير مي شوند و مورد آزمايش هاي اجباري باكره بودن قرار مي گيرند. طبق آخرين آمار به نقل از «ديده بان حقوق بشر» به طور متوسط روزانه ده بار تست بكارت در اين شهر انجام مي شود.

- قتل ناديه انجمن شاعر ورزيده به وسيله ضرب و شتم ولت و کوب شوهرش در هرات نمونه ديگری از خشونت عليه زنان است.

- همچنان خود کشی و پرتاب ناهيد دوشيزه پاکدامن افغان از بلند منزل های ميکرويان شهر کابل هنگام سلطه مجاهدين يکی از بارز ترين نمونهء خشونت، قِساوت و نيت خصمانه به ناموس همشهريان کابل است، که همچو مثالها فراوان و بيشمار اتفاق افتاده ولی با دريغ که بنابر آزرم و حيای فاميلی و خانواده گی از ديد مطبوعات و رسانه ها بدور مانده است.

هرگاه بخواهيم همهء مثالها را رده بندی و ارايه کنيم، چند من کتاب ضرورت است تا اين داستان غم انگيز و حاکم بر سرنوشت زنان زجر ديدهء افغان را بيان کنيم.

تا حال کم و بيش پيرامون وضعيت هولناک خشونت عليه زنان در افغانستان پرداخته و اشاره ای به قوانين جهانی نموديم، اينک بررسی مينمايم که سازمان ملل متحد و کنوانسيون ها و کميسيون ها مرتبط آن با پديده خشونت عليه زنان چگونه واکنش و کنش دارند و چگونه ميتوانيم به اتکای همچو مصوبات مبارزه عليه خشونت بر زنان را تشديد و به نتايج ثمر بخش نايل آئي.

سازمان ملل متحد در سال 1945 در نخستين منشور خويش، نجات دادن نسل های آينده از جنگ و خونريزی که در واقع جلوگيری از بروز جنگ سوم جهانی را نشانی نموده بود، مطرح و بلافاصله کميسيون حقوق بشر اين سازمان منحيث يکی از فعالترين کميسيون های شورای اجتماعی در همان سال بوجود آمد، اين کميسيون بر مبنای حقوق و آزادی های مدنی و اجتماعی طرح اعلاميهء جهانی حقوق بشر را به مجمع عمومی پيشنهاد و در دهم دسامبر 1948 اين اعلاميه را طی 30 ماده تصويب نمود، در مواد (21- 3) اين اعلاميه حقوق مدنی و سياسی برسميت شناخته شد، حق زنده گی تضمين شد، و تصريح يافت که احدی را نميتوان تحت شکنجه، مجازات يا رفتار ظالمانه قرار داد

مجمع عمومی سازمان ملل در 16 دسامبر 1966 دو ميثاق بين المللی ديگر را يکی پيرامون حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ديگری در مورد حقوق مدنی و سياسی را تصويب نمود، اين دو ميثاق به مواد اعلاميهء جهانی حقوق بشر شکل قانونی بخشيد و در بسياری از موارد آنرا بسط و توسعه داد، اين ميثاقها شکنجه و رفتار يا تنبيه ظالمانه، غير انسانی و تحقير آميز را شديداً محکوم نمود.

بصورت مشخص در رابطه به حمايت از حقوق زنان و تضمينات دولتها پيرامون آن در ماده سوّم ميثاق حقوق مدنی و سياسی چنين آمده است " دولت های عضو اين ميثاق تعهد مينمايند که برابری حقوق مردان و زنان در بهره مند شدن از تمام حقوق سياسی و مدنی را که در اين ميثاق بيان شده است تضمين شود " و يا ماده هفتم " هيچکس را نبايد در معرض شکنجه يا رفتار تحقير آميز و مجازات غير انسانی و وحشيانه قرار داد..." همچنان ماده هشت آن چنين است " هيچکس نبايد در برده گی نگاه داشته شود..." و بالاخره بند 3 ماده 23 اين ميثاق تصريح ميدارد:" هيچ ازدواجی بدون رضايت آزادانه و کامل زوجين منعقد نميگردد ".

علی الرغم تضمينات ياد شده در اسناد معتبر فوق خشونت عليه زنان با ابعاد گستردهء آن در حوزه های خانواده گی، فرهنگی، سياسی و اجتماعی نه يک امر خصوصی، بلکه يک مسأله اجتماعی بوده و با دريغ که همه شمول است، در پهلوی اينکه عواملی چون فقر اقتصادی، باورها و اعتقادات نادرست در خشونت عليه زنان نقش مؤثر دارد، ولی از نگاه کارشناسان خشونت عليه زنان محصول فرهنگ مرد سالارانه است، چون در اکثر جوامع بشری بويژه کشور های اسلامی قدرت بدست مردان بوده و از آن طريق کنترول جسم و روان زنان را در اختيار دارند، بناءً عامل اصلی خشونت عليه زنان ديکتاتوری های توام با تعصب است که بوسيله مردان متعصب و پُر عقده تحميل ميگردد

مقامهای سازمان ملل متحد با ارزيابی وضعيت زنان در افغانستان بار ها تأکيد نموده اند که " دولت افغانستان بايد جهت کاهش خشونت عليه زنان اقدام کند " فرستاده های ملل متحد معتقد هستند که با وجود پيشرفت هايی که از زمان سقوط طالبان تاکنون حاصل شده است، اما خشونت عليه زنان افغان کماکان به شکل گسترده و فراگير آن ادامه دارد، در جمله نخستين خشونت ها عليه زنان در افغانستان وادار کردن آنها به ازدواج های اجباری در سنين کودکی است که با دريغ ديدگاه ها و عنعنات قبيله ای در اين کشور باعث شده تا تمايلی برای جلوگيری آن وجود نداشته باشد، علاوه بر اين در ساير عرصه ها خشونت عليه زنان افغان بيداد ميکند، ولی مقامهای مسئوول در بهترين حالات مانند سايرين از وضع انتقاد ميکنند و اشک تمساح ميريزند، حالانکه آنها بر وفق روحيه و مکلفيت های که کنوانسيون های سازمان ملل بويژه قانون اساسی افغانستان بدوش شان گذاشته بائيست عليه خشونت بر زنان مبارزه نموده و متخلفين را مجازات و به پنجه قانون تحويل دارند، قانون اساسی افغانستان در ماده 22 خويش ميگويد که زن و مرد افغان در برابر قانون دارای حقوق و وجايب مساوی ميباشد و همچنان ماده 29 آن تصريح ميدارد که تعذيب ( شکنجه ) انسان ممنوع است، امّا در پراتيک هيچگونه تضمينی در جهت برابری حقوق مرد و زن نه تنها وجود ندارد، بلکه شکنجه تا حدی بيداد ميکند که مقام و حيثيت زن افغان را به انسان درجه دوّم تنزيل داده و مقامهای مسئول موقف سيل بين را اتخاذ نموده اند.

توضيح وضعيت بيشتر از اين گنجايش ندارد، وضع دشوار زن افغان اظهر من الشمس است، در کشوری که زن در آن منحيث امتعه تبادله و خريد و فروش شود و کوچکترين حقی برای آن جنبه اجرايی نداشته باشد، پس چه ميتوان گفت

در اينجا بخاطر روشن شدن قوانين و کنوانسيون های مرتبط به اعاده حقوق زن ناگزير به متون آن مراجعه و الزاماتی را خاطر نشان ساخت.

سازمان ملل متحد بتاريخ 18دسامبر 1979 کنوانسيون رفع کليه اشکال تبعيض عليه زنان را تصويب نمود، بر مبنای اين کنوانسيون هرگونه تمايز، محروميت يا محدوديت بر اساس جنسيت که نتيجه يا هدف آن خدشه دار کردن موقف يا حيثيت زنان در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مدنی و يا هر زمينه ديگر باشد، تبعيض عليه زنان ناميده ميشود.

خشونت عليه زنان، نمايشی از نابرابری تاريخی روابط قدرت ميان زنان و مردان است، که به تحت تسلط کشانيدن و تبعيض عليه زنان توسط مردان و جلوگيری از پيشرفت کامل زنان انجاميده است

در همه کنوانسيون های ملل متحد بويژه کنوانسيون های معطوف بر حمايت از حقوق زنان تاکيد بعمل آمده تا دول و کشور های امضاء کننده يا الحاق شونده، اصل مساوات ميان زنان و مردان، حمايت از حقوق زنان، رفع هر نوع تبعيض، رفع کليه مقرّرات جزايی را که موجب تبعيض نسبت به زنان گردد، بائيست به وسيله قوانين اساسی و ديگر قوانين و ساير طرق مناسب ديگر که هنوز وضع نشده باشد، تسجيل و تاکيد دارند.

در فرجام

حکومت ها و دولتها به شمول دولت اسلامی افغانستان علی الرغم بهانه گيری های بيست و چند ساله جنگ برمبنای تصاميم و فيصله های تذکار يافته ناگزير اند.

- خشونت عليه زنان را مهار کنند و نبايد به هيچ بهانه و رسم و سنتی از مبارزه عليه خشونت بر زنان کناره گيری و اجتناب ورزند و بصورت اخص احکام قوانين اساسی شان در مورد حمايت از زنان را تحقق بخشند

- هيچ قانون و مقرراتی نبايد حذف خشونت عليه زنان را تحت الشعاع قرار دهد، بلکه قوانين بايد راهکار های روشن در زمينه دفاع از حقوق و منافع زنان را مطرح کند و مسأله حذف خشونت عليه زنان در صدر اقدامات قرار گيرد.

- با در نظر داشت وِخامت اوضاعی ايکه در خصوص خشونت عليه زنان وجود دارد، بر مبنای مفاد کنوانسيون های حمايتی از زنان به نهاد ها و سازمان های اجتماعی و ارگانهای مدافع حقوق زنان در افغانستان و بيرون مرزی پيشنهاد های آتی ارايه ميگردد.

- با تدوير همايش ها، کنگرس ها، سمپوزيم ها و سمينار هايی با اهداف ايجاد و رشد آگاهی ميان همهء افراد مسأله حمايت از زنان را تعميم بخشند و مسأله حذف خشونت عليه زنان را ترويج دهند.

- حذف خشونت عليه زنان در حاليکه ممکن در برنامه ها و اجندای کار نهاد های مدافع حقوق زنان وجود داشته باشد، امّا نيازمندی جدی محسوس است، که تحقق اين مأمول در صدر جدول کار های ضروری و مبرم چنين نهاد ها قرار گيرد و تدابير اضافی اتخاذ شود.

اين بود خاطره و ياد و بودی از دو روز جهانی پيرامون دفاع از حقوق زنان در جهان و افغانستان که در آن بر علاوه تجليل و بزرگداشت، قضيه مهمتر ديگر مد نظر ميباشد، که چگونه بتوان توجه ارگانهای مسئول دولت افغانستان و نهاد های مدافع از حقوق زنان را در حمايت و پشتيبانی از داعيهء بر حق زنان افغان معطوف داشت.

منابع 

 

در اين نوشته از محتوای پروتوکولها، ميثاقها و کنوانسيونهای مربوط سازمان ملل متحد که در متن تذکار يافته و رسانه های خبری استفاده بعمل آمده است.

خشونت علیه زنان
خشونت علیه زنان پدیدهء است که در جوامع مختلف جهان، فقیر و غنی، پیشرفته و عقب مانده و حتی در دموکراسی های که حاکمیت قانون در آن ها کاملا برقرار است، دیده می شود.
تلاش های بین المللی برای جلوگیری از اعمال خشونت علیه زنان در دسامبر سال 1993 منتج به آن شد که ، مجمع عمومی ملل متحد رسماً در زمینه اقدام نموده و اعلامیه جهانی منع خشونت علیه زنان را صادر کند.
در این اعلامیه خشونت علیه زنان چنین تعریف شده است:
خشونت عليه زنان عبارت است از، هر عمل خشونت آميز بر اساس جنس، که به آسیب يا رنجاندن جسمی، جنسی، يا روانی زنان منجر شود.
اجبار يا محروم کردن مستبدانه زنان از آزادی، آزار جنسی دختران جوان در خانه، خشونت مربوط به جهزيه، ختنه زنان و ديگر رسوم عملی که به زنان آسيب می رساند، قاچاق زنان و وادار نمودن آنان به تن فروشی نیز خشونت علیه زنان عنوان شده است.
براساس مواد سوم و چهارم این اعلامیه زنان بطور مساوی حق برخورداری و حفظ همه حقوق بشری و آزادی های اساسی در عرصه های سياسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی، و همه عرصه های ديگر را دارند. این حقوق شامل حق زنده گی، برابری در مقابل قانون، حق آزادی و امنیت شخصی، حق آزادی از همه اشکال تبعیض، حق دسترسی عادلانه و رضایت بخش در ساحه کار و غیره می باشد. دولت ها باید خشونت عليه زنان را محکوم نموده و هيچ رسم، سنت يا ملاحظات مذهبی را که می تواند منتج به محدودیت حقوق زنان گردد، دراین جوامع عملی نه نمایند.
ده ها سازمان و موسسات غیر دولتی یا انجو ها در کشورهای مختلف مشغول فعالیت جهت جلوگیری از اعمال خشونت علیه زنان و دفاع از حقوق آنان می باشند. سازمان های بین المللی مدافع حقوق بشر چون امنیستی انترنشنال، هیومن رایتس واچ، سازمان بین المللی زنان برای زنان و غیره از جملهء موسسات اند که برای دفاع از حقوق بشر و هم بهبود وضیعت بشری زنان و اطفال درنقاط مختلف جهان فعالیت دارند.
امنیستی انترنشنال و هیومن رایتس واچ بخش های خاص دارند که برای جلوگیری از خشونت علیه زنان و اطفال فعالیت می کنند.
سازمان صحی جهان یا دبلیو ایچ او هم دفتر خاص دارد که برای جلوگیری از خشونت علیه زنان و اطفال فعالیت دارد.
داکتر کریس میکلند مسوول بخش جلوگیری از خشونت سازمان صحی جهان، درمورد راه های که این سازمان توسط آن از بروز خشونت علیه زنان درکشورهای مختلف استفاده می کند، می گوید:
«
یکی از راه هایی که از طریق آن می توان از خشونت علیه زنان جلوگیری، محو خشونت علیه اطفال می باشد. زیرا اطفالی که در خردسالی مورد خشونت و لت کوب قرار می گیرند، خود در بزرگی دیگران را مورد خشونت قرار می دهند. راه دیگر جلوگیری از خشونت علیه زنان اینست که این پدیده را، قبل از آنکه به وقوع بپیوندد از آن جلوگیری کرد. این کار را توسط برنامه های آموزشی درمکاتب و دادن معلومات به جوانان می توان انجام داد، مثلا دادن معلومات درمورد آسیب های الکهول که خود، یکی از عوامل مهم بروز خشونت علیه زنان می باشد،،، وغیره »
باوجود اقدامات و تلاش های جدی درصحنه ملی و بین المللی پدیده خشونت بخش از زنده گی روزمزه زنان کشور ما را تشکیل می دهد. پس برای محو پدیده خشونت علیه زنان درکشور چی باید کرد؟؟ بالا بردن آگاهی عمومی می تواند درکاهش خشونت علیه زنان موثر باشد.
ازسوی دیگر علما وظیفه دارند که بگویند خشونت در برابر زنان و لت و کوب آنان یک عمل غیر اسلامیست.
ظرفیت نیروهای پلیس و نهادهای عدلی و قضایی در افغانستان نیز باید تقویت یابد تا این نهادها بتوانند به موارد خشونت علیه زنان به درستی رسیده گی کنند و راه را برای آینده بهتر برای زنان و جامعه عادلانه تری هموار سازند

 دیدبان حقوق بشر: آزمایش اجباری بکارت، توهین به زنان است

دیدبان حقوق بشر به تازگی از ریاست‌جمهوری افغانستان خواسته است تا درفرمانی ویژه، آزمایش اجباری بکارت را توقف دهد. این درخواست این نهاد حقوق بشری پس از نشر گزارش تحقیقی کمیسیون مستقل حقوق بشر مبنی بر آزمایش اجباری بکارت در افغانستان منتشر شد.

در این اعلامیه نوشته شده «در افغانستان که قانونی برای پایان‌دادن به این کار وجود ندارد، رییس‌جمهور غنی باید این آزمایش‌ها را با یک فرمان اجرایی پایان دهد و این فرمان را عملی کند تا این آزار بی‌معنا و وحشیانه برای همیشه پایان یابد.»

آزمایش اجباری بکارت در افغانستان از گذشته‌های دور وجود داشته و چند سالی است که مورد انتقاد قوانین حامی زنان قرار دارد، اما هنوز هم هستند زنانی که به دلیل ناآگاهی خودشان و شوهرش شان از انواع پرده‌ی بکارت و این که نداشتن بکارت دلیلی بر مشکل اخلاقی زن نیست، قربانی آزمایش اجباری بکارت و توهین و تحقیر می‌شوند.

حدود سه ماه پیش بند دوم ماده‌ی 640کود جزای افغانستان از سوی کمیته‌‌ی قوانین تعدیل شد و گفته شد « آزمایش پرده‌ی بکارت بدون رضایت زن و حکم محکمه‌ی با صلاحیت جواز ندارد و کسی که مرتکب این کار می‌شود، باید مجازات شود.»

فعالان حقوق زن نیز از ریاست‌جمهوری افغانستان می‌خواهند طی فرمانی ویژه به آزمایش بکارت خاتمه دهد.

حلیمه سلیمی، فعال حقوق زن در هرات می‌گوید، نیاز است تا ریاست‌جمهوری در یک فرمان ویژه به آزمایش اجباری بکارت خاتمه دهد.

وی می‌افزاید دیدگاه‌های سنتی در مورد جایگاه زن و آگاهی کم مردم در این مورد سبب شده تا زنان با انجام آزمایش بکارت تحقیر و توهین شوند.

به گفته‌ی خانم سلیمی، آزمایش اجباری بکارت برای اثبات پاکی و بی‌گناهی یک زن، توهین است و این مسئله نباید عادی جلوه داده شود.

به باور خانم سلیمی نیز قوانین در مورد منع آزمایش بکارت در افغانستان به زنان کمکی نکرده و اکنون نیاز است تا فرد نخست کشور، با فرمانی ویژه منع آزمایش اجباری بکارت را قطعی سازد.

این انتقادها در حالی صورت می‌گیرد که در سال 97 مقرره‌ی منع آزمایش بکارت از سوی وزارت صحت افغانستان به اجرا گذاشته شد، اما گزارش‌ها نشان می‌دهد که هنوز هم در گوشه و کنار افغانستان زنان به گونه‌ی اجباری مورد آزمایش بکارت قرار می‌گیرند.

به باور پزشکان اما عدم خون‌ریزی پس از برقراری اولین رابطه‌ی جنسی، نمایش‌گر تجربه‌ی رابطه‌ی جنسی در زنان نیست.

پرده بکارت انواع مختلفی چون، حلقوی، ارتجاعی، بسته وغیر ارتجاعی دارد که در هر یک از این انواع مقدار خون‌ریزی متفاوت است و در برخی از زنان به صورت مادرزادی پرده‌ی بکارت وجود ندارد.

هما نیک‌سیر متخصص زنان و زایمان می‌گوید، در برخی موارد، عدم آگاهی مردان در مورد انواع پرده‌ی بکارت مقدار خون‌ریزی سبب شده تا پس از برقراری اولین رابطه‌ی جنسی زنان را متهم به بداخلاقی کنند.

او می‌افزاید: «اکثر مردان در اولین رابطه جنسی، به دلیل ناآگاهی بسیار خشن عمل لقاح را انجام می‌دهند که سبب پاره شدن جدار‌های رحمی خانم می‌شود و مشکلات زیاد نسایی را نزد خانم خلق می‌کند و همچنان تاثیرات روحی و روانی زیادی دارد.»

در همین حال آگاهان امور دینی، از بی‌اساس بودن آزمایش بکارت در دین اسلام سخن می‌زنند.

عبدالمجید صمیم، استاد دانشکده‌ی شرعیات دانشگاه هرات در این رابطه می‌گوید: «فقه اسلامی شیوه آزمایش بکارت را به عنوان دلیل و اسباب اثبات عمل زنا نمی‌شناسد و شیوه طبی آزمایش بکارت در دین اسلام کاملاً بی‌اساس است.»

یکی از مطالعات بی‌بی‌سی نشان داده که هند، افغانستان، بنگلادش، ایران، مصر، اردن، لیبی، مراکش و برخی دیگر از کشورهای عرب و آفریقای جنوبی صدرنشین لیگ جهانی آزمایش بکارت هستند.

گزارش‌گر: سیمین صدف

استثمار تاریخی زنان انگلیسی در ایام جنگ جهانی اول

 در جریان جنگ جهانی دوم، رسانه های انگلیسی تبلیغات گسترده ای را برای حضور زنان خانه دار انگلیسی در کارخانه های اسلحه سازی و تولید مهمات به عمل می آوردند.
این در حالی بود که آنها کمتر از نصف مردان حقوق دریافت می کردند و ساعت های متمادی با مواد شیمیایی سروکار داشتند که باعث ابتلای آنها به انواع بیماری های مهلک و مرگبار می شد.
زنان انگلیسی در دوران جنگ اول جهانی 80 درصد از کل تسلیحات و مهمات مورد نیاز انگلیس هارا تولید کردند. اما به طور دائمی در معرض خطر جراحت و مرگ در اثر نشت مواد منفجره و شیمیایی بودند و حتی ممکن بود به علت جرقه یک کبریت یا نقص در یک دستگاه تولید مهمات صدها تن از آنان جان خود را دست بدهند.  یکی از این انفجارها در ماه می سال 1918 در کارخانه National Filling بود.
این زنان قبل از آغاز کار در این کارخانه ها موظف به امضای قراردادهای کاری ظالمانه ای بودند که آنان را موظف به رازداری و عدم صحبت در مورد محل و شرایط کاری می کرد و زنان متخلف به زندان فرستاده می شدند.
یکی از متداول ترین پیامدهای دردناک کار در این کارخانه ها تماس مداوم با مواد سمی و به خصوص تی ان تی بود که باعث می شد مو و پوست زنان زرد رنگ شود. برخی مواد شیمیایی خطرناک دیگر موی زنان را سبز رنگ می کرد یا باعث می شد آنان به طور کامل کل شده و موهایشان را از دست بدهند. ابتلا به میگرن و ناباروری برخی دیگر از پیامدهای کار در کارخانه های انگلیسی تولید مهمات بود.
کار در این کارخانه ها مشکلات دیگری مانند درد قفسه سینه، تغییر شکل ناهنجار در سینه زنان، تضعیف سیستم ایمنی بدن، کم خونی، بالارفتن نرخ زردی در نوزادان متولد شده از این زنان و استفراغ مداوم را به همراه می آورد.
جالب اینکه به بهانه حساسیت های زمان جنگ،هرگز شرایط دردناک این زنان به نهادها و موسسات نظارتی گزارش نشد و با تبلیغات مداوم از زنان مذکور  طاقت فرسای خود به منظور پیروزی در جنگ ادامه دهند. رسانه های انگلیسی نیز طبق قوانین جنگی حق تهیه هیچ گزارشی را نداشتند .

خشونت برای اثبات قدرت مردانه

فریحه (نام مستعار) پای راستش شکسته است و کبودی‌هایی هم زیر چشمش دیده می‌شود. چشم‌های زیبا و درشت با مژه‌ها و ابروی تیره، از ویژگی‌های زنان پشتون است. خیلی بیشتر از سنش معلوم می‌شود. زمانی می‌پرسم چند سال دارد، مادرش عکسی از روز عروسی او برایم نشان می‌دهد و می‌گوید فریحه 23 سال دارد و این عکس‌ها از روز عروسی‌اش است. فریجه با لباس سفید به پاکی خودش، عروس زیبا، شاداب و بانشاط در عکس‌ها ایستاده است.

چه چیزی می‌تواند برای یک زن شکننده و دردآورتر از این باشد که شوهرش، تنها کسی که خانه‌ی پدری‌اش را برای داشتن یک زندگی شاد و پر از خوش‌بختی با او ترک کرده است، او را در مقابل خانواده‌اش با درآوردن لباس‌های او از بدنش، به بهانه‌ی آوردن سحر و جادو از خانه‌ی پدرش، بررسی بدنی کند؟
امروز زیر پوست خانواده‌ها خشونت‌هایی علیه زنان جریان دارد که حتا خود زنان نیز خود را با آن وفق داده اند و آن را از حقوق طبیعی شوهران شان می‌دانند و این خشونت‌ها را با تلخی آن تحمل می‌کنند بدون آن که به آن اعتراض کنند.
مادر با بغض می‌گوید دخترش قبل از این که این همه شکنجه را متحمل شود، خیلی زیبا بوده است. برای فریحه یادآوری می‌کنم که هنوز هم خیلی زیبا است. لب‌خند شیرین و ملیحی روی لب‌های نازک، گلابی و رنجور فریحه برای چند ثانیه‌ای پیدا و دوباره ناپدید می‌شود.
فریحه داستانش را به سختی و ناله‌های پی‌هم، برایم بیان می‌کند. چندین سال پیش خانواده‌اش دختری را برای پسر شان پسندیده اند و به خواستگاری‌اش رفته اند؛ اما خانواده‌ی او در بدل ازدواج دختر شان با برادر فریحه، خواستار ازدواج فریحه با پسر خود شان می‌شوند. از این که با این ازدواج خانواده‌ی فریحه هم بار دادن طویانه از شانه‌ی شان کم می‌شود و هم دختر جوان شان شوهر پیدا می‌کند، هیچ گونه مخالفتی نشان نمی‌دهند و با این ازدواج بدون گرفتن نظر فریحه موافقت می‌کنند. نکاح شان صورت می‌گیرد و فریحه تنها عروس خانواده‌ی شوهرش می‌شود. برای همین از همان روزهای نخست ازدواجش، همه بار مسؤولیت‌های سنگین خانه به دوش او گذاشته می‌شود. شوهر فریحه مردی است با غیرت بسیار بلند افغانی. او، اعمال خشونت علیه زنش را یکی از مصداق‌های غیرت می‌داند و هیچ گاهی به او اجازه‌ی حرف زدن در مقابل خانواده و دوستانش را نمی‌دهد. خانواده‌اش نیز با تعریف و تمجید غیرت والای او، او را در اِعمال بیشتر این اقتدار تشویق می‌کنند و هر روز رویه‌ی او بدتر از روز قبل می‌شود. ماه‌ها می‌گذرد؛ اما به او
اجازه‌ی رفتن به خانه‌ی پدری‌اش را نمی‌دهد. بدون هیچ دلیلی تنها برای نشان دادن اقتدار و سلطه‌اش بر فریحه، او را شکنجه و تحقیر می‌کند. بعد از این که چندین ماه از ازدواج شان می‌گذرد و خلق‌تنگی‌های فریحه برای رفتن به خانه‌ی پدری‌اش بیشتر می‌شود، او را شدیدا لت‌وکوب می‌کند و بعدا برایش اجازه می‌دهد برای چند شبی به خانه‌ی پدرش به مهمانی برود. بعد از برگشتن از خانه پدرش او را در دهلیز مقابل چشم خواهران و مادرش ایستاده می‌کند و لباس‌هایش را یک به یک از بدنش در می‌آورد و او را مورد بررسی بدنی قرار می‌دهد. در چشمان فریحه با بیان این قسمت از داستانش اشک حلقه می‌زند و برای ادامه‌ی داستانش نفس عمیقی می‌گیرد. می‌گوید با انجام این بررسی شوهرش از خجالت آب شده است. بعد از این که شوهرش نمی‌تواند چیزی را که انتظار دارد دریابد، او را با همان بدن برهنه با کیبل لت‌وکوب می‌کند و خودش خانه را ترک می‌کند. بعد از شوهرش حالا نوبت مادر شوهرش رسیده است. مادر شوهرش موهای او را می‌کشد و می‌گوید زمانی که او در خانه‌ی پدرش بوده است، دخترانش با هم جنگ و جدال داشته اند و دلیلش هم رفتن او به خانه‌ی پدرش بوده و این که شاید از آن‌جا نزد ملا رفته و برای بی‌اتفاق شدن اعضای خانواده‌ی شوهرش تعویذ و طومار گرفته و آن‌ها را جادو کرده است.
دلایلی غیر منطقی‌ای که حتا فریحه در موردش فکر هم نکرده است. بعد از آن دیگر اجازه‌ی رفتن به خانه‌ی پدرش را برایش نمی‌دهند و بارها و بارها او را مورد شکنجه‌های بی‌رویه قرار می‌دهند. هر بار بعد از این که شوهرش او را تا حد مرگ لت‌و‌کوب می‌کند و خودش خانه را ترک می‌کند، به یکی از اعضای خانواده‌اش نوبت می‌دهد و می‌گوید حالا دیگر نوبت تو است تا او را به سزای اعمالش برسانی.
میان این همه شکنجه فریحه دچار مشکلات روانی می‌شود و بعد از گذشت چندین سال برای آخرین بار زمانی که شوهرش او را لت‌و‌کوب می‌کند، برایش می‌گوید می‌خواهد او را آن قدر شکنجه کند تا این که یا بمیرد یا هم دیوانه شود و خانه را ترک کند. بر اثر ضرباتی که شوهرش به او وارد می‌کند، پایش کسر می‌کند و از حال می‌رود؛ زمانی که چشم باز می‌کند، خودش را در خانه‌ی پدرش می‌بیند. بعد از این که او از هوش رفته است، شوهرش او را در خانه‌ی پدرش برده و گفته است که دیگر او را نمی‌خواهد.
فریحه با پا و دل شکسته به یاری برادرش خود را به یکی از حوزه‌های پولیس رسانده و خواهان رسمی شدن پرونده‌اش به ارگان‌های عدلی شده است. 
افسانه یاس                                 
 6 دلو 1398                                        

سنت و فقر فرهنگی، زندگی زنی را تباه کرد

هشت سال پیش؛ اما شوهر شیبا، با زن دیگری ازدواج کرده و کودکانش را از شیبا می‌گیرد. آن مرد شیبا را طلاق داده و راهی خانه‌ی پدرش می‌کند؛ شیبا در بی‌چارگی کامل، با زخم زبان‌ها و طعنه‌های اطرافیانش، هشت سال در میان فشارهای روانی، مطلقه می‌ماند. روزگار تلخی که سن او را بیش از آن‌چه هست، نشان می‌دهد.

زنی با موهای ژولیده، بوت‌های پاره و چشمان مضطرب که در نگاه‌های بی‌رمقش، سردی زندگی و درد روزگار را می‌توان دید.
تنها و سرگردان برای یافتن راه‌حلی برای زندگی اش، کوچه و پس کوچه‌های کابل را می‌گردد تا این‌که با کسی برخورده و آدرس یکی از نهادهای مدافع حقوق زنان را برایش داده است. او با دشواری‌های فراوان توانسته است، راه را پیدا کرده و خودش را به آن‌جا برساند.
نگاه‌های خیره اش به خوراکی‌های روی میز نشان از گرسنگی او دارد؛ زمانی که خوراکی به او تعارف کردم، با اندکی خجالت؛ اما با ولع زیاد شروع به خوردن و خودش را بیشتر به بخاری اتاق نزدیک کرد.
پس از هشت سال، مردی دیگری به خواستگاری او می‌آید و او هم برای رهایی از طعنه‌های اطرافیانش، بی‌درنگ با او ازدواج می‌کند. شیبا امید دارد که ازدواج دوم، بر زندگی او رنگ شادی بپاشد و رنج سال‌های تلخ را تلافی کند؛ اما ازدواج دومش نیز پر از درد و رنج است، رنج‌هایی که تا کنون ندیده و نکشیده است.
شوهر دوم شیبا، همسر دیگری نیز داشته که از او پنهان کرده و گفته است که همسرش از دنیا رفته است؛ اما بعد از ازدواج، روی دیگر زندگی او آشکار می‌شود، شیبا می‌فهمد که همسر شوهرش زنده و او شیبا را فریب داده است. علی‌رغم وضعیت خیلی بد اقتصادی که شوهرش دارد، باز هم دوباره ازدواج کرده است. حالا که دو سال از ازدواج شیبا می‌گذرد، شوهرش سخت درمانده است و نمی‌تواند از عهده‌ی مصارف همسران خود براید و برای همین، شیبا را از خانه بیرون می‌اندازد. شیبا نمی‌تواند به خانه‌ی مادرش برگردد؛ چون مادرش بیمار است و شیبا می‌ترسد که خانواده اش او را نپذیرند.
می‌گوید مدت زیادی می‌شود که غذا نخورده و چندین بار پشت دروازه‌ی شوهرش رفته است؛ اما شوهرش به او جواب رد داده و گفته است، نمی‌تواند مصارف او را تأمین کند. شیبا اما هیچ راه حلی برای این مشکل پیدا نمی‌کند و می‌گوید، اگر کاری برایش فراهم شود، شاید زندگی اش رنگ بهتری بگیرد و شوهرش نیز او را دوباره به خانه راه دهد.                                                                                                         
12 دلو 1398

 افسانه 

زنان افغاتستان، قربانی تبعیض و خشونت

2433 مورد، رقمی است که از خشونت علیه زنان در شش ماه اول سال جاری توسط بخش حمایت از حقوق زنان در کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به ثبت رسیده است.

در گزارشی که در این زمینه از سوی دفتر هماهنگی بخش حمایت از حقوق زنان به نشر رسیده است گفته شده این رقم عملا تمام موارد خشونت علیه زنان نیست که در جریان شش ماه اول سال جاری اتفاق افتاده است. این گزارش تأکید کرده است که تعداد زیادی از موارد خشونت به دلایل مختلف از جمله وضعیت بد امنیتی و تداوم جنگ در بسیاری از ولایتهای کشور، عدم داشتن کنترل دولت در برخی از ولسوالیها و حاکمیت سنت خفقان و سکوت در زندگی خانوادگی افغانی که مبتنی بر آن زنان نمیتوانند در برابر خشونتهای که علیه آنان از طرف شوهر یا یکی دیگر از اعضای خانوادهی آنان تحمیل میگردد، اعتراض کنند. بنابراین، مواردی زیادی از خشونت در سراسر کشور اتفاق میافتد که هیچوقت افشا نشده و توسط نهادهای مدافع حقوق بشری زنان، نیز ثبت نمیگردد.

گزارش میافزاید مبتنی بر چنین واقعیتی میتوانیم بگوییم که خشونت علیه زنان همچنان به قوت خود در خانوادهها و اجتماع وجود داشته و با گذشت هر روز به تعداد قربانیان آن افزوده شده و رقم خشونت بالا و بالاتر میرود.

روند روبه افزایش خشونت علیه زنان

تحقیقات کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در مورد آمار خشونت علیه زنان نشان میدهد که رقم خشونت نسبت به سال گذشته در کشور دو برابر افزایش یافته و وضعیت جدی و خطرناکی را نشان میدهد:

در بخشی از این گزارش آمده است: 

«در سال گذشته مجموع موارد خشونت علیه زنان که توسط کمیسیون در شش ماه اول سال به ثبت رسیده بود به 1176 مورد میرسید. بنابراین، در سال جاری آمار خشونت علیه زنان افزایش تقریبا 108 درصد افزایش را نشان میدهد که بیشتر از دو برابر است.»

گزارش وضعیت حقوق بشر زنان در شش ماه اول سال جاری وضعیت موجود را نگرانکننده توصیف کرده و از دولت و جامعهی جهانی میخواهد تا تدابیر عملی جدیتری را جهت جلوگیری از خشونت علیه زنان روی دست گرفته و کسانی را که مرتکب خشونت علیه زنان میگردد مطابق به قوانین ملی به سزای اعمالشان برساند.

مبتنی بر این گزارش هنوز برخی از مردان جامعهی ما به خود اجازه میدهند تا زنان را که هرگز فرصت نافرمانی در برابرآنان را بهدست نیاوردهاند، به جرمی که مرتکت نشدهاند لتوکوب کرده و عقدههای عمدتا گرفته شده از محیط بیرون و روابط شخصیشان را بر کسانی که شریک و همدم زندگی او محسوب میگردد، خالی کنند. به باور این گزارش هنوز زنانی زیادی مجبور به خودکشی، خودسوزی، فرار از منزل و تحمل رنجها و دردهای طاقتفرسا میباشند که در اثر خشونتهای متداوم و همهروزهی مردان خانواده و اجتماع بر آنها تحمیل میگردد.

هنوزهم زنان و دختران زیادی قربانی هوسهای غیر انسانی مردانی میشوند که با بیرحمی و شقاوت بر آنان تجاوز میکنند.

هنوز هم به مقیاس بلندی از قضایای حقوقی و جنایی در دوایر عدلی و قضایی کشور وجود دارند که در آنها حقوق زنان نادیده گرفته شده و با برخورد تبعیضآمیزی علیه آنان ظلم و بیعدالتی صورت میگیرد.

تبعیض همچنان در تمام زمینههای زندگی زنان کشور وجود داشته و متأسفانه با گذشت تقریبا ده سال از حاکمیت جدید هنوز هم نتوانستهایم شاهد وضعیتی باشیم که زنان از جایگاه و موقعیت برابر با مردان جامعه برخوردار بوده و بدون اعتراض بتوانند به موقعیتهایی دست یابند که فرصت دسترسی بسیار آسان در آن زمینه برای مردان وجود دارد.

جایگاه پایین و حقیر زنان نسبت به مردان در روابط خانوادگی، یک واقعیت تعریف شده، قابل قبول و انکار ناپذیر بوده و هیچ اعتراضی در برابر آن نمیتواند شنونده داشته و یا جدید تلقی گردد.

هنوز هیچ اقدام مهم و مشخص عملی در راستای تثبیت جایگاه زنان در ساختارهای اجتماعی و سیاسی کشور صورت نگرفته و تمام واحدهای اداری کشور به خصوص در ولایتها همچنان مردانه و بدون حضور زنان وجود دارند.

ناگفته نباید گذاشت که در جریان ده سال گذشته دستآوردهای هم در رابطه به وضعیت حقوق بشری زنان در کشور وجود داشته ولی با توجه به توقعی که برده میشد و امکانات و فرصتهای که صرف گردیده است، باید اقرار کنیم که کافی نبوده است. اگرچه که در مواردی واقعا مهم و اساسی نیز بوده است.

کارهایی که در عرصهی قانونگذاری انجام یافته یا در حال تکمیل شدن است، بدون تردید یکی از مهمترین و اساسیترین گامهای دولت افغانستان در زمینه تأمین برابری جنسیتی در این بخش به حساب میآید.

تصویب قانون قانون اساسی جدید با مادههایی که در رابطه به حقوق و وجایب افراد در فصل دوم آن آمده است و تصویب قانون منع خشونت علیه زن از مهمترین دستآوردهای ده سال آخیر دولت جمهوری و اسلامی افغانستان است.

ایجاد فرصتهای نسبتاً مناسب و برابر برای دختران و پسران در عرصهی تعلیم و تربیت و تحصیلات عالی، ایجاد فرصتهای برابر قانونی برای زنان و مردان در زمینهی کار و اشتغال از مواردی دیگری است که میتوانند به عنوان دستآوردهای سالهای اخیر عنوان گردند.

ناگفته نباید گذاشت که کمبود معلمان زن در مکاتب و حاکمیت عرف وعنعنات ناپسند در برخی از خانوادهها نسبت به برنامههای تعلیمی زنان و دختران یکی از چالشهای مهم سر راه تعلیم و تحصیل زنان کشور است که متأسفانه هنوزهم در مقیاس بالایی جامعهی زنان افغان را متضرر میسازد

این در حالی است که مبتنی بر قوانین ملی و بینالمللی دولت افغانستان مکلف به ایجاد شرایطی است تا تدابیر عملی مناسب را در جهت مبارزه با خشونت روی دست بگیرد.

گزارش کمیسیون تأکید مشخصی روی مبانی قانونی منع خشونت علیه زنان کرده مینویسد:

«قانون اساسی و قانون منع خشونت علیه زن، قانون مدنی، قانون احوال شخصیهی اهل تشیع، قانون مبارزه با قاچاق انسان و سایر قوانین عادی کشور، دولت افغانستان را مکلف به اتخاذ و حمایت تدابیر مؤثر جهت مبارزه با تبعیض و خشونت علیه تمام شهروندان بهخصوص زنان کشور نموده است.»

همانگونه که در گزارش وضعیت حقوق بشر زنان نیز اشاره شده است ما برخی از مادههای قانونی را داریم که مبتنی بر آنها خشونت و تبعیض علیه زنان منع شده و مکلفیتهای دولت در راستای جلوگیری از توسعهی خشونت مشخص گردیده است.

مادهی 22 قانون اساسی هر نوع تبعیض بین اتباع کشور را ممنوع قرار داده و برابری زن و مرد را در برابر قانون تسجیل نموده است1.

مادهی 44 قانون اساسی، دولت را مکلف به اتخاذ تدابیر و انجام برنامههای انکشافی بهنفع سوادآموزی و انکشاف آموزش زنان نموده است2.

بررسی دقیق مادهی 44 قانون اساسی جدید کشور، نشان میدهد که قانونگذاران بهنحوی در این ماده به تبعیض مثبت به نفع زنان تأکید داشته و دولت را در برابر حق آموزش و پروش زنان به صورت خاص هدایت داده و مکلف به ایجاد راهکارهای روشن و مؤثر کرده است.

مادهی 54 قانون اساسی جدید افغانستان، مکلفیت دولت را در حمایت از خانواده تذکر داده است. در این ماده سلامتی روحی و بدنی مادر و کودک به عنوان یکی از مکلفیتهای مهم دولت تعریف گردیده و به دولت وظیفه داده شده است تا شرایط لازم و مبتنی بر نیاز را در این زمینه، بوجود آورد3.

مادهی 83 قانون اساسی به تناسب نفوس از هر ولايت طور اوسط حداقل دو وکيل زن در ولسیجرگه را به عنوان عضو پیشبینی کرده است. همچنین مادهی 84 در مورد یک سوم از اعضای انتصابی مجلس سنا که توسط رئیس جمهور معرفی میگردد، از رئیس جمهور میخواهد تا نصف این افراد را از میان زنان معرفی کند.

مادهی 7 قانون اساسی جدید کشور، دولت را به رعایت تمام اسناد حقوق بینالمللی که افغانستان به آنها ملحق شده و تصویب کرده، مکلف نموده است4.

قانون منع خشونت علیه زن سند مهم و معتبر دیگری است در سطح ملی که دولت افغانستان را مبارزه علیه تبعیض و خشونت علیه زنان مسؤولیت میدهد. تصویب این قانون یکی از اساسیترین کارهایی است که دولت افغانستان در جریان ده سال گذشته، در جهت رفع تبعیض و خشونت علیه زن انجام داده است.

مبتنی بر مادهی دوم این قانون، هدف از تصویب آن، تأمین حقوق قانونی و حفظ کرامت انسانی زن، حفظ سلامت خانواده و مبارزه علیه رسوم، عرف و عادات ناپسند که سبب خشونت علیه زن میگردد، حمایت قربانیان خشونت، جلوگیری از خشونت علیه زن، بلند بردن سطح آگاهی عامه در مورد خشونت علیه زن و تعقیب عدلی مرتکبان جرم خشونت علیه زن، میباشد.

مادهی 15 قانون منع خشونت علیه زن، کمیسیون عالی منع خشونت علیه زن را ایجاد کرده که از صلاحیتهای تخقیق، اجرای برنامههای آگاهیدهی، تأمین هماهنگی بین نهادهای مبارزه با خشونت، پیشنهاد تعدیل یا وضع مقررات که در تطبیق این قانون مؤثر باشد و... برخوردار است5.

مادهی 8 تا 15 این قانون نهادهای حمایتی را معرفی نموده و مسؤولیتهای هریکی از آنها را در رابطه به رفع خشونت علیه زن، تذکر داده است. فصل سوم این قانون به مسایل جزایی حراییم خشونت علیه زن پرداخته است.

یکی از مهمترین مادههای این قانون مادهی 43 آن است که تصریح میکند در صورت که احکام این قانون با سایر قوانین عادی کشور، در مغایرت باشد، به احکام این قانون رجحان داده میشود.

به همین ترتیب ما میتوانیم مبانی منع خشونت و تبعیض علیه زنان را در اسناد و قوانین بینالمللی نیز دریافته و مکلفیت دولت را به عنوان عضو این اسناد و قوانین بین المللی متوجه شویم.

اعلامیهی جهانی حقوق بشر، کنوانسیون بینالمللی رفع کلیهی تبعیضات علیه زن، میاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، قطعنامهی 1325 که در نشست 4213- مورخ 31 اکتوبر سال 2000 شورای امنيت صادر گرديده است، عهدنامهی بینالمللی حقوق سیاسی زنان و برخی دیگر از اسناد بینالمللی حقوق بشر در مجموع به مبارزه علیه تبعیض و خشونت علیه زنان تأکید داشته و دولتهای عضو را مکلف به طرح و عملی کردن برنامههایی کرده است که بتوانند به عنوان راهکارهای مبارزه علیه تبعیض و خشونت علیه زنان مؤثر واقع گردد.

خوشبختانه دولت افغانستان تا کنون تعدادی زیادی از این اسناد بینالمللی حقوق بشر تصویب یا امضاء نموده و عملا مکلف به اجرای آنهاست6.

برشماری برخی از عوامل خشونت علیه زن در کشور

بیسوادی، پایین بودن میزان آگاهی مردم از حقوق و وجایب شهروندی، عدم آگاهی زنان از موقعیت و حقوق مربوط به خودشان، فقر و عدم استقلال مالی زنان، محرومیت از حقوق سیاسی و اجتماعی، حاکمیت عرف و عنعنات خرافی بر زندگی اجتماعی و خانوادگی زنان، عدم دسترسی به عدالت و وجود فرهنگ معافیت از مجازات از مهمترین عوامل خشونت علیه زن در افغانستان است که در گزارش کمیسیون به آن اشاره شده است.

بیسوادی 

تحقیقات کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در این زمینه نشان میدهد که بخش اعظمی از قضایایی خشونت علیه زن در خانوادههای اتفاق میافتند که از لحاظ سطح سواد و آگاهی به خصوص آگاهی حقوقی در ردیف پایینتری قرار دارند. به همین دلیل خشونت در میان خانوادههای روستایی به مراتب جدیتر و بیشتر از خانوادههای شهری و تحصیل کرده بوده و حتا نوع خشونت نیز در خانوادههای روستایی شدیدتر و جدیتر است تا خانوادههای شهری و تحصیلکرده.

بد دادن، بدل، ازدواج اجباری، ازدواج خردسن و لتوکوب از مواردی است که بیشتر در خانوادههای که از سواد و آگاهی کافی در زندگی اجتماعی برخوردار نیستند، اتفاق میافتند.

عدم آگاهی از قوانین و جایگاه زنان در اجتماع و خانواده

بخشی از خشونت علیه زنان ارتباط زیاد به عدم آگاهی زنان از جایگاه و حقوق اجتماعی و فردی آنان دارد. بدون تردید خانمی که میداند در نظام خانودگی و اجتماعی از چه جایگاه و موقعیتی برخوردار بوده و از چه حق و حقوقی برخوردار است، اجازه نمیدهد تا کسی به حقوق او دست درازی کرده و جایگاهش را نادیده بگیرد. مراجعه به قانون و دستگاههای عدلی و قضایی و نهادهای مدافع حقوق زنان، راههایی است که میتواند تمام زنان را از خشونت علیه او بهنحوی محافظت کرده و فرصت زندگی مناسب به شأن و شایستهای را برای آنان فراهم کند.

فقر و عدم استقلال مالی زنان

در بیشتر خانوادههای ما بهخصوص خانوادههای روستایی زنان از لحاظ اقتصادی به مردان و شوهرانشان وابسته بوده و به دلیل نداشتن منبع عایداتی، هیچ صلاحیتی در این امور ندارند. این وابستگی به میزان زیاد فرصت و زمینهی آن را برای مردان در زندگی خانوادگی فراهم میکند تا با جرأت بیشتر زنان خانوادهاش را مورد خشونت قرار دهند. در حالیکه زنانی با این موقعیت نیز هیچ جرئتی برای دفاع از خود و واکنش در برابر خشونت علیه خودش را نداشته و مجبور به تحمل تمام مشکلات و خشونتها میباشند. 

محرومیت از حقوق سیاسی و اجتماعی

عدم حضور واقعی و مناسب زنان در موقعیتهای مهم دولتی و اداری و بالاخره عدم حضور زنان در سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای کلان ملی، نیز این فرصت را که ظرفیتهای اساسی حمایت از حقوق بشر زنان را در جامعه تقویت میکنند، از بین برده و در چنین شرایطی بخش اعظم از فعالیتهای حمایوی برای زنان در برابر خشونت به شعار و برنامههای غیر مؤثر ناکارا تبدیل شده و عملا از بازدهی باز خواهد ماند.

حاکمیت عرف و عنعنات ناپسند و خرافی

در رابطه به حاکمیت عرف و عنعنات ناپسند مطمئناً همه میدانیم که بخش زیادی از مشکلات زنان ارتباط به حاکمیت باورهایی دارند که به عنوان عرف یا رسم و رواج در جامعه ما وجود دارد. تعدادی زیادی از خانواده مبتنی بر باورهای خرافی از زندگی و اجتماع دخترانشان را از تعلیم تحصیل محروم و در مواردی زیادی وادار به زندگی میکنند که هرگز مورد تأیید دخترانشان نمیباشد. ازدواجهای اجباری، بد دادن و بدل از پیامدهای بارز حاکمبت عرف و عنعناب در زندگی اجتماعی و خانوادگی مردم کشور ماست.

حاکمیت فرهنگ معافیت و عدم دستری به عدالت

عدم دسترسی به عدالت و وجود فرهنگ معافیت در سیستم عدلی و قضایی کشور، یکی از مهمترین عوامل خشونت علیه زن و افزایش این پدیدهی ناگوار ملی در جامعهی ماست.

زنانی که مورد خشونت قرار میگیرند نیازمند حمایتهای حقوقی و عدلی است. در حالیکه مواردی زیادی دیده شده است که قضایی خشونت علیه زن جدی گرفته نشده و عملان خشونت آنگونه که قانون حکم میکند مجازات نگردیدهاند. معافیت جزایی عاملان جرایم خشونت علیه زن این روحیه را در جامعه تقویت میکند که مردان بدون حراس از بازخواست هرگونه که خواسته باشند با زنان برخورد کنند.

موارد عینی و شناختهشدهی خشونت

گزارش دفتر هماهنگی بخش حمایت از حقوق زنان در کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، قتل، لتوکوب، بد دادن، بدل کردن، تحمیل ازدواج اجباری، به ازدواج دادن خردسالان، سقط جنین، عذم پرداخت نفقه، قرار دادن در وضعیت بیسرنوشتی، اخراج از منزل، ممانعت از فعالیتهای اجتماعی، غصب ملکیت، طلاق دادن، تجاوز جنسی، اختطاف، توقیف بدون موجب، کشاندن اجباری به اعتیاد به مواد مخدر، را از مهمترین موارد خشونت علیه زن در خانواده و جامعهی افغانی لیست کرده است. همچنین زنان را وادار میکند تا به هدف رهایی از خشونت دست به اعمالی چون خودسوزی، خودکشی، تریاک خوردن، اقدام به قتل، سقط جنین، فرار از منزل وکارهای شبیه اینها زده و خواسته یا نا خواسته خود را در معرض خطر قرار دهند.

گزارش وضعیت حقوق بشر زنان در شش ماه اول سال جاری دستهبندی تازهای را مبتنی بر ارتباط انواع جرایم و خسونت علیه زن که به هم دیگر دارند، دستهبندی تازهای را از انواع خشونت علیه زنان انجام داده است که ما نیز در پیروی از این دستهبندی به آمار و موارد مهمی از انواع خشونت علیه زنان در این بخش اشارهی خواهیم داشت: 

خشونت فزیکی، خشونت جنسی، خشونت لفظی و روانی، خشونت اقتصادی و خشونتهای ساختاری، پنج نوع عمدهی خشونت علیه زنان است که بهنحوی تمام انواع خشونت علیه زنان را در برداشته و شامل میگردد. 

الف: تیله کردن، سوختاندن، کشیدن موها، سیلی زدن، مسموم کردن، لگد زدن، پاشیدن تیزاب، لتوکوب با استفاده از سیم، لتوکوب با استفاده از چوب، لتوکوب با استفاده از کنداق، استفاده از کارد و چاقو، قطع اعضای بدن، استفاده از سنگ یا کلوخ، استفاده از سلاح و برخی از اشکال دیگری خشونت چیزهاییاند که در لیست خشونت فزیکی علیه زن در این گزارش ثبت گردیده است. در گزارش آمده است:

«از 2433 مورد خشونت که در شش ماه اول سال جاری اتفاق افتاده است 814 مورد ان خشونت فزیکی بوده است که تقریبا 33 درصد کل موارد خشونت را تشکیل میدهد.

در حالیکه آمار خشونت فزیکی در شش ماه اول سال گذشته (1389) به 261 مورد میرسید که میزان درصد آن نسبت به کل موارد خشونت علیه زن در شش ماه اول سال گذشته که 1167 مورد ثبت شده بود، 22 درصد را نشان میدهد.

اگر ما موارد خشونت فزیکی را که در شش ماه اول سال جاری اتفاق افتاده است (814) با تعداد موارد خشونت که در شش ماه اول سال گذشته (261) به ثبت رسیده است مقایسه کنیم تقریبا 211 درصد افزایش یعنی بیشتر از سه برابرافزایش را در این بخش شاهد خواهیم بود. 

ب: مقاربت جنسی اجباری، روسپیگری اجباری، بارداری اجباری، سقط جنین اجباری، درخواست عمل نامشروع، ارتباط نامشروع شوهر با دیگران، اعمال دارای خصوصیات جنسی مثل دشنام و تحقیر، اجبار کردن به تماشای فلمهای زشت درلیست خشونتهای جنسی آمده است. آمار گزارش نشان میدهد: 

«از مجموع 2433 مورد خشونت علیه زن 216 مورد آن به خشونتهای جنسی ارتباط دارد. که تقریبا 9 درصد را تشکیل میدهد.

این در حالی است که آمار خشونت جنسی در شش ما اول سال گذشته (1389) به 87 مورد رسیده و 7 درصد کل آمار خشونت در عین زمان را که 1167 مورد بود، تشکیل میداد.

مقایسهی آمار خشونت جنسی سال جاری (216) با سال گذشته (87) 27/148 درصد یعنی نزدیگ به دو و نیم برابر افزایش را نشان میدهد.»

ج: تهدید به ازدواج مجدد، توهین به خاطر نداشتن کودک (اولاد)، تمسخر، تهدید و طلاق و گرفتن اولاد، متهم کردن به بد رفتاری، تحقیر و دشنام دادن، تهدید به بیسرنوشتی، توهین به خاطر نداشتن فرزند پسر، تهدید به قتل، تهدید تجاوز به اقارب، تهدید به اخراج از منزل از موارد خشونت لفظی میباشند که در گزارش لیست گردیده است 

مطابق به گزارش وضعیت حقوق بشری زنان در شش ماه اول سال جاری از مجموع 2433 مورد خشونت علیه زن در شش ماه اول سال جاری 595 مورد آن مربوط به خشونتهای لفظی و روانی میگردد که تقریبا 24 درصد از کل موارد خشونت علیه زن را در این زمان مشخص تشکیل میدهد که در بانک اطلاعات کمیسیون ثبت گردیده است.

در سال گذشته در عین زمان 142مورد خشونت لفظی و روانی ثبت گردیده بود که تقریبا 12 درصد کل خشونت علیه زن را در همان زمان که به 1167 مورد میرسید تشکیل میداد.

مقایسهی آمار خشونتهای لفظی و روانی در شش ماه اول سال جاری با شش ماه اول سال گذشته (1389) افزایش در حدود 319 درصد یعنی بیشتر از چهار برابر را نشان میدهد.

د:عدم تأمین نفقهی زن و فرزند، جلوگیری از اشتغال، فروش اشیای مربوط به زنان، اخذ اجباری معاش و دستمزد زنان، ندادن حق میراث، عدم داشتن صلاحیت لازم در خانه و موارد دیگری که بهنحوی به حقوق اقتصادی زنان ازتباط دارند، از مهمترین موارد خشونت اقتصادی علیه زنان در کشور است که توسط کمیسیون لیست گردیده است. تحقیقات کمیسیون نشان میدهد که از 2433 مورد خشونت علیه زنان 375 مورد آن به خشونتهای اقتصادی علیه زنان ارتباط دارد که تقریبا 15 درصد را شکل میدهد.

در شش ماه اول سال گذشته موارد خشونتهای اقتصادی به 42 مورد میرسید که تنها 4 درصد از 1167 مورد کل خشونت علیه زنان را در همان زمان تشکیل میداد. بنا بر این اگر بین موارد خشونتهای اقتصادی در سال جاری و سال گذشته مقایسه گردد در سال جاری تقریبا 792 درصد یعنی بالاتر از 8 برابر افزایش را در عین زمان نشان میدهد.

هـ: ممانعت از تعلیم و تحصیل، بدل کردن، بد دادن، ممانعت از بیرون رفتن از خانه، ممانعت از حق انتخاب همسر، ازدواج اجباری، طلاق اجباری، ازدواج قبل از وقت، گرفتن (گله، طویانه، قلین و ولور)، اخراج از منزل و مواردی دیگری از این نوع خشونت شامل لیست خشونتهای سختاری میگردد. گزارش کمیسیون مینویسد:

«از مجموع 2433 مورد خشونت علیه زن 433 مورد که تقریبا 18 درصد را تشکیل میدهد شامل خشونتهای ساختاری میباشد که در شش ماه اول سال جاری در کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان ثبت شده است. 

در سال گذشته در عین زمان موارد خشونتهای ساختاری به 287 مورد میرسید که تقریبا 25 درصد کل موارد خشونت علیه زن را که به 1167 مورد در شش ماه اول سال میرسید، تشکیل میداد.

مقایسه بین این دو رقم خشونت در دو سال اخیر نشان میدهد که در سال جاری خشونتهای ساختاری با رقم 433 مورد در شش ما اول سال تقریبا 50 درصد افزایش را نسبت به سال قبل (287 مورد) نشان میدهد.»

پیامدهای تبعیض و خشونت علیه زن

موجودیت تبعیض و خشونت علیه زنان در سطح جامعه و خانواده پیامدهای خطرناکی را بهدنبال دارد. خودکشی، خودسوزی، قتل، اقدام به قتل، تریاک خوردن، فرار از منزل و اعتیاد به مواد مخدر از مهمترین مواردی است که در گزارش کمیسیون به آنها به عنوان پیامدهای خشونت علیه زن، اشاره گردیده است. آمار به نشر رسیده در این مورد توسط کمیسیون نشان میدهد که از مجموع 348 مورد از قضایای که بهعنوان پیامدهای ناگوار اعمال تبعیض و خشونت علیه زن توسط کمیسیون به ثبت رسیده است، 20 مورد که تقریبا 6 درصد را تشکیل میدهد مربوط به خودکشی، 30 مورد که تقریبا 9 درصد را تشکیل میدهد مربوط به خودسوزی، 26 مورد که تقریبا 7 درصد را تشکیل میدهد مربوط به قتل، 53 مورد که تقریبا 15 درصد را تشکیل میدهد مربوط به اقدام به قتل، 47 مورد که تقریبا 14 درصد را تشکیل میدهد مربوط به تریاک خوردن، 77 مورد که تقریبا 22 درصد را تشکیل میدهد مربوط به فرار از منزل و 95 مورد که تقریبا 27 درصد را تشکیل میدهد مربوط به اعتیاد به مواد مخدر میباشد که متأسفانه در شش ماه اول ساری اتفاق افتاده است 

میتوان گفت، میزان پدیدههایی که به عنوان پیامدهای تبعیض و خشونت علیه زنان شناسایی گردیده است مبتنی بر میزان موارد تبعیض و خشونت علیه زن، افزایش یا کاهش یابد                                                                                                                                                   2019-02-02

خوش‌خو شدن مردان در گرو زن گرفتن نیست

صابره زمانی که 16 سال داشت، پدرش او را به برادرزاده اش نکاح می‌کند. برادرزاده‌ای که چند سال را در جنگ سوریه سپری کرده و وضعیت روانی بدی دارد. چهار سال قبل پدرش او را برای کسب درآمد، به یکی از کشورهای همسایه فرستاده و او از آن‌جا به سوریه رفت مشغول جنگیدن شد. پول درآمدش را پس‌انداز کرده و بعد از چندین سال با وضعیت خیلی بد روانی به افغانستان برمی‌گردد.

پدری پشیمان که با تصمیم اشتباهش به خاطر موافقت با ازدواج دخترش،‌ حالا خود را ملامت می‌کند، آمده است تا دخترش را از جهنمی که در آن گرفتار کرده است، نجات دهد. او عزمش را جزم کرده و آستین بالا زده است. با چشمان اشک‌آلود گوشه‌ی اتاق دادگاه ایستاده است. دادگاهی که برای درخواست تفریق صابره از شوهرش برگزار شده است.
اتاق دادگاه پر از سکوت می‌شود. دادستان همین که متن دادخواست را می‌خواند به سمت صابره می‌روم و او را در آغوش می‌گیرم. دختر جوان بغضش در آغوشم می‌ترکد و شروع به گریستن می‌کند. گویی اولین بار است کسی او را به خاطر هم‌دردی در آغوش گرفته است.
با آرام شدن صابره در آغوشم، حس می‌کنم تمام دردهایی را که این دختر جوان تا حالا تحمل کرده است، به تن من هم رسوخ می‌کند. من هم همراه صابره اشک ریختم که دختری زیبا، ساده، پر از حسرت و درد است و بیست سال دارد.
به بدنش نگاهی انداختم، جراحت در تمام بدنش مشهود بود و به گفته‌ی خود صابره، چند استخوانش نیز شکسته است.
جنگ، روح و روان پسر را آسیب زده و از او یک مرد پرخاشگر و عصبی ساخته است. عصبانیت و پرخاشگری در خانه سبب می‌شود که خانواده اش به دنبال پیدا کردن راه حلی باشند. در نهایت یک راه حل را مؤثر می‌دانند. راه‌حلی که از برداشت نادرست خانواده‌های افغانستانی نشأت می‌گیرد؛ مقوله‌ای که در اکثر خانواده‌های افغانستانی مرسوم است. این خانواده‌ها بر این باور هستند که اگر پسر جوانشان با مشکلی روحی و روانی روبه‌رو است، اگر برایش زنی را به عنوان شریک زندگی انتخاب کنند، تمام مشکلات پسرشان حل می‌شود.
خانواده‌ی پسر به چندین جا به خواستگاری مراجعه می‌روند؛ اما خانواده‌های دختر به محض اطلاع از وضعیت روحی و روانی پسر، جواب منفی می‌دهند. پدر خانواده‌ ناچار به سمت خانه‌ی برادرش می‌رود و صابره را که دخترکاکای پسر است، خواستگاری می‌کند. این خواستگاری چند مرتبه تکرار می‌شود و با وجود مخالفت‌های صابره، خانواده‌های پسر و دختر با این ازدواج موافقت می‌کنند و صابره به نکاح پسرکاکایش در می‌آید.
صابره زندگی اش از همان روز اول، رنگ درد را به خود می‌گیرد. شوهرش او را از همان روزهای آغازین زندگی مشترک شان به بهانه‌‌های مختلف، شکنجه و صابره را تهدید می‌کند که سکوت کند و حرفی نزند.
کم کم با ادامه‌ی لت‌وکوب‌ها و شکنجه‌ها از سوی شوهر، صابره می‌فهمد که شوهرش دچار مشکل روانی است و از آزار و اذیتش لذت می‌برد. او باالفاظ رکیک صابره را مورد خشونت کلامی قرار می‌دهد؛ اما تا هنوز صابره سکوت کرده و به خانواده‌اش حرفی نزده است.
اما کم‌کم تداوم این خشونت‌ها، صبر صابره تمام می‌شود و او از دست شوهر به کاکایش که پدر شوهرش است، شکایت می‌کند. جواب پدر شوهرش تنها تأیید خشونت‌ها از سوی پسرش است و به صابره پیشنهاد می‌دهد که به خاطر کاهش ضرب و شتم‌های شوهرش، بهتر است فرزندی به دنیا بیاورد تا مهر فرزند در دل پدر کاشته شود و جلوی لت‌وکوب‌های بیشتر را بگیرد.
به دنیا آوردن فرزند هم تأثیری در کاهش خشونت‌ها نمی‌گذارد. صابره دختری به دنیا می‌آورد؛ اما بی‌تأثیر است و این بار مادر و دختر، هر دو مورد خشونت‌های مرد قرار می‌گیرند و اخلاق شوهر صابره هر روز بدتر می‌شود.
سه سال از ازدواج صابره گذشته است، او به خاطر لت‌وکوب‌های شوهرش حالا جرأت رفتن به خانه‌ی پدرش را ندارد. بارها شوهرش او دخترش را از خانه بیرون انداخته و صابره مجبور می‌شود شب را تا صبح در هوای سرد، داخل حویلی سپری کند.
در یکی از روزها که صابره، کودک دومش را باردار است، شوهرش زنی دیگری را به خانه می‌آورد و صابره اعتراض می‌کند. با این اعتراض، شوهرش صابره را به گونه‌ی شدید لت‌وکوب می‌کند. برای صابره خون‌ریزی پیش می‌آید، پایش می‌شکند و کمرش ضربه می‌بیند، شوهرش او را از خانه بیرون انداخته و به خانه‌ی پدرش می‌فرستد.
صابره با تن پر از درد و روحی پر از رنج، حالا برای تعیین سرنوشتش به نهادهای عدلی مراجعه کرده و می‌گوید که در پی انتقام نیست و نمی‌خواهد از شکنجه‌های شوهرش شکایت کند. همین که بتواند خود و کودکش را از سایه‌ی شوم خشونت‌های شوهر روانی‌اش نجات دهد، کافی است.6 دلو 1398                                                                                                                                                                                        
افسانه یاس

دختر آبی، از آزادی تا غازی

سحر و مرگش برای تابو شکنی های دوران دنیای مرد ستیز  وحاکمیت اخوندها :                        آتش انداختن به جان خود، از فرط درد و برای خاموش‌سازی آتش درون؛ برای مبارزه علیه بی‌عدالتی و شکستن تابوهای نشکستنی، یک نمایش و فداکاری پراهمیت است.

درست است که روزگاری «بیل شنکلی» اسطوره‌ی سرخ‌های آنفیلد گفته بود، فوتبال مسأله‌ی مرگ و زندگی نیست؛ چیزی فراتر از آن است؛ اما آیا واقعا فوتبال به عنوان پدیده‌ی جذاب و مدرن امروز، چیزی فراتر از زندگی است؟ من که می‌گویم، نه!

اگر فوتبال فراتر از زندگی بود، دنیا و جامعه‌ی ورزشی تا این اندازه به مرگ سحر خدایاری [دختر آبی] واکنش نشان نمی‌داد. زندگی، کرامت و ارزش‌های انسانی، رشد و تعالی انسان، مهم‌تر از هرچیزی است. فوتبال وسیله‌ای برای زندگی بهتر، انسانی‌تر و قشنگ‌تر است، نه بالاتر از آن.

برای همین است که خودسوزی دختر آبی در تهران، غم تمام جامعه‌ی ورزش و انسانیت است. دختری که برای شکستن تابوهای سخت‌جان جامعه‌اش و فشارهایی که زنان علاقه‌مند به ورزش در آن کشور حس می‌کنند، آن قدر زیر فشار قرار گرفت و به بن‌بست خورد که بزرگ‌ترین و عزیزترین سرمایه‌اش را به میدان آورد و آن‌ را آتش زد.

آتش انداختن به جان خود، از فرط درد و برای خاموش‌سازی آتش درون؛ برای مبارزه علیه بی‌عدالتی و شکستن تابوهای نشکستنی، یک نمایش و فداکاری پراهمیت است.

تا حالا در هر گوشه‌ی دنیا هر انسانی، وقتی برای عبور از مرزبندی‌ها، برقراری عدالت و برای حق، خالصانه مبارزه کرده است، جامعه‌ی بشری؛ شور، هیجان و احترامش را به آن واقعه ابراز کرده است.

هیچ وقت چنین نمایش‌های حق‌محور، زیر پوشش سانسور و پرده‌اندازی نظام‌ها، گم و مدفون نشده اند. در روزهای اخیر، همه‌ی دنیا و باشگاه‌های بزرگ از رئال مادرید و بارسلونا بگیرید تا بازیکنان، هنرمندان، دانشمندان و جامعه‌ی انسانی، به داستان دختر آبی، هوادار تیم آبی‌پوش استقلال تهران واکنش نشان دادند. داستانی که از ورزشگاه آزادی تهران شروع شد، به محاکم و قضای ایران رسید، از مرزهای آن کشور بیرون رفت تا روز گذشته در ورزشگاه غازی کابل، [پروژه‌ی گل را هم جزو همان بدانید] زنان و دختران علاقه‌مند به فوتبال، حمایت جدی شان را نسبت به داعیه و هدف دختر آبی نشان دادند. زنان و دخترانی که خیلی خوب معنا و مفهوم فشار، تابوهای سخت‌جان و مبارزه برای حق و عدالت را می‌فهمند. آن‌ها خوب می‌دانند که قربانی دادن برای ارزش‌های زندگی، برابری و مساوات، چه هزینه‌ی سنگینی دارد.

دخترانی که تجربه‌ی عبور از ظلمانی‌ترین تاریکی‌ها را دارند؛ آن‌ها که برای همدردی با دختر آبی از بلندی‌هایِ پست و سر به فلک کشیده رد شده اند و با وجودی‌ که همچنان در میدان مبارزه اند، برای همسنگر و همدرد شان از غازی به آزادی، پیام همدردی فرستادند.

چون قصه‌ی دختر آبی، تنها داستان رفتن و یا نرفتن او به یک استدیوم نه، که داشتن حق انتخاب یک انسان است. دختران کابل به دختر آبی گفتند، نگران نباش، آرام بخواب، نام تو، یادتو و داعیه‌ی حق‌طلبانه‌ی تو همچنان زنده است. ما هستیم تا حتا از میان دود و آتش، ققنوس‌وار، همچنان برای رسیدن به یک جامعه‌ی انسانی و حق‌محور تلاش کنیم.

هرچه در روزهای اخیر رسانه‌های دولتی ایران تلاش کردند تا روی دوسیه‌ی دختر آبی خاک پاشیده و او را روان‌پریش و دارای اختلال‌های روانی معرفی کنند؛ اما افکار جامعه‌ی انسانی و ورزشی بیشتر از پیش با او و مبارزه‌ی تابوشکنانه‌اش همدردی نشان دادند. تا جایی ‌که حتا فدراسیون بین‌المللی فوتبال [فیفا] نیز وارد ماجرا شد و اعلام کرد که باید مانع‌های ورود دختران علاقه‌مند ورزش به استدیوم‌ها برداشته شود.

با وجود همه‌ی تلاش‌ها در راستای زدودن آلایندگی‌ها از دامان ورزش، برداشتن موانع و مبارزه علیه نژادپرستی و آن‌چه این پدیده‌ی زیبای جهانی را کدر می‌سازد، صورت گرفته است؛ اما با تأسف، این ناهنجاری‌ها هنوز هم وجود دارد و گاهی مثل یک «میخک/ سوول» از جایی بیرون شده و مانعی سر راه رشد ورزش می‌شود.

باید به بیل شنکلی گفت که مسأله‌ی امروز فوتبال مسأله‌ی مرگ و زندگی است. دقیقا مرگ و زندگی انسان؛ چون هیچ چیزی فراتر از آن نیست. از حق انسان، از داعیه‌ی برخورداری از یک زندگی شاد و خوب که همه‌ی مناسبات آن حق و ارزش‌های انسانی است.

نعمت رحیمی 24 سنبله 1398

وعده‌ی بورسیه‌ای که نتیجه‌اش هوس بود

به سلما می‌گوید که از همان ابتدای دیدار شان عاشق او شده و مدام به او فکر می‌کند، پیشنهاد می‌کند که با او باشد و یک مدت را اختصاص بدهند به این که هم‌دیگر را بشناسند و در صورت به تفاهم رسیدن با هم نامزد خواهند شد. در ابتدا سلما مخالفت می‌کند؛ اما پیام‌های عاشقانه هر شب و روز و اصرار بیش از حد او، آهسته آهسته توجه سلما را جلب می‌کند و سلما هم بین درگیری‌های روزمره‌اش گاه و ناگاه دیگر به او فکر می‌کند و بین شان رابطه ای شکل می‌گیرد که پای سلما را به نهادهای عدلی و قضایی کشانده است.

سلما یکی از دختران قربانی جرائم و خشونت‌های سایبری است. او فریب پسری را می‌خورد که گویا در یکی از شرکت‌های خدمات بورسیه کار می‌کند. زمانی که سلما از مکتب فارغ شده و به دنبال کارهای ثبت نام دانشگاهش می‌گردد، با پسری روبه‌رو می‌شود که به او وعده می‌دهد که برایش بورسیه می‌گیرد. سلما شماره‌ی تماس، کاپی تذکره و عکس‌های رسمی‌اش را نزد او می‌گذارد تا برای خانه‌پری فورم بورسیه به مشکلی برنخورد، چندین بار به بهانه‌های مختلفی تماس‌هایی از طرف مقابل برایش می‌آید و در یکی از روزها او را دعوت به ملاقات می‌کند، تا در مورد بورسیه‌ای که برایش فراهم کرده از نزدیک با هم صحبت کنند. سلما هم به او باور می‌کند و به ملاقاتش می‌رود؛ اما در این ملاقات هیچ حرفی از بورسیه زده نمی‌شود. پسر پیشنهاد دیگری برای سلما دارد. پیشنهادی که سلما از آن شوکه می‌شود. پیشنهاد یک رابطه‌ی عاطفی است.
این رابطه که تنها برای شناخت و مدت محدود بود بیشتر از دو سال طول می‌کشد، سلما اعتماد بیش از حد به این پسر پیدا کرده و عکس‌های معتددی برای او فرستاده است. بعد از گذشتن چند مدتی از این رابطه، پسر از سلما تقاضای رابطه جنسی می‌کند؛ اما سلما رد می‌کند و می‌گوید اگر قرار است با هم ازدواج کنند پس نیازی نیست حدود شان را زیر پا بگذارند.
بعد از چندین بار درخواست مکرر رابطه‌ی جنسی از سلما و پافشاری سلما بر رد این خواستش، پسر به نام سلما حساب فیس‌بوک باز می‌کند و همه عکس‌های خصوصی سلما را، که سلما برایش فرستاده با نوشتن متن‌های مختلف شهوانی با آدرس خانه‌ی سلما می‌گذارد. متن‌هایی مبنی بر این که سلما حاضر به داشتن رابطه‌ی جنسی در بدل پول است. با رسیدن این خبر و عکس و متن‌ها به خانواده‌ی سلما، خانواده‌اش سلما را شدیدا لت‌وکوب می‌کنند و برچسپ بدکاره و هرزه به او می‌زنند؛ بعد برای چندین روز او را در خانه حبس می‌کنند و هر یک اعضای خانواده‌اش به دلیل این که سلما آبروی خانواده‌ی شان را برده به او طعنه می‌دهند و او را زخم زبان می‌زنند.
پس از گذشت چندین روز در می‌یابند که حبس سلما راه حل نیست و باید دنبال حل این مسأله و به کیفر رساندن طرف مقابل شان باشند. از سلما آدرس و شماره‌ی تماس پسر را می‌گیرند و او را به حوزه معرفی می‌کنند از آن‌جا که اسنادی مبنی بر این که پسر مذکور پشت همه‌ی این ماجراها است، ندارند حوزه نیز پرونده را به دادستانی انتقال نمی‌دهد و با اخذ ضمانت پسر را رها می‌کنند. سلما می‌گوید: حالا بعد از آن اعتماد بی‌جایم من مانده‌ام با آبروی لطمه دیده و خشونت‌های خانواده‌ام.                                                                                    
16 قوس 1398ا

زنی که بچه‌دار نمی‌شود؛ نباید کنیز شود

جهان‌تاب هر روز را با شکنجه و زخم زبان‌ می‌گذراند و مورد طعنه‌ی اطرافیانش قرار می‌گیرد که زن نازا است. جهان‌تاب واقعا از این که نازا است رنج می‌برد و در دلش روزی هزار بار مرگ را آرزو می‌کند. اعضای خانواده‌ی شوهر جهان‌تاب و اقاربش که به خانه‌ی آن‌ها می‌آمدند، این زخم زبان‌ها و کنایه‌ها را بیشتر می‌کردند. بدون این که بدانند واقعا آیا جهان‌تاب نازا است یا شوهر او هم در این نازایی می‌تواند، نقشی داشته باشد.

هفده سال را در انتظار داشتن فرزند سپری کرد؛ اما فرزندی ندارد. این نداشتن فرزند، سبب می‌شود که از عشق و مهر شوهرش محروم شود. نه تنها که از عشق بلکه از توجه شوهر نیز محروم می‌شود و مورد بی‌حرمتی‌ها و خشونت‌های زیادی هم قرار می‌گیرد.
جهان‌تاب سی و چند سال دارد.
 15سال قبل با مردی ازدواج می‌کند؛ ازدواجی که به رضایت خودش نیست و سبب متحمل شدن بسیاری از بدبختی‌ها و شکنجه‌ها برای جهان‌تاب می‌شود. جهان‌تاب در یک یا دو سال اول ازدواج شان مشکلات زیادی در خانواده‌ی شوهرش ندارد؛ اما با گذشت دو سال و مادر نشدنش در این دو سال، زندگی مشترک شان برایش مبدل به جهنمی می‌شود.
شوهر و خانواده‌ی شوهرش او را مورد سرزنش قرار می‌دهند و می‌گویند زنی که نمی‌تواند، بچه‌دار شود تنها به درد کنیزی می‌خورد. جهان‌تاب با جثه‌ی کوچک و دستان ریز و ظریفش هر روز زیر فشار سنگین کارهای خانه درد طاقت‌فرسایی را تحمل می‌کند. او می‌بایست هر روز توقع و خواسته‌ی تمام اعضای خانواده‌ی شوهرش را برآورده می‌‌ساخت و در واقع او دیگر تبدیل شده بود به یک کنیز تمام عیار برای خانواده‌ی شوهرش که این وضعیت سخت و جان‌کاه بود. کارهای شاقه و طاقت‌فرسایی که با وجود تمام سعی و تلاش جهان‌تاب؛ اما هیچ‌گاه پایان نمی‌یافت و همیشه یکی از آن صدها کار ناتمام می‌ماند و همین ناتمام ماندن کارها سبب می‌شد که جهان‌تاب از سوی اعضای خانواده‌ی شوهرش توهین و تحقیر شود و در بیش‌تر موارد رفتارها و خشونت‌های کلامی اعضای خانواده‌ی شوهر با لت‌وکوب                                 این منوال ادامه دارد و اگر گاهی هم که جهان‌تاب پیشنهاد رفتن به داکتر و انجام معاینات را می‌کند، شوهرش با بدزبانی به او می‌گوید که ارزش رفتن به داکتر و هزینه کردن را ندارد. ده سال را همین گونه می‌گذرانند و در اواخر ده سال اول، شوهرش حتا دیگر برای او مصارفش را هم تأمین نمی‌کند و خودش به مالیزیا می‌رود. مرد قبل از رفتن به این مسافرت، جهان‌تاب را از خانه اخراج می‌کند و به خانه‌ی پدری‌اش می‌فرستد.
جهان‌تاب با ناامیدی پنج سال را در خانه‌ی پدر به امید این که شوهرش امروز یا فردا می‌آید و او را با خودش می‌برد صبر می‌کند. روزها همین طور ماه‌ها و سال‌ها پشت سر هم می‌گذرد؛ اما از شوهر او هیچ سرنخی نیست و در این پنج سال حتا برای جهان‌تاب یک پیام تلفونی هم نمی‌فرستد و تماسی هم با او نگرفته است.
مدتی بعد از گوشه و کنار زمزمه‌ و حرف و حدیت‌هایی نیز به گوشش می‌رسد که شوهرش در مالیزیا ازدواج دوم کرده است.
پس زمانی هم که جهان‌تاب خواستار جدایی از شوهرش می‌شود، خانواده‌ی شوهرش به او می‌گویند: « طلاق ننگ است برای شان و حاضر نیستند که اجازه بدهند پسر شان او را طلاق بدهد.»
بنا بر این، جهان‌تاب باید همه‌ی این سختی‌ها را تاب بیاورد به خاطر این که او نازا است و نتوانسته برای شوهر و خانواده‌ی شوهرش طفلی بیاورد. البته در جامعه‌ی افغانستان نباید چیزی بیش از این انتظار داشته باشد.
اما بعد از پنج سال بی‌سرنوشتی کامل حالا جهان‌تاب خواسته است که پرونده‌ی شکایتش را به خاطر جدا شدن از شوهرش که او را رها کرده است و خیلی سال پیش او را در چنین شرایط سرگردانی و بلاتکلیفی قرار داده، پیگیری کند تا بتواند روزی حکم تفریق خود را از شوهری که او را تنها گذاشته، بگیرد.
از این که شوهر جهان‌تاب بیش‌تر از پنج سال دور از زنش بوده و هیچ خبری از او نیست، پس جهان‌تاب هم شامل حالت تفریق به سبب غیابت می‌شود و بعد از سپری کردن شماری از مشکلات در نهاد‌های عدلی پرونده‌اش به دادگاه می‌رسد. دادگاه پرونده را به نفع او صادر می‌کند و او را به سبب غیابت شوهرش مستحق حکم تفریق می‌داند.
جهان‌تاب با تحمل بیش‌تر از ده سال شکنجه و همچنان بیش‌تر از پنج سال بی‌سرنوشتی به قیمت از دست دادن جوانی و سلامت روانی‌اش، از این ازدواج اجباری رهایی می‌یابد و می‌گوید که حالا دیگر می‌تواند به آینده‌اش امیدوار بماند.

افسانه یاس13 قوس 1398

گلنار؛ زنی كه سی سال است تاوان سگ پدرش را پس می‌دهد

دختران هنوز هم در برخی از نقاط افغانستان به بد داده می‌شوند. این فرهنگ هرچند به شدت مورد تنفر قرار دارد و کمپاین‌های مختلفی نیز برای خاتمه یافتن آن در سال‌های گذشته راه اندازی شده است؛ اما هنوز هم در ولایت‌های شرقی و برخی از ولایت‌های شمال این وضعیت ادامه دارد. سالانه دختران زیادی به بد داده می‌شوند. آن‌ها قربانی جنایتی می‌شوند که اعضای مردخانواده‌های‌شان مرتکب می‌شوند.

«کاش مادرم مثل روزهای دیگر گردن بند سگ رمه را محکم می‌بست.»

حدود 30 سال قبل، در یک بعد از ظهر ابری بهار، زندگی یک دختر پانزده ساله در ولایت شمالی بغلان به قمار گذاشته شد. این قمار، قمار فرهنگ حاکم آن دیار بود. یک دختری که هیچ نمی‌دانست چرا و به چه جرمی، باید زن پسر 20 ساله‌ای در روستایش می‌شد که شاید از او متنفر هم بود. بدتر این که او با نامی به خانه‌ی شوهر رفت که ننگ بود. بزرگان روستا فیصله کرده بودند که او به بد داده شوند.

گلنار (نام مستعار)، در آن زمان پانزده سال عمر داشت. او برخلاف دیگر دختران هم روستایی‌اش که با ساز و سرود به خانه‌ی شوهر می‌رفتند، با جبر و ترس به خانه‌ی شوهر رفت.

او را به بد داده بودند تا از خون‌ریزی میان دو خانواده جلوگیری شود. بر اساس این فرهنگ رایج، هرگاه در میان دو خانواده و یا قومی، قتلی صورت بگیرد، برای جلوگیری از خون‌ریزی‌های بیشتر، دختری از خانواده‌ی قاتل باید به خانواده‌ی مقتول به بد داده شود. آن دختر در کنار این که مانند یک برده‌ی جنسی باید سال‌ها زندگی جدیدش را تحمل کند، هیچ‌گونه حق و صلاحیتی ندارد.

اما گلنار هیچ جرمی نداشت. هیچ یک از اعضای خانواده‌اش نیز جرمی را مرتکب نشده بودند. هیچ قتلی هم صورت نگرفته بود. او به دلیل یک اشتباه به بد داده شد. اشتباه و بی‌توجهی مادر گلنار سبب شد که دخترش سی سال را در سختی، بدبختی و به قول خودش در شرمندگی به سر ببرد. او به خاطر یک اشتباه، آرزوی پوشیدن لباس عروسی، جشن و حنا گذاشتن به دستانش را سی سال است با خود حمل می‌کند و احتمالا چندین سال دیگر نیز این کار ادامه پیدا کند.

فتوای علمای افغانستان در مورد بد دادن دختران

در بیست و پنجم ماه اسد سال 1359، شورای سراسری علمای افغانستان با صدور فتوایی، بد دادن دختران را حرام اعلام کرد. این اقدام شورای علمای افغانستان در پی اعتراض یک جوان افغان که باشنده‌ی ولایت پکتیا بود و چندین ماه در کابل خیمه‌ی تحصن بر ضد این فرهنگ بر پا کرده بود، اتفاق افتاد.

شورای سراسری علمای افغانستان در آن زمان گفته بودند که «بد دادن دختران به طور قطعی و شرعی ناروا و حرام است.»

خان‌ولی عادل که خود و خواهرش یکی از قربانیان این فرهنگ بودند، در مقابل خواست خانواده، پدر و اقوامش ایستادگی کرده و پس از آن که اعتراض او در ولایت خودش نتیجه نداد، به کابل آمد و در جاده‌ی دارالامان در مقابل دفاتر اعضای مجلس چندین ماه به اعتراض‌ خود ادامه داد.

اما در قصه‌ی گلنار، او بر خلاف دیگر قضایای بد دادن دختران، قربانی حمله‌ی سگ بر یک دختر شش ساله‌ی همسایه‌ی شان شده است. خانواده‌ی گلنار گله‌دار و مالدار بودند. یکی از روزها، سگی که پاسبان گله‌ی گوسفندهای پدرش بود، خود را از بند رها می‌کند و به یک دختر شش ساله حمله می‌کند. دخترک از ترس سکته کرده و جان می‌دهد. بزرگان روستا فیصله می‌کنند که گلنار باید همسر برادر آن دختر شش ساله شود.

این بانوی روستایی که اکنون حدود 45 سال عمر دارد، مادر پنج فرزند است. او با یک اشتباه مادرش که آن روز مواظب نبود و گردن‌بند سگ گله‌ی‌شان را محکم ببندد، سی سال است که زجر می‌کشد. البته او زجر فرهنگ حاکم در روستاهای افغانستان را می‌کشد تا زجر اشتباه مادرش را.

کاهش سنت بد دادن دختران در این اواخر

با این همه؛ اما مقام‌های محلی در ولایت بغلان مدعی‌اند که این دست رویدادها اکنون بسیار کاهش یافته و امیدوارند که در چند سال محدود دیگر، به کلی از بین برود. یکی از مناطق بغلان که بیشتر درگیری و جنگ‌های درون‌قومی در آن وجود دارد و زمانی فقط دختران تاوان این دشمنی‌های مردان را می‌پرداختند، ولسوالی‌های اندراب بغلان است که اکنون مردم بر علیه این فرهنگ ایستاده است.

باشندگان ولسوالی‌های اندراب می‌گویند که حدود 17 سال است که فرهنگ بد دادن دختران در مقابل جرم و خون‌بهای قتل مردان خانواده، از سوی عالمان دینی و بزرگان قومی این ولسوالی‌ها ممنوع اعلام شده است.

محمد امان، رییس شورای انکشافی ولسوالی بنو به صبح کابل می‌گوید، با وجودی که در سال‌های اخیر قتل‌های زیادی به دلیل دشمنی‌های درون‌قومی در این ولسوالی‌ها اتفاق افتاده است؛ اما در هیچ موردی زنان و دختران در آن قربانی نشده‌اند.

به گفته‌ی محمد امان، نتایج تلخ بد دادن دختران که برعلاوه‌ی پایان نیافتن دشمنی به دشمنی‌های تازه منجر شده بود، سبب شد که بزرگان قومی و عالمان دینی چنین تصمیمی را بگیرند که اکنون همه از آن راضی‌اند. به ویژه به گفته‌ی او، به زنان حرمت گذاشته می‌شود.

ریاست امور زنان ولایت بغلان نیز می‌گوید که موارد بد دادن دختران در این ولایت کاهش چشم‌گیری پیدا کرده است. خدیجه یقین، رییس امور زنان بغلان به صبح کابل می‌گوید: «در ده ماه گذشته‌ی امسال، هیچ موردی از بد دادن دختران در این ریاست ثبت نشده است؛ در سال‌های گذشته نیز آمار بد دادن دختران وجود داشت؛ اما بسیار پایین بود.»

اما زنانی که سی یا بیست سال قبل قربانی این فرهنگ شده‌اند، به سختی باور می‌کنند که مردان افغانستان دست از این کار برداشته باشند. گلنار، یکی از این زنان است که وقتی می‌شنود، بد دادن دختران از بین رفته و یا بسیار کم شده است، اشک می‌ریزد. شاید این اشک شوق باشد و یا هم حسرت درد سی‌ساله که به ما نمی‌گوید.

احمد (نام مستعار) یکی از بزرگان قومی در بغلان که حدود 70 سال سن دارد، چشم دیدش را که از رویدادهای مختلف بد دادن و ازدواج‌های زیر سن چنین می‌گوید: «بسیار زیاد ای گپا بود اولا. کسی از دختر پرسان نمی‌کد که همی نفره قبول داره یا نی. پدرش یا کاکایش و یا برادرش که قول می‌داد هر رقم که می‌شد دختر را به همو نفر به شوهر میدادن. چند روز دختر گریان می‌کد باز آرام میشد. حالی ای گپا گم شده. تا که دختر قبول نکنه به شوهر نمیتن. حتا حالی می‌رون خانه‌ی داماد را می‌بینن و حتا خود دختر داماد را می‌بینه.

احمد که حالا سن و سالی از او گذشته است، می‌گوید که در بسیاری از این بد دادن‌های دختران یا مجبور کردن آنان به ازدواج‌های نخواست و پیش از وقت، باعث می‌شد جنجال‌ها بین خانواده‌ها بیشتر شود و به دشمنی‌های بیشتری بینجامد. «به نظرم همی گپ خوبست. چرا که در او وقت‌های ما که دختر را بدون رضایتش به شوهر می‌دادن باز پسان بسیار جنجال می‌شد. یگان دختر پس از عروسی هم در خانه‌ی خسر روز بدی می‌کد و هر روز جنگ و جنجال در خانه‌ها پیدا می‌شد.

احمد نه تنها شاهد ازدواج‌های اجباری دختران نوجوان و بد دادن دختران بوده است؛ او از ازدواج‌هایی می‌گوید که دختران را در گهوره برای مردان جوان لفظ می‌دادند و این مردان تا جوان شدن دختر، تلاش می‌کردند که مهریه‌ی او را بپردازند. «بسیاری دخترا حتا در گهواره می‌بود برای جوانای 20 ساله و 25 ساله «لَوَظ» (لفظ) می‌دادن. باز او نفر می‌رفت ایران و پاکستان و یا مزدوری مردم را می‌کد تا کلان شدن دختر پیسه پیدا می‌کد باز که دختر کلان می‌شد نکاح میکدن.»

بد دادن، اجبار به ازدواج دخران از طرف خانواده، به شوهر دادن اطفال زیر سن، از فرهنگ‌های جا افتاده در جامعه‌ی اطرافی افغانستان بوده است که در مواردی این اتفاق‌ها با پادرمیانی مجریان قانون و عالمانی دینی انجام شده است.

 عوامل کاهش سنت بد دادن دختران در میان مردم

رییس امور زنان بغلان، بالارفتن سطح آگاهی مردم در مورد حقوق زنان، جدی گرفته شدن این مسأله از سوی شورای علما و بزرگان قومی و حرام اعلام شدن بد دادن دختران را، از عوامل کاهش این فرهنگ عنوان می‌کند؛ اما در ولایت بغلان هنوز هم ولسوالی‌هایی هستند که به دلیل موجودیت تفنگ‌داران غیر مسؤول و اتفاق افتادن قتل‌هایی که به دور از دسترس دولت مرکزی استند، هنوز دختران بهای این جرم‌ها را می‌پردازند.

این اقدام هرچند در کوتاه مدت مانع قتل دیگری می‌شود؛ اما انسان‌های دیگری را دست و پا بسته به جهنم ساخته‌ی دست مردان می‌فرستند که یک عمر باید شکنجه و درد را تحمل کنند.

با این همه، هنوز هم آمار خشونت در ولایت بغلان بالا است. رییس امور زنان بغلان می‌گوید، با وجود تلاش‌های زیادی که برای جلوگیری از خشونت با زنان جریان دارد؛ اما هنوز هم خشونت‌های خانوادگی و قتل‌های ناموسی در این ولایت تکان‌دهنده است.

محراب الدین ابراهیمی                                                                                      25 سرطان1398 

خشونت زن بر زن؛ یا دوام زن ستیزی

گاهی زن‌ها برای این که توانسته باشند عقده‌ی ناشی از فرمان‌برداری را خالی کنند، راه فرمان‌گذاری را در پیش می‌گیرند؛ اما در این صورت نیز زنان تنها می‌توانند بر زنان دیگری فرمان برانند. مثال خوب در این زمینه ارتباط مادر شوهر و عروس و چگونگی ماهیت آن است.

زن‌ها در تاریخ به جز دوران مادرشاهی، همواره محکوم به فرمان‌برداری از مرد‌ها بوده اند. در افغانستان حتا هنگامی که پسر خانواده جوان می‌شود، زن خانواده پس از شوهر ناچار است از پسر نیز فرمان ببرد.
این عرف در بیشتر خانواده‌های افغانستانی جریان دارد و هر چه از شهر‌ها به روستا نزدیک‌تر می‌شویم، این عرف شدت و قوت بیشتری پیدا می‌کند.
در چنین محیطی دیگر مجال گریز از زیر سلطه‌ی مرد‌ها برای زن وجود ندارد؛ زن‌ها در این محیط ناچار به فرمان‌برداری اند؛ این فرمان‌برداری‌ها به خودی خود باعث شکل‌گیری عقده‌ی حقارت در زن‌ها می‌شود.
از سویی هم دست بسته‌بودن زن در تصمیم‌گیری‌های مهم زندگی مثل گزینش شوهر و یا دوست و روش زندگی، باعث تلنبار شدن عقده در زن‌ها می‌شود.
این عقده‌‌ها و ناکامی در فرار از زیر سلطه‌ی مردانه به شکل‌های گوناگونی در کنش و رفتارهای فردی و اجتماعی زن‌ها بازتاب پیدا می‌کند.
گاهی زن‌ها برای این که توانسته باشند عقده‌ی ناشی از فرمان‌برداری را خالی کنند، راه فرمان‌گذاری را در پیش می‌گیرند؛ اما در این صورت نیز زنان تنها می‌توانند بر زنان دیگری فرمان برانند. مثال خوب در این زمینه ارتباط مادر شوهر و عروس و چگونگی ماهیت آن است.
مادر شوهر به دلیل این که او نیز زمانی عروس بوده است و از سوی خانواده‌ی شوهر مورد خشونت قرار گرفته است؛ این خشونت را بر عروسش خالی می‌کند.
خشو یا مادرزن، در برآیند بیمارگونه‌ی ارتباط عاطفی خانوادگی بزرگ شده و تازه توانسته است امتیاز فرمان‌گذاری را به دست بیاورد. مادر شوهر در چنین وضعیت برای خالی کردن خود به شیوه‌های متفاوت و گاهی شرم‌آور به آزار و اذیت عروس خانه می‌پردازد. گاهی این خشونت‌ها در خانواده‌های افغانستان به صدمه‌ی جدی و مرگ عروس منتهی شده است.
گزارش سال روان کمسیون مستقل حقوق بشر، نشان می‌دهد
 97 درصد خشونت بر زنان خشونت خانوادگی است که بدون شک در محیط خانه در کنار خشونت مرد بر زن، زنان نیز به یک‌دیگر خشونت می‌ورزند.
در کنار کنش‌گری در محیط بیمار خانواده، بی‌سوادی و کم‌سوادی خانواده‌های افغانستانی به ویژه خود زنان نیز به دوام خشونت بر زن کمک کرده است. زن زمانی که خواندن و نوشتن بلد نباشد، بدیهی است که با بزرگ‌شدن در محیط بیمار خانواده و جامعه، تنها حقی را برای خود می‌شناسد که در نخست خانواده و سپس جامعه به او داده است.
شمار زیاد زنان افغانستان، بیشتر از آن چه که در دست دارند، نمی‌خواهند و گاهی هم خواستن آن را زیاد می‌دانند. بی‌سوادی زن‌ها و سنتی‌بودن جامعه پیوسته باعث دوام خشونت بر زن شده است. زن افغانستان در خانواده‌ای بزرگ می‌شود که به او یاد داده اند، از برادرش کم‌ارزش‌تر و ناچار به فرمان‌برداری از او است.
زندگی در چنین محیطی، باعث شده که خشونت زن بر زن در خانواده‌ها و جامعه نهادینه شود؛ تا جایی که زن‌ستیزی به هویت زن‌ها و جامعه بدل شده است.
در چنین محیطی پیوسته با دید ابزاری به زن‌ها نگاه شده؛ دیدی که توسط خود زن‌ها نیز تقویت شده است.
زن‌های زیادی هستند که با استفاده از زیبایی ظاهری خود می‌خواهند از مردان امتیاز به دست بیاورند. این امتیاز خواه دریافت محبت باشد و چه برای امتیاز کاری و راه یافتن به اداره‌های دولتی باشد.
این خشونتی است که زن بر خودش تحمیل می‌کند و از سویی با این نوع کنش‌گری، زمینه‌ساز دوام خشونت بر زنان دیگر شده و شناسه‌ی زن را تا سطح ماشین ‌جنسی پایین می‌کشد.
عامل مهم دیگر دوام خشونت زن بر زن، راه‌یابی زنان زن‌ستیز در موقف‌های مهم دولتی و قانون‌گذار است.
در این مورد می‌خواهم از راضیه ‌منگل، نماینده‌ی مردم در مجلس یاد کنم.
او در مجلسی از مردم نمایند‌گی می‌کند که زن‌ها در اقلیت استند و در چنین محیطی به ناهید فرید، نماینده‌ی دیگر مردم در مجلس می‌تازد. در حرف‌ها و اداهایش خشونت و نگاه ابزاری به زن را می‌شود خواند.
او با واژه‌های زشت و اداهای معناداری ناهید فرید را مورد خشونت قرار می‌دهد.
این در حالی است که مجلس نمایندگان نهاد قانون‌گذار و تمثیل‌کننده‌ی حاکمیت ملی است؛ زمانی که چنین شخصی بتواند در نهادی به این مهمی راه پیدا کند، مشکل به نظر می‌رسد که زن‌ها به این زودی بتوانند حقوق از دست داده‌ی شان را به دست آورده و هویت گم‌شده‌ی شان را باز یابند.
زنی که در پارلمان به عنوان نماینده‌ی مردم و به ویژه زنان راه پیدا می‌کند، باید بکوشد تا زمینه‌های سیاسی خشونت بر زن را از میان بردارد و یا کم از کم در راستای کاهش آن کار کند؛ اما شوربختانه برخی از این‌ها زمینه‌ساز خشونت بر زنان در بستر سیاسی آن نیز شده اند.مجیب ارژنگ

زن طلاق‌شده سوژه‌ای جنسی همگانی نیست

ذکیه‌ی بیست‌ساله، چند سال پیش که هنوز چیزی از ازدواج و روابط زناشویی نمی‌داند، بدون تصمیم و خواست خودش، به نکاح مردی درآورده می‌شود. ذکیه، در چهارده‌سالگی به خانه‌ی بخت می‌رود بدون این که بداند به خانه‌ی بدبختی‌اش پا گذاشته است.

او، از همان روزهای اول ازدواج، با رابطه‌ی سرد شوهرش مواجه می‌شود؛ رابطه‌ی سردی که به مرور زمان تبدیل به خشونت‌های دوام‌دار و مرگ‌بار می‌شود.

زن در افغانستان که همواره با اصطلاحات سیاسر، جنس دوم، فرمان‌بردار و ناقص‌العقل تعریف شده است، آن قدر در دیدگاه مردانه‌ی جامعه‌ی افغانستانی بی‌ارزش و قابل هرگونه استفاده بازتاب یافته است که زندگی برای این قشر را در همه جای این سرزمین، دشوار کرده است. دیدگاه استفاده‌جویانه‌ی مردان به زنان در این سرزمین، به بیماریِ مزمن و بدون علاجی تبدیل شده است که زنان تحت هیچ شرایطی نمی‌توانند به هیچ مردی اعتماد کنند و اگر زنی مردی را متفاوت از دیگر مردان دانسته و برای مشکل اندکی به او اعتماد کند، همان مرد متفاوت بدون توجه به داشتن رابطه و استفاده از آن زن، هیچ فکر دیگری در قبال آن نخواهد داشت.
فقر جنسی‌ای که برامد جدایی مردان از زنان است، آن قدر در مردان به عنوان گروهی که آزادی بیشتری در ارتباطات جنسی داشته اند، تأسف‌برانگیز شده است که در هر سن و سال و موقعیتی قرار داشته باشند، توقع جنسی شان از زنان در اولویت روابط شان با این قشر محروم جامعه است. در روایت امروز زندگی به رنگ زن، به زندگی ذکیه (نام مستعار) پرداخته شده است؛ زنی که بعد از خشونت‌های بی‌شمار از سوی شوهرش، سرانجام از خانه بیرون انداخته می‌شود تا مردان دیگری برای به دست‌آوردن و استفاده از او، آستین بالا بزنند و در پی این باشند که حالا این زن مطلقه است و می‌تواند نیازهای مهارنشدنی جنسی آنان را برآورده کند.
ذکیه سال‌ها انتظار کشیده است که شاید طفلی به دنیا بیاورد تا بخشی از خشونت‌های شوهرش کم شود؛ اما این انتظار او هرگز برآورده نشده است. شوهرش بارها او را مقصر دانسته و زیر مشت‌ولگد گرفته است که نمی‌تواند برای او بچه بیاورد؛ با این که ذکیه هنوز نمی‌داند مشکل بچه‌دار نشدن شان به شوهرش ربط دارد و یا به او. او، بارها از شوهرش خواسته است تا با مراجعه به داکتر، مشخص کنند که مشکل از کدام آن‌ها است؛ اما شوهرش با هر بار شنیدن این حرف از سوی ذکیه، او را مورد لت‌وکوب قرار داده و برایش گفته است که به توان و مردانگی او شک نکند.
ذکیه پس از چند سال تحمل خشونت‌های بی‌رحمانه‌ی شوهرش که شاید روزی به پایان برسد، دست آخر با طلاق از سوی شوهرش مواجه می‌شود؛ طلاقی که ذکیه برای نرسیدن به آن، تمام این سال‌ها خاموش مانده و بودن کنار شوهرش را با همه خشونت‌های آن، ترجیح داده بود. ذکیه می‌دانست که پس از طلاق از سوی شوهرش، در جامعه‌ی افغانستان به عنوان زن دست دوم و مطلقه دیده شده و جایگاهش بدتر از روزگاری خواهد شد که کنار شوهرش، شکنجه‌های او را تحمل می‌کرد.
یکی از شاهدان طلاق ذکیه که مردی است پنجاه‌ساله و دارای زن و بچه، به دنبال ذکیه افتاده است و هر روز از او تقاضای جنسی می‌کند. این مرد که برابر پدر ذکیه عمر کرده است، با پیشنهادهای شرم‌آوری هر روز به ذکیه پیام می‌دهد و یا زنگ می‌زند و از او می‌خواهد، حالا که دیگر نه باکره است و نه شوهری دارد، باید بتواند با او رابطه‌ی جنسی داشته باشد؛ در غیر آن به زور بالای او تجاوز خواهد کرد.
ذکیه برای نجات از این مرد پیر که خودش «خرفت» را هم به دنبال نام او وصل می‌کند، به نهادهای عدلی مراجعه کرده است تا مانع مزاحمت‌ها و تهدیدهای این پیرمردی به گفته‌ی خودش «خرفت» شوند.
10 جدی 1398

 «هزار و یک زن چون من»

داستان تجاوزپدربردختردربزرگترین جشنوارهی فیلم

مصاحبه کننده: حسین حیدری

تجاوز جنسی حلیم بر دخترش خاطره، سال پیش رسانهای شد. خاطره در گفتوگو با رسانهها گفته بود که 13 سال مورد تجاوز پدرش قرار داشته است. حاصل این تجاوز یک دختر و یک پسر است.

خاطره حالا بیشتر از 25 سال دارد و با فرزندانی که نمیداند به آنها خواهری کند یا مادری، در یکی از کشورهای خارجی پناهنده شده است. پدر خاطره، سال پیش، پس از تثبیت جرم محکوم به اعدام شد.

داستان تلخ زندهگی خاطره که در فلم «هزار و یک زن چون من» به تصویر کشیده شده، قرار است امسال در بزرگترین جشنوارهی فلمهای مستند جهان در کانادا نمایش داده شود.

صبح با صحرا مانی، کارگردان و فلمنامهنویس «هزار و یک زن چون من» گفتوگوی اختصاصی کرده است.

صبح: چهچیز باعث شد که این فلم را تولید کنید؟

صحرا مانی: ابتدا من با خاطره از طریق یک برنامهی تلویزیونی آشنا شدم. او روی پردهی تلویزیون از تجاوز دردناکی پرده برداشت که هر مخاطبی را وا میداشت تا برای کمک به او اقدامی کند. بعد از چند روز به دیدارش رفتم تا ببینم چه کمکی برایش کرده میتوانم. بعد از مدتی فهمید که من در دانشگاه کابل سینما درس میدهم. به من گفت دوست دارد کسی از زندهگی او فلم بسازد و اگر من بتوانم این کار را کنم، خرسند خواهد شد. وقتی فلمبرداری را شروع کردم، تا ماه اول هم مطمین نبودم که بتوانم از موضع تجاوز و دادخواهی فلمی تهیه کنم، چون سبک کار من سینما وریته (سینما واقعیت) است و من مستندهای خبری را نمیپسندم، فکر میکنم که اینگونه مستندها در سینمای امروز چندان جایی ندارد، آن هم در دورهای که سینمای مستند به جای تلویزیونها به سالن سینماهای پرفروش دنیا راه یافته است. بعد از ماه روزی در محکمهی ابتدایی متوجه شدم که قصه را چگونه تعریف کنم که بتوانم از این داستان مستند شاعرانه بسازم تا قابل نشر در سینما باشد.

داستان فلمتان چیست؟

این فلم، داستان زنی است که سالها به درهای عدالت میکوبد، این زن در راهروهای دادگاههای افغانستان دنبال عدالتی میگردد که وجود ندارد، اما مشکل فقط اینجا نیست، چون زن است و مورد تجاوز قرار گرفته، هر جایی میرود تحقیر و توهین میشود و شکایتش هم خریداری ندارد. حتا سازمانهای مدافع حقوق زن هم دست رد به سینهی خاطره میزنند. پشت دیوار ارگ هم برای دادخواهی میرود، اما گوشی برای شنیدن داستان تجاوز نیست؛ زیرا این داستان، تکراری شده است. در آخر، فکری به ذهنش خطور میکند؛ فکری که جرقهای برای نجات خاطره و آغاز تولید این فلم است. او از رسانهها کمک میگیرد، به برنامههای تلویزیونی میرود و از مردم افغانستان میخواهد که او را از دست ظلم، بیعدالتی، تجاوز و رشوت رها کنند.

این فلم، یک مستند سینمایی بلند با داستانی چند لایه است. اما تم اصلی فلم، داستان دختر 22 سالهای است که سالها از طرف پدرش مورد تجاوز قرار گرفته و از او دو فرزند دارد. او بارها سعی کرده است که خود را از این منجلاب نجات دهد، اما پدر با واسطهبازی و به کمک خانوادهاش خود را از چنگال عدالت رها کرده است. از طرفی، چون پدرش چهرهی خوبی بین اقوام و مردم محل داشت، هیچکسی به حرف دختر گوش نمیداد. قصه از جایی شروع میشود که پدرش به دست قانون میافتد و باید بیگناهی خود را به محکمه ثابت کند. در محکمهی ابتدایی، قاضی رو به خاطره کرده میگوید: «وقتی پدرت بالایت تجاوز کرد، چرا خود را نکشتی؟» و او اکنون نه تنها متهم است، بلکه باید دلیل هم بیاورد که چرا زنده است و برای حقش میجنگد. جواب او به قاضی ریشدار این بود: «بارها خواستم خودم را بکشم، اما چون در اسلام خودکشی حرام است، تحمل کردم.»

بعد از دو سال و نیم تلاش بیوقفه و تهدید، بالاخره او به حقش میرسد و تصمیم میگیرد با فرزندان ناخواستهاش برای همیشه افغانستان را ترک کند، اما پیش از ترک افغانستان میگوید: «شاید هزاران زن دیگر هم در این شهر مثل من بدبخت باشند، اما نمیتوانند حرف بزنند و صدای خود را بکشند. من میخواهم صدای بلند آنها باشم.»

صبح: دشواریها و موانع ساخت این فلم چه بود؟

صحرا مانی: ساختن فلم، آن هم مستند در افغانستان، کار آسانی نیست؛ چون ما نه امکانات داریم و نه حمایت اجتماعی. مردم هم از ارزش کار فلمسازی و به ویژه سینمای مستند آگاهی ندارند، اما این فلم برعلاوهی مشکلات و سختیهای رایج فلمسازی، نوعی مبارزهی طولانیمدت من و خاطره با سیستم قضایی کهنه و زنستیز افغانستان بود. به طور معمول زنها برای دادخواهی جرأت و حوصلهی مراجعه به محاکم قضایی را ندارند، حتا بیشتر مردم از حقوق قضایی و شهروندی خود آگاه نیستند. سازمانها و انجوهایی هم که در این زمینه کار میکنند، کم استند و بیمسئولیت. در این شرایط، تصور کنید که چطور زنی که قربانی تجاوز است، میتواند در محاکم قضایی افغانستان از حق خود دفاع کند. خاطره و من بارها تهدید، تحقیر و توهین شدیم، ولی ایستادیم. من در کنار او قدرت گرفتم و او در کنار من. گاهی هم از دیگران و به طور ویژه از رسانهها کمک میگرفتیم. خوشبختانه بعد از یک سال توانستم یک وکیل خوب و با وجدان برای خاطره پیدا کنم تا مسئولانه قضیهی او را دنبال کند. خانم محفوظه فولاد، زنی است که به توانمندی او در فغانستان کمتر زنی دیدهام. با کمک ایشان و همکارانش خاطره توانست بیگناهی خود را ثابت کند.

صبح: این فلم از نظر تکنیک و ساخت در چه حدی قرار دارد؟

صحرا مانی: فلم توسط دو پرودکشن خانهی سینمای مستند و فرانسه ساخته شد. تلاش شده «هزار و یک زن چون من»، در بالاترین حد معیارهای فلمسازی باشد. یک تیم فعال و آگاه در مورد موسیقی، داستان و مسایل تکنیکی فلم با من همکاری نزدیک داشتند تا اثر خلقشده با بهترین کیفیت بتواند وارد مهمترین جشنوارههای بینالمللی فلم مستند شود. فلم به سبک سینما وریته ساخته شده و اگرچه مستند است، از آوردن هر گونه مصاحبهی کلیشه و رایج فلمهای مستند خالی است. به گونهای که داستان گفته نمیشود، بل اتفاق میافتد. به این معنی که ساخت فلم مستند با این سبک کار بسیار دشوار و زمانگیر است. کارگردان مجبور است سالها وقت بگذارد، منتظر حوادث بنشیند و همیشه با تیم کاری سر صحنه باشد. این گونه، فلمبرداری حدود دو و نیم سال و تدوین یک و نیم سال طول کشید. چون فراهمآوردن بودجهی فلم و اتمام مونتاژ آن در پاریس بسیار پر هزینه است و برای یک فلمساز افغان فراهمکردن این شرایط کار آسانی نیست.

صبح: جای تولید «هزار و یک زن چون من» کجا است؟

صحرانی مانی: «هزار و یک زن چون من» در کابل ساخته شده و میکس و مونتاژ آن در فرانسه صورت گرفته است.

8 صبح: «هزار و یک زن چون من» چه وقت و در کجا اکران میشود؟

صحرا مانی: این فلم ابتدا در جشنوارهی بینالمللی هاتداکس کانادا که بزرگترین جشنوارهی فلمهای مستند است، به تاریخ 27  و 28  اپریل در سینمای اسکوتیا بانک نمایش داده میشود.

بعد از آن در جشنوارهی حقوق بشر نیویورک روی پرده میرود. برای نمایش اروپایی در ماه جون در جشنوارهی بینالمللی فلم در شیفیلد انگلستان که یکی از معتبرترین جشنوارههای فلم مستند در اروپا است، روی پردهی نمایش خواهد رفت.

بعد از آن فلم به کابل میآید تا برنامههای نمایش آن در کابل هم برگزار شود. ما تصمیم داریم همزمان با برنامهی نمایش، کارزاری هم به راه اندازیم تا به این وسیله به قربانیان تجاوز بتوانیم کمکی کرده باشیم، کم از کم با نمایش فلم و ایجاد گفتمانی در جامعهای که به قربانیان تجاوز به عنوان متهم نگاه نشود و دیگر هیچ قاضیای در افغانستان نتواند به یک قربانی تجاوز بگوید که وقتی بالایت تجاوز شد چرا خود را نکشتی.

صبح: وضعیت سینما و تولید فلم را در افغانستان چگونه ارزیابی میکنید؟

صحرا مانی: وضعیت فلمسازی در افغانستان بسیار اسفناک است. فلمسازان خیلی خوبی داریم، مثل آقای صدیق برمک و خانم شهربانو سادات که امیدوارم بیشتر از همیشه بدرخشند، اما در کل، وضعیت ما امیدوارکننده نیست. فلمهای ساختهشده خیلی ضعیف است و به طور معمول کارگردانها سعی میکنند که این واقعیت را نادیده بگیرند که فلمهای تولیدشدهی داخلی فاقد ارزش بینالمللی بوده و به کلی قابل رقابت با بازار بیرونی نیستند. ما مشکلات بزرگ تکنیکی داریم، خاصه در بخش میکس و مونتاژ، ولی مهمتر از همهی این مشکلات، باید بپذیریم پشتیبان یک فلمساز، تفکر و مطالعهی زیاد است که در کشور ما این مسئله نادیده گرفته میشود. فلمها سطحی، شعارگونه و تکراری اند. همان سیستم قصهگویی قدیمی هنوز هم برقرار است. در این عصر و دوره، دیگر کسی سینما نمیرود که قصه، پند و اندرز بشنود. سینما باید تفکر ایجاد کند. در دورهای که جوانها و نسل آیندهی ما دنبال حرف تازهای استند، ما هنوز میخواهیم قصه تعریف کرده، آنها را سرگرم کنیم. ما اگر عاشق حرفهی خود هستیم، باید برایش قربانی بدهیم. فلمهای ما باید و به هر قیمتی با معیارهای بینالمللی و با تیم بینالمللی ساخته شود. این کار آسان نیست، اما شدنی است. باید یاد بگیریم که برای تأمین بودجهی فلم فقط پشت سفارت امریکا و دیگر سفارتخانهها نرویم، بلکه در رقابتهای جهانی شرکت و از آنجا بودجهی فلم را فراهم کنیم. برندهشدن در رقابت جهانی کار آسانی نیست، تلاش زیاد میخواهد، اما درهای جدیدی به روی سینمای کشور باز میکند.

خوشحالم که بیشترین بودجهی فلم از طرف تمویلکنندهگان خارجی فراهم شده که حضور در این مارکیتها و رقابت با دیگر فلمسازان جهانی، کار پر چالشی است و جذب تمویلکنندهگان خارجی پر چالشتر.

ما هر زمانی که توانستیم مارکیت جهانی را متوجه توانایی و استعداد خود کنیم، میتوانیم امیدوار باشیم که کمکم تغییری به وجود خواهد آمد.

در مارکیتهای جهانی، پول برای فلمساز جهانی است. فلمساز افغانی باید خود را با معیارهای فلمسازان جهانی مطابقت دهد. لازمهی این کار تحصیلات، مطالعه، فراگیری زبانهای خارجی و تماشای فلم خوب و حضور در جشنوارههای بینالمللی است. ما فلمسازانی داریم که شهرت و آوازهی زیادی در افغانستان دارند، اما در خارج از افغانستان کسی آنها را فلمساز نمیداند. اهمیت این موضوع در این است که تبادل اطلاعات صورت نمیگیرد و آب راکد، مرداب است. بهتر است به جریان سیال دانش و توانایی بپیوندیم.

صحرا مانی فلمسازی است که تحصیلات سینمایی را تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه هنر لندن خوانده است. بعد از فراغت از دانشگاه با کسب بالاترین نمرات به عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شد و به کشور برگشت تا کار کند. او در کنار تدریس سینما در دانشگاه کابل و بعضی از دانشگاههای خصوصی، به ساختن فلمهای مستند کوتاه و بلند پرداخت.

او تا اکنون 13 فلم بلند و کوتاه ساخته است اکثر سوژههای مورد نظر خانم مانی کودکان، زنان و موضوعات اجتماعی است.                                                                                                                                                                                                                                                          هشت صبح

دردی که با هیچ شانه‌ای حمل نمی‌شود

پلوشه نامزد می‌شود. نامزدش برای او تلفون می‌خرد و گفت‌وگو و رد پیام‌های عاشقانه بین نامزد و پلوشه ادامه پیدا می‌کند. دقیق یک ماهی به ازدواج شان مانده است که دوباره پلوشه همه چیزش (نامزد) ش را از دست می‌دهد. نامزد پلوشه در یکی از جنگ‌ها بین نیروهای امنیتی و طالبان که طرف‌ هیچ کدام شان نیست، کشته می‌شود.

هفده سال دارد؛ دختری از جنوب که درست هنگام جوانی‌اش؛ زمانی که پدر و مادرش منتظر اند، او را در لباس عروسی ببینند و خوش‌حالی او را جشن بگیرند، در یک حمله‌ی هوایی، تمام اعضای خانواده‌اش را از دست می‌دهد. پلوشه، تنها عضو خانواده، زنده می‌ماند.
پس از این حمله که دیگر هیچ کسی برای پلوشه نمانده است، خاله‌اش او را به خانه‌اش می‌برد تا در خانه‌ی او زندگی کند. پلوشه‌ی تنها، زندگی را در خانه‌ی خاله‌اش ادامه می‌دهد تا این که کسی به خواستگاری‌اش می‌آید. جوان خوش‌چهره که از وضعیت زندگی خوبی برخوردارد است. خاله‌ی پلوشه که فرصت را غنیمت دیده است، موضوع را با پلوشه در میان می‌گذارد؛ او نیز این فرصت را برای خودش خوب می‌انگارد و به خاله‌اش می‌گوید که قبول کند.
پلوشه نامزد می‌شود. نامزدش برای او تلفون می‌خرد و گفت‌وگو و رد پیام‌های عاشقانه بین نامزد و پلوشه ادامه پیدا می‌کند. دقیق یک ماهی به ازدواج شان مانده است که دوباره پلوشه همه چیزش (نامزد) ش را از دست می‌دهد. نامزد پلوشه در یکی از جنگ‌ها بین نیروهای امنیتی و طالبان که طرف‌ هیچ کدام شان نیست، کشته می‌شود.
زندگی پلوشه پس به همان نقطه‌ بر می‌گردد؛ به روزی که وقتی در شفاخانه به هوش آمده بود، خبر شده بود که تمام اعضای خانواده‌اش را از دست داده است. چندی از کشته شدن نامزد پلوشه می‌گذرد که برادر بزرگش به دیدن پلوشه می‌آید؛ به دیدن خانم بردارش که دیگر نیست. برادر نامزد پلوشه با خانواده‌اش در کابل زندگی می‌کند و نزدیک به پنجاه سال سن دارد؛ آدمی است روحانی که در بین اقارب و نزدیکان شان به نام ملا مشهور است. او برای پلوشه می‌گوید که به خاطر بهتر شدن روحیه‌اش که از مردن نامزد و خانواده‌اش به هم ریخته و دچار افسردگی شده است، مدتی بیاید کابل تا هم برای او خوب باشد و هم خانواده‌ی نامزدش عروسی که قرار بود به نزدیکی با لباس عروسی وارد خانه‌ی شان شود را، ببینند.
خاله‌ی پلوشه که وضعیت روحی پلوشه را چندی است خراب می‌بیند، به او اجازه می‌دهد که با برادر نامزدش به کابل بیاید تا وضعیت روانی‌اش بهتر شود. پلوشه با برادر نامزدش راهی کابل می‌شود؛ سفری که زندگی پلوشه را به ادامه‌ی بدبختی‌های گذشته‌اش گره می‌زند؛ گرهی که پلوشه می‌گوید تا زنده است، نمی‌تواند خودش را از آن برهاند.
برادر نامزد پلوشه؛ چهل و چند ساله‌ای که روحانی هم است، در طول راه چند بار به شکل بی‌رحمانه‌ای بر پلوشه تجاوز می‌کند و برایش می‌گوید که اگر صدایش را بکشد و به کسی شکایت کند، به او اتهام رابطه‌ی جنسی با دیگری زده و به محکمه‌ی طالبان می‌سپارد. پلوشه تمام راه را خاموش می‌ماند و چندین بار تجاوز را همراه با رنج‌های بی‌شماری که زندگی بر او روا داشته است، تحمل می‌کند.
وقتی به کابل می‌رسند، برادر نامزد پلوشه، او را در یکی از خیابان‌های کابل پیاده می‌کند و راهش را می‌گیرد و می‌رود. پلوشه پس از مدتی بی‌سرنوشتی در خیابان‌های کابل، از کسی جویای آدرس نهادهای دولتی می‌شود و آن شخص پلوشه را به یکی از نهادهای مدافع حقوق زنان می‌برد. پلوشه در ابتدا فقط تا جایی از موضوع که نامزدش کشته شده اعتراف می‌کند و می‌گوید که جایی برای رفتن ندارد.
پس از گذشت نزدیک به یک ماه، پلوشه دچار سرگیجی و تهوع می‌شود؛ تهوعی که کم کم نگرانی پلوشه را زیاد می‌کند و وقتی با خودش محاسبه می‌کند، می‌فهمد که تقریبا دو هفته‌ای از دوران قاعدگی (پریود) ش گذشته است. این جا است که پلوشه متوجه بدبختی دیگری می‌شود؛ بدبختی‌ای که دست از دامن پلوشه برداشتنی نیست و با هر چهره‌ای وارد زندگی او می‌شود. او مطمئن می‌شود که باردار است و باید این موضوع را با مسؤولان این نهاد حمایت از حقوق زنان در میان بگذارد.
پلوشه حالا طفل سه‌ماه در شکم دارد و منتظر این است که برای یک بار هم که شده عدالت به سراغ زندگی‌اش برود و کسی که آخرین بدبختی‌ را به بدبختی‌هایش افزوده است را محاکمه کند. او، نه می‌تواند طفلش را سقط کند و نه توان این را دارد که او را به دنیا آورده و به چشمان او که حاصل یک تجاوز ناخواسته است، نگاه کند. روایت زندگی پلوشه و حسی که وقتی طرفت نگاه می‌کند در چشم‌هایش دیده می‌شود را، نمی‌توان در قالب کلمه‌ها ریخت؛ باید جای پلوشه بود تا فهمید که در او چه می‌گذرد و این همه رنج را با کدام شانه‌اش حمل می‌کند.

 20 عقرب1398

سی سال در انتظار نامزد فراری

بشره روزهای جوانی‌اش را یکی پی دیگر می‌شمارد تا شاید صبحی برسد که نامزد فراری‌اش را با خود بیاورد؛ اما این انتظار پایانی ندارد. طبق سنت‌ها و رسوم رایج در افغانستان که وقتی زنی پایش به نهادهای امنیتی، عدلی و قضایی کشیده می‌شود، انواع نام‌های رکیک بر او می‌گذارند، بشره و خانواده‌اش سال‌های سال را بدون این که برای حل این مشکل به نهاد دولتی‌ای مراجعه کنند، انتظار می‌کشند.

چهل سال دارد؛ زیبای خیره‌کننده‌ی جوانی‌اش، هنوز در لب‌خندهای اجباری و تلخش خودنمایی می‌کند. سی‌ویک سال پیش، زمانی که نُه سال بیشتر ندارد، به عقد مرد بیست و چندساله‌ای در می‌آید و یا بهتر است بگویم درمی‌آورندش؛ چون آن زمان که بشره «نام مستعار» نُه سال بیشتر ندارد، نه چیزی از ازدواج می‌فهمد و نه وارد سنی شده است که جواز قانونی برای بستن عقد داشته باشد.
بشره در همان کودکی نامزد مرد بیست و چندساله‌ای می‌شود که معتاد به مواد مخدر و یکی از افراد پایه در مراسم بچه‌بازی و قمار است. یک سالی از نامزدی بشره با نامزد قمارباز و خلاف‌کارش نگذشته است که، نامزدش در یک درگیری، کسی را به قتل می‌رساند و فرار می‌کند. فراری که هیچ رد پایی از خود به جا نمی‌گذارد.
بشره، کم کم بزرگ می‌شود و به سن بلوغ می‌رسد؛ اما هیچ کسی از اقوام و اطرافیانش، جرأت خواستگاری بشره را ندارند تا مبادا روزی نامزد فراری‌اش از راه برسد و قتل دیگری را مرتکب شود. نامزد فراری بشره، به کابوسی برای بشره و خانواده‌اش بدل شده است؛ برای کسانی که دل‌بسته‌ی زیبایی حیرت‌آور بشره اند. مردان زیادی از اقارب و خویشاوندانش هوای گرفتن بشره را در سر دارند؛ آما هیچ کدام دل و جرأت این را ندارند به خواستگاری او بروند. خانواده‌ی بشره نیز، بشره را زن داماد فراری شان می‌دانند و او را در چهاردیواری خانه، برای نامزدی نگه‌ می‌دارند که سال‌ها می‌شود از او خبری نیست.
بشره نه تنها منتظر نامزد فراری‌اش است؛ او دختر جوانی است با زیبایی خیره‌کننده که شاهد قدکشیدن دختران زیادی و رفتن شان به پای بخت است؛ اما او به گفته‌ی اطرافیانش، دختری است که لیاقت شوهر را نداشته و شوهرش هیچ وقت برای بردن او برنگشته است. او طعنه‌های بسیاری را از اقاربش دریافت می‌کند؛ یکی او را نحس می‌گوید و دیگری دختری که از بس در خانه مانده، ترشیده است. بشره، سه دهه از زندگی‌اش را با این طعنه‌های اطرافیان انتظار می‌کشد. سه‌ دهه‌ای که جوانی و نشاط صورت زیبای بشره را به میان‌سالی غم‌انگیزی تحویل می‌دهد.
ایام جوانی و نشاط بشره، کم کم تمام می‌شود و بشره دیگر وارد سن میان‌سالی شده است. سی سال از روزی که نامزدش فرار کرده است می‌گذرد؛ تا این که خبر می‌رسد شوهرش بعد از فرار به کابل آمده و با زن دیگری ازدواج کرده است که چند پسر و دختر جوان دارد.
طبق رسم افغانستان، اگر دختری به عقد مردی در می‌آید و آن مرد به اثر حادثه‌ی این‌چنینی، ناپدید می‌شود، زن مجبور است تا برگشتن نامزد یا شوهرش دندان صبر در جگر فرو ببرد و انتظار بکشد؛ انتظاری که آخرش معلوم نیست و اگر خبری از مرگ و زندگی مرد فراری پیدا نشود، ادامه‌ی این انتظار تا گورستان آن زن را همراهی می‌کند. سؤالی که با شنیدن داستان بشره در ذهنم نقش بسته است، این است که آیا بشره اگر تا زمان مرگ از نامزد گم‌شده‌اش خبری نمی‌شنید خوش‌حال‌تر بود یا حالا که شنیده است و نامزدی‌اش را فسخ می‌کند؟
به هر حال بشره سی سال انتظار را برای این کشیده بود که شاید روزی نامزدش از راه برسد و او را از این انتظار طاقت‌فرسا نجات بدهد؛ اما نتیجه‌ی سی سال انتظار او، از نامزدی خبر می‌دهد که هیچ گاهی به بشره فکر نکرده و به زندگی و اولادهایش مصروف بوده است. نتیجه‌ی انتظاری به این درازی و طاقت‌فرسایی را باید تنها بشره بتواند درک کند؛ درک آن برای کسی که بیرون از داستان است به صورت خواننده یا نویسنده، کاری است دشوار.
بشره‌ای که سی‌ سال را به نام نامزد فراری‌اش بوده است، پس از فهمیدن این خبر، به نهادهای کشفی مراجعه می‌کند و خواستار بازداشت نامزدش می‌شود. او حالا دنبال این است که ضمن تفریق از نامزدش، او را به تاوانی که سی سال بر بشره وارد کرده است، محاکمه کند.           
5 قوس 1398

بدبختی نام دیگر زن بودن است

نورضیا (نام مستعار) یکی از زنانی است که برای به دست آوردن حق میراثش، مدت‌ها است در نهادهای عدلی و قضایی کشور سرگردان است؛ اما او تا هنوز به هر دری که زده است، به این حق قانونی و شرعی‌اش نرسیده است. نورضیا پنجاه سال دارد و شش پسر و دختر.    شوهر نورضیا فوت کرده و از خودش دو زن با ده پسر و دختر به جا گذاشته است. پس از وفات شوهر نورضیا، پسران ناتنی‌اش، به هزار نیرنگ، شصت او را روی ورقی می‌گیرند بدون این که او از محتوای آن ورق چیزی بداند. نورضیا زمانی متوجه این کار می‌شود که ایو رو پسران ایورش می‌خواهند او را از خانه بیرون بیندازند. وقتی نورضیا خواهان حق میراث از دارایی شوهرش می‌شود، به او می‌گویند که با امضای خودت حق میراثت را برای پسران و دختران ناتنی‌ات بخشیده‌ای.

در افغانستان برای این که بدبخت باشی، زن بودن کفایت می‌کند؛ جنسیتی که همیشه انکار شده است و حقش با موجودیت دیگری قابل تعریف بوده است. زنان در افغانستان آن‌چه بیشتر از همه دارند، انواع خشونت‌های بی‌جا و محرومیت از حقوق شرعی و قانونی شان است. تعریف دیگری زن بودن در جامعه‌ی افغانستان، بدبخت بودن است؛ بدبختی‌ای که مرزی ندارد و از چند سو خودش را در زندگی زنان افغانستان جا داده است.
یکی از مواردی که زنان در افغانستان به دلیل حق‌به‌جانب بودن مردان در همه امور، از آن رنج می‌برند، رسیدن به میراث است که شریعت اسلامی و قوانین کشور آن را حق قانونی و شرعی زنان دانسته است. این حق زنان با این که در متون دینی و قانونی مورد حمایت است؛ اما در عمل رسیدن بیشتر زنان به این حق، گذشتن از هفت خوان رستم است.                                                                                                                                 که گذر از آن با پای شکسته و محدود زنان کار ساده‌ای نیست. اکثر زنان در افغانستان وقتی ازدواج می‌کنند، از میراث پدری محروم می‌شوند که این محرومیت نه جنبه‌ی قانونی و شرعی بلکه جنبه‌ی عرفی دارد؛ عرفی که با زور تعریف شده است. برخی از زنان هم وقتی شوهر شان می‌میرد، به دلیل این که حق سرپرستی اطفال شان به خانواده‌ی شوهر تعلق می‌گیرد، از آن‌چه شوهر برای شان به جا گذاشته است، محروم می‌شوند.
بیشتر این زنان بدون این که حرفی از خواستن میراث به زبان بیاورند، سکوت را ترجیح می‌دهند تا زن خوب و سربه‌زیر شناخته شوند. آن قدر زندگی مردانه در این کشور بر زنان جبر روا داشته است که بسیاری از زنان خواستن حق میراث را جرم پنداشته می‌شود؛ جرمی که مبادا دیگران لب باز کنند و آن زن را زن بی‌همه چیز یا چشم سفید بخوانند.
در بسیاری از موارد، مردان خانواده، میراث و تقیسم آن را حق خود شان می‌دانند. حقی همیشه برادران از آن بهره‌مند اند؛ اما خواهران برای رسیدن به آن شانس کمی دارند و یا هیچ شانسی ندارند. در مناطق دوردست افغانستان، خواستن حق میراث از سوی زنان شرم و ننگ پنداشته می‌شود و زنان هم برای این که سر زبان مردم نیفتند، خاموشانه از حق شان می‌گذرند؛ حقی که مردان از یک موی آن هم نگذشته و نمی‌گذرند.
نورضیا با این که تلاش می‌کند از خانه‌اش بیرون نشود؛ اما پسران ناتنی‌اش او را به شدت لت‌وکوب کرده با اولادهایش از خانه بیرون می‌اندازند. آن‌ها نورضیا را تهدید به مرگ می‌کنند و می‌گویند که اگر به نهادهای عدلی و قضایی مراجعه کند، دختران و پسرانش را خواهند کشت. نورضیا از ترس این که مبادا به پسر بزرگ‌ترش آسیبی برسد، او را به ولایت دیگری فرستاده است.
زندگی نورضیا با پنج پسر و دخترش در حالی از خانه‌ی شوهرش به بیرون انداخته می‌شود که هیچ چیزی در بساط ندارد. شوهر نورضیا پیش از وفات، دارایی‌اش را تقسیم نکرده است؛ بنا بر این، طبق قانون اسلامی و مدنی افغانستان، دارایی‌ای که از شوهر به جا مانده است، باید بین پسران و دخترانش به صورت مساویانه تقسیم شود؛ اما نورضیا زن بی‌سوادی است که پسران ناتنی‌اش با خواندن متن دیگری که حاوی تقسیم مساویانه‌ی میراث است، شصت او را زیر ورقی می‌چسپانند که تمام حقش را به آنان بخشیده است.
نورضیا نزدیک به هفت ماه می‌شود که در نهادهای عدلی و قضایی سرگردان است تا حق خود و فرزندانش را به دست بیاورد؛ اما تا هنوز به چیزی نرسیده است. رسیدن نورضیا به آن چه که حق قانونی او است، برای زنی که هیچ کسی ندارد، کار ساده‌ای نیست. او حتا مطمین نیست که قانون این حق را برای او می‌دهد یا خیر.
افسانه یاس

19 قوس 1398

چرا خشونت جنسی رخ می‌دهد؟

از مجموع نظریات ارایه شده دراین زمینه میتوان نتیجه گرفت کـه جنسیت ناشی از طبیعت زیستی میباشد اما ضعیف دانستن یکی و خشونت‌ورزی و خشونت‌پذیری نه برخاسته از غریزه کـه تابع یادگیری و انطباق با شرایط اجتماعی و تعاملات فردی و گروهی اسـت. شرایطی کـه موجب شکل گیری نگرش‌ها و باورها و هم چنین رفتارهایی میشود کـه فرصت و پشتیبانی برای اذيت و اذیت را مجاز می داند.

نسیت و جداسازی گونه انسانی بـه زن و مرد، یک امر طبیعی اسـت، باید پذیرفت زن و مرد با تمام تفاوت‌هایي کـه باهم دارند، اما در جامعه از حقوق و امکانات برابری برخوردارند. خشونت و ابراز آن یک امر اکتسابی اسـت و بروز آن علیه زنان بیشتر حاصل فرهنگ مذکر اسـت، آسیب‌پذیرتر، ضعیف‌تر، مغلوب و جنس دوم دانستن زنان نه تنها هیچ کمکی بـه کاهش سطح خشونت علیه آن ها نمیکند، بلکه تشدید کننده‌ آن اسـت .                                                                                                                                                                                                     .  27-11-2018

برده جنسی و برده داری جنسی

در نظام برده‌داری، برده جنسی وادار بـه رابطه جنسی با ارباب خود اسـت و امروزه این بردگی جنسی در رابطه با تجارت انسان «بیشتر زنان» تعریف میشود. برده جنسی بـه افرادی گفته می شود کـه بـه اجبار مورد سو استفاده جنسی قرار می گیرند. این اصطلاح امروزه بیشتر با تجارت جنسی زنان و دختران توسط قاچاقچیان انسان در ارتباط اسـت.

برده داری چه معنایی دارد؟

برده‌ داری در بندگی بودن اختیاری و یا غیر اختیاری یک شخص در دست شخص دیگر اسـت. نظام برده‌داری بر پایه عدم تساوی اقتصادی کـه خود ثمره پیدایش مالکیت فردی بود، شکل گرفت. برده‌داری نخست در مصر باستان، در بابل، در آشور ودر چین و هندوستان پدیدار گشت ولی در یونان و روم باستان بـه شکل کلاسیک خود تکامل پیدا کرد.

در شرق و ازآن بردگی بیشتر خصلت پدر شاهی و خانوادگی داشت. در نظام برده‌داری دو طبقه اصلی اجتماعی – اقتصادی بردگان و برده‌داران بودند. طبقات میانه نظیر خرده‌مالکان و پیشه‌وران و عناصر وازده و بدون طبقه کـه از مالکین کوچک ورشکسته ولی غیر برده تشکیل میشدند نیز وجود داشتند.

انواع برده داری

برده بعنوان دارایی: این نوع برده‌داری فرم اصلی برده‌داری اسـت کـه بردگان بعنوان دارایی مالکانشان تلقی و خرید و فروش میشوند.

بیگاری کشیدن

دراین نوع برده‌داری فردی نیروی کارش رابه رایگان در برابر یک بدهی عرضه میکند. مدت زمان این نوع برده‌داری ممکن اسـت مشخص نباشد و حتی کودکان بـه دلیل بدهی والدینشان بـه بردگی وادار گردند. این نوع برده‌داری امروزه رایج ترین شکل اسـت.

نیروی کار اجباری

این نوع از برده‌داری زمانی رخ میدهد کـه فرد وادار می گردد علی‌رغم میلش تحت خشونت یا مجازات ارباب خود و با محدود گشتن آزادی‌هاي شخصی‌اش بکار بپردازد.

ازدواج اجباری

این نوع برده‌داری زمانی اسـت کـه یک یا هردو طرف وادار بـه ازدواج علی‌رغم میل خود میگردند. این شکل از برده‌داری هنوز در جنوب و شرق آسیا و آفریقا قابل مشاهده اسـت. شایان ذکر اسـت کـه در تعداد زیادی از انواع برده‌داری، بخصوص در برده‌داری نوع اول سو استفاده جنسی از بردگان بـه اشکال گوناگون رایج اسـت و از فرد بعنوان برده جنسی نیز استفاده میشود.

بردگی جنسی چیست؟

بردگی جنسی مورد خاصی از برده‌داری و یا کار اجباری اسـت. برده جنسی مانند برده عادی اسـت اما وادار بـه فحشا می‌ باشد. این برده ممکن اسـت وادار بـه انجام کارهای غیر جنسی نیز باشد اما روابط جنسی گاه بـه گاه با برده جنسی مجاز یا حتی شایع اسـت. بردگان ممکن اسـت بـه بردگی جنسی تنها با یک سرور وادار باشند.

بردگی جنسی در دنیای امروز

قاچاق و تجارت انسان بخصوص برده جنسی از پایان جنگ‌هاي یوگسلاوی سابق در 1990 میلادی در اروپا شدت گرفت. پس از عقد قرارداد شنگن در 1993 کـه مرزها در کشور هـای اتحادیه اروپا برداشته شد، معاشرت آسان‌تر گشت و بـه تبع آن قاچاق انسان نیز آسان‌تر از قبل صورت گرفت. پس از قاچاق اسلحه و مواد مخدر، قاچاق انسان یکی از پرسودترین تجارت‌ هاي غیر قانونی جهان اسـت

در گذشته قاچاق و تجارت انسان در کشور هـای فقیر جهان رواج داشت، اما امروزه در اروپا و کشور آمریکا نیز زن و دختر بـه دام قاچاق‌ چیان و تاجران انسان افتاده و قربانی این جنایت میشوند. آمار نشان می دهد بردگی جنسی کـه در واقع هدف اصلی قاچاق‌ چیان انسان اسـت در بیست سال اخیر رشد بسیار بالایی داشته و گردش مالی این تجارت در سرتاسر جهان بـه حدود 25 میلیارد یورو میرسد.

طبق آمار اتحادیه اروپا، تعداد زنان برده جنسی دراین قاره بـه سالانه 500٫000 نفر افزایش یافته و تجارت غیرقانونی انسان، رقمی بالغ بر 10میلیارد دلار رابه جیب تاجران سرازیر می کند. تحقیقات نشان می دهد کـه تعداد زیادی از افرادی کـه بـه دام شبکه‌هاي قاچاق اروپایی می‌افتند در ابتدا نه بـه این منظور بلکه در مسیر مهاجرت و برای کار و یافتن آینده‌ اي بهتر اقدام بـه مهاجرت می کنند.

همه ی‌ساله هزاران دختر و زن عمدتا از مناطق جنوب شرق آسیا، اتحاد شوروی سابق و آمریکای جنوبی بـه مقصد ایالات امریکا بعنوان برده جنسی توسط قاچاق‌چیان گسیل می شوند. انها با قول شغل‌هاي پردرآمدی نظیر مدل یا مهمان‌دار بـه ایالات امریکا آورده شده و بـه خانه‌ها، کلوپ‌ها و مکان‌هاي مخصوص این‌گونه کارها فروخته میشوند. برده‌داری انسان در قرن 21 در جوامع غربی امری باورنکردنی محسوب میشود.

ولی وجود 27 میلیون نفر برده نشان میدهد کـه امروز بیشتر از هرروز دیگری در تاریخ بشر برده وجوددارد. تجارت جنسی دختر‌ها، زنان و کودکان نیز در همین چارچوب تعریف می شود و با ارضای هوس‌هاي شیطانی عده اي از مردم «مخصوصا افراد دارای سادیسم جنسی» بـه ثروت و قدرت سیاست‌مداران، ابرثروت‌مندان و مافیا افزوده میشود.

بر اساس گزارش برنامه توسعه ملل متحد «UNDP» سالانه بیش از دو میلیون زن در سرتاسر جهان وادار بـه تن‌ فروشی میگردند و یا بـه سمت فحشا سوق داده می شوند کـه بیشترین متقاضی اصلی این برده‌ داری نوین و اشکال نوین استثمار را اتباع کشور هـای توسعه‌ یافته اروپایی وآمریکا تشکیل میدهند.                                 25-01-2019

:ز خمی که به چشم نمی بینیم

.شانزده روز  کنفرانس ملل متحد که از 25 نوامبر تا 10 دسامبر را شامل می‌شود

.چندین رویداد مهم جهانی وجود دارد

25 نوامبر که روز جهانی محو خشومت علیه زنان 
اول دسامبریعنی روزجهانی ایدز،6 دسامبر که سالگرد کشتار مونتریال در سال 1989 است. در آن روز 14دانشجوی زن رشته انجنیری به جرم فمینیست بودن در صحن پوهنتون به قتل رسیدند. و همچنین 10 دسامبر که روز پایانی این کارزار و روز جهانی حقوق بشر شناخته می‌شود. نه در این 16 روز و نه در روزهایی که برای زنان نام‌گذاری شده‌اند نمی‌توان خشونت‌ها علیه زنان را دسته‌بندی کرد. گسترده گی و عمق آن‌ از اتاق‌های خواب‌شان شروع می‌شود و در هر محیط خصوصی و عمومی تن و روح‌شان را در برمی‌گیرد. اما در تعاریف سازمان ملل با توجه به معضلات عمده زنان به چند مورد اشاره شده است.
خشونت جنسی، خشونت جنسی غیر تماسی، خشونت کلامی، تجاوز، خشونت اقتصادی، تن‌فروشی اجباری، بارداری اجباری، ختنه دختران، خرید و فروش زنان، خشونت طبقاتی، خشونت‌های ناشی از جنگ، خشونت در زندان، تجاوزهای سیستماتیک، خشونت نگاهی و رفتاری، خشونت سیاسی تنها بخشی از انواع خشونت‌ هاست که زنان در زندگی روزمره با آن دست و پنجه نرم میکنند.در این میان پس از فاش شدن تجاوزهای بسیاری که در جنگ‌های مختلف بر سر زنان آوار شد، سازمان ملل این نوع از خشونت را مصداق »جنایت علیه بشریت اعلام کرد. طبق اسناد موجود در 21 سال گذشته تنها در جمهوری کنگو نزدیک به 200 هزار زن مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند.
موضوع خشونت چیست؟
یک تعداد از دانشمندان به این تصور اند که خشونت یک پدیده عام کلی بوده همه به آن مواجه‌میباشند، بناءً خشونت مربوط به کدام طبقه یا قشر خاص نبوده و محدود به افراد بی‌بضاعت و بیسواد نمی‌باشد. تا جایکه دیده شده روشنفکران، تحصیلکرده‌ها، اهل دانش به خشونت نیز متوسل میشوند.از سال 1981 25 ام نوامبر به عنوان روز جهانی محوخشونت علیه زنان برگزیده شده است. این روز برای یادآوری عزم همگانی برای مبارزه با خشونت علیه زنان انتخاب ومجمع عمومی سازمان ملل متحد در 17 اکتبر 1999 در هشتاد و سومین جلسۀ عمومی با توافق 79 کشور عضویت به عـنوان روزجهانی محو خشونت علیه زنان تصویب و مورد تائید قرار گرفت.. در 25 نوامبر سه خواهر با نام خانواده گی میرابال از جمهوری دومینکا پس از شکنجه و تجاوز جنسی توسط استخبارات نظامی از جمهوری آنکشور به قتل رسیدند. آنها مبارزین زیر زمینی یا مخفی بودند که علیه دیکتاتوری استبدادی تروجیلو فعالیت مینمودند. فینمیست های امریکای لاتین و حوزۀ کارائیب در سال 1981 روز 25 نوامبر را روز بین المللی یادبود از قربانیان تشدد و خشونت علیه زنان و دختران اعلام نمودند. مبارزه جهانی علیه خشونت در برابر زنان رسماً بتاریخ هشتم مارچ 2004همزمان با روز جهانی زنان از جانب نهاد های بین المللی مانند سازمان ملل متحد و عفو بین المللی (امنیستی انترنیشنل) آغاز گردید و قرار بر این تا 25 سال آینده ادامه یابد
خشونت نوعى از عملكرد هاى آزار دهنده با انجام عمل فزيكى انسان هاست كه بشكل جبر، شكنجه و زور بوده كه همراه با انجام عمل فزيكى،روحى و روانى جنسى ، سياسى، اجتماعى و فرهنگى میباشد . که در تمام جهان بين افرادمختلف جامعه وجود دارد . 
- خشونت علیه زنان اصطلاحی تخصصی است که برای توصیف آن کارهای خشونت أميز علیه زنان ، این شکل از خشونت علیه گروه خاصی از مردم اِعمال میشود و جنسیت قربانی پایه اصلی خشونت است كه عامل اصلی خشونت علیه زنان را میتوان در تبعیض یافت که مانع برابری زن با مرد در همه سطوح زندگی میشود ، 
خشونت تنها لت و کوب کردن ، یک چشم کبودی نسیت خشونت صدمه رساندن به مغز و نابودكردن احساس درونى انسانها است كه بمرور زمان توسط عده اى از مردان با انجام عمل فزيكى كه منجر به معلوليت ويا قتل زنان در خانواده ها و جامعه شده و روز بروز بشكل فاجعه آور رشد نموده.
در كشور هاى عقب مانده و سنتى بنابر عوامل مختلف بيشتراست در كشور ما با توجه به سنت های عقب مانده وهمچنان نا توانى جسمی ولطیف بودن جسم زنان در ادوار تاريخ خشونت های سنگین را متحمل شده اند.زنان و دختران ما كه از قانون برابرى در جامعه سنتى محروم بودندو همچنان نبود قانونيت ، عدالت اجتماعئ و عدم توانمندى دولت جهت تطبيق و تأمين قانونيت در كشور . حاكم بودن سنت وفرهنگ كهنه در جامعه . نبود اقتصاد بلند، تكنالوژى مدرن و نداشتن امكانات جهت رشد سيستم آموزشى وروشنگری ، تعليم و تربيه و بلند بردن سطح اگاهى ﻣﺮﺩﻡ در جامعه. مذهب با تعريف و تشرح مختلف و عدم اگاهى مردم از قوانين درست اسلامى در مورد زنان ،خشونت جنسی ، جسمی وکلامئ است.بسیاری از زنان ما هر روز در معرض این خشونت قرار دارند اما بنابر ملاحظات یا ترس به ندرت در برابر این نوع خشونت کاری انجام می دهند مثال هاى خشونت کلامی بسیار وسیع است وبه علت لفظى شفاهئ بودن .ایجاد محدودیت در ارتباط های فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتغال و ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل ازدواج های اجباری دختران به سنین خوردسالى بنا به خواست خانواده ها به شوهر داده مى شوند كه بعد از گذشت زمان ناخوشنودى ها بين زن و شوهر بروز میکند به تربيه ورشدپرورشى و آموزشى اطفال صدمه جسمى ،تربيوى ، و روانى وارد مى نمايد.که این خودضربه به رشد جامعه وادامه زندگی است .
راضیه هوتکی
       25-11-2018                                                                     رئیس شورای زنان افغان مقیم فدراسیون روسیه

پدرانی که دخترکشی می کنند

دیدن دخترکشی رخداد هول انگیزی است که متأسفانه به دلایل متعدد رخ می دهد. به راستی دلیل این مسأله چیست؟

اگر در خبرها چرخی بزنیم و عنوان «قتل دختران» را جستجو کنیم با مواردی برخورد می کنیم که تأسف و تعجب خواننده را برمی انگیزد و فرد را به اندیشه وا می دارد. چرا پدری دختر خود را می کشد؟ مهر پدری چرا از وقوع چنین جنایتی جلوگیری نمی کند؟ یک پدر در چه وضعیتی ممکن است قرار بگیرد که فرزند خود را بکشد؟

برای ورود به بحث بهتر است ابتدا نمونه هایی را ذکر کنیم و سپس به دلایل ارتکاب به این عمل بپردازیم.

پدر هندی 2 دختر خود را کشت.

دو دو ختر نوجوان هندی که از خانه فرار کرده بودند بعد از اینکه پلیس آنها را دستگیر کرد و به خانواده شان تحویل داد، توسط پدر خود به قتل رسیدند.این دو نوجوان 15 و 16 ساله همراه دو دوست خود از خانه فرار کردند و پدرشان موضوع گم شدن دخترهایش را به پلیس گزارش داد.پلیس بعد از جستجو این دو دختر نوجوان را همراه با 2 دوست دیگرشان در خانه ای در حومه شهر پیدا کرد و به خانواده شان تحویل داد، اما پدر این دو دختر همراه یکی دیگر از اعضای خانواده آنها را با شلیک گلوله کشت.

پدری که دختر یک ساله خود را کشت مجنون نیست.

جنون پدر جوانی که مرتکب قتل دختر یک ساله خود شده بود از سوی داکترقانونی کشور رد شد. پدر این کودک با فشار بالش بر صورت کودکش موجب خفه شدن او شده و بدین ترتیب زنده گی این کودک که آرزو نام داشت به پایان رسیده است. پدر آرزو که علی نام داشت وقتی به آگاهی مرکز انتقال یافت درخصوص انگیزه کشتن دختر خود به افسر دوسیه گفت: «هزینه زندگی بسیار بالا بود. توانایی بزرگ کردن دو کودک را نداشته به همین دلیل آرزو را کشتم»

چند روز بعد از این اعتراف، علی ادعای عجیب دیگری را در مورد انگیزه خود عنوان کرد و گفت: «چند روز قبل از کشتن آرزو، همسرم به من خبر باردار شدن خود را برای بار سوم داد. خیلی ناراحت شدم. به او گفتم تا سقط جنین کند ولی همسرم حاضر نشد و به من گفت: «چرا من خودم را اذیب کنم تو یکی از فرزندانمان را بکش» من نیز فردای آن روز وقتی همسرم به حمام رفته بود از غفلت او استفاده کرده و بالش را بر روی صورت آرزو که خواب بود گذاشتم و آنقدر فشار دادم تا جان سپرد.

به دستور بازپرس علی به داکترقانونی انتقال یافت تا امکان وجود جنون او مورد بررسی قرار گیرد. بعد از انجام آزمایشات، جواب داکترقانونی به محکمه امور جنایی ارسال شد. این جوابیه بیانگر آن بود که علی دارای ضعف قوای عقلانی است ولی این ضعف به اندازه ای نیست که او را مجنون به حساب آورد.

پدر معتاد نوزادش را کشت و دفن کرد.

معاون اجتماعی پلیس استان آذربایجان شرقی گفت: پدر معتاد تبریزی دختر 47 روزه خود را خفه و در حیاط منزل دفن کرد. این پدر معتاد زمانی که دختر بچه گریه می کرد عصبانی شده و او را خفه کرد. متهم در بازجویی پلیس، علت این حادثه را اعتیاد خود، ضعف اعصاب و تحت فشار روحی قرار گرفتن در زمان گریه دختر بچه عنوان کرده است.

قلب دختر بچه از ترس ترکید.

دادگاه کیفری تهران مردی را محاکمه کرد که آنقدر دخترش را ترسانده بود که در اتفاقی نادر در علم پزشکی دختر بیچاره قلبش ترکید و مرد. این مرد که گفته می شود به مشروب اعتیاد دارد و مدتی قبل از مادر مقتول (سارا) جدا شده و سرپرستی فرزند خود را به عهده گرفته است در جریان بازجویی گفت به خاطر سوء ظنی که به دخترش داشته او را به قتل رسانده است. رضا (پدر مقتول) درباره نحوه ارتکاب این جنایت گفت: ابتدا مریم را شکنجه کرده و او را با سیم به بخاری روشن بستم بعد مقداری نفت روی او ریخته و او را به آتش کشیدم.

داکتر قانونی با معاینه جسد مقتول گفت: سارا قبل از انفجار از ترس دچار ترکیدگی قلب شده و جان خود را از دست داده است.رضا ابتدا خود را دارای مشکل روحی خوانده و گفت: من می دانستم که عده ای از مدت ها پیش دارند من و سارا را تعقیب می کنند و می خواهند زندگی ما را نابود کنند. این گروه یک گروه اینترنتی بود. در روز حادثه وقتی سارا به خانه آمد، از او خواستم لپ تابش را روشن کند. وقتی او لپ تابش را روشن کرد و به اینترنت وصل کرد متوجه عده ای شدم که با وصل شدن ما به اینترنت در حال رصد کردن ما هستند. آنها می خواستند زندگی دخترم را تباه کنند و سارا هم متوجه نبود. برای نجات سارا تصمیم گرفتم او را بکشم.

سارا را با سیم به بخاری بستم و مقداری نفت روی او ریختم. او شروع به جیغ و داد کرد بعد هم کل اتاق را آغشته به نفت کردم و از او خواستم فریاد بکشد تا دوستان اینترنتی اش به کمک او بیایند. از خانه بیرون رفتم که یک مرتبه خانه منفجر شد.

دخترکشی برای حفظ آبرو

مردی دخترش را به این اتهام که از سوی داماد خانواده (شوهر دختر بزرگ خانواده) ربوده شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفته است به قتل رساند. مرد 53 ساله که احمد نام دارد با این تصور که ربوده شدن دخترش مایه آبروریزی شده و حیثیت خانواده را به خطر انداخته در اقدامی جنون آمیز بین دو گزینه خودکشی و قتل دختر 17ساله اش دومین راه حل را برگزیده و جنایتی تلخ را رقم زد.

(گفتنی است این دختر توسط داماد هوسران خانواده که همسر دختر بزرگ خانواده مذکور است ربوده شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. پدر خانواده هم بعد از این حادثه و بعد از اینکه دختر 17 ساله اش به خانه برگشت او را از ترس آبروریزی می کشد)

دخترکشی ریش سفیدهای روستا با شوک برقی

پلیس پاکستان از کشتن دختری 19 ساله، پس از شکنجه با شوک برقی به دستور شورای ریش سفیدان روستا، در پی اطلاع از رابطه عاشقانه او با پسر همسایه و فرار کردن آنان به شهر کراچی خبر داد.

یک مقام پلیس منطقه محل جنائی در پاکستان در این رابطه به رویترز گفت: آثار شکنجه و سوختگی بر روی گردن، کمر و دست های دختر مشهود است.این دختر پاکستانی که پسر همسایه شان را دوست داشته بعد از مخالفت خانواده با ازدواج آنان به همراه پسر مورد علاقه اش به کراچی فرار می کنند. شیما (نام دختر مقتول) پس از آنکه با خانواده خود تماس گرفت، افراد خانواده او را برای بازگشت به خانه قانع کرده و به او قول داده بودند که پس از بازگشت به او اجازه خواهند داد تا طبق عادت جامعه با دیلاوار (پسر مورد علاقه اش) ازدواج کند. اما پس از بازگشت، پدر، عموها و خویشاوندانش از عمل به قولی که داده بودند سرباز زده و پسری از قبیله خود را برای ازدواج به او پیشنهاد می کنند که دختر از پذیرش خواسته آنها سرباز زده و خویشاوندان تصمیم به کشتن او می گیرند.

و در نمونه ای دیگر پدر ایتالیایی دختر خود را با ضربات متعدد چاقو به قتل می رساند.

این پدر که از مهاجرین ایتالیا است وقتی مشاهده می کند دخترش برخلاف باورهای او رفتار می کند و رفتاری متناسب با رفتار جوانان ایتالیایی دارد و از آنجا که باورهای این مردم مهاجر مسلمان در تضاد با باورها و هنجارهای رایج ایتالیا قرار می گیرد در اقدامی تأسف برانگیز دختر خود را با 22 ضربه چاقو به قتل می رساند.

این مرد که توسط پلیس ایتالیا محکوم به 30 سال حبس شده است درباره رفتار خود می گوید: نمی خواستم دخترم در منجلاب غرق شود. هرچه به او تذکر دادم گوش نکرد و من مجبور شدم او را بکشم. از کرده خود پشیمان نیستم اما لحظه ای که او درد می کشید و در خون غلتیده بود هرگز فراموش نمی کنم.با نگاهی به موارد مذکور و جستجو در علل این وقایع به موارد زیر برمی خوریم:

1- اعتیاد

2- فقر

3- تضادهای فرهنگی

4- باورهای سنتی

موارد چهارگانه فوق تمامی علل و عوامل وقوع پدیده دخترکشی است اما می تواند مهم ترین دلایل باشد.

نکته حائز اهمیت اینکه دخترانی که قربانی می شوند، عموماً بی گناه به قتل رسیده و جان خود را از دست می دهند. اعتیاد که یکی از عوامل چهارگانه فوق است در تغییر خلق، از یک پدر مهربان به پدری بی رحم نقش عمده دارد. فرد معتاد که عموما دچار تنگناهای اقتصادی نیز می باشد، تمام وظایف پدری را قربان اعتیاد می کند و در اقدامی جنون آمیز فرزند دلبند و جگرگوشه خود را از میان بر می دارد.

تفاوتی که اعتیاد با سایر موارد مذکور دارد این است که فرد در حالت غیر عادی به سر می برد و شاید غلبه نیاز به مواد مخدر عامل چنین فجایعی شود اما در سایر موارد یعنی فقر، تضادهای فرهنگی و باورهای سنتی، گویی فرد از سر اجبار تن به چنین کاری می دهد. تصور کنید فردی که در فقر شدیدی به سر می برد و قادر نیست نیازهای اولیه خانواده خود را تأمین کند در چه فشار روحی روانی می تواند قرار بگیرد که در نتیجه آن اقدام به کشتن فرزند خود کند. از این دست اقدامات مواردی در جریان بحران اقتصادی چند سال پیش خصوصا در آمریکا مشاهده شد که یک مرد ۵ فرزند خود را با شلیک گلوله از پای درآورد و سرانجام خود را نیز کشت.

این فرد که در جریان بحران مذکور خانه و دارایی اش را از دست داده بود اقدام به چنین عملی کرد و خود و خانواده اش را از بین برد.اما موردی که در پاکستان و براساس سنن قبیله ای به وقوع پیوسته موردی است که نه تنها در این کشور بلکه در هند ،ایران ، افغانستان هم مشاهده شده است. این باورهای سنتی چنان عمیق هستند که فرد حتی اگر خودش هم بخواهد نمی تواند از آنان فرار کند و به ناچار باید به این رسم و رسوم پای بند باشد. حتی اگر قرار باشد به موجب این رسم دختری را بکشند.

نظیر این حادثه، موردی بود که چند سال پیش در مناطق قبیله ای جنوب ایران رخ داد و پدری به دلیل سوءظن به دختر خود او را زنده به گور کرد و در کمال تعجب معلوم گردید که دختر بی گناه بوده و سوءظن پدر و در واقع فشار روانی ایجاد شده براساس سنت های قبیله ای موجب شده تا پدر، دختر خود را زنده به گور کند.

از موارد دیگری هم که به آن اشاره شد، قتل دختر جوانی است که در ایتالیا به دست پدر خود به قتل رسید. این قتل پیامد تضادهای بنیادین فرهنگی و اخلاقی است که گریبانگیر بسیاری از مهاجران شده است. این تضاد هنگامی رخ می دهد که پدر همچنان براساس باورهای فرهنگی و اخلاقی قبلی خود زیست می کند و با محیط جدید و کشوری که در آن زندگی می کند، هنوز بیگانه است و درست در نقطه مقابل فرزندان با باورهای فرهنگی و اخلاقی جامعه جدید زندگی می کنند که موجب تقابل دو دیدگاه می شود. یعنی دیدگاه پدر در سویی و دیدگاه فرزندان در سویی دیگر و در شکل تاسف بار آن منجر به وقایعی می شود که ذکر آنها رفت.

اما نکته ای دیگر وجود دارد و آن اینکه چرا قتل دختران؟؟؟ و چرا قتل پسران در این دامنه قرار نمی گیرد. به نظر می رسد دلیل اصلی تفاوت نگاهی است که به دختر و پسر وجود دارد. یک فرد معتاد، فقیر و یا کسی که دچار تضادهای فرهنگی و اسیر باورهای سنتی غلط است می اندیشد که دختر آسیب پذیرتر است و پسر شاید بتواند در شرایط سخت دوام بیاورد و خود را حفظ کند و این دختر است که آسیب پذیر است.

از این زاویه نگاه این افراد عمل خود را توجیه کرده و اقدام به قتل را کمکی برای نجات فرزند خود می دانند مانند آنچه که در مورد سارا و یا آنچه در مورد پدر مهاجر و پناهنده به ایتالیا گفته شد. از این دیدگاه این افراد ترحم و نجات دادن فرزند خود را عامل عمل خود می دانند و چنان که در سطور پیش اشاره شد از انجام کار خود تا حدودی هم رضایت دارند.

در مورد عمل به باورهای سنتی هم وضع همان است.

این افراد به غلط برای اینکه مشکل را حل کنند و به شکلی معقول با آن مواجه شوند صورت مساله را پاک می کنند و با تفاوت گذاردن غلط میان دختر و پسر، در اقدامی عجیب فرزند خود را حذف می کنند و به زندگی اش پایان می دهند.

آنچه گفته شد شاید بخشی از تمام واقعیتها باشد .اذهان عمومی به این پدیده حساس وصاحب نظران را نسبت به این موضوع کنجکاو کرده تا شاید برای آگاهی رسانی به مردم کاری کنند.

 در پایان باید تاکید کرد که انسان عزیز هستی است و هستی و جهان بدون انسان بی معنی است و این انسان است که معنابخش به هستی است. هستی برای انسان است و در خدمت انسان و در این میان جان انسان آنقدر ارزشمند است که باید از آن مراقبت کرد نه اینکه اینگونه ارزان فدا شود و فردی به دلایل بی اساس و پوچ هستی و جان خود را از دست بدهد .                                                                                                                                                                        2018-11-25

ارسالی سجیه از امریکا

مژگان عظیمی

گر تن بدهی دل ندهی کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است
گر دل بدهی تن ندهی باز خراب است
این بار نه جام است و نه نوشابه سراب است

اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند                          چون دغدغه مردم این شهر حجاب است
تن را بدهی دل ندهی فرق ندارد                                       یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است

خریدند تنت را و بریدند کفنت را                                    به یک آیه و چند سکه ببستن دهنت را
نه روحی به کار است نه عشقی به بار است                  فقط شهوت مردانه به اندام تو یار است

آن کس که زنی را بفروشد پی پیسه                                حق است که روحش ته دوزخ به عذاب است
هر جای جهان مرتبه زن بلند است                                در کشور من زن مثل میت به حساب است

ای کاش که دلقک شده بودم نه شاعر                          در کشور من ارزش انسان به نقاب است
فقط شهوت مردانه به اندام تو یار است                    
شکستند دلت را و غرور و حرمتت را
سکوتت گرفت از تو تمام فرصتت را                              به نانی تو راضی شدی و هیچ نگفتی
همین است که جاهل زده بر تو همتت را                     
فقط شهوت مردانه به اندام تو یار است                            20-04-2018

 روز جهانی محو خشونت علیۀ زنان و دختران
از نقطۀ نظر طبابتِ روانشناسی، خطر زیاد آن وجود دارد که یکتعداد از فرزندانِ پسر که شاهد تمرین و تکرار انواع خشونت های خانوادگی از جانب پدر بر مادر و خواهر خویش بوده و هستند، در زندگی مجردی د ر داخلِ خانه در قبال خواهر و در زندگی متأهلی در قبال همسر و دختر خود، تمایل آگاهانه و یا نا آگاهانه به تعقیبِ روش پدر را احساس نموده و در مقابل زن در خانه و در اجتماع مرتکب خشونت یعنی جرم شوند.
هیچ پدر در دنیا وجود ندارد که دختر خود را دوست نداشته باشد و اما کمتر پدران در افغانستان وجود دارند که حاضر هستند تابو شکن شده و در اجتماع برخلاف همجنسان خود صدا بلند نموده و دختر خود را تحت مسوؤلیت و حمایت پدرانۀ خویش چنان قرار بدهند که هیچکس جرئت آزار و توهین به حقوق انسانی و قانونی دخترش را ندهد.
بیائید با هم، خشونت علیۀ زنان و دختران افغان را رد کرده، عاطفه و تعقل جامعۀ افغانی را بسوی احترام گذاشتن به حقوق انسانی و قانونی زنِ افغان رهنمود شده و آیندۀ نسل جوان کشور را از تأثیرات خانمانسوز خشونت که در نهایت امر تخریب کنندۀ اخلاق عمومی جامعه میباشد، نجات ببخشیم.
خواستن توانستن است
من به خشونت علیۀ زنان و دختران نی میگویم
متن فوق، امروز 25.11.2016 به مناسبت روز جهانی محو خشونت علیۀ زنان و دختران، به سروده در ذیل افزوده شده است
از گلوی قربانیان خشونت های فامیلی و اجتماعی در افغانستان!
چرا دشنام چرا زور؟              بیا یک چند صبا
برایم " مرد " باش                 با تمامیت زیبایی مرد
در قامت انسان                   که تنها " نر " بودن
ترا تصنیف میکند               در صفوف حیوان
*****
اولین ضربۀ دستت             بروی صورت من
ناگهانی بود و سخت           گلبرگ روان من
تا هنوز از شرم آن             کبود و دردمند است
*****
با تو ام نیست سر جنگ ای مرد      و اما سر یک سلسلۀ آشتی ها
و در این پیمان صلح                     خود را با تو برابر خواهم
ضمیمۀ جدید بتاریخ 13.10.2016
اخطار!
در همان روز که زن سکوت کند        در همان روز که دشنام
او را حیران نکند                           در همان روز که ضربۀ سیلی 
به مثل روز پیشین                         زن را ویران نکند
در همان روز که نگوید                   خسته است یا تب دار
در همان روز که نگوید                   برای من تکۀ گلدار بیار
و یا موی خود را شانه نکند            بی صدا و سایه وار
شوهر را دنبال کند                     برای زن معنی آن خواهد داشت
که دیگر دوستش ندارد                       که برایش همسرش مرده است
و برای شوهر معنی آن خواهد داشت       که او اینک سر انجام
جسمِ زنِ خود را                               بدون روح بدست آورده است
زرغونه عبیدی
12.010.2016
یاسان یاسان:
" خواهي بزنش گردن و خواهي بنوازش
اين سر به قدم هاي کسي خم شدني نيست...! "

 از بغلان تا کانادا – سرگذشت تلخ یک زن افغان

شکیلا زرین، زن جوان افغان، است که خشونت شوهرش آنهم با ضرب مرمی، چهره اش را سوء شکل داده است.خانم زرین زمانیکه 17 ساله بود، جبراً توسط شوهر خواهراش با مردی که چندین سال از وی بزرگتر بود، به عقد نکاح در آمد.او می گوید، زمانیکه به جبر مجبور به ازدواج شد، بار های مورد لت و کوب قرار می گرفت؛ تجاوز جنسی بالایش صورت گرفت و در نهایت با ضرب گلوله، صورت اش سوء شکل یافت. او به تلویزیون بی سی سی گفته است که بدرفتاری با وی در شب عروسی آغاز شد و برای ماه ها ادامه یافت.                                                                  خانم زرین می گوید "از آن شب به بعد {شب عروسی}او {شوهرش} مرا لت و کوب می کرد و بالایم تجاوز جنسی می کرد و همین واقعیت زندگی ام شد."                                                                                                                                                                                                                                             به تدریج، خانم زرین مجبور شد تا به پولیس مراجعه کند و خواهان کمک شود. او به پولیس همچنین گفته بود که شوهر و شوهر خواهرش هر دو با طالبان در ارتباط اند.                                                                                                                                                                                                     اما پاسخ پولیس برایش به گونۀ نبود که انتظار آنرا داشت. خانم زرین می گوید که "پولیس برایم گفت که او شوهر تو است و چیزی بد در برابر تو انجام نداده است. او گوش های ترا قطع نکرده؛ دهان ترا قطع نکرده و بینی ات را قطع نکرده است."

خانم زرین پس از شنیدن استدلال پولیس، از روی ناامیدی، راهی خانۀ مادرش می شود. چند ساعت بعد، شوهرش به سراغ او در خانۀ مادرش میاید و با ضرب مرمی، صورت اش را نشانه می گیرد. خانم زرین می گوید "مرمی که به صورت ام اصابت کرد، نیم از رویم را از بین برد. صورتم، بینی ام، دهانم، چشمم، دندان هایم و الاشه ام همه از بین رفت."                                                                                                                           به نوشتۀ شبکۀ خبری  بی سی  سی ، در سال 2017میلادی، روزنامۀ گاردین، مقالۀ در مورد  خانم زرین نوشت و تلاش کرد تا نظر شوهر وی را نیز در گزارش بگنجاند، اما شوهرش  فقط همین قدر گفته بود که زرین خود به صورتش فیر کرده است.   شوهر زرین در پیوند با این قضیه 10 ماه زندانی و سپس آزاد شد. خانم زرین که در ولایت بغلان زندگی می کرد، پس از شلیک به صورت اش به یکی از شفاخانه های کابل انتقال یافت و حکومت هند در قضیۀ او دخیل شد. سپس حکومت هند، خانم زرین، مادر و خواهر کوچک تر او را به هند انتقال داد، جائیکه برای سه سال پیهم، وی چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفت. حکومت هند، مصارف معالجۀ اش را پرداخت کرد. در هند، کمیشنری عالی ملل متحد در امور پناهندگان در قضیه دخیل شد و از ایالات متحده خواست تا خانم زرین را پناهندگی بدهد. در جون 2016 میلادی، ایالات متحده آنان را به صورت مشروط پذیرفت. پس از تعهد مشروط امریکا، خانم زرین رویایی زندگی نو را در کشوری می دید که از افغانستان بسیار فاصله دارد و از گزند شوهرش نیز در امان خواهد بود.   اما یک سال پس، خانم زرین نامۀ دیگری از ادارۀ مهاجرت ایالات متحده به دست آورد. در این نامه گفته شده بود که به دلایل امنیتی، درخواست آنان رد شده است. در این نامه مشخص نشده بود که روی کدام دلیل مشخص امنیتی، درخواست وی رد شده، اما این رد درخواست، موجب شد تا پناهندگی وی در سویدن نیز رد شود.                                                                          خانم زرین می گوید که پس از دریافت نامۀ ادارۀ مهاجرت امریکا "گریه کردم و گریه کردم که چرا به هیچ کشور اجازۀ ورود داده نمی شوم. با یک افسردگی بی نهایت سیاه مواجه شدم."                                                                                                                                                                                     رد درخواست پناهندگی خانم زرین شش ماه پس از رویکار آمدن دونالد ترمپ، رئیس جمهور ایالات متحده، به قصر سفید صادر شد. آقای ترمپ پس از رسیدن به قصر سفید، مقررات جدید مهاجرت را معرفی کرد و برخی برنامه های مهاجرت به امریکا را به حالت تعلیق آورد.                 سپس کمیشنری ملل متحد در امور پناهندگان درخواست خانم زرین را به کانادا محول کرد. در ماه نوامبر 2017، خانم زرین جهت مصاحبه به سفارت کانادا در دهلی جدید خواسته شد و پس از چند هفته، سفارت کانادا برای او، مادر و خواهر کوچکترش، ویزه داد و در نهایت به تاریخ 30جنوری 2018 آنان وارد کانادا شدند.

حس آزادی در کانادا

زمانیکه خانم زرین در هند به سر می برد، به ندرت بنداژ و پانسمان صورت اش و چشم چپ اش را دور می کرد، زیرا ترس داشت که مبادا مورد تمسخر افراد قرار بگیرد. اما پس از رسیدن به کانادا، دیگر چنین هراسی ندارد. خانم زرین می گوید "بنداژ را دور کردم و با افتخار قدم می زنم. در اینجا هیچ کسی مرا مسخره نمی کند و این چیزی است که بیشترین امنیت را برایم می دهد." حکومت کانادا در جریان حضور نظامی اش در افغانستان و حتی پس ختم حضور نظامی در آن کشور، همواره تلاش کرده است تا زنان و دختران افغانستان را کمک کند.                                        حال خانم زرین از سیاستمداران کانادایی می خواهد تا آنان بدانند که کار های زیادی در افغانستان باقی مانده تا انجام بیابد.   خانم زرین می گوید "می خواهم آنان {سیاستمدران کانادایی} بدانند که زندگی زنان افغان بی نهایت دشوار است. می خواهم آنان همچنین بدانند که زنان افغان بسیار زیاد قوی اند. اما می خواهم نفرت در برابر زنان، متوقف گردد."                                                                                                                      دشواری زندگی نو                                                                                                                                                                                                                            اما زندگی نو برای خانم زرین در کانادا نیز عاری از مشکلات نیست. او می داند که برای سر و سامان دادن زندگی نو در کانادار راه طولانی در پیش دارد. حال او تحت معالجه و مشورۀ داکتر قرار دارد؛ لسان انگلیسی میاموزد؛ و تلاش می کند با محیط و ماحول زندگی نو، آشنایی بیشتر پیدا کند. خانم زرین که یک تصویر قبل از جراحت اش را نیز باخود دارد، می گوید که "به این تصویر همیشه نگاه می کنم که چه بودم و حال چه شدم. فکر می کنم که چگونه یک مرد این کار در برابر یک زن انجام می دهد. چه نوع مرد یک نفر مثل من را چنین آسیب می رساند."

صدای امریکا24-03-2018 

تیغی به‌نام سنت از زنان بر بدن زنان

 قانونی برای توقف ناقص‌سازی‌ جنسی تصویب شود

 آماری از ختنه زنان

فهیمه حسن‌میری: خیلی‌هایشان درست نمی‌دانند چه بر سرشان آمده. فقط این را می‌دانند كه روزها و لحظه‌هایی كه تجربه می‌كنند متفاوت است. بعضی‌ها هم كه بزرگتر بوده‌اند، آن لحظه را یادشان است، كه به مادرشان، به دایه‌شان، اعتماد كردند و بعد آنچه نصیبشان شد، درد بود و درد. به هوش كه آمدند، برای بعضی‌شان جشن گرفته شد و هدیه گرفتند؛ هدیه‌ای برای ختنه شدن! اینها تجربه زنان جنوب و غرب ایران است كه مثل بعضی از زنان كشورهای دیگر، این خاطرات را دارند. عده‌ای این لحظه‌ها را به عنوان جزئی از زندگی پذیرفته‌اند و دست دخترهایشان را می‌گیرند و آنها را می‌برند كه در سرنوشت خودشان شریك شوند و برخی دیگر، می‌خواهند كه این قصه تلخ، پایان داشته باشد. آنها با مبارزان توقف ناقص‌سازی جنسی همراه می‌شوند و در آگاهی‌رسانی به زنان دیگر تلاش می‌كنند؛ هرچند می‌دانند كه هنوز راه درازی در پیش است.
یكی از مبارزان توقف ناقص‌سازی جنسی زنان در ایران، رایحه مظفریان است. او كه به تازگی كتابش به نام «تیغ و سنت» از سوی نشر روشنگران به بازار كتاب عرضه شده، در این پژوهش هشت ساله، به زنان 15 تا 49 ساله جزیره قشم پرداخته و تلاش می‌كند با آگاهی بیشتر، تعداد قربانیان تیغی كه به نام سنت بر بدن زنان كشیده می‌شود، كمتر شود چون «حتی یك قربانی هم زیاد است
گفت‌وگوی خبرآنلاین با رایحه مظفریان، فعال و پژوهشگر حقوق زنان و كودكان را در ادامه بخوانید؛

در یك نگاه كلی، ناقص‌سازی جنسی زنان چه تعریفی دارد؟
ناقص‌سازی جنسی زنان، مثله كردن اندام جنسی زنان يا ختنه زنان، عملی است که طی آن بخشي از اندام تناسلي زن يا تمام آن مورد آسيب قرار مي‌گيرد. ناقص‌سازی می‌تواند در زمان نوزادی یا طی دوران کودکی، نوجوانی یا در زمان ازدواج انجام شود. مطابق با آمار سازمان بهداشت جهانی، بین 100 تا 140 میلیون نفر از زنان و دختران سراسر جهان تحت این عمل قرار گرفته‌اند.

شما در كمپین «گام به گام تا توقف ناقص‌سازی جنسی زنان» برای منع این خشونت علیه زنان فعالیت می‌كنید و حالا هم كتاب «تیغ و سنت» در این زمینه منتشر شده. چرا این موضوع برای شما به یك دغدغه تبدیل شد؟
سال‌ها پیش مادرم كتابی به من داد به نام «گل صحرا» كه شامل خاطرات زنی است كه در كودكی ختنه شده و اتفاقات تلخ زندگی‌اش را بازگو كرده. این كتاب باعث شد فكر كنم شاید در ایران هم چنین اتفاقی باشد. در آن زمان پژوهش و تحقیق خاصی روی این موضوع در ایران انجام نشده بود و به جز چند گزارش محدود، درباره این موضوع حرف زیادی زده نمی‌شد. اینها باعث شد كه این موضوع را به عنوان پایان‌نامه انتخاب كنم، رفتم قشم و در آنجا تحقیقاتی را در این زمینه انجام دادم
چرا قشم؟
قشم یكی از بالاترین آمارها را درباره ناقص‌سازی جنسی زنان در ایران دارد؛ البته در نقاط دیگر كشورمان هم این اتفاق می‌افتد و در كردستان هم آمار این اتفاق زیاد است. وقتي به آنجا رفتم و در تحقيقاتي كه داشتم، متوجه شدم چقدر آمار ختنه زنان در آنجا زياد است، تصميم گرفتم كمپینی برای منع این كار شكل بگیرد و كتاب «تیغ و سنت» هم بر مبنای پایان‌نامه‌ و تحقیقاتی است كه انجام داده‌ام.

چه زمانی به قشم رفتید؟ طبيعتا اين موضوع يك خط قرمز بوده، برخوردهایی كه انجام می‌گرفت چطور بود؟
همانطور كه اشاره كردم، قشم بالاترین آمار ختنه زنان در ایران را دارد، حدود 83 درصد قربانی كه البته بیشترشان اهل تسنن هستند. بله؛ این موضوع مثل یك خط قرمز بود و البته همچنان هم همینطور است چون فضای زیادی برای آموزش وجود ندارد. حتي فرصت كافي براي كار تحقيقاتي هم نبوده. یك سال بعد یكی از دانشجویان مطالعات زنان كه در منطقه كردنشین زندگی می‌كرد، تصمیم گرفت این موضوع را به عنوان پایان‌نامه انتخاب كند اما با او مخالفت شد و بعد از آن هم در جریان قرار گرفتم كه چند نفر دیگر كه می‌خواستند روی این موضوع كار كنند با مخالفت مواجه شدند. با همه اینها، امروز حول و حوش 10 پایان‌نامه در ایران وجود دارد كه یكی از آنها این كتاب است. ما كمپین توقف ناقص‌سازي جنسي زنان را برای همين پر كردن خلاءهای آموزشی راه انداختیم چون حمایتی از هیچ ارگانی وجود ندارد و احساس كردیم باید خودمان برای آموزش مردم دست به كار شویم. ما خودمان می‌رویم با دایه‌ها و اهالی محله‌ها حرف می‌زنیم و آنها را نسبت به عواقب این موضوع آگاه می‌كنیم.

در پژوهشي كه در قشم داشتيد به چه نتايجي رسيديد؟
نتايج زيادي حاصل شد كه بعضي از آنها شامل اين است كه مادران و پدران پاسخ دهندگان بیشتر بیسواد و شوهران آنها هم بی‌سواد یا داراي تحصيلات ابتدایی بودند. در اغلب آمارهای ارائه شده در این پژوهش درصد کوچکی از پاسخ دهندگان چیزی به یاد نمی‌آوردند یا پاسخ نمی‌دادند. در همه موارد، ختنه‌کننده یا ختّان دایه محلی بوده که ختنه‌کردن را به صورت موروثی یاد گرفته و هیچ آموزش حرفه‌ای ندیده است. از میان ختنه‌شدگان، حدود 56 درصد بدون هیچ ترفندی تحت جراحی قرار گرفته‌اند و درصد كمي با نوعی ترفند یا حُقّه به محل ختنه برده شده‌اند. در اين تحقیق مشخص شد 62 درصد از پرسش‌شوندگان در این جزیره علاقمند به ختنه دخترانشان هستند كه این موضوع زنگ خطری برای افزایش این نوع خشونت در صورت اقدام نكردن برای تغییرات فرهنگی و قانون‌های بازدارنده موثر است.
دلیل افرادی كه این كار را انجام می‌دهند چیست؟ 
به طور دقیق مشخص نیست كه این كار از كجا نشات گرفته و بعضی می‌گویند ناقص‌سازی در دوران فراعنه در مصر باستان آغاز شده است. اینکه اين كار ریشه آفریقایی دارد واضح است و فرضیه‌های مختلفی وجود دارد ولی درمورد ایران باید بگويم که مهاجرت برده‌داری آفریقا به منطقه جنوب ایران یکی از فرضیه‌های رواج این سنت است. در هر حال آنچه مشخص است این است كه ناقص‌سازی عملی وابسته به فرهنگ است که موجب آسیب می‌شود. در جوامع مختلف، بیش از یک دلیل برای ناقص‌سازی جنسی ارائه می‌شود. بیشترِ دلایل بر پایه‌ افسانه‌ها و اخبار نادرست قرار دارند. همچنین در جوامع گوناگون افراد برای اقدام به ناقص‌سازی جنسی تحت فشار هستند. آنچه به عنوان پژوهشگر در این سال‌ها شاهد بودم قربانی شدن دخترانی بود که توسط مادران برای انجام عمل به دایه ها سپرده می‌شدند. مردان کمترین دخالت را در ایجاد چرخه رواج این سنت داشتند. مادران ترس دارند که بخت از سر دختران ختنه نشده بپرد و مادر شوهرها دخترانی برای پسرانشان انتخاب می‌کنند که ختنه شده باشند. بنابراین آن چیزی كه باید در جوامع محروم تغییر کند سواد و آگاهی و روشنگری زنان است.

زن‌ها چطور حاضر می‌شوند این خشونت را برای فرزندانشان انجام دهند؟
خانواده‌ها فکر می‌کنند ناقص‌سازی به نفع کودک دختر است. بسیاری از دختران به گونه‌ای تربیت می‌شوند که باور کنند ناقص‌سازی امری پذیرفته شده است و در بزرگسالی، این كار را در حق فرزندان دخترشان انجام می‌دهند. در تحقيقاتي كه داشتم اين نتيجه به دست آمد كه بین تمایل زنان به ختنه دخترانشان و رضایتشان از ختنه خودشان رابطه مستقیم وجود دارد، به این معنا که مادران ختنه شده بیشتر تمایل دارند که دخترانشان ختنه شوند. درواقع بیشتر زنان فکر می‌کنند که دختران ختنه نشده در آینده با عدم شایستگی و مشكلات جنسی رو به رو خواهند شد.

آگاهی‌رسانی‌هايي كه انجام داده‌ايد، در كاهش ختنه زنان موفقیت‌آمیز بوده؟
به دلیل این كه آماری از گذشته وجود نداشته خیلی نمی‌توانیم به طور مستند بگوییم چه مقداري تاثیر داشته اما چیزی كه واضح است این است كه آگاهی‌ها افزایش داشته. در غرب كشور به دلیل فعالیت‌های بیشتری كه انجام شده، ختنه زنان كاهش داشته اما در جنوب ایران هنوز موفقیتی برای كاهش قربانی شدن جنسی زنان حاصل نشده.

عده‌ای برای ناقص‌سازی جنسی زنان، دلایل مذهبی هم ارائه می‌كنند!
بله بعضی از مردم فکر می‌کنند ناقص‌سازی بخش مهمی از مذهب‌شان است اما در تحقیقاتی كه انجام دادم ارتباطی بین مذهب و این كار پیدا نكردم. هیچ مدرکی دال بر این ادعا که ناقص‌سازی جنسی از ملزومات اسلام، مسیحیت، یهودیت یا دیگر مذاهب سنتی است، وجود ندارد. حتی بسیاری از محققان اسلامی در سراسر دنیا، ناقص‌سازی جنسی را محکوم و به صراحت اعلام کرده‌اند که این عمل، یک التزام اسلامی نیست. محققان اسلامی و روحانیون تاکید کرده‌اند که اسلام، مردم را از آسیب رساندن به دیگران منع کرده است و افرادی که عمل ناقص‌سازی را درمورد دختران‌شان انجام می‌دهد، بر خلاف آموزه‌های اسلامی قدم برمی‌دارند. هرچند، برخی محققان استدلال می‌کنند که ناقص‌سازی جنسی از ملزومات اسلامی است. ما حتی استفتائاتی گرفته‌ایم و نتایج علمای دینی را درباره این موضوع پرسیده‌ایم. خيلي مهم است كه مراجع ديني اين كار را نهي كنند.

به این استفتاها اشاره می‌كنید؟
به عنوان مثال، مراجع تقلیدی چون آیت‌الله مکارم شیرازی و آیت‌الله صافی گلپایگانی به پرسش درباره ختنه دختران پاسخ گفتند. حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی فتوا دادند: درعصر و زمان ما ختنه زنان و دختران سفارش نمی‌شود و احتیاط واجب در ترک آن است. حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی هم فرمودند ختنه دختران واجب نیست.

قوانینی هم برای منع ختنه زنان در كشورمان داریم؟
این عمل در ایران از نظر قانونی ممنوع اعلام نشده اما قوانینی وجود دارند که برای قطع هر بخش از اندام جنسی زن مجازات تعیین کرده‌اند. در ماده 664 قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 آمده است: «قطع و از بین بردن هر یک از دو طرف اندام تناسلی زن، موجب نصف دیه کامل زن است و قطع و از بین بردن بخشی از آن، به همان نسبت دیه دارد...». ماده 706 هم می‌گوید: «از بین بردن لذت مقاربت مرد یا زن موجب ارش است

این قوانین توانسته‌اند مانع اجرای این كار شوند؟ 
متاسفانه نه، ما نیازمند این هستیم كه قوانین جامع‌تری برای منع ناقص‌سازی جنسی زنان تصویب شود چون اين كار نمادی از خشونت جسمی، جنسی و تبعیض جنسی است. كمپینی هم كه راه افتاده در همین زمینه فعالیت می‌كند. تلاش کمپین «گام به گام تا توقف ناقص‌سازی جنسی زنان» در ایران همین است که علاوه بر آگاهی بخشی به مردم بتواند ممنوعیت‌های قانونی را در این زمینه محکم‌تر کند. تلاش می‌كنیم با توجه به قوانین ملی موجود در ایران و کنوانسیون‌های بین‌المللی دولت را در دو جنبه قانع کنیم.

در چه مواردی؟
یكی این که دولت باید با پذیرش مرسوم بودن این عمل در برخی مناطق ایران برای دریافت کمک‌های جهانی و اتمام شیوع این عمل در کنار سایر کشورها قرار گیرد و درواقع رسما به یونیسف اعلام آمادگی کند. ضمن اين كه مطالب مربوط به ختنه دختران در دروس رشته‌های پزشکی و پیراپزشکی گنجانده شود تا دانش‌آموختگان این رشته‌ها با آگاهی بیشتر با این سنّت مقابله کنند. مورد دیگر هم این است كه برای تغییرات جدی در قوانین ملی گام‌های بلندتری بردارد. تا زمانی که قانون از ممنوعیت این عمل پشتیبانی نکند همچنان حریم خانگی قربانی‌های بیشتری خواهد گرفت. این افراد در حالی قربانی می‌شوند كه اعضای بدن انسان بدون هدف و بطور اتفاقی به وجود نیامده است. گرچه مرتکبین ناقص‌سازی جنسی زنان آن را اقدامی برای محدود کردن میل جنسی زنان می‌دانند ولی این عمل درواقع مانع ارضای جنسی است در حالی که میل هم‌چنان باقی است                                                                                                                                            
10-03-2018

 خشونت و طلاق

داستان غم‌انگیز یک زن در افغانستان

یکشنبه 20 ثور 1394 - نویسنده: سن آنجیل راسموسن، هرات برگردان: ضیا صادق منبع: روزنامه گاردین

هفده ماه، از آن می‌گذرد که شوهر ستاره، صورت و سینه‌اش را با چاقو برید و او را برای یک عمر معلول کرد. اما موفق به کشتنش نشد. قانون کشور آبایی‌اش افغانستان، تا هنوز برای او اجازه نداده است که از شوهرش طلاق بگیرد. دلیلش هنوز معلوم نیست، همه در مورد ستاره بحث می‌کنند که برایش چه اتقاق افتاده است. در تمام زندگی زناشویی، شوهر ستاره، معتاد به مواد مخدر بوده است. ممکن است او از خانمش خواسته باشد، روزانه برایش 5000 افغانی بدهد، تا بتواند برایش مواد مخدر تهیه کند. ستاره که تنها یک نام دارد می‌پرسد، «آیا شما زنی را سراغ دارید که توانایی پرداخت چنین پولی را داشته باشد؟» ستاره حادثه آن شب را چنین به‌خاطر می‌آورد: در یکی از شب‌های ماه دسامبر سال2013، شوهرم کنترول خود را از دست می‌دهد. خانم ستاره می‌گوید: «آن شب او لبخند بر لب داشت، من غذا برایش آماده کردم. بعد هم رفتیم که بخوابیم.» اما، در همان آغازین ساعات خواب، شاید به‌دلیل کمبود مواد مخدر، شوهر ستاره بالایش حمله کرده و او را بی‌هوش می‌سازد.

ستاره وقتی به هوش می‌آید و بر می‌خیزد، شوهرش بینی او را با چاقو بریده است. زمانی‌که برای دفاع از خود اقدام می‌کند، شوهرش با چاقو بر سینه‌اش فرو می‌کند و هم‌چنان لبش را می‌برد. شوهر ستاره، تا زمانی به ضربه زدن ادامه می‌دهد که ستاره بی‌هوش می‌گردد. وقت ستاره دوباره بر می‌خیزد، خون‌آلود بوده و به سختی خودش را در روی زمین به سوی بیرون می‌کشد. همزمان با دادوفریاد‌های ستاره، چهار فرزندش نیز از خواب بیدار می‌شوند. آن‌ها به تعقیب پدرشان می‌پردازند، اما او از ساحه فرار می‌کند. شوهر ستاره فرار کرد و طبق گزارش‌ها، به شورشیان در ولسوالی شیندند هرات ملحق شده است. ستاره تا هنوز از او خبری نداشه و موفق نشده است طلاقش را بگیرد.

مثل بسیاری از زنان افغانستان که در مناطق روستایی زندگی می‌کنند، و 80 در صد که معادل 700000 هزار بی‌جا شده داخلی می‌باشد، ستاره نیز شناس‌نامه یا تذکره ندارد. تذکره شرط اساسی برای طلاق گرفتن در دادگاه است. برای تذکره گرفتن، یک زن افغان به رضایت شوهر یا پدرش نیاز دارد. این عمل خود نوعی سوءاستفاده کردن از قضیه‌های خانوادگی بوده و سبب خلق مشکلات می‌گردد. ستاره شانس آورد. قضیه او تحت بررسی دادگاه محلی قرار گرفت. هم‌چنان نیروهای اسپانیایی، او را کمک کردند و زمینه تداوی‌اش را در ترکیه و اسپانیا به عهده گرفتند. وقتی او به هرات برگشت، اداره مهاجرت ناروی (NRC) برایش زمینه مشوره‌های قانونی را آماده نموده و یک شناس‌نامه یا کارت هویت برایش گرفتند تا خودش پروسه طلاق خود را آغاز کند. حتا بعدا پدرش که او نیز معتاد به مواد مخدر است، ۵۰۰ افغانی برای تصدیق تذکره ستاره تقاضا کرده است.

آنچه در گذشته برایش اتفاق افتاده است، ستاره می‌گوید، پدرش هرگز به‌خاطر این‌که او را در سن ۷ سالگی به شوهرش فروخته است، متاسف نیست. او می‌گوید: «پدرم گفت، این قسمت تو بود. او به مادرم هشدار می‌دهد، دست به کاری خواهد زد که از این حادثه هم خطر‌ناک‌تر باشد.» در افغانستان، یک بخش بزرگ زنان که مورد خشونت‌های فامیلی قرار گرفته‌اند، در جستجوی طلاق قانونی نیستند. بخشی از این موضوع، به وابستگی‌های اقتصادی زنان به شوهران‌شان مرتبط می‌شود. هم‌چنان فشار‌های فامیلی مانع عملی شدن این کار می‌گردد. بنا به یک گزارش که توسط سازمان ملل نشر شده، تنها5 درصد موضوعات خشونت علیه زنان، به دادگاه گزارش داده شده و تحت پی‌گیری قرار می‌گیرد. حتا برای زنانی که می‌خواهند طلاق‌شان را بگیرند، این موضوع نهایت خسته‌کننده است.

کلثوم صدیقی یکی از فعالان حقوق زن در هرات می‌گوید: «حق طلاق به دست مردان است. هر وقت مرد بخواهد، می‌تواند زنش را طلاق دهد. اما زنان نمی‌توانند شوهرشان را طلاق بدهند، مگر این‌که، شوهر از پرداخت نفقه آن‌ها سر باز زند. در صورتی که یک زن را لت‌وکوب کنند، باید دو فرد شاهدی بدهد. این پروسه بیش از یک سال طول می‌کشد

قسمت پایینی صورت ستاره با جراحت عمیق پوشیده شده است و بخش‌های لب و بینی را نیز در بر می‌گیرد. وقت او را ملاقات کردیم، چادر سیاه‌رنگی روی صورتش گرفته بود. قسمت پایینی صورتش توسط تکه سیاهی پوشانیده شده بود. او هنوز جراحت‌های فروانی دارد. او از ما خواهش می‌کند که از جراحت‌هایش عکس نگیریم. اما چهره ستاره، برای همیشه نشانی از ظلم و ستم باقی خواهد ماند. هرچند ستاره شانس دیگری نیز دارد. حدود یک ماه دیگر، قضیه ستاره، به مرحله سوم یا حکم نهایی قضایی به دادگاه عالی افغانستان در کابل راجع خواهد شد و به پرونده طلاقش پایان خواهد داد.

شاید عده انگشت‌شماری باشند که مثل ستاره قضیه‌شان را پی‌گیری کنند. انجوها، زمینه اندک مشوره‌دهی را مهیا می‌سازند و منابع‌شان محدود است. با وجود مصرف میلیون‌ها دالر، برنامه وسیع دولت مبنی بر توزیع شناس‌نامه‌های الکترونیک هنوز عملی نشده است. در مناطق روستایی، نبود ادارات دولتی و حاکم بودن فرهنگ سنتی موانع و چالش‌های زیادی را به‌وجود آورده است. محمد عبده، مشاور حقوقی موسسه «NRC» در هرات می‌گوید: «بر مبنای عرف و عادات، مردان نمی‌خواهند برای خانم خود تذکره بگیرند. او می‌افزاید، این درست نیست که دست زنت را بگیری و به اداره دولتی ببری، آن‌ها هم عکسش را بگیرند و بر روی صفحه‌ای بگذارند. بعضی از مردان فکر می‌کنند، این یک عمل شرم‌آور است

ستاره تنها با بزرگ‌ترین فرزندش زندگی می‌کند، سه فرزند دیگرش در یتیم‌خانه به سر می‌برند. او با کمک‌های اهدایی اندکی زندگی می‌کند. همسایه‌هایش از صحبت کردن با او هراس دارند. اما، او در امنیت به سر می‌برد و قادر است، آینده بهتری را برای خود و فرزندانش مهیا سازد. ستاره می‌گوید: «من به‌خاطر دخترانم می‌خواهم طلاق بگیرم، من در زندگی خود روی خوشی را ندیده‌ام، اما نمی‌خواهم دخترانم مثل من زندگی کنند. دوست دارم آن‌ها زندگی عاری از رنج و خشونت داشته باشند

روز عروسی‌ به من تجاوز گروهی کردند’

منبع: وبسایت بی بی سی فارسی

وقتی تری گوبانگا در مراسم عروسی‌ا‌ش غایب بود. هیچکس نمی‌توانست تصور کند که او ربوده شده و پس از تجاوز گروهی، کنار جاده‌ای رها شده تا بمیرد. این اولین اتفاق وحشتناک از دو اتفاق غم‌انگیزی بود که پشت سرهم برای این کشیش جوان نایروبیایی افتاد. اما او از آنها جان سالم به در برد.عروسی خیلی بزرگی بود. من کشیش بودم به همین دلیل همه اعضای کلیسای ما و همچنین فامیل و بستگان شرکت می‌کردند. من و هری، نامزدم، خیلی هیجان‌زده بودیم. مراسم ازدواج را در کلیسای جامع آل‌سنتز نایروبی گرفته بودم و یک لباس زیبا هم کرایه کرده بودم.

شب قبل عروسی متوجه شدم که بعضی از لباس‌های هری، از جمله کراوات او پیش من است. او بدون کراوات نمی‌توانست برای عروسی حاضر شود، برای همین، یکی از دوستانم که شب پیش من مانده بود، گفت که وسایل هری را اول صبح برای او می‌برد. صبح زود بیدار شدیم و او را تا ایستگاه اتوبوس همراهی کردم.

گذشتم که به کاپوت یک خودرو تکیه داده بود. ناگهان او من را از پشت گرفت به روی صندلی عقب ماشین انداخت. دو مرد دیگر داخل ماشین بودند. ماشین به راه افتاد. همه اینها در کمتر از یک ثانیه اتفاق افتاد. تکه پارچه‌ای توی دهانم فرو کرده بودند. مشت و لگد می‌زدم و سعی می‌کردم فریاد بزنم. وقتی توانستم پارچه را از دهانم خارج کنم، فریاد کشیدم: “امروز روز عروسی منه!” و اولین ضربه را خوردم. یکی ازمردها به من گفت: “همکاری می‌کنی یا می‌میری”.مردان به ترتیب به من تجاوز کردند. مطمئن بودم که خواهم مرد، اما هنوز برای زنده ماندن می‌جنگیدم.

وقتی یکی از مردها پارچه را از دهانم درآورد آلت تناسلی‌اش را گاز گرفتم. از درد فریاد کشید و یکی دیگر از آنها با چاقو به شکم من چند ضربه زد. در ماشین را باز کردند و من را از ماشین در حال حرکت بیرون انداختند. چند مایل از خانه دور شده بودم، خارج از نایروبی. بیشتر از شش ساعت از زمانی که ربوده شده بودم، می‌گذشت.

بچه‌ای که شاهد بیرون انداخته شدن من از ماشین بود، مادربزرگش را خبر کرد. گروهی از مردم دوان دوان به سراغ من آمدند. بعد پلیس آمد، آنها سعی کردند نبض من را بگیرند اما موفق نشدند. فکر کردند مرده‌ام. من را داخل یک پتو پیچیدند و راه افتادند تا به سردخانه ببرند. در راه، زیر پتو نفسم گرفت و سرفه کردم. مامور پلیس گفت: “زنده است؟” و با ماشین دور زد و من را به بزرگ‌ترین بیمارستان دولتی در کنیا برد.به شدت شوکه شده بودم، کلمات نامفهومی زیر لب می‌گفتم. نیمه برهنه بودم و خون بدنم را پوشانده بود. صورتم از ضربه‌هایی که وارد شده بود، متورم بود. اما سرپرستار حدس زد که من یک عروس هستم. او به پرستارها گفت: “باید بگردیم در کلیساهای اطراف ببینیم آیا گم شدن یک عروس گزارش شده است؟”

اتفاقا کلیسای جامع “آل‌سنتز” اولین کلیسایی بود که به آن تلفن کردند. پرستار پرسید: “آیا یک عروس گمشده دارید؟”  کشیش گفت: “بله ما یک مراسم عروسی برای ده صبح داشتیم اما عروس نیامده است.”وقتی به کلیسا نرفتم، پدرو مادرم خیلی ترسیدند. کسانی را برای پیدا کردن من فرستادند. شایعه‌ها بالا گرفت بعضی‌ها فکرکردند: “شاید نظرش عوض شده؟” اما بقیه گفتند: “نه او اینطور آدمی نیست، چه اتفاقی افتاده؟”بعد از چند ساعت آنها مجبور بودند تزئینات سالن را بردارند تا سالن را برای مراسم بعدی آماده کنند. هری در دفتر کلیسا منتظر ماند. پدرو مادرم وقتی فهمیدند کجا هستم، با همه اطرافیان به بیمارستان آمدند. حتی هری لباس عروسی من را هم آورده بود. اما رسانه‌ها هم از ماجرا با خبر شده بودند و خبرنگاران به بیمارستان آمده بودند. به بیمارستان دیگری منتقل شدم تا راحت‌تر باشم. آنجا دکترها زخم‌هایم را بخیه زدند و خبر تکان‌دهنده را به من دادند: “ضربه‌های چاقو به طور عمیقی رحم تو را پاره کرده و نمی‌توانی در آینده بچه دار شوی.” دکترها قرص پیشگیری از بارداری دادند و همچنین داروهایی که من را از ویروس اچ‌آی‌وی و ابتلا به ایدز مصون می‌کرد. نمی‌توانستم فکر کنم، حاضر نبودم قبول کنم چه اتفاقی افتاده است. هری می‌گفت همچنان می‌خواهد با من عروسی کند. او می‌گفت: “می‌خواهم مراقب او باشم و مطمئن بشوم در آغوش من، در خانه‌مان به سلامت کامل برگشته است.” واقعا من در وضعیتی نبودم که جواب مثبت یا منفی بدهم چون چهره سه مرد و تمام آنچه که اتفاق افتاده بود، تمام ذهنم را درگیر کرده بود.

چند روز بعد، وقتی اثر داروهای مسکن کمتر شد، توانستم در چشمانش نگاه کنم. مدام می‌گفتم متاسفم. احساس می‌کردم انگار باعث سرافکندگی او شدم. بعضی‌ها می‌گفتند که اشتباه خود من بوده که خانه را صبح زود ترک کردم. این حرف خیلی آزارم می‌داد ولی خانواده و هری از من حمایت می‌کردند.

پلیس هرگز متجاوزها رو دستگیر نکرد. چندبار برای شناسایی رفتم اما هیچکدام از آنها را نتوانستم تشخیص بدهم و این کار هر بار آزارم می‌داد و حالم را دوباره بد می‌کرد. ده قدم جلو رفته بودم، بیست قدم عقب برمی‌گشتم. بالاخره به مرکز پلیس رفتم و گفتم: “می‌دانید چه بر سر من آمده. فقط می‌خواهم تمام شود.»

سه ماه بعد از حمله گفته شد که آزمایش ویروس اچ‌آی‌وی من منفی است. خیلی خوشحال شدم اما گفتند بهتر است سه ماه دیگر صبر کنم که مطمئن شویم. من و هری برنامه ریزی برای دومین مراسم ازدواج را شروع کردیم.                              باوجودی که از دست مزاحمت رسانه‌ها خیلی عصبانی بودم، اما شخصی که ماجرای من را خوانده بود از من خواست که به ملاقاتم بیاد. اسمش «وایپ اوگولا» بود و خود او هم از یک تجاوز، جان سالم به در برده بود. با هم حرف زدیم و او گفت که با دوستانش می‌خواهند به ما یک مراسم عروسی مجانی هدیه دهند. او گفت: “بدون حساب کتاب، هرچی که تو بخواهی.” خیلی خوشحال‌ و هیجان‌زده بودم. یک نوع کیک که خیلی گران‌تر بود سفارش دادم. به جای لباس‌عروس کرایه‌ای، حالا می‌توانستم یک لباس‌عروس برای خودم بخرم.

در ماه ژوئیه سال 2005، هفت ماه پس اولین مراسم عروسی برنامه‌ریزی شده‌، هری و من با هم ازدواج کردیم و به ماه‌عسل رفتیم. 29 روز بعد، در یک شب خیلی سرد، خانه خودمان بودیم. هری مقداری زغال چوب آتش زد و به اتاق خواب آورد. بعد از شام آن را بیرون برد چون اتاق خیلی گرم شده بود. من زیر پتو رفتم و او در خانه را قفل کرد. وقتی می‌خوابید گفت که سرگیجه دارد، اما اهمیتی ندادیم. آنقدر سرد بود که نمی‌توانستیم بخوابیم. به همین دلیل گفتم یک پتوی دیگر بیاندازیم. اما هری گفت که نمی‌تواند، چون توانش را ندارد. به طرز عجیبی من هم نمی‌توانستم بلند شوم. فهمیدم یک اتفاقی افتاده است. او از حال رفت، من هم از حال رفتم. به یاد دارم که به هوش آمدم و صدایش کردم. گاهی جواب می‌داد و گاهی جواب نمی‌داد. به زحمت خودم را از رختخواب بیرون کشیدم و به روی زمین انداختم. شروع کردم به خزیدن به طرف تلفن. به همسایه تلفن زدم و گفتم: “یک اتفاقی افتاده، هری جواب نمی‌دهد.”                                                       زن همسایه بلافاصه آمد ولی انگارسال‌ها طول کشید تا بتوانم به در ورودی خانه برسم، به هوش بمانم تا در را به روی او باز کنم. گروه زیادی فریاد زنان درون خانه آمدند. من دوباره از هوش رفتم. در بیمارستان بیدار شدم و سراغ شوهرم را گرفتم. به من گفتند در حال معالجه او در اتاق بغلی هستند. گفتم: “من یک کشیش هستم و چیزهای زیادی در زندگی دیده‌ام. باید با من رک و راست باشید.” دکتر به من نگاهی کرد و گفت: “متاسفم شوهرت نتوانست دوام بیاورد.”                    باورم نمی‌شد. برگشتن به همان کلیسا برای مراسم تشییع وحشتناک بود. فقط یک ماه پیش، آنجا بودم با لباس سفید و هری با کت‌ شلوارش خوش‌تیپ در مقابل من ایستاده بود. حالا، من در لباس سیاه و او درون تابوتی بود حمل می‌شد.  مردم فکر می‌کردند من نفرین شده هستم و بچه‌هایشان را از من دور نگه می‌داشتند. آنها می‌گفتند: “او بدشگون است”. از یک نظر خودم هم همینطور فکر می‌کردم.                                                                                                                                    بعضی‌ها هم من را به قتل شوهرم متهم می‌کردند. این واقعا من را خسته می‌کرد و رنج می‌داد. عزادار بودم.                             کالبدشکافی نشان داد که واقعا چه اتفاقی افتاده است: سیستم تنفسی او پر از گاز منواکسید کربن شده و خفه شده بود.  گرفتار آشفتگی روانی شده بودم. احساس می‌کردم خدا به من پشت کرده، حس می‌کردم همه مرا تنها گذاشته‌اند. نمی‌توانستم باور کنم چطور بقیه مردم هنوز می‌توانند، بخندند، بیرون بروند و زندگی کنند. زمین‌خورده و درهم‌شکسته بودم. یک روز که در بالکن خانه نشسته بودم و به پرندگانی که دور می‌شدند، نگاه می‌کردم، گفتم: “خدایا چطور از این پرندگان مراقبت می‌کنی ولی از من نه؟”

همان لحظه‌ای که این را به زبان آوردم، یادم آمد که بیست و چهارساعت ، غمگین در اتاقی با پرده‌های بسته نشسته‌ام. هیچکس این زمان را به تو برنمی‌گرداند؛ باید بدانی، این هفته‌ها، ماه‌ها و یک سال است که به هدررفته است. واقعیت سختی بود. به همه گفتم که دیگر ازدواج نمی‌کنم. خدا شوهرم را از من گرفته و فکر اینکه بار دیگر چنین فقدانی را تجربه کنم برای من خیلی سخت بود. امیدوارم هیچ‌کس این را تجربه نکند. درد آنقدرعمیق است که با تمام وجودت آن را حس می‌کنی.                                                                                                                                                                                                          اما مردی بود به نام «تونی گابونگا»، که مدام به ملاقاتم می‌آمد. او من را تشویق می‌کرد که درباره شوهرم حرف بزنم و به روزهای خوب فکر کنم. یکبار که برای سه روز به من زنگ نزده بود، خیلی عصبانی شدم. فهمیدم که به او علاقه‌مند شده‌ام. تونی به من پیشنهاد ازدواج داد اما به او گفتم که برو یک مجله بخر و داستان من را در آن بخوان و بگو که آیا هنوز من را دوست داری؟ او بازگشت و گفت که هنوز می‌خواهد با من ازدواج کند.

اما من گفتم: “گوش کن، یک موضوع دیگر هم هست. من نمی‌توانم بچه‌دار بشوم برای همین نمی‌توانم با تو ازدواج کنم.”  او گفت: “بچه‌ها هدیه‌ای از طرف خدا هستند، اگر به ما داد که شکر، اما اگر نه، درآن‌صورت من وقت بیشتری برای دوست داشتن تو خواهم داشت.”

با خودم فکر کردم: “عجب نگاهی به این مساله دارد.” و به او جواب مثبت دادم.تونی به خانه رفت تا به پدر و مادرش بگوید. آنها تا پیش از آنکه داستان من را شنیده باشند، خیلی هیجان‌زده بودند. اما بعد گفتند: “تو نمی‌توانی با او ازدواج کنی. او بدشگون و لعنت شده است.” پدرشوهرم حاضر نشد در مراسم ازدواج ما شرکت کند. ولی ما کار خودمان را کردیم. 800 مهمان داشتیم که خیلی از آنها از روی کنجکاوی آمده بودند. سه سال بعد از اولین ازدواجم بود و من خیلی می‌ترسیدم. وقتی در مراسم عروسی برای زندگی مشترک سوگند می‌خوردیم با خودم فکر کردم: “خدایا من دوباره اینجا هستم، خواهش می‌کنم نگذار او بمیرد.” وقتی مدعوین شروع به دعا خواندن برای ما کردند، بی‌اختیار به گریه افتادم.  یک سال بعد از عروسی ما احساس ناخوشی کردم و به دکتر رفتم، در نهایت شگفتی به من گفته شد که باردار هستم. چند ماه بعد دکتر به خاطر ضربه‌های چاقویی که به رحم من خورده بود، دستور استراحت مطلق داد. اما همه چیز به خیر گذشت. ما صاحب یک دختر شدیم و نامش را “تهیله”. چهار سال بعد، “تودا” دومین دخترمان به دنیا آمد. امروز، من بهترین دوست پدرشوهرم هستم.  کتابی درباره تجربه سختی که داشتم به نام “خزیدن از درون تاریکی”، نوشتم که به مردم امید دوباره برخاستن می‌دهد. همچنین سازمانی تاسیس کردم برای کمک به نجات‌یافتگان از تجاوز. من آنها را قربانیان تجاوز نمی‌نامم. ما به آنها مشاوره می‌دهیم و حمایت‌شان می‌کنیم. به دنبال محلی هستیم که آنها بتوانند برای روبه‌رو شدن با دنیای بیرون آماده شوند.

مردانی را که به من حمله کردند، بخشیده‌ام. این این کار آسانی نبود اما فهمیدم بیهوده است که از دست آنها که هیچ اهمیتی نمی‌دهند عصبانی و ناراحت باشم. اعتقاداتم هم مرا تشویش کرد که آنها را ببخشم و بدی را نه با بدی، بلکه با خوبی پاسخ دهم. مهم‌ترین نکته، سوگواری کردن است. باید همه مراحل آن را انجام داد. باید آنقدر غمگین شوی که تصمیم بگیری برای وضعیت خودت کاری انجام بدهی. باید به حرکت ادامه بدهی، حتی اگر لازم باشد روی زمین بخزی. به طرف سرنوشت حرکت کن چون درانتظار تو است و باید به آن برسی.

تجاوز به حريم خصوصى فردى زنان   

افغانستان و ترور شخصيت زنان در اجتماع 

حريم خصوصى فردى چيست ؟؟

جهان فناور و مدرن  امروز كه به رغم پیشرفت هایی علم وتخنيك را برای نوع بشربه ارمغان می آورد، باعث نقض شدن برخی حقوق و اصول کلی مورد اعتقاد آنان می شود. یکی از مشكلاتى که همیشه در سالیان اخیر قربانی پیشرفت تكان دهنده ى عرصه فناوری و پيشرفت شتاب زده اى جهان امروز بوده است ، محبثى  است به نام حریم خصوصی  ، 

قابل ياد اورى مى دانم که حریم خصوصی فقط قربانی فناوری و پيشرفت جهان امروز نیست، زیرا این موضوع گاهی به علت برخورد قهری و جهلی دولت ها و جوامع مختلف با شهروندانشان بخصوص جوامع عقب مانده نیز دچار خدشه ها  و نقض ها در احترام و حرمت افراد جامعه می شود.

بحث حريم شخصى كه بيشتر روى مكان ، مسكن و يا جاى بود و باش زندگى فردى صورت مى گيرد ولى ما اينبارتجاوز به حريم شخصى را از مكان  اغاز كرده تا تجاوز به حريم شخصى فردى واتوريته اى و اعتبارى افراد جامعه ادامه مى دهيم  

حريم خصوصى  اعتبارى  عبارت از اطلاعات است كه مطلق به خود فرد است و هر شخص اطلاعات مربوط خودش را مجزا ساخته و با انتخاب اين اطلاعات كه خودش بخواهد در برابر ديگران اشكار كند ويا نزد خود نكهدارد

شناساى حريم خصوصى كه يكى از  أساسى ترين الزامات زندگى امروز امر واضع و مبرهن است از يك سو حمايت و پشتبانى داشتن و از سوى ديگر نقص و تجاوز ان از جمله دغدغه هاى قانونى ، حكومت ها و قانون گزاران به عنوان مهمترين و اثرگزار ترين عوامل در اين زمينه بوده است  .    

هر فرد جامعه دارى يك حريم خصوصى  روانى  ، روحى ، زمانى ، مكانى ، ارتباطى ، اعتبارى ، ابرو وحيثت و اتوريته موقف و مسلك  وغيره در جامعه مى باشد   

مصونيت حريم شخصى كه يك أصل پذيرفته شده بخصوص در جوامع پيشرفته است 

 توجه و احترام به اين حريم يكى إز عملكرد هاى اخلاقى  افراد جامعه أعم از زنان ومردان بوده  كه حتى قانون ومحاكم هم نمى تواند بدون كدام دلائل موثق  به اين حريم تجاوز كند

حق حریم شخصی بارها در قوانین بین‌المللی به آن اشاره شده است. به دنبال پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948 و ماده 12 که مستقیم در رابطه با موضوع حریم شخصی است، شروط مشابهی در قرارداد بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون اروپا در مورد حقوق بشر و سایر کنوانسیون‌ها و توافقات منطقه ای آمده است.

" اعلامیه جهانی حقوق بشر در ماده 3چنین بیان می کند: هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد و در اصل 12 نیز آمده نباید در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات هیچ‌کس مداخله‌های خودسرانه صورت گیرد یا به شرافت و آبرو و شهرت کسی حمله شود. در برابر چنین مداخله‌هایی برخورداری از حمایت قانون حق هر شخصی است."

"شورای اروپا در قطعنامه‌ای که درباره حریم خصوصی صادر کرده، حریم خصوصی را به عنوان حقی نسبت به داشتن زندگی با سلیقه خود و حداقل مداخله دیگران تعریف کرده است. 

و همچنان  قوانين ديگرى در ماده 20 اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، ماده 9و 17 میثاق حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون اروپایی حمایت از حقوق بشر و آزادی‌های بنیادین شهروندان در این زمینه قابل اشاره است "

در جامعه پيشرفته و مدرن اروپا 

و ديگر كشور هاى پيشرفته مشكلات چندانى وجود ندارد 

ولى در كشور هاى جهان سوم از جمله جامعه سنتى ما ريشه هاى ساختارى ان بيشتر كه  از روى  عاطفه و نرمش هاى بى سرحد بين أعضاى خانواده ومحل بودوباش در نزديكى با همسايه ها تنگا تنگ  و رنگينتر است 

صميميت هاى بى سرحد شانس بيشتر دخالت افراد را در وظايف شخصى و خصوصى شان  بوجود مياورد

در حالى كه برخورد اجتماعى افراد و صميميت هاى پررنگ نبايد منجر به دخالت هاى غير مجاز در حريم شخصى همديگر صورت بگيرد

كه بنا بر عقب مانده گى فرهنگ علم وتخنيك مدرن و سطح اگاهى افراد جامعه ما حتى در خانواده ها بين همسران ، فرزندان ، مادران ، پدران تجاوز به حريم فردى بنام عزت وغيرت به سطح بلند تر وجود دارد 

بخصوص ميان افراد كه در تنگا تنگ خانواده زندگى مى كنند

 چون موضوع مورد بحث ما زنان است به ريشه يابى تجاوز به حريم خصوصى زنان مى پردازيم 

 حريم خصوصى بانوان  افغانستان كه مبحثى وسيع است ولى مختصرا ريشه يابى انرا مورد بحث قرار مى دهيم .  

- بنا بر خصلت هاى انسانى در هر مرحله حيات بشرى بسيارى از افراد جامعه در معاشرت به افراد ديگر علاقمند كنجگوى  تجسس با فهميدن معلومات جديد فردى علاقمند در خصوصى ترين زندگى همديگر استند و كوشش مى نمايند در مورد دوستان شان معلومات هاى بيشتررا به دست بياورند و با تأمين روابط هاى دوستى سرحد حريم شخصى را عبور مى كنند كه مخالف روند پروسه حفظ حريم شخصى و فردى است

از انجايكه زنان كشور سال هاى دراز را با ممانعت هاى سنتى و مشاركت هاى اجتماعى در اجتماع و عدم حضورشان بنام سياسر ، اورت

مادر اولاد ها ، دختراو مرد و خواهر او پسر در جامعه ما كمرنگ بوده و استند حتى إز نام بردن زنان در بين مردم خود دارى مى شود كه تا امروز هم اين سنت كهنه در تارو  پود مردم ما ريشه دارد و ياد اورى  از نام زنان را نتنهاننگ مى دانند بلكه تولد دختران  را ماتم دانسته به سوگوارى مى نيشينند . 

به اين اساس  با كمال تاسف زنان افغانستان كه دخالت ها و تعرض ها در زندگى خصوصى شان وسيعتر است  وروز بروز بيشتر مى شود  

مثال : همسران يا جفت هاى كه تشكيل زندگى مشترك را اغاز مى كنند بعد از مدتى بنام محبت و دوست داشتن تجاوز به حريم خصوصى  و اعتبارى همديگر را شروع مى كنند و سرحد حريم خصوصى را مى شكنندكه مردان پيشقدم تر از زنان استند وبنام نگهدارى و حفظ  از ابرو و عزت ، غيرت وغرور كه بيشتر تعدادى از مردان جامعه ما تجاوز به حريم خصوصى زنان را اغارگر استند و خود را مالك زنان مى دانند كه اهسته اهسته انقدر اين تجاوز پيش مى رود  كه ديگر زنان بنام حريم خصوصى مفهومى را نمى دانند و حريم خصوصى انان مطلق شده و به مردان جامعه تعلق مى گيرد بعضا هم در ميان جوره هاى روشنفكر باعث از هم پاشيدن زندگى 

زنا وشوهرى شان مى شود كه بحث جداگانه است . 

پس تجاوز به حريم خصوصى همديگر بخصوص زنان يكى از برجسته ترين بحث هاى مبرم كشور هاى جهان سوم و عقب مانده بخصوص كشور ما است   كه نقش زنان را در زندگى اجتماعى ضعيف ساخته و زندگى فردى و شخصيتى  درونى زنان به سطح پايان نزول مى كند و مشكلات بيشتر را در خانواده ها  و حتى در مسايل سياسى و اجتماعى جامعه ببار مى اورد 

از مشاركت زنان در اجتماع بخصوص در رسانه ها كه هم دغدغه بيشتر را ببار اورده است مى خوانيم  

مثال :  بانوان رسانه اى 

ترور شخصيت سياسي ، اجتماعى ، فرهنگى زنان كه از تجاوز به ان هميشه در حراس اند بحث وسيع است

ولى  در اين بحث ترور شخصيت هاى رسانى زنان كشور بيشتر مورد بحث است  

كه مختصر اشاره مى شود 

در بسيارى از كشور هاى عقب مانده جهان سوم بخصوص در كشور ما ترور شخصيت هاى سياسى ، فرهنگى و اجتماعى  زنان توسط تعدادى از مردم ما بخصوص مردان  كه بمنظور أهداف خاصى شان ازار و اذيت جنسى زنان بيشترصورت مى گيرد و  با استفاده  از اطلاعات خصوصى زنان طرف مقابل را بمنظور تطبيق اين اهداف  انان را  مورد حمله رسانى قرار مى دهند  و بعضا هم بعد از تهديد هاى شخصى  طرف مقابل ، بخصوص در مورد تجاوز جنسي بالأى  كارمندان رسانه اى  تعدادى از تلويزيون ها ،راديو ها و غيره  در داخل كشور كه شكايات بيشتر از اين ناحيه بدست أمده است و همچنان در رسانه هاى انترنتى مانند فيسبوك كه تا نشر  كردن فلم هاى سكسى و غيرمجاز عليه زنان تجاوز به حريم اعتبارى و شخصيتى زنان صورت مى گيرد   

به اين منظور أكثريت زنان  به علل تجاوز به حريم اتوريته اى شان از استفاده فسيبوك ها و رسالته هاى انترنتى مى ترسند واشتراك نمى كنند شكايت هاى وافر از رسانه ها در زمينه وجود دارد

 كه از آزار و اذیت‌های جنسی زنان و تا ترور شخصيت هاى فرهنگى  ،سياسى و اجتماعى شان  در رسانه‌ها به‌عنوان عمد‌ه‌ترین مشکل در كشور ماست 

"واشنگتن‌پست در ادامه گزارش خود به اظهارات «مونیکا بایکرت» رئیس سیاست‌گذاری جهانی فیس‌بوک اشاره کرد و نوشت: تحمل آنها، در مورد کسانی که کاربران فیس‌بوک را با تهدید روبرو می‌سازند، صفر ا

قسميكه ياد اورى شد 

زنان  از طرف نام هاى مستعارمورد تهديدو ترور با فلم هاى ساختگى و دور از واقعيت ها ويا نوشتار هاى زننده اى توسط تعدادى از مردان  

در رسانه ها مواجع استند 

تعداد از مردان روشنفكر ما هم كه ذهنيت زنتسيزى را از تربيه دوره كودكى با خود دارند اگاهانه ويا نا اگاهانه با استفاده ازاعتبار شخصيتى شان در جامعه  مانند مهره هاى مافياى بنابر برخورد هاى سليقوى خويش زنان را در رسانه ها ترور شخصيت مى نمايند و يا زنان مورد ترور شخصيت قرار مى گيرند كه مطمينا تعداد بيشتر 

زنان اين خاطرات تلخ را با خود دارند  

راه هاى بيرون رفت !  در اولين قدم ها هر فرد جامعه ما با اگاهى و خود اموزى مطابق برخورد هاى فردى و زندگى شهر وندى  را با مراعات كردن و احترام گذاشتن به حريم شخصى همديگر را ازخود شروع كرده و بالاى ديگران تطبيق كنند  

در قوانين أساسى كشور هم  چنين مى خوانيم

قانون حريم  خصوصى فردى را محترم شمرده  و حمايت  مى نمايد  

" در ماده 628 کود جزایی در این مورد چنین مى خوانيم :  «شخصی که با استفاده از وسایل علنی، اسرار فامیلی دیگری را افشا کند، گرچه حقیقت داشته باشد، به جزای نقدی از ده هزار تا سی هزار افغانی محکوم می‌گردد.» ماده 629 در دو فقره در این مورد چنین صراحت دارد: فقره اول: «شخصی که به مکالمه‌ی مخابراتی دیگری بدون اجازه گوش دهد یا آن را ثبت کند، به جزای نقدی ده هزار افغانی محکوم می‌گردد. فقره دوم: شخصی که اسراری را که توسط تلیفون یا ایمیل یا فکس یا مکتوب ارسالی یا به هر طریق دیگر به آن آگاهی حاصل کرده، به قصد وارد نمودن ضرر به دیگری افشا کند، به جزای نقدی از ده تا سی هزار افغانی محکوم می‌گردد.» هم‌چنان در ماده 692 چنین صراحت دارد: «شخصی که به وسیله گفتار، حرکات، نوشته، یا خواسته‌های نامشروع موجب صدمه به شخصیت و کرامت زن یا سبب ترس و ناامنی یا فشار‌های روانی یا کاهش مشارکت اجتماعی زنان گردد، مرتکب جرم آزار و اذیت شناخته شده و قابل مجازات می‌باشد.»

و هم‌چنان اگر شخصی تصاویر و یا ویدیو‌های اشخاصی را که مورد تجاوز قرار گرفته‌اند، به نشر بسپارد، قابل مجازات می‌باشد.

پس  تجاوز به حريم شخصى زنان بحث وسيعتر در كشور هاى جهان سوم و عقب مانده نسبت به كشور هاى پيشرفته است و عوامل ان :  

در ريشه يأبى تجاوز به حريم شخصى زنان جامعه ما مسائل مبرم و قابل بحث در بالا تذكر يافته بيشترين نقش را بازى مى كند و به نكات ذيل هم توجه صورت گيرد 

- در تأمين روابط  هاى دوستى ها و صميميت هاى خود را تا يك سرحد مشخص با حفظ  اين احترام متقابل به حريم خصوصى همديگربا دوستان و شهروندان تأمين نمايند .  

- توجه به اموزش حريم شخصى از كودكى بأيد 

از خانواده ها شروع با همكارى مشوره دهنده گان وكارمندان اطفال در نظر گرفته شود به كودك 

بأيد اموخت دروازه را بدون تك تك باز نكن ، صداى كسى را گوش نكن واحوال برى نكن 

كه متاسفانه بنا بر شرائط زندگى كودكان كه در سطح  اقتصاد بدى قرار دارند كارى است مشكل ولى امكان پذير 

- تنزيل نسل توسط امكانات مدرن در حاليكه انكشاف نسل بشكل سه برابر در خانوداده ها نسبت به جوامع پيشرفته است

و توجه به كودكان و نسل جوان نسبت به كشور هاى ديگر در سطح نازل قرار دارد  بنابر ان دوره كودكى در مسكن يا جاى زندگى خانواده تربيه اطفال ما هم در اين عرسه كار بيشتر صورت نگرفته حتى در مورد مفهوم حريم شخصى تعدادى بعد از بزرگ سالى هم چيزى نمى دانند 

اگر در جوامع بيشرفته ديده شود كه چنين نيست توجه بالاى كودكان از سنين كودكى از خانوداده و كودكستان ها تا دوره بلوغيت و حتى بيشتر در اين عرسه با كودكان جهت اگاهى و درك بيشتر شان ميتود هاى مختلف وجود دارد و مورد استفاده قرار مى گيرد  

و احترام به حريم شخصى را با تربيه نسل هاى جوان شان در جامعه رشد مى دهند 

ودرج قوانين شان گرديده است 

باز هم از ماده 20اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، ماده 9 و 17 میثاق حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون اروپایی حمایت از حقوق بشر و آزادی‌های بنیادین شهروندان در این زمینه قابل اشاره است

-  فراگيرى علم و تخنيك مدرن

متاسفانه نقش افراد جامعه در فراگيرى علم و تخنيك مدرن  و عدم دسترسى  و علاقمندى مردم به علم و تخنيك امروز هم مشكلى است قابل بحث است   

- عقب مانده گى جامعه    بيسوادى ، فقر ، عدم تأمين عدالت اجتماعى ، نبود صلح وثبات ، بيكارى ، كمبود ها و عقده هاى فردى ، سطح اگاهى وغيره  

- ارتفاع سطح زندگى مدرن شهروندى

زندگى مستقل و دور از قوم و خويشاوندان هم مشكلى است در طرز پيشتبرد زندگى فاميلى  وحفظ حريم شخصى مردم قراردارد 

ترس از جداى فاميل ها و قوم ها كه در غلبه كردن به مشكلات اكثرا مردم  قومى و يا گروى مشتركا  عمل مى كنند زيرا تأمين قانونيت و تطبيق قانون در كشور به سطح نازل بوده ويا هم وجود ندارد بنابر ان مسكن مشترك و تأمين زندگى گروپى ، قبيله وى و روابط هاى تنگا تنگ افراد جامعه ما تجاوز به حريم شخصى بيشتر توسعه مى دهد

مردم بايد از زندگى كلكتيفى وقبيله وى به طرف زندگى مستقل و مدرن در فضاى  سالم و امنيت شهروندى سوق داده شوند .   

امروز كه ديگر نسل جوان پيشرفته و متكى به شخصيت هاى فردى شان را بيشتر با خود داريم و از جانب ديگر نياز فطرت فردى مصونيت حريم خصوصى را يك أصل پذيرفته شده مى دانند 

اخلاق فردى هم تقاضاى مصونيت حريم شخصى را از تعرض غير مى نمايد 

دريافت بهترين راه هاى تجاوز به حريم شخصى و اعتبارى فردى را در احترام و مراعات كردن حقوق شهروندى همديگر با حفظ قوانين تصويب شده دولت بايد در نظر داشت كه عمل خلاف يا مخالفت به انرا نزد قانون هم جرم دانسته مى شود . 

و تجاوز به حريم شخصى افراد توسط فردى يا گروى دور از اداب و اخلاق پسنديده مردم و جامعه است 

كه هر فرد جامعه وظيفه دارد كه با تجديد تربيت

درونى خويش وظايف و مسووليت هاى خويش را در مقابل همديگر رشد و تربيه نسل هاى بعدى در اين عرسه انجام دهند . 

اميد وار استم مقاله تهيه شده مورد استفاده عزيزان قرار گيرد .  

زرغونه "ولى " جرمنى 09.09.2017 

فروش زنان در افغانستان

حمیرا ثاقب

زنان افغان در برخی از ولایات کشور از جمله ولایات مشرقی افغانستان به فروش می رسند. این خبر نه تنها برای شما تکاندهنده خواهد بود بلکه در ابتدای شنیدن این موضوع بهت و حیرت سرتاپای شما را فرا خواهد گرفت. اما با تأسف باید گفت که فروش زنان در افغانستان یک واقعیتی است که در لایه های پنهان مردسالاری مسکوت مانده و کسی شهامت پرده برداشتن از این واقعیت عینی را تا اکنون نداشته است.

وزارت ارشاد و حج و اوقاف افغانستان روز شنبه 10 حمل سالجاری ادعا نموده است که زنان از گذشته های دور به اینطرف در مناطق سرحدی کشور مخصوصا در قسمت هایی از ولایت ننگرهار به فروش می رسند و زنان به مانند اشیاء و ملکیت انفرادی مردان در بازار مورد تبادله و خرید و فروش قرار میگیرند.

سخن تلخ تر و بسا غیرقابل تحمل این است که در مناطق مرزی ولایت ننگرهار با پاکستان مارکیت های فروش زنان وجود داشته که زنان توسط خویشاوندان و شوهرانشان به مردانی دیگر در قبال پول ناچیزی به فروش میرسند. این معامله از سالیان دور به این طرف وجود داشته و بزرگان قومی و افراد با نفوذ قبایل مختلف در سرحدات در رونق این بازار تلاش های فراوانی را به خرچ میدهند.

مناطقی از مهمند، رودات و بخش اعظمی از ولسوالی شینوار زنان را بصورت انفرادی یا گروهی در مارکیت خرید و فروش زنان آورده و ساعت های زیادی را بر سر فروش آنان میگذرانند. زنانی که به فروش میرسند حق اعتراض و یا اظهار نظری در مورد سرنوشت آیندۀ خویش ندارند و باید به مانند یک کنیز دهان بسته تسلیم سرنوشتی گردند که مردان قبیله اش و یا هم شوهرانشان در مورد آنان تصمیم اتخاذ می کنند.

زنان در این مناطق بر اساس زیبایی و جوانی و همچنان معیارهای دیگر به فروش میرسند. تعدادی از این زنان به دلیل اینکه شوهرانشان میل به ازدواج دوباره گرفته است بدون کدام نگرانی توسط شوهر خود به فروش میرسند. در برخی حالات شوهر سابق این زن به دلایل نداشتن مخارج زندگی او را میفروشد و حتی اگر مجبوریت تقاضا نماید او را همراه با دخترانش به فروش میرساند. نرخ و قیمت گذاری در مورد زنان تفاوت دارد؛ قیمت زنی که 15 سال سن دارد با زنی که چهل سال عمر کرده است کاملا فرق داشته و این زنان بر اساس جوانی، زیبایی و دیگر معیارهای این مارکیت معامله میشوند اما در برخی معاملات هم اینگونه است که زنی حتی پایین تر از نرخ یک گوسفند و یا قاطر به فروش میرسد.

دلایل دیگری از جمله اقتصاد ضعیف مردان این مناطق؛ عامل دیگری بر فروش زنان است. و حتی بر اساس برخی از گزارش ها روزانه بصورت میانگین دو زن به فروش میرسند. در این مناطق آگاهی دهی در مورد منع فروش زنان نه تنها بی تأثیر است بلکه این روند به مثابۀ یک فرهنگ مروج در رسوم این قبایل نهادینه و تثبیت شده است.

فروش زنان در ولسوالی های مهمند، رودات و شینوار حکایت از اوج بحران حقوق زنان در افغانستان می کند. غیرت، عزت و ناموس داری؛ قصه ها و اسطوره پردازی های کهنی در نزد مردان این مناطق می باشد که مفهومی چندانی از نگاه انسانی برای آنان ندارد. این مردان به خود و طریقۀ افکارشان مبنی بر فروش زنان شان حق میدهند و آن را رواج قدیمی و با ارزش در خاندان و جامعۀ قبیلوی خود می پندارند.

حکومت و نهادهای قضایی در این بخش ها نتوانسته اند نفوذ خود مبنی بر جلوگیری از این رسوم را گسترش دهند و اکنون با توجه به بی ثباتی امنیت در افغانستان فروش زنان وارد مرحلۀ جدیدی گردیده و این معاملات روز به روز افزایش می یابد.

اکنون این سوال مطرح میشود که آیا در افغانستان ما با آغاز برده داری زنان به صورت وحشتناک آن روبرو هستیم و یا اینکه کشور ما در عصر تکنالوژی و احترام به کرامت انسانی رو به سقوط ارزش های بشری است.

رویدادی که ما اکنون با آن مواجهیم مربوط به سالجاری و یا چند سال قبل نمیشود بلکه این پدیده سالهای متمادی و در نظام های مختلف حکومتی در افغانستان مقاوم و پایدار به روند خود ادامه داده است و هیچگونه هراسی از ممنوع بودن آن در نزد مروجین این رواج های ناپسند بوجود نیامده است.

با اینحال اگر فروش زنان از نگاه دین اسلام و سایر ادیان جایز نیست پس چرا علمای دینی بر این پدیده اهمیتی نمیدهند و با محکوم کردن این رسوم برده داری به مبارزه بر نمیخیزند؟ چرا نهادهای مدافع زنان و ارگان های حقوق بشری در کشور بر محکومیت این نظام های سازمان یافتۀ قبیلوی که زن را به مانند برده به فروش میرسانند اعتراض نمیکنند؟ چرا حکومت در مقابل این جرایم سازمان یافته از خود اقتدار نشان نمی دهد و این مردان زن فروش را به مجازات نمیرساند؟

سوال های زیادی است که پاسخ واضح و روشن به آن داده نشده است اما زنان افغانستان امیدوارند که خشونت به معنای واقعی آن از جامعه زدوده شود نه آنکه با ترویج برخی شعارها و سمبول سازی های معمول برای پروژه سازی های مختلف حقوق زنان در افغانستان زیر پا گذاشته شود.

زنان مهمند، رودات و شینوار؛ زنانی هستند که دارای کرامت و انسانیت هستند؛ آنها ظلمی را تحمل می کنند که در تاریخ مظالم انسانی شرم بزرگی است. بهتر است به این پدیده های زن ستیزانه با نگاهی جدی تر و عاقلانه تر بنگیریم و در راستای مبارزه و نابودی این روش های غیر انسانی راههای بهتری را برای حذف آن در نظر بگیریم تا باشد ما در ارزش گذاری خود به زنان افغانستان به یک الگوی مناسب و معیارمند مبدل شویم. 

از پدر سالاری تا مردسالاری

 در گذشته و در کنار تمام رویکردها و اهداف ازدواج، این موضوع -ازدواج- فرصتی را برای زنان فراهم می‌کرد تا از زیر ستم‌ها و محدودیت‌ های خانواده که با پدرسالاری همراه بوده خارج شوند. اما همزمان با خارج شدن از خانواده و و رود به اجتماع یا هم‌خانگی از مسیر ازدواج، زنان وارد دنیای مردسالارانه می‌شدند.

زنان به وسیله‌ی ازدواج از دنیای پدرسالارانه در خانواده به دنیای مردسالارانه تحت عنوان همسر وارد می‌شوند و ازدواج نه تنها آزادی و استقلال را بر خلاف آن‌چه که انتظار می‌رفت برای زنان به ارمغان نیاورده است، که محدودیت‌ها و تبعیض‌های دوچندانی را برای زنان با خود به همراه داشته است. پدرسالاری و مردسالاری از مسیر یک نظام با ساختارهای تبعیض‌آمیز و با استفاده از ستم و خشونت، نقش‌های جنسیتی را برای زنان از قبل تعریف می‌کنند.در چنین نظامی، استعداد‌ها و  توانایی‌های فردی زنان نادیده گرفته می‌شود و تمامی قوانین و همچنین فرهنگ و آموزه‌های موجود، کلیشه‌هایی را بازتولید می‌کنند که سلطه‌ی مردان بر زنان را تقویت می‌کند. در چنین شرایطی، همزمان که زنان مورد ستم و تبعیض قرار می‌گیرند، مردان دانسته یا نادانسته از آن به اشکال مختلف سود می‌برند.

ازدواج سفید

با توجه به تغییرات گسترده در علوم مختلف، از جمله تحول در دسترسی ساده‌تر به اطلاعات، آگاهی افراد جامعه نیز بالاتر رفته و با گذشته قابل قیاس نیست. زنان به عنوان نیمی از جامعه مثل گذشته تن به قوانین تبعیض‌آمیز نمی‌دهند. بسیاری از زنان که از وجود بندهای قوانین ضدِزن در سند ازدواج مطلع هستند و همزمان نیز حضور پررنگی در اجتماع و اقتصاد دارند، آن قوانینی را که با رشد و پیشرفت آن‌ها در تضاد است را نمی‌پذیرند.دو راهکاری که این اواخر بیشتر از سوی زنان دنبال شده همواره مورد نقد مسئولین قرار گرفته است. یکی از این راهکارها افزایش زنانی است که تن به ازدواجِ با قوانین ضدِ زن و نابرابر نداده و مجرد زندگی می‌کنند. آمار دختران و پسران قبل از تجرد قطعی نشان می دهد که شمار دختران در این زمینه سه برابر بیشتر از مردان است و در سال گذشته 48 درصد خانم‌های در سن ازدواج کشور هرگز ازدواج نکرده‌اند که به »ازدواج سفید« معروف شده است  .

 16 روز که از 25 نوامبر تا 10 دسامبر را شامل می‌شود،                                                                                                  چندین رویداد مهم جهانی وجود دارد: 25 نوامبر، 29 نوامبر که روز جهانی خشونت علیه زنانحقوق بشر است.                          اول  دسامبر یعنی روز جهانی ایدز،                                                                                                                                                                 6 دسامبر که سالگرد کشتار مونتریال در سال 1989 است. در آن روز 14دانشجوی زن رشته انجنیری به جرم فمینیست بودن در صحن پوهنتون به قتل رسیدند.    و همچنین 10 دسامبر که روز پایانی این کارزار و روز جهانی حقوق بشر شناخته می‌شود.نه در این 16 روز و نه در روزهایی که برای زنان نام‌گذاری شده‌اند نمی‌توان خشونت‌ها علیه زنان را دسته‌بندی کرد. گستردگی و عمق آن‌ از اتاق‌های خواب‌شان شروع می‌شود و در هر محیط خصوصی و عمومی تن و روح‌شان را در برمی‌گیرد. اما در تعاریف سازمان ملل با توجه به معضلات عمده زنان به چند مورد  اشاره شده است.

خشونت جنسی، خشونت جنسی غیر تماسی، خشونت کلامی، تجاوز، خشونت اقتصادی، تن‌فروشی اجباری، بارداری اجباری، ختنه دختران، خرید و فروش زنان، خشونت طبقاتی، خشونت‌های ناشی از جنگ، خشونت در زندان، تجاوزهای سیستماتیک، خشونت نگاهی و رفتاری، خشونت سیاسی تنها بخشی از انواع خشونت‌ هاست که زنان در زندگی روزمره با آن دست و پنجه نرم میکنند.در این میان پس از فاش شدن تجاوزهای بسیاری که در جنگ‌های مختلف بر سر زنان آوار شد، سازمان ملل این نوع از خشونت را مصداق »جنایت علیه بشریت«اعلام کرد. طبق اسناد موجود در 17 سال گذشته تنها در جمهوری کنگو نزدیک به 200 هزار زن مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند. اسناد بردگی جنسی زنان در جنگ جهانی دوم چند دهه است که افشا شده. اما در قرن بیست و یکم و در مناطق جنگی همچنان شاهد هستیم که بدن زنان به میدان نبردی مردانه تبدیل شده است.حال با افزایش بنیادگرایی خصوصا در منطقه خاورمیانه و قلب آسیا، خبرهای بسیاری از خرید و فروش زنان، بارداری‌های ناخواسته و تجاوزهای جنسی منتشر می‌شود. در همین حال با قدرت گرفتن پوپولیسم در جهان و روی کار آمدن رهبران نژادپرست و زن‌ستیز گمان می‌رود دنیای تلخ‌ تر و سخت‌ تری پیش روی زنان است. نگرانی‌ها بابت از بین رفتن دستاوردهای یک قرن اخیر آن‌ها همواره میان کنش‌گران و حتی مردم عادی به گوش می‌رسد.

از همین رو مدافعان حقوق زنان بر آن هستند   .                                                                                                                                که کارزار 16 روزه امسال را که از 25 نوامبر آغاز می‌شد با جدیت دنبال کرده و اجازه ندهند کلیشه‌های جنسیتی چند باره و با قدرت بیشتری شکل بگیرد. از سوی دیگر هر روز و هر شب بر تعداد زنانی که در سراسر جهان از سوی همسران، خانواده، جامعه، حکومت و بنیادگرایان مورد خشونت قرار می‌گیرند، رو به افزایش است.اگرچه آمار مشخصی از میزان خشونت علیه زنان وجود ندارد، اما در همین فاصله‌ای که تاریخچه روز جهانی منع خشونت علیه زنان را مرور کردیم، بسیاری از زنان در چهار گوشه جهان یا مورد خشونت فیزیکی، کلامی و رفتاری قرار گرفتند، یا تجاوز، یا .تبعیض‌های سیستماتیک اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در قبال‌شان ادامه پیدا کرد

 افزایش ازدواج اجباری دختران زیر‌سن در بدل پول و مواشی در افغانستان

 

پژوهش تازه‌ی انستیتویت جنگ و صلح نشان می‌دهد که هنوز هم ازدواج دختران زیرسن‌قانونی در برخی از ولایت‌های شمالی افغانستان رایج است و مقام‌های محلی و فعالان حقوق کودکان در این ولایت‌ها، توان مبارزه با این پدیده را ندارند.بر بنیاد گزارش این نهاد، دخترانی که در ولایت‌های بلخ، فاریاب و جوزجان به ازدواج مردان بزرگسال درآمده‌اند، بین 9  تا 14  سال سن داشته‌اند.سن قانونی ازدواج دختران در قانونی اساسی کشور16  سال تعیین شده است.شاه مردان قل، 70  ساله، باشنده‌ی ولسوالی پشتون‌کوت ولایت فاریاب در گفتوگو با این انستیتیوت گفت دختر 14 ساله‌اش را به مردی به 60 ساله، در بدل دریافت سه هزار دالر امریکایی، یک گاو و ده گوسفند عقد کرده است."دختر باید درجوانی ازدواج کند و در این جا تمام پدران و مادران از طریق ازدواج دختران‌ های‌شان پول به دست می آورند و من هم همین کار را کردم."

نجم‌الدین او در مجموع 19 هزار دالر امریکایی از بابت عروسی این سه دخترش دریافت کرده است .محمد بهایی یکی از سه داماد نجم‌الدین است که او در بدل ازدواج با فیروزه دختر دیگر نجم‌الدین، 6500 دلار امریکایی به او پرداخته بود.به گفته‌ی بهایی، او به خاطر این که با فیرزوه نامزد شده بود و پول ازواج را نداشت، مجبور شد که برای تهیه‌ی پول عروسی به ایران برود و چندین سال در آنجا کار کند.

مولوی حنیف، ملایی که عقد هرسه دختر نجم الدین را بسته، گفته است: "اسلام ازدواج دختران را ممنوع نکرده است و هر کسی که این را خلاف شریعت می‌داند من آماده هستم که در این مورد با او بحث کنم."

بر اساس آمار سال 2015  میلادی، حدود ۵۶مورد ازدواج اجباری دختران زیرسن قانونی در ولایت های شمالی افغانستان ثبت شده است.

به گفته‌ی سامع، رقم یادشده در سال جاری میلادی بیش از حد افزایش یافته است.

قانون منع خشونت در برابر زنان در سال 2009 میلادی با فرمان تقنینی رییس جمهور حامد کرزی نافذ شد.

بنابر این قانون سوی استفاده از زنان، از جمله ازدواج‌های اجباری و ازدواج‌های زیر سن قانونی در برابر پول ممنوع قرار شده است، اما این قانون در سال 2013  میلادی بنابر مخالفت شماری از وکیلان در مجلس نمایندگان کشور تا اکنون تصویب نشده است.این قانون در سال 2016  میلادی در مجلس نمایندگان کشور  اکنون به تصویب رسید ..این قانون در اکتیبر  سال 2016  میلادی در مجلس نمایندگان کشور  به تصویب رسید ..به امید تطبیق این قانون .

ویرایش: فرزاد صالحی

      بانو زرغونه ولی 01-11-2016

زنان افغانستان و خشونت سياه سفيد

خشونت چست ؟

خشونت نوعى از عملكرد هاى ازار دهنده با انجام عمل فزيكى انسان هاست كه بشكل جبر، شكنجه و زور بوده كه همراه با انجام عمل فزيكى ، روحى و روانى جنسى ، سياسى، اجتماعى و فرهنگى در تمام جهان بين افراد جامعه وجود دارد .

خشونت خود بحث وسيع است اما اينجا كوشش ميكنم تا خشونت عليه زنان افغانستان را بيشترمورد ارزيابئ و بحث قرار دهم .

- خشونت علیه زنان ا اصطلاح تخصصی است که برای توصیف کلی کارهای خشونت أميز علیه زنان در كشور به کار می‌رود.  ، این شکل از خشونت علیه گروه خاصی از مردم اِعمال می‌شود و جنسیت قربانی پایه اصلی خشونت است كه عامل اصلی خشونت علیه زنان را می‌توان در تبعیض یافت که مانع برابری زن با مرد در همه سطوح زندگی می‌شود ، پس خشونت را بايد در كشور خود در چند بورد ذيل ريشه يابى كرد .

- نبود قانونيت ، عدالت اجتماعئ و عدم توانمندى دولت جهت تطبيق و تأمين قانونيت در كشور . -

- حاكم بودن سنت وفرهنگ كهنه در جامعه.

- نبود اقتصاد بلند، تكنالوژى مدرن و نداشتن امكانات جهت رشد سيستم اموزشى و پرورشى تعليم و تربيه و بلند بردن سطح اگاهى ﻣﺮﺩﻡ و روشنگرى در جامعه.

- مذهب با تعريف و تشرح مختلف و اشتباه أميز توسط عده اى از امامان و روحانيون مذهبى و عدم اگاهى مردم از قوانين درست اسلامى در مورد بانوان.

- موجوديت فساد إدارى كه باعث عدم مراعات كردن قوانين معتبر بين المللى ، اعلاميه جهانئ حقوق بشركه با ايجاد نهاد هاى مدنى ، انجمن ها ،اتحاديه ها ، شورا ها و غيره در كشور فعال استند ،

از ان جايكه ميدانيم پايه هاى اساسى تامين عدالت اجتماعي و صلح در جامعه حكومت است بنا حكومت سياست ازاد دموكراتيك روشن را مطابق به حركت زمان با خود داشته و تطبيق قوانين تصويب شده در چوكات نورم هاى تعين شده بين المللىى را دنبال نمايد وتوانمندى تطبيق قوانينن نافظه داشته وانرا يكى از ركن اساسى كار خود بدانند و ﻣﺮﺩﻡ را موظف به انجام اين قوانين بسازد

- پشتيبانى ، حمايت و بسيج نمودن روشنفكران توسط دولت در داخل و خارج از كشور و استفاده از نيروى روشنگرى جهت بلند بردن سطح اگاهى ﻣﺮﺩﻡ ، انتخاب و بكار گماشتن از جمع انان به پست ها و مهره هاى مهم درسطح إدارات دولتى و اجتماعى كشور .

پس به اين أساس خشونت عليه زنان را در كشور به دو دسته تقسيم مى نمايم .

سفيد و سياه

١- خشونت سفيد ( سهلتر ، ساده تر، و ارامتر )

معمولی ترین انواع خشونت علیه زنان ، خشونت جنسی ، جسمی وکلامئ است.

بسیاری از زنان ما هر روز در معرض این خشونت قرار دارند اما بنابر ملاحظات یا ترس به ندرت در برابر این نوع خشونت کاری انجام می دهند مثال هاى خشونت کلامی بسیار وسیع است وبه علت لفضى و شفاهئ بودن غیر قابل اثبات هستند»همانطوريكه از نامش پيداست خشونت نه به شكل فزيكى بلكه با رقم 28فیصد  متعلق به خشونت‌های ممانعت از رشد اجتماعی و فکری و آموزشی است که شامل ایجاد محدودیت در ارتباط‌های فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتغال و ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل و مشاركت مى باشد بطور مثال اگر محيط كار زنان كشور را درنظر بگيريم.

خبرنگاران زن در افغانستان از مواردی چون تهدید، آزار و اذیت و مصاحبه نکردن مقامات و مسئولان با آنها به سبب زن بودن شان ، مواجع هستند بعضى از مقام‌های دولتی و مذهبی، یا اصلا"با آنها مصاحبه نمی‌کنند و یا از دادن اطلاعات خاص به آنها خودداری می‌کنند و يا در انجمن‌های اجتماعی مورد تهدید، آزار و سوءاستفاده از دختران و زنان در شبکه‌های اجتماعی که حالا در افغانستان بیشتر و گسترده‌تر است استفاده می‌شوند و يا دردسرهای زنان افغان در شبکه‌های اجتماعی مانند فيسبوك ، وايبر ، تنگو ، ايمو و سايت هاى انترنتى وغيره انواع مختلفی دارد؛ از فرستادن تصاویر برهنه يا تقلب فوتوى بانوان با تصوير برهنه و تخريبكارانه به آنها تا تهدید، باج‌گیری و ساختن حساب‌های جعلی به نام شان و غيره  از انجايكه گفته شد شایعترین نوع خشونت خانواده گى كه شامل خشونت کلامی توهين ، تحقير ، تمسخر كردن ، ممانعت زنان توسط شوهران و يا مردان خانواده از روابط و يا مناسبات اجتماعى با دوستان در اجتماع و خانواده همسر ، توهين كردن لفظئ ، ارزش ندادن و احترام نكردن به نظريات همسر در زندگى مشترك ، زبان جنگى هاى متواتر ، ناخشنودى از همسر وتأمين روابط غير مشروع شوهربا زن ديگرخارج از منزل ، اذيت كردن توسط كركتر وحركات بى تفاوتى ، كارنكردن مردان واستفاده بيحد از تواناى بانوان به خاطر اعاشه واباطه خانواده ، سهم نگرفتن مردان در انجام وظائف مشترك ، وصدها مسائل ديگر از بحث ما أضافه است ما به مثال هايكه همه ما وشما به ان در داخل و خارج از كشور اشنا استيم اتكا مى نمايم .مثال ! بانوان كه در خارج كشور مورد خشونت سفيد قرار مى گيرند . اكثريت مردان ما با امدن در خارج از كشوربه بهانه اينكه انان كار پاينتر از انچه كه در كشور انجام داده اند نمى توانند( در دفتر ويا تجارت ) مدت ها بيكار وپول ناچيز دولتى را استفاده مى كنند ودر جهت اينكه بايد زبان را فراگيرند ويا كار را جستجو نمايند اصلا علاقه ندارند وتعداد اطفال شان هم زياد است تجربه نشان داده چونكه تعدادى از بانوان در ايجاد فضاى بهتر در خانواده با تلاش تر از تعدادى مردان هستند كه انجام وظايف خانه را هم بدوش دارند بنابه مشكلات اقتصادى فاميل وارد شاقه كارى خارج از منزل مى شوند چونكه شرايط ويزه أقامت در خارج از كشور بكار فرد ارتباط دارد ناگزير عده اى از بانوان اين نقش را هم به عهده مى گيرند كه أجازه اقامت را به خانواده هايشان در خارج از كشور أخذ كنند تا خانواده هاى شان در فضاى صلح و امنيت زندگى را آدامه دهند كه انجام دو وظيفه يعنى كار در منزل و خارج منزل در طول روز براى بانوان مشكل وطاقت فرسااست در اين حالت اگر با صحبت واحتراز جهت كار مشترك به شوهر مراجعه نمايند به نارضايتى ، توهين و تحقير كلامى مواجع ميشوند ، دراينجا خشونت عليه زن نرمتر زبانى واستفاده از نيرو انرژى و تواناى ان صورت مى گيرد در حاليكه هر دو بايد نقش مساوى داشته باشند .

مثال ! در داخل كشور اگر خشونت سفيد را در نظر بگيريم ،

زنان در خانواده ، محيط كار ، محيط خريد و اجتماع همه روزه به خشونت ها مواجع هستند مثال : خشونت و خشونت خانواده گی علیه زنان كه در خانواده ها بحث داغ و دراز دامن است، ولی نوع رفتار خشونت آمیز و زمینه ی بروز این رفتار در خانواده ها بنابر سنتى بودن جامعه زن به عنوان (جنس دوم ) و منحيث داراى مرد يعنى مرد مالك زن پذيرفته ميشود.

ولى در خانواده هايكه مردان خانواده تا اندازه با سواد وبا دانش امروز اراسته و ازاد انديش اند ، در بين چنين فاميل ها زنان تا اندازه مى توانند از ازادى هاى قيد شده اى كه بنابر ًسنتى بودن جامعه از جانب مردان خانواده در فعاليت هاى اجتماعى فرهنگى و سياسى وجود دارد استفاده لازم نمايند كه خارج از منزل بدون چادر و يا چادرى در كار اجتماعى ، فرهنگى ، سياسى اشتراك داشته باشند و ان هم به اجازه و محدوديت ها از طرف مالكان زنان ( مردان ) يعنى تا حدود معين به قناعت خود مى پردازند ولى زنان روستا و تعدادى از زنان ولايات كشور از اين امر مثتثنا بوده و قيد چهار ديوارى هاى خانه استند .

مثال ؛ در خانواده ها شهرى نسبتى سنتى بودن جامعه ما بانوان كه تحصيل كرده و وظايف بيرونى را به عهده دارند وبنيه اقتصادى هم دارند در قدم اول  بنا به قيد وشرط هاى مالكان ( مردان )فاميل أعم از پدران ، برادران و شوهران خانواده در قدم دوم توسط مردان خارج از خانواده اعم از همكاران و ديگران كه با انان روابط كارى و اجتماعى دارند نمى توانند در بين اجتماع به رشد استعداد هاى خويش پرداخته واز ان استفاده لازم نمايند .بانوان در جمع خانواده تكيه بران مى نمايند كه كم از كم امكانات بيرون برامدن بدون چادرى را دارندويا اينكه بانوان عروسى شده در سنين جوانى ويا سنين بزرگتر سالها أجازه ندارند بنا بخواست شوهران به ديد وبازديد احولياى ( مادر و پدر ) ويا أقارب خود رفته ويا روابط اجتماعى داشته باشند .

مسله مهم ديگر قابل ياد اورًيست كه انتخاب همسر در سن قانونى با هوش و حواس خود زن تعلق مى گيرد كه متاسفانه در كشور ما  ازدواج جبرى است تعدادى از بانوان به سن خوردسالى بنا به خواست خانواده ها به شوهر داده مى شوند كه بعد از گذشت زمان ناخوشنودى ها و نا رضاعيتى ها بين جفت هاى خانواده بروز كرده در اينجا ما به نوعى ديگرى خشونت هم مواجع مى شويم كه عبارت از خشونت جنسى است يعنى خشونت زن در مقابل زن  مثال ! اينبار خشونت جنسى كه از طرف خود زن بالاى زن صورت مى گيرد يعنى ( خشو ) مادر شوهر ( ننو ) خواهر شوهر وبعضا برعكس ان . اگاهانه يا از عدم اگاهى يكديگر خود را مورد خشونت قرار مى دهند ، كه خشونت جنسى از خوداثرات نا مطلوب روحى و روانى را نزد زنان ايجاد مى نمايد ، كه توجه خواهران را در أين عرصه جلب مى نمايم و به همين شكل صد ها مثال هاى همگون ديگر وجود دارد كه خود نوعى از خشونت مى باشد در جمبندى قابل ياد اورى مى دانم خشونت سفيد از يكطرف به تربيه ورشدپرورشى و اموزشى اطفال صدمه جسمى ،تربيوى ، و روانى وارد مى نمايد و از طرف ديگر بايد گفت رشد اين خشونت سفيد به مرور زمان باعث به ميان امدن خشونت سياه ( شديدترين حالت خشونت تا سرحد قتل و جنايت ) ميشود

2- خشونت سياه ( انجام عملكرد فزيكى خشن تا سرحد معلوليت قتل و جنايت

- قسميكه توضيع گرديد خشونت سياه افراطى ترين و شديدترين عملكرد فزيكى ، لت و كوب و انواع مختلف مجازات فزيكى تاسرحد معلوليت ، قتل كه به جنايت ختم مى شود . اين عمل معمولا در كشور هاى مذهبى و سنتى بنابر تصويب قوانين اسلامى براى بانوان وعدم درك دقيق اين قوانين توسط تعدادى از افراد جامعه يكى از معضلات در سطح بلند كشور ها است از إنجايكه در بالا به اين اشاره شد خشونت سياه زاده اى خشونت سفيد است كه بمرور زمان توسط عده اى از مردان با انجام عمل فزيكى كه منجر به معلوليت ويا قتل بانوان در خانواده ها و جامعه ما شده و ميشود روز بروز بشكل فاجعه اور رشد مى نمايد كه هموطنان ما شاعد صد ها حوادث در شهر ها وولايات كشور استند مطابق به احصاييه سازمان ملل و حقوق بشر صرف از سال 1392 خورشيدى بالغ به 6611خشونت عليه زنان در خانواده بوده

واز جمله صرف ولايت هرات322 حادثه خشونت در سال 2014 ثبت شده كه ارقام مجموعى حادثات به 5732 صرف در سال 1994 آرائه گرديده اين در حاليست كه تعدادى زياد از نهاد هاى مدنى و دفاع از حقوق زنان كه به حمايت از كنوانسيون حقوق بشر در كشور فعال استند و نتايج مثبتى را هم بدست أورده اند ولى متاسفانه كه كافى نيست و خشونت در كشورعليه بانوان بشكل غير قابل قياس بلند ميرود و همچنان درخارج از كشور خشونت عليه زنان بشكل سياه وجود دارد ولى خوشبختانه در سطح پاينترنسبت به داخل از كشور، كه مختصراً به مثالهاى در داخل كشور وخارج از كشور مى پردازيم .  بطور مثال ! خشونت خانگی، واقعیتی آزاردهنده و غیرقابل انکار در دنیای امروز است. محیط خانه که باید پناهگاهی باشد تا ساکنانش در آن ارامش خود را داشته باشند و خستگی‌ها و رنج‌ های ناشی از دشواری‌های محیط بیرون خانه را به فراموشی بسپارند، متاسفانه برای بسیاری از مردم به جهنمی می‌ماند که آتش دشمنی، خشم، خشونت، کینه و انتقام در آن شعله‌ور است اگر ما أين نوعه خشونت را در داخل از كشور در نظر بگيريم ، بانوان ما از حقوق و ازادى هاى خود نسبت نداشتن ازادى بيان ، محدوديت هاى قانونى ، سواد ويا سوادكافى ، فرهنگ عقب مانده و سنتى ، نبود بنيه اقتصاد و نبود قانونيت و امنيت ، نبود شرايط مساعد كار وزندگى از بدو تولد تا ختم زندگى بايد بار خشونت ( سياه ) را با قبول صد ها قريانى و انجام عمل فزيكى توسط مردان از قبيل از دست دادن اعضاى بدن ( گوش ، بينى ، دست ، چشم )خودسوزى تا سرحد معلوليت ، لت كوب مرگ بار توسط مردان خانواده ، سنگساركردن ، ازدواج جبرى ، تيزاب پاشى به صورت بانوان ، سوزاندن بانوان و بالاخره منجر به مرگ و جنايت وقتل بانوان گرديده كه بار سنگين أين خشونت را متقبل شده و مى شوند ما و شما همه روزه در شهرها وولايات كشور شاعد ان استيم . مثال سوختاندن فاجعه شهيد فرخنده ملكزادتوسط تعداد از مردان تندرو در داخل كشور ، سنگسار كردن رخشانه در ولايت غزنى ، بريدن بينى ولب ريزه گل در ولايت فارياب ، كشته شدن دخترى به ضرب تيشه پدرش ، 100شلاق خوردن دو عاشق غورى بنام زرمينه واحمد در ولايت غور ، تجاوز جنسى پدر بالاى دختر و بدنيا اوردن 5 طفل از پدرش ، وصدها مثال ديگر. و به همين قسم قابل تاسف است كه خشونت سياه جنسى سياه هم در بين بانوان وجود دارد .

مثال! خشونت همجنسان يعنى خشونت سياه توسط خود بانوان بالاى بانوان صورت مى گيرد قسميكه گفته شد عدم اگاهى وداشتن عقده ها ً، حسادت هاى درونى كينه توزى در وجود مادرشوهر ( خشو ) خواهر شوهر ( ننو) وخانم برادر شوهر و يا برعكس توسط تعدادى از عروسان خانواده تا سرحد معلوليت وقتل بمقابل همديگر صورت مى گيرد 

زيرا اكثريت بانوان درگذشته با چنين اعمال خشونت بار از طرف خانواده مواجع شده اند و مى شوند دراين مرحله كه مطابق به سنت جامعه (رسم ورواج) خشو عروس جوان را تحت تربيه وپرورش يعنى پذيرفتن خشونت از طرف مردان و فرزندان خانواده قرار مى دهند درصورت سر كشى از قوانين قيد شده خشو وفرزندانش عروس مورد لت و كوب قرار مى گيرد كه بعضأ به معلوليت قتل و تن سوزى عروس ويا برعكس ان خشو منجر مى گردد .

و اگر خشونت سياه را عليه زنان در خارج از كشور در نظر بگيريم . مثال ! بانوان ما در خارج از كشور با وجود اينكه در كشور هاى پيشرفته و مدرن زندگى مى نمايند باز هم به خشونت سياه يا خشن مواجع استند كه هموطنان ما شايد بسيارى از حوادث دلخراش كشته شدن بانوان بشكل بسيار فجع ان كه مى توان از كشته شدن دختر جوان توسط برادرش بنام مرسل در سال2009 در هامبورگ از كشته شدن زنان توسط طبر ،چاقو زدن در سال جارى

2016كشته شدن دو زن مهاجر در فرانكفورت المان وحتى مطابق اطلاعات رسيده هر دو چشمان زن كشيده شده بود وكشته شدن شراره بلخى در نوى مونستر المان2016 و يا پارچه كردن اعضاى بدن يكتن از بانوان در هامبورگ در سال 2010 و صدها حوادث ديگر در المان و در مجموع اروپا و امريكا كه بنام قتل هاى ناموسى ياد شده است صورت گرفته و مى گيرد بنابرتحقيقات كشور هاى پيشرفته مرتكبين چنين جنايات معمولا از كشور هاى اسلامى واز عدم اگاهى قوانين اسلامى توسط مردان كه در پايينترين سطح اگاهى وتحصيلى قرار داشته اند و يا هم انسان هاى مريض روانى بوده اند كه ديرتر متوجه حالت درونى ، روانى و صحى خود شده صورت گرفته زيرا يكى از عوامل جنگ نابودى واز بين بردن تمام هستى هاى مادى ومعنوى در افراد جامعه ميباشد كه البته قسميكه گفته اند وقايعه بهتر از معالجه است كه متاسفانه هموطنان ما يا نمى خواهند به تداوى شان بپردازند و يا هم عدم اگاهى شان در زمينه تداوى أين مرض روانى است خشونت در كشور ريشه عميق دارد

كه نمى توان در چندين سال ديگر انرا ريشه كن ساخت كه نسل هاى بعدى هم اين خشونت را دنبال خواهد كرد ، زيرا سطح اقتصاد ضعيف ، سطح پايين بودن دانش و فهم اگاهى ، نبود امنيت ، تحقق وتأمين قانونيت و عدالت اجتماعى ، دموكراسى شكننده و عدم ازادى بيان ، ايجاد فضاى احترام متقابل ، وتصويب قانون در جمع ديگر قوانين كشور خشونت عليه زنان وپشتيبانى و توانمندى تطبيق قانون توسط دولت اتحاد و همبستگى زنان واحزاب مترقى و روشن دموكراتيك در موجوديت چنين امكانات بهتر شدن وضع زنان كشور و مبارزه عليه خشونت و مرد سالارى را مى توان تا اندازه كاهش داد .ضرور است تا نهاد هائ كار با زنان ، جامعه مدنئ ، احزاب و سازمانهائ مترقئ ، مكاتب ، دانشگاه ها ، مساجد ، ملاه ها و روحانيون ، اراگانهائ دولتئ ، خانواده ها و در مجموع جامعه در امر مبارزه عليه خشونت بسيج شوند و متحدأ عليه اين پديده شوم و غير انسانئ مبارزه واحد و مؤثر را انجام دهند تا باشد زنان سرزمين ما همچون انسان در فضائ صلح ، امنيت و اميد به فرادئ بهتر زيستن ، كار و مبارزه نمايند

اميد وار استم مطلب تهيه شده مورد توجه شما قرار گيرد ،

 مبارزه برای آزادی

یکشنبه18 دلو 1394 - امیلیا اسپارتاک

با توجه به مصوبه 18 دسامبر 1972 قطع‌نامه مجمع عمومی ‌ملل متحد (کنوانسیون حذف کلیه اشکال تبعیض علیه زنان) می‌توان وضع زنان را در خارج و داخل کشور چنین بررسی کرد.

دفاع از حقوق زنان جز از حقوق طبیعی آن‌ها است. یعنی زنان (ماده انسانی) به حیث نیمی ‌از شهروندان یا نیمی ‌از جامعه در مرحله اول حق دارند تا زندگی کنند و از تامین نیاز‌های اولیه برخوردار باشند. تحصیل کنند، در فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه خود سهم بگیرند و دارای حقوق طبیعی و قانونی خود در حوزه فردی نیز باشند. در چنین شرایطی است که زن می‌تواند آزادانه و مستقل جهان‌بینی و ایدیولوژی خود را اختیار کند. و در جهت‌گیری و فعالیت‌های سیاسی و مذهبی مختار باشد.

از این‌رو دفاع از حقوق زن به این معنا است که باید نخست به تسلط مرد در خانواده پایان داده شود؛ یعنی زن تنها موجود محکوم در خانه جهت تولید مثل نباشد. بلکه زنان نیز در یک جامعه انسانی باید از حقوق فوق‌الذکر که به روشنی در اعلامیه حقوق بشر آمده است، برخوردار شوند. اما تاریخ جوامع نشان داده است که هر گاه زنان علیه این بردگی خانوادگی شوریده‌اند، ایشان به شیرازه‌شکنی خانواده محکوم شده‌اند و مورد کیفر و سرزنش قرار گرفته‌اند. این نوع ارزش‌گذاری تنها مختص جامعه سنتی نیست بلکه در جوامع سرمایه‌داری نیز برای زنان ارزش‌هایی از پیش تعیین شده‌ای به نام ارزش‌های خوب (مورد پسند جامعه مردانه) یا ارزش‌های بد آن دسته از ارزش‌هایی که زنان خود از آن می‌پرهیزند وجود دارد؛ زیرا پیروی انجام ارزش‌هایی که مورد پسند جامعه نیست و تابو شمرده می‌شود می‌تواند تبعات ناخوشایندی را برای زن به همراه داشته باشد. هنجارشکنی در نهایت محکوم به بدی و از بین بردن حیثیت اجتماعی زن می‌شود. که البته این ارزش‌ها همیشه با توجه به فاکتورهای جامعه و زمان متغیر بوده است. مثلا زن خوب در زمانی زنی بود که تنها در محوطه خانه باقی می‌ماند و یا دختر نجیب، دختر آفتاب و مهتاب ندیده لقب می‌گرفت که نشان‌دهنده میزان نجابت و پسند اجتماعی بود و برعکس زنانی که برای آزادی و حقوق برابر پا از محیط خانه فراتر می‌گذاشتند، از دیدگاه عوام خوب نبودند بلکه به این زنان تا اکنون نیزبه دید زن ماجراجو نگریسته می‌شود. اما سیر تاریخی مبارزه زنان نشان می‌دهد که زنان در هر زمان و در تمام جوامع بشری راه پرفرازونشیب و مشابهی را تا اکنون طی کرده‌اند و ادامه می‌دهند.

مبارزه علیه باورهای مردسالار و زن‌ستیز، مبارزه‌ای است در تمام ساحات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که متکثر بودن مکتب‌ها و گرایش‌های مختلف افراد این روند را زمان‌بر و پیچیده کرده است.

در شرایط کنونی مبارزه برای آزادی زن بیشتر از هر زمان دیگر مبرمیت پیدا کرده است.

زندگی زن افغان را به‌طور کلی در دو شرایط متفاوت از هم نیاز است به بررسی گرفت. برای همین می‌توان زندگی زنان را به دو دسته خارج و داخل کشور دسته‌بندی کرد. و چرایی یکسان بودن سرنوشت اکثر آن‌ها، یعنی زنانی که با توجه به شرایط و امکانات متفاوت در خارج و داخل کشور می‌زیند مورد بحث قرار داد؛ زنانی که با توجه به شرابط محیطی متفاوت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی باز هم در حالت مشابه با زنان جامعه سنتی به سر می‌برند. زنانی که با توجه به تفاوت محیطی هنوز در کلیشه‌های خانه و تحت سیطره فرهنگ مردسالار و نه فردیت مرد گرفتار هستند. بارها اتفاق افتاده است که زنان مهاجر و پناهجو با توجه به سابقه بیش از یک دهه زندگی در کشور‌های غربی هنوز نمی‌توانند با زبان کشور میزبان تکلم کنند و یا از برنامه رسانه‌های جمعی استفاده کنند. این انزوا و پیله‌ای که زنان به دور خود کشیده‌اند گرچه در ظاهر خودخواسته تلقی می‌شود، اما اگر ریشه‌های این نوع رفتار را در آنان دنبال کنیم به آموزه‌هایی برمی‌گردد که یا با آن، خود زن پرورش یافته است و یا مردانی که با او زندگی می‌کنند نظیر پدر، برادر و یا همسر هنوز به ارزش‌های مردانه باورمند و خواهان نگهداشتن زنان در خانه هستند حتا اگر مجبور باشند برای حضور آن‌ها در خانه هزینه مضاعفی را بپردازند.در چند دهه اخیر اکثریت مهاجران در اروپا را روشنفکران تشکیل می‌دهند که زنان روشنفکر و تحصیل‌کرده نیز شامل آن می‌باشد. اما به‌طور عموم زنان زیادی هستند که از علم و تکنالوژی، دسترسی و استفاده از وسایل ارتباطی مثل کامپیوتر و انترنت که با اطلاعات روز یکی است و در مجموع به جریانات جهانی شدن شهرت دارد بی‌خبر هستند. و این خود چرایی را همراه داشته و بهتر است پیرامون زندگی زنان افغان تحقیقات جامعی در حوزه آسیب‌شناسی و رفتارشناسی چه در داخل و چه در خارج به عمل آید.

عوامل پنهانی که هنوز زن افغان را در سرزمین‌های مدرن پابند به ارزش‌های سنتی نگه می‌دارد، چرا‌های به شرح زیر رقم می‌زند.

1- چرا زنان افغان در خارج از مرزهای کشور نیز که دور از عرف و ارزش‌های سنتی ریشه‌دار در جامعه هستند، باز هم به دموکراسی، برابری حقوق زن و مرد و یا حقوق بشر کم‌تر توجه می‌کنند؟

‌تاسف‌آور است که بسیاری از زنان تحصیل‌کرده هموطن ما کم‌تر از تجارب زنان کشور‌های میزبان در زمینه دفاع از حقوق‌شان آموخته‌اند.

در حالی که در کشور‌های غربی با توجه به داشتن عقاید مختلف سیاسی، دینی و مذهبی زنان در مقابل هدف مشترک مثلا «مبارزه علیه خشونت و تبعیض جنسی» دور هم جمع می‌شوند. آزادانه در آن موضوع به گفتمان پرداخته و با توجه به هدف مشترک به راهکار‌های مشترک نیز دست می‌یازند. این خود نشانه نهادینه شدن فرهنگ دموکراسی است.

و گاه دیده می‌شود که زنان در زندگی پس از مهاجرت و پناهجویی شدیدتر از مردان و حتا نسبت به زندگی قبلی خویش نیز به خرافات، افراط‌گرایی و چنگ زدن برای حفظ سنت‌ها و ارزش‌های مردسالار روی می‌آورند.

2- چرا هنوز زنان روشنفکر و دگراندیش در خارج از مرزهای افغانستان نیز نتوانسته‌اند که یک جریان یا تشکل زنانه را شکل داده تا بتوانند برای تغییر وضعیت زنان افغانستان گام‌های موثری بردارند؟

پراکندگی نیروی زنان تحصیل‌کرده و عدم انسجام آن‌ها دور یک محور مشترک پیرامون سرنوشت زن افغان سبب گردیده است که تصویر روشنی از خاستگاه زن افغان و حتا شناخت درست از وضعیت زن افغان در دست نباشد. این خلا نیروی فعال در مورد وضعیت زنان، زمانی به‌صورت محسوس دیده می‌شود که با توجه به آمادگی جامعه جهانی جهت بهبود و تغییر مثبت زندگی زنان هیچ برنامه و شناخت بومی ‌نسبت به جایگاه و خاستگاه زنان شهری و روستایی زنان افغان وجود نداشته است. عدم شناخت و نیاز زن افغانستانی در این حالت تنها انجو زدگی جامعه و حیف‌ومیل شدن کمک‌های جامعه جهانی است، به‌طوری که فعالیت‌های سطحی سال‌های اخیر به خوبی نشان‌دهنده این مطلب است.

با توجه به رویداد‌ها و تحولات داخلی کشور و سیل مهاجرت‌ها که اکنون موج چهارم مهاجرت مخصوصا در قشر آگاه در حال شروع و شکل گرفتن است، می‌توان به این پارادوکس بزرگ که زنان افغان در داخل و خارج از کشور با آن مواجه هستند نگاهی داشت.

1- زنان در خارج از کشور (اکثرا زنانی که بعد از سن بالاتر مخصوصا اگر متاهل باشند مهاجرت می‌کنند) ناآگاهانه دچار انزوا و خانه‌نشینی می‌شوند که آمار‌های وظیفه‌ای کشور‌های میزبان می‌تواند برای این موضوع تصدیق خوبی باشد زیرا در این کشور‌ها زنان کم‌تر می‌خواهند در خارج از خانه باشند و چون مردان به رغم مسوولیت‌ها و ارزش‌های مردسالار خواهان حضور زنان در خانه هستند، با قبول هزینه‌های اقتصادی زن در زندگی مشترک این گوشه‌نشینی و انزوای زنان را تصریح می‌کند.

زنان روشنفکر و آگاه نیز هرچند در این سال‌ها توانسته‌اند فعالیت‌های درخشانی از خود در خارج از مرزهای جامعه سنتی نشان دهند، اما باز هم این فعالیت بیش از این که در حوزه جنسیت و یا دور محور فعالیت‌های زنانه باشد بیشتر نشان‌دهنده فعالیت‌های فردی است که نمایندگی از توانایی شخص می‌کند.

این نوع فعالیت‌ها اگرچه می‌تواند روزنه‌های امیدی برای تغییر نگاه اجتماعی نسبت به توانایی زنان باشد اما نمی‌تواند برای نشان دادن چهره زن افغان خیلی تاثیرگذار واقع شود.

مخصوصا این‌که گاه زنان تحصیل‌کرده نیز یا در انزوای فرهنگ و ارزش‌های سنتی جامعه و سرزمین مادری خود گرفتار می‌شوند و یا در پیله زندگی فردی رسالت خود مبنی بر تلاش برای زندگی بهتر و تعهد به وضع را فراموش می‌کنند. و اما در داخل کشور با توجه به تمام قید و بندهایی که تلاش برای حفظ زن در خانه دارند و یا عدم امنیت جانی و نقش انجویست‌ها در عدم داشتن برنامه‌های پایه‌ای و اصولی برای تغییر آوردن در زندگی زنان در کشور باز هم دیده می‌شود که رشد آمار متعلمین دختر و گراف دانشجویان اناث در دانشگاه‌های خصوصی و دولتی رشد چشمگیری داشته است و سهم‌گیری زنان تحصیل‌کرده در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی نشان‌دهنده پارادوکس وضعیت زنان در داخل و خارج از کشور است که مستلزم تحقیق و شناخت درست از وضعیت کنونی زنان را می‌طلبد و نگاه کردن از این زاویه می‌تواند ابعاد دیگر زندگی زنان را روشن سازد. مدرنیزه شدن زندگی زن به معنی متمدن شدن آن‌ها نیست.

به طوری که در مقایسه زندگی زنان هم دوره مهاجر و زنان داخل کشور به خوبی می‌توان این نکته را روشن ساخت که برای بهبود وضعیت زنان قبل از هر چیز باید روی شناخت از نیاز و خاستگاه زن افغان متمرکز شد. آگاهی زمان می‌طلبد و برنامه‌هایی که نه برپایه منافع عده‌ای از انجو‌های داخلی و خارجی بلکه بر پایه اراده راسخ برای تغییر اجتماعی است. ارتقای سطح زنان به معنای ارتقای سطح فرهنگ و اجتماع یک جامعه بشری است. و می‌توان امید داشت که اگر روزی دولت و جامعه جهانی دلسوزانه برنامه‌هایی را برای بهبود وضعیت زنان در دست گرفته عملی کند جامعه گامی ‌بلند را در راستای تامین ارزش‌های انسانی برداشته است.

خشونت علیه زنان افغان در سال جاری پنج درصد افزایش یافته است

کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان می‌گوید که در سال جاری 5132 مورد خشونت علیه زنان را ثبت کرده است.قدریه یزدان‌پرست، مسئول حمایت از زنان کمیسیون مستقل حقوق بشر در یک نشست خبری گفت این آمار نسبت به سال گذشته بیش از پنج درصد افزایش یافته است.به گفته خانم یزدان‌پرست علاوه بر افزایش شمار موارد خشونت، در سال جاری نوع این خشونت‌ها هولناک‌تر، عرصه آن وسیع‌تر و سن عاملان آن کمتر شده است.اما او تاکید کرد که آنها تلاش دارند پس از این به جای ارائه آمار خشونت، برنامه‌هایی را برای بهبود زندگی زنان اعلام کنند.تاکید مقامات کمیسیون حقوق بشر در نشست خبری امروز به مناسبت فرارسیدن هشتم مارس، روز جهانی همبستگی زنان، بر افزایش مشارکت سیاسی زنان افغان بود.

خانم یزدان‌پرست، در حالی که حضور چهار زن در کابینه، یک زن در معاونیت شورای عالی صلح و شماری دیگر از زنان در پست‌های دیگر در حکومت وحدت ملی را ستایش کرد اما آن را ناکافی خواند و تاکید کرد که مشارکت زنان باید به سطح روستاها توسعه یابد. او افزود که کمیسیون حقوق بشر افغانستان، پیشنهادهای مشخصی را قرار است به دولت ارائه کند تا سبب افزایش مشارکت سیاسی زنان شود.

او از تدوین برنامه ملی مشارکت سیاسی زنان، تشکیل جنبش سیاسی زنان، بررسی و آسیب‌شناسی حقوق بشری زنان، بازتاب فعالیت سیاسی و مدنی زنان، زمینه‌سازی برای پیشرفت زنان و ایجاد مرکز مطالعات و آسیب‌شناسی زنان به عنوان این پیشنهادها یاد کرد. رسیدگی به پرونده‌های خشونت علیه زنان امروز دوشنبه 17 حوت ، دادستانی اختصاصی مبارزه با خشونت علیه زنان نیز گزارش کارکردهای شش‌ساله‌اش را اعلام کرد.

این دادستانی بر اساس قانون مبارزه با خشونت علیه زنان در سال 1388 ایجاد شده است.در خبرنامه این دادستانی آمده که در شش سال گذشته، پرونده بیش از 9500 قضیه در این نهاد ثبت شده است. این قضایا شامل 826 قضیه قتل، بیش از 2400 قضیه تجاوز جنسی، 100 قضیه سقط جنین، 75 قضیه اختطاف (ربودن) زنان، بیش از 250  قضیه ازدواج اجباری، نزدیک به 2000 قضیه لت‌وکوب، بیش از 3000 قضیه منجر به جرح، هجده قضیه بد دادن و 914 قضیه فرار از منزل بوده است.دادستانی مبارزه با خشونت علیه زنان اعلام کرده که بیش از پنج هزار این قضایا به محاکم محول شده و مجرمان آنها به حبس و حتی در مواردی به اعدام محکوم شده‌اند.

قرار معلومات مقامات این دادستانی، بقیه پرونده‌ها یا به دنبال منصرف شدن از شکایت بسته و یا هنوز زیر بررسی هستند.

مراسم شمع‌افروزی به خاطر احترام به دختری که در کابل کشته و جسدش آتش زده شد.

شماری از فعالان مدنی در کابل به خاطر یادبود از تمام شهروندان کشته‌شده در سال جاری و کشته‌شدن بی‌رحمانۀ فرخنده، دختری که روز گذشته از سوی شهروندان به قتل رسید شمع افروختند.

روز گذشته شماری از شهروندان در کابل دختری به نام فرخنده را که بیماری روانی داشت، به اتهام آتش‌زدن قرآن کریم با لگد و لت و کوب به گونۀ بی‌رحمانه به قتل رسانیده و پس از آن جسدش را آتش زدند.

اما پس از آن وزارت حج و اوقاف افغانستان گفت که این دختر کتاب مقدس اسلام را نسوزانیده و چیزی را که آتش زده بر اساس بررسی‌های مسؤولان حج و اوقاف کتابی به زبان فارسی بوده‌است.

فعالان مدنی با افروختن شمع در پیش روی زیارت شاه دوشمشیره، جایی که روز گذشته فرخنده به قتل رسیده بود به خاطر احترام به فرخنده و تمام زنانی‌که در جریان خشونت‌ها ویا بی‌گناه کشته شده‌اند، احترام گذاشتند.

آنان با سردادن شعارهای فرخنده دختر افغان است و در اسلام خشونت نیست از حکومت وحدت ملی خواستند تا جلو چنین خشونت‌های وحشیانه را بگیرد.

 یک‌تن از این فعالان مدنی و اشتراک‌کننده‌گان در مراسم شمع‌افروزی به رسانه‌ها گفت که مسؤولان باید تمام قاتلان فرخنده را بازداشت کرده و به پنجۀ عدالت بسپارند.

 مردان در کابل در اعتراض به خشونت علیه زنان چادری به سر کردند

مردان فعال مدنی در کابل روزپنج‌شنبه(۱۴ حوت) اقدام نمادینی را زیر نام«مردان چادری‌پوش» به خاطر دفاع از حقوق زنان انجام داده با پوشیدن چادری از منطقۀ پل سرخ تا دفتر کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان راه‌پیمایی کردند.

این مردان چنین حرکتی را در اعتراض به خشونت‌ها در برابر زنان افغان و به هدف آگاه‌نمودن حکومت از وضعیت زنان چادری‌پوش و مشکلات آنان انجام دادند.

آنان می‌گویند که چنین حرکتی را تا دفتر کمیسیون مستقل حقوق بشر انجام دادند تا کمیسیون به خشونت‌ها در برابر زنان، خشونت‌های خیابانی و ترویج فرهنگ حقوق بشری رسیده‌گی نماید.

به گفتۀ آنان حرکت‌شان در مخالفت به پوشیدن چادری توسط زنان نیست ولی می‌خواهند در آستانۀ هشتم مارچ(روز جهانی زن) بخواهند کا با زن و مرد برخورد یک‌رنگ صورت گیرد.

این حرت فعالان مدنی واکنش‌های مثبت و منفی شهروندان را در پی داشت که شماری به شدت آن را شرم‌گین خوانده از آن انتقاد کردند و برخی‌ها نیز از آن استبقال نمودند.

این در حالی‌ست که چندی‌پیش کبرا حاتمی، یک دختر افغان در اعتراض به خیابان‌آزاری زنان لباس آهنین به تن کرده و در منطقۀ کوتۀ سنگی در میان آزار و اذیت شهروندان راه‌پیمایی کرد. 

این نوع اعتراض‌های مدنی در افغانستان بی‌پیشینه بوده و به تازه‌گی در حالی انجام می‌شود که مردم هنوز درگیر باورهای سنتی هستند.

 خشونت علیه مردان ، نامرئی ولی غیر قابل بحث (خشونت زنان علیه مردان)

دوستان عزيزاميدوارم با پيش كش اين موضوع بحث را به بى راهه نكشانيد و منظورى هم ندارم تا خشونت عليه بانوان عزيز را نفى كنم ( خشونت زنان علیه مردان؛ نامرئی ولی غیر قابل بحث خشونت زنان علیه مردان ازجمله مباحث غیرملموس و مطرح نشده در جامعه است. شاید بتوان گفت اصولاً مطرح کردن این بحث برای بسیاری از مردم بیشتر شبیه طنز است و اساساً بسیاری از افراد وجود چنین پدیده ای را در جامعه منکر می شوند. به عقیده آنان در جامعه بیشتر خشونت مردان علیه زنان وجود دارد و عکس آن مصداق خارجی ندارد. اما واقعیت این است که اگرچه خشونت مردان علیه زنان بسیار بارز است اما این دلیل نمی شود که خشونت زنان علیه مردان را که به شکلی پنهان در جامعه وجود دارد، منکر شد. در واقع در جهان امروز دغدغه اصلی جوامع بشری احقاق حقوق زنان در زیر لوای تشکل سازمان ها ، اتحاديه ها وغيره براى دفاع از حقوق زنان است . این در حالی است که هیچ منبع و مرجع قابل استنادی درباره حقوق مردانی که در جامعه زندگی می کنند، وجود ندارد. در هر حال پرسشی در این بین مطرح است که ریشه خشونت زنان علیه مردان را در کجا باید جست وجو کرد؟ فاصله بین هدف و وسیله در نظام اجتماعی علت ساختاری خشونت است. به این معنا که وقتی افراد امکانات و منابع موردنیاز برای یک زندگی حداقلی برخوردار نیستند، واکنش پرخاشگرانه از خود نشان می دهند. خشونت در درون جامعه ما اعم از خشونت مردان علیه زنان و عکس آن، ریشه در ناکارآمدی نظام اقتصادی و اجتماعی جامعه ما دارد. زنان با انگیزه های نه چندان واقعی پا به زندگی مشترک می گذارند با مشاهده کمبودهای واقعی، دچار نوعی احساس ناکامی در رسیدن به هدف می شوند. در نتیجه پرخاشگر شده و به آزار شوهر می پردازند. مردها از سوی زنان بیشتر از جنبه های روحی یعنی تحقیر، زیاده خواهی های مادی، محرومیت های جنسی و ... مورد خشونت واقع می شوند، اما آمار دقیقی از لحاظ اینکه چند درصد مردها مورد خشونت زنان واقع شده اند در دسترس نیست. از دیدگاه روان شناسی خشونت را می شود در قالب ها و زیرشاخه ها مختلفی تقسیم کرد.یک قسم خشونت فیزیکی و قسم دیگر خشونت کلامی است؛ یعنی یک نفر ممکن است اهل زد و خورد نباشد و با نیش و کنایه خود را از زد و خورد بی نیاز کند. این پدیده در جنس زن بسیار شایع است. یعنی با اینکه زن از لحاظ جسمی از مرد ضعیف تر است، اما به لحاظ کلامی بسیار قوی تر از مرد است، از همین رو، از این استعداد خود به عنوان یک حربه در برابر مرد استفاده می کند . خشونت زنان علیه مردان ناشی از اختلالات عصبی و روانی است که ربطی به این موضوع ندارد و در حیطه تداوى روانى قابل بررسی است. و اما مردان روحیه ی گذشت بسیاری دارند و تنها زمانی که فرد مقابل موضوع را از حد خارج می کند عصبانیتشان فوران می كند . و زنان با اندک عمل آزار دهنده احساس انتقام جویی می کنند و از مراتب پایین آزار روحی مرد، شروع می کنند. بنابراین شایسته است به واقعیت خشونت زنان علیه مردان به چشم یک معضل اجتماعی نگاه جدی شود تا همانطوری که زنان از حمایت قانونی در برابر خشونت مردان برخوردارند مردان گرفتار خشونت های زنانه، نیز از حقوق قانونی بهره مند شوند. آغاز سرپرستی از زندگی مشترک شروع می‌شود که به اساس ازدواج است    و خواه این ازدواج‌ها تحمیلی باشد و یا با توافق خود ، ازدواج یک قرار داد مبتنی بر توافق وسازش بین زن و مرد است که پیام آور و ادامه دهنده آغاز زنده گی مشترک می‌شود ، و از آغازین آن‌ها در غم و شادی ، لذت و رنج یک دیگر سهیم می‌شوند و پرابلم های زندگی را به یاری و همنوایی یک دیگر حل میکنند و آنقدر مونس و همدم می‌شوند که دیگر دیوار و یا پرده در بین شان وجود نمی داشته باشد ، با اعتماد و باور کامل سر بر بالین هم می نهاند ، بسیاری از ازدواج‌ها اغلب با شور و هیجان عاطفه آغاز شده اما بسیار زود از مواجه شدن با واقعیت‌ها با جنگ و جدل از هم گسیخته است و یا در بسا موارد تنها زن مثل موجود زر خرید ظلم و ستم مرد را به عنوان محرم و سر پرست خود متحمل شده با یآس و نامیدی به زنده گی رقت بار با ناگزیری ادامه داده و فقط متیوان چنین زنده گی را یک قربانی در شمار گرفت و این‌گونه قربانی در کشور ما بی شمار است که مرد همیشه با قبولاندن حاکمیت خود است .    چرا که مرد سرپرست است باید امر و نهی داشته باشد و به نوعی از استبداد خواهشات ونظریات اش مورد قبول واقع گرداند در غیر آن سرپرست زور و قدرت دارد هر آنچه دلش خواست انجام میدهد از ازدواج دوم گرفته تا طلاق . از جمله عواملی که می‌تواند در پایان و یا پایانی ، زنده گی مشترک نقش مهم داشته باشد وضعیت اقتصادی خانواده و معیار های قبول شده جامعه است . باید تذکر داد که برخی از مردم چنین گمان دارند ، در درون خانواده‌های اسلامی مسایلی است بنام حدود شریعی که به هنگام تلاوت قرآن متوجه شدیم این عبارت شش بار در دو آیه تکرار شده است: مضمون دو آیه مورد نظر ، حمایت و پشتیبانی از خانواده اسلامی از بیم مکدر شدن روابط و برای ترمیم و پیوند آن بدین سان از فرو پاشی آن جلوگیری شود . نه به معنی آنکه مرد منحیث سر پرست آنچه دلش خواست بکند . سرپرستی مرد به عنوان نان آور و تأمین کننده معیشت است که مناسبات اقتصادی و فرهنگ پایین جامعه و عدم سهم زنان در مناسبات اقتصادی و در ضمن عدم آگاهی مردان اززنده گی مشترک این زور و توانایی را نسبت به خود میدانند . و خواهرانی مظلوم ما که اسیر رنج و غصه اند و نا چاری حصار حصین بودن شان است متاسفانه زن در جامعه ما همان لباسی را بر تن دارد که عنعنه برایش بریده و دوخته است . عنعنه باوری را در ذهن زن بارور کرده است که زن نمیتواند جز آنچه عنعنه تعین نموده است باشد پا فراتر بگذارد . دردناک این است که نهاد های هم که در زمان های مختلف به نام زن تشکیل شده اند ؛ نام نهاد بوده اند.دردناکتر اینکه که مردان روشنفکر ما توانسته اند از دین و تعلقات دینی به آسانی در گذرند اما گذشتن از عنعنات رایج جامعه برای شان ناممکن بوده است . من گاهی فکر میکنم که زن در برابر مرد ، دانا و هوشمند آزاده و رها میتواند باشد نه در برابر مرد اسیرچه بسا که زنان ما ترجیح داده اند در حصار چهار دیواری ها دوراز نگاه مردان نابخرد بمانند. چه بسا که زنان و من چادری را چون محافظی در برابر دیدگاه مرد روشنفکری که خود را مالک مطلق دنیای عینی و ذهنی زن می پندارد ، دیده باشم. زن جامعه ما هم با پناه بردن به دامان رواج و باورهای اجتماعی برای شان امنیت حضوری دست و پا میکنند . امنیت اخلاقی را در نظر دارم نه امنیت عامه را که آنرا میتوان با تنظیم درست روابطه و ضوابط ها زیر کنترول درآورد اما امنیت اخلاقی را به آسانی و توسل به نیرو نمیتوان حاصل کرد. بیشتر مردان روشن ما شوهر بودن را رتبه وزن بودن ( همسربودن) را خفت می پندارند. مرد بودن نه تنها در ذهن عامه که در ذهن روشنفکران و تحصیل یافته گان دلیل حق داشتن و برهان منبع حق بودن است. گاه به این باورمیرسم که مرد تحصیل کرده ما روشنفکری را چون چپن سفیدی در بیرون خانه روی لباس خانگی اش می پوشد و چون برمیگردد چپن اش را بیرون در می گذارد و با سیمای متفاوت وارد میشود با تمام حق های جهان در جیب هایش و تمام صلاحیت های ممکن در چشم‌هایش. زنان روشن فکرهم چنین اند و آزادی خود شانرا در حد حق کار در بیرون خانه میبینندو ستم رایج جاری بر تن و روان زن را نادیده می گیرند. با زنان بیسواد و کم سواد و کدبانو ها که اکثریت زنان جامعه را میسازند رابطه گسسته و نا استوار دارند و خود را قشری بهتر از آنان و کمتر از مردان می انگارند.اما زنانی مثل نمونه که چراغ شام جامعه زن را با نوشته های روشنا می بخشید امید های زنده فردای زن هستند. من از همه خواهش میکنم که داستان رنج این نیمه خاموش را بنگارید و بگذارید تاریخ انراحفظ کند. زنان آگاه بی مردان خردمند نمیتوانند به خواست مقدس شان برسند. ما زنان هسته ی باورهای بی برگشت اجتماعی را در گوش فرزندان مان میخوانیم مردان تربیت یافته زنان اند . این در جنس شان نیست در تربیت شان است تربیت شان بر اساس باورهای دینی ، میحطی و عنعنوی است باورهای محیطی و عنعنوی به سطح رشد جامعه از نگاه های اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی وابسته است اگر چنین نمیبود مردان سراسر جهان باید دارای برخورد شبیه هم میبودند که نیستند. برای تحقق انسانیت زن و مرد در کنار هم پهلوی هم و برای هم اند نه در برابر هم و خصم هم. پس کلمه سرپرست و و ظیفه سر پرستی هم درعرف و عنعنه ما منحیث یک رکن اساسی جا پیدا کرده برای ضعف قوت زن و مطیح شدن و فرمان بردار شدن . صالحه رشیدی .

ترا درکیسه ای محصور نمودیم

حجابش خوانده چشمت کور نمودیم

 

برای آنکه خود آزاد باشیم

ترا بااین قوانین جور نمودیم

 

حقوقت را زدستانت گرفتیم

به نام دین زمشتت دور نمودیم

 

به نام دین همه آزاده گان را

گهی اعدامی چون منصور نمودیم

:ز خمی که نمی بینیم

داکتر :راضیه هوتکی

می دانید؟ خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر، آزار و گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند. نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند چیست. ترسی است که آرام آرام در طول زمان بر جان زن نشستهخشونت بی کلام، بی تماس بدنی، مردی است که در را که باز می کند زن ناگهان مضطرب می شود، غمگین می شود. نمی داند چرا. در حضور مرد انگار کلافه باشد. انگار خودش نباشد. انگار بترسد که خوب نیست. که کم است. که باید لاغرتر باشد چاق تر باشد زیباتر باشد خوشحال تر باشد سنگین تر باشدووووباشد خانه دارتر باشد عاقل تر باشد. خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد. خشونت آن نقابی است که زن می زند به صورتش تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد. مرد می تواند زن را له کند بدون اینکه حتی لمس اش کند. بدون اینکه حتی بخواهد لهش کند. این ارث مردان است کهاز پدران پدرانشان بهشان میراث رسیده خشونت، آزار، تحقیر امتداد همان "مادرش را فلان ها، عمه اش را بیسار"هایی است(باعرض پوزش) که به شوخی و جدی به هم و به دیگران می گوییم. خشونت، آزار، تحقیر همان "زن صفت، مثل زن گریه می کردی"هایی است که بچه هایمان از خیلی کودکی یاد می گیرند.خشونت، آزار، تحقیر، پله های بعدی نردبانی هستند که پله ی اولش با فلانی و بیساری معاشرت نکن چون... فلان لباس را نپوش چون...است. چون هایی که اسمشان می شود "عشق". عشق هایی که می شوند ابزار کنترل. که منتهی می شوند به زنانی بی اعتماد به نفس، بی قدرت، غمگین، تحقیر شده، ترسان، وابسته، تهدید به ترک شده و شاید کتک خورده که فکر می کنند همه ی زخم هایشان از عشق است. که مرد عاشق زخم می زند و زخم بالاخره خوب می شود.خشونت زنی است که زیر نفس های آغشته به بوی الکل مردش تظاهر به لذت می کند و فکر می کند قاعده ی بازی همین است. خشونت توجیه آزار روحی، کلامی، جسمی، جنسی مردی است که مست است. مستی انگار عذر موجهی باشد برای ناموجه ترین رفتارها.می دانید؟ لت و کوب بدترین نوع خشونت علیه زنان نیست. کبودی و زخم و شکستگی خوب می شوند. قدرت و شادابی و باور به خویشی که از زن در طول ماهها و سالها گرفته می شود گاهی هیچ وقت، هیچ وقت، ترمیم نمی شودفراموش نمیشود ...

خشونت دست سنگین پدری است که بر صورت دخترک 9 ساله اش بلند می شود اما هرگز فرود نمی آید.خشونت گردنکشی برادری است که نگاه پسرک معصوم همسایه را کور می کند و خواهر را ناامید می کند از عشق پاک و دیوار به دیوار همسایگی.خشونت آروغ زدن های شوهر است به جای دستت درد نکند برای دستپخت عالی یک صبح تا ظهر حبس شدن در آَشپزخانه .خشونت قانون نابرابر حق قیومیت پدربزرگی است که در فقدان پدر ، صاحب بلامنازع نوه ی پسری اش می شود بی اینکه حضور مادر در جایی دیده شده باشد. خشونت حق ارثی است که پس از مرگ پدر به تو داده می شود نیم آن چیزی که برادرت می گیرد و تازه منت بر سرت می گذارند که نان آور خانه ات دیگری است . خشونت خود ما زنانیم که تمامی اینها را می پذیریم بی هیچ اعتراضی و آن کسی را هم که در میانمان به اعتراض بلند می شود با القاب زن فلان و بهمان به سخره می گیریم . خشونت خود خودمانیم و از ماست که بر ماست.

فمینیسم با واژه ها حرکت می کند

تعریف واژه ها: رضایت جنسی و حمله جنسی

سهیلا وحدتی     منبع: اخبار روز

 • این نوشته درباره تعریف دقیق واژه هایی است که اکنون دانشگاه های امریکا تلاش دارند برای مبارزه با خشونت علیه زنان بکار گیرند و درکنار آن به برخی واژه ها که در این زمینه در زبان فارسی وجود دارد، اشاره می شود. دشواری کار ما زنان دراین است که بسیاری از واژه هایی راکه به واقعیت زندگی ما وحقوق بشرما مربوط می شود،نداریم.

شمار اندک واژه هایی که ما در فرهنگ خود برای مشخص کردن رفتارهای ناشایست جنسی داریم، نشانگر فقر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ما در زمینه مبارزه با خشونت علیه زنان است. در غرب، روز به روز به شمار واژه هایی برای تعریف دقیق و مشخص خشونت جنسی افزوده می شود. در همین راستا، تعریف های حقوقی شکل می گیرد و جرم انگاری این رفتارها گسترش می یابد و این نشانگر میزان تلاش و توانمندی جامعه در مبارزه با خشونت جنسی است.

اکنون در انگلستان تلاش می شود که افزون بر خشونت های جسمانی، برای خشونت های روانی نیز واژه های حقوقی برای تعریف جرم مشخص شود چرا که خیلی از کسانی که دست به زن کشی می زنند همان کسانی هستند که خشونت جنسی را با خشونت های روانی برای کنترل رفتار قربانی آغاز کرده بودند.*

در امریکا چندی است که شکایت دختران دانشجو از رفتارهای ناشایست جنسی پسران شدت یافته است. همزمان، اعتراض آنها به بی توجهی دانشگاه ها نسبت به این مساله روز به روز بیشتر می شود. دختران دانشجو، خانواده های آنان و سازمان های مبارزه با خشونت علیه زنان، دانشگاه ها را در زمینه آموزش دهی به پسران و وضع مقررات برای برخورد با این رفتارها مسئول می دانند و آنها را متهم به بی کنشی در این زمینه می کنند. دانشگاه ها تا کنون سعی می کردند که جریان را به سکوت برگزار کنند و زیاد به اینگونه مسائل بال و پر ندهند و اینگونه شکایت ها را تشویق نکنند. همچنین بهانه می آوردند که در مواردی که مثلا دختر می گوید که مورد تجاوز قرار گرفته، ولی پسر می گوید که دختر اعتراضی به زبان نیاورده و این دو سابقه رابطه جنسی با همدیگر داشته اند،از این رو ما نمی دانیم که جانب کدام یک را بگیریم.

پس از فشارهای زیادی که در چند سال اخیر به دانشگاه ها وارد شد، و رسانه ها در این میان نقش برجسته ای داشتند، دانشگاه ها دارند می پذیرند که بایستی مسئولانه تر برخورد کنند. از این رو تلاش می کنند که تعریف های دقیق و مشخصی از رفتارهای نامناسب و غیرقابل پذیرش در زمینه عمل جنسی ارائه دهند و این تعریف ها را به دانشجویان آموزش دهند. از سوی دیگر، برای رسیدگی به شکایت های جنسی روند مشخصی را تعریف کرده و مسئولانی را در دفاتر ویژه این امر به کار می گمارند تا هیچ شکایتی از قلم نیافتد و به همه شکایت ها به درستی رسیدگی شود.

این نوشته درباره تعریف دقیق واژه هایی است که اکنون دانشگاه های امریکا تلاش دارند برای مبارزه با خشونت علیه زنان بکار گیرند** و در کنار آن به برخی واژه ها که در این زمینه در زبان فارسی وجود دارد، اشاره می شود.

رضایت جنسی

هر عمل جنسی باید با “رضایت” دو طرف باشد و اگر همراه با رضایت نباشد، “ناخواسته” است. رضایت جنسی به معنای بیان روشن و داوطلبانه ی خواسته ی مثبت فرد است. اگر کسی پاسخ منفی نداد، نه نگفتن او نباید به عنوان پاسخ مثبت برداشت شود. رضایت دادن برای آغاز یک عمل جنسی به معنای رضایت دادن برای ادامه آن عمل جنسی نیست. اگر فردی در حین یک عمل جنسی ابراز نارضایتی کرد، فرد دیگر باید دست از ادامه آن عمل جنسی بردارد و او را راحت بگذارد

رضایت جنسی باید کاملا داوطلبانه باشد. نمی توان با زور و اجبار و تهدید از کسی رضایت جنسی گرفت. هر گونه بیان رضایت جنسی در شرایط ترس و وحشت و اجبار و آزار باطل است.

 رضایت جنسی از سوی کسی که فکر یا رفتارش را – به هر دلیلی – درست نمی تواند کنترل کند، نیمه خواب است یا تحت تاثیر دارو، الکل یا مواد روان گردان است، معنا ندارد. ارتکاب عمل جنسی با کسی که در شرایطی است که نمی تواند رضایت جنسی خود را داوطلبانه و با بیانی روشن بیان کند، رفتار ناشایست جنسی شمرده می شود. اگر فردی رضایت جنسی را بطور روشن بیان نکند، دیگری حق ندارد ادعا کند که از روی رفتار و لباس پوشیدن و اداهای او “منظور” او را دریافته که مثبت بوده است. هیچ لباس و رفتاری جای بیان روشن و داوطلبانه ی پاسخ مثبت برای عمل جنسی را نمی گیرد. طبیعی است که رضایت جنسی برای هر عمل جنسی با مثلا به زبان آوردن “بله” همراه نیست، اما هشیاری کامل فرد و آزاد بودن وی در انتخاب عمل جنسی بدور از فشار و ترس و تهدید و اجبار، همواره شرط بیان رضایت جنسی است که می تواند بدون ادای واژه ی مشخصی بیان شود. عمل جنسی باید بر اساس رضایت دو طرف و احترام آن دو به خواسته ی همدیگر باشد.

در ایران: رضایت جنسی

وحشتناک ترین بی اعتنایی به رضایت جنسی در ایران توسط حکومت و خانواده ها و عاقد و همه جامعه در ازدواج کودکان صورت می گیرد که به صورت قانونی کودک به مردی سپرده می شود که به او تجاوز کند. حتی اگر کودک با تشویق پدر و مادر مجبور شود که رضایت خود را به ازدواج اعلام کند، باز هم رضایت کودک معنی ندارد. رابطه جنسی فرد بزرگسال با کودک باید جرم انگاری شود. جای شگفتی و تاسف فراوان است که در مورد اخیر تجاوز ناظم مدرسه به دانش آموزان دبستانی در تهران، مشاور وزیر دادگستری بیان داشت که” تعرض ناظم مدرسه گاهی با رضایت دانش‌آموزان همراه بوده و یک «کشش دو طرفه» وجود داشته است.”***

رضایت جنسی حتی برای زن بزرگسال نیز در رابطه جنسی مشروع یا نامشروع از نظر حقوقی معنا ندارد. در چارچوب ازدواج، زن باید به شوهرش تمکین کند. خارج از ازدواج، زن حق ندارد وارد رابطه جنسی شود و اگر شد، نباید از بدرفتاری و آزار و خشونت شکایت کند وگرنه شلاق و سنگسار در انتظار اوست.

فرهنگ سنتی ما لباس و رفتار زن را معیار سنجش رضایت او برای هر عمل جنسی از سوی هر مرد غریبه می داند. اگر دختری سرخوش رفتار کند، بلند بخندد، و لباس جلف بپوشد، گویا درخواست تجاوز کرده و مرد متجاوز بیگناه است.

رفتار ناشایست جنسی

رفتار ناشایست جنسی یعنی هرگونه حمله جنسی، آزار جنسی، یارآزاری، پی آزاری، نگاه شهوانی یا توجه دادن یا توجه گرفتن جنسی، یا هر گونه رفتار جنسی که ناخواسته است یا به گونه ای تهدید، ترساندن، یا اجبار را در بر دارد.

بیشتر رفتارهای ناشایست جنسی ناخواسته است، اما ناخواسته بودن همیشه شرط ناشایست بودن رفتار جنسی نیست. برای نمونه، عکس یا فیلم گرفتن از آمیزش جنسی، حتی اگر آمیزش جنسی خواسته ی دو طرف بوده، اما عکس گرفتن و فیلمبرداری بنا به خواست آگاهانه آنها نبوده باشد، رفتار ناشایست جنسی بشمار می رود. چنین عکس و فیلمی را در دسترس دیگران قرار دادن نیز باز به نوبه خود رفتار ناشایست جنسی شمرده می شود.

در ایران: رفتار ناشایست جنسی

جالب اینکه چشم چرانی که همان توجه جنسی دادن و گرفتن است، به عنوان یک تفریح عادی مردانه به شمار می رود که گویا چون با کلام و حرکت بدن همراه نیست، هیچ اشکالی ندارد. “چشم هایت را درویش کن” تنها پاسخ به این رفتار است که حکایت از دعوت به ریاضت کشی دارد. انگار که نگاه پر از شهوت و چشم چرانی یک حالت طبیعی است، و چشم درویش کردن یک عمل ورای حالت معمول است که تلاش می طلبد.

اگر کسی از عمل جنسی دیگران بدون آگاهی و رضایت آنها عکس یا فیلم بگیرد، به جای اینکه او را مجازات کنند که چرا از رابطه جنسی دیگران فیلم گرفته، و فیلم را پخش کرده، به موضوع فیلم می پردازند و بحث می رود روی رفتار جنسی کسانی که ازشان فیلم گرفته شده و مجرم اصلی و دو جرم او یعنی ضبط و پخش فیلم فراموش می شود. چنانکه در مورد یک هنرپیشه زن ایرانی دیدیم که نامش بر سر زبان ها افتاد اما از کسی که فیلم را گرفت و انتشار داد نامی به میان نیامد.

آزار جنسی

هرگونه آزاری که به خاطر جنس فرد صورت می گیرد، مانند بیان یا ابراز خواسته های جنسی، مشروط کردن استخدام یا پیشرفت کاری و از آن دست به توافق طرف برای برقراری رابطه جنسی، فشارآوردن و اخراج کردن به خاطر برآورده نکردن خواسته های جنسی، شکلک درآوردن با منظور جنسی، نشان دادن تصویر یا نقاشی به منظور جلب توجه جنسی، فحش و توهین به کسی به خاطر جنس یا طبیعت جنسی او مانند بارداری و زایمان، گفتار و شوخی و جوک های زن ستیز، همه و همه شیوه های گوناگون آزارجنسی است. آزار جنسی می تواند از سوی مرد به زن اعمال شود، یا به عکس. آزار جنسی می تواند میان دو فرد از یک جنس نیز رخ دهد.

روشن است که هر آزار جنسی مانند یک حرف زن ستیز و یا شوخی جنسی را نمی توان مورد پیگرد قرار داد. اما تکرار اینگونه حرف ها و شوخی ها یکی از جدی ترین موارد آزار جنسی در محیط کار شمرده شده و به عنوان جرم قابل پیگرد است. اگر آزار جنسی به حدی برسد که محیط کار را برای فرد غیرقابل تحمل سازد، یا موقعیت شغلی وی را دشوار ساخته یا به خطر اندازد، در آن صورت جرم محسوب می شود و فرد آزاردهنده مورد پیگرد و مجازات قرار می گیرد. قربانی آزار جنسی معمولا فرد زیردست آزاردهنده است.

در امریکا کارفرما وظیفه دارد که محیطی عاری از آزار جنسی برای همه کارکنان فراهم سازد. هرگاه یکی از کارکنان در محیط کار مورد آزار جنسی قرار گیرد، حتی اگر آزار جنسی از طرف فرد دیگری مانند مشتری که مورد استخدام کارفرما هم نبوده صورت گیرد، باز هم کارفرما مسئول است که وارد عمل شده و جلوی آزارجنسی کارکنان را بگیرد و مانع از تکرار آن شود. در غیر اینصورت، متهم خواهد شد که مواظب محیط کار نبوده و کارکنان را در معرض آزار جنسی قرار داده است.

در دانشگاه نیز هرگاه فردی از دیگری خواسته ی جنسی داشته باشد، و پذیرش یا رد این خواسته ی جنسی او باعث در وضعیت تحصیلی یا کاری فرد دیگری شود، یا خواسته های جنسی او محیط تحصیل و کار را برای دیگری تنگ سازد، آن فرد مورد پیگرد و مجازات قرار می گیرد. گاه حتی یک مورد ارتکاب آزار جنسی ممکن است به مجازات یا اخراج فرد از دانشگاه بیانجامد.

در ایران: آزار جنسی

آزارجنسی نه تنها در خیابان و وسایل نقلیه عمومی، بلکه در محیط کار به شدت رواج دارد، بویژه در بخش خصوصی. آزار جنسی پنهان نیست و همه از آن باخبر هستند ولی کسی هم کاری در اینباره انجام نمی دهد. آگهی های استخدام جنس و مشخصات ظاهری را به عنوان شرط استخدام قید می کند. در بخش دولتی نیز موارد زیادی از آزار جنسی در سطوح مختلف وجود دارد. من از زبان خود زنان شنیده ام که فلان قاضی مرد بی رودرواسی به وکیل زن یا متهم زن می گوید که اگر به خواسته های جنسی او تن دهد پرونده را به نفع وی پیش می برد.

دولت جمهوری اسلامی هیچ گامی برای جرم انگاری آزار جنسی در فضای عمومی و محیط کار برنداشته است. زنان نه قربانی آزار جنسی، بلکه همیشه مسئول برانگیختن آزار جنسی شمرده می شوند. از سوی نهادهای گوناگون دولتی، مسلح و غیرمسلح، همواره به آنان تذکر داده می شود که خود را با حجاب بپوشانند تا کسی فکر آزار جنسی آنها را به خود راه ندهد و در این باره حتی تهدید به مجازات می شوند.

حمله جنسی

هرگونه تماس یا رفتار جنسی ناخواسته حمله جنسی بشمار می رود. تماس جنسی ناخواسته مانند دست زدن به بدن، ماچ کردن و تجاوز کردن است. حمله جنسی حتما نباید همراه با تماس باشد. گاه رفتار جنسی ناخواسته بدون تماس جسمانی هم حمله جنسی شمرده می شود، مانند نشان دادن آلت جنسی یا نگاه کردن و عکس و فیلم گرفتن از بدن برهنه دیگری بدون آگاهی و رضایت وی.

هرگونه تماس یا رفتار جنسی با کودکان نیز حمله جنسی به شمار می رود زیرا که در مورد کودکان شرط خواسته یا ناخواسته بودن تماس یا رفتار جنسی مفهوم ندارد. هرگونه تماس یا رفتار جنسی یک فرد  با یک کودک زیر 18 سال جرم بشمار می رود.

حمله جنسی می تواند در مکان عمومی مانند کوچه و خیابان و سینما یا در خانه و مهمانی خصوصی رخ دهد. صرف نظر از اینکه حمله جنسی در کجا و توسط چه کسی، آشنا یا غریبه، محرم یا نامحرم، صورت گیرد، قربانی حمله جنسی هیچ تقصیری ندارد و کسی که حمله جنسی را انجام می دهد مجرم شناخته می شود.

در ایران: حمله جنسی

تجاوز شناخته شده ترین شکل حمله جنسی و شاید تنها شکل حمله جنسی است که در فرهنگ ما جدی گرفته می شود. یعنی جرم به شمار می رود و مجازات دارد. قربانی تجاوز می تواند از این واژه برای بیان آنچه بر او رفته است استفاده کند و همدردی بدست آورد و متجاوز را مورد پیگرد قرار دهد.

به جز تجاوز، شکل های دیگر حمله جنسی نه تنها جدی گرفته نمی شود، بلکه به گونه ای شوخی و تفریح مردانه به شمار می رود. برخی مردهای جوان گاه حتی روی میزان موفقیت شان در این کار با هم شرط بندی می کنند و مسابقه می گذارند که کدام یک می تواند بیشترین میزان حمله جنسی را انجام دهد و دیگران به تماشا می ایستند و می خندند.

ارتکاب حمله های جنسی مانند لمس کردن بدن زن با دست یا فشار دادن بدن خود به بدن زن، بویژه تماس با پستان و باسن، نیشگون گرفتن، متلک گفتن و حتی ماچ کردن به اندازه ای رایج است که گونه ای هنجار اجتماعی رفتار مردانه به شمار می رود.

برای هرگونه حمله جنسی به جز تجاوز هیچ واژه قانونی نداریم که هیچ، هیچ واژه ای هم که در فرهنگ ما بار منفی داشته باشد و قباحت حمله جنسی را برساند، نداریم.

به این واژه هایی که برای شیوه های گوناگون حمله جنسی داریم نگاه کنید: مالیدن، دستمالی کردن، ماچ گرفتن، یارو رو خفت کردن (یعنی جایی در تنگنا و تاریکی و تنهایی گیر انداختن که معمولا در مورد سواستفاده جنسی بکار گرفته می شود اما برای دزدی هم کاربرد دارد). هیچ یک زشتی و نادرستی عمل را نمی رساند. اگر دقت کنید، همه آنها از نگاه فاعلی که آن کار را انجام می دهد ساخته شده است. واژه ای نداریم که فعل آزار و حمله جنسی را از نگاه قربانی بیان سازد.

گاه برخی واژه ها حتی حالت شوخی نیز دارد. انگولک کردن یعنی کاویدن به انگشتان، ور رفتن با چیزی با انگشت. توجه کنیم که اضافه کردن “ک” به انگول که به معنی انگشت است، از ابعاد عمل می کاهد و آن را در سطح یک شوخی کم اهمیت پایین می آورد.

اما واژه های دیگری هم برای همین تجاوز هست که تجاوزگر بکار می گیرد تا زشتی تجاوز را در آن پنهان کند و آن را به کاری تفریح گونه کاهش دهد، مانند ترتیب کسی را دادن.

پی آزاری

پی آزاری یعنی دنبال کسی افتادن و او را تعقیب کردن، یا مرتب هوای او را داشتن که چکار می کند. پی آزاری باعث ترس و نگرانی و آزار قربانی می شود. پی آزاری ممکن است به این شکل باشد که فرد در خیابان دنبال زن جوانی بیافتد، یا اینکه دائم به او زنگ یا پیامک بزند، یا روی اینترنت مرتب مزاحم او شود و به گونه ای بخواهد با او در تماس دائمی باشد یا حرکت های او را دنبال کند.

در امریکا کسی که قربانی پی آزاری می شود، می تواند به دادگاه شکایت کرده و از دادگاه بخواهد که برعلیه فرد پی آزار حکمی صادر کند که بر اساس آن حکم، آن فرد دیگر نتواند مثلا از فاصله صدمتری به او نزدیک تر شود و او را تعقیب کند یا به هیچ شکلی با او تماس بگیرد، و در غیر اینصورت مجرم شناخته خواهد شد.

در ایران: پی آزاری

فکر می کنم تقریبا همه ما زنان دست کم در دوران دبیرستان پی آزاری را تجربه کرده ایم زیرا که اینگونه دنبال افتادن در حقیقت یکی از شیوه های ابراز علاقه ی جنسی توسط پسران بود. با اینکه توجه جنسی پسر برای دختر خوشایند بود، اما پی آزاری واقعا آزاردهنده و ترسناک بود. با این وجود، به گونه ی یک هنجار اجتماعی جا افتاده بود بطوریکه رهگذرانی که در خیابان شاهد آن بودند، واکنشی نشان نمی دادند. گاه خواستگاری برای آنکه از “سلامت اخلاقی” دختری مطمئن شود، به پی آزاری او می پرداخت. پی آزاری تا جایی که به حمله جنسی نمی انجامید، مورد اعتراض عمومی قرار نمی گرفت. تنها هنگامی که خانواده دختر از ترس و تنش او آگاه می شدند شاید برای پایان دادن به آن کاری می کردند. و تازه در آن صورت هم اعتراض آنها به اصل پی آزاری نبود، یعنی اگر خواستگاری این کار را می کرد حرفی نداشتند. بلکه اعتراض آنها به این رفتار جنسی یک غریبه بدون نیت ازدواج بود و به رگ غیرت شان برمی خورد و گاه سعی می کردند با رودرروی مستقیم یا کتک زدن طرف به آن پایان دهند.

یار آزاری

بیشتر خشونت های علیه زنان توسط یار کنونی یا پیشین آنها، دوست پسر یا شوهر، صورت می گیرد. این خشونت ها ممکن است به شکل تجاوز، کتک زدن، فحش دادن، تهدید کردن، و یا پی آزاری باشد. خشونت توسط یار گونه ای از خشونت خانگی است که هرگونه خشونت در چارچوب خانه مانند کودک آزاری و خشونت علیه سالمندان را نیز در بر می گیرد.

در ایران: یارآزاری

یار فقط به شکل همسر اجازه حضور قانونی دارد. از این رو، واژه همسرآزاری وارد فرهنگ ما شده که نشان از رشد مبارزه با خشونت علیه زنان دارد. اما هنوز اقدامات دولتی لازم در این زمینه به عمل نیامده، یعنی تقریبا هیچ کاری انجام نشده است. در امریکا هر قربانی یارآزاری – چه زن و چه مرد – می تواند به پلیس زنگ بزند و درخواست کمک فوری نماید. پلیس موظف است در کوتاه ترین زمان ممکن خود را به وی برساند و یارآزار را بازداشت کند و از آنجا ببرد. اگر قربانی ادعا کند که درخانه احساس امنیت ندارد، می تواند به شیوه قانونی راه ورود یارآزار را به خانه ببندد و یا خود به خانه امن رفته و از کمک های ویژه دولتی در این زمینه برخوردار شود. در ایران همسرآزاری واژه ای است که هنوز مفهوم حقوقی پیدا نکرده، بطور مشخص جرم انگاری نشده، و مجلس قانونگزاری، دولت، و نیروهای انتظامی هیچ یک هنوز هیچ گونه مسئولیتی در برابر آن برای خود نپذیرفته اند. و از آنجاییکه هنوز رابطه خارج از ازدواج رسمیت نیافته، یارآزاری باز واژه جدیدتری از همسرآزاری است که شاید حتی به رسانه ها هم راه پیدا نکند چرا که اشاره به واقعیتی دارد که می تواند در چارچوب رابطه خارج از ازدواج یا “نامشروع” نیز رخ دهد. قربانی خشونت یارآزاری در رابطه همجنس گرایانه که دیگر جای خود دارد.

واژه هایی که نداریم، و واژه هایی که داریم!

دشواری کار ما زنان در این است که بسیاری از واژه هایی را که به واقعیت زندگی ما و حقوق بشر ما مربوط می شود، نداریم.

آنچه کار را دشوارتر می سازد این است که گاه به جای واژه هایی که نداریم، واژه هایی داریم که یا ماهیت رخداد و عمل را نمی رساند، و یا اینکه واقعیت را وارونه جلوه می دهد و مرد را از رفتار ناشایست جنسی تبرئه می کند و حتی زن را محکوم می سازد. به بیان دیگر، بسیاری از واژه های ما در ماهیت خود زن ستیز است.

یک نمونه از واژه های زن ستیز را برای شما می گویم که مترادف تجاوزکردن است: بی صورت کردن، یا بی سیرت کردن. بی صورت کردن حکایت از شرم برای قربانی تجاوز دارد، یعنی شرمگین کردن قربانی تجاوز. در این عبارت، هیچ بار منفی برای تجاوز گر در فعل تجاوز دیده نمی شود. این بار شرم به قدری شدید است که به خاطر دارم در کودکی مادرم که طبیعتا مرا عاشقانه دوست می داشت، به من می گفت “خدا کند اگر کسی تو را بی صورت کرد، همانجا تو را بکشد که من اینقدر بی آبرو نشوم!” اگر مادرم واژه هایی برای تجاوز می داشت که در آن قربانی تجاوز فقط قربانی بود و شرمی متوجه او نبود، و شرمی متوجه مادر قربانی و دیگر اعضای خانواده اش نبود، و شرم فقط و فقط از آن تجاوز گر می بود، آیا باز هم چنین آرزویی می کرد؟

در حاشیه

برخی از دانشگاه ها برای گسترش آگاه سازی در میان بدنه دانشجویی، برخی دانشجویان را آموزش ویژه داده و بطور نیمه وقت استخدام می کنند که به همقطاران خود در این زمینه آموزش دهند و مبارزه با آزار و حمله جنسی را در دانشگاه رواج دهند و مبارزه با رفتار ناشایست جنسی را “مُد” کنند. چندی پیش در نیویورک به گروه کوچکی از این دسته دانشجویان دانشگاه   NYU برخوردم که روی “پروژه رضایت (CONSENT PROJECT) کار می کردند و با آنها عکسی گرفتم که در اینجا می بینید. تابلوهایی که در دست گرفته اند نوشته های جالبی در بردارد: 

** این مطلب با استفاده از تارنماهای گوناگون، از جمله تارنمای دانشگاه دولتی کالیفرنیا در برکلی در غرب امریکا و دانشگاه خصوصی ییل در شرق امریکا تهیه شده است.

دخترم بهتر است تو بمیری

طبق عادت همیشگی ، مشغول سر زدن به سایت ها بودم که خبری  طبق عادت همیشگی ، مشغول سر زدن به سایت ها بودم که خبری  توجه ام را جلب کرد. « قتل یک دختر به دست پدرش  این دختر جوان که سروه اش نام داشت به دست پدر کشته و جسدش در سد مهاباد پیداشد. به گفته یکی از بستگان این دختر جوان ، سروه که به جوانی از خا نواده ای معمولی علاقه مند بوده بخاطر مخالفت خا نواده ناچار به ازدواج با مرد دیگری می شود. پدر سروه وی راهنگام پس گرفتن عکس از فرد مورد علاقه اش  میبیند ..

خبر کوتاه وبدون تفسیر بود . موضوع در باره قتل های ناموسی و داستان قتل هولناک زنان و دختران به دست مردان        خا نواده بود سروه ضربه ای کاری  به کرختی من، ما ، تو زده بود و وجدان ما ن را به پرسش می کشید .این همه سکوت ، این همه بی تفاوتی ؟!  حتی دریغ ازیک  خبر خشک وخالی ! گویا هیج کس را ملالی نبود .این خبر وحشتناک هیچ کس را به واکنش وا نداشت . گویی همه ذهن ها در این راستا منجمد شده است و فرهنگ پدر سالاری همه را در تار وپود خود بلعیده است. دفاع از حق زنده گی دخترک بی پناهی که به دست پدرش به نام دفاع از حیثیت و ناموس به قتل رسیده است شامل حقوق بشر، حق شهروندی، .نمی شود تا حتی روشنفکران ما د ست به قلم برده و آن را محکوم کنند. قربانیان قتل های ناموسی ، زنان هستند . زنانی که طبق سنت و یا قانون از حق برابر با مرد محروم و ملک شخصی مردان محسوب میشوند. زن تنها ، شئ است تحت سیطره مردان به ترتیب  : پدر، پدر کلان، برادر،همسر وبا لاخره همسرخواهر . حق مرگ وزندگی دختر ، همسر ، مادر در دست این مردان جا به جا میشود. کوچکترین عصیان وگناهی نا بخشودنی است . آنجا که قدرت مرد زیر سئوال می رود و حاکمیت او برجسم و جان زن شکاف بر میدارد دیگر برای سرکوب زن واعمال قدرت مرد کاربرد هر شیوه ای مجاز است. سر بریدن ، خفه کردن ، سوزندان ودر یک کلام قتل به هر وسیله ای ..

 این قتل ها نه فقط خشونت بی نهایت یک مرد به خواهر ، مادر و همسرخود ا ست . خشونت یک جامعه پدر سالار به زنا ن ا ست . او از قبل می دانست که کشته خواهد شد . فرشته  دو روز قبل به مرکز نگهداری بیماران روانی جایی که مادرش نگهداری میشود رفته بود و از آن ها خواسته بود  که اجازه دهند  تا آنجا بماند. اما آنها به او اجازه نداد ند. فرشته باز گشته بود وساکی از لباس هایش را به همسایه شان سپرده بود. دیر یا زود مرا می کشند . این ها را یادگار نگه دارید. دو روز بعد ،جسد او را در حالی که پدرش سرش را از تن جدا کرده بود پیدا کردند. (بسیاری زنان خود حامل و قربانی  هستند  که خود مبارزه با پدیده را مشکل تر می کنند) و ا ز طرف دیگر این قتل ها قانونی است وشامل مجازات چند انی نمیشود. قا نون مجازات همسر خطا کار را مجاز میشمارد و اجازه قتل او را به مرد میدهد. در صورتی که پدر یا جد پدری فرزند خود را بکشد قصاص نمی شود وتنها به پرداخت جریمه محکوم می شود. درجامعه ای که زن شهروند درجه دوم محسوب می شود وطبق قانون نه یک انسان کامل که نیمه است . در جامعه ای که نقش زن تنها زایش وپرورش فرزندان و جای او در خانه است ،هیچ حقی بر بدن خود ندارد وکوچکترین حرکت او کنترول می شود، باید تاوان سنگینی را برای آزادی خود بپردازد. خط قرمزی وجود دارد که نباید  از آن عبور کند .  زنی که خارج از عرف سنتی و دینی عمل می کند و می خواهد روابط شخصی و نوع زندگی خود را تعیین کند، از خط قرمز عبور کرده است و برای او یک راه می ماند : مرگ ، برای برگرداندن آبرو و حثیت به خانواده . وحشتناک این که ، قاتل به کار خود مفتخر است، خود را پنهان نمی کند و آزاد می گردد چرا که مجازاتی در انتظار او نیست. افغانستان، ترکیه، ایران،بعضی ایالات های هند، تاجکستان ، اوزبکستان ،

 ، عراق، اردن،  مصر،فلسطین، پاکستان، خلاصه در کشورهای اسلامی و برخی از کشورهای امریکای لاتین در زمره این کشورها هستند.

»دخترم ، بهتر است تو بمیری. گوش کن دخترم ،گوش کن،من دوست دارم که تو بمیری ، بهتر است که تو بمیری.» این صحنه دربیمارستانی در ساحل غربی رود اردن در فلسطین اتفاق می افتد. سعاد در حال مرگ است. چند روز پیش ،بعد از یک مشورت خانواده گی، پدر و مادر تصمیم به قتل او می گیرند. شوهر خواهر سعاد وارد حولی خانه می شود،بنزین بر سر م  می ریزدومرا را آتش می زند. تنی چند از افراد روستا بدن زغاله شده ام را به شفاخانه  می برند. در شفاخانه هم مورد بی مهری پرستاران قرار می گیریم. درانظار همه من مجبور بودم ،گویی من باید بجای تمام زنانیکه حیثت مردان را لکه دار کرده بودند تاوان بپردازم . آنها تنها مرا به این دلیل جا بجا می کردند که زخم هایم متعفن نشود و میکروب ایجاد نکند نه برای معالجه من.، من را آنجا نگه داشته بودند زیرا من باید آنجا بدون اینکه مسئله ای برای خانواده و اهالی روستا ایجاد بکنم ،می مردم. با این ایده است که( مادرش با بوتل پر ازسم به بالینش می آِید تا دخترش را قانع کند که خود را کشه واین جنایت را خود به پایان ببرد.) با دخا لت آخرین لحظه یک داکتر  جوان ، سعاد به شانتاژ تن نمی دهد وملاقات خانواده ممنوع می گردد.

چرااین همه خشونت به این دختر جوان روا می شد؟ پسر همسایه که نامزد سعاد است . سعاد حامله شده بود نامزد پس از شنیدن خبر حمل او را رها می کند. آشکار شدن علایم حاملگی ،حکم قتل سعاد را صادر می کند. و اما چه باید کرد؟نامزد اورا رها کرده و خانواده اش لکه ی طلاق شدن اورا بد نا می مید اند .

به چالش کشیدن نظام پدر سالاری ، شکستن سکوت و تابو ها  در جامعه ما ، قتل های ناموسی از زمره تابوها است و تا سال های اخیر بندرت به این مسئله پرداخته شده است. به چالش  کشیدن نظام پدر سالاری که عامل اصلی خشونت های وارده بر زنان و از جمله قتل های ناموسی است ،       

 ثبت بیش از چهار هزار مورد خشونت علیه زنان در افغانستان

وزارت امور زنان افغانستان اعلام کرده است که ارزیابی این وزارت از اجراء قانون منع خشونت علیه زنان نشان میدهد که از هر صد هزار زن، 35 نفر آنان در طول یک سال گذشته مورد خشونت قرار گرفته‌اند.

را در سال 1392 در 32 ولایت افغانستان بررسی کرده، گزارش داده که در سراسر این کشور 4 هزار و 505 مورد خشونت علیه زنان ثبت شده و این وزارت قادر به دریافت گزارش خشونت‌ها در ولایت‌های پکتیکادر جنوب و نورستان در شرق نشده‌است.براساس این گزارش 980مورد خشونت در شهر کابل پایتخت افغانستان ثبت شده که 21 درصد از کل خشونت علیه زنان را تشکیل می‌دهد.بعد از کابل، هرات با داشتن 673 مورد خشونت علیه زنان 14 درصد از کل خشونتها علیه زنان را در افغانستان داشته است.این گزارش افزوده که در ولایت تخار در شمال شرق 338 مورد، در ولایت بلخ در شمال 232 و در ولایت کاپیسا نیز 215 مورد خشونت علیه زنان ثبت شده است.کمترین خشونت علیه زنان در ولایت سرپل در شمال افغانستان ثبت شده، که سه مورد بوده‌است.این گزارش افزوده که میزان خشونتها در ولایت‌های توسعه نیافته کمتر گزارش شده است.به گفته وزارت زنان 25 نوع خشونت علیه زنان گزارش شده که 19 مورد آن در قانون منع خشونت علیه زنان جرم تعریف شده است.بر اساس این گزارش، ضرب و شتم حدود 40 درصد، قتل حدود 7 درصد، دشنام، توهین و تحقیر نیزحدود 5 درصد، ازدواج اجباری و عدم پرداخت نفقه هرکدام حدود 5 درصد از خشونتها علیه زنان را در افغانستان تشکیل می‌دهد.این گزارش افزوده که 48 درصد از قربانیان، خود از تعقیب پرونده از سوی نهادهای عدلی و قضایی انصراف داده‌اند. 45درصد نیز توسط بزرگان محلی حل وفصل شده و سرنوشت دو درصد از پروندها نیز نامشخص است.این گزارش بر اساس شکایتهایی تهیه شده که به نهادهای دولتی افغانستان گزارش داده شده است. با توجه به جامعه سنتی افغانستان که اغلب تنشها و خشونتهای خانوادگی گزارش داده نمی‌شود ظاهرا آمار خشونت علیه زنان بیشتر از این باشد.این گزارش نیز نشان می‌دهد که در ولایت‌های فقیر میزان خشونت علیه زنان کمتر گزارش شده که خود نشان دهنده این است که زنان در این ولایتها یا کمتر موفق شده‌اند خشونتها را گزارش دهند و یا اینکه مجبورند خشونتها را براساس سنت قبیله‌ای تحمل کنند.

بیست وپنجم ،نوامبر روزجهانی محو خشونت علیه زنان

شیرین نظیری فعال حقوق زن.

تعداد آمار و ارقام که در نزد کمیسیون حقوق بشرافغانستان به ثبت رسیده در شش ماه اول سال گذشته سه هزار و سه صد و سی ویک واقعه بود در حالی که این رقم در شش ماه نخست امسال چهار هزار و یکصد و پنجاه چهار واقعه بود است که این یک رقم بلند افزایش خشونت علیه زن افغان می باشد.

در تاریخ 25 نوامبر 1960، خواهران "میرابل" اهل جمهوری دومینیکن، توسط دولت دیکتاتوری این کشور به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسیدند. از سال 1981به بعد، از این روز به عنوان روز مبارزه با خشونت علیه زنان یاد می‌کردند   تا اینکه در اکتبر سال 1999، شورای عمومی سازمان ملل متحد این روز را به عنوان روز جهانی محو خشونت علیه زنان نام ‌گذاری کرد و آن را به تصویب رساند.مجمع عمومی سازمان ملل از دولت ها، سازمان های بین المللی و نهادهای غیر دولتی (NGO ) خواست تا در این روز با ترتیب دادن برنامه های ویژه به رشد آگاهی زنان در این زمینه و مبارزه با خشونت علیه زنان کمک کنند.

دربند نخست بيانيه جهانى رفع هرگونه خشونت عليه زنان، چنين آمده بود.

«خشونت عليه زنان به مفهوم هرگونه عملى است كه مبناى جنسيتى داشته و فرآيند آن و يا فرآيند بالقوه آن، منجر به آسيب جسمانى، جنسى ،روانى و يا سبب رنج وزحمت به زنان گردد. از جمله اين اعمال تهديد وشکنجه و محروميت از آزادى ،چه در زنده گى خصوصى و چه در حيات اجتماعى زنان ‌باشد».

كوفى عنان، دبيركل سازمان ملل متحد در پيام خود به مناسبت روز بين‌المللى رفع خشونت عليه زنان در25 نوامبر سال 2005‌ پس از تصويب بيانيه جهانى رفع خشونت عليه زنان،چنین گفته بود: «خشونت عليه زنان درجهان به گونه‌اى گسترده باقى مانده است. زنان هم‌چنان با اين زشت‌ترين نماد نظام‌ مند تبعيض و نابرابرى درحقوق و در زنده گى روزمره خود درسراسر جهان رو‌به‌ روهستند. اين امردرهر منطقه جهان، بدون درنظرگرفتن سطح درآمد، طبقه اجتماعى، نژاد و قوميت اتفاق مى‌افتد... خشونت علیه زنان هر گونه عمل خشونت آمیز بر پایه جنسی ، که منجر به آسیب فزیکی ، جنسی و یا حالت روانی زنان شود. خشونت علیه زنان گفته می شود. خشونت ، بدرفتاری و یا زشتی سخنی ایست که پیوند اساسی با فرهنگ ومذهب دارد .

درجوامع مرد سالارقوانین وعنعنه و فرهنگ ،مرد را مکلف به پرداخت معیشت زن می سازد و زن خود ، پیشتوانهً شخصی اقتصادی ندارد. در چنین حالت مرد در وجود خود یک بر تری و تفوق احساس نموده و به خود متکی و حاکم گردیده و زن را جز دارایی های خود دانسته و خود رامالک او می شمارد. بنابرین زن را در تحت کنترول و قیمومیت خود در می آورد و هرگونه خشونت را که خواسته باشد.درحق اش روا میدارد.

خشونت به اشکال و شيوه‌هاى مختلف بر زنان اعمال مى‌شود. خشونت‌هاى ناشى از جنگ، تجاوزهاى جنسى، خشونت خانگى،حلق آویززنان ، اعدام زنان، گردن بریدن زنان ، سوزانیدن زنان، زهردادن زنان ، غرق کردن زنان در دریا ها، مثله کردن زنان،خرید و فروش زنان و دختران، تن‌فروشی اجبارى زنان، برده گى جنسى، خنته دختران، ضرب وشتم ، ازدواج های اجباری، ازدواج های تحت سن، چند همسری ،سركوب‌هاى سياسى و سيستماتيك زنان، و...خشونت های است که همه روزه ما درکشورخود شاهدهستیم .

افغانستان از جمله کشورهائی است که درپای اعلامیه جهانی رفع تبعیض و خشونت علیه زنان امضا نموده و نسبت به رعایت آن تعهد سپرده است. اما متأسفانه چون کارکرد های این نظام براساس قوانین مذهبی و ارزش های سنتی صورت می گیرد، نه تنها خشونتِ مردان علیه زنان چه در خانه و چه در اجتماع پیگیری نمی شود، بلکه براى اجراى قوانین آن هيچ‌گونه قدرت اجرايى و كنترول جدى درنظرگرفته نشده است. از اين‌رو نه تنها اين قوانين بر روى كاغذ مانده ، بلكه خشونت عليه زنان نسبت به سال های گذشته افزایش قابل ملاحظه ای نیز کسب نموده است. افزون برخشونت های خانواده گی ده هاکودک ، نوجوانان وزنان به جرم جاسوسی به دولت ،قوای متحدین وبه جرم فرزند ویا زن پولیس ملی بودن ، ازسوی طالبان سربریده شدند.

سالانه سد ها تن از زنان ستم دیده ما، قربانی خشونت های خانواده گی میگردند، گلوی زیبای زنان ،بی رحمانه ووحشیانه بریده می شود، تیزاب به صورت شاداب دختران پاشیده می شود وده ها زن وکودک مورد تجاوزجنسی قرارمی گیرند ما مواردی را درین روزها بیاد داریم که کودک دونیم ساله درولایت هرات مورد تجاوز جنسی قرارگرفت .درجریان ده ماه سال جاری بی سابقه ترین قتل های فیجیع وتجاوزجنسی برزنان درسراسرکشوربه وقوع پیوست. اما ولایت جوزجان دربرابرخشونت علیه زنان درجای نخست وولایت بغلان درمقام دوم قرارگرفت. بیش از30 زن ودختردرولایت جوزجان و25 زن ودختردرولایت بغلان کشته ویا هم تجاوزشدند. دو افسرزن به نام های اسلام بی بی و بانو نگاردرولایت هلمندودو پولیس زن درولایت جوزجان به شهادت رسیدند.

این همه قتل ها وتجاوزها بالای زنان بی گناه لکه داغ ابدی به دامان دولت نابکاروغارت گرافغانستان بوده ومردم افغانستان بویژه زنان وکودکان این روزهای سیاهی ماتم زا و اعمال وحشیانه را هیچ گاهی فراموش نمی کنند .

بنابرین مبارزه براى محو كليه اشكال ستم بر زنان و مبارزه براى برابرى واقعى زن و مرد در كليه عرصه‌هاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى، وظيفه همه انسان‌هاى برابری‌طلب، آزادى‌خواه، وزارت امورزنان ، نهاد های حقوقی زنان ،سازمان حقوق بشر، کمسیون امورزنان در پارلمان، والیان ، قومندانان امنیه ، پولیس ، ملا امامان ،مجله های اختصاصی برای زنان ،همه احزاب وسازمان های مترقی وهمه رسانه های داخلی است.

بیاید همه دست به دست هم داده وبا این پدیده زشت که هرروزنفس یک زن ویا خواهرجوان ما را به شکل بسیارفجیعانه آن می گیرد وقلب های مان را جریحه دار وخانواده ها را ازهم متلاشی وهزاران کودک را بی مادروخیابان گرد نموده وبه بیراهه می کشاند. مبارزه جدی نمایم وهمه با هم همصدا شویم و به "خشونت وتجاوزنه " بگویم 

درجریان 10 ماه سال 1392 ولایت جوزجان در خشونت عیله زنان درمقام نخست  وولایت بغلان                                         درجای دوم قرارگرفت.

تداوی از  زخمهای پنهان روحی زنان 

خشونت همیشه یک چشم کبود ودندان شکسته ود ماغ خونین زن نیست. خشونت، تحقیر، توهین ،تعقیب ، آزار گاهی فقط یک نگاه است .یک نگاه عمیق که وجود زن را میسوزاند وخاکستر میکند. بلی البته خشونت بی کلام، بی تماس بدنی، مرد است . ! لت بد ترین نوعخشونت علیه زنان نیست. کبودی چشم و زخم بروی لطیف زن وشکستگی استخوان خوب می شوند. قدرت و شادابی و باور به خود که از زن درطول ماه ها و سالها گرفته شده و ازبین میرود وخوردش میسازد هیچ گاهی،هیچ وقتی ،درهیچ حالتی ترمیم نمی شود.وبه شکل  اولی ونورمال انسانی اش برنمیگردد .

سیمیناری که به ابتکارموسسه خیریه ( کراتیتس روم ) تحت عنوان

( تداوی زخمهای پنهان روحی ( درفبروری  20011 برای سه روز درمسکو برا ه انداخته شده بود .   (خانم بیرونی میکینکی "خانمی از کشورایتالیا ") نماینده اروپا در روسیه سیمیناررا افتتاح کردوبعداز معرفیتیم گروپ کاری ،جلب ،همکاری وکمک درین عرصه ازجامعه صحی اروپا برای مهاجرین در روسیه فدراتیف خواستدارشد ند و داکترراضیه هوتکی رئیس شورای زنان افغان درفدراتیف روسیه و   عضوهیت رهبری اتحادیه سراسری افغانها ی مقیم فدراسیون روسیه درمورددشواریهای حقوقی مشکلات صحی کمکهای روانی  به قربانیان خشونتهای خانواده گی ،مذهبی ،فرهنگی، اقتصادی در زنده گی روزانه وآینده مهاجرین تعلیم وتربیه جوانان خاصتا دختران جوان وراه بیرون رفت از مشکلات آنها گذارش مفصل ارائه نموده و گفتگوها ی میز مدورصورت گر فت . تا باشد به زنان مهاجر افغان که درروسیه فدراتیف کاملا وجودشان فراموش شده اند کاری شده وتوجه جهانیان موسسه های خیریه ، حقوق بشرملل معطوف گردد که مورد علاقمندی اشتراک کننده گا ن سیمینار قرارگرفت . وازخانم هوتکی ابراز قدردانی کرده و آماده گی خویش را جهت هر نوع همکاری با افغانها مهاجر ابراز داشتند  

                                                                               رزماصدیقی گذارشگرنشریه نادیه انجمن درفدراسیون روسیه

ازقلب همیشه سوگوار بانوان روستایی، از تداوم شب

شیرین نظیری

انسان ها پیش ازکشف وسایل وابزارهای مختلف کشاورزی ، برای تامینِ نیازمندی های زیست خود بشکل انفرادی وگروهی کوچ کشی می نمودند. تا غذای مورد نیازخود را تهیه وجای مناسبي را که دارای منابع سرشارطبعی بود ،" مانند آب فراوان واقلیم گوارا" برای سکونت خود اختیار نمایند. اما زمانی که انسانها ابزارمورد نیازخود را ساختند وبه فنون جدید کشاوری آشنا شدند، شیوه زنده گی آنها نیزتغیرنمود وبه زنده گی های یکجاي وثابت آغازیدند.

درنتیجۀ یک جا شدن کمیت بیشترِازانسان ها دریک جا، روستا به میان آمد. ازینروروستاها نخستین مراکزتجمع زنده گی نوین انسانها دانسته می شود جامعه روستایی ازاهمیت ویژۀ اقتصادی برخورداراست. درآمد روستاي ها، فرآورده های کشاورزی ، مالداری " دامداری " و صنایع دستی شان می باشد.

روستائیان قسمت بیشترنیازمندی های شان را، خود تامین نموده وخود کفاء می باشند. اما با این همه وفورنعمات مادی ,آب وهوای خوشگواروطبعیت زیبا ودلفریب؛ زنان روستاي بدترین ودشوارترین زنده گی ها را تجربه می کنند.

درنوجوانی به خانۀ بخت فرستاده می شوند وازنخستین روزهای ازدواج مسولیت همسر داری، خانه داری ، دوختن لباس، پختن غذا و شستن ،سیال داری ومهمنان نوازی، تهیه مواد سوخت ، بچه داری ،سازماندهی محافل خوشی و سوگ واری،کارکشاورزی ،دوشیدن گاو، پرستاری ازبزرگسالان و بیماران ،آوردن آب آشامیدنی ازچاه یا نهرورفع خواست های همسررا به عهده دارند.

با یک نگاهی زود گذربه این فعالیت ‌ها ، می‌ توان فهمید که زنان روستایی دراقتصاد خانواده ونهایتاً جامعه نقش بسزایی دارند. اما با آن هم زنان روستا ازبام تا شام خسته گی ناپذیرمصروف انجام آنها هستند. ازهمین جا است که می گویند: " زن چراغ خانه است خدا هیچ خانه را بدون چراغ نسازد"

زنان ایکه در روستا زنده گی می کنند، بصورت عموم از بهره سواد محروم اند ، نه صدایی از زنان شنیده ونه هم تصویری ازآنان دررسانه ها دیده می شود.

زنان روستاي ازبسیاری امتیازات حقوقی بی بهره اند. درحالیکه آنها نیروهای کار ارزان قیمت بوده و با همان میزان توانایی وکاربرابربا مردان می توانند سود آورِ،مطلوب برای زمین داران باشند و درعین حال دراقتصاد خانواده وجامعه نقش مهمی ایفا کنند درمیان بسیاری ازخانواده های روستا های جنوب وشرق افغانستان،درحالیکه مردان به تامین امنیت برای قریه ویا هم عکس آن، همکاربا طالبان هستند، زنان به امور زراعت می پردازند. همچنین این زنان ابزارخانه داری وبچه زائیدن وکاردرکشاورزی بوده ونقش به سزاي درکشاورزی ومالداری دارند ودراین بخش فعالانه دوشا دوش مردان حرکت می کنند. پاشیدن تخم بذری، درو گندم ، کوبیدن خرمن ، جمع کردن علوفه برای حیوانات ، حفظ و نگهداری حیوانات ، جمع کردن چوپ سوخت از جمله کارهای است که زنان روستایی انجام می دهند.

درروستا های شمال افغانستان زنان ترکمن وازبک به شغل قالین بافی اشتغال دارند.

بیش از90درصد قالین وگلیم با دستان ظریف زنان بافت می شود وازین ناحیه نه تنها برای خانوادۀ خود عاید اضافی خلق می کنند، بلکه حاصل کارشان به خارج ومارکیت های بزرگ جهانی نیزصادروازین مدرک درآمد خوبِ اسعاری نصیب کشورمی گردد .

شماری زیادی از زنان روستایی افغانستان درصنایع دستی سهم ارزندۀ دارند وتولیدات قشنگ خامک دوزی , گلدوزی دوزی آماده نموده ودربازارهای داخلی به فروش می رسانند زنان درروستا های مرکزی افغانستان ودرارتفاعات کوهستانی به مالداری مصروف هستند. تولید لبنیات خود را به بازارها عرضه می دارند وهم ازپشم حیوانات دربافتن گلیم ونمد وپارچه های پشمی استفاده به عمل می آورند وازفروش آن دربازارهای محلی ، امرارحیات می نمایند

با وجودیکه زنان کارهای بساء شاقۀ درکشاورزی ومالداری انجام می دهند ، اما این همۀ کارهای مشقت بارزنان هیچگونه مزدی را دربرندارد یا به عباره دیگرهیچگونه مزدی درمقابل کارشان بدست نمی آورند.

عدم پرداخت مزد به زنان به این علت است که مرد مالک اومحسوب می گردد، زن با هویت مرد، هویتش را می یابد . به همین ترتیب زنان ازحق مالکیت برزمین محروم استند زمین به صورت عموم به مرد ها تعلق دارد.

وقتیکه می گوییم زنان ازحق مالکیت برزمین محروم اند ، این بدان معنی نیست که همه مردان دارای زمین هستند. شمارزیادی از مردم در روستا یا زمین ندارند ویا اینکه قطعه زمین کوچکی دراختیاردارند. به همین نسبت زنان دهقانان فقیر، بیشتراز زنان دهقانان میانه حال روی زمین کارمی کنند وازاین کارمزدی دریافت نمی کنند.

زنان نه تنها درکارکشاورزی ،بلکه دربخش های تولیدی هم مزدی دریافت نمی کنند. مزد کارزنان بوسیله پدریاهمسرتصاحب وبه آنها تعلق نمی گیرد. زنان قالین باف وخامک دوز نیزهمین وضعیت را دارا هستند.

بناء" به صراحت گفته می توانیم که زنان روستایی با تمامی این همه زحمات وکارهای شاقه وطاقت فرسا،ازابتداي ترین حقوق خویش محروم هستند.

دربسیاری ازروستا های جنوب وشرق افغانستان، مردم مناقشات واختلافات خود را بیشترازطریق جرگه ها ومجالس موسفیدان حل وفصل می کنند. دراین نشست ها به زن وحقوق آن احترام قایل نیستند. هرفیصله که درین نوع مجالس حل وفصل شود.حکم قانون محلی را دارد سنت های عقب مانده جامعه این حق را به مردان داده تا زنان را تحت قیمومیت خویش در آورند و به خود حق دهند تا به زنان به عنوان ملکیت خویش برخورد نمایند و حق تمامِ تصمیم گیری ها درمورد دختران و زنان را ازآنِ خود بدانند.

پدرحق دارد تا دختر پانزده ساله خود را به مرد هفتاد ساله دربدل مبلغ گزافی بفروشد، یا اینکه دربدل جنایت که کرده دختر اش را به عنوان بد به طرف مقابل بدهد.  در 95 در صد از رویدادها ،دخترانی که به خانوادۀ مقتول داده می شوند، با بدترین شیوه مورد خشونت قرار می گیرند. متأسفانه حکومت حامد کرزی به جای برچیدن این رسم ناپسند و غیرمدنی، به گسترش آن کمک کرد وریشۀ سنت وستم برزن را دو برابرافزود ساخت.

این رسم ورواج ها حتا ضربات خورد کنندۀ به نسل جوان روستایی هم می زند وباعث عقب نگهداشتن نسل های جدید می شوند. بارزترین همۀ آن مسلۀ ازدواج اجباری دختران درنو جوانی است. تحصیلات، سن، بالای زن رفتن، هیچ تاثیری روی ازدواج نمی گذارددربسیاری ازموارد دخترانِ هستند که حاضربه ازدواج با اقارب شان نیستند همچنین اجازۀ ازدواج با شخصی که مورد نظرشان باشد را نیزندارند. بنا به همین مسله برخی ازدختران تا آخرعمرشان مجرد می مانند:

درروستا های افغانستان مسلۀ ناموس بسیارجدی است. مردان نمی خواهند که مردی نام همسرودختران جوان شان را بگیرند. مرد همسرخود را بنام فرزند بزرگ شان صدا می زند ومردان دیگردرصورت نیاز، یک زن را بنام همسرش یاد می کنند. مانند:همسرسلیمان"

همچنین مردان روستایی با استفاده ازمقام خود، زنان را ناقص العل می خوانند. درحالیکه ما می دانیم ازسده ها بدینسوتا همین اکنون شرایط تعلیم وتحصیل برای دختران درروستا های ما بسیارمحدود، حتا نا میسربوده است. این عامل مانع رشد فکری زنان گردیده واین ذهنیت را درمیان روستائیان حتا شهرنشینان کم سواد وبیسواد تقویه نموده است. البته با بلند رفتن سطح دانش زن وتبارززنان درساحات مختلف وخود کفایی زنان ، این استناد زشت واهانت آمیزمرد سالاران به ویژه طالبان ،روحانیون وملا ها مبنی براینکه: زن " ضعیفه ، سیاه سر،کوچ ، عیال ، بز وهمچنین زن فتنه وفساد آفرین است " نیزازمیان می رود پیشرفت زنان درامورمختلفه ساینس وتکنالوژی جدید درجهان نشان داده است که زنان از نظر ذهنی وعقلی هم پایه مردان بوده، حتا دربرخی موارد قدرت تمرکزودقت آنها بیشترازمردان است. اما درجامعه روستایی بنا برتعابیردینی ومذهبی ،سطح پائین علم ودانش ، فقدان وسایل وامکانات درمحیط زیست وکم سوادی وبیسوادی باعث شده که قدرت مرد بالا برود وتوانایی ها وصلاحیت زنان محدود گردد.

تنها جبراقتصادی نیست که زنان را اسیرمرد ها کرده بلکه جبرهای غیر اقتصادی مانند قانون ، سنن وعنعنه فرسودۀ مرد سالاری نیز ضامن تداوم اسارت زنان بدست مردان می باشد.

جمهوری اسلامی افغانستان درراس کرزی با مسلط نمودن مرد سالاری ، دست مردان روستا را درتبعیض وسلطه برزن به مراتب بازترکرد. بی تفاوتی او در مورد نقض حقوق زنان و حقوق بشر، همواره پرسش برانگیز بوده است. زن درجامعه مرد سالارنه حق ابرازعقیده دارد و نه حق انتخاب. به عنوان زن هیچ حقی ندارند. زن چیزی به نام عشق را نمی تواند تجربه کند. زیرا سنگسارمی شود. چیزی به نام احساس انسانی را نمی شناسند. چیزی به مفهوم دوست داشتن وجود ندارد. اگرچنین شد. یا درملا عام100 ضربه شلاق می خورد ویا ده تا پانزده سال درکنج زندان با سخت ترین شرایط دست وپنجه نرم می کند زنان روستا هیچ چاره ای جزکاردرچارچوب خانواده ندارند . قوانین نافذه کشور،سنت های پوسیده جامعه مرد سالار حق اورا سلب کرده واورا به جنس درجه دوم مبدل نموده است.

زنان درانجام مسئولیت تأمین بهداشت وسلامت جامعه نقش بسیارمهم تر ومؤثر تري را نسبت به مردان عهده دارهستند ، زیرا آنان نه تنها مسئول سلامت و بهداشت خانواده خود بلکه مسولیت اجتماعی نیزدارند.

اگرمشکلات زنان اعم از سوء ‌تغذیه‌ ، ‌کار طاقت ‌فرسا ، ‌زایمان‌ های مکرر ، فقدان کلینیک های حمایه کودک ومادر، جلو گیری ازمرگ ومیر مادران ونوزادان درهنگام زایمان و دیگر مسائل فرهنگی و اجتماعی مؤثر برسلامت آنها ،نا دیده گرفته شود. ‌سلامت خانواده در کنار سلامت خودشان دچار آسیب خواهد شد‌ . زیرا مرگ مادرعامل بروزِبسیاری از مشکلات خانواده گی و اجتماعی خواهد شد.

اگرتوجه بیشتربه افزایش سطح سواد درمیان زنان روستاي صورت گیرد. دسترسی آنان از امکانات آموزشی این فرصت را بوجود می‌ آورد تا این زنان درمیزان فعالیت ‌های اقتصادی واجتماعی خود نقش مؤثر تری داشته باشنداهمیت سواد از نظر مسایل بهداشتی این است که زنان با سواد معمولاً دیرترازدواج می کنند و بیشتر به برنامه تنظیم خانواده توجه نشان می‌ دهند و فرزندان کمتری خواهند داشتدختران علاقه مند بیشترآموزش سواد هستند وپس ازفراغت ازکورس های سود آموزی در مکاتب ثبت نام می ‌کنند و درمقایسه با مادران بی‌سواد برای مدت طولانی تری به تحصیل خود ادامه می‌ دهند مشارکت زنان در امور روستا دارای اهمیت فراوانی است . آینده روستا با تلاش و عمل زنان روستایی پی‌ریزی می‌شود، با افزایش سطح دانش ،‌ آگاهی و سواد زنان روستایی ، وضعیت بهداشتی و آموزشی روستا بهتر خواهد شد.

آموزش به زنان قدرت می‌ بخشد تا به مشارکت بیشتردرتصمیم‌ گیری ‌های خانواده گی و جامعه دخیل ‌شوند ودرکارزارهای انتخاباتی ، درانتخابات ریاست جمهوری و انتخابات پارلمانی، چه به عنوان نامزد و چه به عنوان رأی دهنده حضور پر رنگِ داشته باشند.

خشونت در مهاجرت

پوهنمل امیلیا اسپارتک

خشونت و بد رفتاری علیه زنان، یکی از رایج ترین جرایم اجتماعی و عریان ترین جلوه های اقتدارمرد سالاری در جهان امروز است که در تمام ملیت ها، طبقات و گروه های اجتماعی به چشم میخورد.

گرچه در اغلب جوامع امروزی خشونت در خارج از خانواده، جرم به شمار می رود، اما به محض رخ دادن این امر در خانواده، قوانین و اخلاقیات حاکم در بسیاری موارد عقب نشینی نموده و با سکوت و بی توجهی به تداوم آن یاری می رساند. ریشهء این نوع برخورد ریاکارانه و کاربرد معیار های دوگانه را باید در فرهنگ و اخلاق پدرسالارانه جستجو نمود که با ممانعت از مداخلهء جامعه در «حریم خصوصی» در پی حفظ سلطهء مرد در خانوده است. قبل از اینکه به اصل موضوع بپردازم، می خواهم بالای پدر سالاری که منشای این خشونت است، مکثی نمایم. پدرسالاری مجموعه ای از مناسبات، باورها و ایدیولوژی هایی است که از قدرت و سلطهء مردان ریشه گرفته و نا برابری بین دو جنس را توجیه میکند.

پدرسالاری، جنسیت و باروری زنان را کنترول میکند و اساس سلطه گری رسمی مرد را تشکیل میدهد. به عبارت روشن تر، پدرسالاری یک پدیدهء اجتماعی است که علاوه بر آن که از مجموعهء روابط اجتماعی میان دو جنس تشکیل شده و زیر بنای مادی خاص خود را دارا است، بخشی از فرهنگ و ذهنیت حاکم در جهان امروز را تشکیل می دهد. هر چند که مردان بر حسب رده، نژاد و گروه قومی خود دارای جایگاه های اجتماعی متفاوتی هستند، ولی از نظر رابطهء سلطه جویانهء خود نسبت به زنان دارای وجه مشترک و متکی به یکدیگر هستند. در سیستم پدرسالاری، تمام مردان طوری تربیت می شوند که بتوانند زنان را تحت کنترول خود داشته باشند.))کنترول جنسی، کار خانگی و نیروی کار زنان توسط مردان، محور منافع مشترک مردان در نظام پدرسالاری است. هارتمن (Hartmann)  بر آن است که خانوادهء کلاسیک یکی از اشکال موثری است که به مردان اجازه می دهد تا زنان را از نظر جنسی و منابع اقتصادی تحت کنترول داشته باشند، و نیروی کار آنها را چه از نظر ارایهء خدمات جنسی به مردان و چه از نظر پرورش اطفال، تحت کنترول قرار دهند. درست به همان گونه که یک جامعهء طبقاتی باید توسط مکتب، کار، مسکن، مصرف و عادت ها تقویت شود، یک رابطهء اجتماعی پدرسالارنه نیز به نیروهای تقویت کنندهء بیرونی نیازمند است. بنا بر این راز بقای پدرسالاری تنها به تولید مثل در خانواده و تقسیم کار خانگی خلاصه نمی شود، بلکه شامل تمامی ساختار های اجتماعی است که مرد را قادر به کنترول نیروی کار زن می سازد ).)

مارکسیزم از زاویهء طبقاتی به ستم مضاعف زنان کارگر پرداخته است و حتی گروهی از فمینیست ها سعی کرده اند که تحلیل مارکسیستی از سرکوب زنان و تئوری پدرسالاری را به هم پیوند دهند.

اما مارکس و انگلس معتقد بودند که تولیدات اقتصادی و تولیدات انسانی بدون آن که به جنسیت ارتباطی داشته باشند، ایجاد کنندهء ساختاری اجتماعی هستند که انسان ها در آن زندگی میکنند. همان گونه که بسیاری از فمینیست ها اشاره کرده اند، تئوری کلاسیک مارکسیستی جنسیت را نادیده می گیرد. این تئوری جنسیت را از دیدگاهی طبقاتی تعریف میکند که در آن تنها مناسبات اقتصادی تعیین کننده است. حال آن که در عالم واقع، نه تنها زنان کارگر تحت ستم سرمایه داری به سر می برند، بلکه تحت ستم مردان کارگر نیز هستند. همچنانکه زنان بورژوا و یا طبقهء متوسط نیز تحت ستم مردان هم طبقهء خود قرار دارند.

به همین لحاظ سیلوا والبی (Sylvia Walby) از نگاهی تاریخی به این مسأله چنین اشاره می کند که مهمترین مرکز بحران میان سرمایه داری و پدرسالاری، بهره برداری از نیروی کار زنان میباشد. از یک سو سرمایه داری تمایل به استخدام زنان دارد زیرا که به دلیل ساختار اجتماع، با پرداخت دست مزد کمتری نسبت به مرد میتواند از آنها بهره برداری کند. از سوی دیگر پدرسالاری در برابر استخدام زنان در خارج خانه مقاومت می کند زیرا مناسبات پدرسالاری خواهان نگاه داشتن زن و بهره گیری از او در چهار دیواری خانه است.

بررسی خشونت در مهاجرت :تحقیقات ماری اشتراوس نشان میدهد در خانواده ای که مرد تسلط بر دیگر منابع قدرت ندارد، خشونت به عنوان آخرین ابزار قدرت برای حل تضاد ها افزایش می یابد. ازهمین روست که در خانواده های طبقات پایین اجتماع که با فشارها و تنش های بیشتری روبرویند، خطر توسل به خشونت بیشتر است (. چه آنها در مقایسه با دیگران از منابع قدرت کمتری برای پیشبرد خواست ها و ایجاد توازن در زندگی خانوادگی شان برخوردار اند. که این وضع در بسیاری از اقلیت های مهاجر و قومی نیز صدق می نمایدهمچنان تفاوت های فرهنگی نیز می تواند در بروز خشونت به شکل کمی و کیفی آن نقشی را ایفا کند. مثلاُ: داشتن فرهنگ پایین این گروه ها در مقایسه با فرهنگ حاکم در جامعهء مدرن- مردانه تر و به شکلی است که احتمال استفاده از خشونت را افزایش می دهد. از این رو عکس العمل های ملیت های مختلف در مهاجرت در رابطه با خشونت یکسان نیست. بلکه تحت تأثیر عوامل روانی فردی قرار دارد. هر قدر غرور و اعتماد به نفس مردان در محیط پیرامون شان بیشتر زیر سوال قرار بگیرد، خطر توسل به خشونت علیه همسر شان بیشتر خواهد بود. زیرا آنها در محیط و فرهنگی پرورش یافته اند که سلطهء بی چون و چرای مردان بر زنان را می طلبد. از این رو هر چالش جدی توسط زنان علیه نقش و موقعیت آنان، می تواند با خشونت مواجه شود. به عبارت روشنتر، در میان گروههای مهاجر که در آن ها اعتقاد به پدرسالاری نیرومند است، خطر توسل به خشونت بیشتر است. همچنین تعصبات مذهبی نیز میتواند در شدت بخشیدن و مشروع نمودن خشونت نقش ایفا نماید. در نتیجه فاصله گیری افراد از سنن ناپسندیده که در فرهنگ شان وجود دارد و ادغام بیشتر در جامعهء جدید، می تواند به کاهش خشونت در میان آنان بیانجامد.

چون بیشتر این خشونت ها در مهاجرت منجر به جدایی خانواده ها میگردد، از این رو مردان جدا شده اکثراً، از حمایت جامعه و مقامات دولتی و رسمی از زنان و مداخله در زندگی خصوصی خود گله مند بوده و معتقد اند که چنین رویه ای تنها به اختلافات و کشمش ها دامن می زند. ایشان از ارتکاب به خشونت منکر می شوند.

زیاد تر زنان مهاجر هرگز در مورد خشونت شوهر شان به اقارب، دوستان و آشنایان خود توضیحی نمی دهند. گاهی شرم و گاهی ترس از عواقب برملا شدن مشکل و واکنش شدید تر شوهر، عامل اصلی سکوت شان بوده است، اما برخی از این زنان نظر به مزاحمت ها و تهدید های شوهران شان مبتلا به امراض روانی گردیده اند.

نقش بحران هویت در مهاجرت :  فشارهای روانی که منبع عمدهء آنها از دست دادن هویت در مهاجرت می باشد، بر روابط خانودگی تأثیر منفی داشته و به از هم پاشیدگی خانواده ها می انجامد. این گونه مشکلات و تنش ها در بین افرادی که اختلافات فرهنگی بیشتری با جامعهء جدید دارند و مدت زمان کمتری از مهاجرت شان می گذرد، شدیدتر است. اکثراً مردهای خانوده های مهاجر با از دست دادن هویت خویش و برهم خوردن توازن قدرت در خانواده، برای رهایی از این مشکلات، و یا به اصطلاح غم بدل کردن، پناه به الکل می برند. زیاد ترین خشونت های خانودگی در مهاجرت وابستگی به الکل و مصرف بالای آن، در نهایت، علت استفاده از خشونت نیست بلکه شرایط توسل به آن را آسان تر می کند. غالب کسانیکه قصد اعمال خشونت دارند، با مصرف الکل شرایط ارتکاب آن را تسهیل و توجیه می نمایند. که در نتیجهء پرخاشگری ها، خشونت های لفظی، خشونت های فزیکی صورت گرفته که منجر به معیوب شدن اعضای بدن زنها شده و بعضی اوقات منجر به قتل می گردد. زیادتر دلیل جدایی ها در مهاجرت مسألهء مصرف الکل می باشدبحران هویت و تفاوت فرهنگی یکی دیگر از عوامل عمدهء خشونت در مردان مهاجر است که به جدایی منجر می گردد. تحقیقات دیگری نشان داده که اغلب مردان مهاجر متأهل کمتر دچار بیماری می گردند. حال آن که در مورد زنان عکس آن می باشد . روانشناس و داکتر خانواده، کارلوس سلوزکی (Carlos Sluzki) از سه مودل تضاد در خانواده نام می برد که اهمیت کلیدی برای درک بحران های خانواده های مهاجر و جدایی ها دارد))در مودل اول، مردان نقش ابزاری و بیرونی داشته، حال آن که زنان نقش احساسی و درونی دارند. آن عضو خانواده که بیشتر با جامعه و محیط بیرون سر و کار دارد، امکانات روابط جدید را ایجاد نموده و زودتر مستقل می شود. اما آن دیگری که انرژی اش بیشتر صرف خانه و روابط و مسایل درونی خانواده می گردد، از لحاظ اجتماعی تنها و منزوی شده و بیش از پیش به اولی وابسته می شود. پس از مدتی اولی، دومی را فردی ناتوان، ضعیف و بار دوش خود می یابد. این نوع روابط دیر یا زود به بحران منجر گردیده و به خشونت می انجامد.

در مودل دوم تضادها با ایجاد شرایط و امکانات جدید برای زنان پس از مهاجرت قسمی شکل می گیرد که زنان مهاجر بیشتر از مردان، کار های نا متناسب با مهارت های شان و فاقد کیفیت را پذیرفته و سریع تر وارد بازار کار می شوند این وضعیت جدید از یک سو اعتماد به نفس زنان را افزایش میدهد و از سوی دیگر نقش سنتی که آنان، در جامعهء قبلی خود داشتند، نزد شان مورد سوال قرار می گیرد. از سوی دیگر مردان مهاجر با تغییر موقعیت و اعتبار اجتماعی خود که با کاهش قدرت آنان در خانواده توأم است، رو به رو می شوند. از این رو آنان می کوشند با رجعت به ارزش ها و قواعد قبلی که روابط پیشین شان را مشروعیت می بخشید، سلطهء خود را مانند سابق حفظ کنند. زنان اما به دلیل بهبود موقعیت شان، به روابط پیشین وقعی ننهاده و با افزایش توقعات خود، خواستار تغییرات گسترده در زندگی خانوادگی هستند. این تغییرات معمولاً با تنش ها، بحران ها و خشونت در خانواده روبه رو می شود.

مودل سوم تضادها، بین والدین مهاجر و فرزندان شان رخ میدهد. زیرا والدین با دشواری قادر به تطبیق فرهنگ جدید می شوند، در حالیکه فرزندان آنها، این روند را ساده تر طی می نمایند. این یکی از دلایل عمدهء اختلافات بین فرزندان و والدین می باشد. علاوه بر آن فرزندان به دلیل تسلط بر زبان و آشنایی بیشتر با فرهنگ و قوانین جامعه، در اجتماعی شدن و آمیزش والدین با جامعهء جدید نقش ایفا می کنند. این مسأله، رابطهء قدرت بین والدین و فرزندان را تغییر داده و تنش ها را دامن می زند. این کشمکش ها به ویژه در رابطهء پدران و دختران مهاجر به اوج می رسد، یعنی زمانی که تضاد نسلی با تضاد جنسیتی در خانواده های مهاجر تلاقی می کند، موازنهء قدرت در روابط خانوادگی را تغییر می دهد. بدین صورت مرد این خانواده موقعیت نوین خود را نازل تر از گذاشته دیده و در تلاش آن می شود تا تکیه بر فرهنگ سنتی سر زمین قبلی نموده واز این طریق اعمال قدرت کرده و دوباره موقعیت قبلی را به دست آورد. این تلاش باعث بحران و خشونت در خانواده های مهاجر بین فرزندان و والدین می گردد. 

سخن آخر: بررسی های بعضی از پژوهشگران نشان میدهد که مهم ترین عامل عادی شدن خشونت در خانواده های مهاجر، بی قدرتی زنان و وابستگی شان به مردان است. از این رو افزایش منابع قدرت زنان، مهم ترین عامل برای مقابله و قطع خشونت مردان است. اما منابع قدرت زنان چگونه افزایش می یابد؟ افزایش سطح فرهنگ، موقعیت اجتماعی و اقتصادی بهتر، ایجاد شبکه های زنان و مداخلهء گسترده تر جامعه و ارگان های گوناگون در جلوگیری از اعمال خشونت مردان، تشدید مجازات خشونت و حمایت هرچه گسترده تر از زنان لت خورده، بخشی از راه حل است بخش دیگر مربوط به تغییر تلقی مردان از نقش جنسی خود و چگونگی حل تضاد ها است. گسترش مداخلهء مردان در کار خانگی، مراقبت از اطفال، ایجاد شبکه های مردان برای مقابله با خشونت و ایجاد شرایط مناسب برای زندگی فارغ از فشارهای مادی و روانی و اجتماعی، گرایش مردان به فرهنگ برابری را افزایش می دهد. اما این همه به یک باره حاصل نمی گردد.آن چه در گام اول باید برداشته شود، رساتر نمودن صدای اعتراض و تشویق افکار عمومی در جا انداختن این پیام است: خشونت موقوف!! و این که: کسی که برای حل اختلافات خود به خشونت متوسل