مطلب معلوماتی و آفاقی

دالر آمریکا (به انگلیسی: United States dollar) واحد پول رسمی ایالات متحده آمریکاست . کنگره ی ایالات متحده آمریکا در 6 یا جولای 1785 (که در آن زمان، تنها یک مجلس بود) به اتفاق آراء ( دالر ) را ، واحد پول آن کشور قرار داد. پیش از استقلال ایالات متحده یعنی در 4 جولای1776، پول انگلستان (لیره) در 13 مهاجر نشین انگلیسی آمریکای شمالی رایج بود. در جریان انقلاب، آمریکاییان سکه ی نقره‌یی هسپانیا ، به نام «دالر» را که در مکزیک رایج بود وسیله داد و ستد ، قرار داده دادند و به همین دلیل نام پول ملی خود را «دالر» گذاشتند. سکه ی دالر نقره‌یی از قرن چهاردهم بیش از سه قرن به نام «« تالر، دالر، تلار و دلار» در اروپا رایج بود که هسپانیایی‌ها آن را حفظ کردند و به مستعمرات خود در قاره آمریکا منتقل ساختند. ( اس ) با خط عمودی«$» که علامت بین‌المللی دالر است نیز از هسپانیایی‌ها اقتباس شده که پول خود را با علامت P (پی) مشخص می‌کردند و این "P" در آمریکای شمالی به تدریج و در جریان نوشتن به شکل «$» درآمد.

مرکزیت دالر ، به عنوان اسعار یا ارز ذخیره یی جهانی ، این امتیازات چشم‌گیر را ، به اقتصاد امریکا داده‌ .ست .

کشورهای دیگر که دالر پول آنها ست :

آسترالیا ، دالر آسترالیا

آنتیگوا و باربودا ، دالر کاراییب شرقی

اکوادور ، دالر آمریکا

ایالات متحداه آمریکا ، دالر آمریکا

باربادوس ، دالر باربادوس

برمودا ، دالر برمودا

بلیز ، دالر بلیز

پورتوریکو ، دالر آمریکا

ترینیداد و توباگو ، دالر ترینیداد و توباگو

تیمور شرقی ، دالر آمریکا

جاماییکا .. دلار جاماییکا

دومینیکا ، دالر کاراییب شرقی

نیوزیلند ، دالر زیلاندنو

زیمباوی ، دالر زیمبابوی

سنت کیتس و نویس ، دالر کاراییب شرقی

سنت لوسیا ، دالر کاراییب شرقی

سنت وینسنت و گرنادین‌ها ، دالر کاراییب شرقی

سنگاپور ، دالر سنگاپور

فیجی ، دالر فیجی

کانادا ، دالر کانادا

کیریباتی ، دالر آسترالیا

گرنادا ، دالر کاراییب شرقی

گویان ، دالر گویان

لیبریا ، دالر لیبریا

نامیبیا ، دالر نامیبیا

هانگ کانگ ، دالر هانگ کانگ

 

علامت ( $ ) برای دالر آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر استفاده می‌شود. در قرن 18 میلادی ( ps ) برای ( پزو ) استفاده می‌شد و به مرور دور حرف ( s و p ) به هم چسبیده شده و علامت ( $ ) را تشکیل دادند .

 «حرف، حرف و تنها حرف!»

‏در نقدی که بر نیکلای شربینا در مجله دوران نوشته بود، گفت «تجربه نشان داده است که کتاب‌هایی که به قصد مخاطب عام نوشته شده‌اند، نتوانسته‌اند محبوبیتی بیابند»

‏یک - فیودور داستایفسکی در مقام سردبیر ادامه می‌دهد؛ ما نویسندگان فاصله زیادی با درک مردم عادی داریم.

در نقد این ایده که روشنفکران موظفند به عوام آموزش دهند آورده؛ ما در حالی‌که در اتاق‌های چشم‌نواز مان نشسته‌ایم دوست داریم شاعرانه از فقر حرف بزنیم و درباب اخلاق و خیر عمومی دادسخن سر دهیم.

‏دو- و در ادامه به بندی از شکسپیر ارجاع می‌دهد که در نهایت همه چیز «حرف، حرف و تنها حرف» است.

می‌نویسد البته که وظیفه روشنفکر مبارزه با جهل و تعصبات است، اما تمسخر مردم در لوای ارشاد کردن‌شان، تنها “نمک هجو” به زخم مردم پاشیدن است.

‏و می‌پرسد که چه کسی گفته که این ماییم که باید همه چیز به مردم یاد دهیم.

‏سه - خصوصا وقتی که خود هرگز، “دانش” را به معنای تام آن فرا نمی‌گیریم.

در نقد برخی از روشنفکران و نویسندگان می‌آورد که از یک‌سو بنده بت‌های “ایدئال جامعه‌ایم” و از دیگر سو هر آن‌کس که با نظر ما مخالف باشد را به نادانی و حماقت متهم می‌کنیم.

‏چهار- زیرا که ما تحمل دیدگاه مخالف و شنیدن نظر متفاوت را هرگز نداریم؛ زیرا استبداد تحمل “دگر اندیشیدن” را ندارد.

پیشنهاد در ظاهر ساده‌، اما اساسی است:

‏بجای تحقیرشان خیلی موثر و خوب می‌شد اگر سعی کنیم مردم را به مطالعه و کتاب‌خوانی ترغیب کنیم.

 مالیدن روغن های مختلف اطراف ناف  

شاید دیده باشید که خیلی از پدر مادرها بند ناف فرزندشان را به بانک بند ناف میسپارند و سلول بنیادی از او استخراج میشود تا در مواقع حساس (که امیدوارم هرگز پیش نیاد) استفاده بشود.  "ناف" نقطه آغاز زندگی است و باورنکردی است که روی سلامتی، احساسات و روان ما تاثیر گذار است. حتی فرم به ما ﻣﯿﮕوید  که ما مستعد چه بیماری هایی هستیم.  مالیدن روغن های مختلف اطراف ناف باعث جذب اثر ان روغن بر بدن میشود! اکثر پزشکان تاکید دارند که موقع حمام حتما ناف شسته بشود و حتی دین اسلام تاکید دارد موقع غسل ناف  هم با سمت چپ و هم با سمت راست شسته بشود، که این اهمیت پاکیزگی ناف را نشان میدهد.  یعنی شاید بشود گفت بسیاری از بیماری ها (و شاید همه ی بیماریها) جوابش به ناف برمیگردد. تعدادی از بیماریهای کودکان و بزرگسالان که به راحتی و با ریختن دو یا چند قطره از روغن های مختلف  باعث اثرات شگفت انگیز میشود را با هم ببینیم:
🔻مالیدن روغن بادام روی ناف باعث درخشندگی و شادابی پوست میشود.
🔻موقع سرما خوردگی و آنفولانزا و دردهای قاعدگی کافی است یک پنیه را الکلی کنید و روی ناف قرار بدهید و اثر معجزه آساش را ببینیند.
🔻مالیدن روغن کرچک روی ناف قبل از خواب اگر چند روز متوالی اتفاق بیوفتد باعث بهبود پادرد و زانودرد میشود.
🔻اگر فرزندتان در فصل خزان دچار ترک خوردگی لب و پوست دست شده و یا خودتان با شستن ظرفها دست تان زود خشک میشود، اگر دچار اگزما هستید، مالیدن روغن خردل روی ناف اثر معجزه آسا دارد.
🔻شاید تعجب کنید اگر بشنوید مالیدن روغن نارگیل روی سطح ناف رحم زنان را گرم میکند و نه تنها مشکلات ناباروری را رفع میکند عفونت بانوان را هم از بین میبرد.
🔻اگر فرزندتان یبوست دارد، مالیدن روغن زیتون داخل ناف و ماساژ دادن اطراف ناف در جهت عقربه های ساعت باعث رفع مشکل یبوست کودک میشود. ضمنا انجام این کار مشکلات کم وزنی کودکان را به طرز عجیبی رفع میکند. جالب است بگویم ترک بدن زنان در اثر چاق و لاغری و بارداری هم با این شیوه رفع میشود.
🔻مشکل کبد چرب دارید؟ کک و مک روی پوست صورت تان هست؟ روغن لیمو را روزی دو بار روی نافتان بمالید، هم مشکل کبد چرب تا حد زیادی رفع میشود و هم کک و مکها کمرنگ میشوند.
🔻چکاندن روغن سیاهدانه داخل ناف، گوش درد را رفع میکند و جالب این است که این روش بی نهایت معجزه آساست.
🔻دچار گرفتگی عضلات شدید؟ سردردهای عصبی و میگرن سراغ شما می آید؟ باور نکردنی است ولی چکاندن روغن گردو(چارمغر) روی ناف و اطراف آن نه تنها این مشکلات را از بین میبرد بلکه برای رفع چربی خون هم معجزه آساست.

🔻زدن روغن بنفشه داخل ناف باعث رفع خشکی بینی میشود.

در یک ناف اکوسیستم به اندازه یک جنگل وجود دارد. پس از مطالعه 60 ناف ، دانشمندان 2368 گونه باکتری در آنجا پیدا کردند که 1458 مورد از آنها برای علم شناخته نشده است.

https://chat.whatsapp.com/HOEYBAe5Gr5HxMVxYcwRVQ  

                       ارسالی خالد خبیری                                                                                                          

بیست عادت افراد خوش اخلاق و دوست داشتنی.!

-1 - ادب و اخلاق از کلام شان پیدا است و هرجا که می‌توانند مودب باشند، هستند.

2- دوست واقعی ، صادق ، وفادار و قدر دان صحبت ها و محبت های“ کوچک “ در هر رشته هستند.

3- حمایت ، تشویق ، تعریف‌ ، توصیف و‌ تمجید شان از دیگران واقعی است.

4- در هر کار دنبال این هستند که ارزش واقعی ایجاد کنند.

5- اطلاعات مفید را با دیگران به اشتراک می‌گذارند.

6- سرگرم کار و زنده گی خویش هستند و در کار و زنده گی شخصی هیچ کسی مداخله نمیکنند . ولی در شرایط که لازم و ضروری باشد به دیگران پیشنهاد یاری و کمک می‌دهند و‌ به زبان ، عهد ، وعده خویش استوار ، محکم و ،، وفادار هستند .

7- از اعتماد به نفسِ کامل برخوردار هستند ‌، و در هر موضوع ضروری که در امور روزمره زنده گی لازم باشد به جا ، درست ،، واضع و صادقانه صحبت می‌کنند.

8- از اسامی و عناوینِ خوب ، نیک و محترمانه برای دیگران استفاده می‌کنند

9- یادشان نمی‌رود که عضوی از خانواده و یا عضو یک تیم « گروپ » هستند ‌و همیشه کوشش میکنند که فعال باشند .

10- دوستان و دیگر آشنایان را به هم معرفی می‌کنند. ‌و همیشه کاری میخواهند انجام بدهند که باعث خرسندی و خوشنودی دوستان و همه باشد .

11- در هر کار قانون و قوانین را در نظر دارند و نوبت‌ شان را فراموش نمی‌کنند.

12- به فامیل و دوستان خویش می‌گویند که دوست شان دارند . به آنها اعتماد دارند و‌ آنها نیز میتوانند که به او اعتماد نمایند .

13- همیشه از دیگران میپرسند که اگر میتوانید ‌و برایتان امکانپزیراست و همیشه اجازه می‌دهند که آنها به خوشی و رضایت خویش تصمیم بگیرند.

14- همیشه در جستجو و دریافت، فهمیدن موضوعات جدید و مطالعه نمودن هستند . خوب و مثبت فکر میکنند ، زیاد گوش می‌دهند و دوست دارند و می‌خواهند بیشتر بدانند.

15- وظیفه شناس و مسئولیت‌ پذیر هستند.

16- همدردی ، محبت و دوستی شان واقعی است و همیشه حمایت‌ شان را اعلام می‌کنند.

17- خوش کلام ، خوش صحبت ، خوش رفتار و‌خوش اخلاق هستند. و بالای نفس خویش حاکم .!

18- هیچ نوع اذیت و ازار شان به کسی و هیچ چیزی نمیرسد.

19- همیشه با مردم به بسیار مهربانی حرف میزنند و با احترام رفتار میکنند .

 

20 - در هر کار و عمل نیک پیش قدم هستند .و همیشه شکرگذار و به خوشنودی و رضای خداوند (ج) راضی هستند .!

 ویکتور هوگو.   

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند  جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و  درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!

*************************************************************************************************

بیست استفاده عجیب از نمک

نمک با کاربری‌های عجیب و زیاد خود شما را شگفت‌زده می‌کند. این پودر سفید رنگ نه فقط در آشپزی و برای طعم‌دار کردن غذا(یا غذای نمکی )، که می‌تواند همراه شما برای حل مشکلات زیادی باشد. در این مطلب 20 کاربرد عجیب نمک را می‌خوانید و خواهید دید این ماده خوراکی قدیمی در چه کارهایی شما را از مصرف مواد شیمیایی معاف می‌کند.

چکیدن شمع

برای جلوگیری از چکه کردن شمع‌ها فقط کافی است شمع را به مدت ۲ تا ۳ ساعت در محلول غلیظ آب نمک رها کنید.

لکه داش و اجاق

کمی دارچین و نمک را مخلوط کرده، روی لکه‌های تازه بریزید. پس از خنک شدن اجاق گاز، با پاک کردن نمک لکه‌ها هم پاک خواهد شد.

تازگی تخم‌مرغ

دو قاشق چایخوری نمک را به یک فنجان آب اضافه کنید و تخم‌مرغ را در فنجان بیاندازید. اگر تازه باشد، روی آب شناور می‌ماند ولی اگر تاریخ گذشته باشد، ته‌نشین می‌شود.

ضدعفونی اسفنج

سافی و اسفنج نظافت بعد از مدتی بوی بدی می‌گیرد که نشان دهنده رشد باکتری و آلودگی در آن است. با شستن اسفنج‌ها در آب نمک، می‌توانید آن را ضدعفونی کنید.

مقابله با علف‌هرزه

با ترکیب آب صابونی و نمک و اسپری آن روی علف‌های هرزه و رونده بدون نیاز به سم‌های شیمیایی آنها را از بین ببرید.

درمان نیش حشرات

خمیری از نمک و آب را روی زخم بگذارید و صبر کنید تا خشک شود. این عمل باعث کاهش التهاب پوست می‌شود.

پاک کردن دودکش

پاشیدن یک مشت نمک به آتش باعث پاک شدن دوده از دودکش بخاری یا شومینه می‌شود.

تسکین درد گلو و دندان

دوقاشق چایخوری نمک را با یک چهارم فنجان آب گرم مخلوط کنید و به مدت حداقل ۲۰ ثانیه در دهان نگهدارید. اگر گلو درد دارید میتوانید این مخلوط را غرغره کنید. التهاب گلو و دندان به سرعت کاهش پیدا می‌کند.

ضدیخ لباس

در روزهای سرد زمستان کمی نمک به آبی که با آن لباس‌ها را می‌شویید اضافه کنید. با این کار لباس‌ها روی بند منجمد نمی‌شوند. می‌توانید بند را هم در آب نمک بیاندازید تا از چسبیدن لباس‌ها به آن جلوگیری کنید.

تمیزی گل مصنوعی

برای تمیز کردن همه گلبرگ‌های گل مصنوعی در عرض یک دقیقه، گلها را در یک گالن در دار بریزید و یک فنجان نمک را هم به آن اضافه کنید، درِ گالن را ببندید و آن را خوب تکان دهید تا نمک، گرد و غبار را از روی گلبرگ‌ها پاک کند.

نگهداری شیر

به اندازه نوک انگشت نمک در پاکت شیر بریزید و پاکت را خوب تکان دهید. همین مقدار نمک از ترشیدن شیر جلوگیری می‌کند.

تلخی قهوه

اگر قهوه بیش از حد دم کشیده و تلخ شده است مقدار کمی نمک به آن اضافه کنید و تلخی قهوه را بگیرید.

لکه خون

اگر لکه خون روی لباس‌تان افتاده، اسفنج را آغشته به آب نمک کنید و روی لکه بکشید. می‌توانید لباس‌های لک دار را در آب سرد نمکی بشورید و سپس با آب گرم آبکشی کنید.

فساد میوه

میوه‌هایی را که کمی قهوه‌ای شده‌اند در آب نمک رقیق غوطه‌ور کنید. میوه‌هایی که کمی پلاسیده‌اند هم با این روش دوباره تازگی خود را به دست می‌آورند.

یخ زدگی شیشه

برای جلوگیری از یخ‌زدگی پنجره خانه یا شیشه اتومبیل، یک اسفنج را آغشته به آب نمک کنید و دو طرف شیشه را با آن بشویید، سپس با یک پارچه نرم آن را خشک کنید.

دفع بوی کفش

کمی نمک در کفش‌هایتان بریزید و بگذارید مدتی بماند و سپس آنها را بیرون بریزید؛ این کار موجب جذب رطوبتی که باعث ایجاد بو است می شود.

رفع پف چشم

نمک را با کمی آب داغ مخلوط کنید و این مخلوط را با یک تکه کتانی روی چشم‌ها بمالید. نمک رطوبت اضافی پوست را از آن ناحیه جذب کرده و پف چشم‌ها را از بین می‌برد. اگر از این روش استفاده می‌کنید تا پایان شستشوی نمک با آب سرد، چشم‌ها را بسته نگاه دارید.

پوست درخشان

مخلوطی از روغن زیتون و نمک درست کنید و با آن پوست را ماساژ دهید. این کار پوست صورت را شفاف می‌کند.

پارچه‌های سفید

برای بازگرداندن سفیدی پارچه‌ها، آنها را در یک ظرف آب و چند قاشق نمک و کمی پلی بجوشانید.
                                                                                                                                                                               ارسالی سعیده کاشفی

پدر...

جوانی قصه میکرد: با پدرم بحث کردم، صداها بالا گرفت و منجر به خفگی ما شد.با قهر و غصه از هم جدا شدیم و به تخت خوابم رفتم.به خدا قسم خواب از چشمانم پرید و اندوه قلب و عقلم را فرا گرفته بود...مثل همیشه سرم را روی بالشت گذاشتم.اما غصه و تشویش مجال خواب راحت برایم نداد.روز بعد از صنف بیرون آمدم و از طریق پیامی برای پدرم نویشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم. در پیام نویشتم:

" شنیدم که کف پای انسان از پشت پا نرمتر و لطیف تر است.آیا پاهای شما به من اجازه میدهد که با لب هایم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟به خانه رسیدم همینکه در را باز کردم. دیدم پدرم در سالون منتظر من نشسته و اشک از چشمانش جاری است...پدرم گفت: اجازه نمیدهم که کف پایم را ببوسی... ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آنرا تجربه کرده ام.زمانیکه تو کوچک بودی کف و پشت پاهای ترا می بوسیدم.اشک از چشمانم سرازیر شد.

و دیگر تحمل را از دست دادم تا توانستم زار زار گریستم.متوجه دل پدرها باشید...هرگاه دل پدر بشکنه متوجه نمیشی...

مثل مادر نیست که با بارانی شدن چشمهای مهربان اش برایت بفهمانه که دلش را شکسته ئی...

دل پدر که بشکنه هیچ نمیدانی اما اگر کمی دقت کنی شکسته شدن قامتش و اضافه شدن چین و چروک صورتش... آتش به دلت میزند...یک روز پدرتان از این دنیا می رود... قبل از این که او را از دست دهید برایش بگوئید: (دوستت دارم ، پدر...!) و به او نزدیک باشید تا حس نکند او را رها کرده اید...

و اگر از دنیا رفته است یادش را گرامی داشته و در دعا های تان فراموش اش نکنید.                          ارسالی اقلیما عزیزی 

 فلسفه و کلمه « آلو »در آغاز مکالمات تیلفونی از کجا آمده است ؟

تیلفون را « الکساندر گراهام بل »اختراع کرد.

اولین خط تیلفون را به خانه معشوقه اش « الساندرلولیتا او سوالدو » وصل کرد .

در هر تماس او را با نام کاملش صدا می‌کرد .

گراهام بل مدتی بعد نام معشوقه اش را کوتاه کرد ، « آله لوس اس »و دفعات بعد نیز کوتاه تر : آلو صدایش می کرد .از آن پس بل با گفتن « آلو » تیلفون را جواب میداد.

بل به چند نقطه شهر خط تیلفون را کشید ، و انسان‌ها مانند بل موقع زنگ زدن تیلفون «الو » میگفتند .

امروز از هر نقطه دنیا صدای « الو » شنیده میشود ، اما بیشتر افراد حکایت الو را یا نمی دانند و یا اصلأ کنجکاوی هم نمی کنند .

*******************************************************************************

تمدن از آنجا آغاز شد که انسان به جای سنگ، کلمه پرتاب کرد.:انگار انسان متمدن فهمیده بود سنگها به اندازه کافی دردناک نیستند و دیگر پاسخگوی پرخاشگری اونخواهند بود.

کلمات متنوعتر از سنگها بودند، میAشد قبل از پرت کردن،انتخاب کرد که چقدر دردآور یا ویرانگر باشند.از سنگها میشد گریخت اما از کلمات نه.

درد سنگ ها و کبودیشان فقط تا چند روز باقی میماندند اما کلمات میتوانستند تا آخر عمر همراه روز و شب و خواب و بیداری باشند و چنان چسبنده و پنهان در گوش هاو روان مان زندگی کنند که دست هیچ روان شناس در هیچ جلسه درمانی به آنها نرسد.کدام سنگ چنین قدرتمند بود؟ما سنگهای مان را پشت درهای تمدن جا گذاشتیم،اما آموختیم که چگونه آن حجم از خشونت و بیزاری و نفرت را در ابزار دقیقترمانکه کلمات بودند، بگنجانیم.انسان متمدن امروز در برابر کلمات بی دفاع تر است .چون دیگر سپری در کار نیست. یادمان باشد

قبل از پرتاب سنگها، به این فکر کنیم که هیچ انسانی روانی نیست!حرف باد هوانیست، حرف آسیب میزند.حرف میکشد وزنده میکند.«میتوانی تو به من زندگانی بخشی، یابگیری از من آنچه را میبخشی»کلمات را به دقت، بااحتیاط و مشفقانه انتخاب کنیم…خشونت کلامی مخربتر از خشونت فیزیکی است.

***************************************************************************************************

روانشناسی 

رابطه عاطفی چی معنا .؟

* بسیاری از مردم معنای رابطه عاطفی را نمی دانند . و یا معنا های مختلفی از این رابطه نزد خویش دارند .!

1. یک رابطه عاطفی خوب به معنای یک شوهر یا دوست پسر خوش تیپ داشتن … و یا یک خانم جوان ، دوست دختر زیبا نیست.!

2. این رابطه به معنای نشان دادن ، هم چشمی ،، بر پا نمودن جشن ها ، عروسی مجلل ، زیورات ، لباس های قیمتی ،خانه ، موتر ، اسپانسر ، سفر خارج و یا صرف …همخوابی و هم‌ آغوشی نیست .!

3. این رابطه به این معنا و در مورد جستجوی یک فردی که‌ از هر لحاظ کامل ، دانشمند ، با مدارک تحصیلی بالا ، موفقیت های آنچنانی و چشم گیر در کار ، وظیفه ، جامعه ، و یا مربوط یک فامیل بالا و‌ نامدار باشد ،، نیست . !

زیرا هیچ فرد کاملی و بیدون کمی ، کاستی در روی زمین وجود ندارد.!

4. این رابطه در مورد این نیست که به دنبال یک فرد ثروتمند باشید.

چون داشتن پول و‌ ثروت زیاد اصلاً به این معنا نیست که آن فرد عاشق واقعی است و عشق ، احساس او نیز پاک ، خالص و یا مانند ثروت اش زیاد است.!

* چون هرگز با پول نمی توان که دل ، احساس و عشق واقعی خرید.!!

 

* این رابطه را در زنده گی داشتن : ‌

البته پیدا کردن کسی است . که واقعاً به شما احترام داشته باشد و قدر ، ارزش شما را بداند .

* کسی که به هر ترتیب .. و یا هر نحوی که بتواند به شما حس خوب و اهمیت بدهد.

* کسی که احساس داشته باشد و ،، واقعاً شما را درک کند .

* کسی که به داشتن و ، وجود شما افتخار کند .

* کسی که قدر و ارزش شما را همینطور که هستید بداند .

* کسی که شما را همین گونه که هستید. از دل و جان قبول نموده ، پزیرفته و دوست داشته باشد .

* کسی که با شما راست ، صادق ، مردانه ، وفادار و در عهد ، قول و زبان خویش استوار و‌ محکم باشد.

* کسی که میتواند و می داند چگونه به شما حس آرامش و محبت بدهد. و عشق ، احساس و محبت خویش را نیز همیشه زبانی احضار نموده و در عمل نشان بدهد .!

* کسی که در هر قدم و در هر کاری که شما تصمیم دارید و یا می خواهید در زنده گی انجام بدهید صد فیصد حمایت کننده و یاری رسان خوب باشد .

* کسی که می داند چگونه شما را حمایت ، کمک‌ و تشویق کند تا شما بهترین خودتان باشید در زنده گی خویش ، همچنان در رابطه و همرای خودش.

* کسی که با تمام خوبی های شما ،، بدترین های شما را نیز قبول نماید و اگر کدام اشتباه رخ میدهد بتوانند « ببخشد ، ببخشاید » و همچنان خودش نیز قادر به بخشش خواستن و‌ تشکر نمودن باشد چون خیلی مهم است و همچنان آماده ، حاضر برای رشد دوجانبه در این رشته باشد .

کسی که در قدم اول خود را و بعدً شما را بتواند کاملاً ببخشد. ‌و‌ در شرایط سخت زنده گی صبر و گذشت داشته باشد.

* کسی که پیش از شروع رابطه عاطفی با شما ،،، خود را شناخته باشد و خوب بداند که با شما از این رابطه و در آینده چی میخواهد و همچنان از قبل تمام افکار ، اعمال منفی ، بندش ها و مشکلات که در زنده گی با خویشتن ، فامیل و یا رشته های قبلی خویش داشته ،، حل نموده و پشت سر گذاشته باشد .

* و کسی که همیشه و در هر حال با شما ایستاده باشد و هر گز تنها نگذارد و بدون تسلیم شدن و سر خم نمودن به مشکلات و شرایط سخت زنده گی ، حرف ها ، کنایه ها ، نظریات و انتقادات مردم ، دنیا شما را قبول نموده ، بپزیرد و قلباً دوست داشته باشد .!

* البته که : در این عصر، زمان و این روزها پیدا نمودن و‌ داشتن چنین افراد و چنین رابطه های عاطفی خیلی مشکل و تقریباً غیر ممکن به نظر میرسد .

* ولی پیش خداوند قادر و توانا هیچ چیزی مشکل و ناممکن نیست . و خود خداوند «ج» در این دنیا برای هر فرد ، یک فردی را و یا همان «جفت روحی » اش را هست کرده ، تعین نموده و در دنیا فرستاده است و می خواهد که ان شخص را در زنده گی شما بیاورد و یکجا بسازد ، درست مانند « بی بی هوا ‌و بابای آدم ،» و‌ عاشقان واقعی ‌و جفت های روحی که در گذشته ها بودند ...

* ولی چون خداوند «ج» همه انسان‌ها را خود مختار آفریده و با ( روح ، دل ، حس ، عقل) کامل نموده است . پس اختیار این را نیز به دست خود شما گذاشته است تا که خود تان در زنده گی کوشش نموده و با دل و احساس روحی و قلبی خویش ان فرد اصلی را پیدا نموده و انتخاب نماید .!

* و بیدون شک که دعا و رابطه شما با خداوند بزرگ ‌‌و مهربان تعیین کننده اصلی در یافتن و انتخاب نمودن

چنین شخصی در زنده گی شما است و خواهد بود.!

نوت :

* پس اگر شما از قبل چنین شخصی را در زنده گی خویش دارید، پس شکر گذار باشید و فقط کوشش نماید که واقعاً قدر او را بدانید و رشته خویش را از هر نگاه و هر لحاظ که ضرورت است با لطف ، مهربانی و محبت خوب ، مستحکم و پایه دار نگه دارید.

و با ان شخص به احترام ، محبت ‌و احتیاط رفتار نماید.

* و با او همیشه صادق ، روی راست ، وفادار باشید . و لطفاٌ غرور ‌‌، خود خواهی و خاموشی خویش را کنار بگذارید و کوشش نماید که در هر کار و امور زنده گی با او مشوره نماید . حرف زدن و تبادل نظر نمودن در موارد مختلف البته با زبان مهربانی ، روحیه خوب و فکر باز و مثبت کلید و راز خوشبختی در هر رشته است . مخصوصاً در رشته عاطفی و بین دو نفر 

و تا حد آخر کوشش نماید که حرفی نزنید و یا کاری نکنید که آن شخص خاص را از خود آزرده نموده ، آزار دهید ، ناامید کنید و یا دلش را بشکنید.!

* و لطفاً به یاد داشته باشید، که رابطه دو‌نفر و رشته عاطفی خوب داشتن در زنده گی یک « تعهد / مسولیت / از خود گذری / فداکاری و کار » هر روز و تمام وقت است و شما باید صبر ، حوصله زیاد به خرج بدهید و مایل به پرداخت و در یافت نیز باشید.!

* در غیر ان بهتر است که تنها باشید و راحت زنده گی کنید.!!

 نماد روز زن در ایرلند
این عکس در سال ۱۹۷۲ در ایرلند گرفته شده، دختری که با سلاح نامزد زخمی خود، در حال نبرد با ارتش بریتانیاست. نامزد دختر بعد از انتقال به بیمارستان از مرگ نجات پیدا می‌کند ولی دختر تا لحظه مرگ نبرد می‌کند.

زمانی‌که فرمانده انگلیسی متوجه می شود که با یک دختر در نبرد بوده این جمله را با خود، زمزمه کرد:

از ملکه‌ای دفاع می کنیم که به حال ما توجهی نمی‌کند در حالی‌ که این دختر اینگونه به سرزمین و نامزد خود اهمیت می‌دهد.

سپس دستور داد کسی به جسد دختر نزدیک نشود تا ایرلندی‌ها جسد او را دفن کنند.

این تصویر بعنوان نماد روز زن در ایرلند انتخاب شد و بعدها با این جمله مزین شد:

«از ارتباط با زن قوی، نهراس!

شاید روزی برسد که او‌ تنها ارتش تو باشد....»

کفشهای من را بپوش

قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی
کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن،
از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من کردم،
اشکهایی را بریز که من ریختم
دردها و خوشیهای من را تجربه کن
سالهایی را بگذران که من گذراندم
... روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن
همانطور که من انجام دادم ...
بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی

***************************************************************************************************

 عجب وزني دارد چند قطره اشک

هر گاه گريه مي كنم سبک ميشم ، عجب وزني دارد چند قطره اشک

***مانند آسمان بخشنده ومانند زمين افتاده باش ، رمز زندگي همين است.

***اینکه ما گمان می‌کنیم بعضی چیزها محال است بیشتر برای آن است که برای خود عذری آورده باشیم . .

****خدايا …. خيلي ها دل مرا شکستن ؛ ديگه تحمل ندارم ! شب بيا باهم برويم سراغ شان …. من نشانت ميدهم ؛ تو ببخش شان … !!!

****با تمام فقر محبت را هرگز گدایی نکن...و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن....

****هر قلبى دردى دارد
فقط نحوه ابراز آن فرق دارد
بعضى ها آن را در چشمانشان پنهان مى كنند
و بعضى ها در لبخندشان!

****خوشبخت کسی است که شکوه رفتارش ، آفریننده ی لبخند زندگی در چهره ی دیگران باشد

****خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز / میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم.

***برای خانه ی همسایه ات هم چراغ آرزو کن ....
قطعا حوالی خانه ات روشن تر خواهد شد...

****خدايا خوشي امروزم را بخاطر ناداني ديروزم از دست دادم. ناداني امروزم را بگير تا خوشي فردايم را از دست ندهم.

***آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای
از این آشفته ام که دیگر نمی توانم دیگری را باور کنم...

*****اگر می خواهید شخصیت کسی را آزمایش کنید ، به او قدرت بدهید.

****به روزها اعتماد نکن روزها به فصل که می رسند رنگ عوض می کنند با شب بمان شب گرچه تاریک است اما همیشه یک رنگ است.

****این زندگی نیست که میگذرد این ماییم که رهگذریم پس باهر طلوع و هر غروب لبخند بزن و مهربان باش و محبت کن شاید دیگر فردایی نباشد.

****گل اگرخشک شودساقه آن میماند....دوست اگر دورشود خاطره اش میماند

****ارزش دوست نه به زیبایی اوست نه به دارایایی اوست بلکه به وفاداری اوست


دیروز آمده بود دیدنم با یه شاخه گل سرخ  و لبخندی که همیشه آرزویش را داشتم

گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاش کردم… وقتی رفت

سنگ قبرم  از اشکاش تر شده بود.

مومیایی (مملایی) چیست؟

شیلاجیت « مومیایی»، ماده شفا بخشی که با کیفیت ترین آن در کوه های کشور ما یافت میگیردد!

واژه شیلاجیت « Shilajit »، در اصل از واژه ترکیبی ( śilājatu) زبان سانسکریت اخذ شده، که متشکل از دو واژه ( śilā = با خواص سنگ) و ( (jatu= شیره) میباشد، که بنام های ( شیره کوه ، عرق الجبال، مرهم کوه ، خون کوه، شربت کوه ویا روغن کوه)، نیز شناخته میشود . شیلاجیت و یا مومیایی، که عوام بآن موملایی گویند، نوعی از رطوبت معدنی شبیه (myemu or mummy) است، که از کوه خارج شده و بعد منجمد می گردد. این ماده قهوه یی رنگ و متمایل به رنگ سیاه، که بصورت خود جوش آنهم در فصل بهار در مغاره ها وشکستگی های کوه ها ویا از سقف غار ها تراوش و بعضاً به زیر می چکد. این ماده طبعی از قدیم ‌در حدود (۳۰۰۰) سال قبل باینسو مورد توجه بسیاری از دانشمندان و اطبا ، از جمله ابن سینا و ارسطو بوده است و حتی حیوانات وحشی نیز باهمیت و شفا بخشی این ماده پی برده اند. چنانچه هرگاه حیوانی بویژه « نخجیرها» در طبعیت دچار جراحات و یا در اثر تیر اندازی شکار چیان زخمی گردند، چنین حیواناتی بسرعت خود را بمکان هایی، که این ماده شفا بخش درآنها وجود داشته باشد، میرسانند و با لسیدن سطوح سنگ های حاوی این ماده ، جراحات و شکستگی های اسختوانی شان را علاج مینمایند.چنانچه موجودیت موهای چسپیده و یا آثار خونهای خشکیده چنین حیواناتی بر سطوح غار هایی که ماده مومیایی از آنها میتراود، خود دلالت بر استفاده حیوانات ازین ماده و تائید صحت ادعای فوق مینماید. البته برای درمان شکستگی و جوش خوردن هر چه سریعتر استخوانها و پاره گی عضلات، باید به اندازه یک گندم از مومنایی را هر صبح ناشتا با یک گیلاس شیر میل کرد و برای درمان زخم معده ، نیم ساعت قبل از نهار و شام ، باید بمقدار یک گندم مومیایی را با مقداری آب مصرف نمود. همچنان برای علاج دردهای مفاصل،شکستگی استخوانها، بر آمدن مفاصل، کوفتگی و یا پاره شدن عضلات و عصب، روغن مومیایی را باید در محل مالید و آن موضع را خوب مالش داد. علاوه بر این مصرف این ماده معجزه گر برای افرادیکه از بیماری های قلبی و عروقی ، مشکلات تنفسی ، ناتوانی های جسمی ویا ناتوانی های جنسی رنج می برند، نیز توصیه گردیده است. برای تهیه روغن مومیایی لازمست ، تا بمقدار (۵) گرام مومیایی را در نیم پیاله آب گرم مخلوط و بعد از حل شدن درآن نیم پیاله روغن حیوانی(روغن گاو یا روغن گوسفند)اضافه و روی حرارت قرار داده شود، تا با تبخیر آب، روغن و مومیایی با هم مخلوط گردند. البته این روغن باقیمانده،عبارت ازهمان روغن مومیایی مورد نظر میباشد. درضمن قابل یاد آوریست، که مومیایی را نباید کسانی مصرف کنند، که آنها دجار غلظت خون و یا ( لختگی خون) میباشند.                                                                   11.11.2020

 زن و شوهری شب عروسی با هم عهد میبندند که تا فردا شام دروازه را به روی هیچ کسی باز نکنیم .

برادر شوهر آمد در را باز نکردن .

خواهر آمد در را باز نکردن.

پدر و مادر داماد آمد چون قرار همین شد که در را باز نکنند .

در را باز نکردن .

تا این که پدر و مادر عروس آمدن عروس چشمش پر اشک شد .

گفت نمیتوانم در را برای پدر و مادرم باز نکنم .

رفت و در را باز کرد و این حرکت به دل مرد ماند .

تا این که روز ها و سال ها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد و بعد یک دختر .

زمانی که دختر به دنیا آمد مرد چندین گوسفند قربانی کرد .

و مهمانی بزرگی گرفت فامیل های نزدیک از مرد علت را پرسیدن .

که چرا برای چهار پسرت هیچ مهمانی نگرفتی ولی برای دخترت این چنین مهمانی بزرگ گرفتی.

مرد گفت :

این تنها کسی است که همیشه دروازه را به رویم باز خواهد کرد

الحق که دختران مهربان و دلسوز پدر و مادر شان هستند.

درود بر تمام خانم ها و دختران مهربان .

که همیشه به پدر و مادرشان احترام میگزارن

آیا سرنوشت واقعا وجود دارد؟ چه چیزی را باید سرنوشت و تقدیر خود بدانیم؟

شاید تا به حال این جمله به گوش‌تان خورده است که هر انسانی که به دنیا می‌آید، سرنوشت او مشخص و مقدر شده استبارها برای‌مان پیش آمده که علت شکست‌ و ناکامی‌های خود را را به گردن سرنوشت انداخته و خودمان را قربانی سرنوشت دانسته‌ایم. به نظرتان آیا سرنوشت واقعا وجود دارد؟ 

از دیرباز، یکی از اصلی‌‌ترین مباحث جهان بشریت، در مورد نقش سرنوشت در زندگی انسان بوده و امروزه طرز تفکر انسان‌ها در زمینه اعتقاد به وجود سرنوشت، متفاوت است

تفکرات مختلف در مورد وجود سرنوشت

در مورد وجود یا عدم وجود سرنوشت، سه نوع تفکر رایج در میان افراد مختلف وجود دارد.

طرز تفکر اول

شایع‌‌ترین تفکری که در مورد این موضوع وجود دارد و این روزها عده ی زیادی به آن اعتقاد دارند؛ بیان می‌کند که چیزی به نام سرنوشت وجود ندارد. این طرز تفکر، می‌گوید که ما انسان‌ها دارای اراده هستیم و تمام موفقیت‌ها، شکست‌ها و اقدامات ما با تصمیماتی که می‌گیریم، مدیریت می‌شود. اگر تصمیمات درستی اتخاذ کنیم و طبق آن‌ها رفتار کنیم، هیچ چیزی نمی‌تواند مانع رسیدن ما به خواسته‌ها و اهداف مان شود. اگر ما شکست بخوریم، باید به دلیل وجود مشکلاتی مانند برنامه ریزی نادرست، عدم تلاش در مسیر درست یاووو … باشد و ما این اختیار را داریم که با استفاده از اراده خود تصمیم بگیریم.

در این نوع خط فکری، سرنوشت در بدترین حالت، یک خرافات قلمداد می‌شود و در بهترین حالت، می‌توان آن را به عنوان یک سیستم دفاعی روانشناختی برای کنار آمدن با ناکامی‌های زندگی در نظر گرفت

ارزش این طرز تفکر، عمدتا به دلیل افرادی است که این خط فکری را قبول دارند. در میان موافقان این نوع تفکر، به سختی می‌توان افرادی را یافت که در مسیر زندگی ناموفق و شکست خورده باشند. تقریبا اکثر افرادی که در زندگی خود موفق به حساب می‌آیند، موافق این طرز فکر هستند. آن‌ها می‌گویند چیزی به نام سرنوشت وجود ندارد و به وجود و تاثیر اراده انسان اعتقاد دارند

ولی این نوع تفکر بسیاری از سوالات زندگی را بی پاسخ می‌گذارد و حتی به سوال تفاوت بین افراد مختلف در لحظه تولد، پاسخ نمی‌دهد. برای مثال، چرا یک فرزند در خانواده‌ای ثروتمند و دیگری در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آید؟ چرا برخی از کودکان سالم و برخی با نقص عضو یا بیماری متولد می‌شوند؟ چنین سوالاتی زیاد است، اما به غیر از کلمه تصادف و علم و حکمت خداوند، هیچ پاسخ معتبری ندارد. می‌توان استدلال‌های زیادی علیه و مخالف این نظریه داشت، اما این بحث بی نتیجه خواهد ماند.

طرز تفکر دوم

طرز فکر دیگری وجود دارد که به نظر می‌رسد منطقی‌‌ترین خط فکری در مورد سرنوشت انسان باشد. این نوع تفکر بیان می‌کند که شما در برداشتن اولین قدم در هر مسیری آزاد هستید، اما به محض اینکه آن قدم را بردارید، قدم دوم شما اجتناب ناپذیر و قابل پیش بینی می‌شود.

شما مقید به قوانین مختلف زندگی هستید که نتیجه یک عمل را کنترل می‌کنند. برای مثال، شما می‌خواهید یک درخت بکارید. تا زمانی که این کار را انجام نداده‌اید، گزینه‌های زیادی دارید. شما ممکن است بذر را اصلا نکارید یا می‌توانید نوع درختی که می‌خواهید پرورش دهید، انتخاب کنید. اما همین که این تصمیم را گرفتید و به آن عمل کردید، درجه‌های آزادی عمل شما محدود می‌شود. اگر یک درخت سیب کاشته باشید، هر کاری که می‌کنید نمی‌توانید میوه دیگری جز سیب از آن درخت رشد کند. حتی شما نمی‌توانید تضمین کنید که بذری که تازه کاشته‌اید به یک درخت بزرگ تبدیل خواهد شدبه عبارت دیگر، آزادی شما محدود به اعمالی است که انجام می‌دهید اما به نتیجه آن عمل محدود نیست.

این طرز تفکر نیز منطقی به نظر می‌رسد؛ زیرا نتیجه هرعملی به عوامل زیادی بستگی دارد که واقعا نمی‌توان امیدوار بود که انسان می‌تواند بر همه عوامل کنترل داشته باشد. به همین دلیل است که حتی بهترین نقشه‌های قدرتمندترین و باهوش‌‌ترین افراد نیز ممکن است با شکست مواجه شود.

سرنوشت انسان دست کیست

در حقیقت همه آنچه در زندگی یک فرد اتفاق می‌افتد، نتیجه اعمال خودش است. هیچکس نمی‌تواند از ثمره هر کاری که کرده است فرار کند. درست مانند رشد گیاهان مختلف، زمان‌ مختلفی برای رشد دارند، اعمال مختلف نیز برای به ثمر نشستن بازه‌های زمانی مختلفی را در بر می‌گیرند. ممکن است نتیجه حاصل از برخی از اقدامات نسبت به طول عمر باقیمانده شخص مرتکب آن زمان بیشتر طول بکشد. در چنین مواردی، فرد مجبور است نتایج چنین اعمالی را در زندگی بعدی خود تحمل کند و این مفهوم همان قانون کارما نام دارد.

طرز تفکر سوم

طرز تفکر سوم در مورد وجود یا عدم وجود سرنوشت، از دانش علم مدرن نشات می‌گیرد. این طرز فکر بیان می‌کند که تمام جهان یک پیوستار و رشته مسلسل است. این بدان معنی است که هیچ بخشی از جهان وجود ندارد که از سایر قسمت‌ها جدا باشد. هر اتفاقی که در یک قسمت از جهان رخ دهد، روی کل آن تاثیر می‌گذارد. این اثر ممکن است قابل تشخیص نباشد، اما وجود آن قابل انکار نیست.

برای هر رویداد جدیدی باید رویدادهای زیادی در گذشته اتفاق افتاده باشند که این رویداد را امکان پذیر کنند. هر واقعه، اوج حوادث بی شماری در گذشته و همچنین پیش درآمد برخی از رویدادهای دیگر در آینده است. اگر ما شروع به ردیابی حوادثی کنیم که از بدو تولد برای‌مان اتفاق افتاده است، باید به ابتدای جهان بازگردیم. آنچه به این معنی است این است که غیرممکن است که انسان روند وقایع را تغییر دهد، زیرا علت این وقایع نه در حوزه او بلکه در کل گذشته جهان است.

عوامل تعیین کننده ی سرنوشت

در زندگی هر فردی عواملی وجود دارند که خارج از اراده او، در تعیین سرنوشت و تقدیرش تاثیر مستقیم دارند و خود فرد نمی‌تواند این بخش از سرنوشت خود را که خارج از اراده اوست، تغییر دهداین عوامل به سه گروه تقسیم می‌شوند.

·         عوامل قبل و هنگام تولد

·         تجربه‌های دوران کودکی

·         تصمیم‌های دوران کودکی

عوامل قبل و هنگام تولد و تعیین سرنوشت

١. تاثیر وراثتی: کودکان علاوه بر تاثیری که از والدین خود می‌گیرند، از گذشتگان و اجداد خود هم پیام‌ها و اثراتی را دریافت می‌کنند، حتی اگر آن‌ها در قید حیات نباشند. عواملی همچون طبقه اجتماعی اجداد، عادات و آداب و رسوم، خلق و خوی و… که از طریق والدين و گفتگوهای اطرافیان به کودک، منتقل می‌شود.

۲. بارداری: عوامل موثر بر سرنوشت، در این مرحله به احساسات والدین نسبت به رابطه ی جنسی، تصادفی یا با برنامه ریزی بودن بارداری و همچنین احساس‌ها، افکار و گفتار والدین و مخصوصا مادر در هنگام بارداری بَر می‌گردد.

۳-شرایط تولد: عواملی همچون مناسب بودن یا نبودن زمان تولد، حوادث هنگام تولد، جنسیت او، وضعیت اجتماعی و اقتصادی و عاطفی خانواده در هنگام تولد کودک و … جزء عوامل تاثیر گذار در سرنوشت است.

تجربیات دوران کودکی

هر کودکی بر اساس شرایط و حوادثی که برای او اتفاق می‌افتد به تجربه‌های خاصی دست پیدا می‌کند و بر اساس این تجربه‌ها برای زندگی خود در آینده نقشه می‌کشد. این تجربیات ممکن است به دلیل تعداد اعضای خانواده، فرزند اول یا آخر بودن یا شرایط مالی خانواده ایجاد شود. همچنین، حوادثی همچون مرگ با جدایی یکی از والدین و … از عوامل تاثیرگذار بر سرنوشتی کودک هستند. تصمیم گیری‌های دوران کودکی فرد با تصمیم گیری‌های یک فرد بزرگسال متفاوت است. زیرا حاصل احساسات اولیه و نا آگاهی کودک است. کودکان به علت آنکه موجوداتی آسیب پذیر هستند، هر حادثه و اتفاقی را خطری بزرگ در برابر خود فرض می‌کنند. حتی اتفاقاتی که از نظر یک بزرگسال امری مطلوب است؛ مانند رفتن به مدرسه، ممکن است از نظر کودک به طرد شدگی و تنهایی توجیه و تعبیر شود.

 در واقع، ماهیت سرنوشت و تقدیر هر شخص علاوه بر تاثیر پذیری از خود فرد و رفتارهای او، از عوامل خانوادگی، مذهبی، تحصیلی، حرفه ای، مهارت‌های اجتماعی، فرهنگی و ملی هم تاثیر می‌پذیرد.

تصمیمات دوران کودکی و تاثیر آن بر سرنوشت.

در زندگی هر شخص برخی وقایع و نقش‌های معینی وجود دارند که فرد آن‌ها را تکرار و تمرین می‌کند و می‌آموزد که آن‌ها را به مرحله ی اجرا در آورد. این وقایع و نقش‌ها به سرنوشت فرد منتهی می‌شوند. یعنی در زمان کودکی پیام‌هایی که فرد درباره ی ارزش خود و دیگران دریافت می‌کند، تصویری از نقش و مفهوم خود در زندگی به او می‌دهد. او بر طبق این تصویر به رفتارهایی دست می‌زند که ممکن است از طرف خود یا والدین یا دیگران تقویت شود.

چه چیزی را باید سرنوشت و تقدیر خود بدانیم؟

محل تولد، والدین، جنسیت و ویژگی‌های بیولوژیکی ما همیشه در اختیار سرنوشت است و هیچ کدام از انسان‌ها اراده‌ای برای تغییر این موارد ندارنداما اقدامات و انتخاب‌هایی نیز وجود دارد که ما انسان‌ها بعد از تولد و در سنین مختلف، با اراده خودمان انجام می‌دهیم. ما این کارها را با انتخاب، تصمیم و اراده خود انجام می‌دهیم، نه با اجبار خداوند یا افراد دیگر

شاید برای عده ای عجیب به نظر برسد که ما در دنیایی که سرنوشت وجود دارد، نیاز به انتخاب و تصمیم گیری را پیدا می‌کنیم. افراد زیادی مانند استیون‌هاوکینگ استدلال می‌کنند که ما انسان‌ها با این که موجودات کوچکی در این جهان بزرگ و هستیم؛ ولی می‌توانیم تغیرات بزرگی را در آن ایجاد کنیم.

با توجه به مفاهیم ذکر شده می‌توان گفت معنای سرنوشتی را که انسان می‌تواند ان را تغییر دهد، را می‌توان اینگونه بیان کرد: نیرویی که نتیجه گیری یک گُذار در زمان را بر عهده دارد. نه لزوماً پایان یک زندگی بلکه هر جای دیگر در طول آن. سرنوشت یک روند غالب است که صرف نظر از تلاش برای تغییر روند، فقط به یک نتیجه منجر می‌شود. تصادفات و شانس در‌‌ترغیب مغناطیسی و تغییر سرنوشت موثر هستند.

آیا سرنوشت واقعا وجود دارد؟

انتخاب‌های موجود در زندگی نشان می‌دهد که سرنوشت بطور مطلق وجود ندارد و ما برای تعیین نتایج اعمال خود در زندگی، اراده داریمدر واقع بهتر است بگوییم، سرنوشت وجود دارد و علاوه بر این، در قسمتی از آن امکان تغییر وجود دارد، چنین نظریه ای چند دهه است که کار خود را ادامه می‌دهد و این، به وجود آینده اشاره دارد.

خدا به ما اراده آزاد داده است و ما خوشحالیم که می‌توانیم تصمیمات خود را بگیریم که می‌تواند نتیجه هر موقعیت خاص را تحت تاثیر قرار دهد. اما همه ی ما انسان‌ها تحت قوانین جهانی زندگی می‌کنیم که توانایی ما در تغییر نتیجه را محدود می‌کند.

هر سرنوشت و تقدیری شامل میزان متفاوتی از سازندگی، ویرانگری یا بی هدفی استسرزنش سرنوشت به دلیل عدم موفقیت در زندگی قطعا به ما کمک نمی‌کند تا در برابر مشکلات واکنش مناسبی نشان دهیم و این خود ما انسان‌ها در انجام یا عدم انجام تصمیمات نهایی را می‌گیریم.

همان سرنوشتی که ما در شکست‌های روزمره خود مقصر می‌دانیم، با عزم و اراده ما تغییر می‌کند. نکته‌ی مهمی‌که باید بدانیم این است که همه‌ی ما توانایی ایجاد تغییر خود و سرنوشت خود را داریم. با شناخت خود، داشتن اراده، می‌توانیم به صورت متفاوت با مشکلات و مسائلی که در مسیر زندگی برای‌مان اتفاق می‌افتد، برخورد کنیم تا به حل آن‌ها بپردازیم.

تغییر سرنوشت انسان چگونه ممکن است؟

بسیاری از افراد ممکن است این سوال را داشته باشند که چگونه می‌توان سرنوشت را تغییر داد؟

سرنوشت و تقدیر انسانحتما به یاد دارید زمانی که ما کودکان نوپایی بودیم، والدين ما قادر نبودند ما را به روش خاص خود تربیت کنند. آن‌ها يقينا فشارهای زیادی به ما وارد کرده‌اند. ولی این ما بودیم که تصمیم گرفتیم با این فشارها کنار بیاییم، علیه آن‌ها طغیان کنیم و یا آن‌ها را نادیده بگیریم.

این مسئله در مورد بزرگسالان هم صادق است. دیگران و یا محیط اطراف مان نمی‌توانند ما را وادار کنند که به شکل خاصی فکر و یا احساس کنیم. دیگران و یا شرایط محیطی ممکن است فشارهای زیادی بر ما وارد کنند، ولی همیشه بر اساس تصمیمات خودمان با آن‌ها روبرو می‌شویم. ما مسئول احساسات و رفتارهای خودمان هستیم. هر زمانی که تصمیمی‌بگیریم، می‌توانیم بعدها آن را تغییر دهیم. این مسئله در مورد تصمیم‌های اولیه ای که درباره می‌خود و دنیای اطراف مان گرفته ایم نیز صادق است. اگر بعضی از تصمیمات دوران کودکی ما نتایج دردناک و ناراحت کننده ای برای ما به باور آورده است، می‌توانیم این تصمیمات را ردیابی کرده و آن‌ها را با تصمیمات جدید و مناسب جایگزین کنید.

بنابراین ما می‌توانیم تغییر کنیم و سرنوشت خود را تغییر دهیم. ما تغییر را صرفا بر اساس بینش نسبت به الگوهای رفتاری قدیمی‌خودمان به دست نمی‌آوریم، بلکه با تصمیم گیری فعالانه برای تغییر این الگوها به کسب آن نائل می‌شویم. تغییرات ما می‌تواند واقعی و پابرجا باشد.

برخی افراد از رفتار یا ویژگی‌هایی که دارند، ناراضی بوده و تمایل دارند از شخصیتی که در حال حاضر هستند به سوی آن چیزی که در آرزوی آن هستند، بروند. یعنی تغییر خود واقعی به خود‌ایده آل. آنها به دنبال رشد و پرورش شخصیتی جدید از خود هستند و مسئولیت تغییر در رابطه با خود و دیگران را پذیرفته‌اند، البته تغییر سرنوشت و تقدیر، به علت بر هم زدن و نظم قبلی در شیوه‌های رفتاری و ایجاد نظمی‌جدید، فرایندی سخت و تا حدودی پیچیده است. فرایند تغيير شامل شش مرحله است:

مرحله آگاهی

افرادی که تصمیم به تغییر سرنوشت خود گرفته‌اند، به زمان و اطلاعات نیاز دارند تا بتوانند از منابع اطلاعاتی برای تشخیص دقیق مشکل خود استفاده کرده و در طول زمانی مناسب تغییرات مطلوب را در خود و سرنوشت‌ش ایجاد کنند. این مرحله یکی از مهم‌ترین مراحل تغییر است و اگر به درستی به آن پرداخته شود، مسیر را هموار خواهد ساخت.

مرحله انکار

انسان در ابتدای تغییر و با وجود آگاهی به مسئله و اهمیت حل آن در برابر تغییر مقاومت می‌کند. فردی که تشخیص می‌دهد باید خود را پرورش دهد و تغییر کند، برای این تغییر شهامت می‌خواهد . این امر نیاز به شهامت و انگیزه‌های درونی قوی دارد و در صورت نبود شهامت، فرد نیاز به تغییر را انکار می‌کند.

مرحله ناکامی

پس از مرحله انکار، وسوسه مقاومت در برابر تغییر، ما را مجبور می‌کند که از تغییر پرهیز کنیم و شاید احساس ناکامی‌آخرین وسوسه ای باشد که عادتهای گذشته را پایدار نگه می‌دارد. در این مرحله شخص ضرورت تغییر را احساس می‌کند، اما معتقد است که دیگر دیر شده است و فایده ای ندارد. بنابر این احساس ناکامی‌می‌کند، اما فردی که با قدرت بخشیدن به انگیزه‌های درونی و یادآوری آنها به تغییرات خود پایبند است، در نهایت این مرحله را پشت سر خواهد گذاشت.

مرحله پذیرش

افرادی که در فرآیند تغییر خویش به این مرحله می‌رسند، در واقع موقعیت جدید خود را پذیرفته و آمادگی لازم برای گرفتن راهنمایی و شیوه‌های تغییر را به دست آورده‌اند و قادر هستند برنامه تغییرات خود را دنبال کنند. در این زمان فرد آمادگی ورود به مرحله ی بعد، اجرای برنامه ریزی و کسب توانایی‌های جدید را دارد.

مرحله کسب مهارت

آنچه که لازمه فرایند تغییر است، جایگزینی افکار، احساسات و رفتارهای جدید با افکار، احساسات و رفتارهای ناکارآمد گذشته است که در واقع نوعی کسب توانایی و مهارت محسوب می‌شود، است و این توانایی در ایجاد رابطه با خود و افراد مفید و کمک کننده می‌باشد.

مرحله کسب نتیجه

تمرین و کسب مهارت برای به دست آوردن نتیجه، پس از مرحله کسب توانایی و مهارت در شناخت و بیان افکار، احساسات و اصلاح رفتار با تمرین و ممارست در زمینه‌هایی که فرد نیازمند کسب مهارت جدید در آن است، می‌تواند به تغییری پایدار منجر شود. همچنین به وسیله‌ی تثبیت در موقعیت جدید خود می‌توان به نتیجه مورد نظر رسید و فرآیند تغییر سرنوشت و تقدیر را به طور کامل طی کرد.

سرنوشت انسان دست کیست.                                                                                                         11.01.2021

 روح اين يگانه پادشاه خوب افغانستان شاد باد..!
من هم براي يك مدتي مثل چند تا مجاهد و كمونست و اشرار و ... فريب خورده بودم و فكر ميكردم كه ظاهر شاه براي افغانستان هيچ كار نكرده ولي بعد رفتم و در مورد اين بزرگوار تحقيق كردم و دريافتم كه اشتباه كرديم و تقريبا همه چيز هارا كه در افغانستان ميبينيم بدون كمك خارجي و آن هم در وضع آشفته جهان همين ظاهر شاه انجام داده و ديگران فقط در فكر جيب و خيانت و دزدي شان بودند و هستند.
شمه از كارهاي دوران ظاهر شاه ::
زير بنا هاي اقتصادي ارتباطي _بند برق سروبی، بند برق نغلو، بند برق چک وردک، بند برق درونته، بند برق کجکی
بند برق ماهي پر، كانال آبياري جبلال سراج - كانال آبياري هلمند- كانال آبياري هده-
تعداد ديگر كانال هايآبياري متوسط و كوچك بر زراعت كشور تاثير همه جانبه داشت.
ترويج زراعت مدرن و تاسيس بانک انكشاف زراعتي -  ترويج بذر هاي اصلاح شده-  ترويج باغداري مدرن- 
در ساحه ترانسپورت:
شاهراه کابل- قندهار شاهراه قندهار -سپين بولدک - شاهراه كابل-شبرغان - شاهرا كابل-تورخم- شاهراه بغلان- خان آباد
شاهراه مزار-حيرتان - شاهراه هرات تورغندي - شاهراه هرات- اسلام قلعه - شاهراه كابل-گرديز
رساندن شرکت هوایی آریانا به عنوان بهترین شرکت هوایی جنوب آسیا
ساخت شركت د باختر افغان ألوتنه براي در پوشي قرار دادن انتقالات هوايي داخلي.
ساخت ميدان هوايي بين المللي كابل - ساخت ميدان بين المللي كندهار - ساخت ميدان هوايي مزار شريف
ساخت ميدان هوايي باميان - ساخت ميدان هوايي جلال آباد - ساخت ميدان هوايي فيض آباد-
ساخت ميدان هوايي هرات - ساخت ميدان هوايي كندز - ساخت ميدان هوايي نيمروز
دربخش آموزش:
اعمار پوهنتون کابل - اعمار پوهنتون پولی تخنیک - - اعمار پوهنتون جلال آباد - اعمار ده ها دارالمعلمین
حربي پوهنتون - آكادمي تخنيک - آكادمي هوانوردي ملكي - پوهنتون نظامي هوايي - مكتب نرسنگ
دها كالج تخنيكي (تخنيكم ها)
اعمار صد ها مكتب ابتدايه و لیسه در شهرهاي بزرگ و ولسوالي ها و اعمار دها مكتب در بعضي دهكده ها به شمول مكاتب دهاتي براي دختر و پسر.
جبري سأختن آموزش مدرن.
برقراري روابط علمي با دانشگاه هاي معتبر جهان مثل لبراسكا امريكا، بيروت ، مسكو. توزيع بورسيه هاي تحصيلي در خارج به شهروندان واجد شرايط
تعمير دها مدرسه ديني كه زير كنترول دولت بود اسلام نرم و ميانه رو را آموزش ميداد.
تاسيس كورس أكابر (سواد اموزي كلان سالان)
تاسيس مكتب نسوان (خاص خانم ها)
در بخش صحت:
اعمار شفاخانه وزیر اکبر خان - ابن سینا - علی آباد- سناتوریم - صحت طفلاندرا گاندی - شفاخانه ها در سطح هر ولايت
كلينيك در سطح ولسوالي ها - كورس هاي تربيه دائه - دولت داري:- اعمار تمام وزارت خانه ها در کابل
إعمار تعمير ها براي تمامي رياست هاي وزارت خانه در سطح ولايات.
إعمار تعمير به اكثر ولسوالي ها و علاقه داري ها.
مراكز قومانداني پوليس در سطح ولايات، شهر ها ، نواحي شهري، ولسوالي ها.
تعمير محاكم ثلاثة در كابل و ولايات و ولسوالي ها.
اقتصادد افغانستان بانک - بانک ملي - پشتني تجارتي بانک- بانک انكشاف زراعتي - و شعبات آن در سطح شهر ها و بعضي ولسوالي ها.- نشر بانک نوت هاي با اعتبار و كنترول انفليشن.
ساختن ده ها فابریکه بشمول فابریکه های بادي موتر سازی، تراکتور سازی، لبنیات، نساجی گلبهار، بگرامی، هوخست، بوت آهو، پروسسزميوه قندهار،وزیتون جلال آباد همرا با لیمو ومالته ، كود و برق مزار و دها فأبريكه خورد بزرگ.
آزادي تجارت و فراهم نمودن سهولت براي تجار داخلي و خارجي.
برقراري موازنه واردات و صادرات
افتتاح بندرگاهاي نو و بإرسازي بندر گاهاي قديمي.
برقراري ماليات مترقي.
بخش اجتماعي -فرهنگي:
ازادي زن تا حد كه ممكن بود بدون جبر و فشار و به تدريج و اصلاحي.
إعمار مكاتب براي دختران و تشويق دختران حتي زنان براي آموزش.
ترويج فرهنگ شهر نشيني.
ترويج قانون گرايي با تصويب اولين قانون اساسي مترقي و قوانين ممد آن.
ساختن كارته ها و مينه ها نو در شهر كابل و ديگر شهر هاي كشور.
مدرن ساختن شهر ها با إعمار سرک ها و پارک ها.
ساختن اسديوم ها در سطح شهر ها و ساختن دها جمنازيوم
نشرات راديو براي سراسر افغانستان به تمام زبان هاي رائج كشور.
تابو زدايي از موسيقي بخصوص هنر خوانندگي زنها.
ساختن افغان فلم
تعمير دها سينما و تياتر در مركز و در ولايات و بعضي ولسوالي ها.
ترويج هم پذيري بخصوص در مورد طرز لباس پوشيدن زنها كه كشف حجاب را نهادينه ساخت.
ترويج هنر تياتر و سينما.
توريد كتاب و مجله ها هفته وار از كشور ايران.
رشد مكتب هاي مختلف موسيقي ( موسيقي پاپ، موسيقي غزل، موسيقي كلاسيك هندي، موسيقي محلي فرهنگهاي مختلف)
ترويج نشاط و خوشي با برگذاري جشن ها و سال نو و عيد ها و ميله ها و كنسرت ها و عروسي ها و محافل .
كمرنگ شدن تبعيض هاي ديني، مذهبي، فرهنگي (تباري)
احترام به حقوق شهروندان و حيات شان و داراي هايشان
در بخش دفاعي
تجهیز قوای مسلح افغانستان به شكل مدرن براي دفاع از كشور در جنگ هاي متعارف.
خلق سيستم سربازي جبري به خاطر نزديكي ملت با ملت و ملت با دولت.
ساخت ميدان هوايي نظامي كابل
ساخت ميدان هوايي نظامي بگرام
ساخت ميدان هوايي نظامي دهدادي مزارشریف.

در زمان سلطنت مستقيم ظاهر شاه فقط يك نَفَر إعدام شد ، جبار قاتل.

اين همه كار ها واقعيت در گستره ي إصلاحات تدريجي بود. اما اين هم واقعيت است كه اداره دولتي الوده به فساد بود، هنوز سيستم بدوي خان خاني در اكثريت نقاط كشور حاكم بود. سطح سواد بسيار پائين بود. عدالت و با زور و ثروت در رابطه بود. آزادي هاي مدني شهروندي جا افتاده نبود و به فرهنگ مبدل نشده بود، عليه هزاره ها، هندو ها و شيعه تبعيض در سطح جامعه وجود داشت. زنها هنوز به صورت جمعي زير سلطه نظام مرد سالار قرار داشتند. فقر و بيكاري بيداد ميكرد.
يك واقعيت ديگر اين بود كه جامعه نو پا دولت-ملت افغانستان هنوز جوان بود و داشت به كمك فشار دولت و ايليت مدرن خواه كه اكثرن دولتي هم بودند از خواب چندين هزار ساله دوران بدويت آهسته آهسته بيدار ميشدند. گسست از گذشته و پيوند به ايجابات عصر نوين زندگي بشري نه در آنوقت آسان بود و نه حالا آسان است. مردم بيسواد، سنتي، محافظه كار بودند. همان طور كه در زمان شاه امان الله در مقابل إصلاحات مقاومت كردند در دوران ظاهرشاه هم مقاومت به همان نحوه و به انواع ديگر مقاومت كردند. عامل جنگ سرد غرب سرمايداري و شرق سوسياليستي هم بر فكر و ذكر و عمل و درک مردم تاثير داشت. اينها همه دست بدست هم داده روند إصلاحات دوران ظاهر شاه را خدشه دار ساختند تا بلاخره منجر به سقوط نظام شاهي و توقف روند إصلاحات شد. بابه قدرت رسيدن دَاوُدَ خان كه تصور ميشد اهنگ إصلاحات سريع تَر شود كه نشد . چون دارد در 5 سال قدرت خود مصروف تحكيم قدرت خود و نظام غير سنتي جمهوريت شد و هيچ كار بازسازي را چنانچه در دوران صدارتش انجام داد ، عملي نساخت. بعد از سقوط نظام جمهوري در كودتا 7 ثور ، رژيم نو بنياد هيچ كار سازنده در هيچ عرصه صورت نداد بحز از جنگ و سازمان دهي جنگ و تثبيت خشن قدرت چيزي نكرد. جنگ و جهاد و سگ حنگي ها و جنگ طالب 80 در صد تمام دست آورد هاي دوران إصلاحات ظاهرشاه از ميان برد اما حتي همين تخريب جنگي حساب شده وسيع نتوانست بنيادهاي و زيرساخت هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتناعي كشور را نابود كند. اين نشان ميدهد كهآن إصلاحات پايه ي بوده و در ذهن انسان افغانستان و جغرافياي افغانستان ريشه داشته                                                                                                                                         .09.09.2020

 زمستانی سرد "کلاغ" غذا نداشت

تا جوجه هاشو سیر کنه ، گوشت بدن خودشو میکند و میداد

به جوجه هاش میخوردند زمستان تمام شد

و کلاغ مرد بچه هاش که نجات پیدا کردند ، گفتند :آخیش خوب شد مرد ، راحت شدیم از این غذای تکراری"
این است واقعیت تلخ روزگار ما 

یک مسابقه با جایزه جادویی

تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات این است که بانک هر روز صبح یک حساب برایت باز می کند و درحسابت هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذارد.

ولی دو شرط دارد. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرچ کنی، وگرنه هر چی اضافه ماند ازت پس می گیرند. نمی توانی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگری منتقل کنی. هر روز صبح بانک برایت یک حساب جدید با همان موجودی باز می کند.

شرط بعدی این است که بانک می تواند هر وقت بخواهد بدون اطلاع قبلی حساب را ببنده و بگوید جایزه تمام شد. حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟

او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ... همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم ؛

 "زمان".

این حساب با ثانیه ها پر می شود. هر روز که از خواب بیدار می شویم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدهند و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمی توانیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمان رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شود و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دهند. یادت باشد که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تواند هر وقت بخواهد حساب را بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیت مان نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیایید از زمانی که برای مان باقی مانده لذت ببریم.

راه آهن جاپان

دولت جاپان یک ایستگاه دورافتاده قطار در شمالی ترین نقطه کشور بنام کامی شیراتاکی را فقط به خاطر اینکه یک دختر مکتبی از آن استفاده می کند باز نگه داشته است.

این ایستگاه قرار بود 3 سال پیش بسته شود اما شرکت راه آهن جاپان بعد از اینکه متوجه شد یک دختر مکتبی هر صبح و عصر از آن برای رفت و آمد به مکتب استفاده می کند از تصمیم خود منصرف شد و ایستگاه تا ماه مارچ امسال که دختر فارغ التحصیل می شود باز می ماند.

این ایستگاه در بین دو شهر قرار دارد و قطار فقط 8 صبح و 4بعد از ظهر یکبار در آن توقف می کند. زمان توقف قطار بر اساس برنامه رفت و برگشت دختر تنظیم شده است.

و این چنین است که دولت چاپان مورد تکریم ملتش می باشد چرا که آموزش، اولویت اول دولت می باشد و مسئولین حاضرند برای حفظ منافع حتی یک دانش آموز متحمل هزینه های سنگین شوند.

در صفحه فیسبوک یک شهروند جاپانی چنین نوشته است:

"من حاضرم در راه چنین دولتی جانم را فدا کنم ، چون هیچ کودکی  را بحال خود رها نمی شود"  

واقعیت تلخ :

زمستانی سرد "زاغ" غذا نداشت تا جوجه هاش را سیر کند، گوشت بدن خودش را میکند و میداد به جوجه هاش میخوردند زمستان تمام شد و زاغ مرد بچه هاش که نجات پیدا کردند ، گفتند :آخیرش خوب شد مرد ، راحت شدیم از این غذای تکراری"

این است واقعیت تلخ روزگار ما !

گژدم پس از زایمان بچه هایش را به پشتش میگذارد. و این بچه‌ها همچنان گوشت پشت مادر خودشان را میخورند. با وجود قدرتی که مادر دارد چیزی نمیگوید، شکایت نمیکند. بیصدا تحمل میکند و این کودکان همچنان گوشت او را میخورند. مادر میمیرد و بچه‌ها بزرگ می‌شوند تا از زندگی لذت ببرند.
در جامعه امروزی مانند خیلی از والدین‌، شب و روز برای کود کان‌ مان کار میکنیم بدون توجه به گرمی آفتاب، سردی زمستان، ریزش باران و هزاران پدیده طبیعی و خطیر، اما افسوس که این بچه‌ها وقتی بزرگ .می‌شوند نمی‌خواهند پدر و مادرشان را ببینند و تحمل کنند.
آیا فکر میکنند که بدون پدر و مادر شان خوش و آرام زندگی خواهند کرد؟ به‌هیچ وجه!
خداوند آنها را ببخشد.
.آن‌های که ارزش پدر و مادر رو میدانند، خدا بآنها ستم نمیکند. بهشت را زیر پای مادر قرار داد.
.خیلی از ما حتی از اهدافمان به پدر و مادر مان نمی‌گوییم.زندگی مادر درست مثل زندگی گژدم است!
الله متعال در قرآن میفرماید؛ در مقابل پدر و مادر با صدای بلند حرف نزنید و به آنها چیزی نگویید. بعد میفرماید؛ رضایت پدر رضایت الله است. بعد میفرماید؛ از «تمام» دستورات والدین اطاعت کنید.
...باامید اینکه درسی باشد برای همه ما!

 :افزایش آلودگی صوتی نگران کننده وخطرناک است

آلودگی صوتی، از جمله ی آلودگیهای خطرناک محیط زیستی در شهر ها خصوصا در شهرکابل است که در جریان یازده سال گذشته، با وجود افزایش روزافزون این آلودگی، ارگان های ذیربط برای کنترول آن کمتر توجه کرده اند.
آلودگی صوتی، صداهایی است که از حالت عادی و هنجار آن خارج میشود یا امواج ناخواسته است که تحت شرایط مکانی و زمانی ویژه، بر فعالیت های .ارگانیزم های زنده، به ویژه انسان تاثیر منفی میگذارد
این آلودگی آرامش و آسایش انسانها را کاملا از بین میبرد. دانشمندان، آلودگی صوتی را به دو دسته ی متحرک و ثابت تقسیم کرده اند.
منابع ثابت آلودگی صوتی، نیروگاه های حرارتی، صنایع گوناگون، ساختمانهای زیر ساخت و مراکز بازرگانی عمومی را شامل میشود. منابع متحرک، نیز متشکل از گونه های وسایل حمل ونقل زمینی، هوایی و دریایی میباشد.
شماری از کارشناسان محیط زیست، با انتقاد از اداره ی محیط زیست میگویند با توجه به اینکه آلودگی صوتی همه روزه در شهرهای بزرگ بیشتر میشود، اما ارگانهای ذیربط برای کاهش آن اصلا توجهی نمیکنند..
پژوهش های گوناگون نشان میدهد زمانیکه انسانها در محیط های پرسروصدا، قرار میگیرند تاثیرات منفی و مدهشی بر سلامت روانی و جسمی انسانها بر جای خواهد گذاشت. اگر به این معضل توجه صورت نگیرد، حتا در آینده شماری از افراد در اثر آن تلف خواهند شد.
آلودگی صوتی باعث از دست دادن قدرت شنوایی، تحریک پذیری شدید، حساسیت و شوک عصبی، خستگی جسمی و روحی، ترس، اضطراب و آشفتگی خواب انسانها میشود.
گشت وگذار و هارنهای بیمورد موترهای نیروهای خارجی، امبولانسها، داد و فریاد انسانها، پخش موسیقی از طریق بلند گوهای هوتل ها، کست فروشی ها و موجودیت جنراتورهای بزرگ از دلیل های اساسی افزایش آلودگی صوتی در شهر به شمار میروند.
پروازهای زیاد و خلاف استانداردها و معیارها از شهرهای كشور میتواند یك خطر جدی برای كودكان و همچنین مادران باردار باشد، تا جاییكه امكان دارد خطر مرگ را برای این افراد به وجود میآورد.
براساس گزارش سازمان بین المللی حفاظت از محیط زیست، شدت متوسط بیخطر صوت برای یک فرد 70 دسیبل و نقطه آغازین صدمات صوتی به گوش، 85 دسیبل میباشد.
کارشناسان محیط زیست، میگویند که شماری از معدنها در کشور خلاف نورمها و استانداردهای زیست محیطی استخراج میشوند که یکی از تاثیرات منفی آن، آلودگی صوتی میباشد.
در حالت های انفجار، حفاری، کندنکاری، استخراج، انتقال و... آلودگی صوتی ایجاد میشود.آلودگی صوتی در معادن کشور، باعث میشود که حیوانات، به ویژه پرندگان مهاجر حتا در دهها کیلومتری معادن ساحه را ترک کنند.
تاثیرات بلند مدت سروصدا بر گوش انسانها به صورت «كری ادراكی یا عصبی» ظاهر میشود، همچنین در نتیجه كار در محیط های پرسروصدا، سلولهای شنوایی از بین رفته و منجر به كری غیرقابل برگشت میشود.
براساس تحقیقات انجام شده، قرار گرفتن یك حیوان بیش از 8 ساعت در آلودگی صوتی شدید، سبب كاهش فشار خون حتا باعث فلج شدن حیوان نیز میشود. همین تاثیرات سو را میتواند بر گیاهان و نباتات نیز داشته باشد.
گیاهان و درختان میتوانند آلودگی صوتی را كاهش دهند و تاثیرات را بر محیط زیست حیوانی و نباتی وارد کنند.      تصویر انتخابی

کی گفته : مرد گریه نمی کنه ؟
بعضی موقع ها فقط باید مرد باشی، تا بتونی گریه کنی

:صدای رنگها:

از ديدگاه روان‌شناسي رنگ، رنگها مي‌توانند آرامش‌بخش، شادي‌آفرين يا حتي اشتهاآور باشند. رنگها از سوي ديگر مي‌توانند كسل‌ كننده، اعصاب‌ خرد كن يا حتي بيماري‌‌ زا باشند. با اطلاعات ساده‌اي محيط كار و زندگي‌تان را تبديل كنيد به محيطي شادتر، آرامتر و دوست‌ داشتني‌تر. به امتحانش مي‌ارزد. 
رنگهاي روشن و رنگهايي كه ‌کمی رنگ سفيد دارند، در دراز‌مدت آدم را خسته نميكنند. اين رنگها معمولا القاكننده حسي خوب و دلپذيرند و توصيه مي‌شود براي ايجاد محيطي آرام و دلپذير، در نخستين قدم، سراغ رنگهاي روشن را گیریم. 
در محيط‌ هايي كه بيشتر با آنها سر و كار داريم و در اماكن بیرو بار و پررفت‌ وآمد، بهتر است از رنگهايي استفاده كنيم كه کمی رنگ سفيد دارند؛ به اين معنا كه هر رنگي را همراه با مقدار محسوسي از رنگ سفيد به كار بگيريم .
رنگ، بنفش تيره را غم‌انگيزترين رنگ‌ مي‌داند. 
رنگهايي مانند قرمز، نارنجي و زرد متمايل به نارنجي كه زيرمجموعه رنگهاي تند و گرم به حساب مي‌آيند، ذاتا نشاط‌آوراند. 
بعضي رنگها تاثير چنداني در محيط ندارند، يعني هيچ حسي را به آدم القا نمي‌كنند. به اين رنگها مي‌گويند رنگ خنثي. رنگهاي خنثي عبارتند از سفيد، سیاه، نقره‌اي، خاكستري و تمام رنگهاي طيف خاكستري، يعني مابين سفيد و سياه.

رنگها سنگين و سبك دارند. رنگهاي تيره، اجسام را سنگين‌تر از وزن واقعي نشان مي‌دهند و رنگهاي روشن، سبك‌ تر. - رنگ آبي معمولا تداعي‌ كننده آرامش، آزادي و حس پرواز است.
رنگها مي‌توانند ما را دچار خطاي ديد كنند. با داشتن اطلاعاتي در اين خصوص مي‌توانيم در تعادل بصري ديگران نيز دست ببريم. اما رنگهاي سرد، پس رونده‌اند. يعني به نظر ميرسد از حد واقعي‌شان عقب‌ ترند
اگر مي‌خواهيد فقط يكي از ديوارهاي اتاقتان رنگي و تاثيرگذار باشد، بهتر است انتهايي‌ ترين ديوار را انتخاب كنيد. اگر آن ديوار را با يك رنگ گرم رنگ‌آميزي كنيد، اتاقتان كوتاه‌ تر به نظر ميآيد و به همين نسبت، اگر به دورترين ديوار اتاقتان رنگ سرد بزنيد، اتاقتان بلندتر به نظر ميرسد

زن سالخورده ای میگوید :
سه تا پسر دارم که همه ی آنها ازدواج کرده اند .روزی به دیدن پسر بزرگتر رفتم وقصدم این بود که شب نزد او بمانم ؛ صبح از همسرش   ( عروسم) خواستم برایم آب وضو بیاورد .. وضو ساخته ونماز خواندم وآب باقی مانده را بر بستره ای که شب برآن خوابیده بودم ریختم ؛ هنگامیکه عروسم چایی آورد به او گفتم : دخترم ! این وضع بزرگسالان است .. دیشب بر فراشم ادرار کردم
او برافروخته شد وکلمات بسیار زشتی را نثار من کرد ودستورم داد تا آنجا را شسته وسپس خشک نمایم .. 
باتظاهر خشمم را فرو بردم وبستره را شسته وخشک کردم ..
شب بعد به خانه پسر دوم رفتم وعین همان کار را تکرار نمودم... واکنش عروس دوم نیزمشابه واکنش عروس اول بود . وقتی با شوهرش درموردبرخورد زنش حرف زدم عکس العملی ازخود نشان نداد ..
سرانجام نوبت به پسر کوچکتر رسید وهمان کاری را که در خانه دوتا برادرش انجام داده بودم اینجا نیز انجام دادم . صبحگاه وقتی که عروسم چایی آورد گفتم : دخترم ! متاسفانه دیشب بر فراشم ادرار کردم . و اوگفت : مادرجان هیچ اشکالی ندارد . همه ی افراد مسن این وضعیت را دارند ؛ ما هم درسن خردسالی بر لباس وبدن شما ادرار میکردیم .. سپس بر خاست و آنجا راشست وخشک نمود .
آنگاه من به عروسم گفتم
دخترم ! من دوستی دارم که مقداری پول به من داده تا برایش النگو وجواهرات بخرم ، اما من سایز دستش را نمیدانم ولی سایز دست او اندازه سایز دست توست ؛ بنابراین سایز خودت را بده تا برایش بخرم ..
سپس پیرزن ثروتمند به بازار رفت وبا همه پولش طلا وزیور آلات خرید وروزی هرسه فرزند را به همراه همسرانشان به خانه اش دعوت نمود .. طلاها را درآورد وبه آنها گفت : درآن شبها برفراش آب ریخته ام واصلا ادراری در کار نبوده است .. و طلاها را در دست عروس کوچکترش گذاشت وگفت : این همان دختری است که من بزودی نزد او پناه می برم و باقیمانده عمرم را در کنارش خواهم گذراند
در این لحظه پسرهای اولی ودومی سرگیجه شدند وازرفتار خود پشیمان گشتند
مادر به آنها گفت : نتیجه عمل تان را خواهید دید وقطعا فرزندان شما نیز باشما چنین رفتار خواهند کرد . ولی برادر کوچکتر شمامحفوظ خواهد ماند وبا خوشحالی پروردگارش را ملاقات خواهد کرد ؛ واین همان چیزی است که زنانتان شما را از آن محروم کردند ، زیرا شما به آنان آموزش نداده اید که مادر چه گوهر ارزشمندی است ؟!

مترجم : یارمحمد هوتی .20-04-2018

 حاضر جوابی ها

می گویند: "مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت:
فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو. . . چه محشری می شوند!
"
اینشتین”در جواب نوشت:
ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم.
واقعا هم که چه غوغایی می شود!
ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!
***

روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:
آقای شاو! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است
برنارد شاو هم سریع جواب میدهد:
بله! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!

***

روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:
«شما برای چی می نویسید استاد؟ »
برنارد شاو جواب داد:
«برای یک لقمه نان»
نویسنده جوان برآشفت که:
«متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم! »
وبرنارد شاو گفت:
«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم»

***

یک روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت.
یک تاکسی می گیره، وقتی به محل می رسن، به راننده میگه
اینجا منتظر باش تا من برگردم.
راننده میگه
نمیشه، چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم.
چرچیل از این حرف خوشش میاد وبه راننده 10پوند می ده.
راننده میگه:
گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد!

***

نانسى آستور – (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) -
روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل رو کرد و گفت:
من اگر همسر شما بودم توى قهوه تان زهر مىریختم.
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز):
من هم اگـر شوهر شما بودم مىخوردمش.

***

میگن یک روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده
که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسد
بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گوید
من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یک آدم احمق از کنار من عبور کند
چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گوید
ولی من این کار رو می کنم!

پسر و پدر
ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ صرف غذای شب ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ .. ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮرﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ.. 
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮراﻥت ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهان پدر میگذاشت.. 
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ، ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ .. ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!! ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭوازه ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪند . ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ؛ . ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑني ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟! . ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ نخیر ﺟﻨﺎﺏ . ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ . ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ . ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ.. ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ.. و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ.. کاش سوره ای به نام “پدر” بود که این گونه آغاز میشد: قسم بر آبله دستانت، که بوی نان میدهد و قسم بر چشمان همیشه نگرانت... قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ای کوه را لرزاند و قسم بر غربتت، وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست.... و پدر یگانه موجودیست که چندان توقع از اولاد وفرزند ندارد . و در تمام زندگی متحمل همه رنج ومخارج فرزندان بوده واست. (زنده باد همه ای پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران عزیز سفر کرده وموجود..)
22-04-2018                                                                                                                                          

 (25 دسامبر)؛ جشن کریسمس - سالروز ولادت عیسی مسیح

ایام دوازده روزه کریسمس با سالروز میلاد مسیح در 25دسامبر آغاز گشته و تا جشن 6جنوری  ادامه می‌یابد.

کریسمَس:کریسمَس یا نوئل جشنی است در آیین مسیحیت که به منظور گرامی‌داشت زادروز حضرت مسیح (ع) برگزار می‌شود. بسیاری از اعضای کلیسای کاتولیک روم و پیروان آیین پروتستان، کریسمس را در روز 25دسامبر جشن گرفته و بسیاری آنرا در شامگاه 24 دسامبر نیز برگزار می‌کنند. اعضای بیشتر کلیساهای ارتودوکس در سراسر دنیا نیز روز بیست و پنجم دسامبر را به عنوان میلاد مسیح جشن می‌گیرند.

برخی از مسیحیان ارتودوکس در روسیه، اوکراین، سرزمین مقدس (ناحیه تاریخی فلسطین) و دیگر مکانها، به سبب پیروی از گاه شماری یولیانی، جشن کریسمس را در روز 7جنوری  برپا می‌دارند. اعضای کلیسای ارامنه طبق سنت منحصر به فردی، روز میلاد و همچنین روز غسل تعمید مسیح را همزمان در روز ششم جنوری جشن می‌گیرند.

هرچند مهم‌ترین عید مذهبی در گاهشمار مسیحی، روز عید پاک (به عنوان روز مصلوب شدن و رستاخیز عیسی) است، بسیاری به‌خصوص در کشورهای ایالات متحده و کانادا، کریسمس را مهم‌ترین رویداد سالانه مسیحی محسوب می‌دارند. با وجودی که این روز، یک عید مذهبی شناخته می‌شود، از اوایل سده بیستم میلادی به بعد به طور گسترده به عنوان یک جشن غیر مذهبی برگزار شده و برای بیشتر مردم، این ایام فرصتی است برای دور هم جمع شدن اقوام و دوستان و هدیه دادن به هم. کریسمس با آیین‌های ویژه‌ای به‌طور مثال آراستن یک درخت کاج، برگزار شده و شخصیتی خیالی به نام بابانوئل در آن نقشی مهم دارد.

بابانوئل :شخصیتی که امروزه به شکل پیرمردی مهربان و چاق است و با لباس سرخ رنگ و ریشی سفید و بلند، هنگام کریسمس در میان برگزارکنندگان این جشن ظاهر می‌گردد به چندین اسم شناخته می‌شود که بابانوئل، سانتا کلوز و سنت نیکولا از معروفترین این اسامی‌اند.

تاریخچه بابا نوئل :در سده چهارم میلادی، یکی از اسقف‌های آسیای صغیر (ترکیه امروز) به خاطر رفتار مهربانانه اش با کودکان شهرت یافت. این شخص که بعدها به سنت نیکولاس (نیکولاس قدیس) شهرت یافت، در نقاشی‌های قرون وسطی و عصر رنسانس به شکل مردی بلند بالا با چهره‌ای جدی و نجیبانه نشان داده شده‌است و تا حدود قرن شانزدهم، جشن مخصوص او در روز ششم دسامبر در سراسر اروپا برگزار می‌شد، اما از آن پس، این جشن، تنها به پروتستان‌های هلند منحصر گردید. مهاجران هلندی که به آمریکای شمالی کوچ کردند، این رسم را با خود به آن کشور بردند و در آنجا بود که نام او به سانتا کلوز تغییر یافت.

 آیین‌های جشن کریسمس :برگزاری کریسمس در کشورهای مختلف مسیحی بنا به سنت و رسم و رسوم آنان، تفاوت‌هایی نیز با یکدیگر دارد. اما مشترکات این مراسم این است که: مسیحیان برای جشن گرفتن میلاد حضرت عیسی مسیح (ع) به کلیساها می‌روند، در منزل یک درخت کاج را تزیین و چراغانی می‌کنند و در خیابان‌ها و کوچه‌ها دسته‌دسته سرودهای پرستشی و شکرگزاری اجرا می‌نمایند. همچنین در ایام کریسمس حراجیهایی برپا می‌شود و در روز باکسینگ در 26دسامبر، کارمندها از کارفرمای خویش هدیه دریافت می‌کنند.

درخت کریسمس :از زمان های بسیار کهن، درخت و گیاه مورد پرستش مردمان بوده اند. کلیسای ارمنی نیز پس از پذیرش مسیحیت نه تنها عیدی را برای تقدس گیاه به عنوان جزئی از طبیعت در تقویم کلیسائی قرار داد، بلکه به تقدیس آن پرداخت. بدین ترتیب هیچ عید و جشنی نمی توانست بدون تبرک گیاه انجام نشود.

اما آغاز تزیین درخت در ایام سال نو میلادی بنا بر گفته ها و روایات به سال 1605 در آلمان بر می گردد. به روایتی تزئین درخت کاج به صورت امروزی را برای نخستین بار مارتین لوتر آلمانی باب نمود. وی عادت داشت، که در شب میلاد حضرت عیسی مسیح، شاخه های درختان کاج به خانه بیاورد و برای شادمانی کودکان آن را تزئین کند و همین عادت، بعد ها به یک رسم و آئین عمومی تبدیل شد و در سال 1840 میلادی مراسم آراستن درخت به انگلستان و سپس به آمریکا وسایر کشورها راه یافت

با توجه به این که کودکان و بزرگسالان هر دو به یک اندازه به تزئین درخت کریسمس علاقه دارند، شاید یاد آوری عناصرتشکیل دهنده تزئینات درخت کاج مفید باشد. مهم ترین آنها ستاره ای درخشان بر نوک و ستیغ درخت است که نشانه ولادت و راهنمائی برای یافتن محل ولادت حضرت مسیح را تداعی می کند. ازدیگر ویژگی های درخت کاج، بابانوئلی است که با کیسه هدایا بردوش زیر درخت ایستاده است.
اما دیگر اجزای درخت کریسمس، تندیس های کوچک فرشته، عصا، کیسه و جوراب های رنگی، نوارهای رنگی درخشان و نیز ستاره ها، گوی ها، میوه رنگ شده درخت کاج و چراغ های ریز الوان است که تمامی درخت و اطراف آنرا در بر می گیرد. هدیه هائی را که برای افراد خانواده و خویشاوندان تهیه شده نیز زیر درخت کریسمس می گذارند

عجیب ترین آداب و رسوم کشورهای مختلف در کریسمس :مردم کشورهای مختلف برای جشن گرفتن کریسمس آداب و رسوم مختلفی دارند. کریسمس در همه جای دنیا جشن گرفته می شود اما هر کشوری برای خود آداب و رسومی دارد که البته برخی از آنها خیلی هم عجیب و غریب است.

- آفریقای جنوبی :مردم آفریقای جنوبی در روز کریسمس برای جشن گرفتن این روز کرم ابریشم سرخ شده می خورند.

- نروژ :نروژی ها بر خلاف سایر کشورها که روز قبل عید خانه خود را تمیز می کنند و گرد و خاک را از خانه دور می کنند چنین نمی کنند. آنها هر چه خاک و غبار در خانه هست در جایی جمع می کنند و می گویند جادوگران و ارواح این خاک ها را با خود خواهند برد.

- آلمان :آلمانی ها شب کریسمس یک خیار شور را روی درخت کریسمس مخفی می کنند و صبح روز بعد هر کدام از بچه های خانه که زودتر آن را پیدا کند از پدر و مادر هدیه می گیرد. همچنین در آلمان بچه ها شب کریسمس کفش خود را بیرون خانه می گذارند. روز بعد داخل کفش بچه های خوب شکلات و داخل کفش آنهایی که سربه هوا و بازیگوش باشند یک شاخه درخت پیدا می شود.

- اکراین :در اکراین شب سال نو به جای اینکه درخت کاج تزئین کنند به طور مصنوعی تار عنکبوتی گوشه خانه درست می کنند و آن را تزئین می کنند.

- جمهوری چک :در جمهوری چک دختران مجرد شب سال نو یک لنگه کفش را از خانه به بیرون پرتاب می کنند. اگر نوک پنجه کفش وقتی به زمین افتاد سمت در خانه بود نشان این است که در سال جدید ازدواج می کنند.

- فنلاند:مردم فنلاند در شب سال نو به گورستان می روند و برای رفتگان خود شمع روشن می کنند. به این ترتیب شب سال نو در گورستان های فنلاند همه جا از نور شمع روشن می شود.

- ایسلند :در ایسلند کوچکترهای خانه از شب کریسمس به مدت 12 روز بالای بالش خود در شب یک لنگه کفش می گذارند و هر روز صبح شکلات هایی که برای آنها داخل کفش گذاشته می شود را می خورند.

- انگلیس :در انگلیس بچه ها شب عید جوراب خود را آویزان می کنند تا صبح داخل آن هدیه باشد. اما بچه های بازیگوش در صبح روز بعد چیزی جز یک تکه زغال داخل جوراب خود پیدا نمی کنند.

- آمریکا :در آمریکا در شب سال نو فردی لباس بابانوئل می پوشد در خیابان ها در میان مردم رفت و آمد می کند و به مردم شکلات می دهد.

معتبرترین و مهمترین جوایز ادبی جهان جوایز ادبی مهم که در قالب‌های گوناگونی از پول نقد یا تندیس و مدال و... سایر نمادهای اعتباری اغلب توسط نهادهای دولتی، فرهنگستان‌ها، انجمن‌های ادبی، بنیادها و یا اشخاص منفرد به آثار ادبی برگزیده شده داده می‌شوند، یکی از مهمترین راه‌های تشویق نویسندگان و شاعران به انجام فعالیت‌های ادبی و نیز یکی از محرک‌های اجتماعی برای گرم‌تر شدن بازار ادبیات به شمار می‌آیند.  این را نیز باید اضافه کرد که این جوایز در سطوح گوناگونی وظیفه حمایت از نویسندگان را عهده‌دار می‌شوند. ارزش نقدی برخی جوایز ادبی آنچنان قابل توجه است که مابقی عمر نویسنده را تضمین می‌کند و این خود می‌تواند مرهمی بر دغدغه‌های فکری نویسنده شده و او را در خلق دیگر آثار برجسته و ماندگار کمک کند. اما همه چیز این جوایز در مبلغ جوایز نقدی خلاصه نمی‌شود. در واقع فارغ از جایزه نقدی بیشترین سود برخی جوایز از مطرح شدن نام نویسندگان به واسطه این جایزه‌ها و به تبع آن فروش بیشتر آثار و بالا رفتن میزان ترجمه آثار به نویسندگان می‌رسد.
جایزه‌ ملی کتاب آمریکا 
یکی از فراگیرترین جوایز ادبی جایزه ملی کتاب آمریکا است که همه ساله در ماه نوامبر برگزیدگانش را در 4 بخش ادبیات داستانی، ادبیات غیرداستانی، شعر و نویسندگان جوان با یک جایزه نقدی 10هزار دلاری و نشان برنز مورد تقدیر قرار می‌دهد... جایزه کتاب ملی که در ‌سال 1936 به دست انجمن کتاب‌فروشان آمریکا بنیاد نهاده شد، در طول جنگ جهانی دوم فعالیتی نداشت و سپس در‌سال 1950 توسط 3 سازمان فعال در صنعت کتاب مجدد راه‌اندازی شد. نویسندگان و ناشران غیرآمریکایی پیش از جنگ واجد شرایط دریافت جایزه بودند، ولی درحال حاضر جایزه به نویسندگان آمریکایی برای کتاب‌هایی اهدا می‌شود که در حدود ‌سال اهدای جایزه در آمریکا منتشر شده باشد. عنوان شده که این جایزه هدفش تجلیل از بهترین آثار ادبی آمریکا برای گسترش مخاطبان آنها به منظور ارتقا دادن ارزش نوشتن خوب در آمریکاست.
جایزه ادبی بوکر من بی‌تردید معتبرترین جایزه ادبی دنیا بوکر من است؛ که برنده شدن در آن قطعا آینده نویسنده‌اش را تضمین می‌کند. این جایزه که به آثار داستانی تعلق می‌گیرد، با نام کوتاه بوکر شناخته می‌شود؛ و نام‌هایی چون مارگارت اتوود، ایشی گورو، موراکامی و... که در سال‌های اخیر این جایزه را برنده شده‌اند، می‌تواند بهترین نشانه برای اعتبار و جایگاه آن باشد... جایزه بوکر من هر‌ سال به بهترین رمان انگلیسی‌زبان که از سوی شهروندان انگلیسی ‌زبان یا همسو با بریتانیا نوشته شده باشد، اعطا می‌شود.

ثابت شده که این جایزه تأثیر بسیار زیادی بر فروش و ترجمه‌ کتاب در سطح جهان دارد؛ و البته گذشته از این تأثیر غیرمستقیم جایزه‌ای 50 هزار پوندی نیز برای برنده‌ به همراه دارد. باید اضافه کرد که به این جایزه از ‌سال 2005 بخش بین‌الملل نیز اضافه شده است و هر دو‌سال یک جایزه 60هزار پوندی به بهترین نویسنده‌ در جهان که کتابش به انگلیسی ترجمه شده باشد، داده می‌شود.

 از‌ سال 1992 بخش روسی به این جایزه اضافه شده است. در جایزه بوکر آسیایی نیز در آغاز تنها کشورهای آسیای شرقی درنظر گرفته می‌شدند، اما از‌ سال 2011 آثار ادبی کشورهای ایران، قزاقستان، قرقیزستان، ترکیه و تاجیکستان نیز که به انگلیسی ترجمه شده باشند، داوری خواهند شد. به تازگی بوکر عربی هم از سوی امارات و با حمایت جایزه بوکر من آغاز به کار کرده است...
جایزه ادبی پن فاکنر یکی از معتبرترین جوایز ادبی دنیا جایزه پن فاکنر است که از ‌سال 1981 به این سو همه ساله اهدا می‌شود. این جایزه به همراه جایزه نقدی 15هزار دلاری‌اش از سوی بنیاد فاکنر - که به نام ویلیام فاکنر، نویسنده برنده نوبل نامگذاری شده است - به بهترین نویسنده‌ سال اهدا می‌شود؛ با این توضیح که برندگان باید تبعه آمریکا باشند. همچنین علاوه بر برنده اصلی این جایزه، ٤نویسنده‌ که به مرحله‌ نهایی این جایزه رسیده‌اند، نیز، هرکدام 5000 دلار جایزه نقدی دریافت می‌کنند.

جایزه پن فاکنر که بخشی از جوایز بنیاد پن محسوب می‌شد، تاکنون به نویسندگانی چون جان ادگار وایدمن، توبیاس وولف، ای. ال. دکتروف، آنی پرولکس، فیلیپ راث، ریچارد فورد، مایکل کانینگهام، جان آپدایک، جوزف اونیل، دبورا آیزنبرگ و... اهدا شده است...

جایزه ادبی نوبل با ارزش‌ترین جایزه ادبی دنیا که فارغ از تمام مواهبش برای برنده جایزه نقدی یک‌میلیون دلاری نیز به همراه دارد، نوبل است؛ که همه ساله به کارنامه کاری یک نویسنده تعلق می‌گیرد. این جایزه از ‌سال 1895 به این سو درحال برگزاری است و با نگاه به کتاب‌های انگلیسی یا ترجمه‌شده به زبان انگلیسی، کلیت کارنامه کاری یک نویسنده را مدنظر دارد... برنده جایزه نوبل یک مدال طلا، دیپلم افتخار و یک جایزه نقدی دریافت می‌کند که میزان جایزه نقدی به درآمد بنیاد نوبل در آن‌ سال بستگی دارد. ماریو بارگاس یوسا، هرتا مولر، اورهان پاموک، آلیس مونرو، دوریس لسینگ، ‌هارولد پینتر، وی. اس. نایپل، گونتر گراس و ژوزه ساراماگو شماری از برندگان جایزه ادبی نوبل در بیست‌سال اخیر هستند.
جایزه ادبی سروانتس 
جایزه ادبی سروانتس بعد از نوبل با ارزش‌ترین جایزه نقدی را در اختیار برگزیدگانش قرار می‌دهد؛ جایزه‌ای بالغ بر 125هزار یورو؛ که از سوی وزارت فرهنگ اسپانیا و به یاد میگل دو سروانتس نویسنده اثر جاودانه دون کیشوت به نویسندگان اسپانیایی ‌زبان داده می‌شود. این جایزه که در‌ سال 1976 بنیان نهاده شده است، به منظور ارج نهادن به زبان اسپانیایی از سوی آکادمی زبان اسپانیا اهدا می‌شود. بورخس، اکتاویو پاز، ماریو بارگاس یوسا و کارلوس فوئنتس از برگزیدگان این جایزه بوده‌اند.
جایزه ادبی گنکور 
معتبرترین، قدیمی‌ترین، مشهورترین و بحث‌برانگیزترین جایزه ادبی کشور فرانسه که براساس وصیت ادموند دو گنکور- نویسنده و منتقد فرانسوی - در‌ سال1896 بنا شده است. این جایزه هر ‌سال به بهترین کتاب داستانی فرانسوی که همان ‌سال منتشر شده باشد، داده می‌شود. هر نویسنده در زندگی ادبی خود تنها یک‌بار برنده این جایزه می‌شود. در این میان، رومن گاری یک استثنا به شمار می‌آید که یک بار این جایزه را در‌ سال 1956 برای رمان ریشه‌های آسمان و یک بار با نام امیل آژار در ‌سال 1975 برای رمان زندگی در برابر خود دریافت می‌کند.

علاوه بر اعطای این جایزه به رمان، آکادمی این جایزه چهار برگزیده نیز در بخش رمان اول، داستان کوتاه، زندگینامه و شعر هم معرفی می‌کنند. جایزه گنکور مبلغ ناچیزی را به برگزیده خود اهدا می‌کند، اما علاوه بر شهرت نویسنده، این جایزه بر فروش آثار نیز موثر است. طاهر بن جلون، مارگریت دوراس، پل کنستان و... شماری از برندگان این جایزه معتبر هستند...

 جایزه‌ کتاب کاستا جایزه کاستا به‌عنوان یکی از معتبرترین و مشهورترین جایزه‌های ادبی، که در آن تنها کتاب‌ها و نویسندگان مطرح انگلستان و ایرلند مورد ارزیابی قرار می‌گیرند، در 6بخش رمان اول، رمان، زندگینامه‌، داستان کوتاه، شعر و کتاب کودکان برگزیدگان خود را معرفی می‌کند. جایزه کاستا برای برگزیدگان هر بخش 5000 پوند جایزه نقدی است؛ و البته برنده برندگان که از میان این٦ برگزیده انتخاب می‌شود، جایزه اصلی 30هزار پوندی کاستا را به‌عنوان جایزه دریافت می‌کند.

  این جایزه که از ‌سال 1971 کار خود را به‌عنوان جایزه ادبی وایت برد آغاز کرده و سپس در‌ سال2006 به جایزه کتاب کاستا تغییر نام داده است، از دوره جدیدش در‌ سال 1985 به این سو جایزه اصلی‌اش را 11 بار به رمان، 5 بار به رمان نخست، 6مرتبه به آثار زندگی‌نامه‌ای و 7 بار به مجموعه شعر اختصاص داده است. الان در حدود هفت - هشت‌سال می‌شود که بخش داستان کوتاه کاستا نیز به فهرست بخش‌های این جایزه افزوده شده است. 

جایزه ادبی فمینادیگر جایزه مهم ادبی فرانسه جایزه ادبی فمینا است که در‌سال 1904 از سوی 22 نویسنده مجله زندگی زیبا که بعد فمینا نام گرفت، بنیان نهاده شد. داوران این جایزه زن هستند، اما لزوما برگزیدگان آن از زنان نیستند. آنتوان دوسنت اگزوپری سرشناس‌ترین نویسنده برنده‌ این جایزه است که در‌ سال 1930 برای پرواز شبانه موفق به دریافت آن شد.
جایزه آسترید لیندگرن
جایزه آسترید لیندگرن که یکی از معتبر‌ترین جایزه‌های ادبی در حوزه کتاب کودک است، پس از مرگ آسترید لیندگرن - نویسنده سوئدی کتاب‌های کودکان و نوجوانان - به بهترین برنامه یا برترین افراد در حوزه ادبیات کودک و نوجوان اهدا می‌شود. این جایزه یکی از گران‌ترین جایزه‌های ادبیات کودک محسوب می‌شود و 5000 کرون سوئد به برگزیده خود اعطا می‌کند. در ایران شورای کتاب کودک، موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان  و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سه نهادی هستند که می‌توانند نامزدهای خود را برای دریافت این جایزه اعلام کنند.

جایزه پولیتزر جایزه ادبی پولیتزر که در روزنامه‌نگاری، روزنامه‌نگاری آنلاین، ادبیات و موسیقی اعطا می‌شود، در ‌سال1917 در آمریکا پایه‌گذاری شده است و به یاد جوزف پولیتزر و از سوی دانشگاه کلمبیا در نیویورک برگزار می‌شود. بخش ادبی این جایزه که پولیتزر برای داستان نامیده می‌شود، یکی از هفت جایزه پولیتزر آمریکایی است که هر ساله برای داستان، نمایشنامه و موسیقی اعطا می‌شود. پولیتزر داستانی را که توسط یک مؤلف آمریکایی ترجیحاً در برخورد با زندگی آمریکایی نوشته شده و در طی تقویم‌ سال پیش چاپ شده باشد به رسمیت شناخته و به ارزیابی می‌نشیند. در کل جایزه پولیتزر در 21 بخش اعطا می‌شود که در 20 بخش هر برگزیده 10هزار دلار دریافت می‌کند و برگزیده بخش روزنامه‌نگاری یک مدال طلا نیز علاوه بر جایزه نقدی دریافت می‌کند. جویس کارول اوتس، ‌ای ال دکتروف، جومپا لاهیری، فیلیپ راث و... شماری از برندگان این جایزه در سال‌های اخیر هستند... 
جایزه ادبی اورنج
جایزه ادبی اورنج که درواقع جایزه ادبیات داستانی زنان است، یکی از جایزه‌های مطرح انگلیسی است که به نویسندگانی از هر ملیت اعطا می‌شود که رمان‌شان را به انگلیسی نوشته و آن را در انگلیس منتشر کرده باشند. کمپانی اورنج برگزارکننده این جایزه 30هزار پوندی است.
جایزه ادبی ‌هانس کریستین اندرسن
جایزه ادبی ‌هانس کریستین اندرسن تقریبا مهمترین جایزه ادبی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که گاه نوبل کوچک خوانده می‌شود. این جایزه که هر دو ‌سال یک بار از سوی دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان در دو بخش به نویسندگان و تصویرگران اهدا می‌شود، به نام‌ هانس کریستین اندرسن، نویسنده افسانه‌های کودکانه دانمارکی، نامگذاری شده است و برگزیدگان آن جایزه خود را از دست ملکه دانمارک دریافت می‌کنند.

 انتخاب نویسندگان و تصویرگران ممتاز برنده جایزه آندرسن تا‌ سال 2002 به عهده هیأتی از داوران بین‌المللی بود که همگی در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان (تألیف و تصویر) صاحب‌نظر بودند، از‌ سال 2002 هیأت داوران به دو بخش مجزا تقسیم شد: بخشی مسئول داوری تصویر و بخشی در کار داوری تألیف مشغول شدند. از ایران تاکنون چهار دوره توران میرهادی، یک دوره ثریا قزل ایاغ، دو دوره زهره قایینی و دو دوره نیز منصوره راعی این جایزه را داوری کرده‌اند.  از تصویرگران ایرانی فرشید مثقالی برنده این جایزه شده و هوشنگ مرادی کرمانی مورد تشویق هیأت داوران این جایزه قرار گرفته است.

جایزه‌ کتاب اول گاردین برای نویسندگان تازه کار جایزه کتاب اول گاردین شاید مهمترین جایزه‌ای باشد که می‌تواند آینده کاری آنها را به سطحی فراتر ارتقا دهد؛ چرا که این جایزه هر ‌سال آثار کتاب اولی‌های انگلیسی‌زبان یا آثار نویسندگان نوقلم دیگر زبان‌ها را که به انگلیسی ترجمه شده‌ باشند، بررسی و مورد ارزیابی قرار می‌دهد. عنوان شده که هدف این جایزه‌ که کتاب‌هایی را در همه‌ ژانر‌ها در نظر دارد، معرفی استعداد‌های تازه در ادبیات است.

 این جایزه از سوی گروهی از نویسندگان و خوانندگان کتاب‌ها بررسی می‌شود و برنده‌ جایزه کتاب اول گاردین، ١٠‌هزار دلار به همراه تبلیغ کتابش در روزنامه‌ گاردین دریافت می‌کند. از برندگان پیشین جایزه کتاب اول گاردین می‌توان به کالین برت، زدی اسمیت، کوین پاورز، یی‌یون لی و دونال رایان اشاره کرد. ‌هاروکی موراکی، جومپا لاهیری، ادنا اوبراینو ران راش نیز دیگر برندگان این جایزه البته در بخش داستان کوتاه هستند... 
جایزه ادگار آلن‌پو
جایزه ادگار آلن‌پو که مهمترین جایزه ادبیات جنایی جهان محسوب می‌شود، توسط انجمن نویسندگان رازگون آمریکا (Mystery Writers of America) هر ساله برای بزرگداشت نام این نویسنده آمریکایی به جنایی‌نویسان برگزیده آمریکایی در بخش‌های ادبیات داستانی، غیرداستانی و فیلمنامه تلویزیونی اعطا می‌شود.

 موسیقی از فکر تراوش می کند و به قلب می نشیند.

یک آهنگساز خوب باید بتواند حتی از یک متن بد کار خوبی ارائه دهد؛ زیرا واژگان باید با موسیقی آمیخته شوند و چنان با هم در آمیزند که یکی شوند و جدایی ناپذیر باشند.
کار موسیقیدان تنها تنظیم انواع صداهاست، هم چون شاعر که واژگان را به نظم در می آورد... ملودی، حیات حسی شعر است. ملودی محتوای معنوی شعر را به حواس ما سرازیر می کند و حواس ما تولد دوباره ی شعر را احساس می کند.
- موسیقی در اندرون آدمی وارد می شود و تا سرزمین های دور دست پیش می رود و به عماق می رسد.

" بتهوون " و اما بتهوون کیست؟
آیا او یک مبشر و منادی رحمت الهی است؟ مردی روحانی است؟
و یا یک موسیقیدان است، اگر موسیقیدان است این جوشش و پیوند عارفانه موسیقی او با ملکوت چه راز دارد؟
موسیقی وی آبشاری از آلاء لایزال آسمانی است.معبر رحمت خدایی و بارقهء کریمانهء الهی است.
راستی که موسیقی او راه به ملکوت آسمانها دارد. و بیهوده خود او نگفته است:
" که قلمرو حکومت من در آسمانهاست."

- بزرگ ترین موسیقی دان کسی است که در عماق وجود خود وسیع ترین اقیانوس ها و در زندگی خود پربار ترین شور ها و عشق ها را داشته باشد. تنها انسان می تواند به روح دیگر انسان ها غذا برساند. هر هنرمندی دوست دارد به شکار روح هم نوعان خود برود، اما هنرمندانی در این کار موفق می شوند که احساس و ذوق و قدرت بیان بیش تری از دیگران داشته باشند. روح بتهوون از جوهری استثنایی برخوردار بود. او که به فروتنی در میان ما می زیست شخصیتش به هر کول افسانه ای می ماند و به همین علت، نیرو و امکاناتی در اختیار داشت که حماسه ی قهرمانی روح خود را برای ما حکایت کند.

( رومن رولان ) نزدیکی به خداوند از هر چیز بالاتر است و باید بیش از همه ی انسان ها به او نزدیک شد و پرتو درخشان الهی را در میان بشریت پخش کرد.
- از دوران کودکی تا به امروز هرگز فراموش نکرده ام که وظیفه دارم در خدمت انسان های رنجیده باشم و برای چنین کاری توقع پاداش ندارم. احساسی که از کار نیک به من دست می دهد برایم کافی ست... 
باید خدمتگزار انسانیت بود.

( لودویگ وان بتهوون )

 گاهی قویترین افراد  در بین ما کسانی هستند که از میان دردهای خاموش لبخند میزنند پشت درهای بسته می گریند و به مبارزه با مشکلات میروند که هیچکس از آن خبر ندارد                                                                                                                    سگی از کنار شیری رد می شد چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست.

شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست....

در همان هنگام خری در حال گذر بود، شیر به خر گفت:

اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم.

خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد !

شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت:

من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم.

خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی !

شیر گفت : من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد...!!!

 بزرگترین سلاح نظام سر مایه داری کارت های اعتباریست .

باکاریکه میکنند یعنی کسیکه پول ندارد اما خرچ میکند وبعدا مانند خر از او کار میکشند و به این شکل جان ، مال ودارائی اش را به غارت میبرد . وبرای چه اینکار را میکنند ؟

این پول را چرا خرچ کردی ؟

برای چه خرچ کردی ؟

چقدر خرچ کردی ؟

همه ای اطلاعات مصرفی ا ش را ثبت میکنندخلاصه بیچاره ا ش میکنند

چون میخواهند آینده را از نو همانطوریکه میخواهند  طراحی کنند وچنین فکرهای در سر دارند واین اطلاعات دریک جای امریکا ذخیره میشود . و بعدا هر طوریکه دلشان بخواهد برایمان برنامه ریزی میکنند ...

 کشف بزرگترین زمرد کبود جهان در بدخشان

تا هنوز هیچ قیمتی بر روی این سنگ گرانبها گذاشته نمیشود به طوری که کارشناسان معتقند ارزشمندی این زمرد کبود به اندازه ای هست که میتوان یک کشور را خرید

تاکنون هیچ خبری درمورد این گوهر گرانبها در رسانه های داخلی نشر نشده است که یکی از نشانه های در خطر بودن این سرمایه ملی توسط گروه های مافیایی دولتی هست

به سرقت رفتن و قاچاق این سرمایه عظیم افغانستان توسط گروه های مافیایی فرصت طلب جلوگیری گردد چون این سرمایه به تمام مردم افغانستان تعلق دارد.Начало формы 

سلفی  چیست : یکی از دست آوردهای سیستم کاپیتالیسم امپریالیستی برای بازیچه قراردادن ماست .سلفی یعنی من ،خود و خودم ، خودبینی چرا در مراسم اسکار سلفی را مو دکردند؟ چون میخواستند در تمام دنیا همزمان پیام بدهند و به هدف شان هم رسیدن .حالا پیام چه بود ؟خودت را دوست داشته باش عاشق خود باش و غیر خودت به هیچی اهمنیت ندهی بلی دقیقا همین را میخواستند بگویند .                                                                                                                                             یعنی برای بقیه جامعه انسانی ارزش قابل نباش برایت مهم هم نباشد بجز خودت هیچی برایت مهم نیست.یک تکیه کلام است که میگویند : تو که شکمت سیر است خوش باش اینکه در جای دیگر بچه ای از گرسنه گی میمرید فقط همان غذای که میخوری به دیگران به نمایش بگذار  و همه  من من و من ....

ابو علی سینا بلخی 

کسانیکه ابو علی سینا بلخی را ایرانی می خوانند و به ایرانی ها متاسفانه نسبت میدهند امید است روزی نرسد که بگویند بلخ هم جزی از ایران است 
علی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری ،جلوی چای خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و علف جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی چای خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید ،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست.
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند،چرا که خر تو از کاه و علف او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد.خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به گنگ بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد.
قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به گنگ بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت.
قاضی به صاحب خر گفت : این مرد گنگ است .........؟
مرد گفت : این گنگ نیست بلکه خود را به گنگ بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد....
قاضی پرسید : با تو سخن گفت .......؟چه گفت؟
صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند....... قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت.
قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!!
ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد به ضرب المثل تبدیل شد

"جواب ابلهان خاموشی ست"
نوت : دوستان عزیز وقتی دیگران به شما زخم زبان می زنند و یا هم تهمت می بندند و یا هم توهین می کنند شما خاموشی اختیار کنید و او روزی بخاطر برخورد نادرست خویش احساس ندامت و پشیمانی نزد الله می کنند و برای تان در عالم بی خبری دعای خیر خواهند کرد.

 سخنان اندیشمندانه مهاتما گاندی

- من به کسانی که از مذهب خود با دیگران سخن می گویند و تبلیغ می کنند مخصوصاً وقتی که منظورشان این است که آنها را به دین خود در آورند هیچ اعتقاد ندارم. مذهب و اعتقاد با گفتار نیست بلکه در کردار است و در این صورت عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود.

- تمامی گناهان، نهانی صورت می گیرد. آن لحظه ای که درک کنیم خداوند حق بر افکار ما گواه است، شاید رها و آزاد شویم.

- برای کسی که اندیشه عدم خشونت را در خود پرورده است تمام عالم یک خانواده است. نه ترسی به دل دارد و نه کسی از او می ترسد.

- وظیفه ما نیست که خطای دیگران را جستجو کنیم وبه قضاوت درباره دیگران بنشینیم. ما باید تمام نیروی خویش را برای قضاوت در کار خودمان صرف کنیم و تا وقتی که حتی یک خطا در خود می بینیم حق نداریم که در کار مردم دیگر دخالت کنیم.

- تنها از طریق عشق است که می توانیم به حقیقت برسیم، زیرا خداوند، نه تنها حقیقت است، بلکه عشق نیز هست. در نتیجه، بدون عشق به حقیقت، هیچ تجربه ای از حقیقت وجود نخواهد داشت، به بیانی دیگر ” اگر می خواهیم روزی شاهد نفوذ حقیقت در تمامی جهان باشیم، باید به جایی برسیم که کم اهمیت ترین موجود جهان خلقت را به اندازه خود دوست بداریم و برای رسیدن به چنین جایی، نباید از هیچ یک از ابعاد زندگی بگذریم

تخت رستم 

تخت رستم, که در ایبك مرکز ولایت سمنگان قرار دارد, یادگاری است قریب به 2500 سال پیش که اینک تنهای تنها در اسارت حوضچه هایی که در آن زمان حفرشده بوده است در اطراف این تخت زیبا, تا از نفوذ دشمنان در امان باشد, قرار دارد. اینک حوضچه اطراف آن خشک, تخت آن مسکوت و جاده آن مخروبه باقی مانده است و همچنان شگفت زده از این همه بی توجهی مسئولان دولتی و دولتمردان سر شرمندگی خود را در برابر جهانیان به زیر انداخته و آرام با آفتاب سوزان منطقه همنشین است.  تخت رستم, با اینکه بر فراز کوهی قرار دارد که همه آن کوه قابل کشت و درخت کاری می باشد, اما بازهم تشنه ایستاده است تا قدمت و کهنگی خویش را اگر کسی به دیدارش آمد و احوالش را پرسید بگوید که این زمین و این مکان دارای پیشینه فرهنگی و مدنیتی کهن می باشد که یا از دوران بودائی ها باقی مانده است و یا اینکه از دوران زردشت, اما حقیقت هرچه که باشد این است که او اینک حتا یک لوحه هم در اطراف خود ندارد که 2500 سال پیش اینجا کی بوده است, و رستم پهلوان در آنجا چه می کرده است و براستی احکام خود را از فراز همین تخت سنگی صادر می کرده است؟ بر فراز این تخت سنگی نشانی از یک تندیس هم باقیست, اما این تندیس متعلق به چه کسی بوده است؟ زردشت یا بودا؟

جشن هولی 
جشن هولی به همه هموطنان اهل هنود مبارک باد!
جشن هولی (به انگلیسی:
Holi Festival
) از اعیاد رسمی مردم هندوستان است.هولی یک جشنواره ملی و مذهبی بهاره هست که توسط هندی ها بخصوص هندوها برگزار می‌شود. هولی به جشنوارهٔ رنگ‌ها نیز معروف است.
در آیین هند‌ی‌ها، این ‍‍‍‍جشن را پیروزی"خوبی‌ها" بر"بد‌ی‌ها" می‌دانند؛ بنابراین از همه انتظار می‌رود تا مثبت‌ترین خصوصیات خود را بروز دهند و هر چیز و هر کس که اطرافشان هست، دوست بدارند. در این جشن می‌توان افرادی را دید که تمام مدت لبخند می‌زنند، یکدیگر را در آغوش می‌گیرند.

آب مریخ جوش و شور است
آب بشکل مایع یک پدیده نادر در مریخ است.

مطابق با تحقیقات جدید فیزیکدانان دانشگاه « نانت» که در مجله Nature Geoscience منتشر شد ، تغییرات بر سطح مریخ ممکن است به علت جریان های آب جوش رخ داده باشد. چنین نهرهای آب جوش تحت تأثیر فشار پائین آتسمفر در فصل بهار در زمان آب شدن یخ ها ظاهر می شوند.

آب بشکل مایع یک پدیده نادر در مریخ است. اما محققین معتقدند که همانا آب مایع علت ظاهر شدن خطوط عجیبی است که طی فصل تابستان در سطح مریخ مشاهده می شوند. هنوز مشخص نشده است که به چه شکل جریان های موقت آب شور توانسته منظره سطح مریخ را تغییر بدهد.

محققین آزمایشاتی در آزمایشگاه انجام دادند و شرایط فیزیکی در سطح مریخ را مدل سازی کردند تا بفهمند تعامل جریان آب با خاک و ریگ گرم چگونه صورت می گیرد. محققین یک قطعه یخ را روی قله تپه گذاشتند تا ببینند آب شدن آن در شرایط زمین ومریخ چگونه رخ می دهد.

در آتسمفر زمین، آب فقط به مقدار کم شیب تپه را تغییر داد اما تحت فشار پائین آتسمفر مریخ، آب در فضای بین خاک و ریگ گرم فرو رفت، بخار شد و باعث بی ثباتی شیب تپه شد. این روند کانال های کوچکی را ایجاد کرد که شبیه کانال های روی مریخ است. بدین ترتیب امکان بروز پدیده های مشابه در سطح مریخ وجود دارد.

روز جهانی آزادی مطبوعات

روز جهانی آزادی مطبوعات یک رویداد سالانه است که در 3می، برگزار می‌شود. این روز توسط یونسکو نامگذاری شده است.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد در 20 دسامبر 1993 میلادی در     چهل و هشتمین اجلاس خود طی مصوبه 432/48، روز سوم ماه می    هر سال را به‌عنوان «روز جهانی آزادی مطبوعات» اعلام کرد. این موضوع از قطعنامه مصوب همایش عمومی یونسکو در سال 1991 میلادی تحت عنوان «ارتقای آزادی مطبوعات در دنیا» که جراید آزاد، فراگیر، و مستقل را به عنوان یکی از اجزای ضروری جامعه دموکراتیک تلقی کرده، نشأت گرفت.

این روز به یاد سالروز انتشار اعلامیه ویندهوک (به انگلیسی: Windhoek Declaration) دربارهٔ ارتقای وضعیت نشریه‌های مستقل و فراگیر آفریقایی انتخاب شد. این اعلامیه در سوم ماه می 1991 میلادی، در همایشی که به همین منظور توسط یونسکو و سازمان ملل متحد در شهر ویندهوک پایتخت نامیبیا برگزار گردید، به تصویب رسید.

 مالک واقعی «الماس کوه نور» کیست؟ 

مقامات انگلیس الماس 108 قیراطی کوه نور را در دوران استعمار این کشور به دست آوردند و مالکیت این الماس نیز در طول تاریخ منطقه مورد اختلاف بوده است.ایران، افغانستان، هند و پاکستان پیش از این چندین بار در مورد مالکی الماس کوه نور مدعی شده‌اند.

الماس کوه نور که در تاج پادشاهی ملکه انگلیس در سال 1953 میلادی جای گرفته است، تا سال 2002 میلادی استفاده می‌شد اما ملکه «الیزابیت» آن را برای نمایش عمومی در «برج لندن» گذاشته شده است.

این الماس در گذشته 0625/186 قیراط معادل21/37گرم وزن داشت که در تراش جدیدی که در سال 1854بر روی آن خورد، وزنش 602/105قیراط معادل 61/21شده‌است.

این سنگ قیمتی از ناحیه قلعه باستانی گلکنده در نزدیکی حیدرآباد در ایالت آندرا پرادش در کشور هند در سال 1656 میلادی بدست آمد. این الماس توسط میرزا محمد میر جمله وزیر مشهور ایرانی عبدالله قطب شاه به شاه جهان پادشاه گورکانی هند تقدیم شد و در آنجا ماند در سال 1729 میلادی نادرشاه پس از تسخیر هند، این الماس را که بر تاج محمدشاه هندی می‌درخشید، دید و گفت: «این کوهی از نور است.» و از آن تاریخ نام کوه نور بر آن ماند. کوه نور پس از مرگ نادر توسط احمدشاه درانی به افغانستان منتقل و سپس به شاه شجاع درانی رسید. پس از شکست شاه شجاع، از سردار هندی مهارجه راجیتسینگ ملقب به شیر پنجاب، الماس مزبور توسط سردار نامبرده به هند بازگشت داده شد. سرانجام کوه نور به تصرف شرکت هند شرقی در آمد و وقتی ملکه ویکتوریا در سال 1877امپراتور هند شد، شرکت هند شرقی آن را به ملکه هدیه کرد و رسماً اعلام شد این الماس در اختیار ملکه ویکتوریا امپراتور بریتانیا در دوران استعمار بریتانیا بر هند است.

 فرق صوفی، عارف، زاهد و درویش در چیست؟

صوفی واژه ‌عربی است و به معنای پیرو طریقه تصوف و پشمینه پوش است. درباره پیدایش کلمه صوفی و علت نامگذاری صوفیان بدین نام نظرهای مختلفی وجود دارد. که از میان همه نظریات نظری که آن را برگرفته از صوف به معنای پشم دانسته‌اند نزدیک به صواب است چون صوفیان اولیه لباسهای پشمینه بر تن می‌کرده‌اند این نام بر آنان اطلاق شده و اکثر محققین بر این مطلب اتفاق دارند.

عارف از حیث لغت به معنای دانا و شناسنده است.و در اصطلاح عارف به کسی می‌گویند که در شناخت سرچشمه هستی و حقایق آن، استدلال‌های عقلی را کافی نمی‌داند و علاوه بر استدلالهای عقلی ریاضت‌های نفسانی را هم لازم می‌داند تا به واسطه این ریاضتها دل به روی حقایق گشوده شود و حقایق را بالعیان مشاهده کند.                                                                هم چنین به کسی که بر اثر ریاضت‌های نفسانی قادر بر انجام امور خارق العاده است عارف گویند.

زاهد در لغت یعنی آن که چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند،و اگر کسی نسبت به دنیا و مظاهر آن از پست و مقام گرفته تا مال و متاع آن بی‌میلی نشان دهد، در اصطلاح، ‌زاهد خوانده می‌شود. البته به این شرط که قدرت ونیرو داشته باشد که از تجملات و ثروت‌ها و موقعیت‌های دنیا به نفع شخصی خود استفاده ببرد ولی در عین حال پرهیز کند.

درویش واژه‌ای فارسی و به معنای گدا و تهی‌دست است، هم چنین به معنای خواهنده از درها، گدایی که با آوازی خوش گاهِ پرسه زدن، شعر خواند. درویش در اصل درویز بوده به معنای آویزنده از در؛ چون گدا به وقت سؤال از درها می‌آویزد یعنی درها را می‌گیرد. 
اما اصطلاحاً به جهت این که در جامعه مسلمین، پیشاهنگان تصوف و زاهدان نخستین فقر و ناداری را لازمه زهد و پرهیز از دنیاپرستی می‌‌دانسته‌اند، درویش به معنی سالک و صوفی به کار رفته است و در زبان فارسی واژه درویش به جای صوفی به کار می‌رود.

 داستان نصوح، مردیکه کارگر حمام زنانه بود

مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت. نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندام زنانه داشت. او مرد شهوتران بود و  با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد. هیچ کسى از وضع نصوح خبر نداشت، او از این راه هم امرارمعاش می کرد و هم ارضای شهوت.

نصوح چندین بار به حکم وجدان از کارش توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.

او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند.

آوازه ی صفاکاری نصوح تا کاخ شاهی آن شهر رسیده بود و روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت.

از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.

کارگران را یکى بعد از دیگرى مورد جستجو قراردادند تا اینکه نوبت به نصوح رسید، او از ترس رسوایى، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند.

نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: “خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم”. نصوح این بار از ته دل توبه واقعی نمود. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد.

محافظین از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت.

او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.

چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مالی نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.

نصوح شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:”ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.”

همین که نصوح از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند. نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود.

آن میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى نزدیک به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.

رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر نصوح به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر همان دختر بود که جواهرش در حمام زنانه مفقود شده بود و باعث توبه نصوح شده بود. شاه از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند.

همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: “من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم” و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.شاه همراه با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.

نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترش داد و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت “چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.” نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند.

آن شخص گفت که چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.نصوح گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.

آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.