جمیله زمان انوری

 

 

 با نام محترمه جمیله زمان انوری که از جمله نطاقان وگویندگان موفق، ورزیده وژورنالیستان برجسته کشور ما است، هموطنان عزیز ما آشنا اند.                                                                           خانم جمیله زمان انوری که یک زن مهربان و صاحب مزاج ظریف لطیف وملایم، صبور، متواضع ، برده بارو دارای اخلاق پسندیده و رفتارو کردارصمیمانه هستند در رشد و غنای عرصه های ادبی و فرهنگی کشور ما مانند ستاره درخشان مشعل برجلال گویندگی را در وطن ما فروزان نگاهداشته اند.
خانم جمیله زمان انوری از جمله گویندگان ونطاقان موفق و با تجربه است. نامبرده با ذکاوت، زیرکی، دانایی، فهم و دانش مسلکی که دارند و داشتند، برنامه ها و پروگرام های رادیووتلویزون وقت را شاداب ودلچسب ساخته بودند.


این چهره برازنده و ممتاز در (۲۸) حمل سال (۱۳۲۱) هجری
شمسی در کابل درباغ علی مردان در کوچه محمدزایی ها دریک خانواده روشنفکر چشم به دنیا گشود. نامبرده بعد از ختم تحصیلات عالی از لیسه ملالی در شهر کابل به فاکولته تعلیم و تر بیه شامل گردید. در سال (۱۳۴۴) هجری شمسی بعد از سپری نمودن تحصیلات از فاکولته تعلیم وتربیه در بخش های مختلف تعلیم وتربیه ایفاء وظیفه نموده اند.
در ولایت قندوزدر لیسه بلقیس به حیث معلم بعدا سر معلم مکتب سپس مدیر مکتب و نظر به لزوم دید وزارت تعلیم و تربیه در شهر کابل به حیث مدیر عمومی مکاتب دختران، مدیر عمومی نظارت تعلیم و تربیه شهر، مدیر عمومی میتودیک و پروگرام های تحصیلات عالی ، مدتی به حیث مشاور ریاست کودکستان ها ، بعدا به صفت میتودیست مرکز علمی میتودیک واستاد اکمال تخصص معلمان و چند سال اخیر بحیث کادر مسلکی ریاست تفتیش وزارت تعیلم و تربیه اجرای وظیفه مینمودند.
جمیله زمان انوری در جریان وظایف در چندین سیمینار های روانشناسی ، پیداگوژی، اداره و نظارت که تحت استادان آلمانی دایر ګردیده بود فعالانه سهم داشتند که مورد ستایش و تمجید آنها قرارگرفته وتصدیقنامه های هم بدست آورده اند.
در سال (
۱۹۸۱) عیسوی میلادی با یک تعداد از مدیران مکاتب تعلیم و تربیه برای اشتراک در یک سیمیناری تعلیمی مدت یکماه عازم دهلی جدید ګردیدند وبعد از ختم سیمینار با سند فراغت دوباره به وطن برگشتند.
در سال (
۱۳۶۴) هجری شمسی از طرف ناحیه سوم شهر کابل بعنوان وکیل در شورای نمایندگان مردم نامزد گردیدند که با اتفاق آرا برای یک دوره انتخاباتی پذیرفته شدند. نامبرده به کشور های مختلف خارجی جهت بازدید سیستم تحصیلی سفرهای داشتند که صاحب تقدیرنامه ها و تحسین نامه ها ګردیده اند.
نامبرده در دیار غربت با فامیل خود در کشورهالند زندگی مینماید.

پرسش : با نام شما به حیث ګوینده و نطاق سابقه دار رادیووتلویزون وقت هموطنان ما آشنا اند. مهربانی نماید در مورد آغاز گویندگی تان واینکه چگونه به این دنیای هنری وارد شدید ومشوق شما درین راه کی بود معلومات دهید؟
پاسخ : نسبت علاقمندی فراوان که به گویندگی داشتم همیشه در فعالیتهای فرهنگی مکتب اشتراک میکردم آرزو داشتم با فعالیت درعرصه های فرهنگی مصدر خدمت شایسته در کشورم گردم، به همین دلیل در سال (
۱۳۳۷)هجری شمسی که هنوز در صنف دهم مکتب بودم، به ریاست رادیو افغانستان وقت که در پل باغ عمومی جوار وزارت مخابرات موقعیت داشت جهت شمولیت و اجرای وظیفه در رشته نطاقی مراجعه نمودم وبعد از سپری نمودن موفقانه امتحان بعنوان گوینده آغاز به کار نمودم.موفقیت ها و افتخاراتی که من درعرصه های گوناگون زندګی خود داشم ودارم به خصوص در فعالیتهای فرهنگی ام نقش فامیلم خیلی ها برجسته است.

پرسش : اولین گویندگی شما از کدام برنامه آغاز شد وچه احساسی داشتید؟
پاسخ : اولین گویندگی من از اخبار (
۸) صبح که به صورت زنده پخش میگردید آغازشد.
زمانیکه من در عقب میکروفون قرار گرفتم قلبم میلرزید وشاید صدایم هم میلرزید.میترسیدم که در خوانش اخبار سکتگی رخ ندهد، خوشبختانه که خوب گذشت ومورد تشویق مسوولین قرار گرفتم وباروحیه خوبتروبهترپیش رفتم. ناگفته نباید ګذاشت زمانیکه تلویزون ملی شروع به فعالیت کرد به عنوان گوینده رادیووتلویزون با خاطرات بسیارخوب واندکی هم خراب مدتی (
۳۵) سال به این وظیفه ادامه دادم. از مردم پرغرور خویش سپاسگزارم که مرا پذیرفته بودند که تا اینجا رسیدم .

پرسش : به نظر شما اولین خانمی که به حیث نطاق در رادیو افغانستان به فعالیتهای فرهنگی وگویندگی آغاز نمود کی بود؟
پاسخ : به پاسخ پرسش شما به عرض برسانم اولین خانمی که درین عرصه پا ګذاشته ا ند خانم (لطیفه کبیرسراج) بود که از جمله بهترین و با استعداد ترین چهره فرهنګی کشورما است.ومن دومین نطاقی بودم که در پهلوی آنها به کار ګویندګی آغاز نمودم.

پرسش : زمانیکه به شغل گویندگی آغاز نمودید آیا شرایط محیط ماحول برای شما مساعد بود یا خیر؟
پاسخ : شما میدانید که ما در یک کشورسنتی زندگی میکنیم، بخواهیم نه خواهیم در برابر نقش وفعالیت مثمری زنان مشکلات وپروبلم های موجود بود واست . ولی بهر حال من توانستم با همکاری فامیلم وبه کمکی همکارانم، مردمم با این مشکلات مبارزه نمایم.

پرسش : دررادیووتلویزون علاوه بر خوانش خبردربرنامه های دیگر هم فعالیت داشتید یا خیر؟
پاسخ : با کمال افتخار باید به عرض برسانم در رادیووتلویزون نه تنها به حیث گوینده اخبار بلکه در برنامه های دیګر مانند: برنامه های زن وجامعه، برنامه های ملل متحد، اعلانات تجارتی، داستان های دنباله دارویک تعداد برنامه های دیګر تا سال (
۱۳۷۲) اجرای وظیفه نموده ام.

پرسش : به نظر شما گویندگی برای طبقه اناث مسلک جالب وقابل قبول است یا خیر؟
پاسخ : به نظرمن هنر گویندگی برای خانم هایک شغل جالب، سنګین، خوب ودلچسپ است.
خانم ها همیشه دوشادوش مردان به این هنر والا مشغول بودند و هستند. قابل یادآوری است که درین هنری زیبا خانم ها نظر به احساس، ظرافت و عواطفی که دارند میتوانند با صدای مقبول، گیرا و دلپذیر شان توجه بیننده و شنونده را زیاتر به خود جلب نماید.

پرسش : درمورد همکاران تان وبه خصوص محترمه فریده انوری که از جمله ژورنالیستان مشهور و ورزیده و گویندگان موفق ودرخشان دنیای ادب و فرهنگ کشور ما است چطور می اندیشید؟
پاسخ : اینجانب به همه نطاقان وهمکارانم بی نهایت احترام دارم ما باهم همکار نه بلکه مانند یک فامیل فرهنگی با هم جمع بودیم. محترمه فریده انوری این دکلماتورتوانا در دنیای ادب وفرهنگ کشور ما به حیث یک خانم با استعداد جایی خاص دارد.او با صدای دلنشین خویش هر پارچه شعری را که دکلمه میکند توجه بیننده وشنونده را به خود جلب نموده وهموطنان ما ازشنیدن صدای دلپذیرش احساس راحت و خوشی منمایند.واقعا استعداد بی نظیردارد.درباره این ستاره درخشان هر قدر بگویم باز هم کم است، یادش بخیر موفقیت برایش آرزو دارم.

پرسش : به نظر شما تعریف، نطاق یا گوینده چه است، و همچنان در گویندگی باید از کدام سلیقه ها و ویژگی های مسلکی استفاده نمود؟
پاسخ : گویندگی ازجمله آن فنون ظریفه است که اگر با ریا ضت وممارست همراه شود میتوان هنرش خواند. تون ولحن آرام از ویژگی های یک گوینده است.دررسانه های تصویری صدا، سیما وسوادعناصراصلی هنر گویندگی است. نطاق یا کوینده باید از سواد کافی برخوردار باشد، دقت، توازن، بی طرفی، پشت کار، تسلط بالای زبان و ارتباط مستقیم با بیننده وشنونده حتمی است. همانگونه که گفتیم گویندگی هنر است در نظر گرفتن اساسات نطاقی بسیار مهم است. یک نطاق زمانی موفق است مطلبی را که برای بیننده و یا شنونده ارایه مینماید، باید خود را در قالب مطلب بیاندازد تا بتواند آنرا به شکل درست تقدیم نماید. ناگفته نماند که چهره ساده و آراسته، لباس منظم، برده باری و شکیبایی، تواضع ورفتارنیکو، داشتن دانش مسلکی از صفات خوبی یک گوینده است. خبرخواندن یک فن است، درخوانش متن ها، شعر، اعلانات اساسات مسلکی نطاقی باید درنظرگرفته شود. بدترین نوع گویندگی چیغ زدن است. درهر رشته اگر انسان خواسته باشد دیپلوم آنرا بدست می آورد مگردرهنر گویندگی کوشش، ریاضت عشق وعلاقه بیشتر درکاراست. بدبختانه درین اواخردر تلویزون های مختلف هر کسی که خواست یک مطلب را بدون در نظر داشت اساسات مسلکی گویندگی بیان میدارد که سخت متاثر کننده است ودلیلش اینست که گویندگان ما بدون تدریس مسلک گویندگی و بدون سپری نمودن کورسهای مسلکی نطاقی به گویندگی میپردازند، در حالیکه در ګذشته هابا امکانات کمتر اکثری گوینده های رادیووتلویزون ملی اساسات نطاقی راتحت نظر استادان ورزیده ومجرب داخلی و خارجی آموخته اند، که آنها بسیار خوب درخشیده اند، که بدبختانه فعلا همچوچیزی وجود ندارد.

پرسش : شما ازتدریس کورسهای نطاقی وگویندگی وازاثر گذاری ونقش استادان داخلی وخارجی درین زمینه یادآور شدید. آیا شما هم این کورسها را تعقیب نموده اید یا خیر؟
پاسخ : بلی من هم با یک عده از همکاران خود دو کورس دراز مدت را در رشته گویندگی و نطاقی تعقیب نموده ام، که از اهمیت فراوان برخوردار بود.در تدریس این کورسها، ما تحت نظراستادان مجرب خارجی بنامهای( استاد مهربان نظروف ازجمهوریت تاجکستان وفریمن از کشور امریکا) قرارداشتیم که تاثیر فوق العاده در کارهای ما داشت.

پرسش : پشت کار و توانمندی گویندگی ا زجمله اساسات اولیه گویندگی به شمار میرود. از نظرشما تا کدام حد درگویندگان نسل امروز محسوس است؟
پاسخ : عدم سپری نمودن دوره مسلکی نطاقی وکورسهای گویندگی ونداشتن مطالعه کافی زمینه توانمندی گویندگان را تحت سوال قرار میدهد.
پرسش : به نظر شما یک نطاق یا ګوینده باید به کدام اصول و موازین ژورنالیستیکی توجه نماید؟
پاسخ : نطاق باید احساس کند که عملا دربرابرمخاطبان زنده اش قرار دارد، مانند واعضانی که درمنبرویا رهبرانی که درتریبون صحبت میکنند، مخاطبش را بیابد ودرکش کند.

پرسش : آیا در نحوه ارایه یک خبر سبک های خاص نیز وجود دارد یا خیر؟
پاسخ : طبعا در گویندگی سبک های خاص وجود دارد. مثلا خبر مژده دهنده، خبرمتاثرکننده که هر کدام از ویژگی های خاصی سبک ها برخوردار است.از لحاظ مسلکی خوانش خبر ژانر ویژه ء خود را دارد که گوینده باید به ژانر خبری آشنا باشد.گوینده باید تلاش نماید که یک خبر را با حرکات و به اصطلاح ژست های آزاد خبر بخواند درین حالت گوینده احساسی راحتی و آرامش مینماید و بیننده با شنیدن خبر بیشتر لذت میبرد.

پرسش : شما کدام برنامه های رادیووتلویزون رابیشترخوش داشتید و دارید؟
پاسخ : به شما معلوم است که بنده (
۳۵) سال تمام در رادیووتلویزون کشورم تازه ترین اخبار روز را قراءت کردم. در سال (۱۳۳۷) از اخبار (۸) صبح که به صورت مستقیم نشر میشد به نطاقی شروع کردم ودرسال (۱۳۷۲) با خواندن اخبار ساعت (۸) شب با وظایفم خداحافظی نمودم. باید بگویم همه برنامه هایکه از طریق رادیووتلویزون کشورم پخش میګردد دوست دارم مگر علاقه فراوان به شنیدن و دیدن تازه ترین اخباردارم، زیرا از تازه ترین رویدادهای منطقه و جهان آگاهی حاصل مینمایم یعنی مقصدم این بودکه علاقه زیادتر به شنیدن اخبارروزمره دارم.

پرسش : بهترین خاطره های کاری تان در رادیووتلویزون چه است؟
پاسخ : من درفعالیت های کاری خود با خاطره های خوش و اندکی تلخ مواجه شدیم. خاطره ها زیاد است می خواهم از آنجمله چند خاطرهء را بیان نمایم. خاطره های خوش من این است : زمانیکه جمهوریت دموکراتیک سردارمحمد داود خان به پیروزی رسید. اولین پیام ریاست جمهوری افغانستان به صدای خودم ومتن پشتو آن به صدای مرحوم داکتر حسن شیرزی بگوش هموطنان ما ازطریق رادیوپخش گردید. وهمچنان درسال (
۱۳۶۲) هجری شمسی به عنوان مادرشایسته سال انتخاب ودیپلوم افتخاری نطاقی وجایزه مطبوعاتی را دریافت کردم.

پرسش : منحیث یک گوینده سابقه دار و با تجربه برای نطاقان نسل جوان کشور ما چه پیامی دارید؟
پاسخ : چنانچه شما میدانید پس از جنگ های چند دهه اخیر کشورهمه روشنفکران ومنجمله نطاقان اجبارا در خارج از کشور بسر میبرند ویادرداخل کشورجنگ زده افغانستان. پيامی من به آنانی که دوراز وطن آبایی شان زندگی میکنند اینست که برای لحظه هم وطن شان را و وحدت ومشارکتی ملی شان را فراموش نکنند.و به نطاقان وگویندگان نسل جوان که در داخل کشوربه کار گویندگی میپردازند به دامان آنانی نه غلطندکه خواه ما خواه با افکار بیمار شان حد اقل افتخاراتی ملی مانرا که هم میخواهند به باد فنا بدهند.

پرسش : مهربانی نموده توضیح دهید که چرا راه مهاجرت را در پیش گرفتید، ودردیار مهاجرت وغربت مشغول کدام نوع فعالیت های اجتماعی، ادبی وفرهنگی هستید؟
پاسخ : دراثر جنگ های خونبار وغم انگیزی که در شهر کابل صورت گرفت ونسبت مشکلات حیاتی ونابسامانی شدن ودگرگون های وضع اجتماعی کشور، وحشت، چور وچپاول اجبارابا اجرای آخرین برنامه اخبارشب ازوظایفم خداحافظی کرده وراهی دیارهجرت گردیدم. فعلا چندین سال است که در کشورهالند زندگی دارم. قابل یادآوری میدانم که در دیار هجرت نیز کارکرد هایم از دیدگاه مردم مهربانم بدورنبوده وبدین دلیل در سال (
۲۰۰۲) ع ، م که بعد از دو دهه لویه جرګه اضطراری درکابل تدویر میګردید از افغانهای مقیم اروپا دعوت بعمل آمد تادو نفر نماینده شان را جهت شرکت در لویه جرگه اعزام بدارند. خوشبختانه بنده ازجمله کاندیدا بودم و با بدست آوردن رای بیشترین آرا دربین چهل هزار مهاجر افغان به عنوان نماینده در لویه جرگه اضطراری برای مدت یکماه عازم کشور محبوب مان ګردیدم و بعد ازختم لویه جرګه دوباره به کشور هالند برګشتم. قابل یاد آوری است که روزنامه نګاران ودست اندرکاران برنامه های مختلف تلویزون کشور هالند جهت مصاحبه از بنده دعوت بعمل آوردند که محتوای مصاحبه هایم منعکس کننده موضوعات لویه جرگه وتغیرات زندګی اجتماعی، سیاسی، تحصیلی ووضع قیودات بیش ازحد گروه طالبان بالای خانمها و غیره بود.
همچنان قابل تذکاراست که یک تن از ژورنالیست های هالندی کتابی را به نشر رسانیدکه بیانگرواقعیت ها وبدبختی های پنج کشور منجمله افغانستان بود که خوشبختانه بازهم از بنده دعوت بعمل آمد تا مشکلات زنان و واقعیت های تلخ کشورم را با زندګی نامه خودم بیان دارم، کتاب متذکره بزبان هالندی حاوی یادداشت ها وعکسهای پنج کشور به چاپ رسیده.
باید یاد آور شوم نسبت فعالیت های که در کشورهالند داشتم ودارم، نظر به لزوم دید بیوگرافی بنده با چندین قطعه اسناد معتبر دوره های کارم وکتاب که در هالند بچاپ رسیده را با یک قطعه فوتویم دریکی از موزیم های بزرگ هالند در شهر دنهاخ ازسال(
۲۰۰۸)الی اخیرسال
(
۲۰۱۱) ع،م به نمایش گذاشته شده. که همهء این کارکردها وهمه افتخارات بنده مربوط مردم رنجدیده کشورم و خانواده ام است.

پرسش : به نظر شما تاثیرات فاجعه بارجنګ بروضع ادبی وفرهنگی افغانها در داخل و خارج کشور چگونه ارزیابی شده میتواند؟
پاسخ : دروطن جنګ زده ما حوادث ورخداد های مهمی بوقوع پیوسته اما جنگ های کابل به حیث یکی از جنگ های غم انگیز، خونبار، ویرانگروچپاولگر ثبت تاریخ کشور مااست . فجایع وکشتار دوصد هزار شهروند معصوم و بی گناه شهرکابل، ویرانی (
۷۰)تا(۹۰) فیصد آبادی های شهر کابل، مجروح ومعلولیت ومهاجرت میلیونها انسان ، چپاول وسرقت دارایی های ملی، تخطی های سریع حقوق بشر، افراط گرایی های قومی ومذهبی ، سوختاندن مکاتب ومراکزعلمی ، ادبی ، فرهنګی وکلتوری همه از پیامد های شوم وآشکار این جنګ ها است. پیامی من به همه ادب دوستان ، فرهنګیان ومردم عزیز ما اینست که با اتحادواتفاق سراسری ملی واحترام به انسان وانسانیت دست بدست هم داده جلوجنگ و ویرانگری وطن عزیز مارا بگیریم تا با آمدن صلح سراسری وآرامی درکشور جنګ زده ما زمینه رشد وتکامل همه عرصه های زندګی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، ادبی وفرهنگی مساعد ګردد.

پرسش : شما درمورد مقام زن در عرصه های مختلف زندګی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی،علمی، ادبی وفرهنگی درداخل کشور چگونه می اندیشید؟
پاسخ : به شما بهترمعلوم است که افغانستان یک کشورسنتی است وهمیشه در ادوارمختلف تاریخی به اشکال مختلف زنان تحت ظلم و ستم مردان قرار داشته و هنوز هم دارند، امابآنهم زنان قهرمان و با شهامت افغان بادادن قربانی های فراوان درعرصه های مختلف سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی کشورجایگاه خاص خویش را داشته ودارند. در میان مردم ما مقولهء وجود دارد که بسیار پر معنا است ودرآن گفته شده است : (که انسان از گل کرده نازکتروازسنگ کرده سختر است) اگراین سختی درباره عاطفی ترین وبرده بارترین موجود روی زمین یعنی زن ګفته شود مصداق بیشتر خواهد یافت، زیرا زن به گل تشبیه شده ودفاتر شاعران بزرګ ازین تشبیهات زیبا آگنده است. ما بهترین زنان شجاع درادوار مختلف تاریخ ودرعرصه های مختلف داریم که نامهای شان ماندگار وثبت تاریخ کشور است. زن که مادر است، زن که همسراست، زن که خواهر است، زن است که بهترین نوابغ جهان رادر دامان خویش پرورده ونسل ها را تربیه کرده خلاصه اینکه زن گره گشای خانواده است باداشتن چنین اوصاف نیکو تحت ظلم ، ستم، تحقیروتوهین تعداداز مردان قرارمیگیرند. خداوند بزرګ فرموده است که جنت زیر پای پدرومادراست. ومادر یک زن است . در شرایط فعلی درباره زنان قهرمان افغان هر قدرګفته شود بازهم کم است. تا جایکه می بینم زنان وخواهران عزیز ما ازنیمه آزادی برخورداراند ودر عرصه های مختلف وظایف شان را با کمال صداقت وایمان داری انجام میدهند، امید است با متحد بودن شان و دفاع از حقوق شان مصدر خدمات خوبتر وبهتر به هموطنان خویش گردند.

پرسش : شما موثریت ونقش وسایل ارتباط جمعی را در خشونت علیه زنان و اهانت و تحقیر مقام زن چگونه ارزیابی مینماید؟
پاسخ : به شما معلوم است که ما دریک کشور سنتی وقبیلوی زندګی میکنیم ، عنعنات، رسوم ، عرف وعادات گوناگون دربخش های مختلف کشور ما حاکم است . زنان قهرمان کشور ما ازسالهای متمادی به اینطرف از حقوق خود محروم اند، ودر مقابل آنها خشونت های گوناگونوجود دارد.ناگفته نباید ګذاشت که این خشونت ها تنها درکشور مانه بلکه در یک تعداد کشور های دیګر هم موجود است. به نظر من تمام روشنفکران، قلم بدستان واهل خبره کشورما از طریق وسایل ارتباط جمعی یعنی روزنامه ها، مجلات، رادیوها، تلویزون ها، سینما ها، سایت های انترنیتی وغیره وسایل سمعی وبصری میتوانند در حل این معضله نقش وسهم فعالانه ادا نمایند. همچنان نهاد ها وکانون های فرهنگی با تدویر فعالانه جلسات، سیمینارها، کنفرانسها، ورکشاپ های تبلیغاتی وظیفه دارندتا در روشن ساختن ذهنیت عامه بپردارند، وبانظریات وپیشنهاداتی سالم ومعقول با اتفاق واتحاد سراسری ملی در راه حل این مشکلات ومعضلات مبارزه نمایند.

پرسش : پیام شما به بنیاد اتحادیه ژورنالیستان در داخل و خارج کشورما چه است؟
پاسخ : سوال بسیار خوب است. اتحادیه ژورنالیستان در داخل کشورفعالیتهای خوب ومثمری انجام میدهند، درجلسات، سمینارهای خود تصامیمی خوبی اتخاذ مینمایند، ودر قبال آن ژورنالیستان عزیزما وظایف خود را درحالات بسیار پر خطر به وجهه حسن انجام میدهند ، مگرجای تاسف اینست که یک تعداد ژورنالیستان ماهدف قرار میگیرندوجانهای عزیزخودرا از دست میدهند ، واین حوادث تکان دهنده از طرف دولت به شکلی که لازم است برسی نمی ګردد. این ژورنالیستان انسان هستند، خانه وخانواده دارند، زندګی برای هرفردوفامیلش زیبا وشرین است مګر این زیبایی به تلخی مبدل میشود . آرزومندم که در مورد چنین تراژیدی ها دولت بیدارګردد واقدامات وتصامیمی لازمه اتخاذ نماید. ایکاش درخارج ازکشور نیز اتحادیه ژورنالیستان وجود میداشت، ممکن در بعضی از کشورها وجود داشته باشد اما درکشورهالند وجود ندارد . باوصفی آنهم فرهنگیان عزیز ما آرام نه نشسته اند، به کار وقعالیت خود ادامه میدهند که باعث افتخار هموطنان ما میباشد.

پرسش : پیام تان به زنان و مادران غمدیده کشور ما که امروز در شرایط خیلی ها دشوار زندګی مینمایند چه است؟
پاسخ : با اظهارسپاس ازشما آرزو دارم که در کشورعزیزوآبایی ما که زخمی وپارچه پارچه است، درقدم اول آرامش وصلح سراسری برقرارگردد، ومادران عزیز و زنان غمدیده کشور ما دیگر داغ جگرگوشه های خود را نه بینند وقطره اشک درچشمان شان سرازیرنشود. درقدم دوم آرزو دارم دیگرگلیم خودسوزی ها، تجاوزات جنسی، قطع نمودن انگشتان زنان، وبعضا سنګ سارنمودن زنان وازدواج های اجباری جمع ګردد، درعوض فضای صلح وآرامی وخوشبختی در کشور ما برقرارګردد تا مادران وزنان کشورما دور ازغم ودرد با اولاد های نازنین شان نفسی راحتی بکشند. به امیدخوشبختی وآرامی همه مادران وزنان کشورما افغانستان.

 پرده نیشینان سخن میگوید

« دولت چطوریک خانم فهمیده را زندانی منزل کند »

گزارشگر : وحیده زلمی

با نام ماگه رحمانی نویسنده آفریده گار کتاب « پرده نشینان سخنگوی » بانوی پیشگام آشنایی کامل داشتم. وقتی اگهی یافتم  که درانگلستان زنده گی میکند، خواستم به دیدارش رفته ، به پرسش هایی که سال ها در ذهن داشتم پاسخ دریافته و معلومات بیشتر ازاندوخته ها و کارکردهایش حاصل نمایم .

خانم ماگه ، دختر جناب احمد جان رحمانی فرزند عبدالرحمن مستشار وزارت امورخارخه و ازجوانان تجدد پسند دوره امانی ،عضوجنبش مشروط خواهان دوم بود. به همین دلیل مدت ۱۴ سال را درزندان های نادرشاه و خاندان وی سپری نمود. احمد جان رحمانی دراواخر سال ۱۹۲۱ ترسایی بخاطر فراگیری دانش به اتحاد جماهیرشوروی فرستاده شد.وی درآنجا زبان روسی را فراگرفته و با جوان روسی بنام ایرینا ازدواج کرد. ثمره این ازدواج ماگه یگانه فرزند شان متولد سال ۱۹۲۴ ترسایی میباشد. هنوز سه ماه ازتولد ماگه نگذشته بود که با پدر و مادر به افغانستان برگشت. وی در سالهای بعدی درموسسات مختلف فرهنگی و آموزشی کار کرده و زنده گی پراز فراز و فرودی را پشت سر گذشتاند.

ماگه ۴ سال کارمند دفترسازمان ملل متحد در کابل بود. درآنجا با رابرت بروس انگلیسی آشنا شده و با وی در سال ۱۹۶۱ درهند ازدواج کرد. شوهرش در روزعروسی شان بدین اسلام مشرف شد. چون شوهراش کارمند سازمان ملل متحد بود با وی درغزه، دمشق، قبرس و فرانسه زنده گی نموده مدت ۲۲سال میشود که در انگلستان در شهر پیتر باور اقامت دارد. 

ماگه از این ازدواج صا حب کدام فرزند نشد.شوهراش ۱۶ سال قبل فوت کرده، وی تنها زندگی می نماید. ماگه که اکنون ۸۹ سال دارد کارهای روزانه اش را خود انجام داده وغرض خریداری نیازمندی های روزمره اش به بازار میرود. کمپیوتراش را دوست دارد چون بواسط آن کتابهایش را خریداری میکند.ماگه مقالاتی به زبان انگلیسی نوشته و آرزو دارد زندگی نامه پدراش را که به انگلیسی نوشته چاپ و بخش نماید.                                                       

پرسش هایم را با خانم ماگه چنین در میان گذاشتم  :

پرسیدم : در کجا و چگونه زبان های خارجی را آموختید ؟

گفت : پدرم به سفارت افغانستان در ترکیه مقررگردید. ازراه تاشکند میخواستیم به ترکیه برویم. در توقفی که در تاشکند داشتیم به مادرم خبر دادند که پدرش را از دست داده است. مادر کلانم که سه فرزندش هنوز متعلم مکتب بود، از مشکلات روانی و اقتصادی رنج میبرد.مادرم ترجیع داد تا مدتی را با فامیلش بگذراند. پدرام روانه ترکیه شد و من ومادرم نزد مادر کلانم ماندیم . پدرام  یک سوم معاش اش رابه مادرکلانم میپرداخت. درآنجا به یاری وتشوق مامایم درسه سالگی الفبای روسی را آموخته ومیتوانستم به روسی بخوانم وبنویسم.در ۴ سالگی زبان فرانسوی را در ترکیه آموختم.

پرسیدم:  در مکتب و یا شخصی ؟

گفت: در ترکیه اکثراً به زبان فرانسوی صحبت میکردند. دیپلوماتها در پهلوی کار ومصروفیت دردعوت ها وملاقاتها نیزاشتراک میکردند. رواج طوری بود که اگر در یک روز سه دعوت میبود، دیپلومات وخانمش باید سه بارلباس عوض میکردند و برای ملاقاتها امادگی های لازم میگرفتند، بدینصورت مادرم هم بسیار مصروف بود و ازمن یک خانم روسی که به فرانسوی حرف میزد پرستاری نموده و با من درس میخواند. درخواندن کمک ام نموده ومرا به گردش میبرد. فرانسوی را ابتدا نزد آن خانم آموختم. پدرام هنوزدرترکیه اجرا وظیفه میکرد که حبیب اله بچه سقا به پادشاهی رسید. سفارت بنابرعدم پرداخت معاشات وکرایه مسدود و پدرام نزد سفیرغلام نبی خان چرخی در سفارت افغانستان به ماسکو رفت. من و مادرم غرض تداوی به فرانسه رفته پس از۴ ماه به پدرام پیوسته؛ یکسال را درسفارت نزد غلام نبی خان ماندیم. نا گفته نماند که غلام نبی خان با ما و دیگر دیپلوماتها و افغانهایکه نزد وی رفته بودند همه جانبه کمک نموده و با محبت وصمیمیت با آنها بر خورد مینمود.

زمانیکه نادرخان پادشاه شد دیپلوماتها به کشورخواسته شدند. زمانیکه آنها به سرحد رسیدند پاسپورت هایشان قید میشد. پدرام چون به حرفهای نادرخان باورنداشت ما را درمسکو گذاشته خود راهی افغانستان شد.اورا از کار دپیلوماتیک اخراج و به زندان افگندند. مادرم مرا درمکتبی که به زبان المانی تدریس میشد شامل ساخت.معلمین این مکتب را المانی های که از دست هیتلرفرار کرده بودند و روس های که در المان تحصیل نموده  بودند، تشکیل میداند. بعداً دولت شوروی تصمیم به بستن این مکتب گرفت. همچنان به مادرم گفته شد درصورتیکه از تابعیت افغانی اش صرف نظرنموده و تنها تابعیت روسی اش را حفظ کند، میتواند درشوروی زنده گی نمایید ؛ در غیران باید شوروی را ترک کند. پدرام هنوز در زندان در شرایط دشواری به سرمیبرد. سال یک و یا دوبار چند کلمه در کاغذ سکرت نوشته توسط دوست و آشنایی برای مادرم میفرستاد. باری مادرم اطلاع گرفت که پدرم اعدام شده است. این خبر مادرم را سخت بیمارو پریشان ساخته بود، خوشبختانه بعد ازمدتی شخصی نامه ای از پدرم آورد و مطمین شدیم که پدرم هنوز زنده است.

من ۱۴ سال داشتم که با مادرم از راه هرات داخل افغانستان شده و برای اولین بارخانم نایب الحکومه هرات مرا چادری پوشانید.درکابل آمده شامل مکتب مستورات شدم. در این مکتب ۴سال اول برای خواندن، نوشتن ومضامین محدود دیگرتخصیص یافته بود و سه سال دیگر به درس ها قابلگی. زمانی هاشم خان در دیداری که درمسکوبا ما داشت، با من به فرانسوی صحبت میکرد. وی ازمن انتقاد کرده گفت، دخترافغان  هستی وهنوزفارسی نمیدانی.وقتی بکابل آمدیم در حالیکه پدرام در زندان بود هاشم خان برای من و مادرم ۹۰افغانی معاش تعین کرد و شرط گذاشت که من باید فارسی یاد بگیرم. من که به مطالعه عادت داشتم دنبال کتاب  و یا مجله ای میگشتم که متاسفانه در کابل میسر نبود. وقتی به مکتب رفتم بی نهایت خوشحال بودم در مدت سه ماه فارسی را کاملا آموخته با دختران همصنف ام فارسی صحبت می کردم. 

 ګفت و شنود با محترمه داکتر مسعوده قاضی وزیری چهره شناخته شده ای علم و ادب، شاعر توانا و نویسنده ورزیده:

مصاحبه کننده: انجنیر عبدالقادرمسعود

داکتر مسعوده قاضی وزیری شخصیت فرهیخته، ګرانمایه، مهربان و صمیمی، نویسنده ورزیده و پرکار با اندیشه های روشنګرانه و میهن دوستانه، شاعر نازک اندیش و شرین کلام شعر و ادب زبان دری-فارسی است.او توانسته است با قلم، دانش، فهم و ذکاوت خویش به وسیله آثار و اشعار ناب خود مشعل پر جلال شعر و ادب را فروزان نګهدارد. محترمه مسعوده قاضی وزیری در دیار غربت و مهاجرت و دوری از وطن با کار ها و فعالیت های مفید و پر ثمر در آثار پر بها و اشعار زیبای خود افکار و اندیشه های سالم، احساسات و عواطف انسانی خود را به طور آګاهانه، با احساس مسوولیت پاک وطنی و ملی که دارد درمورد وطنش، رنج و مصیبت های که امروز هموطنان ما دامنګیر آنست اظهار نموده است.

محترم نورالدین همسنګر نویسنده برجسته، سخنور آګاه، ادیب و شاعر مبتکر و شرین کلام در یکی از نوشته های خود در مورد شخصیت ادبی، سیاسی و اجتماعی داکتر مسعوده قاضی وزیری چنان میفرماید:

((.... داکتر مسعوده قاضی وزیری یکی از بانوان پرکار و سخت کوش با حضور فعال و گسترده در فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و غلبه بر دشواری های سنگین و نفسگیر زندگی توانسته است راه خود را بسوی دستیابی به آرزو های بزرگ انسانی باز نماید.

از آنجاییکه فشار های گونه گون اجتماعی برخاسته از جامعه ی سنتی و مرد محور بر طبع لطیف و روان حساس زنان رنجدیده کشور ما اثر ژرف و ناگوار گذاشته است، میتوان آنرا در رویکرد های حساسی و عاطفی زنان شاعر از جمله در سروده های بانو وزیری نیز به وضاحت مشاهده نمود.

یکی از مشخصه های بارز شعر او تبلور و بیان درد های توان سوز ناشی از مهاجرت، تنهایی و آواره گی و دوری از وطن است که در سخنان بسیاری از شاعران ما سایه افگنده است.

ازسوی دیگر درون مایه سروده های بانو وزیری مملو از تخیل عالی، مهربانی، آزادگی و گاهی هم بیم و امید های فراوانی است که شعرش را از دیگران متمایز می سازد.

درهمه داشته های وی بیان واقعیت های ملموس زندگی در قالب سروده های دلنشین با تازه گی های لازم جا گرفته است.

وقتی میگوید:

تو در من آتشی هستی فراموشت نخواهم کرد

به گلدانم گلی هستی فراموشت نخواهم کرد

و یا در سروده نیمایی:

گاه در اوج تمنای خیال

بر رخ خاطره ها

روی تو را میبینم

چه دلگیرم کرد گردش ثانیه ها

غربت خفته درین قافیه ها.

و یا هم

ای آسمان زیبا ،امشب دلم گرفته

از های و هوی دنیا، امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان نشسته

باید شود هویدا امشب دلم گرفته.

سکوی پروازش در هنر شعر پر پهنا و چشمه سار پر زلال سروده های دلکش او درکام علاقمندانش گورا باد.))

واقعن خدمات فراوان و روشنګرانه، مفید و مثمر داکتر مسعود قاضی وزیری در غنامندی و شګوفایی شعر، ادب و فرهنګ کشور ما قابل تمجید و ستایش است.

محترم دستګیر نایل نویسنده ګرانمایه، شاعر مستعد، مرد سخن و ادب و داستان نویس ورزیده در یکی از نوشته های خود در مورد شخصیت علمی و ادبی داکتر مسعود قاضی وزیری چنان میفرماید:

((...ډاکتر مسعوده قاضی وزیری، دختر قاضی عبدالرزاق و در یک خانواده ی روشنفکر دینی بدنیا امده است.تعلیمات ابتدایی و لیسه را در لیسه رابعه بلخی و دارالمعلمین سید جمال الدین به پایان رسانیده و تحصیلات عالی خود را در کشور های پاکستان ، هندوستان و ناروی در رشته ی ( روابط بین الملل ) ختم کرده است.به زبان های پشتو، فارسی، انگلیسی و نارویژی تسلط کامل دارد.

بانو وزیری، زن چند بعدی است.در نیم رخی، از فعالان نستوه و دایم الفعال فرهنگی، سیاسی و از مدافعان جدی حقوق زن در حلقات سیاسی فرهنگی کشور ما است.

و در نیم رخ دیگر، بانو وزیری شاعر و نویسنده ی متعهد هم است.شعر های بانو وزیری حاوی پیام های عاشقانه و حماسی و اخلاقی است.گزینه ای از سروده هایش زیر عنوان ( لاله ء سیاه) اقبال چاپ یافته اما به نسبت گرفتاری ها بقیه ئ نوشته ها و سروده هایش تا هنوز به زیور چاپ آراسته نشده است. بانو وزیری بیشتر در قالب های اوزان عروضی مانند غزل شعر می سراید و گاه هم به اوزان نیمایی طبع آزمایی کرده است. غزل های بانو وزیری از متانت، پختگی و صناعات بدیعی برخوردار است.ترکیب ها و استعاره های نو و بدیع در آثارش به فراوانی خوانده می شود.به این دو نمونه از اشعار او در وزن عروضی و نیمایی می بینیم که با چه پختگی و روانی احساس درونی خود را به تصویر کشیده است:

_ تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد به گلدانم گلی هستی فراموشت نخواهم کرد مرا جان تا بجان باشد ، به عشقت کوهِ سنگینم تو ای شهزاده ی عشقم ، سیه پوشت نخواهم کرد

این هم نمونه ای از شعر آزاد نیمایی او:

_ گاه در اوج تمنای خیال بر رخ خاطره ها،

روی تو را می بینم

و چه دلگیرم کرد ، گردش ثانیه ها

غربت خفته در این قافیه ها ،

سایه هایی که جدا افتادند

اشک هایی که در ان حسرت سرد ؛

ساده جان می دادند....

برای بانو وزیری پیروزی های بیشتر آرزو می کنم.))

به خاطری معرفی و شناخت بیشتر و بهتر محترمه داکتر مسعوده قاضی وزیری توجه شما عزیزان، دوستان و علاقمندان علم، شعر و ادب را به این ګفت و شنود جلب مینمایم.

محترمه داکتر قاضی وزیری سلام های مرا بپذیرید،اجازه دهید پرسشهای خود را آغاز نمایم.

محترم انجنیر عبدالقادرمسعود نخست از همه درود و سلام خود را خدمت شما دوست عزیز و بزرګوار و همه دوستان و علاقمندان تقدیم میدارم. از شما سپاسګزارم، بفرمایید من در خدمتم.

مسعود: محترمه داکتر مسعوده قاضی وزیری نظر به شناختی که از شما دارم، شما در دنیای علم، ادب، شعر و شاعری به حیث ادیب آگاه، شاعر با استعداد و ورزید معرفی هستید. بگذار یک بار دیگر هموطنان ما در داخل و خارج از سرزمین باستانی و مدنیت پرورما با شخصیت علمی، ادبی و هنری شما بیشتر آشنا شوند.

پس مهربانی نموده در مورد زندگی علمی، هنری، ادبی، فرهنگی و شخصی خود به طور مختصر معلومات ارایه نماید.

مسعوده وزیری: مسعوده قاضی ، فرزند عبدالرزاق قاضی در یک خانواده ی متدین و روشنفکر دیده به جهان کشوده ام. تحصیلات ابتدایی و عالی را در لیسه ی رابعه بلخی و عالی را در دارالمعلمین سید جمال الدین افغانی به پایان رسانیده ام.پس از فراغت به حیث اموزگار و اندکی بعد مدیر لیسه ی عالی ابوالقاسم فردوسی شدم.در کنار خدمات تعلیمی و اموزشی برای نسل جوان کشور ، در صف جنبش ازادی بخش زنان برای تحقق دموکراسی و عدالت اجتماعی و بویژه حقوق زنان بمبارزه اغاز کردم. در سال های پسین که جنگ های تنظیمی در افغانستان اغاز شد، خانه ی ما هدف راکت های دشمن قرار گرفت و با خانواده ام به پاکستان مهاجر شدم. در شرایط دشوار مهاجرت هم آرام و بی تفاوت نه نشسته به غرض کمک به مهاجران افغان وظایف متعددی را به دوش گرفتم.

مسعود: محترمه مسعوده قاضی وزیری! شما که برای اولین بار به ژانر های علمی و ادبی دسترسی پیدا کردید، چگونه متوجه استعداد خود شدید و به هنر شعر و شاعری روی آوردید، مشوق شما کی بود، و کدام انگیزه باعث شد که به شعر گفتن آغاز نمودید؟

مسعوده وزیری: استعداد ها در شرایط خاص و در زمینه های خاص بطور خودی ظهور می کنند.و پرورش می یابند.استعداد کسبی نیست، ذاتی ، درونی و در فطرت ادمی نهفته است.انگیزه ء شعر گفتن هم یک احساس درونی و با در نظر داشت شرایط و تاثیر پذیر از اوضاع اجتماعی و زنده گی روزانه ی آدمی است.استعداد شعر سرودن در همه انسان ها نیست و از راه کسب علم و کمالات بدست نمی اید، بلکه فطری و ذاتی است.بسیار آدم های تحصیلکرده و اکادمیک هم نتوانسته اند به زور کلمات و دانستن قاعده های زبان، شعر بسرایند.برخی افراد نیمه سواد و بیسواد هم توانسته اند شعر بگویند بدون انکه تحصیل علم شعر را کرده باشند.( بانو سمنبوی هراتی) یک زن بیسواد بود شعر هایش را دیگران در کتابچه اش می نوشتند.صوفی عشقری هم تحصیلات مدرسه ای داشت و اما شعر های بلندی سروده است.علامه صلاح الدین سلجوقی بیدل شناس مشهور، بسیار کوشید شعر بسراید اما توفیق نیافت.

مسعود: نظریه پردازان ادبی، شاعران و منتقدان، تعریف‌های گوناگون و بی ‌شماری از «شعر» ارایه داده ‌اند. شما چطور شعر را تعریف مینماید و به نظر شما شعر خوب چیست؟ و شاعر خوب کیست؟

مسعوده وزیری: شعر، تعریف مشخصی ندارد.در تعریف شعر دید گاههای متفاوت وجود دارد.بره اند شعر، احساس دل است و انچه از دل بر خیزد، لاجرم بر دل نشیند.ملک الشعراء بهار گفته است ( شعر ان باشد که خیزد بر دل و جوشد به لب // باز بر دل ها نشیند هر کجا گوشی شنفت ) برخی هم گویند که شعر بیان درد ها و حقایق بیرونی اند توسط احساس درونی و با کلمات موزون گفته میشود.بشرط انکه تصاویر شاعرانه داشته باشد و پیامی را القا کند.« شکسپیر» شاعر انگلیسی گفته است : ( شعر بدون پیام، به سیب سرخی میماند که درونش را کرم خورده باشد) یعنی شعر انست که از خود پیامی داشته باشد.این سخن در تمام هنر ها مصداق دارد.قدما، در شعر عناصر خیال، قافیه و وزن را الزامی میدانند. (نظامی عروضی سمرقندی ) در کتاب چهار مقاله می گوید که شعر عبارت از سخن موزون، ُمقفی و ُمخِیل است » یعنی عناصر خیال و وزن و قافیه از ارکان مهم شعر است.سخن دوکتور زیار هم دقیق است که زبان در شعر یک عنصر هم است.همه می دانند که ادبیات و از جمله شعر، یک هنر زبانی است.که بوسیله ی زبان بیان می شود.پس زبان هم یک از ارکان مهم شعر است.

مسعود: شما با استناد سخنان نویسندګان بزرگ، در شعر الهام، خیالات، احساسات و تصاویر عاطفی را چگونه ارزیابی مینماید؟ به نظر شما سرایدن و نوشتن شعر الهام است و یا ریاضت و تجربه انسانی؟

مسعوده وزیری: در شعر سرودن،« الهام» نقش اساسی را دارد.الهام مانند وحی در شعر است همانطور که « وحی» به پیامبران است الهام هم مایه ی اصلی شاعر است.پس از الهام، عناصر خیال( تشبیه، استعاره، تمثیل ،کنایه و مانند این ها) نقش مهم را دارند.بدون رعاین این عناصر، شعر نیست، بلکه یک نثر است.این تصاویر خیال است که شعر را غنا می بخشد و بکمال می رساند.لذا شعر، هم حاصل الهام است و هم حاصل تجربه های انسان است.

مسعود: شما در سرودن شعر مناظر و تصویر سازی را چگونه ارزیابی مینماید؟ تفاوت میان تصویر و مناظر ذهنی و عینی در چه است؟

مسعوده وزیری: شعر، یعنی بیان احساس با تصاویر شاعرانه و خیال انگیز. بدون این عناصر، شعر معنا پیدا نمی کند.

مسعود: خانم مسعوده وزیری! درمورد غزل که از کهن ترین و شور انگیز ترین قالبهای زبان دری- پارسی است چگونه می اندیشید؟ تفاوت میان غزل سنتی و غزل تصویری در چه است؟

مسعوده وزیری: غزل، یکی از ژانر های مهم و زیبای شعر است.برای همین است که حتا شاعران قصیده سرا و مثنوی سرایان بزرگی چون ناصر خسرو و مولانا هم غزل سروده اند.دیوان کبیر شمس مولانا از گنجینه های بزرگ غزل در ادب فارسی است که هم عرفانی و هم فلسفی وهم عاشقانه است. غزل ها همه اش پر از تصاویر هنری و شاعرانه اند میان غزل سنتی و غزل امروز جز از موتیف های امروزی و دیروزی و صور خیال شاعر دیگر فرقی ندارند.تفاوت شعر امروز با شعر کلاسیک از لحاظ محتوی فقط در اوزان است.شعر کلاسیک تابع اوزان عروضی است.اما شعر امروز از قید اوزان عروضی ازاد است.دلیل اش این است که شاعر نوگرا می خواهد خود را از قید اوزان ازاد کند و هر انچه دلش می خواهد بگوید.تصاویر هنری شعر کلاسیک با تصاویر امروز در جاهایی فرق دارد. چون پدیده های امروزی فرق دارند.و تغییر کرده اند.وقتی فروغ فرخزاد در مصرعی میگوید: ( در اتاقی که به اندازه ی یک تنهایی است ) اگر می گفت به اندازه ی یک هکتار زمین است و یا ده متر مربع است، سخن، شاعرانه با صور خیال نمی شد.مگر تنهایی را میتوان اندازه کرد؟ مگر شاعر لایتناهی بودن را به « تنهایی» تشبیه کرده است.

مسعود: محترمه مسعوده وزیری! تفاوت میان شعر سپید، نو، آزاد و کلاسیک را چگونه ارزیابی مینماید؟ مهربانی نموده در مورد پیدایش و ظهور این اشعار معلومات ارایه نماید.

مسعوده وزیری: شعر سپید یا نو را « نیما یوسیج» شاعر ایرانی بنیاد گذاشت.نیما هم از شعر های ازاد اروپایی ها مانند فرانسوی و انگلیسی و ... اموخت و به ایران تعمیم بخشید.من، هم شعر در اوزان عروضی و کلاسیک سروده ام.

مسعود: مرحوم کاظم شیدا شاعر زبان پشتو میفرماید

مضمون د شعر لکه پیکر وي + رنګین الفاظ یې رخت او زیور وي

ورته ضرور دي دا دواړه څیزه + پیکر که هر څومره دلربا تر وي

خانم مسعوده وزیری! شما در شعر و شاعری محتوا، پیام، مضمون، عشق، محبت و زیبایی را چگونه ارزیابی مینماید؟

مسعوده وزیری: شعر همیشه با زیبایی، عشق، احساس و عاطفه همراه بوده است. عشق در هر بُعد ان چه میهنی باشد و چه عشق حقیقی و خانواده گی و فرزندان و دیگران.شعر در قالب لفظ، بیانگر معنا است. بقول بیدل : بدون لفظ محال است جلوه ی معنی // همان به کسوت اسما ببین مسما را شکل بیرونی شعر، لفظ است و شکل درونی ان معنی.تا لفظ ظاهر نشود، معنی جلوه گر نمی شود.

مسعود: به نظر شما تفاوت شعر با نثر در چه چیزی است؟ در بیداری و روشنگری ذهنیت مردم، شعر نقش و رول اثر گزار دارد و یا نثر ؟ آيا شما هم آثار منثور دارید و اگر دارید آنرا معرفی نماید.

مسعوده وزیری: تفاوت شعر با نثر، مشخص است.شعر با الهام، احساس، عاطفه و صور خیال سرو کار دارد.و نثر، سخن اشکار است در قید الفاظ. شعر در بیداری ذهن ها، و احساسات شنونده و توده ها تاثیر شگرفی دارد.تجربه نشان داده است که تاثیر شعر بر شعور و اگاهی و عواطف مردم تا چه حد اثر گذار بوده است.وقتی در اجتماع مردم، تظاهرات و گرد همایی ها شعری دلنشین و تحریک کننده خوانده شود می بینیم که بیشتر از بیانیه ها وسخنرانی های اتشین اثر می گذارد

مسعود: محترمه مسعوده وزیری! درمورد سبک و مکتبهای ادبي چگونه می اندیشید؟ هر شاعر از یک سبک و مکتب خاص ادبی پیــروی میکنـــد شما در انتخاب اشعار تان از کدام سبک و مکتب ادبی استفاده مینماید؟

مسعوده وزیری: در باره ی سبک های ادبی نظر دادن بگمانم فکر باطل و بی معنی است. سبک ادبی عبارت است از روش، طرز بیان و سلیقه ها و موتیف ها و مفاهیم خاص یک دسته از شاعران که مشخصات خودش را دارد.مثلا در سبک خراسانی بیان احساسات میهن دوستی، ازادی خواهی و رزم جویانه و مفاهیمی از این دست کار گرفته می شود.شاهنامه فردوسی نمونه ی کامل این سبک است.در سبک عراقی بیشتر مفاهیم فلسفی، عرفانی، اخلاقی و تربیتی بیان میشود و از کار برد این مفاهیم فهمیده میشود که شعر در سبک عراقی سروده شده است. اثار مولانا،سنایی ،حافظ وسعدی نمونه های انست.

مسعود: به نظر شما سمبول در زبان، ادب و شعر چه تعریف دارد، تفاوت میان سمبول های اشعار کلاسیک و معاصر در چه است؟

مسعوده وزیری: سیمبول، در شعر یک نماد است، یک نوع بیان پیچیده و تامل پذیر است که از طریق قرینه ها فهم معنی می شود. مثلا ( لاله) در شعر اقبال لاهوری سیمبول ازادی و ازاده گی است ( ابله، ) در شعر بیدل، نماد رنج و سختی کشیدن ها است و ( آیینه) نماد یا سیمبول دل است ، سیمبول تجلی نور خداست که در دل انسان جلوه گر میشود.همچنان نماد خود بینی، غرور و تکبر است.( ای ایینه منزلت مبارک باشد // کن جلوه مقابلت، مبارک باشد // امد زسفر کسی که دل با او بود // بیدل دلت اکنون مبارک باشد ) داستان « پاد شاه و کنیزک» در مثنوی معنوی،شاه و کنیز دو سیمبول از «روح» و « نفس» آدمی است.که در واقع « نقد حال» ما انسان ها را بیان کرده است.

مسعود: شما در مورد پیوند شعر و فلسفه و شاعران فلسفی چګونه می اندیشید؟ مهربانی نموده از شاعران مشهور زبانهای پشتو و دری- پارسی و اشعار برګزیده ای شان درین عرصه نام ببرید.

مسعوده وزیری: فلسفه با شعر رابطه ی گسست نا پذیری دارد.در شعر بسیاری از شاعران سایه روشن هایی از فلسفه را می توان دید.اشعار مولانا و ناصر خسرو و سنایی و رحمان بابا و خوشحال خان ختک نمونه های ان را میتوان دید.

مسعود: به نظر شما تعریف اسطوره در ادب و شعر چیست؟ تفاوت میان اسطوره و سمبول را چگونه ارزیابی مینماید؟ مهربانی نموده از آثار ادیبان و شاعران مشهور و معروف زبانهای پشتو و دری- پارسی درین عرصه نام ببرید.

مسعوده وزیری: اسطوره، قصه ها و روایات کهن و قهرمانی های شخصیت ها عینی و یا ذهنی در میان مردم است. که بتاریخ پیوسته اما در ذهن ها باقی مانده اند.اسطوره ی « سیزیف» در قصه های کهن یو نانی ها و « خشم آشیل» اسطوره ی (توفان نوح) در ادیان ابراهیمی و اسطوره ی ( رستم) در شاهنامه فردوسی از اساطیر مهم تاریخ اند.هر قوم و ملتی در طول تاریخ حیات برای زنده نگهداشتن هویت خود اسطوره سازی می کنند.یکی اسطوره ی مبارزات ازادی بخش می شود و دیگری اسطوره ی فرهنگ و هنر .در افغانستان قرن بیستم و بیست و یکم نیز مردم و هر قوم اسطوره هایی برای خود ساخته اند.حال انکه این اسطوره ها برای مردم و قوم دیگر اسطوره شناخته نشده است.مثال هایش بسیار روشن است و نیازی به نام بردن ندارد.

مسعود: در ادبیات پشتو و دری - پارسی اشعار حماسی و اشعار تراژدی را چگونه ارزیابی مینماید، به نظر شما کدام شعرا درین قسمت زیاتر درخشیده اند؟ لطف نموده نمونه از کلام آنها را بنویسد.

مسعوده وزیری: مهم ترین اشعار حماسی را در شاهنامه ی فردوسی می توان خواند.شاهنامه تراژدی های فراوانی هم دارد که در زبان ها همیشه جاری است.کشتن( سیاوش) بدست افراسیاب و (سهراب) بدست رستم یکی از ان تراژدی ها اند.

مسعود: امیرخسرو دهلوی شعر را به عروس تشبیه کرده و نغمه را زیور آن دانسته است. آنها میفرمایند:

نظم را حاصل عروسی دان و نغمه زیورش

نیست بی عیب اگرعروس خوب بی زیور بود

شما در مورد رابطه میان شعر و موسیقی و تاثیر آنها بالای یکدیگر چگونه می اندیشید.

مسعوده وزیری: امیر خسرو درست گفته است که شعر « عروس» سخن و زبان است.زیرا زیبایی هر زبان در شعر ان زبانست.

مسعود: اشعار تصوفی و عرفانی را چګونه ارزیابی مینماید؟ مهربانی نموده نمونه های از اشعار تصوفی و عرفانی شاعران مشهور و معروف زبان های پشتو و دری را با ما شریک سازید.

مسعوده وزیری: اشعار عرفانی و تصوفی حاصل شرایط ان زمان است.عرفان، پل وصلی است میان اهل فقه و حدیث و مکتب و دانش ان زمان عرفان کوشید تا مدرسه و مدرنیته را باهم اشتی بدهد و راه رسیدن به حقیقت را اسان بسازد.مانند مذهب سختگیر و تعبدی نباشد.زیرا فقه و حدیث با دانش همان عصر در تقابل بودند.این پل اشتی پذیری و همدیگر پذیری را عرفان بنیاد گذاشت.تا انسان ها مسالمت و در صلح و اشتی زنده گی کنند.اثار سنایی و مولوی و حافظ و رحمان بابا و پیر روشان ،نمونه ی کامل این مدعا است.

مسعود: تعدادی از پژوهشگران برین عقیده اند که حضرت ابوالمعانی بیدل در شناخت عرفان و معنویت از جمله ادیبان و شاعرانی است که با آثاری مفید و توانای خود نقش برازنده ومثمری به جا گذاشته است. شما درین مورد چگونه می اندیشید؟

مسعوده وزیری: میرزا عبدالقادر بیدل، از شاعران و عارفان طراز اول شعر و ادب زبان فارسی است. بیدل در سبک هندی، خود صاحب یک مکتب است که صد ها شاعر پس از بیدل از مکتب او پیروی کرده اند.( صور خیال) در شعر بیدل ، از جمله مفهوم ( ابهام) نسبت به هر شاعر فارسی زبان برازنده تر و پیچیده تر است. به همین سبب است که بسیاری ها بیدل را شاعر مشکل پسند دانسته اند. خود بیدل نیز اشعار خود را بلند مرتبت تر از دیگران گفته و درک معنی شعر او را « سهلِ ممتنع» خوانده اند.بیدل گوید: _ ز فرق تا قدم افسون حیرتی، بیدل // کسی چه شرح دهد معنی مگوی تو را _ اگر ز ملک عدم تا وجود، فهم گماری // به جز کلام تو بیدل، دگر کلام نباشد

مسعود: مهربانی نموده از کارکرد های علمی، ادبی، هنری، سیاسی و اجتماعی تان و از تقدیر نامه هایتان که از جانب ارگانهان معتبر و خدمتگزاران علم، ادب و فرهنگ بدست آورده اید نام ببرید؟

مسعوده وزیری: فعالیت های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی من : در شرایط مهاجرت هم من بیکار نه نشستم و به کار های خدما تی و اجتماعی زیادی مصروف شدم.

-کارمند منیجر موسسه ی دبلیو اف پی ( پروگرام جهانی مواد غذایی پاکستان ) بودم.

-دفتر ( انجیو) بنام پروگرام تعلیمی و تربیتی برای زنان مهاجر افغان ایجاد کردم

-ایجاد پروژه ء بوریا بافی برای زنان در ولایت خوست.

-ایجاد پروژه ء توزیع تخم های اصلاح شده در ولایات بغلان و جلال اباد.

-توزیع کمک های خیریه از طریق نهاد خدمت گذاران کابل که ریاست زنان انرا بدوش داشتم.

-ایجاد شبکه های نشراتی رادیو برای اولین بار به زبان های دری و پشتو در شهر ( اسلو) پایتخت ناروی زیر پوشش نشراتی در کشور های سکندناوی و دهها نهاد خیریه و کمک رسانی دیگر.که در این مختصر نمی گنجد.

-در سال 1397 کاندید مستقل حزب متحد ملی افغانستان و مردم ولایت کابل در دوره ء 17 شورای ملی بودم که در اثر تقلب های گسترده حکومت به پار لمان راه یافته نتوانستم.

-در سال 2015 به حیث مشاور حقوق بشر وزارت داخله ایفای وظیفه کردم.

-به مدت دهسال کارمند دیپلوماتیک اتحادیه ی اروپا و منحیث مسوول تیم نظارتی در کشور های اسیای میانه کار کردم. در کنار خدمات ، تحصیلات خود را نیز در جریان مهاجرت در کشور های پاکستان، هندوستان و ناروی در رشته ی ( اصول روابط بین الملل) تا سطح دوکتورا به پایان رسانیدم.به زبان های پشتو، دری، اردو وانگلیسی و نارویژی تسلط کامل دارم. افزود بر این وظایف و خدمات یاد شده، با قلم و اندیشه و فرهنگ هم سرو کار داشتم.شعر های حماسی اجتماعی و عاشقانهء فراوانی سروده ام.که تعداد ان به بیش از هزار قطعه می رسد.اما بدلیل دشواری هایی که فرا راهم بود نتوانستم انها را به زیور چاپ بیارایم.تنها یک دفتر شعرم بنام ( لاله ء سیاه ) با تیراژ یک هزار نسخه اقبال چاپ یافته است.این هم چند نمونه از اشعارم خدمت تان تقدیم می کنم: + تو در من آتشی هستی که، خاموشت نخواهم کرد // به گلدانم گلی هستی، فراموشت نخواهم کرد

مرا جان تا به تن باشد، به عشقت کوهِ سنگینم // تو ای شهزاده ی عشقم، سیه پوشت نخواهم کرد

چنان رشکی به دل دارم که هر جنبنده ی اطراف // به جز خود هیچ موجودی را، هما غوشت نخواهم کرد

++ شعری هم در اوزان نیمایی ( آزاد)

گاه در اوج تمنای خیال // بر رُخ خاطره ها، روی تو را می بینم و چه دلگیرم کرد // گردشِ ثانیه ها // غربت خفته در این قافیه ها سایه هایی که جدا افتادند // اشک هایی که در ان حسرتِ سرد ساده، جان می دادند. // کاش دنیای تو را می دیدم // مگر انجا که تویی // با همان کلبه ی درویشی مان فرقش چیست ؟ // کاش چشمان تو را // تا ببینیم تو چه دیدی و گذشتی از عشق // کاش دنیای تو را می دیدم !

غزلی هم در اوزان عروضی ( کلاسیک) ای اسمان زیبا، امشب دلم گرفته // از های و هوی دنیا، امشب دلم گرفته یک سینه غرقِ مستی، دارد هوای باران // از این خرابِ رسوا، امشب دلم گرفته امشب خیال دارم، تا صبح گریه کردن // شرمنده ام خدایا! امشب دلم گرفته خونِ دلِ شکسته، بر دیده گان نشسته // باید شود هویدا، امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو // ُپر کن بجانِ مولا ، امشب دلم گرفته گفتی خیال بس کن، فرامیشت، متین است // فردا به چشم، اما؛ امشب دلم گرفته

طی سال های اخیر کتاب دیگری زیر عنوان ( اصول روابط بیت الدول) دارم که آماده ی چاپ است.متاهل هستم سه دختر و یک پسر دارم که پسرم افسر ارتش ناروی است دو دخترم دکتر اند و یکی ان هنوز محصل است.

مسعود: محترمه مسعوده وزیری! در باره تعهد، رسالت و مسؤولیت در ادبیات و هنر های گوناگون چگونه می اندیشید؟ شما منحیث چهره سیاسی، علمی، ادبي و فرهنگی تعهد، رسالت و مسووُلیت یک هنرمند، ادیب، شاعر و نویسنده را در دنیای علم، ادب و هنر چگونه ارزیابی مینماید؟

مسعوده وزیری: یکی از وظایف مبرم شاعر، سیاست مدار و نویسنده و فعال سیاسی متعهد بودن به مردم و کشور خود است.شاعر بدون رسالتمندی، شاعر نیست، یک ناظم و مداح است.و مرا فقر، رنج و ستم های فراوانی که نظام های حاکم در جامعه ی ما روا داشته اند، به عرصه ی سیاست کشانیده است.تا برای تحقق ازادی، عدالت اجتماعی و تامین حق شهروندی مبارزه کنم.راه نجات مردم خود از این نا هنجاری ها ، رنج ها و بیعدالتی ها را در اتحاد و همبستگی مردم و دفاع جانانه از حق مشروع انها می دانم.بدون مبارزه و همبستگی ملیونی مردم راه نجاتی وجود ندارد .بیدل میگوید: از فلک بی ناله، کامِ دل نمی آید بیرون // شهد خواهی اتشی زن، خانه ء زنبور را .

مسعود: خانم مسعوده وزیری! در اوضاع و احوالی که کشور در آتش جنگ و تروریسم میسوزد و در حالی که تقابل باورها و اندیشه ها و نفاقهای قومی و زبانی و مذهبی - که قربانیان زیادی گرفته است – بیداد میکند، پیام تان به حیث یک شخصیت با احساس، وطندوست، سیاسی، علمی و ادبی به هم میهنان ما و به خصوص به سیاسیون، نویسندگان، ادیبان، شاعران و علاقمندان و دوستداران علم، ادب و فرهنگ چه است؟

مسعوده وزیری: دوست گرامی آقای مسعود!

گرچه محتوی پرسش شما یک بحث کلان است!

درحد توان کوشش میکنم چند سطری به طور خلاصه بنویسم.

- اوضاع واحوال هر کشوری از لحاظ ژئو پولوتیک در شرایط مختلف ودر زمان مختلف با در نظر داشت سنت‌های جامعه ،فرهنگ ،ومذهب، سیاست ،اقتصاد وسنت گرائی فرق می‌کند.

اما در کشور عزیز ما افغانستان از سال های متمادی خاصتآ در پنج دهه اخیر روشنفکران واهل فرهنگ وسیاسیون گرایش های چپ افراطی و راست افراطی در پهلو ی هم و در هم بودن با جنبش های ملی و دموکراتیک تا ساختار یک جمهوری دموکراتیک تلاش کردند.که همیشه در طوفان سیلاب های گل آلود مذهبی به کمک کشور های همسایه با موجودیت فقر، و بی سوادی که یک اصل جرم و جنایت است. برای منافع کشور های شان با استفاده از دو اصل فوق ‌الذکر جامعه مذهبی و سنت گرا ما را از لحاظ تبعیضات طبقاتی، جنسیتی، و مذهبی به جزایر و فرقه های سیاسی و با استفاده از دین و مذهب علاوه بر اینکه تجزیه درونی ملیت های با هم برادر نمودند تا بتوانند از این فرمول در حفظ منافع کشور های خود بر کشور ما سلطه ء استبداد و استعمار را محکم نمایند.

در کشور در نخست بر فرهنگ ما و بعد بر اقتصاد ما حمله کردند و آهسته، آهسته طی بیشتر از نیم قرن غلامان حلق به گوش را با استفاده از سلاح برنده دین و مذهب (از شروع حکومت شاه امان الله غازی ) سرمایه گذاری نمودند از ایشان در طیف سیاست رهبران سیاسی ساختند. و بعد از مسلح کردن آنها ایشان را بنام جهاد به مفهموم اینکه اسلام در خطر است و افغانستان یک جامعه ( کفری ) است در گرایش های مذهبی و ملیتی از یک بی سواد در دسته های مذهبی و ملیتی رهبر ساخته و در برابر ملت بیچاره و بخشی سیاسیون و فرهنگیان و جنبش های ملی و دموکراتیک بنام جهاد خون ریختند و برای تحکیم قدرت های شان از هیچ نوع ظلم و استبداد تا تجاوز بر زنان و کودکان و حریم کشور ما دریغ نکردند.

اما در موضع خودم که شما مرا منحیث یک شاعر ،نویسنده، ادیب، و سیاستمدار قلمداد کرده اید. بزرگ منشی نموده اید از شما سپاسگذارم چه من تا هنوز من خود را در آن جای مقدس عالمانه، فرهنگی و سیاسی نمیبینم براینکه راه دور و درازی در بیش رو برای انجام بسا وظایف و رسالت تاریخی در پیش رو دارم.

موضع من در قبال کشورم در مبارزات من در محوطه مکتب سیاسی ام در یک خط صرا ط ا لمستقیم و سائر سازمان های اجتماعی و جامعه مدنی کاملآ روشن بوده که هدفم خدمت به خلق زحمت کش و رنجدیده افغانستان است.

- و پیام من برای ملت رنجدیده افغانستان و هم برای فرهنگیان سیاسیون روشنفکران و جامعه مدنی با حفظ حرمت این است،که جز اتحاد و همبستگی این نهاد ها و تربیه ای نسل جوان از راه آموزش و پرورش تا سرحد انفرادی برای به پیروزی رسانیدن حاکمیت قانون و مردم سالاری علیه یک اجتماع بی قانون راه دگری وجود ندارد . ما رژیم های فرمایشی و برونی و غلامان را طی تاریخ کشور تجربه کرده و آزموده ایم.

که آزموده را آزمودن خطا و جفا و خیانت است. چونه دود و آتش با آب سرد خاموش می‌شود مردم زخمی و وطن سرفراز را دگر نباید بگذاریم با افتخاراتش بمیرد و به زباله دان تاریخ سپرده شود، این اتحاد و همبستگی است که مارا به منزل مقصود میرساند. این وظیفه و رسالت همه فرهنگیان، سیاسیون ،و روشنفکران و جامعه مدنی است که با سلاح قلم برای آگاهی دهی قشر جوان روشنفکر سرمایه گذاری و خدمت نمائيم.

مهمتر از همه این رسالت تاریخی همه ای ما خاصتآ روشنفکران که در خارج از کشور که زیر آتش خون پاره و تحت سلطه یک اجتماع بی قانون نیستند، و از هرگونه آزادی های سمعی و بصری و تظاهرات تا دموکراسی های فردی، اجتماعی و حقوقی برخوردار و در اختیار دارند استفاده کرد.

- راه معرفت و پرورش من در نخست فامیلم استادان و بعد آن مکتب سیاسی ام بوده که که در آن پرورش و آموزش دیده و تا هم اکنون افتخار آنرا دارم.

در بالاتر از توان خود با پای ایستاده به خود چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور که آنرا کافی نمیدانم از لحاظ مادی و معنوی در خدمت مردم خود بوده ام.

                                                                                                   با حرمت فراوان: انجنیر عبدالقادر مسعود19-8-2023

پرسیدم: وقتی به کابل آمدید در کجا و با کی زنده گی میکردید؟

گفت : دو سال اول با دوستان ، چون با معاش ۹۰ افغانی دشوار بود خانه مستقل بگیریم؛ بعد از دو سال مادرم به کمک دوستان توانست شاگردانی پیدا نماید که در بدل پول برایشان فرانسوی درس میداد. ما توانستم که یک خانه را در بدل ۴۵ افغانی در چهارباغ به کرایه بگیریم و کاکایم علی احمد خان با ما زنده گی میکرد. پدرام در زندان ارگ بود که نسبت به همه زندانیان درشایط خیلی دشوار بسر میبرد.بعد از آمدن بکابل دوسال تمام مصروف دادن عریضه و درخواست به خاطر ملاقات با پدرم بودیم تا بلاخره موفق به دریافت اجازه شده به ملاقات پدرم رفتم  .دو ساعت را همراهش سپری کردم. دیدار پدر در سال ۶-۸ بار بعد از پیمودن همین پروسه ، وارایه ده ها عریضه و درزدن ده ها در میسرمیشد .چون تنها یک عضو فامیل اجازه ملاقات می یافت، بناً یکبار من و بار دیگر مادرم به دیدنش میرفتیم. چون چادری میپوشیدیم، هربارمقداری قلم، کاغذ، کتاب و روزنامه را مخفیانه برای پدرم و  زندانیان دیگربه ارگ میبردیم که بسیارخوش میشدند. چون زبان المانی بلد بودم، درمکتب مستورات با یک دوکتورالمانی همکاری میکردم. سه سال قابلگی را درمکتب مستورات خواندم اما امتحانات آخری را سپری نکردم چون نمیخواستم قابله شوم. دختران فارغ التحصیل مکتب قابلگی را به شهرها و ولایت دیگر تعین میکردند. این مساله سبب میشد که بسیاری از دختران بیکار ودر منزل بنشینند؛ زیرا خانواده های شان اجازه رفتن به محلات رل نمی دادند.زمانیکه مکتب ملالی از مستورات جدا شد (مستورات تنها مکتب قابلگی ماند) ، به صفت معلم درمکتب ملالی مقررشدم . درآنزمان ۱۹ سال داشتم و مضامین فرانسوی و ریاضی را تدریس میکردم و دو سال دراین مکتب مصروف تدریس بودم. در سال ۱۹۴۶مدیرمکتب مادام شکور(خانمی فرانسوی که شوهراش افغان بود ) و مدیراداری عزیزالرحمان بودند که هر دو  با من رابطه خوبی نداشتند. عزیز الرحمان خان همیشه به آمرین یادآورمیشد که موجودیت دختر یک زندانی سیاسی درمکتب خطرناک است ومیتواند در تغیر اذهان وافکار شاگردان نقش داشته باشد. با آنکه درهمین سال به مرض ملاریا گرفتارشده و سخت بیماربودم، کوشش میکردم به وظیفه ام رسیده گی نموده  و بهانه ای برای برطرفی ام نداده باشم.با آنهم در رخصتی های زمستانی بود که مکتوب برطرفی ام را دریافت کردم.   

پدرم در سال ۱۹۴۶ در اثر فیصله ملل متحد از حبس رها شده و بعد از سه ماه ، درماه جنوری به صفت معاون آقای بینوا شامل کارشد. دوعامل درمقرری پدرم نقش داشت : اول پدرم پنج زبان خارجی را میدانست و کمتر کسی شرایط پذیرش به این وظیفه را پوره میکرد؛ دو اینکه محترم رشتیا که رقیه جان خواهرش ازدوستان صمیمی من بود، کمک زیاد نمود.

وقتی پدرم از زندان آزاد شد، دوستان زیادی با هدایا و خوردنی های با مزه بدیدنش می آمدند. در یکی ازروزها وقتی آخرین مهمان منزل ما را ترک گفت؛ ساعت ۶-۷ شام بود که پدرم از مادرم خواست تا با هم به سینما بروند.ما در آن زمان یک خدا داشتیم و یک سرک اسفلت و یک سینما ( سینما کابل ). این سینما در هفته ای ۴روز فیلم های هندی و  ۳روز فیلم های امریکایی و انگلیسی نمایش میداد وسالهای بعد فیلم های فرانسوی و المانی هم به نمایش گذاشته میشد. وقتی فهمیدم انها به سینما میروند از انها خواستم مرا هم باخود ببرند. مادرم خوش نبود پدرام راضی اش ساخت. وقتی چراغ های داخل سینما خاموش شد چادری ام از سرکشیده هرسه ما داخل سینما شدیم . من نمیدانستم که در وسط فیلم تفریح وجود دارد. مصروف دیدن فیلم بودم که دفعتاً فلم ایستاد و چراغ ها روشن شد ویکتعداد از دوستان و آشنایان پدرام مرا دیدند و در ختم فیلم با اشارت و تکان دادن سرکار؛ پدرام را بخاطر آوردن من به سینما تشویق میکردند.ظاهرشاه به پدرام پیام فرستاد ، کاری که دیگران کرده نتوانستند، شما توانستید. بار دیگرکه به سینما رفتیم شاه محمود خان را با دخترانش درآنجا دیدم . دخترانش از جمله شاگردانم بودند اسم یکی شان نذیره بود اسم دیگرش را به خاطر ندارم.

پرسیدم: بعد از مکتب ملالی چه کار میکردید؟

گفت:  ترجمانی، نوشتن مضامین برای روزنامه ها و مجلات.

پرسیدم :چه نوع مضامین می نوشتید ؟

گفت : بیشتر سیاسی.

پرسیدم :چرا ؟

گفت : دلچسپی ام دراین عرصه بود.هدف من از این نوشته ها روشنگری در بین زنان و انتقاد از عملکرد حاکمان جامعه بود.

پرسیدم : در کدام روزنامه و اخبار مضامین تان بنشر میرسید؟

گفت : وطن، ندای خلق وانیس . بیشتر درانیس که اخبار موردعلاقه ام بود.

گفتم : در مورد اشتراک تان در تظاهرات ضد دولتی کمی صحبت کنید.

گفت : با پدرم همیشه در تظاهرات شرکت میکردیم. درسال ۱۹۵۰ از راه اندازی مظاهره وسیعی اطلاع یافتیم .ما  دراپارتمانی در جاده میوند زنده گی میکردیم؛ قرار شد که در روز مظاهره وقتی مظاهره چیان به جاده میوند میرسند به آنها بپیوندیم .از اپارتمان خود جاده میوند را نگاه میکردیم و منتظر بودیم .لحظه به لحظه به تعداد پولیسان افزوده میشد. بیشتر از ۳۰۰۰ نفر در این مظاهره اشتراک نموده بودند. درست لحظه ای که مخواستیم منزل را ترک کنیم  که یک پسر ده- یازده ساله نزد ما آمده اسم پدرم را پرسیده گفت؛ به شما کسی پیام فرستاده که از منزل بیرون نشوید. پولیس با لت و کوب مظاهره چیان شروع به دستگیری افراد نمودند. سه روز بعد یاور ظاهر شاه به منزل ما آمده اطلاع داد که حق بیرون رفتن از منزل از من سلب و در خانه نظربند میباشم . مدتی بود که در رادیو کابل کار میکردم ، اعلانات و بعضاً مضامین ۱۵ دقیقه ای را میخواندم.چون لهجه روسی داشتم سهم بیشتر برایم در رادیو نمی دادند.همزمان با نظر بند از این کار هم اخراج شدم.

پرسیدم: در زمانیکه در منزل زندانی بودید چه کار میکردید؟

گفت :این زمانی بود که کار نوشتن « پرده نشینان سخنگوی1» را شروع کرده و مسوولیت صفحه زن در مجله ژوندون را داشتم. کارهای     تر جمه را هم انجام میدادم.

درسال ۱۹۵۲ سعید نفیسی نویسنده نامورایران به افغانستان سفرکرده خواست مرا ببیند. وقتی بدیدنم آمد. یک جلد دیکشنری انگلیسی به فارسی را برایم تحفه داد. ( خانم ماگه آن دکشنری را تا هنوز با خود دارد ـ وحیده)  نفیسی از وضعیتی که من در آن قرار داشتم خیلی متاثربود و میگفت؛ دولت افغانستان چطور میتواند یک خانم فهمیده را زندانی منزل کند درحالیکه خود عضوسازمان ملل متحد است و باید به فیصله های ان مبنی دموکراسی و حقوق بشر احترام بگذارد.در دیداری که با داود خان داشت ازوی تقاضا کرده تا برای من و پدرم اجازه سفر به ایران و پاسپورت بدهند. گرچه به ما پاسپورت داده شد ، اما از سفر به خاطر خطرات که شاید درپی میداشت خود داری کردیم.در همین سال بازهم یاورعلیحضرت خبر آورد ؛ در صورتی که چادری بپوشم از منزل بیرون رفته میتوانم. گرچه مادرم خوش بود مگر من و پدر سخت مخالف چنین شرطی بودیم.

در سال ۱۹۵۵ یکتعداد از انجینران روسی به خاطر کاراسفلت سرک های کابل ، بکابل آمدند و شاروالی کا بل به ترجمانی که به زبانها روسی و دری تسلط کامل داشته باشد ضرورت داشت. این خبر را از طریق معاون شاروال دریافت و این کار را قبول کردم و به تصمیم خودم بدون چادری از منزل خارج شدم.

پرسیدم: انگیزه تان درکار نوشتن کتاب پرده نشینان سخنگوی چه بود؟

گفت: هدفم معرفی زنان دانشور وهم اینکه به همه ثابت سازم که زنان افغان توانمندی انجام کارها مثبت و مهم را دارند.

پرسیدم: درچه مدت کتاب را تکمیل کردید ؟

گفت: دوسال.

پرسیدم : کسانی شما را در نوشتن این کتاب کمک کرده است ؟ ایا بطور مشخص کسی است که شما ممنونش باشید؟   

گفت : بعضی از دوستان در جمع آوری ماخذ کمک کرده اند. من زحمت خودم را کشیدم.

پرسیدم: بازتاب کتاب تان در جامعه چطور بود؟

گفت : کتاب مورد دلچسپی قشرروشنفکرجامعه قرارگرفت. همچنان درهمین سال، کتاب جایزه هم گرفت. گرچه با تعصب با من برخورد نموده و جایزه اول را به من ندادند.

پرسیدم : شما که به مطالعه سخت علاقمند بودید و مدت هم از کتابخانه کلوپ فرانسوی ها کتاب میگرفتید ، بیشتر کدام نوع کتابها را مطالعه میکردید؟

گفت : از کتاب های تاریخ و سیاست خیلی خوشم می آمد و هنوز هم مطالعه میکنم.

پرسیدم : آیا کتاب کپیتال را هم خوانده اید؟ 

گفت : بلی !  

پرسیدم :چرا ؟

گفت : دراثرتشویق داکترمحمودی خواندن کپیتال را در گروپ ۵ نفری، خودم ، داکتر محمودی ، حسین بهروز و دو نفر دیگر که نام شان را فراموش کرده ام،  شروع کردیم. دو نفر، من وبهروز تمامش کردیم . البته کتاب را به انگلیسی میخواندیم و برای اعضای گروپ که انگلیسی نمی فهمیدند ترجمه میشد.

پرسیدم : با محمودی چگونه آشنا شدید؟

گفت : وقتی پدرم از زندان رها شد، بیمار بود و هم از افسرده گی روانی رنج میبرد. دوستان توصیه کردند که از داکتر محمودی کمک بگیریم. محمودی تداوی را شروع و بیشتر بمنزل ما می آمد واز جمله دوستان خوبی پدرم بود. من و محمودی همیشه درباره سیاست وتاریخ جروبحث داشتیم. پدرم هم به تاریخ بسیارعلاقمندی داشته وازتاریخ افغانستان بسیارمی فهمید به همین دلیل محترم غبار وجویا همیشه مسایل تاریخ افغانستان را از پدرم پرسیده ، با وی به جروبحث میپرداختند.

پرسیدم : آیا شما درنشست های محمودی، غبار و جویا با پدرتان شرکت میکردید؟

گفت : بلی ، من و مادرم همیشه دردعوتها و نشست ها با مردها می نشستیم. مگرخانم های شان شرکت نمی کردند. من و مادرم به اتاق زنان رفته از آنها  نیزدیدن میکردیم.

 پرسیدم: ایا عضویت کدام حزب را داشتید؟

گفت : نه ؛ نه من و نه پدرم.

پرسیدم: شما با اکثریت سیاسیون رابطه داشته و آنها دوستان فامیلی شما بودند و البته که افکار وعلایق مشترک دردوستی ها نقش دارند. بکدام دلیل شما عضویت هیچ حزبی را قبول نکردید؟

گفت: پدرم عقیده داشت که جامعه ما هنوز برای آمدن دموکراسی آماده نیست. مردم باید بیشتراز دموکراسی وحقوق شان بدانند.

پرسیدم: شما که روزگار دشواری را پشت سر گذشتانده و با پایداری ودلیری به راه تان ادامه داده اید ، میتوانید ما را در خاطرات خوش و ناخوش تان شریک سازید؟

گفت : دوران مکتب مستورات از بهترین روزها ی زنده گی ام است .باغچه مقبول، جوی آب و رفیقان خوبم را همیشه بخاطر دارم که بعد از ختم درس با دخترها یک ساعت را درمکتب با قصه ها شیرین درباغچه مکتب سپری کرده وبعدش بخانه میرفتیم.خوشبختانه من طرف پدرم رفته ام وی همیشه مثبت می اندیشید ونسبت به آینده امیدوار ومطمین بود ؛ در بد ترین حالات از شوخی و بذله گوی دست نمی کشید. من هم نمیخواهم تلخی های گذشته امروزم را خراب کند. 

1 ـ «  پرده نشینان سحنگوی » در بعضی از منابع به شکل « پرده نشینان سخنگو » نیز آمده است.

روزانه میلیون ها انسان در سراسر کرۀ زمین با اتکا بر پشتوانه های اخلاقی یک بخش از وقت گرانبهای زندگی شان را صرفِ خدمات داوطلبانه اجتماعی میکنند. فعالیت قلمی را در خدمت به روشنگری میتوان یکی از این خدمات مهم به شمار برد.

در این راستا با داکتر فرید طهماس ژورنالیست، شاعر و طنز نویس از طریق مصاحبه های فیسبوکی شان با یکتعداد فعالان حقوق زن افغان مهاجر آشنا شدم. این مصاحبه ها برای من که در آغاز سال 2014 تازه شروع به فعالیت داوطلبانۀ در جمع هیات مدیرۀ کانون هماهنگی زنان افغانستان کرده بودم، کمک بسیار خوب برای آشنا شدن بیشتر با چهره ها، دیدگاه ها، تجارب و خدمات این شخصیت های میهنی گردید. آنان با سابقۀ خدمت و تجارب کاری شان در داخل و خارج از وطن سخنان ارزنده و توصیه های رهنمود کننده را برای گفتن داشتند.

بدین ارتباط سلسلۀ مصاحبه های داکتر طهماس مرا با افکار و اهداف فعالان حقوق زن افغان مانند محترمان هر یک خانم زرغونه عطا – داکتر راضيه هوتکی – پوهندوی شيما غفوری – خانم ناهید علومی – انجنیر امیلیا اسپارتاک، انجنیر فرديانا ظریفه ـ طبيب زاده - خانم مهرانگيز ساحل - خانم خاتول مهمند - خانم ماری صوفیزاده - خانم نظيفه مستعد واعظی - خانم زحل سرحد - خانم انوشه راستا - خانم شهلا لطيفی - - خانم زينب کبير و داکتر شفیقه یارقین دیباج بیشتر آشنا کرده است. در اواخر سال 2014 داکتر طهماس زحمت مصاحبه با من را نیز متقبل شدند. سوالات شان توانست به یکتعداد ناگفته های من نیز مسیر جولان داده و زمینۀ انرا میسر بسازد تا یک جمع گسترده تر از هموطنان در مورد همبستگی من با اهداف مشترک فعالان حقوق زن افغان و حمایت از آن با خبر شوند. البته که داکتر طهماس مصاحبه های زیاد با سایر شخصیت ها نیز داشته اند و اما من در اینجا فقط از همصحبتی شان در این مورد خاص نام برده ام.

آشنایی من با جوانب هنر طنز نویسی و شاعری داکتر طهماس باعث گردید تا ایشان نزد من نه تنها به حیث یک ژورنالیست محترم و اما هم به حیث دوست فرهنگی گرامی کسب موقف کنند.

یک فشرده در مورد زندگینامه و آثار داکتر فرید طهماس:

فرید طهماس در ریکاخانه کابل به دنیا آمده است. تحصیلات ابتدایی را در مکتب عمراخان کابل و دورۀ ثانوی را در لیسه های حبیبیه و انصاری درس به پایان رسانیده است. پیش از آغاز تحصیلات عالی در ماسکو، مدتی در وزارت اطلاعات و کلتور کار کرده و همچنان در روزنامه " اتحاد" بغلان، آژانس اطلاعاتی باختر، مجله فرهنگ مردم، روزنامه انیس(در بخش تصحیح) و روزنامه حقیقت انقلاب ثور بصفت خبرنگار اجرای وظیفه کرده است.

فرید طهماس در 1981 با دریافت بورس تحصیلی در رشته ژورنالیزم بین المللی روانۀ فاکولته ژورنالیزم "پوهنتون دوستی خلق ها موسوم به پاتریس لومومبا" گردیده و در 1987 به درجه علمی ماستری در ژورنالیزم بین المللی نایل گردیده است. با برگشت به وطن مدتی در روزنامه "پیام" در شعبه خبرنگاران اجرای وظیفه کرده است

فرید طهماس در سال 1991 در فاکولته ژورنالیزم دانشگاه دولتی ماسکو موسوم به "لمونوسوف" کار دکتورا را شروع و در سال 1994 رساله داکتری (پی اچ دی) خود را در موضوع "پیدایش و گسترش ژانرمصاحبه در مطبوعات افغانستان" نوشته و موفقانه دفاع کرده است ( متن رساله دکتورای او را هم بصورت مکمل و هم بصورت مختصرمی توان بزبان روسی درسایت "گوگل" به نام "احمد فرید طهماس" جست و جو کرد)

آثار قلمی داکتر فرید طهماس :

_________________

آثار به نشر رسیده و در دسترس قرار داده شده:

۱- فشرده موضوع دیپلوم ماستری درباره نظم نوین اطلاعاتی بین المللی ( تألیف به زبان روسی)

۲- فشرده موضوع رساله داکتری در باره "تشکل و گسترش مصاحبه بماثبه ژانری اطلاعاتی در مطبوعات متناوب افغانستان" (تألیف به زبان روسی)

۳- "قرن بیست در حوادث" ( کرونولوژی مهمترین حوادث و رخداد های داخلی و بین المللی به زبانهای دری و روسی. ترجمه و تألیف)

۴- " بخوانیم که چه گفته اند" (گفتارسودمند، برگزیده از ادبیات جهان ( تألیف، ترجمه و تدوین به زبان دری)

۵- "گلهای صحرایی" ( مجموعه یی اشعار )

آثار داکتر طهماس که تا هنوز فرصت و امکانات چاپ شان میسر نگردیده است:

۶- " شمس الهنار" تا امروز - تاریخ کوتاه مطبوعات متناوت افغانستان ( تألیف به زبان روسی)

۷ـ "روزنامه نگاری در خارج" (تالیف به زبان دری و روسی )

۸ـ آزادی، مسوولیت و اخلاق مسلکی ژورنالیست. ( تألیف به زبان دری و روسی )

۹ـ کی؟ در کجا؟ چه میکند؟ ( مجموع مصاحبه های من با مهاجران افغانی بشمول مصاحبه های فیسبوکی. تألیف به دری )

۹- آداب معاشرت بین المللی. (ترجمه و تألیف به دری)

۱۰ـ مجموعه طنزک های من

با ژورنالیست مصاحبه کردن معمول نیست و همصحبت شدن با طنزنویس و شاعر دقت دو چندان را ایجاب میکند. برای من که خود نه شاعر، نه ژورنالیست و نه طنز نویس استم، این اقدام میتوانست باعث تشویش و توقف گردد. و اما من درعقب این دوست فرهنگی با یک انسان دانشمند وطن آشنا شدم که مهربان و شکسته نفس است و توانست تشویش مرا به یک سو رانده و مرا برای دسترسی به معلومات ارایه شده در مورد ایشان که به آن نیاز داشتم کمک کرده، به سوالات من جواب گفته و فضای همصحبتی را ساده و صمیمانه بسازد.

با آگاهی از اهداف ژورنالیستیک داکتر طهماس در ارتباط به مصاحبه های شان با فعالان حقوق زن، سوال بیشتر بدین ارتباط ازایشان نداشتم واما سه سوال خود را درسه مورد دیگرقرار ذیل مطرح وجواب دریافته ام:

سوال:شما در رشتۀ ژورنالیزم به کسب درجۀ علمی داکتری ( پی اچ دی ) نایل گردیده اید. نظر شما در مورد مطبوعات فعلی افغانستان چه است؟

جواب:سپاسگزارم بانو داکتر زرغونه عبیدی!

امروز در افغانستان وسایل اطلاعات جمعی شامل مطبوعات متناوب، رادیو و تلویزیون زیاد است. هروسیله، خصوصیت و سیاست نشراتی معینی دارد که کاملا درست بجاست و باید چنین باشد. دراینجا نمیخواهم روی منابع تمویل مالی آنها گپ بزنم و هم نمیخواهم بصورت مشخص یکی یا چند تای آنها را تایید کنم .

در ژورنالیزمی که من با آن تأکید میکنم باید این نکات و اصول مهم رعایت گردد:

ــ بیطرف نباشد. چون همه میدانیم که بیطرفی واقعی وجود ندارد. خواهیم نخواهیم نمیتوانیم بیطرف بمانیم. بفکر من همین به اصطلاح بیطرفی، در ذات خود نیز طرف است که شخص بیطرف یا به آن تظاهر میکند ویا ناخواسته به طرفی کشانده میشود؛

ــ ژورنالیزم باید در تبلیغ مسایل خوب و سازنده و پیشرونده، به اکثریت مخاطبان خدمت کند و سازماندهی و همآهنگی و اتحاد و همبستگی و دوستی و اخلاق بلند انسانی را در جامعه از اهداف و وظایف اصلی خود بشمار آورد؛

ــ ژورنالیزم به خصوص در شرایط کنونی، باید در تبلیغ اهمیت صلح و زنده گی در خدمت مخاطب قرار گیرد، از نشرات و تبلیغات جنگی و پیروزیهای جنگسالاران و شخصیت سازی ساخته گی آنها خود داری کند، به عوض تبلیغ نفرت و کینه و تجزیه و تفرقه میان مردم، به اشاعه علل اصلی جنگ و خونریزی بپردازد و راههای واقعی بیرونرفت از حالات غم انگیز کنونی را که بتواند به ختم جنگ و تحکیم صلح و صفا و صمیمیت واقعی تمام شود نشان بدهد و مردم را متحد و یکپارچه سازد.

هرگاه ژورنالیزمی که با رعایت اصول و نکات بالا که از نظرمن زیاد مهم است، فعالیت کند و درعمل در خدمت مخاطب قرار گیرد، مورد تأییدم بوده میتواند. صرفنظر از این که اداره نشراتی آن از کجا و چگونه تمویل مالی میشود.

سوال: یک بُعد دیگر توانایی تفکر شما را استعدادتان در طنز نویسی تشکیل میدهد. تا چه حد توانایی درک یک خواننده میتواند ضمانت موفقیت پیام نهفته در یک طنز را بنماید؟

جواب: فکر میکنم، هرقدر یک مخاطب ( خواننده، شنونده، بیننده ) دارای سطح بلند دانش، آگاهی از حالات ناهنجار و نارساییهای وسیع اجتماعی باشد، به همان اندازه میتواند بگفته شما "پیام نهفته طنز" را زود تر از دیگران بیابد و درک کند. با آنهم از نظر من، مخاطبان طنز به سه گروه تقسیم شده میتوانند:

گروه اول:

******

آدمهای هستند بیخی بی حس و بیتفاوت. آنها با خواندن طنز حتی خنده هم نمی کنند؛

گروه دوم *****کسانی اند که با خواندن طنز فقط می خندند و بس. برای این گروهی از آدمها، طنز و فکاهی و قصه خنده آور، همه یکسان مینماید؛

گروه سوم*****اشخاصی هستند حساس و به اصطلاح چیز فهم و نکته دان. این اشخاص با شنیدن یا خواندن طنز، هم میخندند و هم در باره آنچه گفته شده، می اندیشند و به فکر فرو میروند، غمگین و متأثر میشوند و گاهی اشک هم میریزند ...

سوال:تعریف شما از شاعر چه است؟

جواب:در پاسخ این سوال شما بانو عبیدی، اجازه دهید ابراز نظر جناب شادروان ملک الشعرای بهار را در این باره نقل قول کنم :

شعر دانی چیست مرواریدی از دریای عقل

شاعر آن افسون گری کاین طرفه مروارید سفت

صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر

ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت

شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب

باز در دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت

ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت

وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت

 *****

همانطوریکه آمده است، داکتر طهماس رسالۀ دکتورای خود را در موضوع "پیدایش و گسترش ژانرمصاحبه در مطبوعات افغانستان" دفاع کرده است. میتوان گفت که مصاحبه ها در گذشته و حال و آینده وظیفۀ او میباشد. برای من هدف نهفته در عقب اقدام داوطلبانۀ شان جهت جستجوی فعالان حقوق زن و مصاحبه با ایشان مهم است. آگاهی از این هدف مرا به نوشتن در مورد و ابراز قدردانی از ایشان تشویق کرده است.

داکتر فرید طهماس با آگاهی از نقض حقوق انسانی زنان افغانستان و با آگاهی از اهمیت مبارزۀ همه گانی در راستای دفاع از این حقوق، در یک مقطع زمانی طور پیگیر مصاحبه ها را تهیه و به معرفی گرفته اند. از دیدگاۀ من این خدمت داوطلبانۀ شان کمک بسیار خوب جهت شناخت بیشتر فعالان با همدیگر، شناخت هموطنان ما با اهداف و آرزوهای آنان و رسانیدن پیام شان به گوش ها میباشد.

با این نامه داکتر طهماس را سلام و سپاس گفته و آرزومندم تا سلسلۀ مصاحبه هایشان با سایر فعالان حقوق زن مقیم وطن و مهاجرت ادامه پیدا کند. فعالان حقوق زن افغان بیشتر از پیش به آشنایی، همبستگی و داشتن پل پیوند های فرامرزی بسوی هم ضرورت دارند.

. دوست ارجمند،  فعال حقوق زن،  رئیس شورای سراسری زنان افغان در فدراسیون روسیه داکتر راضیه هوتکی!

شما در مهاجرت با گردانندگی سایت وزین " نادیا انجمن "،  تهیه و چاپ مجلۀ نادیا انجمن و خدمت داوطلبانه در موقف رئیس شورای سراسری زنان افغان در فدراسیون روسیه، خدمات و نقش ارزنده را در تعین و تثبیت هویت زن افغان ایفا میکنید. شما باعث شده اید تا نام و دستآوردهای  نادیا انجمن این شاعر قابل افتخار و زن مبارز وطن که بسیار جوان و نامراد چشم از جهان بسته است، در یاد ها زنده بماند.

 مراتب سپاس قلبی مرا از برای در اشتراک گزاری متن قدردانی اینجانب خطاب به ژورنالیست، شاعر و طنز نویس گرامی داکتر فرید طهماس را در سایت وزین " نادیا انجمن " پذیرا شوید.

https://nadia-angoman.jimdo.com/

زرغونه عبیدی

15-11-2017

عاشق بودن من اینک رسوا کند مرا

ورنه منی شیدا کجا و شاعری کجا

سوالات مطرح شده از جانب دوست عزیز، خانم Khatol Momand ژورنالیست، نویسنده و متصدی بخش هنر و ادبیات در مجلۀ وزین *( بانو ناشر اندیشه های زنان در اروپا )،

چنان خوب و تشویق کننده انتخاب شده بود که من با وجود داشتن تشویش از صحبت در مورد شعر و شاعری که در آن تحصیلات عالی و چه رسد به آکادمیک را ندارم، نتوانستم از پاسخ گفتن به آن صرفنظر نمایم. با خود گفتم که زرغونه جان تو ادعای خاص نداری و این حق تو است که در قبال سوال نظرت را بیان نمایی. حالا هرگاه دوستی آنرا پسندید خوب و زهی سعادت و گر نه تو حرف دلت را گفته ای و هر کی بخواهد نقد بگذارد به سر چشم و هرگاه بی توجه از آن بگذرد حق گله را نداری. من اصلاً آدم گله گزاری نیستم ههههه.

بر هنر مختصرنویسی و ساده نویسی تسلط داشتن نوعی دانش است که آرزومندم روزی بتوانم آنرا بهتر و بیشتر بیاموزم و بر ان تسلط یابم. در آنصورت هم کار من هم زحمت شما دوستان عزیزم کمتر خواهد شد. مثلاً بدین ارتباط میتوان هم صاف و ساده گفت که روزی دلم چنان با من سخنگو شد که مرا وادار کرد تا خط خطی های خود را بروی کاغذ بریزم. خط خطی هائیکه اینک دوستان آنرا شعر مینامند و من تا به حال در مورد پریشان خاطر باقیمانده ام........

***

سوالات و جوابات:

١- داكتر صاحب، چگونه سفر را از طبابت، اناتومى انسان به موشکافی هاى شاعرانه آغاز کردید؟

خانم مومند عزیز!

بسیار تشکر که با طرح چنین سوالات زیبا، وقت گرانبهای خویش را جهت همصحبتی با من، اختصاص داده و فرصت آنرا میسر ساخته اید تا در مورد دیدگاۀ خود را بیان کنم. برای پاسخ باید اندک حاشیه پرداز شوم:

طبابت با موشکافی میکروسکوپیک برای فهمیدن چگونگی جزئیات نهفته در ذره و قطرۀ حجم وجود انسان آغاز میگردد.

در طبابت راز نهفته در حجره و وظیفۀ آن، معجزۀ تشکل و رشد جنین را در بطنِ تشریح میکند. از دیدگاۀ من، در ادبیات این حجره را میتوان " واژه " نام نهاد که درک مفهوم و چگونگی بکاربرد آن، بیان عاطفه را امکانپذیر و در صورت مستعد بودن زمینه های لازم ادبی، تولد شعر را باعث میشود. از دیدگاۀ من، جهان طبابت و جهان ادبیات را شگرفی شباهت اندیشه که در محراق قرار دادن ارزش انسان است بهم پیوند میزند وسفر من از اناتومی انسان به اناتومی کلام از همین نکته آغاز گردیده است.

زندگی به من چانس آنرا داد تا انسان را بدون پیشداوری روبرو شوم، دوست بدارم، احترام بگذارم و برای صحت و راحت جسم و روان او خود را مسوؤل احساس کنم. در آغاز این سفر، با وجود نیاز اجتناب ناپذیرم در همسفری با شعر، به دلیل حجم فعالیت های طبی، نتوانستم آنطور با او همقدم و همسخن بمانم که بتوانم از او بهترین را بشنوم و بدانم. انتخاب اول من در امتحان کانکور طبابت و انتخاب دوم ادبیات بود. صادقانه اعتراف میکنم که هرگاه در انتخاب اول موفق نمیشدم، تأثرم بزرگ نمیبود.

۲- اگر به خوانندگان صفحۀ هنر و ادبيات شرح دهيد كه از چى زمان به نوشتن شعر روى آورديد و كدام انگيزه باعث آن گرديد؟

این سوال درمن وسوسۀ قصه کردن از آن ایام گهربار را که خاطره های آنرا تا هنوز عاشقانه با خود میبرم، بیدار میکند. در مورد میتوانم یک دفتر سخن بگویم و اما میکوشم تا پاسخ را به درازا نکشانم.

در کنار آنچه که در فوق گفته ام، برداشت عاطفی من به نوع بسیار حساس علاقمند به جستجوی ریشه و عمق بوده است. طور مثال از همان آوان نوجوانی تا حال میل و مقاومت رویش شاخۀ گل در زمین سخت و پر سنگ، چشمِ دل مرا بیشتر از زیبایی یک بتۀ پر گل در بستر آمادۀ خاک به تحسین وامیدارد. برای من نگاه پنجرۀ دیدار است و عاطفۀ نگاۀ زیبا را بسرعت در کلام طرف مقابل احساس میکنم و برعکس همچنان. واژه ها برایم موجودات زنده اند. آنان را مانند قطرات خون ناقل آکسیجن و انرژی به دماغ میدانم. این چگونگی انتخاب و بافت واژه ها، آزاد شدن و به حرکت افتیدن شان در جریان تفکر است که میتواند انسان ها را بهم نزدیک و یا از هم دور بسازد، باعث امیدواری یا ناامیدی شان شود، جرئت ببخشد یا باعث ایجاد ترس و تشویش گردد، صلح سپید و یا جنگِ سیاه را باعث شود. در آوان نوجوانی در کنار آن فضای عاطفی زندگی خانوادگی، من چانس مطالعۀ آثار بزرگان جهان را نیز داشتم. این دو زمینه باعث علاقمندی شدید من به چگونگی همآغوشی واژه ها برای بیان زیبایی عاطفه و گرایش من به جهان ادبیات گردید.

هنگامیکه هنوز شاگرد مکتب بودم، دیوان اشعار فروغ فرخزاد یکی از محبوبترین آدرس دلخواۀ من بود. او در آن زمان میل به انعکاس عاطفه ام را بروی کاغذ سفید تشویق کرد و من شروع به ریختن کلمات بروی کاغذ کردم. من تا حال به خود جرئت آنرا نمیدهم که به خط خطی هایم نام شعر را بگذارم. اینکه به خود جرئت آنرا داده ام تا با معرفی آنان دوستان را به زحمت بیاندازم، ناشی از همان میل خطرپذیری من در زندگی است.

۳- اولين شعر شما تحت كدام عنوان است و چى زمان آنرا نوشتيد؟

اولین سروده ام تحت عنوان " میعاد " قبل از ختم سال اخیر مکتب؛ در حسرت از دست دادن یک دوست خوب به دلیل سفر بی برگشت او به خارج از وطن طرح گردید.

میعاد

در این فصل ریختن ها رفتن ها

در این جشن دور افتادۀ تنها

مرا دریاب ای دوست

دلم در یافتن بزمت دلتنگ است

مرا بنواز ای دوست

که در من

وسعت اندیشه های وحشی ناگفته در جوش است

و در شیدایی چشمم

شکوۀ موج پائیز در خروش است.

مجموعه " فریاد سکوت " صفحه 106

۴- در مورد مجموعۀ أشعار تان " فرياد سكوت " بگويد.

نشر و معرفی مجموعۀ فریاد سکوت جرئت زیاد را بکار داشت. در پیشگفتار آن با یک دلیل ساده و منطقی برای من، در مورد اینکه که چرا این مجموعه را با وجود آگاهی از کمی ها و کاستی های آن بنشر رسانیده ام، توضیح داده ام. دوستان در دنیای مجازی، معرفی این مجموعه را در زمانی پر لطف استقبال نمودند که از آغاز فعالیت من در دنیای مجازی مدت کم گذشته بود. " فریاد سکوت " را به هشت شخصیت محترم و توانا در جهان شعر و ادب فرستاده بودم. از جمله چهار نفر سکوت اختیار کردند و اما چهار از این شخصیت ها کتاب را مطالعه و در مورد بزرگوارانه بر من دل سوختانده و تشویق کننده نظر نوشته بودند. چون در مورد نقد سخت که رهنمود کننده باشد از ایشان دریافت نداشته ام، بناچار به حدسیات خود اکتفا نموده ام و این حدسیات برای من میگوید که در زمینۀ شعر جستجوگر، بیشتر آموخته و جهت بازتاب عاطفه ام دقت، حوصله و رنج بیشتر را بر خود قبول نمایم. آرزومندم تا بتوانم در آیندۀ نه چندان دور دومین مجموعه را جهت دلجویی و رفع تقصیر برشتۀ تحریر در آورم.

۵- شما شعر را در كدام قالب ميسرايد؟ سپيد، كلاسيك يا غزل؟

من زیبایی، آزادی و راحت نهفته در شعر سپید را بسیار دوست دارم. سروده هایم بیشتر در این قالب شکل گرفته اند. در این اواخر واژه ها چنان با جریان خون من همآغوش و پر تمنا شده اند که مرا به خطرپذیری بیشتر دعوت مینمایند. با این معذرت، من مرتکب نوشتن چند غزلگونه شده ام که در آغاز با نقایص زیاد به همراه بوده اند و اما امیدوارم که با دقت و تأمل بیشتر، آهسته آهسته در مسیر آموختن رسم ادب و احترام لازم به قواعد شعری غزل، مصراع تمایل و توان بیشتر بسوی توازن و تعادل را کسب نمایند. باید عادت کنم تا بیحوصلگی را بکنار گذاشته و بگذارم که طرح ها غزلگونه به پختگی لازم خود برسند و بعد آنان به معرفی بگیرم. گاهی میل اجتناب ناپذیر جهت بیان عاطفه مرا بی احتیاط میسازد. آرزومندم تا بتوانم در این زمینه چنان به موفقیت دست یابم تا خود و اهل نظر را در موقف بلاتکلیفی قرار ندهم.

۶ - دوستدار كدام سبك در ادبيات شعرى هستید؟

من به یقین تمام سبک های شعری را دوست داشته و احترام میگذارم. بارۀ سبک آمده است که: "سبک فلز ذوب شده ای است که در قالبی خاص ریخته می‌شود". برای من این تعریف به معنای آنست که چگونه شاعر از طریق انتخاب واژه ها و تعاملات آنان، قالب خاص تهیه کرده عواطف و احساسات درونی خود را که ناشی از آموخته ها، دانسته ها، تجارب زندگی، دیدگاه ها و تخیلات او میباشد، بسان دقت یک زرگر، تحت فرمان خود در یک قالب ریخته، آنرا شکل داده و به خواننده و یا مخاطب خود ارایه میکند. هنگامیکه من حالت عاطفی روانی خود را شعرگونه بیان میکنم، کمتر در جستجوی اوزان برای گزینش و اما بیشتر در جستجوی واژه ها ناب و آرزومند آهنگ مطابق میلم برای طنین مصراع آن میباشم. با آنهم سروده هایی دارم که فکر میکنم در آنان وزن و طنین آهنگ مصراع توانسته اند بدون اجبار همدیگر را همقدم شده اند. من آگاهی اکادمیک در مورد ادبیات شعری ندارم و اما میل من به آگاهی و آموزش بیشتر در مورد فراوان است.

۷ - نظر شما در مورد شاعران زن افغان چيست؟ مثلاً از نظر رشد و بلوغ شعرى در كدام رده قرار دارند؟

در آن زمانه های دور که زنان افغان پرده نشین بودند، نام و آثار آنان اجازۀ خروج به بیرون را نداشت. به این دلیل شاید تعداد زیاد شاعران زن افغان گمنام و اشعار شان نابود شده باشد و تعدادی از شاعران زن مسلمان با نام های مستعار (حجابی، مخفی، مستوره، محجوب، نهانی و...) هویت اصلی خویش را پنهان نگهداشته اند.

اشعار رابعۀ بلخی که او را به حیث مادر شعر فارسی میدانیم، سروده های مخفی بدخشی، محجوبه هروی و ... تحت نفوذ مردسالاری آن زمان، گویای ظلم آشکار بر روان زیبا و حساس شان بوده و خواهی نخواهی تأثیر تسلط شعر شاعران مرد در آن زمان بسان تسلط آنان بر زن در همه تعلقیت ها و ساحات زندگی عاطفی شان، شکل گرفته و رنج برده است. رابعۀ بلخی را برادرش به جرم عاشق شدن و عشق او به قتل رسانید. بعد ها نادیه انجمن را همسرش به قتل رسانید و در فاصله زمانی میان این دو قتل، محدودیت های فراوان دیگر شاعران زن افغان را به نوعی رنج داده است.

از دهۀ هشتاد خورشیدی بدینسو، شعر شاعران زن افغان مقیم وطن و در مهاجرت، بطور پیشرونده و اجتناب ناپذیر توانسته است مرز دردناک تسلط شعر مرد را بر خویش پشت سر بگذارد. این رهایی باعث شده است که آنان با خودشناسی عمیقتر، امیال زنانه خویش را با انتخاب واژه های گویا در بافت های عاشقانه ترسیم و همآغوشی شور و شیفتگی تندیس اندیشه و تنِ زن را با وضاحت و زیبایی هنرمندانه به معرفی بگیرند.

با وجود این پیشرفت قابل توجه، از دیدگاۀ من تا هنوز به دلیل تحمیل حجم ثقیل تعصبات دینی و تابوهای عنعنوی بر روان ایشان، آزادی گلوی زمزمه و فریادِ یک تعداد زیاد از این شاعران، برای بیان برهنۀ زیبایی زنانگی در شعر شان، ، تحت فشار شدید قرار دارد.

حرف زن افغان، مقاله، شعر، داستان، آهنگ، تیاتر، سینما و نقاشی او، گوشۀ بسیار مهم از هویت وی جهت اثبات بودن و نشان توانایی او برای استرداد و دفاع از حق انسانی شان میباشد. در آثار ادبی خوب و در ارتباط به سوال شما در شعر خوب، توان فراوان جهت انتقال سریع و مؤثر پیام زن نهفته است. شاعر چه زن و چه مرد، هرگز نمیتواند فارغ از رنج دیگران باشد. در دهه های اخیر زنان افغان بطور غیر قابل وصف بشدت و پیهم رنج را بر تن و روان خود تجربه نموده اند. این شاعران زن افغان بوده اند که رنج همجنسان شانرا جلد برتن نموده، با خلاقیت های ادبی شاعرانه، گلوی فریاد همجنسان بی صدای شان شده و برای آنان دادخواهی نموده اند.

آمده است که :

" هر چه قفس تنگتر شود، میل به شکستن آن بیشتر میشود "

آرزومندم که موج بیقرار و بلندِ تمنای شاعران زن افغان برای بیان و عبور روشنتر ، رساتر و زیباتر عواطف شان، سد های هنوز موجود را از پیشروی شان برداشته و اهمیت حضور بارور، رنگین و پرشکوۀ عاطفۀ زن افغان را نه تنها در قالب شعر و اما در همه ساحات ادبی اجتناب ناپذیر گردانیده و زمینۀ رقابت مثبت شان را موفقانه در منطقه و در جهان امکانپذیر بسازد

پایان

***

من و گیتارم 19.10.2016

* پ.ن:

این مصاحبه بتاریخ 12.2016 .17 به شکل تصویر یک صفحه یی بخش زن – هنر و ادبیات مجلۀ " بانو ناشر انديشه های زنان افغانستان در اروپا " انتخاب و بقیۀ متن بشکل جداگانه در محل نظرسنجی بحث، توسط خانم مومند با من شریک و در این برگه بنشررسیده است. آرزو داشتم تا بتوانم این همصحبتی را به شکل کامل آن در برگۀ خویش در دسترس داشته باشم. از هر نوع نقد سازنده که بتواند مرا برای آموختن بیشتر در این ساحه یاری رسان گردد، ممنون خواهم شد.

گفت و شنید لیلا کاویان مدیرمجله زنان افغانستان با شیرین نظیری مسوول کمسیون آموزش سیاسی و توده یی شورای مرکزی سازمان دموکراتیک زنان افغانستان

مصاحبه از شیرین نظیری: 

پرسش: ازچندسال به این سو؛درکدام بخش های سازمان دموکراتیک زنان افغانستان کارکرده اید؟

پاسخ: دو سال در شورای نواحی دوم و دهم شهرکابل به سمت مسوول شعبه تشکیلات کار کردم. پس از آن جهت فراگیری بیشتر کارسازمانی وتوده ای به آلمان شرق اعزام گردیدم، زمانی که دوباره بوطن برگشتم ،در ناحیه دهم شورا زنان بکارم ادامه دادم. اما پس از شش ماه نظر به لزوم دید شورای مرکزی سازمان دموکراتیک زنان افغانستان به کمسیون آموزش سیاسی و توده ای شورای مرکزی س.د.ز.ا تبدیل شدم. درابتدا به سمت مربی و پس از مدتِ کوتاهی در جلسه اجراییه سازمان د.ز.ا به سمت مسوول کمسیون انتخاب وتصویب شدم. تا همین اکنون درهمین پست مشغول کارهستم.

پرسش : چند نفر همکار دارید؛ آیا با این نیرو که دیده می شود. به کارهایتان درسرتاسر کشور رسیدگی نموده می توانید یا خیر؟

پاسخ: با صراحت بگویم نه!

شما بهتر می دانید که کار پرجنجال و رو در رو به ویژه دربخش "سواد آموزی" با مردم داریم. گاهی آنها ما را می پذیرند . زمانی هم با چوب و تبر بدرقه ای مان می کنند. با آنهم ما با جسارت ومرحمت بسوی شان می رویم ،از ایشان نمی هراسیم و باور داریم که به اهداف مان که کمر نگ ساحتن و محو بیسوادی است،می رسیم.

در باره همکاران عزیزم باید بگویم که یک تایپست وپنج مربی "مربی های سکتور ها" در کمسیون ما مصروف کارهستند. یکی از ایشان ازکشور همسایه "ایران" است. اما درپروسه سواد آموزی ما شمارزیادی از دختران متعلم ومحصل داریم که بصورت رضا کارانه در این بخش سهم گرفته اند. همکاران قابل افتخارم طبق "پلان های کوتاه مدت و طویل مدت "،هر کی سرگرم کارخودش است. اما به مناسبت روزهای مهم ملی وبین المللی " پلینوم های سازمان دموکراتیک زنان افغانستان ، سیمینارهای سرتاسری برای شورا های زنان، مارش های خیابانی، برگزاری هشتم مارچ روز همبستگی زنان و..." کار ما ازمسیر اصلیش فرا تر می رود.

در چنین رویداد های بزرگ،جلسه کمسیون تدارک شعبه را دایر و تقسیم وظایف می کنم. تا زمان برگزاری امور همکاران را نظارت می کنم.اگر به مشکلی برخوردند . خودم در ساحه به همراه شان می روم ومشکل شان را حل می سازم.

این شعبه وظایف زیادی دارد ما هیچگاه وقت خالی نداریم.حتا بعضی وقت ها نان خود را تا به آخر صرف کرده نمی توانیم. اگر دست کم دو نفر دیگر به تشکیل ما اضافه گردد. ما بهتر ازاین به وظایف خویش عمل کرده خواهیم توانست.

پرسش : شما از مربی های سکتور ها یاد نمودید. اگر ممکن باشد؛درباره این سکتور ها به خوانندگان مجله معلومات دهید. خالی از دلچسبی نخواهد بود.؟

پاسخ: شعبه آموزش سیاسی توده ای " تبلیغ وترویج"دارای هفت سکتور است.که توضیح وتشریح هریکی ازآنهااز حوصله این مصاحبه بدور است. بازهم سعی می کنم بصورت خیلی فشرده مطالبی را درزمینه بیان دارم.

بخش تبلیغات

سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بیشتر فعالیت های خود را در قالب بخش های اجتماعی وفرهنگی ارایه می ‏دارد. به همین دلیل،سیاستهای خود را در زمینه ‏های مختلف اعم از فعالیتهای چاپ و نشر و تهیه برنامه تبلیغاتی در رسانه ‏های صوتی و تصویری هماهنگ می سازد.

چاپ اوراق تبلیغاتی ،چاپ پوسترها و پلکاردها،بروشورها ،کتاب ها، شعار های روی تکه ، پرچم ها، برگزاری نشست ها، مارش ها، راه اندازی میله های عنعنوی ، محافل شعر وموسیقی و... از مسیر همین بخش صورت می گیرد.

بخش مبارزه با بیسوادی

بیسوادی زنان را همچو موم درچنگ مردان زن ستیز آب می سازد و در سرتاسر زندگی آنان را از آگاهی بر حقوق شان دور نگه می دارند،زیرا زن با کسب سواد و دانش می تواند به صورت علمی به حقوق خود آگاه شود، در غیر آن راهی جز سر ماندن بر تمام سنت ها و باور های زن ستیزانه و سنگ شدۀ که زندگی را چون برزخی برای زنان رقم زده، برایشان باقی نمی ماند. ازاینرو سازمان دموکراتیک زنان افغانستان جنبش سواد آموزی برای زنان را درسرلوحه فعالیت های خودقرار داده تاگراف بیشترین رقم بیسوادی در بین زنان "98 " در صد راکم رنگتربسازد.

برای نابودی این دردی که زنان را به بردگی می کشاند.تحت شعارهر عضو سازمان وظیفه دارد.تا "سه تن از اعضای بیسواد خانواده خود را باسواد بسازد". کار گسترده ای را در سنگر درس وقلم آغاز نمودیم .حتا با ریاست سواد آموزی پروتوکول مشترک را برای محو بیسوادی به امضا رسانیدیم.

زیاد ترین فشار کارما درهمین بخش مهم و حیاتی "سوادآموزی"برای زنان متمرکز گردیده است. زیرا زن محروم ازسواد کمتر می تواند فرزندان سالم به جامعه تقدیم نماید.

دربخش امحای بیسوادی ما گروه های سیار تبلیغاتی داریم. این گروه های داوطلب ساحه محل زیست خود را بررسی می کنند، کورس سواد آموزی ایجاد می کند و تدریس آنها را نیز رضا کارانه به پییش می برند. مربی بخش همه روزه طبق جدول کاری خود به کورس ها سرمیزند جریان تدریس و رضایت دانش آموزان را از چگونگی تدریس بررسی میکند اگر مشکلی وجود داشت آنرا به اسرع وقت مرفوع می سازد. این جنبش درحقیقت پیش زمینه یک حرکت سرتاسری به خاطرتامین حقوق برابرزنان بامردان درزمینه آموزش سوادنیزاست. درنتیجه فعالیت های دلسوزانهً اعضای این سازمان،هزاران زن ومرد این سرزمین خواندن ونوشتن را درسراسر کشورفرا گرفتند.ازآنجایی که آموزگاران کافی در پیشبرداین امربزرگ دروزارت تعلیم و تربیه «ریاست مبارزه با بیسوادی »وجودندارد ،اعضای سازمان دموکراتیک زنان افغانستان، افتخاری ومجانی کورس های این ریاست رانیز تدریس می نمایند. درنتیجه سعی وکوشش سازمان زنان درامر مبارزه با بیسوادی ،سازمان،موفق به دریافت مدال یونسکو گردید. ولی این مدال را به ساده گی نه بلکه به خون ده هازن ودخترجوان وهزاران دشواری به دست آوردیم.

بخش رسانه های جمعی

رسانه ها ابزارهای مهم استند که به وسیله آن پیام های تصویری، صوتی و یا نوشتاری به طور مستقیم به مخاطبان انتقال داده می شود.

تلویزیون ها، رادیو ها، مجله ها، روزنامه ها، جراید،بروشورها و کتاب ها از جمله رسانه های جمعی شناخته می شوند.

رسانه ها از انحراف های اجتماعی نظیر تجاوز، خشونت علیه زنان، کشتارها، انفجارها و یا رویدادهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی یاد می کنند و گاهی زوایای پنهان یک رویداد جنایی را برای مخاطبان خود آشکار می سازند . بنا به ارزشمندی رسانه ها ما این سکتور را برای زنان ایجاد کردیم و در برنامه های زن و زندگی نو در رادیو ، زن و جامعه در تلویزیون همچنین به مناسبت های مختلف برخی از برنامه پاسخ چیست "برنامه آموزگاه ذهن" همکاری داریم.

بانوان که از ولایت ها به مرکز می آیند.درباره عملکرد ها، پیروزی ها و چالش های شان در این برنامه های تلویزیون گفتگو می کنند. در هر گردهمایی های که از سوی شورای مرکزی سازمان دموکراتیک زنان برگزار می گردد.از رسانه ها دعوت می کنیم تا رویداد را بدون کم وکاست ازمسیر برنامه های شان انعکاس بدهند و با مسوولین و دعوت شوندگان گفت وشنید هایی هم داشته باشند.

جهت تنویر و آگاهی دهی بانوان درسرتاسر افغانستان، در تحت نظر این کمسیون مجله زنان افغانستان بدست نشر سپرده می شود.مجله زنان افغانستان که شما " لیلا کاویان" مدیریت آنرا بعهده دارید. من در حضور شما گستاخی نمی کنم .اگر ممکن باشد،شما درزمینه همکاران و طرزالعمل مجله در این قسمت کمی معلومات ارایه دارید. تا خوانندگان عزیزراجع به نحوه کارتان آگاهی حاصل نمایند.

لیلا کاویان: مجله زنان افغانستان ماه یک بار از زیور چاپ می برآید. دفترمجله ما در بلاک مطبعه دولتی قرار دارد. در این دفتر مدیرمسوول مجله ،معاون، خبرنگار،ویراستار و...کار می کنند. ماهمه مطالب را جمع آوری ،ویرایش و بسته می کنیم.بعد ازآن جهت کنترول نهایی به شعبه آموزش سیاسی توده ای ارسال می داریم.پس از ارزیابی ومطالعه دقیق ،مطالب را به ما می فرستند.در این صورت ما اجازه نشر را بدست می آوریم. مجله زمانی که نشر شد.آنها را به مشترکین مجله و شورا های زنان ارسال می داریم.

بخش آموزش سیاسی و توده یی

این بخش برای بلند بردن سطح آگاهی سیاسی زنان کار می کند. ما در هرهفته گزارش ها ،مصاحبه ها، زندگینامه ها ،مقاله ها و رویداد های داخلی و خارجی در باره زنان افغانستان وجهان جمع آوری ،تکثیر ودراختیار منشی های گروهی قرارمی دهیم. تا از مسیر جلسه ها به اطلاع زنان رسانده شود. برای جلب زنان به کتاب وکتاب خوانی ما کتابخانه بزرگی را درسطح شورای مرکزی زنان ایجاد نمودیم. تا زنان کتاب های مورد علاقه خود را دریافت و مطالعه نمایند. هر عضو سازمان دموکراتیک زنان افغانستان وظیفه دارد تا گزارشی از مطالعه خود را با اخبارداغ داخلی و خارجی درجلسه ارایه نماید. سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بخاطر ارتقای سطح دانش کادر های حرفوی خود، دانشکده زنان را در جنب انستیتوت علوم اجتماعی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک زنان افغانستان ایجاد نموده است. در این دانشکده کادر ها از سرتاسر افغانستان دعوت می شوند و دوره های سه ماه و شش ماه آموزشی را دراین دانشکده سپری می نمایند. در کنارآن اعضای علاقه مند سازمان زنان برای آموزش تجارب سازمان های زنان در سایر کشور ها از بورسیه های کوتاه مدت این سازمان ها مستفید می شوند.

برای منش های شورای های ولایتی ما در ختم هر رویدادی که بکابل دعوت می شوند. سیمینار های کاری دایر می کنیم. همچنین در هر سفر که به ولایت ها می رویم باز هم نظر به ضرورت شان سیمنار های آموزشی برگزارمی کنیم.

بخش لکچر ها

لکچرها "بیانیه ها" نظر به موضوع گرم و داغ روز نوشته می شود ودرحدیک شعار باقی نماند.

بیانیه های به‌روشنی جهت حرکت سازمان را در آينده توصیف می کند، آن را به‌‌وضوح از سازمان‌های ديگر متمايز می کند و توجيه قانع کننده‌ای برای نياز‌هايی که سازمان به آن‌ها پاسخ‌گو است ارایه می دهد.

بیانیه ها پس از نوشتن،تایپ ، ویرایش ،چندین کاپی می شود. این کاپی ها بدسترس روسای کمسیون ها گذاشته می شود. در یک روز واحد همه در محلات که پیش از پیش زنان در آنجا بسیج و سازماندهی شده اند. روی آن صحبت می شود. البته با این سادگی که من توضیح داده ام نیست.گاهی از سویی موسسه ها مشکل تراشی صورت می گیرد. نمی خواهند که نیم روز ویا چهار ساعت کارشان تلف شود. زمانی هم بیانیه دهندگان مشکل خانوادگی پیدا می کنند ودرهمان روز بالای کارحاضرنمی شوند. گاهی هم مشکل بی موتری است. اما ما با حوصله مندی و خواهش دوستانه همه را راضی نگه می داریم. این شیوه کارازموثریت زیادی برخورداراست. افزون به پاسخ ارایه داشتن بر پرسش های زنان ؛به مشکلات زنان در محل کار شان نیز رسیدگی می شود. گروه سخنرانان مستقیمن با رییسان موسسه تماس می گیرندو مشکل کارمند و یا کارگر را مرفوع می سازند.

بخش تبلیغ ضد تبلیغ

امروزه کارشناسان صنعت تبلیغات با تحقیقات فراوان متوجه شده اند نقش ضد تبلیغ برای تبلیغ موثرتر و پیچیده تر و در عین حال بسیار تاثیر گذارتر از انواع تبلیغات مستقیم است.بنابرآن ما هم خواستیم از این شیوه مستفید شویم ودر وقت کم "فوری" جلو تبلیغات زهر آگین دشمن رابگیریم. به همین منظوراین سکتور را ایجادکردیم.

لیلا: درست متوجه نشدم اگر ممکن باشد کمی بیشتر توضیح دهید.

البته! زمانی که کورس های سواد آموزی ما جنب و جوش بیشتر گرفت. یعنی این که کمیت زیاد زنان به کورس های سواد آموزی جذب شدند و درس خواندن آغاز کردند.

مجاهدین "اشرار"درهمه جا دست به تبلیغ زدند که زنان و دختران تان را به کورس ها نگذارید.زیرا درآنجا موضوعات ضددین اسلام " درباره لینن ،مارکس ،شوروی وحکومت کارگری،بی حجابی و..." سخن زده می شود. اما ما با نرمش و خیلی ساده برای زنان توضیح دادیم که اگر شما باسواد شوید. سرویس های سمت خانه ای تان را به اشتباه نمی گیرید. اگر کودک تان بیمار شود.شمامنتظر شوهر نمی مانید. می توانید که لوحه دوکتور را بخوانید و کودک را از خشک شدن آب وجودش تا سرحد مرگ نجات دهید. به همین ترتیب ما به دختران که مسموم شدند واز مکتب رفتن هراس داشتن و یا تبلیغات که مانع سهم گیری زنان در بخش های اجتماعی می شد.کار زیادی نمودیم. گروه های سیار تبلیغاتی ما به حمام های زنانه،فاتحه خانه، محافل نذرو نیاز بانوان،در زیارت ها ،خلاصه در هرجای که مرکز تجمع زنان است، می روند وبشکل خودمانی و عامیانه بدون معرفی خودصحبت می کنند. گاهی هم صحبت ها بشکل گفت وگو بین دو مبلغ سازماندهی می شود و در عطف توجه قرارمی گیرد.

بخش محصلان ومتعلمان

با وصف پیشرفت های وزارت معارف در این چند سال پسین، دشواری ها و کاستی های نیز در فرایند تعلیم و تربیه دانش آموزان وجود دارد. به عنوان نمونه، هنوزهم میلیون ها کودک دخترکه سن مکتب را دارند،به نسبت تا امنی در روستاها و شهرهای شان از رفتن به مکتب محروم هستند. برای سرگرمی های کودکان شهری حتا "شهرکابل" پارک های سبز با سامان آلات بازی وجود ندارد.

از آن جای که کشور در حال جنگ اعلام ناشده است. شرایط زندگی برای کودکان وجوانان خیلی دشوار شده است. ما برای این که سطح دانش دوشیزگان را بلند برده باشیم. کانکورس های مقاله نویسی، داستان نگاری، شعرنویسی ،نقاشی،مجسمه سازی، گلدوزی، بافت ،کارهای دستی و ... را درمیان مکتب های شهرکابل ودانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل/ پوهنتون سالانه دو بارسازماندهی می کنیم وبرای تشویق سبقت گیرندگان جوایز نیز اهدامی کنیم برای متعادل سازی سطح تحصیل دختران با پسران ، رقابت های سالم درسی و معلوماتی را درمیان جوان تحت عنوان مسابقات ذهنی " پاسخ چیست؟" از مسیر تلویزیون راه اندازی می کنیم. شماری زیادی از جوانان در این مسابقه ها اشتراک می کنند و هر دو جناح زیاد مطالعه می کنند و معلومات آفاقی بدست می آورند. تا در رقابت پیشی بگیرند. به برنده گان هم جوایز و تحایف اهدا می کنیم وهم بهترین ها را به بورسیه های تحصیلی معرفی می داریم برای قدر دانی و تشویق شعرای جوان ما محافل شعر و موسیقی را در خانه علم و فرهنگ شوری دایر می کنیم. "همین دیروز25 شهریور/سنبله" ما محفل بزرگی داشتیم.به تعداد 500 تن از دانش آموزان ممتاز از مکتب های شهرکابل اشتراک نموده بودند. شعر های زیبا عاشقانه و حماسی خود را سرودند.فضای خیلی گوارا و پر کیف بود. درختم محفل میرمن پروین و سیما ترانه هم آهنگ های خیلی زیبا اجرا کردند. میرمن پروین آوازخوان پیشکسوت از دختران جوان خواست .تا به موسیقی رو آورند و جاهای خالی آوازخوانان قدیمی را پر کنند.

افزون برفشرده معلومات که در باره چگونگی عملکردهای شعبه آموزش سیاسی توده ای پرسیدید. این شعبه تمام پیام های سازمان دموکراتیک زنان افغانستان را به مناسبت های مختلف،رویدادهای احزاب، سازمان ها ، اتحادیه ها، انجمن ها و... نوشته و عنوانی مراجع مربوطه ارسال می دارد. پرسش: سالانه چندبار جهت کار و بررسی به شورا های ولایتی میروید؟

طوریکه در بالا توضیح دادم. ما بخش های هفت گانه داریم. بنابر حجم زیاد کاردر هرماه یک بارسفر به شورا های ولایتی داریم. نخست کارشورا را بصورت دقیق بررسی و روی کاستی ها ومشکلات آنها سمینارهای آموزشی برگزار می کنیم. حتا گاهی درمسایل حقوقی هم پا درمیانی نموده قضایا راحل و فصل می کنیم. در اخیر گزارش کاری خود را در جلسه هیت اجراییه سازمان ارایه می داریم.

رفیق شیرین عزیز، اگر بصورت خلاصه درمورد پروبلم های کاری تان بگویید؛ شمارکارمندان حرفوی در این شعبه انگشت شمار است. البته درامور روزمره گی با تجربه و ورزیده هستند. اما این شعبه به دو نفر نویسنده نیاز دارد تا بیانیه ها،پیام ها،موادسمیناری،اوراق تبلیغاتی و ... را بنویسد. همچنین منابع مالی ما خیلی کم است.در نشرپوسترها بعضا"با مشکلات روبرو هستیم. با وصف که 80 درصد کارما درساحه است. شعبه ما موترمستقل ندارد.همکاران ما با مشکلات جدی روبرو هستند.زیاد تر وقت ها به موقع به جلسات شان رسیده نمی توانند.

لیلا کاویان: بخش های فعالیت تان خیلی دلچسپ و در ضمن ارزشمند و موثر است.از این که با این همه تراکم کاربه مصاحبه ام پاسخ دادید. جهان سپاس موفق باشید.

شیرین نظیری: سپاس از این که با حوصله مندی سخنان مرا شنیدید.

پایان                                                                                                                                                           کابل - افغانستان1362

25.6-2019

چهره های آشنا
مصاحبه کننده خیرمحمد (جوهر)
(صدیقه تمکین کیست)

خانميكه بخاطر بكار گرفتن هنرِ مورد علاقه اش در امواج پر طلاتم روز گار مبازه خستگى ناپذير كرد، امروز به يك هنر پيشه شناخته شده ء مردمى مبدل گرديده، بلى دوستان اين هنر پيشه واقعى كه در بين دوستان و عزيزان هنر اش از
محبوبيت خوبى بر خوردار است
(صديقه جان تمكين) نام دارد كه در هفته گذشته پاى مصاحبه تلفوني با آن رفتم ٠
اينك متن مصاحبه انجام يافته را با شما سروران اهل علم و هنر شريك ميكنم.

سلام صدیقه جان 
جاى آن دارد كه بارى سپاس عميق خويش را نسبت به حضور ات در اين مصاحبه تلفونى ابراز بدارم.

جواب: خواهش میکنم جوهر صاحب گرامی حاضر به پاسخ سوالات شماهستم

سوال؟ در این جای شک نیست که اكثريت دوستان و عزیزان به نام و شهرت شما قسمأ آشنائى دارند با آنهم میشود يكبارى ديگر بيوگرافى خود را شرح دهید۰

جواب:اسم. صدیقه ( تمکین )تخلص میکنم زادگاه ام نوائی شوربازار کابل و فعلأ منطقه شاشهید کابل زندگی میکنم ٫ تاریخ تولد(. 1342) میباشد
تحصيلات دوره ابتدائيه را الی صنف هشتم درسال 1357 درمکتب مستوره غوری و تحصیلات دوره ثانوی را در سال. 1361 در مکتب آمنه فدوی به پایان رسانیده ام

در سال (.1364 )ازدواج نموده ام ثمره ازدواج چار بچه. و دو دختر میباشد 
دو پسرم از پوهنحی اقتصاد فارغ شده پسر سومی محصل سال اخیر پوهنحی طب است
دخترم عنقریب سال چهارم پوهنحی نرس قابله گی را به پایان میرساند و بچه کوچکم صنف دو م پوهنحی اقتصاد است .
شوهرم که ( بریالی) تخلص میکند در یکی از دفاتر خارجی ها مصروف کار میباشد

سوال:؟به چند زبان تسلط دارید؟

جواب: صرف به زبان های دری و پشتو۰

سوال ؟چه وقت به جهان سینما رو آوردید؟

جواب: آقای جوهر اگر سر آغا نخ را بدست دهم بیمورد نخواهد بود که بگویم ٫ صنف هفتم مکتب بودم که در رادیو کابل وقت منحیث هنرمند بالمقده مقرر گردیدم که تا فلحال همکاری ام ادامه دارد٫ در سال1359 با موسسات فلم سازی و فلم برداری( شفق) (گلستان) و آریانا فلم عقد قرار داد همکاری در فلم را نمودم و علاوتأ در سال1361 با هنرمندان تیاتر ملی پیوستم ٫ مدت سه سال داوری با تلویزون طلوع از همکاری های دیگرم محسوب میگردد٫ فراموش نکنم که مدت ده سال میشود که با رادیوی( BBC) در برنامه های خانه نو زندگی نو نیز همکاری. دارم

سوال؟ چه انگیزه باعث شد که شما مسلک سینما گری٫ تیاتر و غیره را انتخاب کردید و مشوق شما در این راستا کییها بوده میتواند ۰

جواب: جوهر صاحب شما خود میدانید٫ برای مردمانی که جز به تکمیل احساسات بشری نمی اندیشند( هنر ) پناهگاهی شایسته و سر گرمی موثر میباشد۰ از این رو این پیشه والا در خور توجه من قرار گرفت و آنرا انتخاب نمودم و یگانه حمایه گر من مادر مرحوم و مغفورم بود۰

سوال؟ ميشود كه از نقش آفرينى تان در اولين فلم تان نام بگیرید

جواب: اولین فلمیکه روی پرده سینما در آن ظاهر شدم بنام ( آرزو) به کار گردانی انجینر لطیف احمدی و بعدأ در فلم ( جنایتکار) از موسسه شفق فلم که آقای(ناصر عزیز) که فعلأ در المان است نقش مقابلم را ایفا میکرد و فلم سوم من خانه (555) از گلستان فلم مربوط به آقای فرید فیض میباشد

سوال ؟ تاکنون در چند فلم و کدام نقش ها رول باز نموده اید

جواب: تا کنون در (67)فلم نقش آفریده ام که ممکن (16) فلم آن سینمائی و متباقی فلم های کوتا و سریال ها باشد که از طریق تلویزون های دولتی و شخصی بنمایش گذاشته میشود

سوال؟ بانو صدیقه جان عزيز ، ماشالله ارجمندى ها كه تقريبأ همه جوان و تحصيل كرده ميباشند ، نظر ايشان در مورد جايگاه هنر مادر شان چه ميباشد. ممكن است كه يكى از انها جايگاه مادر شان را اختيار کند و یا كرده باشد؟

جواب: نخیر آقای جوهر فرزندانم هر یک شان در اجتماع امروزی مسلکی به خود انتخاب نموده اند که آنرا سلسله میکنند ‘ علی الرغمیکه عدهءِ از دوستان و اقاربم که مفکوره های تاریک نسبت به هنر و هنرمند دارند و ذهن فرزندانم را نسبت به هنر من مکدر ساخته بودند ٫ ایشان در تضاد با من نیستند
روابط مملو از مهر ٫محبت ٫ صمیمیت ٫صدق و صفای مادری و فرزندی بین ما برقرار میباشد۰

سوال؟ صدیقه جان شما كه از طريق هنر تان در محيط و اجتماع سُنتى افغان زمين شهرهِ بيش كسب نموديد، برخورد مردم را در محيط ماحول خويش چگونه ارزيابى ميکنید؟

جواب: در مجموع مردم خود را دوست دارم ٫ در محیط که زندگی میکنم 
از احترام اطرافیانم برخور دار میباشم٫ تا کنون به هیچ نوع عمل منفی در رابطه به هنرم مواجه نگریده ام که این را یکی از افتخارات هنری ام میپندارم

سوال؟ صدیقه جان واقعأ دستاورد هاى شما عظيم و قابل تشويق میباشد ٫هنر نمائى در (67 ) فلم سينمائی ٫ سریال ها و غیره آنهم در شرايط ناگوار وطن را نميتوان دستِ كم گرفت، ممكن است بگويد كه بالمقابل اين همه زحمات تان مورد تفوق مقامات دولتى و ياهم غير دولتى قرار گرفته ايد يا خير ؟

جواب: بلی جوهر صاحب بزرگوار ٫ تقدیر نامه٫ تحسین نامه و حتی جوایز مادی و معنوی بیشماره از طرق ارگان های دولتی و غیر دولتی کسب کرده ام که اینک تعداد از آنرا غرض دید شما تقدیم و ارسال میدارم

سوال؟بانو تمکین ، هر كه در زندگى اش خاطرات تلخ و شيرينى دارد ميشود كه شما همچو خاطرات خويش را با خوانندگان مصاحبه تان شريك سازيد.

جواب: جوهر صاحب بزرگوار در وحله نخست که به جهان هنر تیاتر٫ سینما و غیره. رو آوردم بجز مادرم همه خلاف ایده و مفکوره من بودند٫ حتیٰ از ماندن
تخلص فامیلی به اسم من ابأ ورزیده و مضایقه کردند که این عمل و سایر برخورد اقارب و عزیزانم مرا در یک سر درگمی و مضیقه قرار. داده بود٫ که این را از خاطرات تلخ زندگی ام عنوان کرده میتوانم -
خاطرات شیرینم ٫ همینکه فرزندانم به لطف و یاری خداوند در دور و برم قرار دارند و هر کدام شان از تحصیلات عالی بهرهمند و برخو دار هستند و در یک فضای خوش خانوادگی باهم زیست مینمایم این اصل را خاطرات خوش خود میپندارم

سوال؟ صدیقه جان هر کس در زندگى اش آرزوى را بر سر ميپروراند ، بى گمان همچو يك آروزى ممكن در خواب و خيال شما هم خطوركند، میشود آنرا با ما شریک سازید

جواب: جوهر صاحب به اجازه تان یک حرف صوفیانه بگویم ٫صلحی که هر چند غیر عادلانه باشد ، به مراتب بهتر از جنگ عادلانه است ۰
آرزو های من هم بر مبنای این اصل استوار است ٫ فقط در موقع صلح است که اهالی کشور میتوانند بار سنگین جنگ را احساس کنند۰ 
همیش دست دعا و نیایش من فقط و فقط بخاطر صلح به آدرس وطن بسوی آسمان بلند است و همیش این آرزو را به سر میپرورانم

سوال؟ به عنوان سوال اخیر ٫ عادله جان ادیم در مصاحبه که با من داشت٫ گفته است که صدیقه تمکین مشوق من در هنر سینما بوده٫ گفته های بانو ادیم را م،میپزیرید یا چطور؟

جواب: بلی آقای جوهر واقعیت. دارد - مه و عادله جان ادیم همصنفی و هم مفکوره بودیم در بسیار مسایل وجه مشترک داشتیم ۰ و حال هم تماس های پیوسته باهم داریم۰

ممنون جناب جوهر صاحب عزيز از حوصله مندى و سوالات خوب و پر محتوای تان.

تشكر از شما بانوى معزز و پرمهر كه وقت گذاشتيد و ساعاتِ طویل بطورخستگی ناپذیر از طریق تلفون صحبت و به سوالات دوستان و علاقمندان هنر خويش پاسخ ارائيه فرموديد.
مصاحبه كننده خيرمحمد(جوهر)

لطیفه نبی زاده اولین خانم پیلوت  قوایۍ هوایی افغانستان

**********

 مجلهنادیه انجمن و سایت نادیه انجمن به ادامه معرفی زنان

پیشتاز کشور،این بار مصاحبه را با محترمه لطیفه نبی زاده اولین خانم پیلوت  قوایۍ هوایی افغانستان انجام داده است.

خانم لطیفه نبی زاده یکی از پیلوتان موفق و ازجمله اولین خانم هایست که درتاریخ قوا ی هوائی اسم شان به خط زرین نوشته شده و افتخار ایشان مانند دیگر خواهران قهرمان ماست به گفته خودشان توانستیند یک ورقی از تاریخ را بنام خود رقم بزنند .وهمچنان درمورد استادان خویش چینن نظر نیک دارند .:

استادان ما مانند دانه های مرواریدی هستند که کم تر میتوان در جامعه امروز افعانستان دریافت. خیلی از ایشان سپاسگذارم که زحمت کشیدند و تعصب نداشتند و بخاطر به تحقق رساندن آرمان های ما از هر نوع خود .گذری دریغ نکردند

خانم نبی زاداولا سلام های صمبمانه ام را خدمت تان تقدیم میکنم .
خانم هوتکی منهم به نوبه خود سلام و احترام خدمت شما می رسانم

سوال :لطفا خودرا معرفی نموده درمورد زندگی شخصی تان بگوید ؟

جواب :اسمم لطیفه تخلص ام نبی زاده است ازدواج کرده ام یک دختر قشنگ یازده ساله دارم.

سوال :درمورداینکه در کجا تحصیل نموده اید تا کدام سطح ، و در کدام رشته  ؟

 جواب : در افغانستان تحصیل کرده ام پوهنتون هوایی را در مسلک پیلوتی بدرجه اعلی به اتمام رسانیده ام درجه تحصیلم لیسانس است.

سوال :آیا سفر های تحصیلی در خارج از کشور هم داشتید ؟

 جواب :بلی در کشور های آمریکا، ایتالیا، دانمارک و نیپال سفر کرده ام که سفر تحصیلی ام آمریکا است.

سوال : چه موفقیت‌هایی در طول دوران کاری خویش داشتید؟ تقدیر نامه و یا مدال  ؟

 جواب :در زمان کاری ام مفتخر به مدالها، تقدیر نامه ها، جوایز گردیده ام.

 سوال: از چه زمانی به قوا هوائی  افغانستان پیوستید؟

جواب : من و خواهرم مرحومی لیلما نبی زاده در سال 1967 خورشیدی شامل پوهنتون هوایی شدیم و در سال 1391 خورشیدی شامل کار شدیم و نبست درک مسئولیت های فردی که وطن بالای هر فرد جامعه دارد و عشق و علاقه که داشتیم به این مسلک روی آوردیم.  

سوال: دلیل و انگیزه علاقمندی شما به این رشته ، چه بوده؟

جواب :فقط عاشق این مسلک بودیم .

سوال: آیا کسی شما را در این زمینه تشویق می‌کرد؟

 جواب :مادرم یگانه کسی بود که حمایه و تشویق میکرد.

سوال: در آن زمان جذب دختران به قوا هوائئ چطور بود؟.

جواب :در آنزمان خو اصلا در مورد جذب دختران در بخش ارتش کدام پالیسی خاصی وجود نداشت. اما تصمیم قاطع ما باعث تغییرات در سکتور های امنیتی گردید.

 سوال: عکس العمل خانواده و دوستان و اجتماع در برابر این تصمیم شما چگونه بود؟

جواب : در آنزمان گرچه جامعه مارا نمیپذیرفت اما وقتی در حالت پرواز میدیدند استقبال میکردند .این در حالی بود که هم مسلکانم به هیچ وجه موافق نبودند.

سوال: آیا درزمان فعالیت تان با چالش و مشکلات هم روبرو شده‌اید؟

جواب :تمام زنده گی که درقوای هوایی صرف کردم پر از چالش بود اما این من بودم که با تحمل رنج و زحمت بتوانم جایگاه خویش را در تاریخ کشور و بخصوص هم مسلکانم پیدا کنم.

سوال :چه خاطره جالب  شرین ویا تلخ از دوران خدمت تان داشته اید ؟

جواب :تلخ ترین خاطره ام اینست زمانیکه امتیاز یک نفر به من ویا خواهرم داده میشد یعنی هردوی ما امتیاز یک شخص را میگرفتیم. و خوش ترین خاطره ام اینست که توانستیم یک ورقی از تاریخ را بنام خود رقم بزنیم.

سوال : چه زمانی از کشور مهاجر شدید و زندگی در مهاجرت چطور میگذرد ؟

جواب:  یازده سپتامبر سال 2015 به کشور اتریش مهاجرت کردم. خوشحالم که زنده ام.

سوال: در آخر پیامتان را برای مردم جامعه خود خصوصأ زنان، بگویید؟

جواب : زنان افعانستان خوابند. لطفاً از خواب بیدار شوید وحقوق تان دفاع کنید. باهم اتفاق داشته باشند. خود تحصیل کنند و دخترانشان را از تحصیل باز ندارندو در تربیه سالم اولاد های شان بخاطر آوردن تغییر در افعانستان بکوشند.  

از اينکه به پرسشهايم صميمانه پاسخ گفتيد،ابراز امتنان مينمايم.          

 از شما نيز سپاس فراوان.

بهسلسلهء مصاحبه ها

فرید طهماس :

پوهندوی شیما غفوری

"به نظر من تمام زنان شجاع اند، فقط شرایط باید برای شان مساعد گردد."

پوهندوی شیما غفوری یکی از فعالان و مدافعان برجستهء حقوق زن است . او در 1981 تحصیلات عالی خود را در بلغاریا به پایان رسانید و با کسب درجهء علمی دیپلوم انجنیر زراعت و اخذ دو مدال طلا ، به وطن برگشت و بصفت استاد در پوهنتون کابل تدریس نمود . بانو غفوری دارای آثار زیاد علمی وتحقیقاتی است ؛ شعر هم میسراید و " آه نارسا " مجموعه یی از سروده های اوست که بزودی چاپ خواهد شد. بانو غفوری در سال 1992 مجبور به مهاجرت شد و اکنون در آلمان زنده گی میکند و در آنجا به وظایف گوناگون اجتماعی مصروف است . غفوری که در نتیجهء فعالیتهای مؤثر خویش به اخذ جوایز ، مدالها و از جمله مدال خدمت جمهوری اتحادی آلمان مؤفق گردیده ، لقب "زن شجاع سال 2010 آلمان" را نیز بخود اختصاص داده است. او در حال حاضر به حیث کارمند مسلکی "ادارۀ مردمی برای حل پرابلم های اجتماعی" در یک حوزۀ شهری ماربورگ که 9000نفوس دارد و یک بنیاد غیر دولتی میباشد ، مصروف خدمت است

ـــ فرید طهماس : بانو شیما غفوری ، وظایف و مسوولیتهای شما در بخشهای مختلف خیلی زیاد است ؛ چطور میتوانید از عهده آنها بدر آیید ؟

شیما غفوری : موتور اساسی فعالیت هایم را انسان دوستی و وطندوستی تشکیل میدهد. علاوتاً میدانم که خداوند صرف یکبار برایم چانس زندگی را داده است، من از ضیاع وقت بیشتر خسته میشوم ، تا از کار کردن. افزون بر آن اعضای فامیل نیز با من استند و دوستان خیلی خوبی هم برای پشتیبانی از کار هایم دارم. البته جلب این همکاری نیز به نوبۀ خویش ایجاب کار، صداقت و صمیمیت را مینماید ولی اگر این چرخ یکبار به حرکت افتد، آنگاه کار مشترک به مفهوم واقعی آن به وجود خواهد آمد، که از ثقل وظایفم خواهد کاست .

فرید طهماس : شما از همان سالهای تحصیلات عالی تان در بلغاریا تاکنون ، نه تنها به اخذ مدالها و جوایز متعدد نایل شده ، بل لقب " زن شجاع " در آلمان را نیز کمایی کرده اید . آیا ممکن است دراین باره چیزی بگویید؟

شیما غفوری: فکر میکنم گفتن دربارهء خود و مدالها و جوایز و القاب افتخاری که به من تفویض گردیده آنقدر لازم نیست ؛ حالا که سوال کردید ، بسیار فشرده و بطور نمونه از چند تای آنها نام میبرم : ـــ مدال خدمت جمهوری اتحادی آلمان به خاطر "کار های ابتکاری فوق العادۀ اجتماعی و فرهنگی داوطلبانه" به من تفویض گردیده است. این مدال به کسانی داده میشود که مجری چنان کار های اجتماعی، فرهنگی وغیره باشند که در غنای جامعه چیزی را بیفزایند . ــــ لقب ستارۀ شهر ماربورگ را به خاطری به دست آورده ام که "شهر ماربورگ را به طرف زندگی باهمی با کلتور های مختلف غنامند ساخته است" ـــ در قطار هفت زن ، لقب " ظرفیت های زنان برجستۀ ایالت هیسن" را به "خاطر تبارز ظرفیت زنان خارجی" به دست آورده ام . فعلاً همین بس است . و اما درباره لقب "زن شجاع " که به آن موصوف شده ام ، باید بگویم که ، این لقب از جانب "بنیاد زنان شجاع" در دورتموند آلمان به خاطر کارهای اجتماعی که برای گروپ های حاشیوی اجتماعی، مخالف نورم های قبول شدۀ دولتی و اجتماعی انجام داده شود ، اعطأ میگردد .

فرید طهماس : چه فکر میکنید ، شجاعتی را که شما انجام داده اید ، هر زن میتواند از خود تبارز دهد ؟

شیما غفوری : بلی چرا نی ، به نظر من تمام زنان شجاع اند، فقط شرایط باید برای شان مساعد گردد..

فرید طهماس : تا جایی که دیده میشود ، تعداد سازمانهای مدافع حقوق زن ، هم در داخل و هم در خارج افغانستان بسیار زیاد است . به نظر شما ، چه سبب میگردد که این سازمانها از نظر تشکیلاتی جدا جدا از هم فعالیت کنند ؟

شیما غفوری : شما به موضوعی بسیار مهم اشاره کردید . باید بگویم که شور بختانه این یک حقیقت است که سازمانهای زنان با همدیگر روابط نزدیک ندارند. حتی بعضاً متأسفانه نیروی شان را بر ضد هم به مصرف میرسانند.

فرید طهماس : چرا این طور است ؟ شیما غفوری : علت عمدۀ آن به نظر من حالت جنگ های مستمر و طولانی در کشورما میباشد. هرگاه اجزای این علت را بررسی نمائیم، میشود از بعض مسایل مهم ذیل نام برد بطور مثال ، ـــ عدم اعتماد بین فعالین سیاسی و اجتماعی. ـــ عدم شناخت بین آنها و رایج بودن کلتور برتر شمردن خود نسبت به دیگران. ـــ رایج نبودن رسم مفاهمه و مکالمه بین سازمانها. ـــ فرهنگ "به مه چی" و "کوته نگری ها" . ـــ تسلط روحیۀ خشونت و بی باوری فامیلی و اجتماعی در مقابل زنان در داخل و خارج کشور. ــــ پراگندگی زنان فعال و سازمانهای زنان در سرتا سر دنیا. ـــ عدم دسترسی کافی سازمانها و افراد به وسایل ارتباط جمعی و ضعف اقتصادی آنها وغیره .

فرید طهماس : انجمنی که شما در رأس آن قرار دارید ، چه گامهای عملی را در جهت توحید سازمانها و رفع پروبلمهایی که برشمردید ، برداشته است ؟

شیما غفوری : انجمن ما در راۀ اعتماد سازی ، همکاری بی آلایشانه و نزدیک شدن افغانها به خصوص زنان مقیم ماربورگ گامهای زیادی برداشته است که افغانهای مقیم این شهر آگاهی دارند. ما تا حال چندین برنامهء مشترک با افغانهای آلمان، سایر کشور ها و داخل افغانستان داشته ایم که این سلسله را ادامه خواهیم داد. خودم به حیث رئیسۀ این بنیاد برای همسویی فعالیت های زنان به شیوۀ جدید عاری از ایدیالوژی گرایی واختلافات قومی وزبانی ، ارتباطات وسیع را ایجاد نموده و بصورت مشخص کار مینمایم. هدفم این است تا یک شبکۀ وسیع زنان را صرف نظر از هر نوع وابستگی ، به خاطر دفاع از زن افغان به حیث انسان متساوی الحقوق جامعه ایجاد نمایم. برای رسیدن به این اهداف ، پشتکار، باور خدشه ناپذیر به همبستگی زنان، تواضع، حوصلۀ فراخ و نداشتن توقعات شخصی ضروری میباشد، که من در تلاش داشتن چنین خصایل میباشم. فریدطهماس: بنظر شما ، یک مرد واقعی ، یک شوهر خوب ، از چه صفاتی باید بهره ور باشد ؟

شیما غفوری : بنظر من ، یک شوهر خوب قبل از همه باید راستگو ، عادل، صادق، با حوصله، متواضع، با ادب و با محبت بوده و از بی تفاوتی و خشونت فاصله بگیرد . هرگاه زن و شوهری با رضایت متقابل باهم ازدواج کنند و همدیگر را دوست بدارند، بسیاری از این صفات جزء حتمی زندگی مشترک آنها خواهد شد .                          پایان   

                                                                                                        15-05-2015

 یادی از لیلا کاویان شاعر نستوه

شیرین نظیری

لیلا کاویان دخت داکترعبدالله ناصری است،درسال ۱۳۲۹ خورشیدی دریک خانواده روشنفکر، درشهرکابل زاده شدونظربه استعداد خارق العاده ی که داشت درده سالگی به سرایش چکامه آغازکرد وبابه نظم کشیدن قطعات زیبا ولطیف،طبع خود را تجربه کرده وبه رشد وانکشاف ذوق خودافزود ودراین راستا ازجانب خانواده ودوستانش مورد تشویق وترغیب فراوان قرارمی گرفت.

لیلا کاویان دوره هاي ابتدایی ،ثانوی ولیسه را موفقانه درمکتب رابعه بلخی به پایان رساند وسپس وارد دانشکده طب دانشگاه کابل شد. ولی بنا به معاذیری که داشت. نتوانست تحصیل خود را دراین رشته ادامه بدهد.سپس اوشامل دارالمعلمين روشان گردید ودوره تحصیلی خود راراین موسسه به پایه اکمال رساند ودیپلوم فراغت کسب کرد.اوپس ازختم دوره تحصیل راهی دیارآموزش و پرورش فرزندان کشورگردید وباگام های ثابت ومصمم،صدهادانش آموزرادریک دهه با زیورتعلیم وتربیت آراست وتقدیم جامعه خودکرد.

لیلا کاویان درسال ۱۳۶۰ خورشیدی نظربه لزوم دید اتحادیه نویسنده گان جمهوری دموکراتیک افغانستان به سمت منشی بخش ادبیات کودک مقررشد.هم چنان اودرسال های بعدی به حیث مدیردرمجله زنان افغانستان به فعالیت آغاز کرد.اوباقوت وتوانمندی زیاد دراین بخش کارکردومانند ستاره درخشیدوگوشه های تاریک فرهنگ قبیله یی وریشه های فقروعقب مانی درکشوررا به وسیله قلم توانای خود برملا کرد.

لیلا کاویان به آزادی زنان باور داشت ودرسروده های خود ازوضع ناهنجارزنان در دهات کشوربه ویژه محلات که درتحت سلطه کوردلان دورازفرهنگ قرارداشت وخشونت علیه زنان،جهل وبیسوادی وعدم آگاهی زنان ازحقوق شان رابا نوشته های ناب خود رساترنمود.

باتاسف بایدگفت؛درمورددیوان شعرلیلا کدام اطلاعی در دست نیست. ولی اوهمواره سروده های خود را جهت نشربه مطبوعات کشورفرستاده است.

پس ازيک دهه سکوت بنابراصرارمجله سباوون و وعده اين که سروده اش را با امانـتداری به دست نشر خواهند سپرد‌، سروده«‌قاب بی تصوير‌» خود را با نام مستعار«‌پروا‌» برای چاپ؛ به آن نشريه فرستاد‌.این سروده در شماره بيست ‌وهشتم مجله سباوون‌(‌سال ۱۹۹۰‌ ترسایی) به نشررسيد‌.پس ازآن اوگاهگاه با نام مستعار «‌پروا‌» شعرهايش رابه دست نشر مي سپرد‌.

لیلا کاویان با داوود کاویان ازدواج نمودوثمره این ازدواج یک دختروسه پسراست.

لیلا کاویان باخانواده خود،مانند هزاران هموطن ما، با بوجود آمدن حکومت زن ستیز طالب ها،میهن خود را ترک وعازم کشورهای بیگانه شد.اوبودن وزیستن را درغربت با بسیاردشواری تجربه می کرد و روزهای سیاه را به شب های سیاه ترتحویل می داد.غم ودرد ودوری دردیارغربت ودرکنج تنها برای لیلا بسیارطاقت فرسا شده بود.سرانجام دردهاوغم ها بر لیلاغلبه نمود واو را ازگفتن وسرودن باز داشت.

ليلا کاويان شاعر نسل آرمان گرا،عصيانگر‌،جسوروبا انرژی بود.نسلی که بااميد وباوربزرگ به حرکت آمد و اما نيازی نيست که بگوييم پندارگرايها،اين نسل را باچی فاجعه‌ يی روبروساخت‌ .چه ترانه های که برلبانش

نیامده خاموش گشت وخشکید. دیگر لیلا زمزمه وصدا نداشت ،لیلا کاویان قلم نداشت ولیلا نفس هم نداشت. لیلا راازما وازهمه فرهنگیانش ربودند وجایش رادریک لحظه کوتاه،ولی برای همیش درمیان همه خالی گذاشتند. جنازه اش را دوان دوان "در۱۴ اپريل ۱۹۹۸ ترسایی که تنها چهل وهشت سال داشت. دربسترخاک سپردند.او درهجرت نيز برای وطن ويران وملت خود که از دو دهه غرقه درخون وعزا بود،بسيار خون‌دل خورد و بسيار گريه کرد. درسوگ ویادی ازاين شاعر پارچه شعر چاپ نه ‌شده اش را به نام «‌گريه‌» با مقدمه کوتاهی که خود بر آن نوشته بود.«‌در سوگ مرگ های نسلم وآناني که باهم بزرگ شديم‌، ياد گرفتيم وانديشيديم‌، رزميديم‌، بحث کرديم‌،آموختيم وحالا يکی پی ديگر مرگ فرا مي رسد برای بُردنِ مان‌.» او گويی مرگ را نزديک ديده بود که سروده است «‌وحالا يکی پی ديگر مرگ فرا مي رسد برای بُردنِ مان‌.»

گريه   

برای نسل خويش گريه مي کُنم

برای نسل رزم‌، نسل جنگ‌،نسل سالهای خوب و بد

برای ملتی که خون گرم شان هنوز در رگان ماست 

برای ملتی که خون ما‌: که خون گرم ما برايشان چو جويبار سرد يک جدايی است

آه چه بد که ما ز دست رفته ايم و مي رويم .

برای نسل خويش گريه مي کنم

که يک وطن وشهر ومردمی يگانه داشت

که کودکان و نوجوانان و مردمی عزيز ونازدانه  داشت

 برای نسل سربلند وخوب خويش گريه مي کنم

چسان به خاک اوفتاده ايم‌؟

«شاعر خودش دیوانه است»

اندیشه شاهی در ۱۹۹۱ میلادی در کشور قزاقستان چشم به هستی گشود. شاهی استعداد قابل توجه و رخشنده در راستای شعر و داستان است. اندیشه از جوانان موفق و پیش‌تاز افغانستان است که تا هنوز کشورش را ندیده. دوشیزه شاهی در قزاقستان مکتب خوانده. در سیزده سالگی افتخار شرکت در یکی از جشنواره‌های ادبی روسیه .

اندیشه شاهی در ۱۹۹۱ میلادی در کشور قزاقستان چشم به هستی گشود. شاهی استعداد قابل توجه و رخشنده در راستای شعر و داستان است. اندیشه از جوانان موفق و پیش‌تاز افغانستان است که تا هنوز کشورش را ندیده. دوشیزه شاهی در قزاقستان مکتب خوانده. در سیزده سالگی افتخار شرکت در یکی از جشنواره‌های ادبی روسیه را داشته که به عنوان عضو انجمن فلم روسیه پذیرفته شده است. در همین سال (سن سیزده سالگی) به ترکیه سفر کرد و عضو کلبه مولانا گردید. اندیشه، زبان فارسی دری را از طریق خوانش متون ادبی و به کمک سایت‌های انترنتی فرا گرفته است. تحصیلات عالی اندیشه شاهی در رشتۀ کمپیوتر است. ماستری و دکتورای خود را در امنیت سایبر(Cyber Security)  گرفته است. خوش دارد به وطن برگردد و از آموخته‌ها و تجربه‌های علمی‌اش در حوزه‌های کاری استفاده کند. آن‌چه در پی می‌آید گپ‌وگفتی است با اندیشه جان شاهی:

میخواهیم اندیشه را از زبان خودش بشناسیم؟

اندیشه آواره است. زمین برایش تنگ و آسمان او را پناه نمی‌دهد. اندیشه آرام و گوشه‌نشین است. دنیای خیلی ساده‌ دارد. کتاب‌ها رفیق روزگارش و آشپزخانه و موسیقی فرار از دنیای حقیقت‌اش است.

چطور خودت را در قلمرو ادبیات یافتی، چه زمانی جنون ادبی‌ات گل کرد؟

نمی‌دانم ادبیات چی است، اما همین که گه‌گاهی فانتزی و حقیقت را مخلوط می‌کنم کمی معنا می‌یابد. ادبیات جز فرهنگ هر کشور است. خیلی خوب به یاد دارم وقتی در صنف ادبیات روسی داستان‌های جالب را به خوانش می‌گرفتیم و یا شعرهای زیبای شاعران روسی را زمزمه می‌کردیم، آن‌زمان احساس می‌کردم که شاید بتوانم بنویسم. شاید راهی برای بیان خودم همین نوشتن باشد، اما وقتی بیشتر مطالعه کردم و ادبیات تاریخ‌های گذشته را مرور کردم، به این نتیجه متوسل شدم که ادبیات فرهنگ نوشتن است. سرزمینی که فرهنگ نوشتن ندارد، یعنی خیلی در فقر زندگی می‌کند.

هایدگر گفته بود «شاعری دیوانگی است» اندیشه چه میگوید؟

من می‌گویم، شاعر خودش دیوانه است.

سرودن شعر برایت لذت‌بخش است یا نبشتن داستان؟

من زود خسته می‌شوم از هر چیز. وقتی کودک بودم خواهران و برادرانم همیشه در صنف‌های مختلف موسیقی و رقص و نمی‌دانم چه و چه می‌فرستادند، که بعد از دو هفته خسته می‌شدم و بعد رهایش می‌کردم. این، انگار مانند یک عادت بد با من ماند. گاهی خودم هم نگران می‌شدم که چرا این‌طوری هستم؟ اما، وقتی شعر می‌سرودم احساس آرامش می‌کردم. آن احساس، بیان‌نشدنی است، اما هرگز ادعای شاعری نکردم. داستان مرا راحت و شاد می‌سازد. امروز هم شعر می‌نویسم، اما فکر می‌کنم داستان‌هایم بیشتر خواننده دارند نسبت به شعرهایم.

من شاهد بودم که بارها برای آزادی شعر سرودی، آیا میشود برای رهایی انسان از بند تعلقات پوسیده تنها به سرود آزادی اکتفا کرد؟

سرودن شعر، یا نوشتن مقاله هیچ دردی را بیان نمی‌کند. همین‌طور با سرودن شعر آزادی، آزادی به‌دست‌مان نمی‌آید. باید عمل کرد.

دلبستگی و تعلقات خاطر اندیشه چیست، اندیشه چقدر رها از تعلقات است؟

اندیشه مانند هواست، بی‌خیال و غرق در بوی بهار.

رابطه‌اش با موسیقی چگونه است؟ اگر موسیقی در زندگی‌اش نبود، باز چه؟

موسیقی مرا با خودم آشنا می‌سازد. وقتی در دبستان درس می‌خواندم یک صنف موسیقی داشتیم و دبیری خیلی عالی که امروز بسیار مدیون‌اش هستم. او همیشه می‌گفت که گوش‌های‌مان را با موسیقی شاد و بلند عادت بدهیم. وقتی از او می‌پرسیدم که چرا؟ می‌گفت: وقتی گوش‌های‌تان با موسیقی شاد و بلند عادت می‌کند، رهاترین انسان روی زمین هستی. مثلا: وقتی کتاب می‌خوانی و یا کارهای خانگی‌ات را انجام می‌دهی پس هم‌زمان موسیقی شاد را گوش کن که تمام بدنت را به رقصیدن مجبور کند. وقتی گوش‌هایت عادت می‌کند، یعنی تو می‌توانی هم‌زمان چندین کار را انجام دهی. این را سال‌ها تمرین و عادت کردم. امروز بدون موسیقی زندگی‌ام خیلی بی‌معناست.

چقدر زندگی اندیشه را عشق می‌سازد؟

نمی‌دانم که چقدر زندگی اندیشه را عشق می‌سازد، اما اندیشه می‌داند که زندگی عاشق اندیشه است.

با اینکه در حلقات فکری فرهنگی با سرودن شعر و نوشتن شناخته می‌شوی از رشته تخصصی‌ات (تکنالوژی) بگو!

تکنالوژی هویت من است، چون وقتی کودینگ می‌کنم و یا بالای سافت ویرهایم کار می‌کنم این احساس به من دست می‌دهد که دنیا تغییر خواهد کرد. وقتی دبستان را تمام کرده بودم همه دوستان، یکی می‌گفت داکتر می‌شود، دیگری می‌گفت ژورنالیست. دوستی، از من پرسید که اندی، تو کجا می‌روی؟ گفتم: من انسان خیلی تنبلی هستم، می‌خواهم جایی بروم که غیر از نشستن در یکجا دیگر هیچ کاری نداشته باشم. در اوایل فکر می‌کردم که دنیای تکنالوژی همان نشستن عقب یک کمپیوتر است و بس کار می‌کنی. اما، آهسته آهسته… وقتی زندگی اکادمیک‌ام جلوتر رفت خیلی هیجان‌انگیز شد. امروزه، دنیای تنکالوژی دشوارتر می‌شود، اما من عادت کردم که مبارزه کنم.

کدام نویسندگان بزرگ در زندگی هنری- ادبی‌ات الگو قرار گرفتند؟

خیام و مدوکس فورد؛ داستان‌نویس قرن بیستم بریتانیایی.

از آخرین کارهای ادبی-هنری‌ات بگو؟

در این اواخر در سفرهای جالبی بودم. آن‌جا با بعضی دوستان مهربان دیدار نمودم. به گونۀ سفرنامه و کمی از زندگی غربت دوستان نوشتم. این داستان‌ها را برای خودم نوشتم تا بتوانم درک کنم که چقدر مشکل است وقتی سرزمین‌ات را ترک می‌کنی. هر یک را که در سفرهایم دیدم و قصه‌ها کردیم، برایم یک دنیا درس زندگی داد.

از نگفته‌ها و ناگفته‌هایت برای‌مان قصه کن!

ولا، چه بگویم. زندگی جوان است و به جوانی زندگی حسادتم می‌شود. برای همین، زندگی را با تمام داشت و نداشت‌اش زندگی می‌کنم.

ممنون مهربانی و لطف‌تان.

 مصاحبه دکتور فرید طهماس با امیلیا اسپارتک

بمناسبت هشتم مارچ

 

ــ " تجارب جنبش بین المللی زنان زیادتر ازیک سده به این طرف نشان داده ، که بدون همبستگی ، بدون متشکل شدن در یک سازمان با یک برنامه مشخص ، رسیدن به هدف کاریست دشوار.

ــ " اگر برای دادخواهی در برابر فاجعۀ قتل "فرخنده" ، که چند روز بعد یک سال از آن می گذرد ، یک سازمانی وجود می داشت ، شاید نتیجۀ بهتری بدست میآمد..."

پوهنمل انجنیر امیلیا نجیمی اسپارتک ، در سال 1952 در یک خانواده روشنفکر به دنیا آمده است.

بانو اسپارتک ، در لیسه رابعه بلخی درس خوانده و با دادن امتحان سویه ، مدرسه را در ده سال به پايان برده است . او با گرفتن نمره عالی در امتحان کانکور، به فاکولته انجنیری پوهنتون کابل شامل و بزودی بصفت یکی از محصلان ممتاز شناخته شد. چون ممتاز بود ، مستحق بورس تحصیلی گردید اما نظر به فعالیتهای سیاسی و اشتراک فعال وی در مظاهرات ، پاسپورت تحصیلی برایش داده نشد . پس از یکسال در 1970 ، توانست پاسپورت خود را به دست آورد و برای تحصیلات عالیتر ، به شهرکیف ( اوکراین) اتحاد شوروی عزیمت نماید.

امیلیا اسپارتک ، درنتیجه تحصیل در رشته دلخواه خود مهندسی ، درجه علمی ماستری به دست آورد و به کشور برگشت و در کادر پوهنتون به حیث استاد در پولی تخنیک کابل شامل شد. او برعلاوه کار با محصلان در طرح پروژه های مهندسی ، تاریخ هنر و تاریخ مهندسی را تدریس می نمود . امیلیا ، پسانها به دوره دکتوری نیز شامل گردید ، لیکن نظر به شرایط سیاسی و تغییرات در اوضاع بین المللی ، آن دوره را تمام ناکرده ، به مهاجرت مجبور شد.

بانو اسپارتک اکنون با شوهرش داکتر سالم اسپارتک و فرزندان خود در کشور آلمان زنده گی می کند.

ژورنالیست:

بانو اسپارتک ، شما لطف کردید و معلومات مفصل درباره فعالیتهای سیاسی و اجتماعی تان را به من فرستادید .

چه فکر می کنید ، مصاحبه را از کدام موضوع آن آغاز کنم که بنظر شما اهمیت بیشتر داشته باشد ؟

امیلیا اسپارتک:

بفکر من ، اگر از موضوع "سازمان دموكراتيک زنان افغانستان" آغاز کنید بهتر است .

ژورنالیست:

چرا این موضوع بنظر تان مهمتر است؟

امیلیا اسپارتک:

به خاطری که "سازمان دموکرتیک زنان افغانستان" نقش بزرگی در زندگی اجتماعی و سياسی ام داشت و زيربنای تفكر امروزی ام را برای برابری جنسيتی از نظر حقوقی تشکیل می دهد. کار های اجتماعی و سیاسی ام از نو جوانی ویک سال محصل بودنم در کابل ، آغاز می گردد و پس از آن همواره با زنان بوده ام و به آنان انديشيده ام. در آن زمان ، من در بخش سواد آموزی و آگاهی دادن به زنان که از چه حقوق انسانی بر خوردار اند، فعالیت داشته ام . در تظاهرات سهم فعال داشتم وچند انجمن کوچک زنان را پیش می بردم. کا ر ما در آنزمان بلند بردن سطح آگاهی سیاسی زنان و خواندن و بحث درباره "گزارشات زنان" که اولين نشريه سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بود و با دست نگاشته میشد و از رويداد های داخل و بيرون کشور درباره زنان خبررسانی ميکرد، ونیزخواندن کتاب و گوش دادن به خبر های داخلی و بین المللی بود که بدين وسيله نسبت به اوضاع داخل و جهان آگاهی بدست مياورديم .

در اولین برگزاری 8 مارچ در سال 1966 اشتراک نمودم و فراموش نمیکنم که بعد از تجلیل از 8 مارچ در 1968، در اولین راهپیمایی اشتراک کردم که در آن ، حدود 300 زن که اکثرشان مربوط " سازمان دموکراتیک زنان افغانستان" و هواخواهان آن بودند به راه انداخته شد. سازمان دموکراتيک زنان افغانستان به مثابه اولين نهاد دموکراتيک و خودگردان زنان بود که بوسيله داکتر اناهیتا راتب زاد و گروهی از زنان روشنفکراساس گذاشته شده بود،. در آن راهپیمایی تاریخی که از کارتۀ چهار شهر کابل آغاز شد و تا میدان دهمزنگ ادامه یافت ، سخنرانی ها صورت گرفت و شعارها داده شد.

ژورنالیست:

تا جایی که روشن است ، "سازمان دموکراتیک زنان افغانستان" به خصوص در زمان حاکمیت "حزب دموکراتیک خلق افغانسان" ، خدمات زیاد و ارزنده بنفع زنان انجام داد و دستآورد های زیادی دارد.

درست گفتم ؟

امیلیا سپارتک:

بلی ، شما کاملاً درست گفتید . فعالیتهای عملی سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بسیار زیاد است به طور مثال: به تاریخ 7 قوس 1359 در شهر کابل ، یک کنفراس سرتاسری زنان با حضور 30 نماینده از بيشتر از 30 سازمان منطقوی و بین المللی زنان مانند "فدراسیون دموکراتيک بین المللی زنان " وشرکت 2000 نماینده از شورا های ولایتی سازمان دموکراتيک زنان افغانستان وزنان مهمان دایر شد. در آن کنفرانس، برنامه عمل سازمان بازنگری گرديد، شورای سراسری نوين، اجرائیه و تشکیل نوين سازمان به تصویب رسید و در روزهای پس از کنفرانس و اقامت نماينده ها در کابل با سازمانهای ملی و منطقوی و پروتوکول همکاری با سایر سازمانها ، شورا ها، اتحادیه ها و انجمن ها ی زنان به امضا رسید که بر مبنای آن سالانه تعداد زیادی دختران به مساعدت این سازمانها برای تحصیلات عالی عازم کشور های مختلف گردیدند. سازمان زنان با حدود 30 سازمان زنان روابط تأمین نمود ، ارگان نشراتی فعال داشت به نام " مجله زنان افغانستان" . سازمان همچنان شورا های ولایتی ، شهری ، ناحیوی ، ولسوالی و سازمانهای اولیه در سطح دفاتر دولتی ایجاد کرد. یکی از مهمترین کارهای " سازمان دموکراتیک زنان افغانستان " ایجاد دانشکدۀ زنان " در سال 1981 در کادر و به کمک انستیتوت علوم اجتماعی کميته حزب دموکراتيک خلق افانستان بود که سالانه صد ها عضو برای بلند بردن سطح آگاهی شان سمینار ها و دوره های کوتاه مدت آموزشی را سپری می نمودند و سالانه زنان برای آموزش تجارب سازمانهای زنان در ساير کشورهای دوست از بورسه های کوتاه زمان اين سازمانها مستفيد شدند . با موجودیت ریاست سواد آموزی ، مشارکت س د ز ا در جنبش سواد آموزی و سنگر درس و قلم بينظير و گسترده بود و در سرلوحه فعالیت هایش قرار داشت.

ژورنالیست:

بانو اسپارتک ، شما در یکی تازه ترین مقالات خود نوشته اید: " در شرایط کنونی مبارزه برای آزادی زن بیشتر از هر زمان دیگر یک نیاز مبرم شده است. "

چه فکر می کنید ، چرا نیاز مبرم شده است ؟

امیلیا اسپارتک :

در شرايط كنونی ، زنان افغانستان در یک موقعيت تازه ای قرار دارند ، نقش و سهم گيری رسانه ها و دسترسی به اطلاعات در ارتقای سطح آگاهی زنان، خانواده ها و در كل در جامعه بيشتر گرديده، آزادی های حقوقی ( با آنکه اکثر آن تا هنوز در روی کاغذ باقی مانده است )، حمايت جامعه ی جهانی از زنان افغان ، که با شعار فريبنده آزاد ساختن زن افغان از قید ستم طالبان " به تجاوز خود مشروعیت دادند " از يک سو و از سوی ديگر نه تنها حضور نيروهای عقب گرا و افراطی ضد زن و به قوت باقی بودن نظام و ارزشهای مرد سالار در جامعه، که وضعيت هار و ددمنشانه اين نيروها در برابر زنان در مرکز و محلات به شدت خويش افزوده است. وجود همه ی اين ها در واقع نمايانگر يک پارادوكس اجتماعی خيلی قوی را در جامعه وضاحت ميبخشد و نياز آن ديده ميشود که تا زنان نيرو ها و تلاش خود را با هم يكجا سازند.خود اين موقعيت ، قاطعیت و تلاش زنان را شكل مي دهد، که ضرورت به یک همبستگی زنان ، با هدف مشترک ضد بنیادگرایی و ستم دوگانه بر زن میباشد.

ژورنالیست:

شما گفتید که در شرایط کنونی همبستگی زنان با هدف مشترک برضد بنیاد گرایی یک ضرورت مبرم است.

بنظر شما ، چرا زنان نمیتوانند همبسته شوند ، چه موانعی در راه همبستگی آنان قرار دارد ؟ بخاطر همبستگی زنان چه باید کرد؟

امیلیا اسپارتک :

تكثر ديدگاه در ميان زنان و مخصوصاً شكاف ايدولوژی در مورد تعريف آزادی ، يكی از موانع اساسی همبستگی میان زنان است. و عامل ديگر، اينجو زدگی و ورود ارزش های سرمايه داری است که مانع مبارزات مدنی و حقوق بشری زنان میگردد .

آسيب شناسی و شناخت نياز زنان درموقعيت آنان يكی از راهكار ها برای ايجاد نياز و ضرورت به همبستگی است.

زنان بزرگی در جهان به شکل انفرادی توانسته اند با قلم وقدم برای بهبود جایگاه زن و هویت شناسی و خود باوری شان به حیث انسان ، در جوامع بشری کار و مبارزه نمایند. اما تجارب جنبش بین المللی زنان زیادتر ازیک سده به این طرف نشان داده ، که بدون همبستگی ، بدون متشکل شدن در یک سازمان با یک برنامه مشخص ، رسیدن به هدف کاریست دشوار. بطور مثال : اگر برای دادخواهی در برابر فاجعۀ قتل "فرخنده" ، که چند روز بعد یک سال از آن می گذرد ، یک سازمانی وجود می داشت ، شاید نتیجۀ بهتری بدست میآمد که با دادن فوند برای داد خواهی فرخنده به یک موسسه ، تلاش همهء زنان را ضرب صفر كرد و سبب تفرقه و دلخوری بين زنان و اعضای جامعهء مدنی شد و به تعقیب آن، فاجعه های دیگر نیز رخ داد که رخشانه ها و شکریه ها و ریزه گل های زیادی قربانی شدند. از طرف دیگر در طول چهار ده سال اخیر میلیون‌ها دالر به نام زنان در افغانستان از طریق انجوهای مختلف به مصرف رسیده ، لیکن ما کمترین برنامه‌ ریزی در مورد متشکل ساختن زنان برای هدف مشترک نه دیده ایم.

ژورنالیست:

تا جایی که می دانم ، شما به صفت یکی از مدافعین فعال حقوق زن ، در کنفرانسهای بین المللی زنان نیز اشتراک کرده اید

آیا میتوانم بدانم که این کنفرانسها کدامها بودند و اشتراک شما در آنها چه دست آوردهایی برای بهبود وضعیت غم انگیز کنونی زنان افغانستان داشته است ؟

امیلیا اسپارتک:

من در سالهای متفاوتی در کنفرانس های بین المللی اشتراک نموده ام .

1: هنوز زمانی که محصل بودم ، در کنفرانس زنان جوان که در شهر کیف ( اوکراین) دایر گردید شرکت ورزیدم و در آن سخنرانی نمودم. اشتراک کننده گان آن کنفرانس اکثراً محصلان از قاره های مختلف بودند.

2: در اولین کانگرس زنان گرینادا « کاربیک » که در سال 1981 دایر گردید، به حیث نماینده سازمان دموکراتیک زنان افغانستان اشتراک و سخنرانی کردم.

3 : در اولین کنفرانس زنان پایه (زنانی كه از متن جامعه برخاسته و در قالب سازمان ها ، نهاد ها و يا بصورت انفرادی برای بهبود وضعيت زنان فعاليت می كنند و هيچ وابستگیی به نهاد دولت ندارند.) که به مناسبت 100 مین سالگرد 8 مارچ در کاراکاس پایتخت ونزویلا، در زمان رییس جمهور چاویز ، برگزار گردید، من با دو زن دیگر از افغانستان به حیث نماینده منتخب زنان پناهجو در آلمان، اشتراک کردیم و درجلسۀ عمومی آن ، به حیث رییس هیأت افغانی در مورد زنان افغانستان و تاریخ جنبش زنان افغانستان سخنرانی کردم . دو خانم دیگرنیز در آن کنفرانس نقش فعال ایفا کردند.

4 : کنفرانس زنان خاور میانه، در نوامبر سال 2014 در دیابکر پایتخت کردستان کشور ترکیه ، برگزار گردید . از موضوعات مهم آن کنفرانس ، آسیب رسیدن به زنان خاور میانه در انقلابات بهاری کشور های عربی و ایجاد داعش و مبارزات زنان کوبانی و روژوه و اذیت و خرید و فروش زنان ایزدی به حیث برده در مظهر عام توسط داعش بود.

نکات اساسی کنفرانس های مذکور، عبارت از شناخت، آموزش و تبادل تجارب زنان از قاره های مختلف و زیستن در جغرافیا های مختلف با داشتن سنن مختلف و پرابلم های مختلف ، که نظر به ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شان تفاوت دارد میباشد . مثلاً آسیب پذيری زنان کشور های سرمایداری با زنان خاور میانه و افغانستان که با جنگ و بنیادگرایی و جامعه پدر سالاری- مرد سالاری می رزمند، یکسان نیست . اما در بعضی موارد، زنان جهان نکات مشترکی نیز دارند، مانند " خشنوت در برابر زنان". بايستی بگويم که این پدیده نه قاره می شناسد و نه رنگ و نه تحصیل و نه سرمایه نه غربت! بهترین دست آورد از این دو کنفرانس آخیر ، عبارت بود از شناختاندن زن افغانستان ، به حیث آسیب پذیر ترین شهروند جامعه ، که در سه دهه جنگ، و به ویژه در سالهای اخیر به حیث قربانی درجه یک بنیادگرایی مذهبی قرار گرفته است . همچنان در قطعنامه های این کنفرانسها شامل گردید که صلح ، یکی از مهمترین خواسته های زنان افغانستان است که در شرایط کنونی به آن بسیار ضرورت دارند.

من سعی کرده ام پس از سپری شدن اين گردهمآهی ها تا حد ممکن مسايل و محتوای اين کنفرانسها را بوسيله رسانه های ارتباط جمعی و شبکه های اجتماعی به گوش زنان کشورم برسانم.

چون مصاحبه ام به پیشواز 8 مارچ روز همبستگی و دادخواهی زنان جهان برای برابری جنسیتی حقوقی و عدالت اجتماعی است ، می خواهم این روز را به همه زنان آزادیخواه ، خجسته باد بگویم !

ژورنالیست:سپاسگزارم  پایان ،مارچ 2016

داکترراضـیه هوتکی:به کاروپـیکارخویش ادامه داده وخواهیم داد

راضیه هوتکی از جمله فعالان حقوق زن افغان می باشد که توانسته طی سالیان متمادی برای احقاق حقوق زنان مبارزه نموده و با فعالیت های گسترۀ خود در عرصۀ مطالبات و خواست های زنان قدم مثبت و ارزنده در راستای حقوق، مشکلات و توقعات زنان افغان بردارد. خانم هوتکی اکنون رییس شورای زنان افغان در روسیه است که از چندین سال بدینسو بیرق مبارزات آزادیخواهانه ی زنان را در این کشور برافراشته نگاه داشته است. سایت خبری و تحلیلی نگاه زن مشروح مصاحبۀ داکتر راضیه هوتکی را که با نشریۀ اتحاد صورت پذیرفته است را در ذیل می آورد. در این مصاحبه راضیه هوتکی به روند فعالیت های زنان افغان در روسیه اشاره نموده و به برخی فعالیت های اساسی شورای زنان افغان می پردازد. مشروح مصاحبه به شما تقدیم میگردد

سوال : شورای سازما ن زنا ن افغا ن درفدراتیف روسیه درکدام سال ایجاد شده وچه فعالیت ها را انجام داده و یا در دستور کار خویش دارد ؟

جواب : شورای زنا ن افغا ن درمسکو از سا ل ۱۹۹۴ بد ینطرف به قسم گروپی از زنا ن مبتکر واگاه افغان بخاطر منسجم شدن زنا ن مهاجر افغان فعا لیت داشت . خانم ماری جان حلیم که مسوولیت این شورا را بعهده داشت . باوجود امکانات محدودی که داشتند به کمک دوستان روز های مذهبی، ملی و بین المللی ( عیدها ، سال نو ،هشت مارچ ) را تجلیل میکردند. درمراسم فاتحه خوانی وعیاد ت از مریضا ن میپرداختند . بعد از ما ری جان خواهر عزیزما ملیحه جا ن مسوولیت این شورا را تا سا لهای ۲۰۰۰ به عهده داشت . سفارت کبرای جمهوری اسلا می افغانستا ن درآن وقت یک با ب اتاق را برای کارهای دفتری سازمان در اختیار آن شورا قرار دا ده بود . ازسال۲۰۰۰ الی ۲۰۰۴ این سا زمان در خلا و سکوت قرار داشت که هیچ نوع فعالیتی را شاید نظر به شرایط آن زمان که تقصیر ازشورا و زنان نبوده انجام نداده است ودر اصل کدام سازمان و یا شورای زنان وجود نداشت . به تشویق وتقاضای دوستان بتاریخ ۱۰ جون ۲۰۰۴ دوباره این شورا به شکل منظم ایجاد و به فعالیت آغاز نمود . که ازآن زمان تا حال مسوولیت این شورا شخص خودم به عهده داشته و به یاری خداوند به پیش خواهم برد اگر چه در طول مدتی سپری شده با مشکلات و پروابلم های زیادی مواجه شده ایم ولی ما به حوادث و پرابلم ها سر تسلیم فرود نیاورده به کار و پیکار خویش ادامه داده و خواهیم داد . که شما خود شاهد هستید

سوال : در قسمت اعضای این شورا اگر معلوما ت ارائه نمائید خوش خواهیم شد؟

جواب : شورای زنا ن افغان درفدراتیف روسیه دارای هدف و برنا مه مختصر است که در بند اول آن چنین ذکر گردیده است : ”شورای زنان افغان در فدراتیف روسیه یک سازما ن اجتماعی است و به هیچ سازمان سیا سی و ارگان دولتی وابستگی نداشته و کاملا مستقل است عد م وابستگی شورای زنا ن افغا ن درفدراتیف روسیه به کدام سازما ن سیاسی به این معنی نیست که اعضای این شورا نباید در سازما نها ی سیاسی یا اتحادیه های اجتماعی سهم و عضویت داشته باشند ، فعا لیت سیاسی حق مسلم هرتبعه افغا ن هم زن و هم مرد است ، بنابراین زنانی که درکدام سازما ن سیاسی دیگر عضویت دارند میتواند عضو شورای زنان افغا ن در فدراتیف روسیه نیز باشند ”

درقسمت اعضای شورای زنا ن بعرض برسانم که عبارت ازاعضای شورا ، رئیس ، معاون ، مسوول مالی ،مسوول تبلیغ وترویج (کلتور) و مسوول تشکیلا ت و کمیسون های مسوول دفاع از حقوق زنان ومبارزه علیه خشونت در مقابل زنان میباشد

سوال : در قسمت رشد فرهنگ کلتور ،عنعنات و لسان مادری اطفال مهاجرین افغان چه فعا لیتهائی را انجام داده اید؟

جواب : شورای زنا ن افغا ن در فدرا تیف روسیه به خاطر اگاهی بیشتر زنان مهاجر از سا ل ۲۰۰۷ نشریه ماهوار بنام ( نادیه انجمن ) به نشرمی رساند، در قسمت کمک اطفال ازنگاه مادی شورای زنان ضعیف بوده جای نهایت تاسف است که هیچ کمک وخدمتی درمورد صورت نگرفته است

سوال : نظر شما درباره شوراهای زنان افغان در خارج افغانستان و حضور نماینده هایشان در پارلمان آینده افغانستان چگونه است؟

جواب : نظر به عینیت، حضور شوراهای اروپائی بیشتر خواهد بود زیرا شورا های اروپائی منسجم تر و از امکانات مادی هم برخور داراند

سوال : ایجاد اتحادیه سراسری افغانها و دیگر نهاد ها در فدراسیون روسیه چه نقسی در زندگی افغانها داشته و نظر شما دراین رابطه چیست؟

جواب : اولاٌ به حیث یک زن افغان ایجاد اتحادیه سراسری افغانهای مقیم فدراسیون روسیه را که به ابتکار یک عده از هموطنان با احساس ، دلسوز و غمخوار ما و اشتراک فعال سایر هموطنان ما در پروسه ایجاد آن که برای بار اول در طول مهاجرت افغانهای مقیم فدراسیون روسیه صورت گرفته ، به رهبری اتحادیه و همه برادران و خواهران ما تبریک گفته ، امید وارم که ایجاد اتحادیه سراسری افغانها و سایر نهاد ها در حل پرابلم های اجتماعی ، اتحاد و منسجم ساختن افغانها خصوصاً زنها که از پروسه فعالیت های اجتماعی دور نگهداشته شده اند ، نقش عمده قابل ملاحظه داشته و آرزو مندیم که اتحادیه سراسری افغانها در ارتقای نقش زنان مهاجر مقیم فدراسیون روسیه در پروسه فعالیت های اجتماعی فرهنگی و کلتوری توجه بیشتری مبذول بدارند 

برگرفته از سیایت آوای زنان افغان                                                                                مصاحبه کننده شرین نظیری 

مصاحبۀ اختصاصی “نگاه زن” با شیرین نظیری از فعالان حقوق زن و گردانندهً سایت

آوای زنان افغان خانم شیرین نظیری درشهرک آرهن « امام صاحب » ولایت کندز دیده به جهان هستی گشوده است. مدرسه را درلیسه زینب زادگاه اش به پایان رسانیده و تحصیلات عالی را در دانشکده اقتصاد دانشگاه کابل و مافوق لیسانس را در انستیتوت علوم اجتماعی فاکولته روابط اقتصاد بین المللی درکابل ادامه داده و موفقانه از دیپلوم خود دفاع نموده است. شیرین نظیری نخستین کارخود را درشرکت دواسازی هوخست آغازنمود و به ادامهً آن درمربوطات وزارت صحت عامه ، ریاست کودکستانها، سازمان دموکراتیک زنان افغانستان ، انستیتوت کادرهای جوان و ریاست جمهوری افغانستان ایفای وظیفه نموده بود. او از عنفوان جوانی به خاطر اعاده حقوق زن درکشور ، کمرهمت بربسته و مبارزه پیگیرنموده و تا همین اکنون نیزسعی و تلاش اش درین راستا ادامه دارد . خانم شیرین؛ آزادی بیان، آزادی اندیشه و آزادی سیاسی را دوست دارد، ازتبعیض دربرابرهرپدیده بیزاراست،احترام به انسان را از وجایب خود می داند وسرزمین خود را بیشترازهمه چیزدوست دارد و به آن عشق می ورزد . ایام مهاجرت دردیارغربت از ناخوشایندترین لحظات زنده گی برای او محسوب می شود. بویژه زمانیکه یک خبرحمله تروریستی به هموطنان بیدفاعش ویا تخریب سرمایه های ملی، آثار تاریخی و فرهنگی و اماکن عام المنفعه را بشنود، تصورمی کند که خانواده و قسمتی از خانه اش را از دست داده است. ازینگونه حوادث ناگوار بسیار زیاد متاثر می شود و روح حساس ولطیف اش را می آزارد. “نگاه زن” گفتگوی صمیمانه ای با ایشان ترتیب داده که تقدیم می گردد:

پرسش: خانم نظیری از گذشته ها بگویید، زمانی که اولین فعالیت های خود را در راستای دفاع از حقوق زنان آغاز نموده اید؟ نخست ازهمه به شما و خواننده گان مجله وزین شما ادای سلام و احترام می نمایم و آرزومندم که پاسخ های من جوابگوی پرسش های شما بوده و قناعت شما و خواننده گان عزیزی را فراهم ساخته بتواند.

پاسخ : اولین فعالیت من از ایجاد و تدریس یک کورس سواد آموزی درریاست امور فارمسی واقع در کارته چهار ولایت کابل آغاز شد. درشعبه بسته بندی ادویه این ریاست عده ای از زنان ودختران جوانی کار می کردند که از نعمت سواد بی بهره بودند و ازین ناحیه زیاد رنج می بردند. در تفاهم با ریاست وقت موفق شدم که کورس محل کارایجاد نمایم وبعدا به مدت یک سال به تعداد ۲۵ شاگرد را ازین کورس فارغ بدهم . اززمره شاگردان جوانم دو تن به اسمای سیده ومحبوبه درس خود را به مکتب شبانه «شپیه لیسه»نیزادامه دادند.

پرسش:در مورد سایت آوای زنان افغان بگویید. چه انگیزه ای سبب شد تا شما این سایت را راه اندازی کنید؟

پاسخ: ازمبارزات دادخواهانه وحق طلبانهً جنبش ها و نهضت های زنان درسده های پیشین الهام گرفته بودم. که زنان باید به منظورنیل به حقوق و آزادی های خود، همت گمارند ، بپا خیزند و کار و تلاش خسته گی ناپذیر نمایند. من نیزبه نوبهً خود برای انجام راه نجات زن از زیر ستم و اذیت و آزار این گام را برداشتم و سعی می نمایم از اینطریق دربرابر بی عدالتی ها و خشونت ها علیه زنان مبارزه نمایم و صدای آنها را بگوش جهانیان برسانم.

پرسش: بیشترین چالش ها و مشکلاتی که فرا روی سایت آوای زنان افغان ، این سایت وزین پیش آمده است کدام ها استند؟

پاسخ: لطفاً اجازه بفرمائید که با استفاده ازفرصت درگام نخست ازشما و آنعده دوستان که ازسراسرجهان بویژه از شهرهای کوچک وبزرگ افغانستان، با سایت خود شان یعنی آوای زنان افغان همکاری قلمی دارند و مقالات ، اشعار و اخبار را جهت نشر عنوانی این سایت می فرستند. اظهارسپاس و قدردانی نمایم. ثانیاً درباره مشکلات سایت باید گفت:سه چهار باربرای مدتی محدودی سایت را بلاک نمودند. ولی با مسولین بخش تماس گرفتم. آنها بزودی جلو شانرا گرفتند ومشکل رفع گردید.

پرسش: آیا شما ارتباطاتی با دیگر فعالان حقوق زن در افغانستان و سایرکشورهای جهان دارید؟ پاسخ: طوریکه میدانیم جهان امروز را عصرارتباطات می نامند. مهارت در ایجاد رابطه مناسب با دیگران بر توانائی ها و اعتماد به نفس ما می افزاید ، استعداد و دست آورد هایمان را می نمایاند و احترام و قدردانی دیگران را جلب می کند. من متیقن هستم که هر چه بهتر با دیگران رابطه بر قرار کنیم. مسئولیت ها را بهتر به مرحله اجراء می گذاریم . بناء به همین ملحوظ من با عده ئی ازفعالان حقوق زن درافغانستان ، کانادا، امریکا واروپا تماس دارم . با ایشان تبادل تجارب می نمائیم واندوخته های خود رابا هم شریک می سازیم. همچنین اعلامیه ها ، بیوگرافیها، گزارش های مراسم تجلیل ازروز های ملی و بین المللی واطلاعیه های شانرا ازطریق آوای زنان افغان بدست نشر می سپارم.

پرسش: اخیرا با خبر شدیم که شما در صدد تهیۀ کتابی دربارۀ زنان افغانستان هستید. هدف و انگیزه شما ازنوشتن این کتاب در چه نهفته است ؟

پاسخ: البته ازدو سال بدینسو روی کتاب تحت عنوان ” زن درادوارمختلف تاریخ ” کارمی نمایم . خوشبختانه درین اواخر کارآن به پایان رسید واکنون آمادهً چاپ است. تحقیق ونوشتن این کتاب اهداف و انگیزه های مختلفی داشت؛ یکی اینکه زنان با داشتن نقش مادرى وهمسرى مى‏توانند درحل معضل اجتماعى وارتقای رشد اقتصادی، نقش مؤثرى را در جامعه ایفا نمایند. دوم اینکه مورخین ما در راه تدوین زنده گی اکثریت مردم این سرزمین ،به ویژه وضعیت زنان در راستای تاریخ ، گام های موثری برنداشته و این نیمه پیکر جامعه را در حاشیه مسایل سیاسی، ضمنی نام برده اند. سوم اینکه زنان افغان خود تا هنوز، کتاب های دررابطه به وضعیت زنان ننوشته اند و اگرهم نوشته اند. ممکن تبلیغات فرهنگی در زمینه ناچیزو یا هم کمیت آن قابل ملاحظه نبوده که مقتضیات اکثریت زنان با سواد کشور را برآورده سازند. چهارم اینکه عده ئی از زنان رنجدیده کشور ما به این عقیده هستند که قانون را مردان و کتاب ها درباره زنان را نیز مردان می سازند و مینویسند. گرچه تفاوتی زیادی بین این هردو ، مثلاً قانون گذار و نویسنده وجود دارد. ولی بعضی ها درین تصور اند که نویسنده گان ما نیزجزء جامعه پدرسالاربوده واین جامعه تاثیرات روی نویسنده گان ما گذاشته است. هم چنان از دید زنان ستم دیده ، هیچگاهی نمیتوان احساس یک زن و مرد را همگون دانست. زیرا اگرعده کثیری ازمردان مانند زنان دارای درک و احساس میبودند. هیچ گاهی مرتکب چنین خشونت های جانگزا علیه زنان نمی شدند.

پرسش: جایگاه زن درتاریخ افغانستان چگونه است؟

پاسخ: زنها درتاریخ افغانستان پیروزی های بسیار کوتاه مدت و شکست های نهایت دراز مدت داشته اند. ولی زن در ادوار تاریخ در جوامع بشری نزد ملل جهان موقف گونه گون داشته است. گویا گاه زن سالاری بوده است و زمانی هم مرد سالاری، و اینکه زن از لحاظ زمینه های تکامل اجتماعی در دوره های مختلف تاریخ کدام مراحل را طی نموده است پرداختن به آن بحثی است طولانی. اما آنچه را باید به پاسخ شما بصورت خلاصه بپردازم اینست که زن درزمان آریائی ها ،کوشانیان، غزنویان ، تموریان ، دوره امانی ، دهه دموکراسی ” مشروطیت ” بو یژه درجمهوری دیموکراتیک افغانستان نقش فعال و سازنده ئی داشته است. که این زمان ها و دوران های بسیارکوتاه ، مانند خواب شیرین وپرده فلم ، بسیارزود گذربرای زنان بادرک وبا احساس ما بوده است . اما درمقابل این جرقه های بسیارکوتاه ولیکن نورانی ، زنان کشور ما سالیان متمادی روزهای تیره وتار وبینهایت تلخ و عذاب آور داشتند که ازهمه آنها سیاه ترین روزهای دشوار واختناق آور زنان دردوره طالبان بوده.که با تشکیل ریاست امربه معروف و نهی ازمنکرصورت سازمان یافته به خود گرفت و زنان درین دوران خشونت هائی را متحمل شدند که جهان و جهانیان را به تکان و وحشت انداخت،این گروه زن ستیز مصیبت های فراوان به زنان وارد نمودند و برای بقای خود کوشیدند تا تمام انگیزه ها و عوامل تحرک ، تجدد و دانش را در جامعه بنام شریعت ، عنعنه وشرایط عینی خفه و نابود کنند. زنان را به حکم شریعت درزیرچادری زندانی نمودند و میخواستند در کنج خانه ها فرسوده شوند.

پرسش: شما وضعیت حقوقی زنان را چه گونه میدانید؟

پاسخ: وضعیت حقوقی زنان دردههً اخیردرکشور،بهبود نسبی کسب نموده است. عدهً زنان در امورسیاسی و درپارلمان، نهاد های مدنی و ارگان های دولتی دست یافتند. از سوی دیگرتعهدات قانون اساسی ما در برابر قوانین و مقررات بین المللی و تجدید تعهد آن گامهای مثمر دیگری در راستای بهبود وضعیت حقوقی زنان به شمار می رود. هم چنین بعضی قوانین دیگر نیز به نفع خانواده تدوین گردیده است. اگراین قوانین در معرض اجرا و تطبیق درمرکز، ولایات ، شهرها و روستا ها قرارگیرد و زمینه رسیدن به حقوق سیاسی اکثریت زنان تحصیل کرده مهیا شود . درین صورت مدافعین حقوق زن می توانند ، زمینه های مساعدی را برای رسیدن به اهداف خود بدست آورند. درغیر آن مشکل زنان افغان منحیث انسان هنوز که هنوز است حل نشده باقیمانده وزنان حقیرتر و بیچاره تر شده میروند و مورد تجارت های عمیق سیاسی و وسیله برای ارضای زورمندان،قدرت مندان و تفنگ سالاران خواهند بود.

پرسش: ده سال از حضور زنان در بخش های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره پس از سقوط طالبان گذشت شما این حضور را چگونه ارزیابی می نمایید؟

پاسخ: ده سال پس از حوادث یازدهم سیپتمبر در امریکا و تحولات پس از آن در افغانستان، تغییرات نسبی را میتوان در روند انکشاف زندگی زنان دید. در حال حاضر سه زن در کابینه افغانستان حضور دارند، نه زن عضو شورای عالی صلح هستند، ۶۹ کرسی پارلمان نیز به زنان اختصاص داده شده است، عده ئی زنان در عرصه های مختلف فعالیت میکنند و ریاست شماری از نهاد های مهم را نیز به عهده دارند. افزون بر آن مشارکت گسترده زنان به عنوان رای دهنده و رای گیرنده در انتخابات گذشته پارلمانی را نیز میتوان نام برد. با این که روند شرکت زنان در عرصه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به کندی پیش رفته و حضور زنان تا هنوز هم در ادارات و نهاد های دولتی و غیر دولتی بسیارکمرنگ گزارش شده است . طبق اعلامیه مطبوعاتی در مورد وضعیت حقوق اقتصادی و اجتماعی در افغانستان در طی سال های گذشته ، زنان در دسترسی به حق کار محرومیت بیشتر داشتند. یافته‏های ‏”سروی ملی ارزیابی خطرات و آسیب پذیری” نشان می‏دهد که حدود ۴۷ درصد زنان واجد شرایط در بازار کار فعال اند، در حالی که این نسبت برای مردان ۸۶ درصد است. یعنی حضور زنان در بازار کار ۳۹ درصد کمتر از مردان است. حدود ۲۰ درصد کارکنان سکتور دولتی را زنان تشکیل می‏دهند. در سال ۲۰۰۶، این نسبت ۲۲٫۳ درصد، و در سال ۲۰۰۵، ۳۱٫۲ درصد بود. افزایش مشارکت زنان در نهاد‏های ‏انتخابی و انتصابی در تمام سطوح حکومتداری، الی ۳۰ درصد تا سال ۲۰۲۰ از اهداف مهم استراتژی انکشاف ملی افغانستان است. اما آمار‏های ‏پیش گفته نشان دهنده سیر نزولی حضور زنان در سکتور دولتی است. و با مقایسه رژیم های قبلی ، که حضور زنان در ادارات و موسسات به ۶۰ – ۶۵ فیصد میرسید. زنان فعال و آگاه افغان نیز از عدم توجه رهبران حکومت و حمایت آنان از زنان شکایت داشته و میگویند دولت در قبال زنان به تعهداتش عمل نکرده است. متاسفانه که دولتمردان افغان طی ده سال گذشته بصورت جدی به حقوق و امتیازاتی که در قانون اساسی به زنان داده شده توجه نکرده اند.

پرسش: خشونت علیه زنان نسبت به سالهای گذشته در افغانستان افزایش یافته است، چه دلایلی باعث این صعود خشونت ها در مورد زنان گردیده است؟

پاسخ: کشمکش ها و درگیری های درازمدت توام با ناامنی و فقر گسترده بطور چشمگیری ساختار اجتماعی کشور عزیزما و مردم آنرا تحت تاثیر قرار داده است. یکی ازین پیامد های بزرگ ولی منفی جنگ دوامدار، وضعیت بد روانی افغانهاست. مشکلات روز افزون ، باعث اختلالات روانی روزافزون در کشورما گردیده است. براساس بعضی از احصاییه ها، بین ۶۰ تا ۸۰ فیصد مردم ما از انواع مختلف مشکلات روانی رنج میبرند، از میان آن همه اختلالات روانی، افسرده گی ، اضطراب سبب ناتوانی های اشخاص گردیده است. مشکلات روانی جدی و دوامدار تاثیر مستقیم بر روی ساختار و کارکرد یک فامیل دارد و خطر خشونت خانواده گی، سواستفاده از مواد مخدر و اعتیاد را افزایش میدهد. با تلاش های که ازسوی کمسیون حقوق بشر، وزارت امورزنان و سائر نهاد ها و ارگان های حقوق زن برای رفع خشونت علیه زنان انجام شده است. ازدواجهای اجباری و زود هنگام، لت و کوب ، مثله بینی و گوش ها، قطع انگشتان ، جلوگیری از فعالیت های اجتماعی، سوزاندن زنان، قتل زنان ، تجاوز بالای زنان ، فروش زنان و بدل کردن زنان روز تا روز افزایش یافته و ادامه دارد. همچنین عدم حاکمیت قانون، مسله مواد مخدر، فساد اداری، فرهنگ خشونت ومعافیت ازمجازات ، سطح پائین آگاهی مردم، پروبلم اقتصادی و … باعث افزایش خشونت ها علیه زنان گردیده است.

پرسش: و راههای بیرون رفت خشونت علیه زنان درچه چیست؟

پاسخ: خشونت علیه زن یک پدیده جهان شمول است . نه تنهامختص به کشور ما وجوامع شرقی است. بلکه در کشور های غربی نیز گاه گاهی خشونت علیه زنان صورت می گیرد. ولی از آنجائیکه درین کشورها قوانین صد فیصد درمعرض اجرا قرار می گیرد . بناء به همین دلیل مردها زیاد می کوشند، خونسرد باشند تا جرمی را مرتکب نشوند و سال ها درسلول های زندان نپوسند. با توجه به وضعیت وخیم بسیاری از زنان افغان، مساله ی که مطرح میشود اینست که چه میتوان انجام داد. برای بهبودی یک مجموعه عظیم از زنانی که روزانه رنج میبرند و حقوق شان بشکل فاجعه باری نقض میشود. باید قوانین داخلی تطبیق و مقررات حقوق بشر بین المللی در نظر گرفته شوند. مخصوصاً دولت افغانستان لازم است تا خشونت علیه زنان را مستقیماً محکوم نموده و معافیت از کسانی که ازدواجهای قبل از وقت را ترویج و حمایت میکنند ،رد کند. واقعیت تلخ این است که خشونت در بین جامعه افغان تثبیت گردیده است. بنابرین به رویکردی ضرورت است تا در سطح اجتماعی وارد عمل شده و این تغییرات آورده شوند. در همچو زمینه ای برای عالمان دین مهم است تا پیام مدارا و الفت را درمیان کتله های وسیع مردم ترویج داده و اهمیت توافق و تفاهم در ازدواج را روشن سازند. برای کاهش رنج و درد تعداد زیادی از زنان افغان، باید یک سلسله ابتکاراتی که خشونت علیه زن را محکوم میکند روی دست گرفته شوند. بعبارت دیگر، به یک رویکرد یک-پارچه نیاز است، رویکردی که در سطوح مختلف تطبیق گردد، از آن جمله در سیستم عدلی، صحی، و آموزشی. همچو رویکردی جامعه را از مضرات درازمدت خشونت جنسیتی و نوع مقابله و جلوگیری از آن آگاه میسازد. این بالاخص در مناطق روستایی از اهمیت عمده ی برخوردار است، جایی که شوراهای محلی فعالانه میتوانند رهبران محلی و ملاها را تشویق کنند تا ابتکاراتی بر علیه خشونت جنسیتی روی دست گیرند. اگر همچو رویکرد یک-پارچه ای در محکوم و جلوگیری کردن از خشونت علیه زنان روی دست گرفته نشود، وعده دولت افغانستان برای رشد برابری در حد حرف باقی خواهد ماند و آنهایی که از معافیت کامل بهره میبرند خشونت علیه زنان را همچنان ادامه داده و توجیه خواهند کرد. از سوی دیگر، اینکه خشونت علیه زنان را محکوم کرده و مردم را در باره خشونت جنسیتی آگاهی دهیم به هیچ وجه کافی نیست. بسیار مهم است تا این رویکرد در سیستم آموزشی ابتدایی و ثانوی و پلان درسی کشور نیز ادغام شود. تا فرهنگ صلح و عدم خشونت از همان ابتدا ترویج گردیده و بخشی از تجربه تعلیمی هر طفل افغان باشد. این تجربه سبب میشود تا طفل شیوه های حل منازعه صلح آمیز و غیرخشن را آموخته و توجه به بنیادی ترین حقوق انسانها، بویژه حقوق زنان، بعداً برایش بعنوان یک ارزش بحساب آید. بعنوان بخشی از این برنامه آموزشی-وقایوی، معلمین و آموزگاران طوری آموزش داده شوند تا بتوانند سواستفاده فامیلی، خشونت خانواده گی، و ازدواج اطفال در میان شاگردان را شناخته و تشخیص دهند. همچو برنامه آموزشی ای باید توسط سیستم عدلی کشور حمایت گردد، قانون مربوط به آن توشیح گردیده و آنهایی که در خشونتهای فامیلی و انواع دیگر خشونت علیه زنان دخیل اند بصورت قانونی تحت تعقیب و بازجویی قرار گیرند. همچنین دسترسی به مراکز راهنمای خانواده و برنامه های صحت روانی که حساسیت های فرهنگی هر منطقه را در نظر داشته باشد احتمالاً در کاهش میزان خودسوزی در افغانستان موثر خواهد بود. حفاظت از قربانیان خشونت فامیلی با فراهم کردن سرپناه برای شان یکی دیگر از وظایف عمده سازمانهای است که وظیفه اساسی شان حفاظت و نگهداری از قربانیان خشونت است. تا زمانیکه زنان افغان از نعمت صحت جسمی و روانی محروم باشند افغانستان هیچ شانس واقعی برای صلح، کامگاری، کامیابی، و امنیت نخواهد داشت. هر تلاشی برای ساخت یک افغانستان آرام و زیبا ممکن است به شکست بیانجامد مگر اینکه نیازمندیهای قربانیان خشونت شناسایی و به آنها بشکل موثری رسیدگی گردد. مهمتر ازهمه هماهنگی میان نهاد ها، ارگانها و سازمان های ذیربط « کمیسیون حقوق بشر ، وزارت امور زنان ، نهاد های مدنی حقوقی و … » بوجود بیاید. مشارکت زنان در نهاد های قانون گذار جامعه مانند وزارت عدلیه و پارلمان کشور می تواند به تصویب قوانینی بی انجامد که مبارزه با خشونت را شدت می بخشد و باعث میشود که مرتکبین خشونت علیه زنان به مجازات محکوم شوند و دروازه های معافیت بروی شان بسته گردد. هم چنین توانمندی مالی زنان درجهت کاهش خشونت علیه زنان ، نقش به سزائی دارد. ایجاد زمینه های کاربه زنان نیز باعث تضعیف خشونت بر علیه زنان می شود.

پرسش: طالبان؛ گروهی که در ضدیت با حضور زنان در اجتماع افغانستان در سطح جهان مشهورند. اکنون آوازۀ برگشت آنان به قدرت شایع گشته است. آیا این موضوع تا چه اندازه می تواند برای زنان نگران کننده باشد؟

پاسخ: زمزمه های گفتگو با طالبان در حالی صورت می گیرد که هنوز زنان افغانستان دوران سیاه و استبدادی این گروه زن ستیز را به یاد دارند. مردم افغانستان بویژه زنان افغان به خوبی میدانند که طالبان نه تنها از استراتیژی خشونت آمیز دربرابر زنان کنارنمی روند. بلکه با برگشت و تصاحب قدرت کوشش فراوان می نمایند . تا با مخالفین خود که در این میان روشنفکران و زنان هستند، تصفیه حساب نمایند. بناء برین نه تنها زنان افغان بل زنان تمام جهان از برگشت دوباره شان صد در صد نگران هستند و شدیدا مخالف حضور طالبان به قدرت هستند. زیرا برای زنان برگشت دوباره طالبان یک خطر حتمی محسوب میگردد و زنان باید این هراس را داشته باشند که فرصت های بوجود آمده درطی یک دهه، آز آنها گرفته شود و آنها حتا از ابتدائی ترین حقوق خود محروم گشته و دوباره زندانی خانه ها و چادری ها گردند.

پرسش: و در اخیر اگر پیام خاصی به مردم افغانستان داشته باشید بفرمایید.

 پاسخ: آرزومندم که در میهن عزیز ما که طی سه دهه جنگ های خونین ادامه داشت ودارد. صلح و آرامش دائمی مستقرگردد تا زنان رنجدیده وغم کشیده ما دیگرداغ جگرگوشه ها،شوهران و برادران خود را نه بینند وچشمان شان اشکبار نگردد. خشونت علیه زنان ازمیان برداشته شودودرعوض شغل های مناسب جانشین آن گردد.تا مادران وزنان کشورما دورازغم ودرد با فرزندان زجردیده شان نفسی راحتی کشیده بتوانند. درخاتمه ازهمه زنان کشورمحبوب ام تقاضا می کنم تا جهت ایجاد یک جنبش قوی سراسری زنان افغانستان با هم متحد  ویک پارچه شوند و برای افغانستان عاری از نابرابری به مبارزه برخیزن 

12-01-2016

 ترتیب: فایزه ابراهیمی

شیرین نظیری نویسنده، پژوهشگر و مدافع حقوق زنان، يکی از چهرههای سرشناس و پیش گام درنهضت زنان افغانستان است. او از همان دوران نوجوانی عشقی سرشاری که به میهن و هم میهنانش داشت به فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی بویژه در راستای حقوق زنان پرداخته وسرنوشت خود را با سرنوشت ملیونها زن ستمدیده کشور گره زده و تا این دم به تعهد خود وفادار مانده است. او درتحت هر شرایط در بهترين وسخترين دوران زندگي در قبال روشنگري زنان لحظهای فروگذاشت نكرده وبا موفقيت و اعتماد گامهاي متين و استوار برداشته است.

بانو نظیری دورههای مکتب را در کندز به پایان رسانده وسپس در دانشکده اقتصاد ودانشکده روابط اقتصاد بین المللی تا درجه ماستری درس خوانده است. خانم نظیری افزون بر مقالههای علمی و پژوهشی، صاحب چندین اثر فرهنگی وتاریخی نیز میباشد. برای شناخت بیشتر خبرگزاری بانوان افغانستان با شیرین نظیری گفتگویی را ترتیب داده است.

پرسش: از چه زمانی فعالیتهای تان را آغاز کردید و این فعالیتها درچه بخشهای بوده است؟

پاسخدر دوره مکتب ما سه خواهر با هم به مکتب میرفتیم و هرصبح زنان همسایه را که بسیارجوان بودند درعقب دروازههای شان در انتظار میدیدیم. آنها پس از سلام و نیمه تبسم با ما خداحافظی میکردند و ما هم به راه خود ادامه میدادیم.

دریکی از روزها، این حاضری منظم بانوان همسایه را خواهرِ کوچکم به مادرم حکایت کرد.مادرم گفت:

این بانوان جوان مانند شما حق داشتند که مکتب بروند و درس بخوانند، با تاسف که بدبختیهای خانوادگی و رسم و رواجهای کهنه و فرسوده این حق را از آنها گرفت. سپس مادرم در باره هریک شان به تفصیل صحبت کرد و هرسه ما را سخت در تحت تاثیر قرارداد. همین که صحبت مادرم تمام شد. من به مادرم قول دادم که برای شان درس میدهم و باسواد شان میسازم. کارم را به صورت انفرادی از همان لحظه که دانش آموز صنف هفتم بودم آغاز کردم. همچنین در همین دوره، جراید دیواری مکتب خود را تحت عنوان طلوع آماده میکردم و در آن راجع به دانش آموزان ممتاز، بانوان آوازخوان و زنان پیشتاز جامعه خود مینوشتم. در برنامههاى فرهنگى وهنرى مکتب هم سهم فعال میگرفتم.

پرسش: از شما هشت کتاب و مقالههای زیادی به چاپ رسیده است. در مورد کتابهای تان و این که بیشتر ومحتوای شان چیست معلومات بدهید؟

پاسخ:پس از سرنگونی رژیم سیاه امارات اسلامی طالبان، سفری به افغانستان داشتم. در آنجا نو جوانان وجوانان را پس از جنگها، ویرانگریها ،دربدریها، فشار طالبها؛ خیلی نگران وافسرده دیدم. زیرا طالبان اجیر درمدت پنج سال حکومت خودکامه شان، اعمال سخت تکان دهنده، سنگین و ننگینی را بالای مردم بویژه زنان وجوانان رنج دیده افغانستان با فشار زیاد تحمیل کرده بودند. از اعدام و سربریدنها در محضر عام گرفته، تا ستم و شکنجه و باج گیری به نا حق از مردم بیگناه، اعمال بی شرمانه تبعیض و تعصب زبانی و مذهبی، غارت و ویرانی بیشترین ذخایر و آثار فرهنگی، برهم زدن نظام تعلیمی، تحصیلی و تحمیل هزاران مشکل دیگر که حاصل آن همه نارواییها وبی نظمیها، منجر به نابودی و قتل هزاران انسان بی گناه، بی خانمانی و مهاجر شدن هزاران خانواده، گسترش جهل و بیسوادی، فقر و بیکاری، ویرانی آثار گرانبهای باستانی “تندیسهای بامیان”، پس ماندگی فرهنگی وتاریخی وهزاران مشکل دیگر که کشور را از بنیاد ویران کرد.

افغانستان زمانی از لحاظ فرهنگی و ادبی، با داشتن دانشمندان و فضلا جايگاه ويژهای را نه تنها در سطح منطقه، بلکه در سطح جهان داشت. ولی در زمان حاکمیت امارت اسلامی طالبان فعالیتهای فرهنگی درسطح کشور خیلی ناچیز و گفته میتوانم که نابود شد. فرهنگ کتاب خوانی کمرنگ چه که حتا از میان رفت. تلویزیونها، رادیو ها و تیپ ریکاردها همه بدار آویخته شدند.

از آن جائیکه کتاب و کتابخوانی نقش محوری را در تکامل افراد در یک جامعه دارد وکتاب و کتابخوانی است که جهل و تاریکیها را می زداید، انسان و جامعه را بسوی روشنایی پیشرفت و ترقی سوق میدهد  به همین آرمان در گام نخست سه اثرفرهنگی تحت عناوین عجایب هفت گانه جهان باستان، عجایب هفت گانه جهان درسدههای میانه و عجایب هفت گانه جهان نو را برای جوانان و نو جوانان نوشتم. تا ذهن نسل جوان کشورم را که سالها درتحت جنگ و حوادث ناگوار سرگردان بودند منسجم بسازم و آنان را کتاب خوان نمایم. بنا بر همین دلیل، در نشر و چاپ این سه کتاب از قیمتی ترین کاغذ و رنگهای متنوع استفاده نمودم. تا نسل جوان میهنم کتاب خوان شده کسب علم نمایند و تمامِ قضایای جامعه شانرا با چشمان بازنگریسته و به آنها برخورد سالم داشته باشند.

عامل دومي نوشتن این سه کتاب، نابودی تندیسهای باستانی در بامیان بدست طالبان بیفرهنگ بود.این عمل جاهلانه سخت مرا متاثر ساخت و داغ بردلم گذاشت.تا هنگام مرگ نمیتوانم آن خیانت ملی را فراموش کنم.”

تاریخ نگاران ما درگذشتهها و هم اکنون زنان یعنی نیم پیکر جامعه را همیشه درحاشیه مسایل سیاسی ضمنی نام برده اند و یا هم به صورت بسیار فشرده  ازسراینده گانِ که به لایههای فرا دست جامعه وابستگی داشته اند و از امیران و شاه دختان و یا به گونهي با قشر اشراف، بزرگان با نفوذ و ثروتمندان وابسته بودند، نام برده وکارنامهها وشناسنامههای شان را تا زمانه ما رسانده اند.

درحالی که شاید صدها زن نامدار وشناخته شده، در دوران این بانوان صدرنشین نیز میزیسته اند؛ اما هیچ گاهی نامی از آنها برده نشده و درهیچ اثری تاریخی هم ثبت نگردیده و با درگذشت شان، نام و نشان هم محو ونا بود گردیده است.

بنابر همین دلیل من کتابهای “ستارههای سرزمین من” و “حقوق زن در گذر تاریخ” را یعنی کتاب تاریخ زن، برای زن و به وسیله زن” این کتاب دارای ۲۰ بخش و ۱۲۳۵ رویه میباشد. کتاب بعدیستاره های سرزمین من” نام دارد. این کتاب دارای ۱۰ بخش، ۶۰۷ رویه و حدودی ۱۵۰ بانو به معرفی گرفته شده است. باید متذکر شد؛ بانوان نخبه، موفق و سرشناس که ازاین اثربازمانده اند متاثرنباشند. با نویسنده خود شان تماس حاصل نمایند تا در جلد دوم کتاب “ستاره های سرزمین من” که همین اکنون در زیر دست دارم، گنجانیده شوند. این کتاب مانند کتاب “گینس” نا تمام خواهدبود. آرزومندم که کارنامههای زنان زمانه ما، میراثِ اثرگذاربرای آینده گان باشد و درهر زمانِ بانویی پیشگام شود و به ادامه این کتاب، کتابهای ستارههای زمان خود را بنویسد و باچنین گامی نامهای آن فرشته گان صلح و زیبایی  وعملکردهای مثمر وارزشمند آنان را ثبت اوراق تاریخ زنان افغانستان نمایند.

کتاب بعدی را که برای شما معرفی می دارم ” گنجینههای فرهنگی افغانستان” نام دارد.چرا این اثر را نگاشتم خدمت تان عرض میدارم این که: زبان مادری من فارسی دری/پارسی است و من عاشق زبان مادری خود هستم . ادبیات غنی این زبان را دوست دارم. با همین زبان زاده و بالیده شدم. باهمین زبان به سخن زدن، راه رفتن آغاز کردم، آب و نان خواستم، بخاطرآغوش گرم مادرم گریستم گاهی هم خندیدم، درس خواندم، اندیشههایم را یافتم وبه همین زبان نوشتم، ویرایش کردم و ازحق خود و حق زنان کشورم دفاع نمودم .

زبان مادری من هویت،تاریخ و هستی من است. برای پاسداری، برای زنده ماندن و حفظ زبان مادریم اقدام به نوشتن این کتاب نمودم، داشتههای فرهنگی زبان مادری خود را درجاش نمودم، آنرا امانت به نسل جوان وبالنده کشورم میگذارم تا جوانان عزیز به مرور آنرا تکمیل ومانند مردمک چشم از آن حفاظت نمایند و این میراث را نسل به نسل انتقال دهند.

دو کتاب دیگرهم آماده چاپ دارم. ممکن نامهای شان تغیر نماید. هر زمانی که به زیورچاپ آراسته شد.

پرسش: شما خارج ازافغانستان بسر میبرید چقدر فضای بیرون از کشور برای نویسندگی مساعد است  چقدر بالای فعالیتهای زنان تاثیر گذاربوده است؟

پاسختجربه زیست در جوامعی که دارای آزادی بیشتر است خواه ناخواه تاثیر خود را روی آثار نویسندگان که در آن کشور زندگی دارند، میگذارد. آشنایی با جامعه اروپا و امریکا و پرسشهای جدیدی که در ذهن نویسنده ایجاد میشود به صورت طبیعی دریچههایی به تحول فرهنگی میگشاید. از جمله نوعی جستوجوی خود، توجه به نیازهای جنسی، و تواناییهای زنانه است. یکی از ویژگی برجسته آثار بسیاری از زنان مهاجر، همانا برخورد با مساله جنسیتی، حقوق و روابط نابرابر با مردان و نیز کشف هویت مستقل زنانه است.

اگرچه نویسندگان در خارج از کشور در بستر فرهنگی متفاوت با فضای افغانستان زندگی میکنند. اما دامنه موجی که از بحرانهای ناشی از جنگها ورژیم پسا طالبانی زنان را علی رغم موانع محدود کننده، به صحنه اجتماع کشاند، به بستان شعر وادب نیز رساند.

مهاجرت، رهایی از فشارهای عرفی و باورهای سنتی، رهایی از سانسور دولتی تاثیر بیچون و چرای خود را بر آثار زنان نویسنده در خارج از کشور گذاشته است. در آثار زنان داستان نگار خارج ازکشور، نشانههای زندگی در فرهنگ کشور میزبان دیده میشود. شاید به این دلیل که زن نویسنده در فرهنگ جامعه میزبان که بیشتر مدافع حقوق و به رسمیت شناختن هویت او است احساس نزدیکی و امنیت بیشتری میکند.

پرسش: وضعیت زنان افغانستان را درمسایل اجتماعی درخارج از کشور چگونه بررسی میکنید زنان چه فعالیتهای موثری درزمینه داشته اند؟

پاسخدرمورد حضور زنان درمسایل اجتماعی دید و یا چشم انداز هر انسان و هر خانواده نظر به اندیشه شان متفاوت است. بگونه نمونه درتفکر فمنیستی، زن بدون هیچ گونه قید و شرطی حق حضور دربخشهای مختلف اجتماعی را دارد و درمقابل درتفکر بنیادگرایی دربرخی جوامع این حق محدود و حتا درشرایطی “مانند رژیم طالبان” سلب میگردد.

دو عامل مهم و تعیین کننده دوران نوین برای زنان افغانستان، یکی فراهم شدن امکان تحصیل و دیگری دشواریهای اقتصادی باعث شده که زنان در امور اجتماعی سهم فعالتر بگیرند. اشتغال در بيرون از منزل به زنان كمك کرده تا از تخصص و کسب دانش خود بهره ببرند و اين مساله در امنيت رواني و احساس كارآمدي شان اثرگذار بوده است .

به همه ثابت شده که زن افغان یک مادر مهربان و یک همسر بسیارخوب استند. در کنار این دو مسوولیت بزرگ زنان برای توانمند شدن خود در خارج کشور، زبان کشور میزبان را میآموزند، درس میخوانند، برای امرار معیشت خانواده کار میکنند ، گواهنامه رانندگی میگیرند. در برنامههای معرفی افغانستان از لحاظ فرهنگی درمکاتب سهیم میشوند، در روزهای ملی وبین المللی جلسات ومارشهای خیابانی را اندازی میکنند، نشستهای ادبی، نمایشگاههای نقاشی، صنایع دستی و آموزش زبان پارسی دری برای کودکان برگزار میکنند، کارهای دسته جمعی برای جمعآوری لباس وضروریات اولیه  همراه با کمکهای مادی برای زنان در داخل کشور آماده میکنند، برنامههای صحی درمورد صحت و سلامتی افراد مسن در ارتباط به تغذی سالم، بیماری  شکر (دیابت ) فشار خون بلند، ارتروز (نرمی استخوانها ) دوره نقاهت ( مونوپوز )، افسردگی وبرخی از ورزشهای دیگر ضرورت کهنسالان، جلسات آموزشی با نهادهای کشورمیزبان درمورد رفع بحرانهای خانواده در ارتباط به کشمکشها در برابر اختلاط فرهنگی واجتماعی و دهها مساله مهم و حیاتی دیگر را سازماندهی میکنند.

نا گفته نباید گذاشت که زنان آزادهی میهنم در سالهای پسین در بخش سیاسی هم خوب وبرازنده درخشیدند. “مریم منصف” ۳۰ ساله به عنوان وزیر “نهادهای دموکراتیک” در کابینه کانادا و نسیمه رزمیار نخستین دوشیزه افغان از حزب سوسیال دموکرات فنلند از شهر هلسنگی در نتیجه رقابت آزاد و دموکراتیک در انتخابات پارلمانی فنلند راه یافت.  همهای دستاوردهای زنان از یک کشور جنگ زدهای مانند افغانستان، در خارج کشورقابل مباهات است.

پرسش: شما کسی هستید که برای حقوق زنان مبارزه کردید و میکنید چالشهای جدی سد راه تان چه بوده است؟

پاسخهمین گونه که طی ۱۵ سال پسین با حکومت اسلامی افغانستان بیش از چهل کشور در برابر طالبان “ساخت خودشان” به اصطلاح میجنگند.در زمان جمهوریت دموکراتیک همین چهل کشور با ۱۵ تنظیم در برابر حکومت و یگانه حامی او “شوروی سابق” میجنگیدند. به وسیله این چهل کشور فضای سرزمینم جنگی ، پر از دود باروت، آوازخشمگین راکتهای گلبدین و جویبارخون بود.

نشر شب نامهها از سوی دشمنان این خاک، کشتن آموزگاران مکاتب، دانشجویان، دکتران، کارمندان وآموزگاران آموزشگاههای سواد آموزی در دستور روزشان قرارداشت. اما با آن همه فشار اجانب؛ دولت توجه خاص و محوری به حقوق زنان در تمام تصمیم گیریها و سیاستگذاریهای کلان خود داشت. برابری جنسیتی پیش شرط تحقق دموکراسی، توسعه پایدار و دستیابی به جامعهای سالم انسانی و عاری از خشونت، فقر، بیعدالتی وآزادیهای فردی بود. آواز زنان در سیستم عدلی و قضایی کشور شنیده میشد، فساد در دستگاه دولت وجود نداشت و اگر هم در شهرستانهای دور وجود داشت بسیار ناچیز و کمرنگ بود.

چالشهای جدی فرا روی من برای مبارزه حقوق زنان مانند امروز درگام نخست نا امنی بود. من فقط توانسته بودم که تنها کاربا زنان را درشهرهای بزرگ و شهرستانها انجام بدهم با وجود پا فشاری زیاد هیچگاهی موفق نشدم که بانوان را درروستاهای دور افتاده ملاقات نمایم. جای که بانوان در تحت سخت ترین آزار و اذیت قراردارند، مانند مال به فروش میرسند، مثل برده و کنیز از آنان کار کشیده میشود. از رادیو و تلویزیون خبری نیست. زنانی که  حتا از تصاویر آقایان در تلویزیون  رو میپوشند و با حق وحقوق کاملا بیگانه هستند وهمه ناهنجاریها را حق خود میدانند.

مشکل عمده من در سفر به آستانها نارسایی ترانسپورت بود.جهت کار تبلیغی ،تنویری و ترویجی با زنان در استانهای کشور فقط، پلان یک هفتهیی آماده میکردم .اما بارها و بارها تا دو، سه هفته، در میدانهای هوایی گرسنه وتشنه منتظر هواپیماها میماندم. من روزها به میدان میآمدم و موفق به پرواز نمیشدم. بعضی وقتها از محل سکونت تا میدان هوایی “هرات” امنیت نبود و ما را به وسیله زره پوش تا میدان هوایی میرساندند. بدست آوردن زره پوش در شرایط جنگی آن وقت کارسادهای نبود.

 در لغمان جایکه بعدها حنیفه صافی رییس اداره امور زنان لغمان و ناجیه صدیقی سرپرست امور زنان لغمان شهید شدند. بالای من هم شلیک کردند. خوشبختانه که مرمیها به من اصابت نکرد وجان سالم بدر بردم.از سفرهای متواترم در سرتاسرکشورتجارب غنی میآموختم و هربارکه ازسفر برمیگشتم یک رهنمود تازه جهت کاردرمیان اقشار مختلف زنان مینوشتم. دهها رهنمود درباره اشکال و شیوههای کار درمیان زنان خانه، دهقانان زن، کارگران زن، زنان کارمند، دانش آموز، دانش جو و … نوشتم و درهمه شوراهای زنان گسیل داشتم.”ممکن کاپی های آن به نزد بانو ثریا پرلیکا موجود باشد.”

نا گفته نباید گذاشت سنتهای دست وپاگیر، همیشه سد مبارزهام بوده اند.

پرسش: برای آینده چی برنامههای دارید اگر  شرایط مساعد شود به کشور برمیگردید و اهداف تان برای آینده چیست؟

پاسخبسیار آرزو دارم تا در شهرکهای که زنان زیاد ترمورد اذیت و آزار قرار میگیرند. یک اتاقک کوچکی داشته باشم وسالانه چندین بار به آنجا سرِ بزنم. درد دلها وچالشهای زنان را از نزدیک بشنوم و برای کم رنگ نمودن و نابودی آن، راهها وشیوههای جدیدی را جستجو کنم. آواز زن برای زن باشم، تا از این مسیر بتوانم مرحمی برای دردهای درمان نشدۀ زنان کشورم گردم.

در بخش جز دوم پرسش تان باید بگویم. که جسم من در خارج است.روان من در هر لحظه به داخل کشورم است. در هر دو سال یک بار به افغانستان سفر میکنم. از کابل تا شیرخان بندر و از شیرخان بندر تا سرپل گردش میکنم و زنان زیادی را ملاقات میکنم. درمکتبهای که درس خواندهام میروم . با دانش آموزان و آموزگاران دیدار میکنم. هر زمانی که بانوان بشنوند که من در شهرِ شان رسیدهام بلا وقفه بدیدنم میآیند و این آمدن و رفتن شان بارها ادامه پیدا میکند.

 هر زمانی که جنگ قطع شود.نخستین فرد مهاجر من خواهم بود که به کشور زیبایم برگردم.

 “بهشت من افغانستان است. هیچ جای دنیا را به میهنم برابر نمی کنم

پرسش: چی گفتنی دارید برای بانوانی که تازه به فعالیت شروع کردند و در داخل کشور فعالیت دارند؟

پاسخبه بانوان جوان عزیزمیگویم: تاریخها، دینها، باورها و نوشتهها برای بی ارزش بودن و بد نشان دادن زن از همان آغاز کوشیدند. بنا براین برای دوشیزه گان جوان جسور و پرانرژی پیشنهاد مینمایم که آنها باید به ارزش خود باور داشته باشند وبه شخصیت خود احترام قایل شوند، به زن بودن خود ببالند و خودآگاهی، خودباوری و اعتماد سازی شان را ارتقا بخشند. هیچگاهی خود را دست نگر یک مرد نسازند.در جامعه حضور پررنگ داشته و به عنوان عضوفعال جامعه نقش بازی کنند.

نخستین سلاح سرکوب زن ستیزان؛ فراگیری تحصیلات عالی زنان است. اگر زنان جهت ادامه تحصیل مشکل اقتصادی دارند این دورهها را دردانشکدههای شبانه به پایان برسانند.”البته با درنظرداشت وضع امنیتی وترانسپورت شریکی” سطح بلند آگاهی علمی و تخصصی بانوان عزیزما، مانند قله شامخ کوه هندوکش است. که هیچ طوفانی نمیتواند این تکیه گاه وسرمایه با ارزش معنوی شان را ازجایش تکان دهد. درس و دانش کلید پیشرفت زنان جهت حضور پر رنگ شان در بخشهای مهم اجتماعی و اقتصادی است.همچنین زنان مطالعه شب هنگام را پس از روز طولانی فراموش نکنند. به تبصرهها وگفتمانهای رسانهای گوش فرا دهند. درسیمینارها وجلسات اشتراک وسهم فعال بگیرند.

 

زنان باید جسارت داشته باشند از خطر ترس نداشته باشند، به مبارزه خود ادامه دهند. آهسته و سنجیده به جلو بروند تا به قلههای پیروزی برسند. ازسخنان مایوس کننده و موفق نشدن آنی نا امید نباشند. همیشه حواس شان برای شنیدن و قدمهای شان برای به اجرا درآوردن آرمان شان آماده باشد. ازمحدودیتهای ساخته شده ناپسند و غیر عقلانی بیرون شوند، سنتها را مدرنیزه نمایند، از حسادت و تنگ نظری پرهیز کنند، همدیگر پذیرباشند، کنار هم زیستن را بیاموزند، منسجم شوند و برای برابری تامین حقوق زنان پیکار بی امان نمایند. دراین صورت موفقیت ازآن شان خواهد بود.

ناهید علومی ،مدیر مسوول مجله بانو "

از داکترفرید طهماس : 

حرف معروف است که گفته اند ، هنگامی که زنان از خواب بیدارمیشوند ، کوه ها به حرکت در میایند ؛ هنگامی که زنان به پا میخیزند ، جهان نیز به پا میخیزد !ــ من يک انسان عادی هستم و ادعای بزرگ ندارم. صرف تصور مينمايم که خدمت صادقانه ودلسوزانه در داخل وخارج کشور برايم بزرگترين سرمايه معنوی است.ـ

فرید طهماس :

بانو ناهید علومی سلام تقدیم شما !

ناهید علومی :

سلام متقابل به شما !

فرید طهماس :

یک لحظه فرض کنیم که همین اکنون شما بعوض من مصاحبه کننده و من در جای شما مصاحبه شونده هستیم ، نخستین سوال تان را از چه آغاز میکنید ؟

ناهید علومی :

زمانيكه من با كسی مصاحبه داشته باشم ، نخست از دروان کودکی و گذشته های او سوال مينمايم.

فرید طهماس :

چرا ؟

ناهید علومی :

به خاطری که دور های زنده گی هريک ما دارای فراد ها وفرود هاست،من نيز نمی توانم از اين قاعده مستثنی باشم،زيرا همراه با افزايش سن وسال ، خواسته ها، نياز ها وتمايلات هريک مان تغيير می کند،اين تغييرات معمولاً از سن کودکی آغاز می يابد.

فرید طهماس :

این طور که هست ، پس لطفاً کمی درباره دوران کودکی تان چیزی بگویید .

ناهید علومی :

دورهء کودکی من که حدود پنچ تا شش ساله بودم بيادم می آيد که چگونه يک دورهء ناز ونعمت وآرامش روحی وجسمی برايم بود، در اين دوره در سايه مادر وپدر بهترين زمينه های رشد وشکل گيری شخصيت بعدی ام گذاشته شد. زيرا پدرم شاد روان محمد اسحق علومی در آنزمان معاون شاروال کندهار بود، او به من ، به يگانه دخترش آنقدر توجه داشت که گاهی مزاحم کار های رسمی وی ميشدم وخوش داشتم در کنار پدرم باشم. از همان زمان رسيده گی به حل دشواری های همنوعان وانگيزه خدمت به جامعه در روح و روانم شکل گرفت.

فرید طهماس :

شما گفتید ، انگيزه خدمت به جامعه از کودکی در روح و روان تان شکل گرفت .آیا ممکن است بگویید ، از آن سالها تا کنون ، ارزنده ترین و فراموش نشدنی ترین کاری که انجام داده اید، چه بوده است ؟

ناهید علومی :

بلی ، من در هنگام اقامت کوتاه در ماسکو منحيث معلم زبان مادری برای کودکان افغان تحت نظر ادارهء "اکليبر" سازمان ملل متحد خدمت ناچيز، اما فراموش ناشدنی نمودم و آن خدمت در این خلاصه میشد که کودکان زيادی را به زبان مادری ودانش متداول مکتبی آشنا ساختم. آن دوره برايم خيلی خاطره انگيز است. همچنان هنگاهی که درهالند رسيدم، کارم را از ترجمه متنهای انگليسی به دری وپشتو و مدد رسانی برای پناهجويانی که درکمپ بودند آغاز نمودم. در اينجا بخصوص برای آنعده خانمهای افغان که بی سرپرست بودند ونياز به همياری های اوليه بطور مثال از رفتن پيش داکتر تا اداره کمپ و نزد وکيل وغیره داشتند ، دریغ نکردم وحتی شب وروز درخدمت شان قرار داشتم . و زمانی که آن خاطره ها در ذهنم خطور میکند ، احساس آرامش مينمايم.

فرید طهماس :

لطفاً درباره تحصیلات و رشته های تحصیلی تان چیزی بگویید .

ناهید علومی :

دوره ابتداييه را در مکتب نازو انا شهر کندهار و تحصيل متوسط و مکمل را در ليسه زرغونهء شهرکابل به پايان رسانيدم، بعد شامل کار در ادارهء مرکزی احصاييه شدم، در آنجا يک دوره آموزش پروسس ارقام و پروگرامنگ کمپيوتر را سپری نمودم تا توانستم در رشته فايل نمودن فاکتها وارقام احصايئوی کار نمايم. همچنان در امريکن سنتر به تقويه زبان انگليسی پرداختم و سند فراغت گرفتم ، هکذا آژانس اطلاعاتی باختر برايم يک مدرسه بود، زيرا در آنجا بسا مطالب خبر نويسی وکار با مطبوعات را آموختم.هنگام مهاجرت در هالند دريکی از انستتيوت های دولتی اينجا در رشته، منجمنت واداره تحصيل وديپلوم اخذ نمودم.برعلاوه سيمنار های متواتر متوديک کاردر سازمانهای اجتماعی را سپری و به تصديقنامه ها و سند های فراغت آن نايل آمدم.

فرید طهماس :

شما بصفت مدیر مسوول مجله بانو ، نقش خود و " بانو " را در رشد فرهنگ ، به خصوص فرهنگ میان زنان هموطن برونمرزی ، چگونه ارزیابی میکنید؟

ناهید علومی :

من يک آدم عادی وساده هستم . هدفم فقط خدمت برای رشد فرهنگ در ميان زنان افغان، اشاعه وپخش انديشه های زنان در بيرون مرز و تلاش برای ايجاد يک چتر حمايت وانسجام زنان افغان است . و از نگاه اجتماعی درخدمت مهاجر افغان درهالند قرار دارم ومنحيث سکرتر مسوول اتحاديهء انجمنهای افغانها در هالند که يک نهاد سراسری ميباشد مصروف کارم . گرچه خوب میدانم که طی کردن این راه کاری آسان نیست ، بگفته مولانا :

هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوزاندر خم يک کوچه ایم

فرید طهماس :

شما بانو علومی ، همیشه با تبسم خیلی ملیح و نمکین بنظر میرسید .

چه رازی در این نهفته است ؟

ناهید علومی :

از ديد محبت آميز تان به حق اين کوچکترين ممنونم . بگذار که دوستان وهمکارانم از لبخند مليح ام برای کار پر ثمر تر فرهنگی، انرژی مثبت بگيرند وخود شان برداشت شانرا بيان دارند.

فرید طهماس :

تا جایی که معلوم است شما غیر از "بانو" نگاری ، وظایف اجتماعی دیگر را نیز عهده دار هستید .

ناهید علومی :

بلی ، درست است ، چندین سال پیش در این جا ، در هالند ، انجمنی برای انسجام کار های فرهنگی اساس گذاشتم که خود سکرتر مسوول آن بودم. در سال 2010 انجمن ما با اتحاديه انجمنهای افغانها درهالند که يک نهاد سراسریست، پيوست و سکرتریت مسوول آن بعهده من قرار گرفت که این وظیفه را تا کنون پیش میبرم .

فرید طهماس :

اگر قرار باشد که شما بصفت مدیر مسوول " بانو " چند سطری درباره مجله تان بگویید ، چه خواهید گفت؟

ناهید علومی :

مجلهء بانو که يک رسانه چاپی است، درحوزه های فرهنگی،هنری، سياسی وتنويری برای زنان جديدترين مطالب تازه را که درساير رسانه ها انتشار نيافته باشد برگزيده و به چاپ ميرساند.اين مجله چون ربعوار به نشر میرسد،   فصلنامه ناميده ميشود، درفصلنامهء بانو مسايل وبررسی های تحليلی در مورد مطالبات زنان، تشخيص راهها در مقابله با خشونت عليه زنان وکارکرد ها دراين زمينه، زن وزيبايی،خانه وخانواده،کودکان ونوجوانان، زن وپژوهش، شعر وادب،زن وجامعه، زنان برگزيده وپيشاهنگ، (زن، هنر وادبيات)،آشپزی، طنز، فکاهی، يک دريچه وهزار سخن، از هر چمن سمنی، معرفی وشناسايی زنان پيشتاز،نخبه ها ،تعميم تجارب آنان وساير مطالب جالب و ذيربط به بانوان افغان وجهان بازتاب مييابد. فصلنامه بانو از جملهء آنعده رسانه های محدود و معدود است که حرفی برای گفتن و مطلبی برای خواندن دارد که روز تا روز مخاطبان بيشتر را به خود جلب نموده است.

فرید طهماس :

میدانیم که نقد کردن مجله " بانو" کار دیگران است . لیکن هرگاه خود تان مجله تان را نقد کنید ، کدام جهات منفی و کدام جهات مثبت آن را برجسته خواهید ساخت؟

ناهید علومی :

از نگاه من سجايای مجلهء "بانو" آنست که طيف وسيعی از خانمها ومردانی را که در غربت به کمبود جدی رسانه چاپی به زبان خودما مواجه اند، از تازه ترين خبرها، تحليلها وتفسير ها؛ پيرامون : وضعيت زنان، ابعاد خشونت عليه زن افغان، بازتاب مطالبات زنان، رويداد ها وسر گذشتهای انتباهی زنان ودوشيزه گان افغان درداخل وبيرون از مرز آگاه ساخته،در اشاعه وپخش آثار وآفريده های ادبی و هنری زنان، رُشد استعداد های نويسنده گی وشاعری آنان ، معرفی بهترينهای آنان تأثير گذار باشد. يکی از سجايای برجسته کار ما در مجله بانو همگونی املايی واژه ها وحتی الامکان جلوگيری از پراگنده گی اشکال نگارش واژه ها وجمله هاست که برمبنای ( روش املای زبان دری) پذيرفتهء انجمن نويسنده گان افغانستان در دهه هشتاد ميلادی انسجام يافته است.امتياز اين همه، تنها متعلق به من نيست، بلکه در کنارم ،هيأت اداری، هیأت تحرير، متصدی های صفحه ها وهمکاران نيرومند قلمی قرار دارند که مرا نيرو ميبخشند.درکنار اين همه سجايا نميتوان از کمبودی های مجله هم چشم پوشی نمود. بنابرتسلط روحيه وافکار مذهبی وايديالوژيک هنوزهم خود سانسوری در مجله به نظر ميخورد، بنابر کم علاقه گی های هموطنان ما هنوز تناسب متنهای های دری وپشتو قناعت بخش نيست. نسبت کمبود فرهنگ کتابخوانی هنوز مجله ما خانه به خانه و کتابخانه به کتابخانهء هموطنان در اروپا راه نيافته، وطنداران ما هنوز چشم انتظار دريافت رايگان مجله را دارند .ليکن من يقين دارم که برغم دشواری ها ، کار روشنگرانه ما درمجله بانو حد اقل زنان افغان در اروپا را بسوی انديشه ورزی، خرد گرايی وهدفمندی می کشاند!حرف معروف است: "هنگامی که زنان از خواب بیدارمیشوند ، کوه ها به حرکت در میایند ؛ هنگامی که زنان به پا میخیزند ، جهان نیز به پا میخیزد !"

فرید طهماس :

بانو علومی ، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی تان خیلی چشمگیر است . آیا هستند کسانی که با شما دراین عرصه در رقابتهای کاری قرار داشته باشند؟

ناهید علومی :

تشکر از حسن نظر تان . بلی ، شايد رقيبانی هم داشته باشم، زيرا در کار های اجتماعی وفرهنگی موجوديت رقيبان يک پديده کاملاً طبيعی است. رقابت سالم را دوست دارم، رقابت را درسطح يک مسابقهء سالم برای رسيدن به يک هدف متعالی ميپذيرم واز آن استقبال مينمايم، اما آنهايی که به جای رقابت سالم به حسادت، دروغ و حتی توطئه متوسل ميشوند بی خبر اند که تيشه به ريشه خود ميزنند، زيرا آنهايی که حسود اند کمتر به مؤفقيت خود می انديشند و هدف آنها بیشتر این است تا فرد ديگری مؤفق نشود. حسودان به بيماری روحی مزمنی گرفتار بوده، مضطرب ، پريشان و سراسيمه اند. آنها در سراغ هستند که چه گونه معايب وکمبودی هايی طرف را به رخش بکشند، اينان همه عمر خود را برای عيبجويی صرف مينمايند. از چنين آدم ها بيزارم، هر چند تا حال چنين کسان جرأت نکرده اند که چهرهء حقيقی شانرا در برابرم نمايان سازند، ليکن با چهره های عاريتی ومستعار از اين روزنه وآن روزنه گاهی مزاحمت مينمايند. چون من مصمم هستم در راستای رشد فرهنگی و اجتماعی خدمت ناچيز خود را ادامه دهم، باورمندم که چنين سنگ اندازی ها نمی تواند جلو ارادهء آهنينم را سد نمايد.

فرید طهماس :

شما بصفت مدیرمسوول " بانو" کوشیده اید تا همکاران باتجربه ، فعال ، آگاه و حتا مسلکی را درهیأت تحریر مجله تان شامل سازید. درست گفتم ؟

ناهید علومی :

به يقين که يکی از مؤفقیتهای یک مدير مسوول ( اداره کنندهء مسوول) خوب آنست که توانايی جلب بهترين همکاران را داشته باشد، روی همين برهان تلاش مستمر من بر آن بوده و هست تا گلهای سر سبد جامعه را با خود داشته باشم. باور مندم که موجوديت چنين همکاران از نقاط مختلف جهان به توانايی ما افزوده است.

چنانچه مجله بانو تحت نظر اينجانب وهمکاری همسرم محترم صديق وفا که همزمان ويراستار مجله اند، در کشورهالند بسته بندی ودر کشوراتريش با مساعی دوست گرامی ام محترم غوث الدين مير شخصيت فرهنگ دوست، بنياد گذار وصاحب امتيازفصلنامه ، چاپ و در اروپا، امريکا، کانادا، آستراليا وداخل کشور پخش وارسال ميشود.

بانو به همکاری زنان نخبه افغان از کشور های:

- اتريش { مينا مير، فرشته رحيمی و صالحه رشيدی}

- هالند{ داکتر روح افزا نعيم، عاطفه ويس عاطفی، پرنيان صديقيان، نازی نور عاطفی، نظيفه نظيف،فتانه مقتدر، انجنير فرديانا- ظريفه طبيب زاده، شيلا آريزی}

- آلمان { سعيده نيکزی، صوفيا ولی زاده، زرغونه ولی ، فرشته کمال و محمد حنيف عزيز}

- بلجيم{ محموده سکندری و سانگه صديقی شريفی}

- فدراتيف روسيه { داکتر راضيه هوتکی و صدف فردا}

- ناروی { خاتول مهمند}

- سويدن { فريبا چرخی}

- امريکا { سجيه الهه احرارومهريه البرت }

و داخل افغانستان { امينه طبيب زاده، صالحه محک "يادگار"، نذيره کوهستانی و غلام فاروق راسب}.طور رضا کارانه پيش برده ميشود. از جمله همکاران ما خبرنگارانی در ماسکو، هالند، آلمان وداخل کشور نیز داريم.

"بانو" ، دستاوردهای چشمگيری که ناشی از اراده، انگيزه ، و تلاشهای پيگير زنان ميباشد، داشته و به سوی استندرد های ملی وبين المللی گام برميدارد.

فرید طهماس : سپاسگزارم . ناهید علومی :

من هم .پایان ،سپتمبر 2015

************************************************************************************************

گفت وشنود با خانم ناهيد صديق علومی فعال امور اجتماعی وزنان

فضل الرحيم رحيم خبرنگار آزاد

- خانم علومی ، چی بهتر اگر خواننده های این گفت و شنود  دستنويس معرفی نامهء از شما داشته باشند ؟

 - محترم فضل الرحيم رحيم، نخست از اينکه ميخواهيد بامن گفت وشنودی داشته باشيد، متشکرم.

من در يک خانواده منور که پدرم محمد اسحق علومی وکيل در دوره های 12 و13 پارلمان افغانستان بود،در شهرکندهار زاده شدم، بعد از تحصيل متوسط درکندهار بقيه تحصيلات مکمل را درکابل به پايان رسانيدم ، درسال 1357 راهی کار در اداره مرکزی احصاييهء افغانستان شدم، در آنجا با فراگيری پروگرامنگ کمپوتر توانايی آنرا يافتم تا در رشته مورد نظر که کارمن فايل نمودن فاکتها وارقام احصايئوی  بود،با ساير همکاران که در آنزمان گروپی از دختران در اين عرصه مصروف کار بودند، ادامه دهم. درسال 1359 با صديق وفا ازدواج نمودم که ثمره آن سه فرزند ،دو دختر ويک پسر است، سپس در سال 1364 به آژانس اطلاعاتی باختر در شعبه روابط بين المللی نخست کارمند سپس تا مديريت شعبه ارتقاء نمودم. بعد از روی کار آمدن مجاهدين چند ماهی توانستم گذاره نمايم، اما بعد مانند همه هموطنان کشور راترک تا اينکه از 14 سال بدينطرف درکشور هالند اقامت دارم، در اينجا د ر يکی از انستيوت ها در رشته ،منجمنت واداره تحصيل نموده وديپلوم گرفتم.

- شما زمانیکه در کشور تشریف داشتید تفاوت  بین زن مرد و خشونت علیه زن در جامعه ما را با کدام حد احساس می کردید .مواردی به عنوان خاطره های تلخ آن دوران در ذهن تان اگر باشد  برای ما باز گو نماید ؟

- افغانستان کشوری ايست که بنابرموجوديت پيشينه مرد سالاری و انديشه های متحجرانه، تفاوت ميان زن ومرد در آن هميش محسوس بوده است، اما خشونت عليه زنان پديده ناميمونی ايست که بعد از سقوط جمهوری داکترنجيب الله وروی کار آمدن جهادی ها وطالبان به عنوان يک روش اذيت کننده به زنان اوج گرفت ونه تنها من بلکه همهء زنان ودختران افغانستان از اين ناحيه رنج برده وتاکنون هم روز تا روز قربانی ميدهند.

- عدم تساوی بین زن و مرد در کشور ما و خشنوت روز افزون علیه زنان از دیدگاه هرکس دلایل مشخص خود را دارد . از نگاه شما چرا زن افغان در آن طرف حصار های پولادین خشم و خشونت عاری از عدالت و مساوات  قرار دارد و هر لحظه برایش دقایق عذاب شمار اند ؟

- اين امر دلايل روانی وهم سياسی ومذهبی دارد، زيرا از يکطرف روان جامعه طوری ايست که مردان در مقام ومنزلت بالاتر قرار دارند، زيرا اکثراً مردان نان آور خانه هستند، درجايی که تأمين معيشت مطرح باشد، خود بهتر ميدانيد که دست بالا را کسی ميداشته باشد که کليد اقتصادی را دراختيارداشته باشد، از جانبی هم منافع سياسی زمامداران وهم منافع مذهبی دکانداران دين اجازه نمی دهد، تا آنان به تساوی حقيقی حقوق زن ومرد تن دهند، زيرا اگر مساله تإمين حقوق يکسان مردان وزنان مطرح باشد، ديگر نه سياست بازان ميتوانند جامعه جهانی وخود را فريب دهند ونه روحانيون ميتوانند به حيات ننگين وطفيلی خود ادامه دهند. پس خشم وخشونت وسايل وافزاری اند که ميتواند متضمن بقای  چنين اقشار  وطبقات مرتجع وعقبگرا باشد. تا زمانی که چنين فتنه هايی روند عدالت ومساوات خواهی را خدشه دار ساخته اند، خشونت،خشم وبيعدالتی نه تنها در مورد زنان، بل در مورد کل جامعه ادامه خواهد يافت.در کنار اينکه عواملی چون فقر اقتصادی، باورها واعتقادات نادرست در خشونت عليه زنان نقش مؤثر دارد، ولی از نگاه من خشونت عليه زنان محصول فرهنگ مرد سالارانه است، چون در اکثر جوامع بشری بويژه کشورهای اسلامی قدرت بدست مردان بوده واز آن طريق کنترول جسم وروان زنان را در اختيار دارند، بناً عامل اصلی خشونت عليه زنان ديکتاتوری های توأم با تعصب است که بوسيله مردان متعصب وپُر عقده تحميل ميگردد.

- شما که تجربه کاری در عرصه های مختلف در داخل کشور را دارید و همزمان یکی از زنان فعال اجتماعی افغان ، در کشور هالند ، هستید . خشونت امروزی علیه زنان در کشور ما را در یک جمله چگونه تعریف می کنید ؟

- خشونت عليه زنان به مفهوم هرگونه عملی ايست که مبنای جنسيتی داشته وفرآيند آن ويا فرآيند باالقوه آن، منجر به آسيب جسمانی، جنسی وروانی يا رنج ومحنت زنان گردد، از جمله اين اعمال تهديد وارعاب ومحروميت از آزادی چه در زنده گی خصوصی وچه در حيات اجتماعی زنان ميباشد. خشونت عليه زنان پيشينه تاريخی دارد و از ريشه های گوناگونی نشأت ميگيرد که تقريباً در همه جوامع بشری کم وبيش وجود دارد،امّادرکشورهاینظيرافغانستان،ايران،پاکستان،امارات متحده، عربستان سعودی وساير چنين کشورها که سيستمهای عقب مانده و مرد سالاری بيداد نموده وقوانين محکم حمايتی از زنان وجود ندارد شدّت ودامنهء خشونت عليه زنان بيشتر از ساير جا ها دارای پهنا، وسعت وعمق بيشتر است، خشونت عليه زنان مرز جغرافيايی را نمی شناسد وتقريباً در سراسر جهان به مشاهده ميرسد، در افغانستان خشونت عليه زنان بويژه بعد از ظهور حکومت مجاهدين آغاز يافت ودر مرحله طالبان والقاعده تا سرحد اعدام ، سنگسار،ضرب وشتم، تجاوز جنسی، هتک حرمت، ازدواج اجباری، ازدواج در سنين خورد سالی، جلوگيری از مکتب رفتن دختران، ممانعت از کار کردن زنان در خارج از منزل، وضع قيودات در پوشيدن لباس و تحميل پوشيدن چادر نماز، رو سری و پردهء عربی وپاکستانی به عنوان ( حجاب اسلامی)، وضع جبری برقه وچادری ادامه وگسترش يافت که اين همه  نمونه های از خشونت عليه زنان است.

- اگر قرار شود که علیه این پدیده ننگین زمان ما ( خشونت علیه زنان ) تدابیری اتخاذ شود . نظر پیشنهادی شما در زمینه چی خواهد بود ؟

- ازنگاه من برای کاهش وقطع خشونت عليه زنان  ميتوان به مراحل و نکات آتی توجه نمود:  حکومتهايی که داد ازدموکراسی وتأمين  عدالت اجتماعی ميزنند بايست: مطابق تعهدات ملی و بين المللی شان خشونت عليه زنان را مهارکنند و نبايد به هيچ بهانه ورسم وسنتی از مبارزه عليه خشونت بر زنان کناره گيری واجتناب ورزند و بصورت اخص احکام قوانين اساسی شان در  مورد حمايت از زنان را تحقق بخشند.

هيچ قانون ومقرراتی نبايد حذف خشونت عليه زنان را تحت الشعاع قرار دهد، بلکه قوانين بايد راهکار های روشن در زمينه دفاع از حقوق ومنافع زنان را مطرح کند ومسأله حذف خشونت عليه زنان در صدر اقدامات قرار گيرد، همچنان نياز جدی است: تا بر مبنای مفاد کنوانسيون های حمايتی از زنان ، نهاد ها وسازمان های اجتماعی وارگانهای مدافع حقوق زنان درافغانستان وبيرون مرزی با تدويرهمايش ها، کنگرس ها، سمپوزيم ها وسمينار هايی با اهداف ايجاد ورشد آگاهی ميان همهء افراد مسأله حمايت از زنان را تعميم بخشند و موضوع حذف خشونت عليه زنان را ترويج بخشند.درکنار اين همه: ازنگاه من دانش وسيله قدرمند شدن زنان است وتازمانی که زنان به زيور دانش امروزی خود راآراسته نسازند، انتظار بهبود در وضعيت را نداشته باشند، همچنان تا زمانی که زنان خود را ازکار های اجتماعی  بدور نگهدارند، مساوات ميان زن ومرد را نبايد انتظار داشته باشند.                                                                                                                                                          شما که سکرتر مسئوؤل اتحادیهء انجمنهای افغانها در کشور شاهی هالند، هستید از کار و فعالیت خود و اتحادیه سراسری افغانها در کشور هالند بگويید که آیا در تمام شهر های هالند نماینده گی داريد ویا در بعضی شهرها، تعداد مجموعی اعضای آن به چند نفر می رسد و هدف این تشکیلات به عنوان اتحادیه سراسری افغان ها درکشور هالند، در بر گیرنده کدام مسایل  واهداف می باشد  ؟

- بلی من از 28 اگست 2010 بدينطرف درپست سکرتر مسوؤل اتحاديهء انجمنهای افغانها انتخاب شدم وتاکنون بصورت داوطلبانه در اين نهاد ايفای خدمت مينمايم، البته در اين مدت به همکاری محترم ولی محد شاهپور رييس اتحاديه و ساير هيئت اجراييهء توانسته ايم تا در تحقق اهداف وبرنامه اتحاديه که يکی آن دفاع ازمنافع حقوقی پناهجويان وهمچنان پيشبرد کارهای فرهنگی واجتماعی مانند تجليل وبزرگداشت ازمناسبتهای ملی وجهانی وهمچنان ادامه  سيمينار های آموزشی برای حلقه های رهبری، جوانان وزنان ميباشد درحد توان وامکانات کاری انجام داده ايم که صد فيصد از کار خود راضی نمی باشيم، زيرا هنوزهم کار اجتماعی درميان افغانها از دشواری هايی برخورداراست. نهاد ها وانجمنهای افغانها درهالند چندين نوع اند، شماری خصلت سرتاسری وفرهنگی دارند وشماری هم به نماينده گی از افغانها مقيم درهر شهر راجستر شده اند، که کميت آنها بيشتراز 25 انجمن ونهاد ميرسد.ما درکنار چنين انجمنها ونهاد ها درتشکيل اتحاديه شماری از کميسيونهای دايماً فعال مانند: شورای مشورتی اتحاديه، کميسيون زنان، کميسيون جوانان، کميسيون فرهنگی، کميسيون حقوقی نيزداريم که پاره ای از امور را طبق لايحه وظايف تحت نظر هيئت اجراييه انجام ميدهندتعداد مجموعی هموندان اتحاديه بر علاوه کادر رهبری وشعبات آن که درحدود 21 تن هيئت رهبری و80 تن درکميسونها وشورای مشورتی قراردارند، وابسته به کميت هموندان انجمنهای عضو ميباشد که تاکنون شمارش دقيق آن بدسترس نيست اما هرگاه هر انجمن محلی 100 نفر عضو داشته باشد، ميتوان ادعا داشت که درجنب اتحاديه بيشتر از (2000) تن افغان  مقيم هالند بسيج شده اند.

اهداف اتحاديهء انجمنهای افغانها طبق اساسنامه آن طور فشرده چنين است:دفاع ازمنافع قانونی و حقوقی افغانها ،  نگهداری و پیشتبانی از ارزشها،  سنن و افتخارات ملی،  فرهنگی و وحدت ملی جامعه کثیرالميلت افغانی در کشور هالند، تقویه روحیه اتحاد با همی، تشریک مساعی و وحدت و همبسته گی در بین کلیه نهاد های عضو این اتحادیه و تأمین روابط نیک و همکاری متقابل و متساوی با آنها، معرفی و ترویج جهاتِ مثبت کلتور و عنعنات کشور هالند در بین افغانها به منظور تحقق هر چه بیشتر پروسهء شهروندی (انتگراسیون) وهمچنان ساير اهدافی که مجمع عمومی دربرابر آن قرار دهد.

- آیا اتحادیه سراسری افغانها در هالند ، به داخل کشور ما افغانستان ، در ارتباط است  در مواردی به مستحقین و نیازمندان کمک و مساعدت رسانیده  و یا در نظر دارد که  خواهد رساند ؟

طوری که در اهداف آن گفتيم، اتحاديه منحيث خانه مشترک افغانها درهالند، رسالت خود ميداند که در قضايا ورويداد های داخل کشور بی تفاوت نماند، ودر حدود امکان واکنشهايی ازخود نشان دهد،اين اتحاديه روابط مستقيم کاری به داخل کشورندارد، زيرا اتحاديه يک اجتماع بيرون مرزی افغانهابوده وتابع قوانين ومقررات کشورميزبان ميباشد، اما  در رابطه به ارسال مواد امدادی به داخل کشور چندين بار کانتينر هايی مواد امدادی شامل البسه وپاپوش وهمچنان لوازم واثاثيه مکاتب وشفاخانه ها را جمع آوری و سازماندهی نموده است، اما اين پروسه نسبت دشواری های ارسال و توزيع آن هنوز نهادينه نه شده است.

- شما به عنوان سکرترمسوول انجمنهای افغانها در کشور هالند ، تا به حال با  قضایای از قبیل خشونت علیه زنان و کودکان افغان در کشور هالند مواجه شده اید و آیا از دیدگاه شما این میراث نامیمون در بین فامیل های مهاجر افغان در اروپا وجود دارد ؟ برخورد شما در حل و فصل همچو قضایا چی بوده و یا چی خواهد بود ؟

 - شما بهتر ميدانيد که پديده خشونت خانواده گی مرز نميشناسد، چندسال قبل دور از نظر مردم رويداد هايی را شنيده ام که درميان افغانهای مقيم هالند به عنوان خشونت خانواده گی ثبت شده است، خانمی شوهرش را به قتل رساند واکنون معلوم نيست که فرزندانش در چه حالت بسر ميبرند، زيرا پدر رفت ومادر در زندان بسر ميبرد ويا همچنان دخترجوانی به سوختاندن دخترجوان ديگر مبادرت ورزيد که خيلی ها خشن بود، هرچند اتحاديه در سيمنار ها ونشستهای متوديک خود پيرامون کاهش خشونت خانواده گی تبادل نظر ها وآگاهی هايی به جامعه مهاجر افغان ميدهد، امانه تنها اتحاديه بلکه مجموع سيستم نهاد های اجتماعی  درچنين موارد به عمل انجام يافته ای  قرارگرفتند.

- نقش انجمن ها ، شورا ها ، اتحادیه ها را در بهبود زنده گی مهاجران افغان چگونه ارزیابی می کنید ؟

- انجمنها ونهاد های فرهنگی واجتماعی جزء جامعه مدنی اند وجامعه مدنی شبکه يی از نهاد ها است  که بصورت داوطلبانه تشکيل يافته اند، چنين نهاد ها درحالی که خط فاصل ميان جامعه ودولت ميباشند، با برخورد انتقادی از شيوه وطرز کارحکومتها ميتوانند هم پل ارتباط باشد وهم راهکارهايی را به نفع اجتماع  مهاجر وپناهنده تحقق بخشند. سعی ما نيز چنان است تا اتحاديه ما بتواند با اهداف روشن درخدمت جامعه مهاجر بوده و هم نکات ضعف اداره های رسمی درهالند وهم نقاط ضعف وکوتايی های نظام درداخل کشور را انتقاد وراههای بهبود را نشان دهد.

- در این ده سال و اند چی کارهای باید در جهت بهبود و رفاه زنده گی زن افغان انجام می شد که نشده و برای جبران این همه زمان تلف شده چی باید کرد ؟

- جبران هرپديده ای امکان پذير است به استثنای زمان، زمان که گذشت ديگر باز نمی گردد. روی چنين دشواری بايد به سرعت زمان افزود، چيزی که توقع آن درچنين وضعيت نابه سامان عينی نيست،بهرحال هرگاه نيت واراده ای برای نجات زن افغان ازمناسبات فرتوت کنونی وجود داشته باشد، بازهم ميتوان اميد وار بود، از نگاه من اين پرسش به صراحت دربرابر مسوؤلان نظام کنونی افغانستان وجامعه جهانی  بايد مطرح شود که آيا واقعاً ميخواهند که تغييری وبهبودی درمناسبات اجتماعی به نفع زنان ورفاه زنده گی آنان رونما گردد؟

 هرگاه پاسخ آنها روشن باشد در انصورت نی تنها ما بلکه همهء سيستم جامعه مدنی دوشادوش هم در اين پروسه همکاروممدخواهند بود.

- از نظر شما آیا دولت ، مردم یا خارجیها ، کدام یکی از این ها می توانند نقش فعال در تغیر ذهنیت جامعه در ترویج عدم خشونت علیه زنان داشته باشند ، چگونه ؟

- ترويج عدم خشونت عليه زنان  وابسته به کرکتر ورفتار نظام است، اما نقش مردم وخارجی ها که سرنوشت آنان را به هم نزديک ساخته است، در زدودن وکاهش خشونت بسيار با اهميت است.به يقين که يکی از شيوه های کاهش خشونت خود آگاهی مردان وزنان است، اما ساختار ها درداخل افغانستان طوری باهم آميخته  اند که برای چنين آموزشی هم بايد نهاد های خارجی ودولت پيشگام باشند، زيرا مردم، جامعه مدنی و خلق الله هنوز توانايی آنرا ندارد تا چنين پروسه ها را مستقلانه سازماندهی نمايند.

- آنچه در این ده سال در جامعه در جهت تثبیت موقف زن انجام شده از دید گاه شما آیا کار های بنیادی بوده و یا اینکه بیشتر جنبهء نمایشی داشته است ؟

- کار های انجام يافته اگر جنبه نمايشی نمی داشت، ده وبيست سال برای نهادينه ساختن وتثبيت مقام وجايگاه زن افغان بهترين زمينه ای بود، زيرا از يکطرف نظر به هروقت ديگر درافغانستان منابع مالی فراوان وجود دارد وازجانبی هم جامعه جهانی با ديد گاههای آزمون شده دموکراتيک عملاً درکنار نظام قرار دارند، ازدست دادن چنين زمان طلايی را بجز افزون بدبختی های مردم به ويژه زنان ديگر چه مينوان گفت؟

 - خانم علومی قرار معلوم شما در فصلنامه بانو هم کار ومسوؤليتی داريد، آيا ممکن است در رابطه به اين مجله وکارکردهای تان به ما معلومات دهيد؟

مجله بانو که فصلنامه بوده وهر سه ماه بعد انتشار می يابد، ناشر انديشه های زنان افغانستان در اروپا بوده ومرکز نشر وچاپ آن کشور اتريش ميباشد، اين فصلنامه يک نشريه ای بيرون مرزی زنان افغان ميباشد،که به هيچ گروه و تنظيم سياسی ارتباط ندارد،هدف مجله روشنگری و بيدار سازی خانم ها و مردان در اجتماع است.در اين مجله بررسی های تحليلی، پيشکش نمودن مطالبات زنان ،منکوب نمودن قوانين و مقررات سختگيرانه عليه زن افغان ، راهکارهای مقابله عليه خشونت زنان  و دفاع از حقوق زنان در اين مجله بازتاب مييآبد.من در اين مجله از شماره های سوم وچارم آن درسال 2007 همکاری قلمی خود را آغاز نمودم، از شماره هفتم تا چاردهم عضو هيئت تحرير، از شماره پانزده تا شماره بيست وسوم  مهتمم مجله واکنون بحيث عضو هيئت مديره در  کنار محترم غوث الدين مير صاحب امتياز مجله  که مصارف گزاف چاپ وارسال آنرا متقبل ميشود ومحترم صديق وفا که انسجام وويراستاری مجله را بعهده دارند، مسئوؤليت اهتمام  مجله را بدوش دارم.

قابل ياد آوری ميدانم  که در اين مجله همکاری هيئت تحرير ومتصدی های صفحات هريک  خانم سارا بشيرنظامی، خانم سيمين مشرف، خانم حليمه مهرپور، داکتر روح افزا نعيم، داکتر راضيه هوتکی، خانم مشعل حرير، خانم مينا مير، خانم سعيده نيکزی، خانم محموده سکندری،  خانم نازی نورعاطفی، و ميرويس  جان صافی  به ما توانايی بخشيدند  تا مجله را با کيفيت بهتر الی شماره بيست وچارم بدسترس علاقنمدان قرار دهيم  خانم ناهید  صديق علومی ، از اينکه به پرسشهايم صميمانه پاسخ گفتيد،ابراز امتنان مينمايم.

رحيم جان عزيز از شما نيز سپاس فراوان.

13-01-2013

فردیانا ظریفه ـ طبیب زاده

بانو فردیانا در شهر کابل زاده شده ، در انجنیری ساختمان تحصیلات عالی دارد و در انستیتیوت مرکزی " پما " در رشته تخصصی اش کارکرده است . فردیانا ، پس از مهاجرت با هالند، به نقاشی ، نوشتن شعر و داستان کوتاه پرداخته و گاهی بنابر دلایلی ، آثار نقاشی و ادبی خود را به یک نام نیز مسما ساخته است . چندی قبل در هالند نمایشگاهی نقاشی ، رسامی و مجسمه سازی تحت عنوان " زن زیبا ترین تابلو آفرینش" دایر گردید که به آثاری از بانو فردیانا نیز جوایز اهدأ گردید .

فرید طهماس:  بانو فردیانا ، سلام تقدیم حضور شما !آیا ممکن است لطف کنید و بگویید که شما خود را بیشتر انجنیر بحساب میآورید یا نقاش و یا شاعر و نویسنده ؟

فردیانا:  سلام به شما ، معلومدار که در اصل خود را انجنیر ساختمان بحساب میآورم ، چون در این رشته تحصیلات مسلکی دارم ؛ لیکن از دلایلی که مرا وداشت به هنرنقاشی ، نوشتن شعر و داستان روی بیاورم ، یکی هم مهاجرت به خارج و نیافتن کار در رشتهء تخصصی من است . البته اوضاع و احوال پریشان وطن و مردم ما در داخل ، سبب گردید تا برای انعکاس غمهای مردم خود از هنر و ادبیات نیز استفاده کنم .من هنوز خود را نقاش بحساب نمیآورم و کارهایم فقط در بخش " تصورات و تخیلات تجسمی" است ، که گوشه یی از نقاشی محسوب میشود. البته در دیار هجرت وخسته گی و دوری از میهن ومردمم ، خواستم بیشتر درد های مردمم ، بخصوص بانوان تحت ستم را، در تصاویر تجسمی ، شعر و داستان نیز فریاد بزنم .

فرید طهماس:   شما تواضع کنان گفتید که هنوز خود را نقاش بحساب نمیآورید. آیا این تواضع را بصفت شاعر و نویسنده نیز از خود تبارز خواهید داد

فردیانا : اید بگویم هنوز من خودرا در جمع شاعران و نویسنده گان به حساب نمی آورم اما به هرحال ، هر سه فعالیت هنری من (نقاشی، شعر و داستان) جزیی ازمصروفیتهای ذهنی من گردیده اند. وقتی قلم بدست می گیرم تا چیزی بنویسم بخصوص اگر با احساس , اوضاع و درد مردمم همنوا گردد ، بیشتر خود را میان هموطنان خویش مییابم وبه شرایط ناگوار زندگی رقت بار شان فکر میکنم ؛ با گریه شان می گریم و در خوشیهای شان خود را شریک احساس میکنم . آمیزش این سه مصروفیت هنری حالا دیگربه فریادی مبدل گردیده و مصروفیتی مقدس ذهنی برایم شده اند.

فرید طهماس:   شما در قضاوت نسبت به هنرتان ، بیش از حد تواضع کردید . لطفاً حد اقل درباره هنرنقاشیی که شما به آن میپردازید ، اندک معلومات بدهید.

فردیانا:  هنرکنسپتویل ( وابسته به تصورات و پندارها) گوشه دیگری از کار های هنری من است که تراوشهای ذهنی خویش را با رقص اتوی کالا در روی تکه، بارنگ ها روی تابلو ها بیان میکند که البته از رنگ های روغنی ورنگ های آبی نیز استفاده می کنم .

فرید طهماس:ازرقص اتوی کالا در هنرنقاشی نام بردید. ممکن است کمی توضیح بدهید .

فردیانا : اول تراشه های رنگ روی تکه گذاشته میشود و سپس اتوی داغ بالای آنها به سمتی که ضرورت است به سرعت حرکت داده میشود .

فرید طهماس:گفتید ، درد ها و احوال پریشان مردم ما ، به خصوص بانوان تحت ستم، سبب گردید تا به هنرو ادبیات نیز متمایل شوید.

آیا ممکن است گوشه یی از زنده گی غم انگیز بانویی را به ما قصه کنید که در نوشته های تان انعکاس یافته باشد؟

فردیانا :

بلی چرا نی . بطور مثال ، وقتی با یکتن از خانمهای جوان از طریق فس بوک آشنا شدم ، به من قصه کرد که چطور در سالهایی که هنوز دوشیزه کوچکی بیش نبود ، در نتیجهء جنگهای تنظیمی در کابل ، خانواده اش را از دست داد و خودش مجبور ساخته شد به تن فروشی و فحشا روی بیآورد.

فرید طهماس:

حالا از سرنوشت آن خانم اطلاعی ندارید ؟

فردیانا:

دارم . حالا آن خانم از هیولای فحشا نجات یافته و در یکی از کشورها به زنده گی آبرومندانه اش ادامه میدهد ...

فرید طهماس :

در نقاشی چند اثر دارید ؛ بهترین آنها از نظر خود شما چه نام دارد ؟

فردیانا:

پانزده اثر ایجاد کرده ام . اگرچه از مصروفیت من به هنر تخیلات وتصورات که بخشی از هنر نقاشی است ، اندک زمان میگذرد ، لیکن با آنهم تا حال به ایجاد پانزده اثر موفق شده ام . غیر از اینها ، چند کار نیمه تمام دیگر نیز دارم .قضاوت درباره کارهای هنری خود را میگذارم به دیگران ، اما در پاسخ به سوال شما میتوانم بگویم که من اولین کارم را که " پیکر آهنین " نام دارد بسیار دوست دارم . این اثرم بیشتر مورد توجه دوستان وهنر دوستان نیز قرار گرفته است.

فرید طهماس:

چرا " پیکر آهنین " از نظرشما بهترین اثر تان ؟

فردیانا:

بخاطری که با یکی از سروده هایم بسیار همآهنگی دارد . "پیکر آهنین" و " نفس هایم " دو اثری اند که از لحاظ احساسی با من ارتباط روحی دارند . در این اثر تصویر کودک نوزاد در یک پناهگاه امن (بغل مادر) را نشان میدهد که از یک سرودهء من که برای پسرم نوشته بودم الهام گرفته ومن آنرا سخت دوست دارم ، چون در هر فردش عشق وحقیقت ارتباط مادر با کودک را حس می کنم.

پایان ،اگست2015

«هدف من پولیس شدن بود و نیاز به مشوق نداشتم

گفتگو با جمیله بیاض آمر حوزه اول امنیتی پولیس کابل در شرایطی که ناامنی‌ها در افغانستان روز به روز در حال افزایش است ما شاهد حضور فعالانه زنان در حوزه امنیتی کشورمان هستیم. جمیله بیاض زن با شهامتی است که به تازه گی در یکی از حوزه‌های نا امن شهر کابل به عنوان آمر حوزه مشغول به کار شده است. او هر روز به مشکلات مردم مخصوصا زنان رسیدگی می‌کند. زنان نیز از اینکه می‌توانند به یک زن برای حل شدن مسایل خویش رجوع کنند، خرسندند و تعداد مراجعه و شکایاتشان در این جا رو به افزایش است. خبرگزاری زنان افغانستان برای آشنایی بیشتر با این بانو و فعالیت‌هایش گفتگویی کوتاهی را با وی داشته است که توجه شما را به مصاحبۀ ذیل معطوف میداریم:

مصاحبه کننده: زینب اخلاقی سوال: از خود و فعالیت‌هایی که تا به حال داشتید،بگویید؟ جواب: سمنوال جمیله بیاض آمر حوزه اول امنیتی پولیس هستم. 32 سال قبل از آکادمی پولیس به درجۀ لیسانس فارغ شدم. 32 سال سابقه خدمت در وزارت داخله را دارم. حدود 2 سال در حوزه سوم امنیتی پولیس و 10 سال در میدان هوایی بین المللی ، 10 سال دیگر در بخش جنایی قوماندانی امنیت کابل و 10 سال اخیر را هم در معینیت وزارت مبارزه با مواد مخدر در بخش اختصاصی (CGTF ( کار کرده ام و حالا مدت 2 ماه می‌شود که به عنوان آمر حوزه اول امنیتی کابل در خدمت مردم خویش قرار دارم. سوال: چه موفقیت‌هایی در طول دوران کاری خویش داشتید؟ جواب: در طول سال‌های کاری‌ام در هر موقعیتی که بودم، موفقیت‌هایی نیز داشتم. هنگامی که در بخش تحقیق جنایی قوماندانی بودم، قضایای جرایم جنایی را دنبال می کردم. در میدان هوایی کابل در بخش کشف قاچاق نیز باعث در بند شدن چندین قاچاقچی مواد مخدر شدم و زمانی هم که در معینیت وزارت مبارزه با مواد مخدر کار می کردم با پیگیری قضایای مربوط به مواد مخدر، ما توانستیم بسیاری از قاچاقچیان را به پنجه قانون بسپاریم.

سوال: شما با توجه به سابقه کاریتان بسیار جوان معلوم می شوید. می توانم عمرتان را بپرسم؟

جواب: من 50 سال سن دارم.

سوال: از چه زمانی به صفوف پولیس ملی افغانستان پیوستید؟

جواب: من زمانی که در پوهنتون کابل امتحان دادم، در رشته انجینیری پذیرفته شدم. انجینیری از رشته‌های خوب و کارآمد در جامعه ما است. اما علاقه خاصی را در خود نسبت به کار در ساحه امنیتی و پولیس احساس می کردم در نتیجه تصمیم گرفتم به آکادمی پولیس رفته و تحصیلم را در این رشته ادامه بدهم.

سوال: دلیل و انگیزه اصلی که این علاقمندی را در شما به وجود می‌آورد، چه بود؟ جواب: به یونیفرم پولیس و رشته پولیسی علاقه خاصی داشتم .

سوال: آیا کسی شما را در این زمینه تشویق می‌کرد؟

جواب: هدف من پولیس شدن بود و نیازدرونی بود که من را تشویق میکرد که باید در این رشته کار کنم و ضرورت به مشوق و یا حمایتگر نداشتم.

سوال: در آن زمان جذب دختران به صفوف پولیس ملی چطور بود؟

جواب: در آن زمان جذب دختران به پولیس ملی بسیار کم بود. سوال: عکس العمل خانواده و دوستان و اجتماع در برابر این تصمیم شما (پیوستن به صفوف پولیس ملی)، چگونه بود؟

جواب: خانواده ام از این انتخابم کاملا راضی بودند، چون پدرم هم افسر پولیس بود. شاید دلیل مهم رضایت شان، شناختشان از این مسلک بود.

سوال: آیا تا به حال با چالش و مشکلات روبرو شده‌اید؟

جواب: چون من آکادمی را به طور تخصصی خواندم و تجربه های زیاد و مفیدی نیز در این رشته کسب کرده ام طبیعتا با چالش عمده‌ای روبرو نشدم و به این معتقد هستم، کسی که بر رشته و سوابق کاری‌اش حاکمیت دارد، هیچ وقت دچار مشکل نخواهد شد. با این هم عمده‌ترین چالش من و همه زنان پولیس که در آن زمان بود و حالا هم هست، نگاه تبعیض آمیز و ناباوربه فعالیت های زنان از سوی مردان بوده است. اما با وجود تمام این مشکلات ما راه خود را انتخاب کردیم و برای رسیدن به اهداف خود مبارزه می‌کنیم و مصمم هستیم تا بتوانیم جایگاه اصلی خویش را در جامعه بدست بیاوریم. سوال: توقع شما از وزارت داخله برای رسیدگی و توجه به زنان پولیس چیست؟

جواب: در دوره های قبلی وزارت داخله، وزیران قبلی متأسفانه هیچ گونه توجهی به رشد استعداد بانوان در این زمینه نمی‌شد و برای حضور قدرتمند بانوان در جایگاهی که لیاقتشان بود کمکی صورت نمی‌گرفت . من در تمام دوره حضورم در این ارگان شاهد این مسایل بودم. اما وزیر داخله کنونی تمرکز کاری ایشان بر روی شکوفایی بانوان است. مقامات وزارت داخله در این اواخر توجه جدی خود را در این زمینه نشان دادند و می‌شود گفت که این از دستاوردهای خوب ایشان در دوره کاری جناب وزیر است. من حالا نسبت به آینده زنان پولیس امیدواری زیادی دارم و از این بابت از وزارت داخله تشکر می‌کنم.

سوال: به نظر شما حضور زنان در ترکیب پولیس ملی، تا چه حد برای تأمین امنیت جامعه موثر است؟

جواب: حضور زنان در پولیس از موثریت خاص خود برای تأمین امنیت برخوردار است. خصوصأ در جامعه سنتی ما این یک شرط اساسی است. چون در بسیاری موارد مسایلی که مربوط به زنان می شود را فقط یک پولیس زن می تواند رسیدگی کند. مردان بدون کمک زنان پولیس دچار مشکل هستند. در قانون اساسی هم درج است که هنگام تلاشی و وارد شدن به منازل هموطنان مان در ارتباط با گرفتاری مجرمین باید در ترکیب نیروهای پولیس از طبقه اناث هم استفاده شود.

سوال: چه تعداد پولیس زن در کشور در حال فعالیت هستند؟ آیا تعداد کافی است؟

جواب: 2000 پولیس زن در مرکز و ولایات هستند که بر اساس وعده وزیر داخله این تعداد را به 1000 نفر در آینده خواهند رساند.

سوال: انتخابات نزدیک است. به چه تعداد پولیس زن برای برقراری امنیت در مرکز و ولایات در نظر گرفته شده است؟

جواب: قبل از شروع انتخابات تدابیر وقاعیوی در رابطه با انتخابات پولیس ملی افغانستان در نظر دارند. حدود 117 زن پولیس به ترکیه در رابطه با انتخابات غرض آموزش برای3 ماه اعزام شدند، همچنین از هر حوزه امنیتی هم تعدادی به آکادمی جهت آموزش، در ارتباط با انتخابات سال آینده، فرستاده خواهند شد.

سوال: در آخر پیامتان را برای مردم جامعه خود خصوصأ زنان، بگویید؟

جواب: من خواستار صلح و ثبات در کشورم هستم و برای رسیدن به این هدف تلاش می‌کنم. از مردم جامعه خود هم می‌خواهم من را در رسیدن به این آرمان مشترک همراهی کنند. به بانوان جامه خود هم می‌گویم که با زیور علم و دانش خود را آراسته بسازند تا بتوانند در جامعه جای خود را تثبیت کنند و در تمام عرصه ها سهم فعال داشته باشند.

یادداشت: این مصاحبه جزیی از کمپاین دادخواهی برای بلند بردن سطح آگاهی عامه برای حمایت از پولیس زن در افغانستان می باشد.                                                                                                                                          16-09-2015

ما کمبود نیروی زنان را در پولیس ملی به شدت احساس می‌کنیم

فاطمه یوسف زی، پولیس زن در ولایت قندهار

در گفتگو با خبرگزاری زنان افغانستان مصاحبه کننده: زینب اخلاقی زنان نیمی از پیکر هر جامعه را تشکیل می‌دهند. آنان در تأمین امنیت کشور نقش اساسی دارند. به ویژه در کشور سنتی ما این امر، یک نیاز به شمار می‌آید. اینکه یک پولیس زن چه وضعیتی در کشور سنتی ما دارد، خواستیم با یکی از این زنان پولیس آن هم در یکی از ولایات پر خطر مصاحبه داشته باشیم.

س: می‌خواهم بیشتر با شما آشنا شوم؟

ج: من دوهم ثارن فاطمه یوسفزی هستم. معاون اداره جنایی حوزه 9 ولایت قندهار و 32 سال سن دارم. فارغ صنف دوازده هستم. دو فرزند (دختر و پسر) دارم که هر دو در صنف 3 مکتب در حال تحصیل هستند.

س: از چه زمانی به وظیفۀ پولیس روی آوردید؟

ج: مدت 8 سال می‌شود که به پولیس ملی پیوستم. در حدود یک سال در شعبه‌ای که مربوط به سمع شکایات خانواده میشد، کار کردم. پس از آن تا به حال به عنوان معاون اداره جنایی حوزه 9 ولایت قندهار مشغول اجرای وظیفه هستم و بیشتربرای حل مشکلات زنان در این ولایت کوشش می‌کنم.

س: با توجه به سنتی بودن جامعه خصوصأ در ولایت قندهار، که از ولایات ناامن کشور محسوب می‌شود، چطور شد که این مسلک را انتخاب کردید؟

ج: هدف من خدمت به وطنم است و اینکه بتوانم امنیت را هرچند نسبی، برای بانوان جامعه خود تأمین کنم.

س: آیا با پیوستن به پولیس ملی از سوی خانواده، دوستان و یا اجتماع تحت فشار قرار گرفتید یا خیر؟

ج: نخیر. فامیل من کاری به انتخاب مسلک من نداشتند و هیچ وقت من را از این هدفم ممانعت نکردند. دوستانم نیز به این مسلک علاقه داشتند. اما با محدودیتی که در فامیل‌هایشان وجود داشت نتوانستند من را در این راه همراهی کنند. در رابطه با اجتماع هم باید بگویم که ما نباید به گپ هر کس در مورد سرنوشت خود گوش کنیم. طبعأ مردان جامعه ما شاید نگاه چندان خوبی به زنان پولیس نداشته باشند اما جامعه به این زنان پولیس ضرورت دارد.

س: آیا در این راه مشوقی هم داشتید؟

ج: تنها برادرم و او از این تصمیم من بسیار حمایت می‌کرد.

س: گفتید دوستان شما به خاطر محدودیت اجتماعی از پیوستن به صفوف پولیس ملی باز ماندند. آیا این مشکل همچنان وجود دارد؟ و با وجود این مشکل علاقمندی بانوان به این مسلک در چه سطحی است؟

ج: بله، این مشکل همچنان نه تنها در ولایت قندهار بلکه در تمام ولایات کشور موجود است. زنان با وجود علاقمندی زیاد به خاطر محدودیت‌های فامیلی و مشکلات دیگر در این روند اشتراک نمی‌کنند. ما کمبود نیروی زنان را در پولیس ملی به شدت احساس می‌کنیم حتی در موارد بسیاری به خاطر کمبود زنان پولیس در حوزه‌های امنیتی، از حوزه‌های دیگر با ما تماس می‌گرفتند تا ما زنان پولیس خود را برای تلاشی و موضوعات دیگر به حوزه‌های امنیتی آنان روان کنیم و این موضوع از نگاه زمانی وقت زیادی را در بر میگیرد.

س: چه تعداد پولیس زن در حال حاضر در ولایت قندهار مشغول کار هستند؟

ج: فعلأ به تعداد 82 زن در تمام سطح ولایت قندهار مشغول کار هستند که البته این تعداد بسیار کم است و باید در قسمت جلب و جذب بانوان به پولیس ملی اقدامات جدی صورت بگیرد.

س: وضعیت امنیتی در این ولایت برای بانوان پولیس چگونه است؟

ج: وضعیت امنیتی برای بانوان در این ولایت با دیگر ولایات کشور تفاوت چندانی نمی‌کند. به نظر من هر شخص در هر جایی که باشد، بنابر رعایت اصول اخلاقی می‌تواند موقعیت مناسبی برای خود بوجود آورد. س: روزانه مردم چقدر شکایت را به شما راجع میسازند؟ ج: مشکلات مردم و مخصوصا از زنان در اینجا زیاد است که ما در رابطه با موضوع خشونت علیه زنان با موارد متعددی روبرو هستیم. بیشترین شکایات هم از زنان است که اغلب در خانواده مورد ظلم قرار می‌گیرند و به خودسوزی و کارهایی از این قبیل، دست میزنند.

س: توقعات شما از وزارت داخله در قبال زنان پولیس چیست؟

ج: من شخصأ از وزارت محترم داخله توقع رسیدگی به مشکلات زنان پولیس را دارم چون اگر به زنان پولیس ما اهمیت داده شود زنان بیشتری به پولیس ملی کشورمان جذب خواهند شد.

س: برای تأمین امنیت بانوان در روزبرگزاری انتخابات چه برنامه‌ای را در نظر گرفته‌اید؟

ج: ما در 242 مرکز رأی دهی که در این ولایت مقرر خواهند شد، 300 زن را در کنار 82 پولیس زن، برای آموزش در رابطه با انتخابات، آماده می‌کنیم. هرچند این تعداد بسیار اندک است، اما ما تمام تلاش خود را برای تأمین امنیت بانوان این ولایت، به کار می‌بریم.

س: پیام شما برای تمام کسانی که مصاحبه شما را می‌خوانند، چیست؟

ج: پیام من به مردم جامعه‌مان این است که در انتخابات پیش‌رو اشتراک کنند و آینده کشور را به دست خود رقم بزنند. از دولت هم تقاضا دارم به مشکلات مردم رسیدگی کند. اما یک پیام خاص برای بانوان عزیز کشور خود دارم که به جای تسلیم شدن در برابر مشکلات و خودسوزی و خودکشی کردن، به ارگان‌های دولتی و پولیس ملی بپیوندند که هم برای جامعه خود خدمت کنند و هم در زندگی خود پیشرفت و ترقی داشته باشند.

یادداشت: این مصاحبه جزیی از کمپاین دادخواهی برای بلند بردن سطح آگاهی عامه برای حمایت از پولیس زن در افغانستان می باشد                                                                        11-08-2015.

گفت و شنود  ناهيد علومی  با خانم سهيلا حسرت نظيمی نطاق ورزيده کشور گفت وشنود با سهيلا حسرت نظيمی

پرسش: عنایت و لطفی "سهیلا" جان، اگرشود به نخستین سالهای یادگیری های آموزشی تان به پردازید. دوست دارم سالهای ارزش اندوزی تانرا را بدانم درکجاها و چگونه بوده است ؟

پاسخ: نخستین آموزش هایم را در کوه های پکتیا، دقیقتردرمکتب نسوان گردیز آغاز کردم، بعد تردر مکتب نسوان خوست و لیسه عایشه درانی تداوم یابید ودر لیسه ی زرغونه به انجام رسید . رویکردم به کار ژورنالیستیک موازی بود با سالهای درس و سبق درپوهنځی ژورنالیزم پوهنتون کابل هم در مسلکی شدنم، مُهر براین قباله گذاشت. من هنوز حیرانم که آن سالهای شاد چه زود ز دست گذشت و رفت، گاهگاهی شیفته گی ام به آن روزهای رفته زدست، دست و پاگیرم میکند. من هنوز در گذشته نفس میکشم. روز های شاد با دوستانی که، دل شان به دنبال هزار آرزو بود و امکانات چه اندک و اما یک دنیا عصمت بود و حرمت. من به یاد آن سالها، یک آمو را گریه میکنم.

پرسش: از نخستین روز های شیفته گی به گوینده گی و پا گذاردن به رادیو بگویید. کنج کاوم و تشنه ای شنیدن وشاید دگران هم. تجربه ای رستن تاک و انگور شدن را بازگو کنید؟

پاسخ: ببینید "ناهید" عزیز، این پرسش را ناگزیرم ساده پاسخ بگویم:علاقه گرفتم، جرأت کردم، مراجعه کردم، کاستی هایم را در گوینده گی اصلاح کردم و همان بود که پذیرفته شدم. مساله به گونه ای بود که کارشناسان رادیو و تلویزیون در نخستین آزمون، قانع به این نگشتند که بتوانم گوینده گی کنم. من نیز قانع نگشتم. خودم را برای خودم آيینه کردم و در جدال شدم که " آب باید شد و رفت، کوه باید شد و ماند". بار دگر به تلویزیون مراجعه کردم. که گفتند خوبست اما " لهجه " دارم و شرط گذاشتند که به رفع آن به پردازم. از پا ننشستم. گره از کار فرو بسته باید میگشادم. هنوز در خاطرم است، که روزها، بریده های اخبار و صفحات مجله ها را با آواز بلند میخواندم و در تیپ ریکاردری ثبت میکردم و بعد میشنیدم و میشنیدم و آنرا با نحوه خوانش دیگر گوینده گان مقایسه میکردم و به اشتباه زدایی میپرداختم. همان بود که درنخستین روزهای کار، چنانچه معمول آنزمانی بود، فرصت های کوچکی را در برنامه ها در اختیارم گذاشتند، تا آنکه خودم را تثبیت کردم و شدم " سهیلا اصغری وردک". بعد ها و پس از همسویی با همسرم دو واژه " حسرت نظیمی" را جانشین دو واژه پیشن کردم. رسم چنین بود و هست و خواهد بود.

پرسش: "سهیلا جان حسرت نظيمی" میتوانید بگویید با کدام زبان راحت تر گوینده گی میکنید، پشتو و یا دری؟

پاسخ: من اساساً گوینده زبان پشتو هستم. در شگفتم که درآزمون اول گوینده گی، برای بخش زبان دری مراجعه کرده بودم و نمی دانم چرا؟ همانگاه بود که آشنایی با نام " عندلیب" که از کارکشته گان رادیو بود، برایم مشوره داد که به زبان پشتو تجربه کنم که حرفش رااجابت کردم و ره به رادیو گشادم. اما در رادیو و تلویزیون افغانستان، فقط ګاهگاهی به دری گوینده گی میکردم. ما در آنجا، همکاران زیادی برای گوینده گی به زبان دری داشتیم. اما در رادیوی مسکو و بعد ها درپراگ (رادیوی آزادی) تقریباً به صورت مساویانه به هردو زبان گوینده گی میکردم و دررادیوی"دویچی ویلی " نیازی به گوینده گی به زبان دری پیدا نشد. من باهردوزبان همدمم و با هردو، احساس راحتی میکنم. قند پارسی و شکر پشتو، طعم یکسان دارد. من زبان حافظ و خوشحال را، هم مرز دو بحر میدانم.

پرسش: دوست دارم "سهیلا" از شادی و ناشادی های سالهای رفته و زمانه ی درحال گذر چیزی بشنوم؟

پاسخ: با خاطره های شیرین، حالا بیشتر رودر رو میشوم" ناهید جان". علاقمندان ناشناسی را روبرو میگردم که از کارهایم با شعف و شوریاد میکنند. نازنین دوستانی دارم که به تکراربرایم مینویسند وبه گذشته ای پر بارم میپردازند. اینکه از برنامه هایم و آن لحظات "اخبار هشت شب " لذت برده اند، قصه ها دارند. من گذشته را در همین نازنینان میابم. این دوستان چهره پنهان، گنج و ثروت من اند. من آرامشم را در این چرخ ناآرام، در اینان میابم " ناهید" عزیز

و اماخاطره تلخی از سالهای دور را بازگو میکنم که هنوز دل و دماغ مرا می آزارد. گاهی که فرهنگ تلویزیون نگری و برخورد با کارگزاران رسانه ها، هنوز در کابل تازه بود و نهادینه نگشته بود. یادم نمی رود روزی که در صحن پوهنتون، دختر جوان اما کوچک اندامی از پهلویم گذشت و با دیدن من به صدایی که من باید میشنیدم طعنه زد که " وی چقه بد قواره است ". در خشم و غصه گشتم و از سر عتاب، آیینه یی کوچکم را از دستکولم بیرون آوردم و به رخش کشیدم و گفتم: " خودته ده آیینه دیده یی آیا ؟ ". آه که بعد تر پشیمان گشتم که چرا چنان کردم که نمی باید کردم. من نمی دانستم که شادابی ام به دو حرف آن عزیز کجا پنهان شود؟ و اگر هم پنهان گردد چه باک؟ من چنانم که هستم. زشت یا زیبا .من هنوز ناراحتم که چرا آنروز، آن دختر دانشجوی کوچک اندام را که زبان به زشتی آلوده بود، آنچنانی شماتت کردم. نمی دانم. شاید جوانی بود و هوا و فضای آنچنانی. آن عزیز را هر جا که هست، بهروزی و لب خندان خواه

پرسش: ظاهرا پناه گزینی در سواحل آرام مانع نگشته است از کار فرهنگی سوا گردید. از این حدیث بگویید "سهیلا " و بی کم و کاست بگویید؟

پاسخ: مهاجرت بسان آب سردی بود که من به یکباره گی درآن غوطه ور شدم. دیدن هر روزه نمای به خون آلوده کابل و درخاک و خون گشتن مظلوم ترین های آن شهر نفرین شده، در زاویه تاریک غصه کشانيده بودم. من کوه صبر بودم، اما کوکچه کوکچه گریه میکردم . در به درگشتنم از یک سرزمین به سرزمین دیگر. آینده ی تعریف ناگشته مرا می آزرد و از همه سنگینتر، دوری زیستگاه ام مرا سخت دلمرده ساخته بود. دلگرمی هایم در خانواده کوچکم خلاصه گشته بود، در بخور و نمیر. نه دیگر آن اجماع ظریف علاقمندان و دوستانم بود و نه آن شهرت و محبویت. در بین افراد ناشناسی افتیده بودم که زبان همدیګررا نمیفهمیدیم. ارزش ها در میان روزمره گی، ناپدید گشته بود. ونخستین تکانه در کنسرت " حیدر سلیم " اتفاق افتاد. همانجا بود که دوستان گمگشته ام را باز یابیدم و در آغوش کشیدم وزادگاهم را در تن آنان بوییدم. همین " حیدر سلیم" ما، گاهی که مرا در بین تماشاچیان دید، محبت کرد وبا الطاف از من خواست تا سروده ای را دیکلمه کنم که کردم. من همان لحظه را نقطه عزیمت به گذشته یابیدم. خودم را دوباره کشف کردم وهمان اتفاق مبداء حرکت گشت برای آینده . من آن عزیز دلها را ممنونم.

پرسش: به علاوه کار گوینده گی به چه میپردازیید؟

پاسخ: در سفر ماه جون سال روان به کابل، ورکشاپی برای نطاقان رادیو تلویزیون ملی دایر کردم، که با استقبال کارگزاران تلویزیون ملی وهم اشتراک کننده گان روبرو شد. رسانه های دیگرنیز در طلب دایرکردن کارگاه های آموزشی گوینده گی از جانب من بودند، اما ناگزیری های پایان ناپذیر زنده گی ام، معذورم کرد به آن مهم نپردازم و شرمنده ای آن عزیزان با صفا گردم. باری با خودم ګفتم که برای آنها کاری باید انجام دهم. آخر من به سهم رسانه های شنیداری و گفتاری در روشنگری اذهان واقفم و به آن ارزش میگذارم و گوینده گان تلویزیون و رادیورا مُهره های اصلی آن میپندارم، که باید به این فن و هنر، گسترده گی اطلاعاتی داشته باشند. با تکیه بر همین باور مصروف نوشته ی کتابی هستم که رهنمایی باشد برای کار نطاقی و گوینده گی. ببینم چه میشود. لطف و روشنایی روزگار اگر مدد کند و عمر بدخواه من پایان نگیرد، سال آینده آنرا زیر دستگاه چاپ خواهم فرستاد. در این کارباید" جان اسماعیل باشد عشق ابراهیم را". من شیفته آن آب و خاکم. من جان اسماعیلم.

پرسش: به گوشه ای دگری بنگریم و بپردازیم، به گوشه ای فراموش گشته ی زنان. با اینهمه سهولت های مالی جامعه جهانی و نیز فشار افکار عامه جوامع کمک کننده به افغانستان، اصلاحات بنیادی در بهزیستی زنده گی زنان صورت نپذیرفته است. سوزاندن مکاتب دخترانه، عقد "کودک دختران" و چند همسری، نیم رخ پردرد از کژ رفتاری جامعه مردانه ی را نمایه میکند. ببینم چگونه می اندیشید؟

پاسخ: متأسفم از این همه ناراستی ها که در رنجم میکشد ومرا در عتاب میکند. من مخالف همه ی این عقب گرد ها هستم. کاش میشد این پرسش را از آنانی بکنیم که به این عقب مانده گی ها باور دارند و نمی دانم چرا؟ من میپندارم که، پول و سرمایه و ریفورم ها، چاره ی کُلی این نابسامانی ها نمیتواند باشد.ازمیان برداشتن این جنایت ها (من این کژ رفتاری را جنایت مینامم) یکی دل رحم پرداز میخواهد و دگر عشق به انسانیت و توجه به کرامت انسان. ما این همه را داریم ولی تنویر نشده ایم. پول و سرمایه را در مجاری مجازی کانالیزه کردند و نه در روشنگری این همه ناراستی و پلشت رفتاری. به پندار من وسایل ارتباط همه گانی یا ميدیاست که از عهده ی این مسؤؤلیت بزرگ بدر شده میتواند

پرسش: آيا از نگاه شما اين سه اولويت ميتواند تغيير وبهبود را در وضعيت وزنده گی زنان افغانستان رونما کند: آموزش سواد، قوانین حمایت از زنان و کمتر زادند.

پاسخ: آموزش نکته ی کلیدیست. ولی برای سواد دادنِ خانم ها، اول باید مردها را تنویر کرد. دوی دیګر از نظر من تأثیر کلیدی نخواهد داشت. جامعه مردانه به قوانین کمتر ارزش میگذارد و ظاهرا تصویب آنرا، نوعی گریز و ادای دین تلقی خواهند کرد. خانواده های تک فرزندی و چند فرزندی نمی تواند به بهبود ی نهادی منجر گردد هر چند بی تاثیر نیست

پرسش: آيا شما به شعار های محوری رهايی بخشيدن وآزادی زنان درجهان به ويژه در افغانستان عقيده داريد؟ آيا تنها با چنين شعار ها ميتوان به اهداف تساوی حقوق زنان با مردان وهمه جامعه نايل آمد يا طور ديگر؟

پاسخ: پاسخ من موجب اعجاب نگردد " ناهید " گرانمایه. من یکی از کسانی هستم که در مبارزه برای بهزیستی زنان همیشه ایستاده ام. اما ازین شعار ها خوشم نمی آید. با این شعار ها، ما خود بین زن و مرد خط فاصل میکشیم. ما باید برای تساوی حقوق انسانها مبارزه کنیم. زن خود انسان است و او را جدا ساختن از مرد، کسر تساوی حقوق است

پرسش: و در فرجام مایلم بدانم " بانو " را چگونه یابیدید؟

پاسخ: من شماره های پیشین بانو را نخوانده ام . فقط یکی دو تا را خوانده ام. نشر و پخش یک نشریه در غربت و برای بیرون نمایی کارکرد ها و اندیشه های زنان، کار بیش بهایی شمرده میشود. ولی به نظر من میشود که " بانو " بهتر و پذیرفتنی ترگردد، چه در شکل و چه در درونمایه و نحوه ای پخش. اما هنوز آغاز کار است. فقط نزده شماره بیرون داده اید و نه بیشتر. به پنداشت من در آغازیید.

ناهید: و در فرجام ممنونم که پذیرفتید این گپ و سخن انجام پذیرد. سپاس ازشما .

 گفت وگو با دوشیزه ثریا گوهرشاد علیمی

جوان فعال وپراستعداد

شیرین نظیری فعال حقوق زن

خوشبختانه اینبارگفت وگوی ما نه ازامریکا و نه ازاروپا ،بلکه ازداخل کشوربا دوشیزه ثریا گوهرشاد علیمی، استاد دانشگاه بغلان ورییس بنیاد خیریه کمک رسانی به افغانستان،درآستان بغلان ودرشهرستان پلخمری است.                    دوشیزه ثریا درود برشما! بسیارخرسندم ازینکه با شما دوشیزه گرامی آنهم ازداخل کشور آشنامی میشویم. اجازه دهید تا مبداء سخن را با فشرده اززنده گینامه ی تان آغاز نماییم.در قدم نخست عرض درود و ادب دارم خدمت شما و تمام خوانده گان ،هم میهنان و هم زبانان خود درسرتا سر جهان. من در سال 1989 در یک خانواده متدین و روشن فکر درولایت کندزبه دنیا آمدم پدرم تجارت پیشه و مادرم بانوی خانه است.چهارمین فرزند خانواده استم که شش برادر و یک خواهر دارم  .به اساس سعی و تلاش و زحمات خستگی نا پذیر والدین گرامی و مهربانم دردشوارترین شرایط افغانستان برای همه ما زمینه درس را فراهم ساختند که امروز همه فرزندان شان فارغ لسانس و در جریان تمام کردن دورلسانس خود در داخل و خارج کشور بوده و به سمت های داکتر، انجنیر و استاد دانشگاه برای میهن وهم میهنان خود خدمت می نماییم .دروس ابتدای ،متوسطه و لیسه خود را در مکاتب ولایت بغلان شهرپلخمری به اتما م رسانیدم که در این دوره عضو فعال ازانجمن قلم بدستان مکتب خود بودم ....در سال 2006 از لیسه عالی نسوان معدن شهرستان پلخمری فارغ شدمو ازراه امتحان کانکور به دانشکده دلخواه خود (دانشکده ساینس، دانشگاه کابل ) راه پیدا کردم . بنا برعلاقمندی ویژه ایکه به طبیعت وعلم الطبیت داشتم، رشته فزیک را انتخاب کردم که خوشبختانه با نمرات کدری سند لیسانس گرفتم و دررقابت های آزاد اشتراک کرده توانستم وبه سمت استاد دردانشگاه بغلان جذب شوم ...دردوره تحصیلی خود رییس کمیته نظم دسپلین در لیلیه ملی اناث کابل بودم .

پرسش: دردانشگاه بغلان " شهرستان پلخمری " چه دانشکده ها فعال بوده وبه چه تعداد استادان زن ومرد درآن اشتغال داشته  و شماری دختران وپسران دانش آموزبه چند تن میرسند؟

پاسخ : دردانشگاه ولایت بغلان به تعداد 6 دانشکده رسما" فعالیت دارند. مانند دانشکده انجنیری،  دانشکده زراعت، دانشکده اقتصاد ،دانشکده ژورنالیزم ،دانشکده تعلیم و تربیه ودانشکده ادبیات فارسی دری. که در حدود 100 تن استاد عم از ذکورواناث درآن اجرای وظیفه دارند که از این جمع 16 تن ایشان قشراناث و متابقی  آنرا آقایان تشکیل میدهند.دانشگاه بغلان درحدود 3558 دانشجو دارد که 3082  آن آقایان و 476 تن دیگربانوان استند

پرسش: گفته می توانید که ؛ دختران دانش آموزآستان بغلان درحال حاضربا چه چالش هایی مواجه هستند؟

پاسخ :در این زمینه باید اشارت کرد که مشکلات بانوان دانشجو ولایت بغلان مشکلات همه دانش جویان بانودرسرتا سرافغانستان است طبعا"چالش های منطقوی، رسوم عنعنات، پایان بودن سطح اقتصادی،عدم موجودیت امنیت عامه بویژه در مناطق دورازمرکز ازجمله عوامل استند که درپایان بودن شمار آنها درموسسات تعلیمی و تحصیلی نسبت به آقایان رول مهم را دارند ،که همه عوامل فوق مشکلات عمده است که دانشجویان دختران  بغلان نیز با آن مواجه بوده ودرحالت مبارزه با آنها قراردارند.

پرسش: ازچند سال بدینسو؛چه مضمونی را دردانشکده های تعلیم و تربیه ، انجنیری وزراعت تدریس می نمایید؟ دانش آموزان ممتازتانرا؛ بیشترکدام جنس تشکیل میدهند؟

پاسخ: من ازیک سال بدینسو مضامین مختلف فزیک را در دانشکده های تعلیم وتربیه  ،انجنیری و زراعت تدریس نمودم. دراوقات غیررسمی  دردانشگاه خصوصی حکیم سنای دردانشکده طب شهرستان پلخمری تدریس میکردم .دانش آموزان ممتازمانرا هردوقشرتشکیل میدهد اما بیشتردختران زحمت کش وفعال استند.

پرسش: چند ماه پیش گزارشی ازدارالمعلمین بغلان برای ما رسید. استادی دختران را تهدید می کرد؛ که حتا دراتاق های درسی نیزبا چادری ملبس باشند .درین روزها چنین عمل باردیگرازسویی یک استاد بنام خلیل ،دردانشگاه شبرغان تکرارشده است. دردانشگاه شما وضعیت دختران ازچه قراراست؟

پاسخ: در داخل دانشگاه و مرکز شهر پلخمری دختران با هیچ نوع تردیدی مواجه نیستند تا حال شاهد هیچ نوع خشونت علیه بانوان درداخل دانشگاه نیستم، قابل ذکر است که رییس دانشگاه بغلان یک شخص روشن فکروحامی خوب بانوان است . خوشبختانه رییس دانشکده ،آمرین دیپارتمنت ها ومسولین شبانه دانشگاه بغلان را بانوان اداره می کنند

پرسش: بغلان یکی ازآستان های است که رقم کشتن ، اختطاف وخشونت دربرابر بانوان روبه گسترش بوده وقرارگزارشات سری که برای ما میرسد. پولیس درهمه این جنایت ها وآدم ربایی ها دست بالایی دارند. خواستیم واقعیت این مسله را اززبان شما بدانیم. اگرتهدیدی متوجه شما هم اکنون ویا درآینده نمی شود ،لتفن صادقانه پاسخ بنویسید؟ درغیرآن این پرسش را فراموش کنید.

پاسخ: میخواهم در این رابطه یک بحث جامع و فشرده داشته باشم چرا که مشکلات بانوان اینجا را نمیتوان درچند سطر خلاصه ساخت ...این چالش بزرگ نه تنها بانوان بغلان را بلکه بانوان همه افغانستان را تهدید میکند

و منشه این همه نا بسامانی ها هم مشترک است و آن هم نداشتن یک حاکمیت مرکزی سپردن قدرت به تیکه داران ( اشخاص غیر مسوول ) و نداشتن حامی قوی بانوان هم در حاکمیت مرکزی و هم نهاد مدنی ،آلوده بودن نهاد های قضای به فساد اداری  وغیره  ....

پرسش: چند ماه پیش درآستان شما دختری جوانی با کلشنکوف دست داشته حدود یک ساعت به تنهایی بالای پسته پولیس انداخت نمود. " شجاعانه با پولیس جنگ کرد" شما منحیث کمک کننده بانوان درین باره چیزی میدانید؟درباره این سوال تان نمیدانم. خیرمی گذریم.

پرسش : دلیل اینکه دربغلان؛ درهرهفته یک دخترکشته ویا اختطاف می شود چیست؟

پاسخ: من همه دلایل راکه در باره مشکلات بانوان اشارت کردم در خشونت علیه بانوان در این ولایت ذی دخل میدانم تنها چیزی را که اضافه می کنم اینکه عقب مانده گی مردم ازسواد ، وضیعت بحرانی اقتصادی ،رسوم وعنعنات قبیلیه یی زاده اکثرخشونت ها علیه بانوان است.

پرسش: ازمهمترین فعالیت های که به بانوهای آسیب دیده انجام داده اید. نام ببرید.

 AFGHANISTAN HILFE, DIE ANKOMMپاسخ:    از طریق نهاد خیریه که به ریاست داکتر نجیبه بهمنش       یک بانویی فعال و دلسوز به میهن و میهن دارانش مقیم جرمنی است. ما درحدود 20 خانواده را  که نان آور ندارند ماهانه مبلغ 2000 افغانی میدهیم .همچنین کودکان را که پایین تر از سن 12 سال باشند اگر به کدام بیماری قابل تداوی مبتلا و یا هم به شکستکی مواجه باشند وخانواده هایشان توان مداوای شان را نداشته باشد.  به سرپرستی شخص خود شان درداخل وخارج ازکشوربه همکاری کشور آلمان  تداوی می گردند. همچنین آنها یک انجمن خیاطی وصنایع دستی را درشهرستان پلخمری ایجاد کردند، که در آن شماری از بانوان مشغول کاراستند .

پرسش: شما با اینکه دردانشگاه بغلان مصروف تدریس هستید وهم بانوان خشونت دیده را یاری میرسانید. شنیدم که مکاتب را نیزمساعدت می نمایید.اگرلطف نموده بسیارفشرده درباره کمک هایتان به مکاتب معلومات دهید ؛ این کمک ها به چه شکل صورت می گیرد. " مادی یا معنوی" ؛ و از کدام منابع تمویل می شود.

پاسخ: بلی! در مکاتب از قبیل میز ،چوکی ، فرش ، خیمه و مواد ساختمانی کمک کردیم  که در این اواخر خوشبختانه کار ساخت یک مکتب را شروع کردیم که هنوزهم ادامه دارد و تمویل کننده این همه داکتر صاحب بهمنش میباشند که شب روز برای مردم و یاری رساندن به آنها زحمت میکشند .

پرسش: چندی پیش دیزاین زیبایی شما را درفیسبوک مشاهده نمودم .شما ازدستمال های گل سیب وطنی ، طرح های بسیارزیبای لباس های محلی را نموده اید. یعنی اینکه ما درپهلوی لباس های قشنگ افغانی، لباس های زیبای محلی نیزداریم.این ایده چگونه به ذهن شما جا گرفت . آیا طرح های شما مورد استقبال هم قرارگرفته است؟

پاسخ: بلی! من برای نخستین بار پیراهن از دستمال های گل سیب و دیگر دستمال های وطنی دیزاین کردم  که خوشبختانه هم درداخل وهم درخارج مورد استقبال اکثریت قرارگرفت. من عاشق میهن وهم میهنان و فرهنگ کهن اصیل وغنی خود استم وهمین شوق وعلاقه من را واداربه ساختن لباس های محلی ساخت .من همیشه نو آوری ها را  دوست دارم زمانیکه به لباس های افغانی میدیم و استفاده میکردم همیشه در فکر این بودم که باید یک لباسی ترتیب شود که هم ساده باشد وهم وزن زیاد نداشته باشد وهم دوختن آن زمانگیرنباشد ومهمتراینکه وابسته به همه مناطق افغانستان باشد . زمانیکه نخستین طرح خود را درعمل پیاده ساختم. آنرا به مادرم نشان دادم اوتایید کرد و گفت: بلی بسیاریک لباس محلی زیبا ...از آن پس هرکه لباس را میدید. نخستین پرسش اش این بود که این چه نوع لباس است؟ افغانی ،هزارگی ...من گفتم محلی مربوط به همه نقاط افغانستان است ...

پرسش: چه پیامی به بانوان افغانستانی درخارج کشوردارید؟

از همه بانوان میخواهم که درهرجای جهان که استید حس ملی خود را فراموش نکنید بیاید دست به دست همه داده وبرای کمک کردن به هم وطنان ، بویژه هم جنسان خود ازهیچ نوع ایثار دریغ نورزیم ما میتوانم با سنگ ریزه ها که به وحدت هم کنار بگذاریم زیر بنای مستحکم واستواربرای هم جنسان خود بسازیم  زخمی را که درطول تاریخ درپیکرمان بر جا گذاشته اند اگرخود مان درمان نکنیم هیچ غمخواری نخواهد توانست. از جوانان و هم سن های خود میخواهم از زمان و امکانات در دست داشته تان استفاده اعظمی نماید ما درآستانه پیشرفت قرار داریم خوب درس بخوانید و درعرصه های مختلف پشتیبانه قوی برای زنان رنج کشیده کشور خود باشید زمان هیچ درد را دوا نمیکند تنها این ما استیم که به آن عادت میکنیم در این دنیا همه میگن چرا شادی بگو تا ما هم بخندیم اما هرگز نمیشنوی که بگویند چرا گریه میکنی بگو تا ما هم گریه کنیم..بیاید تا با گذشت زمان مرحم به زخم بانوان خود باشیم و اشک و اندوه شان را پاک کرده لبخندی شادی را به لبان شان نقش بندیم.

سخن آخر، چگونه به اینهمه شغل های سنگین میرسید.تقسیم اوقات کاری تان چگونه است؟ آیا گاهی پسمان شده اید؟

پاسخ: بلی من برای همه وظایف که دارم اوقات مشخص دارم تا روی آنها کار کنم  تقسیم اوقاتم را ایام بیکاریی،دانشگاه تکمیل می سازد.درصورتیکه از درس ها فارغ باشم و ساعت رسمی نداشته باشم دردیگر امورات مصروف میشوم .

ثریا علیمی نازنین! ازینکه با این همه مسولیت های مهم ، به مصاحبه ما حاضرشده اید. قلبا" ازشما سپاسگزارم.  موفق وپیروزباشیدمن هم از فرصت که برایم اهدا نمودید جهان سپاس به شما و به فعالیت ها بشر دوستانه شما بر خصوص در قبال بانوان ارج گذاری مینمایم

فریاد برای بانوان افغانستان ازهرگلو که باشد حس  ودرد مشترک دارد .  پایان                                             7/ 7/ 2013

   : سیمون دوبووار

شیرین نظیری فعال حقوق زن

سیمون دو بووار با نام اصلی سیمون لوسی ارنستین ماری برتراند دوبووارشناخته شده. اوفیلسوف،نویسنده،اگزیستانسیالیست وفمینیست فرانسوی بودسیمین دوبوار درنهم جنوری سال 1908 ترسایی درپاریس دریک خانواده بورژوا به دنیا آمد.ودر14اپریل سال 1986 ترسایی درگذشت. سیمون دوبوار مظهر روشن فکرترین و آزاد اندیش ترین زن قرن بیستم بشمارمی آید و نظریاتی که در زمینه زنان و حقوق آنها ارائه داده هنوزهم پس ازگذشت نیم قرن ازشاخص ترین و مترقی ترین و ارزشمند ترین نظریات محسوب می شودسیمون دو بوار می گوید « امروز می دانم که اگر بخواهم خود را تعریف کنم، اولین چیزی که باید بگویم این است که من زن هستم.» اوازکودکی تحت تعلیم دینی و بورژوایی خانواده خود قرارگرفت. اما این تعلیم مانع از آن نمی شد که سیمون دوبواربه کتابخانه پدرش برود و به طور پنهانی کتابهای ممنوع شده ازخواندن را بخواند شیوه زنده گی سیمون دوبوار ودوستانش بیان گرسرگشته گی وعصیان نسل آگاهی دراروپا بود که اووسارترازجمله نماینده گان آن محسوب میشوند. نسل عصیانگری که بسیاری از معادلات و قواعد اجتماعی را برهم می زنند و برای آنها آزادی انسان مهم ترین وجه زنده گی و تفکرشان بوده است .آنها از مفاهیم دیگری از قبیل عشق واجبارواختیارومذهب تعبیرهای متفاوتی ارایه می دارند و این را از نظر نباید دورداشته باشیم که سیمون دوبواردرزمان خود پرچمداردرهم شکستن قوانین دست و پا گیراجتماعی بود . علی رغم میل خانواده ومخالفت شدید پدرش برای خود زنده گی مستقلی ترتیب داد و تحصیلات خود را دردانش سرای عالی در رشته ادبیات و فلسفه به پایان رسانید و پس از آن به مدت زیادی درمدارس تدریس نمود. اوهمچنین به تحصیل و زبان و ادبیات درمؤسسهٔ سنت‌مارین و پس از آن فلسفه را درسوربن پرداخت. سرانجام در زمره گروه فلسفی سارترو دوستانش قرارگرفت و نیز دوست نزدیک سارتر به شمارآمد .ساتر و دوبووار رابطه‏ی عاطفی پیچیده‏ای داشتند وهمواره بر صداقت درروابط عاطفی تاکید داشتند. با وجود تنش‏های پیاپی و روابط عاطفی متعدد، این دو درتمام عمردوستانی جداناپذیرباقی ماندند، اما ارتباط آن‌ها، برخلاف روابط مرسوم جامعه، شامل وفاداری وتک همسری نبود .                                                                                            دوبووار به عنوان مادرفیمینیسم بعد از 1968 ترسایی شناخته می‌شود. معروف‌ ترین اثراوجنس دوم نام دارد که درسال 1949 ترسایی نوشته شده‌است. این کتاب به تفصیل به تجزیه و تحلیل ستمی که در طول تاریخ به جنس زن شده‌است می‌پردازد. پس از آنکه این کتاب چند سال پس از چاپ فرانسه، به انگلیسی ترجمه و درامریکا منتشر شد و به عنوان مانفیست فمینیسم شناخته شد.                                                                                                                                                            سیمون دوبووار در14 اپریل، 1986 ترسایی درسن 78 سالگی به خاطرابتلاء" سینه وبغل "ازدنیارفت. ودرکنارژان پل سارتربه خاک سپرده شده‌است

درکتاب جنس دوم، سیمون دوبووار استدلال‌های خود را ازطریق اگزیستانسیالیسمی فمینیستی بیان می‌کند 

دوبووار به‌عنوان یک اگزیستانسیالیست باور داشت که بودن مقدم برماهیت است. او به‌همین منوال استنباط می‌کند که یک انسان زن زاده نمی‌شود، بلکه تبدیل به زن می‌شود، چرا دختران ازآوان کودکی، نقش‏های فرهنگی معینی را می‏پذیرند. موضوع مورد بحث کلی کتاب، نشان می دهد که چگونه زنان به وسیله‏ی تاریخ و افسانه‏ها تعریف و محدود شده‏اند که آن‏ها را درجایگاهی پایین‏ترقرارمی‏دهد. به باوردوبووار، تاریخ فرهنگی مانع ازآن شده‌است که زنان آزادی خود را درک و براساس آن عمل کنند، اما آن‏ها می‏توانند با نفی این افسانه‏های فرهنگی، خود را بازتعریف کنند. درمقابل، تا زمانی که زنان به مردان وسنت‏های فرهنگی اجازه دهند تا چه هستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود. سیمون دوبووار استدلال‏های زیست‏شناختی، روانشناختی، و ماده‏گرایانه را، برای تبیین دسته‏ای از ویژه گی‏های رفتاری زنان که از کنترول فرهنگ خارج است، نفی می‏کند.

سیمون دوبووار دلیل می‌آورد که درطول تاریخ، زنان همیشه به عنوان انحراف و نابهنجاری شمرده شده‌اند. حتا مری ولستون کرفت مردها را به‌عنوان ایده‌آلی که زن‌ها آرزوی رسیدن به آن را دارند به‌حساب می‌آورد. درکتاب جنس دوم دوبووارمی‌گوید که این طرز فکر با ادعای این‌که زنان درمقابل مردان «نابهنجار» در مقابل «هنجار» و «منحرف» در مقابل «طبیعی» هستند، جلوی پیش‌روی زنان را گرفته‌است. به‌عقیدهٔ وی برای آن‌که فمینیسم بتواند به‌جلو حرکت کند این برداشت باید از بین برود. دراین‌صورت زنان درست به‌اندازهٔ مردان قادر به پیشرفت هستند.دوبووار استدلال می‏کند که زنان، همواره «دیگری» مردان به حساب آورده شده‏اند، و چنین ادراکی را درهویت خود درونی ساخته‏اند. بنابراین مردان کنش‏گرا، و زنان کنش‏پذیرهستند. دوبووار براین باوراست. که با وجود ساختارهای فرهنگی موجود (همچون ازدواج، مادری، روابط زن-مرد) زنان، چانسی برای آزادی یا برابری ندارند. با این وجود، سیمون دوبووارخوش‏ بین بود وعقیده داشت زنان می‏توانند زمینه‏ی آزادی خود را فراهم کنند. آن‏ها می‏توانند افسانه‏های فرهنگی را به چالش بکشند، می‏توانند استقلال اقتصادی بیشتری را تجربه کنند وبرتصوراشتباه پایین‏ دست بود نشان درهنر وادبیات فائق آیند. مهم‏ترآنکه، آنان می‏توانند رابطه‏ی برابری را با مردان تجربه کنند. او نوشت «اگر روزی فرا برسد که زن، نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد... دوست داشتن برای او نیز،همچون مرد، سرچشمه‏ی زنده گی خواهد بود ونه خطری مرگ‏بار.» سیمون دوبووار، در 14 آوریل سال 1986 ، درسن هفتاد وهشت سالگی درگذشت.درآخرعمرگفت اگر امروز بخواهم خود را توصیف می کنم می گویم: « سیمون دوبووار هستم؛ یک زن، فمینیست، فیلسوف، رمان نویس و فعال سیاسی.» جایزه سیمون دوبووارجایزه سیمون دوبووار برای نخستین‌بار در ۹ ژانویه ۲۰۰۸ ترسایی و هم ‌زمان با صدمین سالگرد سیمون دوبووار ، فیلسوف فمینیست فرانسوی بوسیله ژولیا کریستوا پایه‌گذاری شده است و هر سال به پاس تلاش‌های فردی یا سازمانی، جایزه سیمون دوبوار را به یک فرد یا سازمان اهدا می‌کنند. هیئت داوران بین‌المللی این جایزه از حدود بیست زن و مرد نویسنده، جامعه‌شناس، فیلسوف، روزنامه‌نگار وفعال سیاسی تشکیل شده‌است، از جمله: جولیا کریستوا، فیلسوف سرشناس فمینیست که ریاست هیئت داوری را برعهده دارد، الیزابت بدینتر فیلسوف فمینیست، کیت میلت، آلیس شوارتزر ،اینگریدبتانکورت، سیلوباپون دوبووار دختر خوانده و وارث سیمون دوبووار، و کلود لانزمن مدیر مجله عصر مدرن.قابل ذکر است که سیمون دوبوار، حتا پس ازمرگش هم برای زنان آزادی به ارمغان می‌آوردو

شرح واژه های متن بالاهستی‌گرایی یااگزیستانسیالیسم (به زبان انگلیسی: Existentialism) جریانی فلسفی و ادبی است که پایه آن بر آزادی فردی، مسئولیت و نیز نسبیت گرایی است. از دیدگاه اگزیستانسیالیستی، هرانسان، وجودی یگانه ‌است که خودش روشن کننده سرنوشت خود است.

فمینیسم :باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زن و مرد است.

 فمینیسم مباحثه‌ ای است که از جنبش‌ها، نظریه‌ها و فلسفه‌های گوناگونی تشکیل شده‌است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسایل زنان مبارزه می‌کند.

برخی از آثار

۱۹۴۳ مهمان

۱۹۴۵ خون دیگران

۱۹۴۶ همه می میرند

۱۹۴۹ جنس دوم

۱۹۵۴ ماندارن ها ترجمه پرویز شهدی نشردنیای نو.. این کتاب در لیست روزنامه گاردین (۱۰۰۰ رمان که هر شخص باید بخواند) قرار دارد

۱۹۵۸خاطرات یک دختر مطیع

۱۹۶۴ مرگی بسیارآرام

۱۹۶۶تصاویر زیبا

۱۹۶۷ زن وا نهاده

if !۱۹۷۰ کهنسالی

۱۹۸۴مراسم وداع 

منبع : حقوق زنان درگذرتاریخ

 گفت و گو با داکتر راضیه هوتکی

شیرین نظیری فعال حقوق زن

(داکترراضیه هوتکی رئیس شورای زنان افغان درفدارتیف روسیه ،مسوول شعبه زنان اتحادیه سراسری افغانها ی مقیم فدراسیون روسیه ، عضو هیت رهبری اتحادیه بین المللی و اتحادیه سراسری افغانها مقیم فدارسیون روسیه عضو هیت تحریرمجله بانوکه در اروپا چاپ و نشر میشود ، عضوهیت اجرائیه وکمیسون فرهنگی شورای اروپائی زنان ومسوول سایت، صاحب امتیازومدیرمسوول مجله نادیه انجمن )

داکترراضیه هوتکی درود برشما!

سپاسگزارم که به پرسش ما درزمینه این گفت وگو پاسخ مثبت داده ووقت گذاشتید تا سخنان چند پیرامون فعالیت های گسترده تان درمیان زنان مهاجرافغانستان، مقیم مسکوداشته باشیم

نخست اگرمشکلی فرا راه تان نیست، خود را به خواننده گان برنامه زنان سرشناس افغانستان معرفی نموده وسپس به پرسش ها ، پاسخ ارائه فرمایید.

خواهر عزیزم شرین جان نظیری سلام  به شما:

نخست از همه درودهای بی پایان خودرا به دست اندرکاران سایت وزین آوای زنان افغانستان تقدیم مینمایم و استفاده ازاین فرصت سلام های گرم واحترامات صمیمانه خودرابه تمام خواننده گان برنامه جالب زنان سرشناس افغانستان میرسانم ،باید بگویم که این برنامه واقعا زمینه خوبی برای معرفی و شناخت داشته ها ،کار کردها ودست آوردهای خواهران پیشتاز جامعه ما است.

شرین نازنین درباره خود صحبت کردن کار ساده نیست بنأ مختصرا خودرا معرفی می نمایم :

اینجانب راضیه هوتکی دریک فامیل روشنفکر در شهرزیبای کابل بدنیا آمدم ،تحصیلات متوسطه خوشیرا درلیسه ملالی به پایان رسانیده و غرض ادامه تحصیلات عالی شامل پوهنځی طب معالجوی انستوت پوهنتون کابل گردیدم بعدازفراغت پوهنتون مدتی منحیث استاد درانستوت طب متوسطه طبی کابل ایفای وظیفه نموده و بعدا درمربوطات وزارت صحت عامه اشغال وظیفه داشتم وآخرین مسوُلیت ام معاونیت شفاخانه ملالی زیژنتون بود که بعدازسال ۱۹۹۳منیحث مهاجردرکشور روسیه اقامت وزندگی دارم .

باید افزود که دراموراجتماعی هم به مثابه یک زن افغان هیچگاه در برابر جامعه ومسایل اجتماعی بی تفاوت نبوده ام. من ازهمان آغاز دوران فاکولته همواره درعرصه سواد آموزی نوجوانان وکودکان سهم فعال داشته ام چنانچه درصنف دوم فاکولته وظیفه تدریس دوکورس سوادآموزی وچهار صنف درسی لسان دری را درمکتب هندیا و یک کورس سواد آموزی رادرمکتب مریم عهده دار بودم که خوشبختانه شاگردانم بعد از ختم کورس به مکاتب بزرگ سالان و شپی لیسه به آموزش خود ادامه دادند که مایه افتخارم است .

پرسش: داکترهوتکی ازچه مدت ریاست شورای سراسری زنان افغان درفدراسیون روسیه راعهده دارهستید؟ این شورا درکدام سال ایجاد شده ، اهداف ووظایف شورای سراسری زنان درفدراسیون روسیه چیست؟ آیا این شورا دارایی اساسنامه ویا برنامه عمل مشخص است؟

در مورد شورای زنان باید گفت : شورای زنا ن افغا ن درمسکو از سا ل ۱۹۹۴ بد ینطرف با اشتراک تعدادی اززنا ن مبتکر واگاه افغان بخاطر انسجام فعالیت های اجتماعی زنا ن مهاجرافغان در روسیه فعا لیت داشت . خانم ماری جان حلیم که در ابتدا مسوُلیت این شورا را بعهده داشت . باوجود امکانات محدودی که داشتند به کمک دوستان روزهای مذهبی، ملی و بین المللی ( عیدها ، سال نو ،هشت مارچ ) را تجلیل میکردند. درمراسم فاتحه خوانی وعیاد ت ازمریضا ن اشتراک مینمودند . بعد ازما ری جان خواهرعزیزما ملیحه جا ن مسوُلیت این شورا را تا سا لهای ۲۰۰۰ به عهده داشت .که درآنزمان سفارت کبرای جمهوری اسلا می افغانستا ن یک با ب اتاق را برای کارهای دفتری در اختیار شورا قرار دا ده بود . ازسال۲۰۰۰ الی ۲۰۰۴ این نهاد بنا برشرایطدر خلا و سکوت قرار داشت.درسال ۲۰۰۴ نظر به تشویق دوستان و تقاضای خانمها شورای زنان دوباره ایجاد و به فعالیت آغاز نمودو ازهمان زمان الی اکنون مسوُلیت این شورا را عهده دارمی باشم این شورا به مثابه یک نهاد اجتماعی مستقل که دارای برنامه مختصر بوده و به هیچ سازمان سیاسی وارگان دولتی وابستگی ندارد اما اعضای آن همزمان می توانند عضویت احزاب سیاسی وسایراتحادیه های اجتماعی و فرهنگی را نیزداشته باشند .

پرسش: عضویت به این شورا ،به اساس چه پرنسیپ های تحقق می پذیرد. آیا شورا با اعضای خود درجریان سال دید وبازدید های  دارند. یا خیر؟ " به شکل گروهی ویا عمومی است. " 

افغانهای که سن 18 را تکمیل نموده و اساسنامه را قبول ورعایت نمائید میتواند عضویت شورا را داشته باشند و در قسمت دید و بازدید اعضا ی شورا نظر به رویداد ها و شرایط دسته جمعی و یا گروپی میباشد  .

پرسش: ایجاد شورای سراسری زنان در فدراسیون روسیه چه نقشی برازنده یی در زنده گی بانوان وکودکان افغانستانی داشته و هم چنان این شورا چه کارهایی مهمی را دردستورروزخود قرارداده است؟درباره نحوه فعالیت ها وچگونگی عملکرد های تان روشنی بی اندازید و دستاورد های عمده تان را برشمارید؟

در سال 2007 شورای زنان در روسیه به منظور آگاهی بیشتر زنان مهاجر نشریه ماهوار بنام نادیه انجمن را به نشر می رساند که در آنزمان خانم سر شناس جامعه افغانی محترمه نجیبه جان آرش مشوق اصلی این نشریه بودند که سپاس گذارایشان ام .و خوشبتخانه فعلا به مجله تبدیل شده است .

درسال 2010اتحایه سراسری افغانهای مقیم فدراتیف روسیه ایجاد گردید اینجانب از همان آغاز بحیث مسوول شعبه امور زنان اتحادیه انتخاب گردیدم .خوشبتخانه که بعدازایجاد این اتحادیه توجه به حل پرابلم های زنان بیشتر گردید که نتایج کار راهم میتوان مثبت ارزیابی کرد .مجله زنان منظمأ در 38 صفحه با صحافت زیبا  و مضامین مورد علاقه فامیلها و خانمها درهر ربع یکبار چاپ می گردد که درتهیه مواد آن کلیکتف مردان نیزهمکاری دارند که در کنار آن سایت انترنیتی نادیه انجمن نیز مضامین آموزنده ی را درعرصه های مختلف زندگی به نشرمی رساند در تجلیل از روزهای ملی سهم زنان بارزتر گردیده و ازهشتم مارچ (روز بین المللی زن )بطور شاندار تجلیل به عمل می آید . در مورد آموزش لسان های ملی (پشتو ،دری ) ومضامین امور دینی اتحادیه افغانها کورس های آموزشی را تنظیم نموده که عنقریب به فعالیت آغاز مینمایند. دراین بخش نیز شعبه امور زنان سهم و نقش برازنده ئی دارد 

پرسش: بخاطر رفع پرابلم ها و مشکلات غیر مترقبه وتداوی زنان بی بضاعت مهاجر، شما صندوق تعاون را تحت نام مادرایجاد نموده اید.اگرروش جمع آوری پول وشیوه درست مصرف آنراشرح دهید.خالی ازدلچسپی نخواهد بود.

به منظور کمک به خانمهای بی بضاعت صندوق مادر دربخش شورای زنان ایجاد گردیده که ما در آینده تلاش خواهیم نمود تابه فامیل های بی بضاعت همکاری لازم مادی صورت بگیرد بااستفاده ازاین فرصت بی جا نخواهد بود که ازهیت رهبری اتحادیه و شخص رئیس اتحادیه افغانهای مقیم فدراتیف روسیه محترم حاجی اختر محمد صافی ابراز سپاس و قدردانی نمایم واقعا آنها همیشه درتمام امور شورای زنان همکاری داشته و خاصتا آقای محترم صافی از هیچ نوع همکاری مادی ومعنوی به منظور رشد وارتقای سطح فعالیت شورای زنان افغان درفدراتیف روسیه دریغ نمی ورزند که به گفته مشهورخانه شان آباد

پرسش: شورای زنا ن افغا ن در فدرا تیف روسیه جهت بلند بردن سطح اگاهی بیشتر زنان مهاجرنشریه ماهوار تحت نام ( نادیه انجمن ) به نشرمی رساند، آیا گفته می توانید که این نشریه درکدام سال ایجاد ومسولیت مستقیم نشرآنرا چه کسی عهده داراست؟ آیا خواننده گان ازدرون مایه ی آن خشنود به نظر می رسند. .مضامین عمده آن بیشترروی کدام محورمیچرخد. 

در این مورد قبلا تماس گرفتم میخواهم تذکر بدهم که مجله با داشتن مضامین ارزنده مربوط مسایل خانواده گی می باشد علاقمندان بی شمار داشته وبه رهنمود خوبی برای همه بانوان افغان تبدیل شده است .

پرسش: با چه مشکلاتی تا کنون درزمینه نشرمجله نادیه انجمن، صندوق کمک خانواده  و کاردرمیان زنان مواجه شده اید؟

این نکته روشنی است که تا هنوز فرهنگ کارمشترک و سهمگیری دراموراجتماعی میان افغانها بویژه زنان طور لازم وجود نداشته و یا ترویج نگردیده است بنا پیش از ایجاد وهمکاری اتحادیه سراسری افغانها مشکلات زیادی حتی تهدید ها، برای چاپ و نشر مجله نادیه انجمن وجود داشت. در زمینه فراهم آوری امکانات مادی و نبود وسایل تخنیکی که البته با ایجاد اتحادیه سراسری مشکلات کاملا مرفوع گردیده است که اتحادیه مانند دیوار فولادی درپهلوی شورای زنان قرار دارد .

پرسش: روابط وپیوند هایتان با دیگرنهاد ها ، سازمان ها واتحادیه های زنان افغانستان درداخل وخارج کشورچگونه است؟

شورای زنان افغان مقیم روسیه با زنان افغان درفدراتیف روسیه وسایر نهادهای اجتماعی زنان افغان درخارج کشور روسیه در قالب برنامه های فرهنگی وهمچنان ازطریق انترنت ارتباط دوامدار داشته وضمن تبادل تجارب، داشته ها ودست آورد های خویش رابصورت دوامدار ومثمر باهم شریک میسازیم .

پرسش: عوامل عمده خشونت های خانواده گی دربرابرزنان را درچه میدانید وبرای کمرنگ شدن آن چه گام های عملی را پیشنهاد می نمایید.؟

 عامل اصلی خشونت عليه زنان را می توان در تبعيضی يافت كه مانع از برابری زن با مرد درهمه سطوح زندگی ،خشونت هم درتبعيض ريشه دارد وهم به آن دامن می زند.

علت دیگر پنهان نگه‌داشتن خشونت خانگی این است كه قانونی به نام خشونت خانگی وجود ندارد، نه قانونی برای تعیین مجازات و نه قانونی برای نحوه رسید ه گی به جرم.(گرچه درکشورهایکه قانونی علیه خشونت وجود دارد مراعات نمیگرددچه رسد به خشونت خانگی .) نگاهی به آمار خشونت علیه زنان در جهان نشان می‌دهد در نقاط مختلف دنیا بین ۱۶تا ۲۵درصد از زنان با خشونت‌های جسمی توسط شركای زندگیشان دررنج بوده.

 

به تازگی دولت اسپانيا برای مقابله با خشونت خانگی سياست هايی را اتخاذ كرده كه براساس نظرات جمع آوری شده از زنان آسيب ديده تدوين شده است. قوانين جديد برای سازمان زیست و پليس اسپانيا قدرت بيشتری درنظرگرفته تا از رفتار خشونت آميزمرد پيش ازخطر آفرينی جلوگيری كنند. اين قوانين همچنين از قربانيان خشونت خانگی بيشتر پشتيبانی می كند تا احساس تنهايی نكنند.

 پرسش: راضیه عزیز! قسمیکه میدانیم خشونت دربرابرزنان درهرجا ودرهمه جا وجود دارد. شما خشونت ناموسی ونبردقدرت نمایی را درخانواده های مهاجردرفدراسیون روسیه چه گونه می بینیدوتا کنون چه نوع خشونت ها درمیان خانواده ها زیادترمشاهده شده است؟

تاثیر فرهنگ متداوم خشونت وسهم مرد سالاری جامعه افغانی، کم سوادی وعدم آگاهی زنان افغان از حقوق ووجایب قانونی خویش محدودیت ساحات کاری وشغلی وعدم موجودیت کمک های سوسیال در فدراتیف روسیه وحتی بسیاری افراد نداشتن اسناد اقامه باعث گردیده تا زنان افغان بیشتر درمحدوده اپارتمان مقید وازنظراقتصادی کاملا وابسته به مردان باشند برین اساس عوامل قدرتمندی مردان در خانواده های افغانی مقیم روسیه قویا موجود که دربعضی مورد باعث  خشونت علیه زنان به اشکال گوناگون آن میگردد .

پرسش:  اگرموافق هستید؟ لطف نموده، تجارب مثبت کار تان را به بانوان افغانستانی درداخل وخارج کشورتعمیم بخشید.

ارزشمند ترین تجربه ما تشریح و توضیح دوامدارحقوق ووجایب یک زن (مادر )افغان در برابر اجتماع و بویژهدرقبال خانواده و تربیت سالم کودکان بوده و بیشتر سعی برآن داشته ایم تا بانوان افغان با عدم پذیرش جهات منفی فرهنگ بیگانه اخلاق ،آداب و بلاخره هویت اسلامی وافغانی خویش را در دیارغربت حفظ نمایند .که خوشبختانه این امر باعث گردیده تا در روسیه فدراتیف جهت حفظ شیرازه خانواده چه از جانب مردان و چه بانوان توجه بیشتر معطوف گردیده  

درپایان سخن؛چه پیامی به زنان افغانستان "درسراسرجهان" دارید؟

 آرزومندم که در میهن عزیز ما که طی  بیشتر ازسه دهه جنگ های خونین ادامه داشت ودارد. صلح و آرامش دائمی مستقرگردد تا زنان رنجدیده وغم کشیده ما دیگرداغ جگرگوشه ها،شوهران و برادران خود را نه بینند وچشمان شان اشکبار نگردد.خشونت علیه زنان ازمیان برداشته شود

 یگانه پیام من به خواهران و مادران افغان مقیم کشور های بیرونی اینست که در جهت استحکلام شیرازه خانواده گی تربیت سالم کودکان و فرزندان با روحیه وطنی و اسلامی حفظ جهات مثبت عنعات آداب اخلاق و بلاخره فرهنگ افغانی و اسلامی خویش در دیار غربت کوشا بوده و بویژه خانواده ها و فرزندان خویش را از بحران اخلاقی و عقیدتی در بیشتر کشورهای پیشرفته اقتصادی حکمفرماست دور نگهدارند . ازهمه زنان کشورمحبوب ام تقاضا می کنم تا جهت ایجاد یک جنبش قوی سراسری زنان افغانستان با هم متحد شوند .

داکترراضیه هوتکی !  از اینکه درمصاحبه ما شرکت نموده وبه پرسش های ما پاسخ ارائه داشتید. ممنونیم. موفقیت وبهروزی یارومددگارتان باشد.

شما سلامت باشید به آرزوی سر فرازی شما .

http://www.firouzkoh.com/

http://homayun.org/

http://www.mashal.org/

http://www.simaezann.blogfa.com/

http://www.women-af.com/

http://www.vatandar.at/

http://www.nuroddin.de/

http://www.koofi.net/

http://www.nadia-angoman.ru/

http://www.jame-ghor.com/

www.Voiceofwomenafg.blogspot.com 

ماهنامه فرشته خاور: درمزارشریف ارسال شد.

 سبز باور من است

عضو کمیسیون روابط بین‌‏الملل مجلس نمایندگان است. زادگاهش هرات است و نامش ناهید. از لیسه محجوبه هروی هرات به پوهنتون راه یافته است. سال 1386 با موفقیت از پوهنخی حقوق و علوم سیاسی پوهنتون هرات فارغ می‌شود. بانو ناهید سپس به امریکا می‌‏رود و از پوهنتون جرج واشنگتن با موفقیت دپیلوم کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) را در رشته روابط حقوق بین‌‏دول به دست‏ می‌‏آورد. در واقع برگشت از آن‌جا برای او سرنوشت‌ساز شد. به پیشنهاد خانواده‏‌اش نامزد انتخابات مجلس نمایندگان ‌‎شود .  و حال به عنوان جوان‌‏ترین عضو مجلس آگاهانه در آسمان سیاست ظاهر شده است.

ناهید فرید کیست، ناهید چیست و خود، آن را چه تعبیر می‌کند؟

 عضو مجلس نمایندگان و یکی از نماینده‏‌هایی که آرزوهای بزرگی برای مردم و کشورش دارد. ناهید نام ستاره صبح‌گاهی است. نخستین ستاره که در آسمان ظاهر می‌‏شود و آخرین ستاره که از آسمان ناپدید می‌‏گردد. تعبیرم از ناهید سخت‌‏کوشی است که بیش‌‏تر از همه در صحنه حضور دارد.

چگونه این ستاره در آسمان سیاست ظاهر شده؟

 سیاست افغانستان با تمام ابعاد زندگی مردم گره خورده است. زمانی که مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) را تمام کردم و از امریکا برگشتم، خانواده‌‏ام نامزد شدن در انتخابات مجلس نمایندگان را پیشنهاد کردند. این برای من بسیار جالب بود. در واقع گام‏‌های نخست خانواده بود که بیش‌‏تر از خودم به من باور داشتند. کم‏‌کم به عرصه‏‌ی سیاست به صورت عملی پا گذاشتم. ولی تصویری که از سیاست افغانستان داشتم با واقعیت‏‌ها فاصله بسیار داشت. وقتی به این عرصه پا گذاشتم با مسایلی برخوردم که مرا نسبت به آینده‏‌ی کشور نگران ساخت. ولی این نگرانی مرا ناامید نمی‌‏سازد؛ بل توانمندی‌‏ام را افزایش می‌‏دهد تا در حل مشکل‌های مردم مسوولیت تاریخی خود را بهتر انجام دهم .

حال که ناهید به د نیای سیاست وارد شده خود را تا کنون چقدر موفق می‌بیند؟

تا کنون کوشش کرده‌‏ام بیش‌تر نقش یک منتقد سالم و روشنفکر را در سیاست فعلی افغانستان داشته‏ باشم. منتقد سالم به این معنا که نباید نظام و دست‌آوردهای آن از بین برود؛ بل باید تقویت گردد. و روشنفکر به این معنا که در مورد ناهنجاری‌های جامعه احساس مسوولیت کنم. اما این‌‏که تا چه اندازه در این مسیر موفق بوده‌ام این قضاوت را به مردم می‌‏گذار.

ناهید جوان‌‏ترین بانو وکیل مجلس است، راز این پیشی گرفتن در چیست؟

خودم هم اوایل نمی‌دانستم که جوان‌‏ترین وکیل می‌باشم. تا این‏‌که اسناد هویت در مجلس بررسی شد. آن وقت دانستم که در مجلس جوان‌‏ترین هستم. با دانستن این مساله خود را در جایگاه و مسیری سختر یافتم. به خاطری که سیاست در افغانستان همیشه از آن کسانی بوده که بالاتر از چهل سال سن دارند. نه تنها در سیاست؛ بل در دیگر زمینه‏‌ها و عرصه‌‏ها به‌خصوص پوهنتون  هانیز این روند وجود دارد. به همین دلیل خواستم هم در ساختار هیات اداری (موقت) و هم در کمیسیون‌‏های مربوط، آن گونه که باید از جوانان نمایندگی کنم. اما در مورد پرسش‌تان سخت است که خودم قضاوت کنم .

راه یافتن به مجلس یعنی چه؟ اعتبار، قدرت، خدمت یا مسوولیت؟

روی اعتبار و قدرت خط می‌‏کشم؛ زیرا استند حداقل کسانی که با اسناد تحصیلی و پیشینه کاری، می‌توانستند در دیگر عرصه‏‌ها کار کنند؛ اما آن‌ها به مجلس آمده‌اند تا برای مردم کار کنند که این به خاطر اعتبار و کسب قدرت نیست. مسوولیت را قبول می‌کنم؛ ولی خدمت را نه. من برای خدمت نیامده‏‌ام. حداقل اگر ده سال گذشته را ارزیابی کنیم همه گفته‌‏اند که ما خدمت می‌کنیم. خدمت را اگر تعریف کنیم به بودن جامعه کمک می‏‌نماید. اما من برای اصلاح جامعه کار می‌‏کنم. اصلاح به تکامل، رشد و شدن جامعه کمک می‌‏کند. این جامعه باید بشود نه این ‏که بماند. در شرایط فعلی خدمت کمکی به تغییر وضع مردم نمی‌‏کند .

حس ناهید چه بود وقتی دانست به مجلس راه می‌‏یابد؟

 در جامعه‏‌ی افغانی ما جایگاه زنان و هم جوانان، آن گونه که باید به رسمیت شناخته نشده. من از کشوری دیگر برگشته بودم. دیدگاه کسانی که در جامعه سنتی فکر می‌‏کردند شاید با من متفاوت می‌‏بود. همه‌ی این‌ها نسبت به پیروزی در انتخابات باعث نگرانی می‌‏شد. اما وقتی شنیدم بیش‌‏ترین رای را میان بانوان دارم احساس کردم مردم به من باورکرده‌‏اند و این باور را نباید به بی‌‏باوری تبدیل کرد .

میانه ناهید با ادبیات چگونه است؟

 خیلی خوب گه‏ گاهی می‌‏نویسم و شعر هم می‌‏گویم. اما وقتی وارد سیاست شدم فضا آن ‏قدر خشک است که نمی‌‏شود مسایل سیاسی را با ادبیات خلط کرد. با این هم ادبیات یک بعد مهم شخصیتم را شکل می‌‏دهد.

چقدر در جدیت سیاست و ظرافت ادبیات رابطه می‌‏بیند؟

 در سیاست، گفتن حقیقت‏ بسیار سخت است، اما با ادبیات خیلی از حقیقت‌‏‏ها را می‌توان گفت. لیکن این هنر ادبیات هم آن گونه که باید در جامعه ما جا نیفتاده است .

طبع ادبی دارید، چه شد علوم سیاسی و روابط بین‌‏الملل خواندید؟

 چون خود را در آن بیشتر یافته‌‏ام. فکر می‌‏کردم با این رشته بهتر بتوانم به آرزوهایم برسم. در حال حاضر هم روی دکترای خود کار می‌کنم .

از همسرتان بگویید، در پیشرفت زندگی کدام‏‌تان بیش‌‏تر تاثیرگذار بوده‌اید؟

در ابتدا پدر و مادرم زیاد زحمت کشیده‏‌اند. بسیار زمان می‌‏خواهد تا همه آن‌‏ها را یاد کنم. اما همسرم در مسایل سیاسی به خصوص انتخابات بسیار همکاری کرده. او تصمیم‌‏گیرنده بوده است. اگر همکاری همسرم نمی‌‏بود حال نماینده مردم نمی‌‏بودم. با فداکاری و همکاری زیاد در واقع مرا مدیون خود ساخته است.

چند فرزند دارید و نام شان؟

 یک دختر بسیار هوشیار، نامش ساره جان است .

زندگی را چگونه تعریف می‏ کنید؟

 زندگی یک صحنه‌ی نمایش است که همه در آن دیده می‌‏شوند. هر انسان به نوبه خود در این صحنه می‌‏رود و نمایشی اجرا می‌‏کند. این به هنر ما بر می‌‏گردد که در این صحنه چقدر موفق باشیم. این صحنه همیشه می‌‏باشد، اما مهم این است ما چه اثری از خود به جا می‌‏گذاریم .

هدف در زندگی چگونه باشد؟

مطابق با شخصیت خود آدم. تا خود را نشناسیم هدف تعیین نمی‌‏توانیم .

به تساوی و نیاز جامعه به آن چه دیدگاهی دارید؟

 برمی‌گردد به ارزشهایی که در قانون اساسی داریم. در قانون اساسی کشور ما حق شهروندی برای همه به رسمیت شناخته شده است. هر شهروند افغانستان حق دارد از تمام امتیارها به‏ طور مساوی استفاده کند .

کدام رنگ را دوست دارید؟

رنگ سبز را. شاید متوجه باشید که هیچ‌گاه پوشش سمبولیک سبز را از خود دور نساخته‌‏ام .

شنیده‌ایم  یکی از وکیل‌‏، خانم سبزپوش افغانستان هستید. این یعنی چه؟

 سبز عقیده و سمبول حضور من در عرصه سیاست است. نظرهای زیادی درباره رنگ سبز وجود دارد، اما باور من نسبت به این رنگ، باوری تاریخی است. مردم ما در سال‌‏های گذشته رنگ‏‌های سیاه و سفید بسیاری تجربه کرده‏‌اند. سیاه و سفیدهایی که منجر به بدبختی فراوانی شده. اما اکنون زمان آن رسیده که سبز بیندیشیم. در کنار این‏ که سبز آرامش‌‏بخش است، اما از پنجره سبز دید اصلاحی دارم. نسل امروز و فردای ما سیاه و سفید نمی‌‏پذیرند. اگر دوباره سیاه و سفید کنیم شرمسارتاریخ معاصر افغانستان خواهیم بود .

و سخن پایان، هرچه می‌‏خواهد دل تنگت بگو؟

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست

هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست 

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

وسیمه  مطالعه برای روشنگری بهتر جوانان :

 

وسیمه بادغیسی در ولایت بادغیس زاده شده است. کودکی و نوجوانی‌اش را در هرات سپری کرده. او در رشته ادبیات و علوم انسانی دیپلم دارد و در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه هرات در رشته سارنوالی و قضایی تحصیل کرده است. بعد از ختم تحصیل به علت داشتن نمرات کدری بلند جذب کدر علمی 

وسیمه بادغیسی در ولایت بادغیس زاده شده است. کودکی و نوجوانی‌اش را در هرات سپری کرده. او در رشته ادبیات و علوم انسانی دیپلم دارد و در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه هرات در رشته سارنوالی و قضایی تحصیل کرده است. بعد از ختم تحصیل به علت داشتن نمرات کدری بلند جذب کدر علمی آن دانشکده شده و مدت پنج‌سال در دیپارتمنت حقوق عامه دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی به حیث استاد تدریس کرده است. بعد از آن بورسیه تحصیلی امریکا را دریافت کرده و مدت تقریبا دو سال در دانشگاه واشنگتن و در دانشکده حقوق آن دانشگاه در رشتۀ حقوق مقایسه‌یی تحصیل کرده است.

وی در آن دانشکده از حیث پشتکار و استعداد و میزان رشد، دانشجوی ممتاز شناخته شده و نام‌اش به حیث دانشجوی ممتاز آن سال دانشکدۀ حقوق بر روی ویب‌سایت‌ها و در دهلیزهای دانشکده درج شده است. به همین دلیل در روز فارغ تحصیلی که حدود پنج‌هزار نفر شرکت کرده بودند بیرق دانشکده حقوق را به‌حیث پیشاهنگ بر دوش مَی‌کشیده و او (بنر کریر) آن سال بوده است .

وسیمه بادغیسی بعد از برگشت، دوباره شروع به تدریس در رشتۀ حقوق مقایسه‌یی به‌حیث نخستین استاد زن ماستر می‌نماید و مدت سه سال تدریس را ادامه می‌دهد. در این مدت مصروف انجام تحصیل در برنامه مقدماتی دکتورا در آلمان می‌شود که موضوع تحقیقی وی (مکانیزم عرفی برای حل منازعات در افغانستان) یعنی جرگه‌ها بوده است.

وسیمه بادغیسی در این جریان خبر گزینش کمیشنرهای کمیسیون مستقل انتخابات را می‌شنود و برادر و مادرش او را تشویق به شرکت می‌کنند که در نهایت و بعد از سپری کردن آزمون‌ها و مصاحبه‌ها، پیش روی پنلی قرار می‌گیرد که مصاحبه‌کنندگان، رییس‌جمهور، رییس اجرایی، معاون دوم ریاست جمهوری، لوی سارنوال و رییس کمیسیون نظارت بر تطبیق قانونی اساسی بوده‌اند. در نهایت با کسب نمرات بسیار بالا به حیث کمیشنر کمیسیون مستقل انتخابات و در بست خارج از رتبه به کار آغاز می‌کند. وی در انتخابات درونی کمیسیون به حیث معاون اول وعملیاتی کمیسیون نیز برگزیده می‌شود.

بعد دیگر زندگی وسیمه بادغیسی ادبیات است. وی در خانوادۀ ادبی و فرهنگی رشد یافته است. برادرش نقیب آروین؛ شاعر و روزنامه‌نگار شناخته‌شده باعث رشد خواهر کوچکترش در زمینه تحصیل و پرداختن به ادبیات می‌شود. در نتیجه وسیمه دو داستان نخستین خود را به‌نام‌های (دود درهم و خاکستری) و (خیر خیریت) در اولین مجموعه داستانی دختران جوان هرات به چاپ می‌رساند .

در سال 1383 اولین مجموعه داستانی خود را تحت عنوان (کلمه را باد می‌برد ) چاپ می‌کند. برخی از داستان‌های این مجموعه مانند (دو تک) در جشنواره ادبی افغانستان به‌نام قند پارسی حایز مقام می‌شود.

وسیمه بادغیسی بعد از برگشت از تحصیل و مقیم شدن دوباره در شهر هرات دومین مجموعه داستانی خود را تحت عنوان (به وقت بخارا) چاپ می‌کند. یکی از داستان‌های این مجموعه به زبان دنمارکی در دنمارک به چاپ می‌رسد. به همین دلیل وسیمه بادغیسی به دعوت انجمن سلطنتی دنمارک به کپنهاگن سفر می‌کند. وی در مجلسی به عنوان دختر نویسنده افغان با حضور نویسندگان، روزنامه‌نگاران و روشنفکران این کشور داستان کوتاه خود را که در مورد اثرهای جنگ شوروی در افغانستان است به خوانش گرفته و به پرسش‌های تحلیلی روزنامه‌نگاران پاسخ می‌دهد.

مجموعه داستانی به وقت بخارا بسیار مورد توجه نویسندگان افغان در داخل و خارج از کشور قرار می‌گیرد. طوری که وسیمه بادغیسی یکی از نویسندگان پروپاقرص سایت ادبی نبشت‌دات‌کام می‌شود و حدود پنج داستان جدید وی که هنوز به‌صورت کتاب چاپ نشده، در این سایت با استقبال زیاد خوانندگان فارسی‌زبان واقع می‌شود .داستان‌های وی در جشنواره‌های فارسی‌زبانان نیز مطرح شده است و از طرف شورای ملی افغانستان به‌خاطر نوشتن سناریوی گلچهره تقدیر شده است. نقدهایی بر شیوه داستانی وی نیز نگاشته شده‌اند؛ از جمله نقد بر کتاب «کلمه را باد می‌برد» از سوی منیژه باختری؛ نویسنده شناخته‌شده کشور و نقدی بر «به وقت بخارا» از سوی نویسندۀ دیگر افغانستان عزیز حکیمی.

وسیمه بادغیسی در زمینۀ حقوق و سیاست نیز تالیفاتی دارد؛ از جمله اینکه یکی از نویسندگانِ کتاب خشونت خانوادگی عوامل و راهکارهاست. وی هم‌چنین یکی از نویسندگان کتاب حقوق طفل و راه‌های حل منازعه در افغانستان است. کتاب اخیر مشترک وی با مجموعه‌یی از تحصیل‌کردگان خارج از افغانستان بررسی نظام متمرکز و غیر متمرکز با درنظرداشت اصل حکومت‌داری خوب می‌باشد که در سال 1395 از سوی شورای متخصصان هرات به چاپ رسیده است.

روزنامه راه مدنیت به ادامۀ گفتگوهای سال‌های قبل خود زیر عنوان «بانوان موفق»  دور دوم این گفتگوها را با وسیمه آغاز کرده است. سبک این گفتگوها ساده و خودمانی است و برای همه مخاطبان. این گفتگوی دوستانه تقدیم خوانندگان گرامی راه مدنیت:

وسیمه چگونه آدمی است؟

یک انسان خیلی ساده، خیلی عاطفی. کسی که گاهی می‌اندیشد.

تعریف‌اش از این وسیمه‌ها چیست؟

وسیمۀ داستان‌نویس: اگر تعریف مشخصی کنم وسیمۀ داستان‌نویس کسی است که برداشت‌هایی از پیرامون خود دارد. این برداشت‌ها با قوۀ تخیل او در می‌آمیزد و در حقیقت به نحوی ادبیات را تولید می‌کند.

وسیمۀ بانو: وسیمۀ بانو هم کسی است که مانند همۀ بانوان دارای یک‌سری اندیشه‌هاست که بر اساس آن زندگی شکل می‌گیرد. مثل کسی که به گل‌دوزی، آشپزی و هنر علاقه دارد. مثل کسی که به زندگی و تولید فکر علاقه دارد.

وسیمۀ کمیشنر: در واقع وسیمه‌یی است که می‌خواهد به افغانستان بیندیشد. در راستای حفظ حقوق انسان در کشور کار کند. هم‌چنین به آزادی باور دارد و می‌خواهد در جهت گسترش آزادی و دموکراسی کار کند.

از کودکی‌هایش چه روایتی دارد؟

روایت‌های بسیار زیبا. زیباترین بخش زندگی‌اش به کودکی او برمی‌گردد. در کودکی احساس مسوولیت کمتر و احساس حمایت بیشتر داشته. یک خانوادۀ خوب و شاد را تجربه کرده. کشف جهان و پدیده‌ها برایش خیلی جذاب بوده. در واقع همان دیدن‌های طبیعت و زندگی، تمام پدیده‌های زندگی و انسان‌ها باعث شده وسیمه را به‌صورت فعلی شکل بدهد.

در نوجوانی چگونه دختری بوده؟

بسیار درس‌خوان، منظم، گوشه‌گیر و خیلی زیاد کتاب‌خوان. بیشترین اندوخته‌هایش از دوران نوجوانی است. می‌تواند در یک جمله بگوید که در نوجوانی کتاب‌خوان‌ترین دختر افغانستان بوده.

یادش است که کدام کتاب‌ها را بیشتر خوانده؟

بلی. کتاب‌های خیلی زیاد مثلا آثار داستایفسکی را خوانده. به ادبیات روس خیلی علاقه داشته و دارد. شعرهای پوشکین را خوانده. از گارسیا مارکز و گارسیا لورکا خوانده. از ادبیات فارسی خیلی اثر خوانده؛ مثل بخش‌هایی از بیهقی و کلیدر. در کودکی آثار مربوط به کودکی را هم خوانده. کتاب‌های مربوط به نوجوانی فهیمه رحیمی را هم خوانده است. درواقع هرچی را می‌شد خواند، وسیمه خوانده است.

چه پیوندی میان وسیمۀ جوان با «پیراهن سرخ کتانی»، «شاه کابل، مطرب خرابات» و «برسد به دست ساقیا» وجود دارد؟

خوب. به طبع زندگی وسیمه طوری بوده که در یک خانوادۀ بسیار کلان و با جمعیت زیاد، گذشته است. زندگی زنانه در افغانستان طوری است که همیشه قصه‌ها و داستان‌ها را می‌شنوند. شخصیت‌ها را می‌بینند. و این در زمانی است که وسیمه قدرت خلق متن و یا نوشتن را یافت. درواقع این‌ها همه روی ذهن وسیمه تاثیر گذاشته است. و از آنچه من دیدم و شنیدم با تخیلات من یک‌جا و بخشی از نوشته‌هایم شده است.

چه زمانی خودش را در قصه، روایت و داستان پیدا کرد؟

وقتی نخستین داستان‌های کوتاهی که من نوشتم در واقع این‌ها برگرفته از تصاویری بود که من در زندگی یا در کودکی دیدم، این ذهنیت را به من داد. وقتی این‌ها را روی کاغذ پیاده کردم بیشتر دریافتم که چقدر علاقه‌مند به نثر خود شدم و خود را در این متن‌ها پیدا کردم که چطور می‌تواند بیشتر بارور شود. بنابراین خیلی برای من ارزشمند شد. خودم را در این یافتم که می‌توانم یک روایت‌گر باشم. بازخوردیی که از طرف خواننده‌ها دیدم متوجه این شدم که می‌توانم باعث خلق یک اثر شوم.

خانواده هم در این کار تاثیر داشته یا به شکل کارآگاهی به خلق اثر روی آورده؟

تاثیر خانواده فوق‌العاده نقش داشته. بهترین سوال همین است. یعنی خانواده من بیشترین تاثیر داشته تا بنویسم. به دلیل این که در خانواده ما مثلا پدرکلانم مثنوی معنوی می‌خوانده. یک کتاب معتبر مورد مطالعه‌اش بوده است. پدرم در داخل خانه ما کتاب‌خانه داشته است. آن زمان از محدود خانواده‌هایی شاید بودیم که در گوشه‌یی از آن، کتاب‌خانه داشتیم. پدرم یک کتاب‌خوان و شعرخوان بوده است. برادرم شاعر بوده. علت این‌که به این کتاب‌ها و آثار دسترسی داشتم و آن‌ها را می‌خواندم موجودیت همین کتاب‌خانه بود. خانواده من بسیار زیاد در شکل‌دهی هنر نوشتن نقش داشته است.

نخستین متنی که وسیمه را سخت متاثر ساخت

نخستین متنی که از خودم که مرا متاثر ساخت درواقع اولین داستان کوتاه به نام «خیروخیریت» بود.  بعد از آنکه آن را مورد خوانش قرار دادم، متنی حاصل شد که درحقیقت خیلی جنبه انسانی داشت و تحت تاثیر این فضا رفتم. آن داستانی بود که در هر گوشه از افغانستان می‌توانست اتفاق بیفتد؛ مساله فرزند و مادر و ارتباط این دو با هم. مساله‌یی که چطور وقتی یک نفر را به زور به سربازی می‌فرستند و احتمال خطر در آن زیاد است. خودم تحت تاثیر این سوژۀ ناب انسانی قرار گرفتم.

نویسنده‌یی که وسیمه بیشترین الهام را از آن گرفته؟

به طور مشخص نمی‌دانم که کدام نویسنده و کدام داستان‌ها تاثیرگذار بوده روی نوشته‌هایم، ولی می‌توانم از آثاری که دوست دارم یاد کنم. صادق هدایت را خیلی خوانده‌ام. از شعر فروغ فرخ‌زاد و سپهری خیلی تاثیر گرفته‌ام. روزانه و بارها با شعر این‌ها سروکار دارم. ادبیات روس خیلی تاثیرگذار بوده. آثار گارسیا مارکز خیلی تاثیر داشته. از ادبیات کلاسیک افغانستان مثل اشعار مولانا نیز فکر می‌کنم تاثیرگذار بوده است. دیگر کتابی که سرم تاثیر زیاد گذاشته‌، می‌توان از «افغانستان در مسیر تاریخ» نام برد که در نوجوانی هر دو جلدش را خوانده بودم. هم‌چنین قهار عاصی به عنوان یک شخصیت و شاعر سرم تاثیر زیاد گذاشته. بسیاری از شعرهایش را حفظ دارم.

وضعیت داستان‌نویسی را در کل چگونه می‌بیند؟

خیلی سوال مشکل است. به خاطر این که وضعیت داستان‌نویسی را وقتی می‌توانیم دقیق بررسی کنیم که چند مساله را در نظر بگیریم. یکی این‌که نرخ سواد در کشور چطور باشد؟ بازار ادبیات در افغانستان چطور باشد؟ بازار ادبیات داستانی چطور باشد؟ بعد شاخصه‌های دیگری مد نظر بگیریم که به چه تعداد سالانه کتاب نشر می‌شود؟ چه تعداد خوانده می‌شود؟ چه تعداد نقد نوشته می‌شود؟ چه نویسندگان خلاق از بین این‌ها پیدا می‌شود؟ این‌ها خیلی نیاز به بررسی کلی دارد. ولی در کل من نرخ سواد و میزان علاقمندی خوانندگان را در آثار افغانی خیلی ضعیف می‌بینم. نمی‌خوانند و یا خیلی کم می‌خوانند. ولی از طرف دیگر می‌بینم که آثار داستانی زیادی این سال‌ها تولید شده. غنیمت‌های زیادی در ادبیات داستانی خود داریم. مثلا آصف سالطان‌زاده آثار ادبی قابل بحثی دارد. منیژه باختری، محمدحسین محمدی و … که این‌ها خوش‌بینی مرا نسبت به ادبیات داستانی زیاد می‌کند.

چه تعریفی برای نویسنده‌های زیر دارید؟

اکرم عثمان: خلاصه فرهنگ و ادبیات کابلی. غنیمت بزرگ ادبی.

رهنور زریاب: پدر ادبیات داستانی مدرن در افغانستان.

خالد نویسا: نویسندۀ آرام‌نویس. آثار او خواننده را دعوت به آرامش می‌کند. نرم و روان و آرام می‌نویسد.

حسین فخری: نویسندۀ خیلی خوب.

سپوژمی زریاب: یکی از بهترین زنان داستان‌نویس که روی من تاثیر گذاشته است. یکی از داستان‌هایش را که خوانده بودم به‌نام «نیم‌تاج هوس» بود.  قدیم‌ها در یک مجله زرد چاپ شده بود. هنوز به یادم است.

پروین پژواک: داستان‌های کودک محکمی دارد.

بهترین داستان وسیمه کدام است؟

شاه کابل مطرب خرابات. به خاطری که این داستان بدون دخل و تصرف عقل من نوشته شده. یعنی کاملا یک داستان ذهنی و الهامی است که یک دفعه روایت شده. این داستان یک دفعه از ذهن من روی کاغذ ریخته و کمترین دستبرد داشته است. هنوز هم از خواندنش احساس لذت می‌کنم.

چی شد که این داستان، شاه کابل مطرب خرابات، نام شد؟

خوب، به دلیل این است که باز من به همان نقش مرد و زن در زندگی توجه کرده‌ام. تاریخ افغانستان را اگر مرور کنید، می‌بینید که مردها همیشه قدرت‌مندند. آقا هستند. سرپرست هستند. زنان در لایه‌هایی از زندگی گم هستند، ولی این مردان با همان بزرگی همیشه تحت تاثیر زنان هستند و با بودن آنان، موجودیت مرد در همین جامعه معنا پیدا می‌کند. به لحاظ عاطفی در سرزمینی که ما زندگی می‌کنیم بسیار بستگی‌ها وجود دارد، به مادر، خواهر، همسر و معشوق. به این دلیل آن شاه کابل است، ولی همچنان در زیر سایه مطرب خرابات که یک زن است. از لحاظ تاریخی و اجتماعی نسبت به زنان آزاد دید منفی وجود دارد، ولی همچنان تحت تاثیر آنان هستند.

آیینه قدنما محتوای یکی از داستان‌های (بوبو) وسیمه است. وسیمه در آیینه قدنما خود را چگونه می‌بیند؟

یک انسان خیلی پرتلاش که تخیل خیلی قوی هم دارد. در داخل آیینه خود را هزار وسیمه می‌بیند.

وسیمه با این همه دنیای متفاوت که در زندگی‌اش دارد، در کمیشنری کمیسیون انتخابات چه حسی می‌تواند داشته باشد؟

البته که دو بخش زندگی‌ام؛ ادبیات و شغل فعلی‌ام جدای از هم است. با وجود این که ذهنیت من، ذهنیتی است که با تخیل، تصویر، ادبیات و شعر گره خورده، ولی بخش عمده زندگی من در قسمت تحصیلات، رشته تحصیلی و وظیفه‌یی که اجرا می‌کنم سیاست بوده است. بنابراین فکر می‌کنم که به نحوی هر دو رشته را خیلی خوب پیش می‌برم.

رشته تحصیلی‌اش حقوق و علوم سیاسی است و وظیفه فعلی‌اش هم به نحوی کار سیاسی، با این حال، دلبستگی‌هایش به ادبیات، داستان، شعر و … را همزمان چگونه مدیریت می‌کند؟

به نحو خیلی خوب. خیلی از دوستان نویسنده‌ام و دوستانی که مرا دوست دارند، این را می‌گویند که مبادا روزی از ادبیات جدا شوی، ولی در حقیقت در گذشته هم به همین شکل بوده است. استاد دانشگاهی بودم که در آن حقوق درس می‌دادم که یک رشته کاملا خشک راجع به مقررات و نظم زندگی است. در حالی که ادبیات راجع به بی‌نظمی زندگی است. قبلا هم در این رشته درس خوانده و کار کرده‌ام. این وظیفه را هم به همان سبک پیش می‌برم. لیکن خودم هم همانند دوستانم نگرانی‌هایی دارم که کمتر به ادبیات توجه شود. عشق به ادبیات چنان در زندگی روزمره من جریان دارد که خیلی کم امکان دارد از این مساله دور باشم. فکر می‌کنم هر دور به موازات هم خیلی خوب پیش می‌رود.

وسیمه می‌خواهد داستان‌نویسی را به‌شکل حرفه‌یی ادامه دهد یا به سمت سیاست و کار سیاسی برود؟ وسیمه اینجا (کمیسیون انتخابات) آمده است که کجا برود؟

خیلی از نویسنده‌های بزرگ در دنیا مشاغل سیاسی هم داشته‌اند. رهبری هم کرده‌اند. سیاست هم. پس خیلی دور از امکان نیست که هم به شغل خود پردازش کنی که مربوط رشتۀ تحصیلی‌ات است و هم به عشق و علاقه‌ات بپردازی که ادبیات باشد. فکر می‌کنم به داستان‌نویسی سخت علاقه‌مندم که به شکل حرفه‌یی پیش ببرم. خود من نیستم که با عقل تصمیم بگیرم؛ بل ادبیات است که مرا به سمت خود می‌کشاند. این خیلی کشش و جاذبه دارد.  و وظیفه‌یی هم می‌خواهم به خاطر امرار معاش و زندگی کردن. بنابراین هر دو برای من خیلی موضوعات حیاتی است.

اگر گفته شود وسیمه یک داستان‌نویس سیاسی است، چقدر برای وسیمه جالب است؟

تا هنوز اصلا چنین موضوعی شکل نگرفته. ممکن است در آینده به وجود بیاید، ولی حالا اصلا شکل نگرفته.

و در پایان، اگر روزی زمان به وسعت صد سال شود، وسیمه صد سال تنهایی بماند، کدام روایت را ادامه خواهد داد؟

درباره پدرم به عنوان یک انسان و یک سوژه ادامه خواهم داد. نمونۀ انسان این سرزمین را ادامه خواهم داد. هر چیزی در موردش بنویسی هنوز هم کم است. در مورد انسانیت این سرزمین که بسیار نادیده گرفته شده است.

منبع: روزنامه راه مدنیت

زنان سر شناس افغانستان 

گفتگوئی با نادیه فضل شاعرفرهیخته،نویسنده شیرین کلام و فعال حقوق زن

مصاحبه کننده: شیرین نظیری فعال حقوق زن

بانو نادیه فضل شاعرمشهورونویسندۀ فعال افغانستان است. که ازسالهای متمادی درهجرت بسرمی برد.اما دوری ازسرزمین زیبایش،هیچ گاهی مانع مبارزه اش بخاطرتامین حقوق زن نشده است . اوهمیشه ثابت و پیشگام دربوستان ادب وفرهنگ جایگاه خود را حفظ نموده و در برابر ناهنجاری های جامعه اش، به پا خاسته و بوسیله قلمش فریاد برآورده و زجه های زنان را همراه با نفس های غم انگیزش به گوش جهانیان رسانیده است.   بانو نادیه سروده ها ، نبشته ها و آفریده های با ارزش خود را که نمایانگر برابری طلبی ،عدالت وانصاف خواهی برای زنان است، زیب و زینت رسانه های درون و بیرون مرزی نموده است.                                                                                                                                                آری عزیزخواننده ارجمند ! حیف است که وقت را به سرعت تلف نمائیم وپای صحبت چنین شخصیت دلسوزومهربان که سراسروجودش مالامال ازمحبت وعشق به وطن ووطندارش است، نه نشینیم.                                                                            راستش به بهانۀ نشرسومین مجموعه شعری " ابرها برشانه " با بانونادیه فضل شاعرمتواضع وظریف اندیش گفتگوئی را پیرامون شعروجایگاه زنان درادبیات انجام داده ام. که همین اکنون درپیش روی شما عزیزان قراردارد.

بانونادیه فضل عزیزسلام ! ممنون ازینکه برایم فرصت دادید تا سر صحبت را با شما بازنمایم.

درود خانم نظیری عزیز. منهم خیلی خوشحالم.

از چه وقت سراغ شعررفتید و اولین شعر تان را چه وقت سروده اید ؟

اینکه از ما دو کدام یک دنبال آن دیگری رفته باشد؛ شعر دنبال من و یا من سراغ شعر، فکر میکنم زیاد مهم نیست. برای من زیبا اینست که در گوشه ی از این دنیا شعر و من بهم نزدیک شدیم.اما از سالهای کمی دور تر از امروزـ آغازین دهه نود میلادی بود که شعر برای نزدیک شدن من با همزبانانم راه زیبایی را گشود و تا امروز هنوزهم راهی این راه زیبا میباشم وشاید گفته بتوانم که شعردست مرا گرفت و در وطن دومم آلمان، عطرسرزمین اولم را در دلم همیشه تازه نگهداشت.

شما شعر را تعريف پذير می دانيد يا خیر؟ آيا تعريفی برای شعر قايل هستيد؟

شعر یک موجودیست که حس میشود. زیبایی، تلخی، سرما، تاریکی، روشنایی و رویایی ترین ها را شعر برای ما هدیه میدهد.برای شعر تا حال کوشش شده تعریف هایی را سراغ کنند؛ اما به باور من همانگونه که ما انسانها هرکدام شخصیت ویژه یی داریم و نمیشود یک انسان را الگو گرفت و براساس شناخت از او همه را تعریف کرد، شعر هم چنین است.میشود هر شعری را به تنهایی تعریف کرد ولی اینکه معیاری برای خود شعر به عنوان یک موجود کامل تعین نماییم، برای من بسیار مشکل است.

آیا شعر می تواند منتقل کنندۀ درد ها وفریاد های ما زنان باشد؟

به باور من برای ما شرقی ها شعر، با داشتن جایگاه خاصی که در وجود ما دارد، طبیعتن میتواند همچنان سفیر خوبی ها و ناخوشی های ما باشد.ولی به دلیل حاکمیت یک نوع هرج ومرج همچنان درعرصه ادبیات، شعر خود با یک مشکل بسیار بزرگی روبروست و آن اینکه بادریغ شعر دراین سالها، در میان مردم ما جدی گرفته نمیشود.در این اواخر اگر دقت کنیم، بیشتر از کل جمعیت افغانستان شاعر داریم وهرکی کار دیگر نتوانست، فکر میکند شعر بسراید بد نیست.

منتقد آگاه و سالم هم متآسفانه کم داریم و حتی میشود گفت که نداریم و آنهاییکه درعرصه ادبیات نقد شعر مینویسند، اکثرن با بزرگ سازی های شخصیت یک شاعرکاملن از اصل موضوع که خود شعر است خارج میشوند.این موارد به ظاهر شاید کوچک، نمونه های بزرگی اند براینکه شعر خود با مشکل بسیار جدی یی روبروست ودر چنین وضعیتی خیلی دشوار است که به زبان رسای دردهای زنان وانسانهای سرزمین مان مبدل شود.افزون براین، برای زنان افغانستان شعر هنوز آن موقعیتی را نیافته است که شایسته است. زنان هموطن ما سواد خواندن را ندارند و مشکلات عدیده ی دیگر هم در زند ه گی آنان حضور دارند که برای خواندن شعری، اگر سواد خواندن هم داشته باشند، کمتروقت باقی میماند.در کنار اینها ما شاعربانوان کمی داریم که با مسوولیت پذیریی در عرصه های سیاسی و اجتماعی برمحور مسایل سیاسی واجتماعی بپردازند.اما خانم نظیری عزیز! من به این باورم که در سرزمین اولی ما افغانستان نه تنها زنان؛ بلکه مردان هم قربانی رابطه های سنتی و خرافه ها اند تقریبن یک بیماری سختی دچارکل اجتماع شده است.مردم افغانستان امروز با مشکل ملاچه ها که خودرا وکیل خدا میدانند و طالب وانتحاری بی دین روبروهستند و با اینهمه سیاهی ایکه بر فضای زندگی مردم ما حاکم است، شعر می تواند واقعن زبان دردهای مردم شود ودر ادامه هم زمزمه گر شادمانی ها و سربلندی های مردم، مشروط بر اینکه دست های غرض آلود از دامن پاک شعر برچیده شوند.درضمن اگرآواز خوانان ما برای تن آهنگهای شان از شعر شاعران کشور خود جامه بدوزند تا این شعر ها به زبان رسا تبدیل شوند، هم کمک بزرگی خواهد بود.من به رسایی قامت شعر شکی ندارم اگر شعر و شاعر از مصیبت اغراض سیاسی شماری به امان بماند و مردم هم هر چرت و پرتی را شعر نخوانند.ببیند مولانا با شعرش تا امروز اندیشه میافریند، بیدل جهانی فلسفه است، شیلرو ریلکه آلمانی آزادی و آزاده گی را میسرایند و قهار عاصی هر روز در ما نفس میکشد.

وقتی لیلا صراحت روشنی فریاد میشود:

 درعمق یک جنون

دیوانه گان شهر

این « جانبان کوچک » بازاری

سرمست از شراب طلاِ ناب

عفریت ننگ را

همخوان و همطریقت و همگام گشته اند

در عمق این جنون سیه کار

تقوای مانده از تپش و عصیان

در سایهء قرون بطالت را

تذویر میکنند

***

دیوانه گان شهر

این جانبان ساده دل مغموم

این عاشقان صادق پول و قمار و می

با دست پر جنایت ابلیس

در عمق گند زار جنایات بی امان

ـ ویرانی بهار ـ

 با سر فتاده اند

***

و خاک

خاک مضطرب شهر

گشته است

 آجین خون و خنجر و خاکستر.

لیلا با همین چند تکه دردیرا که بیان میکند، گوشه ی از تاریخ را رقم میزند.در شعر بانوان جوان در افغانستان هم یک نوع خودآگاهی عجیبی را میبینیم طور نمونه در شعر های زهرا زاهدی، مریم میترا وشاعر های جوان و عزیز دیگریکه در این صحبت کوتاه نمیشود نام همه را برد.

خانم نظیری عزیز و ارجمند! ببینید وقتی مریم میترا مینگارد:

دنبال خودم می گردم

در تو،که انگار نیمی از من در تنگنای پیراهنت زندانی ست

زندگی در حاشیه ی پیراهنت دلگیر است

من پرندگانی را می شناسم که از راه رفتن در باد

نمی ترسند

و در آخرین دقایق روز به طلوع می رسند

من راه رفتن را در کنار حاشیه ها آموختم

و جیغ زدن را در گودال

راه رفتن در کناره ها دلگیر است؛

وقتی که آدم های دیگر

در میدان ها به مصاف هم میروند

به پیراهن من هم پناه نیاور

زندگی در هیچ تنگنایی زیبا نیست.

به هر صورت با این نمونه ها خواستم بگویم که بلی شعر میتواند زبان رسای مردم زخم خورده ی ما شود زبان زن، مرد، جوان ، پیر وکودک و همه؛ ولی اگر بگذارندش که شعر بماند و از گزند تعارف و خویش خوری های حلقه ها در امان بماند.

بانو فضل عزیز؛ اگربگوئید که شعر امروزافغانستان از ديدگاه شما در چه وضعی قرار دارد؟

در پاسخ بالایی شاید برهمین محور اشاره هایی رفته باشد.من که دور از وطن زنده گی میکنم مشکل است که از وضعیت شعر به آن صراحتی بگویم که شما پرسیده اید؛ اما تا آن جا که من مجال خواندن شعر را میابم ودلنوشته های شاعران ما را... امیدوار میشوم.تازه در میان جمعی در درون افغانستان شعر پدیده ی بسیار جدی شده است و زبان خاصی را پیدا کرده است.در شعر شاعران جوان افغانستان یک نوع شور وشعوریرا میتوان حس کرد و صمیمیتی را که خواننده را مجذوب خود میکند.به باور من شعر فارسی در افغانستان با وجود جنگ و ناگواری های حاکم خیلی شگوفا شده است.واما فضای حاکم حتا بر شعر و شاعر هم دارد ظلم میکند و شکل گیری حلقه های خاصی، در میان شاعران درزی انداخته است که خیلی درد انگیز است.حلقه هاییکه فقط از «خودی ها» را تآئید میکنند و صرف بر دوستان و آشنایان خود دست و دلباز اند.این وضع شاید به مرور زمان صدمه ی بدی بر پیکر شعرفارسی در افغانستان وارد کند ولی هنوز گپ تا آنجا ها نرسیده و همین شاعران عزیزیکه در افغانستان و بیرون از مرز های افغانستان مینویسند، اندیشه خلق میکنند و فریاد آنچه "می نتوان گفت" میشوند خود غنیمت بزرگی اند.در کنار اینها چند تایی هم که شاعر نمایانده میشوند، زمان مثل گرد و خاکی آنها را هم از سقف ادبیات افغانستان میزداید.در افغانستان کلن هر پدیده و مقوله ایرا که شما توجه نمائید به نوعی آسیب دیده است و از مسیررشد معمولی کاملن راه دیگری را میپیماید. همینگونه شعر امروز افغانستان هم تب دارد.با آنکه در جاهای میبینم که شعر وزبان گل کرده و به صدای مردم مبدل شده است؛ در گوشه ی دیگری بغض کرده و تلخ مثل یک بازیچه در دستها، اینسو و آنسو پرتاب میشود.ببینید مثلن هر کی دو تا شعر خوانده باشد چهار تا نقد شعر مینویسد و بعد هم یکی به دیگری شیرینی میدهند و پس میگیرند. خیلی حالت ناجوریست.در میان مردم ما میان شعر و مصروفیت های بیکاری کمتر تفاوت قایل میشوند، هر کی هیچ کاری نتوانست، شعر میسراید و آواز میخواند و آنهم خیلی معیوب.خانم نظیری عزیز! مشکل اصلی در اینجاست که اگر به این آدمها که شاعر نیستند و فقط از سر تفنن چند خطی مینویسند، خدای نخواسته حرفی بگویید، باز ده نفر از دوستان و اقارب محترم ایشان، با دشنام و اهانت طرف مقابل را مریض روانی و ... خطاب میکنند که در نهایت فکر میکنم بهتر است خاموش بود و نگاه کرد، گذشت زمان دادگستر خوبیست وتاریخ حتمن اینها را مثل گرد و خاک از دامن ادبیات فارسی پاک میکند.افزون براینها،بانو نظیری مهربان! اگر توجه کرده باشید، افغانستان یکی از نادر کشور های جهان است که هرچه دارد « ملی» میشود وبدان صبغه ی تقدس میدهند.با پیوستن همین یک کلمه « ملی» دست و پای هر دگر اندیشی بسته میشود و زمینه های نقد، اندیشه و تآمل کاملن از میان برداشته میشوند، شعرهم با همین وضعیت روبروست.چند تا آدم به اصطلاح « ملی» گونه شده اند و همین شخصیت های ملی امروز را تعین میکنند و تکلیف شعر و شاعر را نیز.اینها اند که شاعر دگر اندیش را به نامهای گوناگون به انزوا میکشانند و یکی ازانواع تیغ های بران همین ها، استفاده از چند تا آدم میان خالیست که بنام شاعر و نویسنده برای چند روزی در برابر دیگران از آنها استفاده میبرند و بر حق شعر و شاعرهم ظلم بیکرانی مینمایند.نظیری: عده ئی معتقد برآنند که زنان متفاوت از مردان می نویسند ، نه فقط بدلیل تمایزات روانشناختی بلکه به علت تجربه اجتماعی متفاوتی که دارند .ویرجینیاوولف می گوید :"زنانه نویسی گفتمانی است که از سرتوجه به ذهنیت ، جنسیت و زبان ظهور پیدا می کند ". در واقع عنصرمتمایزکننده شعر زنانه از مردانه ، زنانه گی است نه مونث بودن.سیمون دوبووار تمام این معنی را در جمله مشهورش نمایانده است :(هیچکس زن متولد نمی شود ، بلکه تبدیل به زن می شود).

بانو فضل گرامی: نظرشما درمورد منتقدین شعر زنانه چیست؟

بلی؛ چنانچه شما از سیمون دوبوار مثال آوردید، درست اصل موضوع هم همین است که زنها برای اجرای شماری از وظایف اجتماعی زن ساخته میشوند، البته همان مفهومی که در اجتماعات بشری بیشر از همه قابل تفهیم است.اما در کشور های شرقی در کنارواژه « زن» کلماتی مثل مظلوم، عفیف، بردبارو... زیادتر معمول اند که در اینجا برای زن حدودی مشخصتری قایل میشوند و زن در همین مفاهیم مظلوم و ناتوان کاملن گم میشود.منتقدین شعر زنها هم در جاهایی همین موارد را نادیده نمیگذارند و بیشتر براینها تآکید میکنند.مثلن وقتی سالهای پیش از امروز در دهه نود شاعر عزیز بهار سعید شعرهایش را با مردمش تقسیم کرد، موجی از اعتراض ها را از جامعه ی مردانه و از میان مردان گویا منتقد شنیدم که ارزش و اهمیت این اشعار را تا مرزهای خیلی پایین خواستند که سقوط بدهند؛ اما خوشبختانه نشد.

شعر بهار سعید در همان موقفی قرار گرفت که شایسته اش بود.

به این دوبیتی زیبا از بهار جان سعید توجه کنید:

یک بوسه گرفت و برد لب های مرا

ازبستر من ربود شب های مرا

 ترسم که اگر تنم بدستش برسد

 تاراج کند صبر طلب های مرا

آیا این دوبیت از زبان یک مرد هم نمیتواند باشد؟ آیا در اینجا چرا باید ما جنسیت را مطرح کنیم؟

این دوبیتی زیباست و از هر دلی و لبی که شنیده شود، برجاست.

سخن کوتاه تراینکه دراین اواخر اصطلاحات شعر زنانه و مردانه را که از قبل هم معمول بود یکبار دیگر تازه کرده اند و صیقل میدهند؛ موردیکه قطعن نباید در عرصه ی ادبیات مطرح شود.درست است که زنان بینش خاص خودرا بیان میدارند؛ اما آیا میشود که به شعر های سعدی و حافظ هم شعر مردانه بگوییم و یا در عصر امروز به شعر های افسر رهیبن، بیرنگ کهدامنی، شاملو، شریف سعید و... بگوییم که شعر هایشان مردانه اند؟                                                          اینجاست که برای من خیلی سوال برانگیز است که چرا وقتی زن میسراید برایش مرز تعین میشود؟                                             من که خودم خوشبختانه یک زن هستم وشعر میسرایم، به شعر اعتقاد دارم اما به زنانه و مردانه بودن نه. عزیزمن! فکر میکنم شاعر همان انسانی که است، اگر بنویسد، روح خودش را در شعرش جاری میسازد و روح نسلی را که شاعر از همان نسل است به نسل های دیگر میرساند.شاعر از مرز جنسیت میگذرد و بنام انسان مینویسد. چشم و روان مردم خود و بشریت میشود و « آن را که یافت می نشود» مینویسد.بنابرین زن بودن و مرد بودن در شعر اهمیتی ندارد، مهم اینست که آیا شعر در کلماتی که ارائه شده، جان گرفته و شعر است یا خیر؟.

بانو فضل عزیز! اگر به عنوان یک منتقد به شعرهای خودت نگاه ژرف داشته باشید . چند فیصد درمیابید که شعرهای شما دنیای زنانه خود را دارند؟

من با تمام عشق و مهریکه به شعر هایم دارم و مثل دو فرزند گلم دوست شان دارم، به بسیار راحتی آنسوی دیگر شعر هایم که ضعف هایش باشد را هم میتوانم ببینم.

شعر های من دنیای زنانه داشته باشد یا خیر؟ مشکل است که تفکیک کنم.

اما شعر های من یک نادیه ایرا در برابر آیینه ی دیده گان خواننده قرار میدهد که از زن بودن خود خوشحال است، خودش را موجود زیباوپاکی یافته و توانایی هایش را میداند.                                                                                                            نادیه ایکه از بسیار دیر های دورتر از امروز، پیش از ریزش پولهای پس از یازده سپتامبر، برای مردمش گریسته است و با مردمش شادمان بوده است، خندیده، افتخار کرده و درباب کردار هایی هم که بوی تعفن را از خاکش میاوردند، خشمگین شده است. به بسیار صراحت میتوانم بگویم که در شعر هایم خودم هستم با تمام خوبی ها، ضعف ها، شکست ها و تنهایی ها و امیدواریهایم.                                                                                                                                                                               شاعرعزیزبانو فضل! به آثارارزش مند شما ،تا حدودی آشنائی دارم. اگرممکن باشد لحظۀ درباره کارهای جدید تان بگویید؟ . بعد از مجموعه های " پرنیان خیال" و "جوانه های سبز غزل" در این تازه گی ها مجموعه ی سوم تان بنام " ابر ها بر شانه" هم چاپ شد، که واقعاً بی نظیراست.

تشکر میکنم خانم نظیری عزیز.

بلی منهم از چاپ و صحافت مجموعه ی« ابر ها بر شانه» خیلی راضی هستم و خوشحالم که به کمک دوست شاعرم آقای عاصف حسینی که این مجموعه را ویرایش کردند و هنرمند عزیز آقای وحید عباسی که جلد کتاب را زیبا طراحی کردند، سرانجام امسال در نوروز خجسته و مقدس مان، منتشر شد.                                                                                                            بجا خواهد بود اگربپرسیم که علاقه مندان سروده های شما ازکدام نشانی می توانند مجموعه تازه " ابر ها برشانه " را بدست آرند؟       من با تجربه های نه چندان خوبی که داشتم از فروش دو مجموعه ی قبلی ام. اینبار زحمت تکثیر کتاب را   به همسر دوست عزیزم آقای ویلهلم دیدل که خود نویسنده ی بسیار بزرگ آلمانی هستند، سپردم. و عزیزان من این کتاب را از نشانی پایانی میتوانند دریافت کنند و مطمینم که از داشتنش لذت میبرند

http://www.buchfreund.de/results.html?used=1&sS=13410.&q=Fasel

 ویا به این ایمیل بنویسند

info@der-laden-koetzting.de

شیرین نظیری:

شاعرمهربان بانو فضل! منتقدین ؛ زن شاعر ونویسنده را به نداشتن تجربه ی اجتماعی محکوم می کنند وعلت ناکامی زنان خالق آثار ادبی را؛ بودن در محیط خصوصی وخانه می دانند.

نظرشما درین باره چیست؟

اگر این مورد را کلی بگویند قطعن درست نیست، زیرا امروز زنان جهان توانسته اند ثابت کنند که از امور اجتماعی هم خیلی مؤفقانه بدر میشوند وخالق آثار ادبی ارزشمندی هم هستند، مثلن در سال 1991 نادینه گوردیمیر از افریقای جنوبی جایزه ادبیات نوبل را گرفت و پیش از او هم زنهایی بوده اند که جوایز نوبل ادبیات را گرفته اند؛ حالا من خیلی دور نمیروم، در سال 2007 هم دوریس لیسینگ از بریتانیای کبیر که در کرمانشاه ایران متولد شده است، نیز جایزه نوبل ادبیات را گرفت و هرتا میولر از کشور دوم من آلمان که در سال 2009 جایزه ادبیات نوبل را گرفت؛ اینها مثالهای کوچکی نیستند.واگر در عرصه شعر فارسی این ادعا را قید کنیم، بازهم برخلاف آنرا متوجه میشویم.

«تولد دیگر» فروغ فرخزاد شاهکار است و نه غیر از این.به شعر های سمیمین بهبهانی توجه کنید، به شعر های اخیر بهار سعید دقت کنید، از اینگونه مثالها کافی اند؛ ولی فراموش نکینم که زنان در اکثر کشورهای جهان با پدیده ی خیلی سهمگین مردسالاری مؤاجه بوده اند و همین اجتماعات خیلی همبسته ی مردانه اند که تلاش کرده اند و میکنند تا کارهای زنها را کمرنگتر جلوه بدهند.اما اگر تنها به افغانستان دقت کنیم، به نظر من زنان و مردان ما خود امروز به این آگاهی رسیده اند که در کنار هم و با هم میتوانند مؤفق باشند. نه تنها درعرصه نوشتن؛ بلکه در تمام امور.باید شکیبا باشیم و باور داشته باشیم به توانایی و استقامت همدیگر مان مردان وزنان سرزمین ما آدمهای خوبی اند، انسانهای مدنیت پذیر وصادق. فقط روزگار است و حاکمیت جنگ که به ما چهره بدی داده است.من سالهاست که در رادیو هستم وبا رسانه های برون مرزی ما همکاری دارم.چنین ادعا هایی کاملن بی اساس را خیلی شنیده ام وبیش از همه این نوع ظلم را از مردان درس خوانده ی افغانستان بیشتر حس کرده ام. البته با تآکید بگویم که نه از همه؛ بلکه هستند تعدادی که مثل زخم ناسور فقط به دیگران هم میخواهند سرایت کنند و درد خلق کنند.اگر به مردان روستایی ما فکر کنید که چقدر با مهربانی و صفا و حرمت گزاری با زنان برخورد میکردند، با تمام نواقصی که از سنت ها و رابطه های دیگر، هنوز در خون داشتند... این آدمهای خشن که مطبوعات از مردان ما تصویر میدهند، کل جمعیت مردان و انسانهای سرزمین مارا نمیسازند. بادریغ حتی در باغ وسبزه زاران هم سطل های اشغال وجوددارند واکنون تعفن همین زباله هاست که مشام مارا میازارد. اینکه زنان هموطن ما کمتر در اجتماع هستند و نقش کمرنگی را در ادبیات داشته اند، با دریغ باید بگویم که مردان ما هم نقش چندانی نداشته اند و آن اثرگزارایرا که باید میداشتند نداشتند و ندارند.بنابرین ما میتوانیم بگوییم که راه خیلی دراز است؛ ولی نارسیدنی نیست.باید شهامت داشت و باید در باب آن مواردی که امروز در تمام امور برای ما سد شده اند، با جسارت پرداخته بتوانیم و به مردمی که درس نخوانده اند، یاد بدهیم که هر میراثی نمیتواند زیبا باشد، میراث هایی اند که حتی سبب قتل و کشتار میشوند، آیا باید دودسته بدانها بچسبیم؟

در نهایت شرین جان نظیری عزیز! من زنان خلاق را در سرزمین خودم ناکام حس نمیکنم بلکه حتی بسیار مؤفق هم میدانم و این استدلال هیچ مبنایی ندارد که گویا زنان بنابر نداشتن تجربه اجتماعی توان خلاقیت ندارند...

نظیری: پس به این ترتیب چرا اینقدرساکت وخموش هستیم؟

فکر نمیکنم که زنان تنها جمعیت خاموش باشند، امروز نیم بیشتر نفوس افغانستان سکوت اختیار کرده اند و تماشاگر اند.در بیرون از مرزهای افغانستان و دردرون افغانستان... عوامل زیادی اند که دلیل این امر اند، یکی اینکه آن عشقی را که شماری از مردمان ما به وطن ابراز میدارند در واقعیت امر نسبت به وطن خویش ندارند.منسجم نیستند و تا حال در قرن بیست و یکم هم حتی توان آنرا در خود نمیبینند که با این چند تا ملاچه تصفیه حساب کنند.در جمع زنان ما هم مهمترین مورد منسجم نبودن ماست و دوم اینکه زنان ما هنوز مستقل فکر کردن را نیاموخته اند و به اندیشیدن آزاد خو نکرده اند.هر گونه که همسران آنها ویا برادر و پدر آنها فکر میکنند، زنان هم اکثرن همانگونه میاندیشند.نکته ی دیگر، کمرنگ بودن فرهنگ کتاب خوانی در میان زنان است، من خیلی از زنان را میشناسم که از صبح تا شام فیلم تماشا میکنند و روز خودرا میگذرانند؛ اما ده دقیقه کتاب نمیخوانند.ما هسته های خلاق اندیشه نداریم و حلقاتی که بدون حرص و آز به همدیگر فکر کنند.

آخ! مشکلات زیادی هنوز در راه ما هست.

به قول حافظ بزرگ:

همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم.

به عنوان آخرین کلام ؛ اگر شما پیشنهاد و یا انتقادی برای دست اندرکاران آوای زنان افغان وهمچنان گفتنی به خواننده گان عزیزی آوای زنان افغان داشته باشید بفرمائید؟

عزیزم! با اینهمه زحمتی که خودت میکشی، فکر میکنم برای انتقاد از کارهای خودت من خیلی دست خالی ام و کم دارم.

من جای انتقاد ستایش دارم از کارهاییکه تا حال انجام داده اید.

باور دارم که آوای زنان افغانستان روزی این تجربه ها به یک نشریه خوب روشنگر مبدل خواهد شد و همین حال من مبارک باد میگویم.اماگفتنی من به بانوان عزیز فقط اینست که شکیبا باشند و ترس را از صفحه ی زنده گی خویش با تیزاب پاک کنند.من دوستی دارم در آلمان همنام خودم... نادیه جان قانع.زنی که از نخستین پله های کار به بالا رفت و امروز یکی از با نام ترین زنان هموطن من در آلمان هستند.به زبان آلمانی کتاب نوشته اند، صاحب شرکت بسیار مؤفقی هستند، مادر دو فرزند هستند و به پاس کارهای ارزشمندی که انجام داده اند تا حال جوایز زیادی را از آن خود کرده اندکه یکی از این جوایز، جایزه شایستگی جمهوری فدرال آلمان است که یکی از معتبر ترین جوایز این کشور به شمار میرود.در ضمن اگر اجازه باشد، شاید منهم یکی از آنهایی بتوانم باشم که برای آنها الگو شوم.من تنها در آلمان با دو فرزندم سالها زنده گی کردم، وقتی نوشتم و ادعای بودن کردم، تشویق شدم، دوستم داشتند، بر کف دست بلندم کردندو اما شماری هم آزارم دادند، سرزنشم کردند، توهین و تحقیرم کردندودر اذیت من کوتاهی نکردند.ولی من نترسیدم زیرا خودم باور داشتم.امروز ژورنالیست هستم، مینویسم، صاحب سه کتاب شعر هستم. یک کتاب نوجوانان را برای انستیتوت گویته برگردان کردم و چاپ شده است، دو سی دی خوانش شعر دارم. رییس اتحادیه پژوهشی " انیتسیاتیف سوکونفت فیور افگانستان" یا اتحادیه « ابتکار عمل برای آینده افغانستان»، هستم و در بخش مطالعات تروریزم با همکاران دیگرم فعالیت دارم و... بنابرین به گفته ی بزرگان شرط اول توانستن، خواستن است.

ویک گپ دیگر را ناگفته نمانم که عزیز همزبان و هموطن من! خیلی دوستت دارم در هر کجای افغانستان عزیز که هستی و از هر کجای آن خاک زخم خورده که باشی، در قلب خود جای پاکی برای توساخته ام و هرروز با عشق صیقلش میدهم.و از خودت هم بانو شیرین جان نظیری بسیار گل و مهربان هم سپاس و تشکر. این محبت خودت دلیل شد تا من پراگنده هایی از دلم را با عزیزانم در میان بگذارم. قربانت.

بانو نادیه فضل شاعرآزاده، خوش صدا و توانا ممنون تان ؛ عمر تان دراز، راه تان سپید و آثارتان جاویدانه باد!    پایان

  گفت وگو با حمیرا ثاقب مسول

شبکه ی نگاه زن

شیرین نظیری

بلاگ آوای زنان افغانستان درراستای معرفی زنان سرشناس افغانستان، اینبار گفت وگویی را با بانوثاقب یک تن ازفعالین زن انجام داده که آنرا درادامه ،فشرده زنده گینامه می خوانید

فشرده زند ه گینامه:

حمیرا ثاقب هستم فارغ التحصیل روانشناسی ازدانشگاه کابل. ژورنالیزم را بصورت عملی در سال 1378 آغاز نمودم، در نشریات مختلفی قلم زدم و در راستای موضوعات زنان مقالاتی نگاشته ام. مسوولیت های متعددی را در کشور سپری کردم. فعلا مسوولیت شبکۀ نگاه زن را دارم که تحت این مجموعه سایت خبری و مجله نگاه زن نیز فعالیت می نماید. عضویت کمیته مشارکت سیاسی زنان افغانستان را داشته و بخاطر حقوق میلیون ها زن در کشور مبارزات آزادیخوانه نموده ام. فریاد من فریاد هزاران زنی است که در خشونت های مختلف در کشورم مصدوم و یا جانشان را از دست میدهند.

پرسش: وضعیت حقوقی زنان افغانستان را ، دردهه اخیر چگونه ارزیابی می نماید؟

جواب: ده سال گذشته برای زنان افغانستان همراه بود با تجربه های جدید و رویدادهای متفاوتی که گاهی افتادن ها را در پی داشت و گاهی هم پیروزی ها و پیشرفت ها، اما موضوعی که لازم است به آن بصورت جدی نگریسته شود میزان توقعات زنان افغانستان از شعارهای داده شده و همچنان کمک های جامعه جهانی در بخش زنان بوده است. ما در کنار اینکه میبینیم به زنان فرصت های گوناگون داده شده است ولی بی تفاوتی ها و خشونت ها ي بی رویه را نیز مشاهده میکنیم. در کنار هر مرهمی زخمی نیز دیده شده است در مقابل حیات و زندگی هر زنی جان زنی دیگر نیز بیرحمانه گرفته شده است. نمیتوانیم بصورت قطعی ادعا کنیم که زنان به آرزوهایشان مبنی بر برابری دست یافته اند، هر چند منکر پیشرفت های بوجودآمده نیستیم اما این پیشرفت ها در مقایسه به نگاه و حمایت جامعه جهانی بسیار اندک بوده است. پروژه های زیادی برای زنان در طول ده سال گذشته در قالب موسسات غیر انتفاعی که عمدتا مردان مسوولیت شان را داشتند صورت گرفته است اما كارها و فعاليت هاي این موسسات و انجوها صرفا ابعاد نمایشی به خود گرفته و با ایجاد برخی کورس ها و ورکشاپ ها پول های گزافی به جیب تاجران حقوق زن ریختانده شد که زنان نه تنها از آن مستفید نشدند بلکه نگرشی منفی نسبت به این موسسات پیدا نمودند. اما بودند و هستند موسساتی که بصورت متعهدانه در طول ده سال و حتا قبل از به زنان خدمات صادقانه نموده اند. زنان در طول ده سال گذشته در حکومت، پارلمان، بخش های نظامی و امنیتی، بخش های فنی و تخنیکی و بسیاری از نقاط حضور پویا و خوبی داشته اند که ما اکنون پس از ده سال میبینیم که نسل کنونی افغانستان امیدواربه آیندۀ روشنتری هستند.

 پرسش: برخی کشورهای حمایت کننده ی افغانستان و همچنین شماری از رسانه های غربی مدعی هستند که در رابطه به حمایت قانونی از زنان کاری صورت نگرفته وعملا" زنان این کشور،درمشکلات فراوان دست وپنجه نرم می کنند .نظرشما درمورد این ادعا چگونه است؟

جواب: این را باید قبول کنیم که برخی حلقات و طیف ها در افغانستان سنتی و با افکاری بر خلاف آزادی های معمول برای زنان هستند،

هستند مردانی که در این سرزمین زن را  بعنوان یک ملکیت و جزئی از دارایی های زندگی خود به حساب می آورند؛ در بسیاری از موارد با گذاشتن عنوان "ناموس" هر گونه استقلال و ابتکار عمل را از وی سلب مینمایند حتا رییس جمهور کشور آقای کرزی متاسفانه در نشستی که اخیرا با مردم ولایت هلمند داشته اند از عدم روی صحنه آوردن همسرشان سخت میبالیدند و افتخار میکردند. در قسمت سوال شما باید بگویم که هیچ ضرورتی به ادعا های رسانه های غربی ضرورتی نداریم بلکه عملا زن ستیزی را در اشکال قوی و آنهم در خانۀ ملت افغانستان مشاهده میکنیم. مخالفت تعدادی از وکلای محافظه کار در پارلمان افغانستان با قانون منع خشونت علیه زنان این پیام را میرساند که جامعۀ ما هنوز در گروگانگیری های عده ای سنت گرایان محافظه کار است که هر قدمی در راستای رشد و غنامندی فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی زنان را بعنوان یک جرم و عمل نابخشودنی می پندارند و آن را از آدرس های دینی جزئی ازالحاد و کفر تلقی میکنند در حالیکه تفسیر اسلام از حضور زنان صورت دیگری دارد که بر خلاف این مدعیان می باشد.

پرسش: در حال حاضر خشونت خانواده گی درافغانستان به صورت گسترده و حاد موجود است، شما عوامل خشونت های خانواده گی را؛ در چه می بینید؟

جواب: یکی از عوامل عمدۀ این رخدادها عدم فرهنگ سازی در خانواده ها است. بی سوادی و عدم دسترسی به دریافت معلومات حقوق زوجین از دیگر عوامل این گونه خشونت ها است. بیشترین خشونت ها در افغانستان خشونت های خانواده گی است، در بسیاری از خانواده ها لت و کوب کردن بعنوان یک پیش شرط و اساس مستحکم بودن خانواده ها به حساب می آید که این پدیده میتواند باعث شود که زنان از نگاه روانی خود را ضعیف احساس نموده و در مقابل هر خشونتی از خود مقاومتی نشان ندهد مخصوصا اینکه این نگرش نه تنها در افکار همسر بلکه نسل به نسل انتقال و وابستگان این زوج این قانون غیر انسانی را بپذیرند و حتی برخی دیگر از همجنسان این زن چون مادر، خواهر، خاله و عمۀ شوهر نیز در سرکوب این زن همنوایی می کنند که این مسئله سبب میگردد تا زنان از آسیب های بیشتری در دورن خانواده ها برخوردار گردند.

پرسش: ازآنجاییکه جامعه ما یک جامعه مرد سالاری است.اکثراً تلاش ها به این صورت می گیرد که تمام احادیث به نفع مردها تفسیرشود، تمام قوانین به نفع مردها بچرخد وهمیشه حق بانوان زیرپا گردد. شما چه راه کرد های را برای بهبودی وضعیت زنان پیشنهاد می نماید.؟

جواب: طبعا یگانه حربه و دستاویز بسیاری از زن ستیزان سنت گرا متوسل شدن به احادیث و آیاتی است که در آن منافع مردان بیشتر وضاحت داشته باشد. از اینرو در بسیاری از جوامع اسلامی زنان با ایجاد یک موجی به نام فمینیسم اسلامی به مقابله با اینگونه استفاده جویی ها رفتند. فمینیست های اسلامی تلاش کردند تا با تحقیق و پژوهش های گسترده در مقابل آیات و احادیث مردانه، آیات و احادیث زنانه را نیز پیدا نموده ، تفسیر کرده و آن را بعنوان سپری دفاعی در مقابل زن ستیزان استفاده نمایند. طبعا سوره ای نور، نساء و برخی آیات دیگر در قرآن مشخصا حقوق و وجایب زنان را به تعریف گرفته و در بسیاری از جهات برابری و مساوات را نیز مشخص نموده است.اما باید زنان افغانستان چون در یک کشور شدیدا مذهبی به سر میبرند باید آگاهی های اسلامی خود را بالا برده و در مقابل این حربه های موضوعات دفاعی خود را جستجو کنند. زنان باید در اجتماعات و جلسات خود آسیب شناسی نموده و با حضور متحدانۀ خود تمامی این حملات را علیه زنان شناسایی و بصورت قوی آن را خنثی نمایند.

پرسش: درجریان یک دهه ؛مشکلات دوشیزه گان درخانه مادروپدرها به وخامت گراییده است. دربرخی حالات این ناهنجاری ها سبب کشته شدن - خود کشی وحتا فرارازمنزل گردیده است .  برای اینکه ازینگونه ، قربانی دادن ها تا حدودی جلوگیری بعمل آید.حکومت ووالدین چه حقوق وامتیازی را باید؛ به این گروه جوان اما ؛ تحت ستم جامعه واگذارشوند.

جواب: نسل کنونی آنهم در دورۀ شکوفایی تکنالوژی نمیتوانند محدودیت های زمان های گذشته را قبول نماید. ما با فضاهای متعدد اجتماعی در انترنت، حضور گستردۀ رسانه ها و مخصوصا تلویزیون ها نمیتوانیم دوشیزه گان را کنترول کنیم. در اینجا لازم است تا با آموزش دهی و اطلاع رسانی از چگونگی ورود به دنیای مجازی و حقیقی آنان را از خطرات احتمالی آگاه سازیم؛ به آنان اجازۀ حضور در فضاهای سالم داده و حس استقلالیت را در آنها بارور کنیم. آنها باید متوجه این نکته شوند که ما به آنها اطمینان داریم. در شرایط امروزی و با موجودیت ابزارهای پیشرفته ای چون موبایل و انترنت و دیگر وسایل ارتباطی بسیار مشکل است که کسی را با سخت گیری های دیکتاتورمآبانه  وادار به انزوا از محیط ماحولش نماییم اما میتوانیم با دوشیزه گان و دختران جوان به مانند دوستان خوب و مطمئن همنوایی نموده و آنها را در مسیر پر خطر و دشوار زندگی همرایی کنیم.

پرسش: ماده 54 قانون اساسی کشور، دولت را مکلف به حمایت از خانواده ها می کند، دلایلی را که دولت درین راستا ،همیشه بسیاربی توجه بوده وسهل انگاری نیزنموده ؛ در چه می بینید؟

جواب : دولت همیشه قانون را برای مرعوب ساختن گروه ها و طیفهای مختلف به کار میبرد اما در دیگر مواردتوجه چندانی به آن نمینماید. دلایل زیادی براین بی پروایی وجود دارد. مجریانی حکومتی عمدتا با تخصص و درایت وارد این دوایر نمیگردد و افراد بر اساس روابط شخصی و در نبود یک دانش مسلکی به کار گماریده میشوند. اگر قانونی هم قرار باشد تطبیق گردد یک عمل غیر قانونی خود تبدیل به یک قانون میشود و مشکلات زیاد دیگری را به بار می آورد.اما مشخصا گفته میتوانم که بیشترین این قانون ها صرفا نمادین بوده و برای اقناع افکار عامه تهیه شده است ولی جنبۀ تطبیقی آن یکی از آرزوها به شمار میرود.

پرسش: دردوایرحکومتی وغیرحکومتی تبعیض شدید علیه زنان وجود دارد به نظرشما چطورمیشود،علیه این پدیده نرم ؛ برای برابری حقوق زنان مبارزه کرد؟

جواب: نه تنها تبعیضات علیه زنان در ادارات موجود است بلکه خشونت ها نیز در بسیاری از ادارات موج میزند، درخواست های غیر قانونی از زنان، دور نگاه داشتن آنها از حقوق و امتیازات، استفادۀ بیش از اندازۀ کاری و دیگر موارد از عواملی است که زنان در ادارات با آن مواجه اند. بسیاری از زنان در مقابل سلایق شخص آمرین خود قرار میگیرند و در بسیاری از موارد در صورت نپذیرفتن توقعات شخصی یا از کار برکنار و یا اینکه از امتیازات مادی و معنوی داخل وظیفه محروم میشوند. اما زنان در مقابل این گونه خشونت ها بخاطر حفظ آبرو و حیثیت کمتر موضوعات را علنی یا افشا میسازند به همین خاطر این خشونت ها به همان شکل گمنام و ناپدید میشوند.در رفع این مشکلات میتوان که زنان در هر اداره از خود تشکیلاتی داشته و بخاطر حقوق کاری شان بایستند و حق شان را مطالبه نمایند و در صورت پدیدار شدن خشونت های نرم بصورت متحدانه عمل نموده اقدام قانونی نمایند و همچنان میتوانند در مناصب بالای حکومتی خود را کاندید نمایند.

پرسش: ازآنجاییکه هم اکنون درکشورهمزبان ما "تاجکستان" زیست دارید.ازروابط تان با زنان ونهاد های حقوقی زنان بگویید همچنین اگر امکان داشته باشد نمونه چند ازچهره های شهیرزنان را نام ببرید؟

تاجكستان نيز يكي از كشورهاي همزبان ما هست كه اشتراكات تاريخي و فرهنكي زيادي با مردم ما دارند وزنان اين كشور نيز مشكلات  خاص اجتماعي خويش را دارند وبا نهادهاي حمايت از زنان نيز در ارتباطات فرهنكي خويش در   قالب برنامه هاي فرهنكي داريم  از زنان سرشناس و مبارز ميتوان به خانم كلرخسار و خانم حور الانسا علی زاده اشاره كرد كه هر كدام با فعاليت هاي خويش تلاش كردند تا با خشونت هاي موجود در اين جامعه مقابله نمايند

پرسش: چشم اندازآینده را در راستای رعایت حقوق زنان افغانستان ؛پس ازسال 2014 چگونه می بینید؟

جواب: بدون شک سال 2014 یک پروژۀ تبلیغاتی سیاسی است که کوشش میگردد تا آن را خطرناک،  وحشت آفرین و غیرقابل تحمل جلوه دهند. به همین خاطر بسیاری از هموطنان مان بخاطر گریز از این سال جنجالی از افغانستان به مقصد یک کشور دیگر خارج شوند.باید بگویم که تا سال 2014 هفت ماه در پیش رو داریم، در افغانستان همچنان مردم به ساخت و ساز ادامه میدهند، تجار و سرمایه داران به تجارت شان پرداخته و دیگر کشورها نیز فعالیت های سیاسی و مددجویانۀ شان را تداوم میدهند.اما در رابطه به زنان میخواهم یک نکتۀ مهم و اساسی را بیان کنم و آن این است که زنان نباید مبارزات شان در رفتن و ماندن کشوری و یا گروهی قلمداد کنند. هیچ کشوری و یا هیچ حمایت کننده ای نمیتواند در سالیان دراز در افغانستان بماند بنابراین این زنان هستند که باید بکوشند و آینده را در هر نظامی که باشد از آن خود کنند. باید باور داشته باشیم که حق را نمیدهند بلکه حق گرفته میشود. فکر میکنم سال 2014 برای زنان یک سال مهم و پر مخاطره است سالی است که زنان باید بصورت جدی به پا خیزند به مبارزات مدنی و حقوقی خود ادامه دهند. هر چند برای زنان خشونت دیده در طول این ده سال همواره 2014 بوده و هیچگاهی نا امید نشده و زندگی خود را همچنان پس از آن نیز ادامه خواهند داد.

درفرجام اگرپیامی به زنان افغانستان داشته باشید. لتفن " لطفا" بفرمایید.

در نهاد هر انساني نيازبه آزادي و آزاده كي و ارج نهادن به آن نهادينه شده است و براي رسيدن به آن تلاش و مبارزه ضرورت هست و تغييردادن يك فكر و انديشه به زمانهاي زيادي نياز دارد و زنان افغانستان نيز بايد بكوشند برزمند و متعهد و مقاوم باشند تا باشد به حقوق انساني خويش دست يابند.

بانو حمیرا ثاقب ؛ از وقتیکه در اختيارم گذاشتيد تشکروسپاس فراوان نموده  سلامتی و موفقیت بیشماردرامورکاری وزنده گی شخصی برایتان آرزومینمایم.

پایان

 شعر صدای رویش ثانیه ها در شبکه دریافت ها و احساس ماست. شعر آیینه گی ضمیر ماست در پالایش یافته ترین صورتش. شعر ثبت حضور ما روی جاده هستی است.  شعر تنفس بین دوسطر است.

- خانم دستگیرزاده سلام ، نخست ازهمه چی بهتر معرفی نامه ء از دست نویس خود تان برای خواننده های فصلنامه بانو ، داشته باشیم.

- سلام و درود بر شما و خوانندگان این سطور، روز گاری پیش از این کسی از بزرگ بانوی نامی زبان فارسی ،دری فروغ فرخزاد ،همین پرسش را پرسیده بود جواب شاعراین بود که این مهم نیست بلاخره آدم از پدر و مادری در جای تولد یافته درس خوانده وکار های انجام داده . من که شاعری بزرگ نیستم  بر عکس  این پرسش را مهم میدانم و نقش پدر و مادر را در شکل گیری شخصیت بسیار با ارزش میدانم . من سعید سعادت داشتن پدر و مادری بودم که تا ابد شکر داشتن شان را نمیتوانم ادا کنم. پدرم الحاج غلام دستگیر خان که هم دانش آموختۀ مکتب خصوصی (مکتب خانه و مسجد) و هم آموزش دیدۀ مکاتب رسمی  تا سطح لیسانس بودند ( میدانم که برای مفرد غایب باید شکل مفرد فعل را استعمال کنم اما با مادر و پدرهمیشه به صیغه جمع  مخاطب یعنی شما  گپ زده ام نمیتوانم در بارۀ شان  به صیغه مفرد غایب حرف بزنم.بگذارید همین جا از معرفی خود کمی فاصله بگیرم و بگویم که نکته ی بسیار جالب این است که ما این نوع دستور زبان را در زبان محاوره تمام لهجه های فارسی داریم و اما هنوز از هیچ لهجۀ  وارد دستور نوشتاری زبان نشده است. در خیلی از فرهنگ مثل فرهنگ ما و  فرهنگ اروپا با بزرگان دینی و دولتی و اشخاص  بیگانه با صیغه جمع مخاطب حرف زده میشود با این تفاوت که  در فرهنگ ما   پدر و مادر ،  چهره های سیاسی و دینی ، بزرگتر ها (از نگاه سن) اشخاص ناشناس هم  شما خطاب میشود.                                                                                                                                                                           این خطاب تنها در مورد  بزرگان دین و دولت وارد نوشتار شده و حتی سوم فرد را هم داریم : پیامبر فرمودند یا شاه امر کردند  اما در سایر موارد  درسوم شخص  مفرد باقی میمانند. این همه گفتم تا بگویم  من از همین حالا اجازه  اینرا به خود م میدهم تا مادر و پدرم را به همین صیغه ارادت و احترام  در سوم شخص جمع یاد کنم.                                                               باری از پدر میگفتم ، پدرم شعر های می سرودند من وقتی کتابچه شعر شانرا به مهمان ها نشان میدادم  و پدرم  را حجب عجیبی فرا میگرفت . مادر م عزیزه خدیجه فیضی آموزش خانگی  داشتندو هم مادر و هم پدرم از مادر کلان های شان که بی بی آتون بودند درس خانگی گرفته بودند. باید بگویم که  بی بی آتون ها بانوان با سوادی بودند که بچه های محلۀ شانرا به شکل رضا کار درس میدادند. مادرم مثنوی خوان بودند یعنی درس های خانگی را تا سطح خیلی بالایی آموخته بودند آنچه در مادر و پدر خیلی زیبا بود هستی یافتن این مجموعه آموزشی ادبیات کلاسیک فارسی  در زندگی و مراودات روزمرۀ شان بود. مادرم مثلا وقتی با زن همسایه حرف میزدند ،سعدی را در کنار شان احساس میکردند و به یاد می آوردند  که شاعر در باره حقوق همسایه  چه گفته است و یا در تمام اوقات مولوی را در ذهن خود داشتند و پدر نیز همیشه کنش ها وو اکنش های شانرا با آموزه های ادبیات ما میزان میکردند. بالیدن در دامان چنین پدر و مادری که عشق چتر هستی شان بود خود سعادتی بی بدیل بود . پدر بزرگوارم مرد ارتش بودند و مادر کد بانو .  پدر هراز گاهی به ولایتی به کار گماره میشدند و مادر آشیانه را به بهار حضور پدر به درخت تازه یی با عشق می آراستند و ما جوجه های نور و نوازش بودیم. به دلیل همین مسافرت ها بود که من  در سه ولایت وشش مکتب درس خواند م کابل ، گردیز ، خوست ، هرات   بلاخره از لیسۀ زرغونۀ کابل فارغ التحصیل شدم  بعد از ختم رشتۀ اداره و دیپلوماسی دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگا ه کابل ، از طریق انجمن نویسندگان کابل ادبیات شناسی خواندم  ودرجه دکترا را از دانشگاه صوفیه  به دست آوردم. پنج برادر و یک خواهر دارم  . به قول نادر نادر پور "اکنون که در کرانۀ مغرب نشسته ام " با همسرم محمد عمر عدیل و فرزندانم هریوا نکیسا  عدیل و هژیر سینا عدیل  خود را با زندگی همگام می سازیم من در اینجا هم رشتۀ کاریابی و حقوق کار را خواندم و سالهاست که در دانشکدۀ ژورنالیزم دانشگاه اتریخت کار میکنم در این مدت کتابهای  غزل غریب غربت ، به دور آتش و دریغ ، آفتاب آواره و گزینه غزلها :هیچ نتوان گفت در پنجاه سال ، را چاپ کرده ام  . البته قبل از اینها مجموعۀ از من به نام شط آبی رهایی  از سوی انجمن نویسندگان کابل به چاپ رسیده بود . کتاب تازه ام مدت هاست آماده چاپ است باید پول چاپ را تهیه کنم. کتاب دیگری هم آمادۀ چاپ دارم که گزیدۀ از غزلیات مولاناست با مقالۀ تحقیقی که در این باره نوشته ام.

متمایل شدن ، رفتن بسوی دیار سبز سرود و سخن ، هر سرود گر و شاعری قصه و خاطری خودش را در زمینه دارد شما از متمایل شدن و گره خوردن ذوق علاقه تان با حریر سوچه شعر بگوید که چی وقت و چگونه این رابطه ایجاد شد؟

-   من با این میل زاده شدم اگر این میل نبود شاید زاده نمیشدم من برای شعر و سرود به این دنیا آمدم آمدم تا خواننده و شنونده یی شعر باشم و نبضم را با ادبیات کوک کنم. چه بگویم ؟ صدای مادرم مرا به شعر گره زد . نگاه پدرم  مرا به شعر پیوست . انسان نخست با شعر آشنا میشود اصلا در تمام زبان ها مادران گوش کودکان را با وزن و قافیه و ردیف آشنا میسازند. در هر زبانی لالایی وجود دارد لالایی ها همه نوعی وزن دارند و قافیه در ان مشخص است. کودک ذخیره لغات اش را با این ترانه ها میسازد ، تخیل اش و آخذه های عاطقی اش  را با این لالایی ها بازشناسی میکند . لالایی ذهن  کودک را پر میکنداز حس و درک زیبایی در سخن و صدا . کودک با با این آهنگ به خواب میرود . در خواب این شعر ها در ذهن اش رسوب میکنند و شوق او را به شنیدن شعر و آهنگ آبیاری میکند. اگر متوجه شده باشید در هر زبانی و فرهنگی نوعی بازی های وجود دارند که با ترانه اجرا میشود و حتی ریتم خواندن هر ترانه روحیه و ریتم بازی را تمثیل میکند. مثل قو قو برگ چنار  که وزن دوار دارد وبچه ها با خواندن این ترانه دور هم می چرخند اما  وزن بابه بابه ، زنجیر هاره بافتی ؟ وزن همواریست ، کودکان در یک ردیف می ایستند و اینرا می خوانند و در ختم این بازی که حرکت ها تند میشود ریتم شعر هم تغییر میکند ،  ذهن کودکان بیش از هر چیز به حفظ ترانه قادر است  این نیز رسم گسترده ایست که به کودکان ترانه می آموزانند. به این گونه می بینیم که  شعر به گونه یی از نخستین روز های آشنایی ما با زبان وارد ذهن ما میشود . کودک در میان گویش های رنگارنگی که میشنود به گویش موزون و مقفی بیشتر گرایش دارد. در زبان و فرهنگ ما هم اینگونه است. فرهنگ ما بیشتر به شعر وظیفه حفظ ارزش ها و پرورش ارزش ها را داده است . در کنار عوامل فرهنگی من  به دلیل علاقه سرشار پدر و مادر که روان هر دو شاد باد ، به شعر ، بیشتر انس گرفتم. از سوی هم وقتی عظمت مقام شاعرو شعر را در باور و بیان پدر و مادر میدیدم به نظرم میرسید که تنها از این دریچه است که میتوان زندگی را دید . دوست داشتم در حرف زدنم مثل بزرگسالان خانواده از زبان شعر استفاده کنم از اینرو  داستان های زیادی با نوعی وزن که فقط خودم خیال میکردم وزن است سر هم میکردم. آرزو میکردم روزی مادرم و یا پدرم  مرا نیز شاعر بخوانند. عشق عجیبی به سرایش داشتم و دارم.هنوز به همان اندازه سرایش را دوست میدارم.

- نگاه امروزی تان به  نخستین سروده های تان چگونه است و آیا آن دفترچه را با خود دارید گاه گاهی که شعرهای آن زمان را از نظر می گذارنید در مقایسه با سروده های امروزی تان آنها را چگونه ارزیابی می کنید  و اگر ممکن باشد یکی از همان سروده های نخست تانرا داشته باشیم ؟

در آغاز وقتی چیزی مینوشتم به سوی پدر می دویدم و داد میزدم آغا جان آغاجان شعر نو گفتم و بعد با صدای یک شاعر شعرم را برای شان میخواندم و قتی اشتباهاتم را نشانم میدادند به نظرم کاری سخت خصمانه میامد چنان با اعتماد میدانستم که شعرم عیب ندارد که امروز از آن همه اعتماد به نفس کذایی تکان میخورم با خودم میگفتم  شعر به این خوبی ! چرا عیب دارش میدانند؟ اینها بهانه گیریست. با دل ناراضی میرفتم و اوامر پدر و سلیقه های مادر را بر شعر وارد میکردم .میدانستم حالا شعر خوبم دیگر عیب دارشده بر میگشتم و باز به پدر میخواندمش میگفتند حالا بهتر شد . بعد برای همصنفانم که میخواندم شعر مرا و برای بزرگسالان که میخواندم اصلاح شده اش را می پسندیدند. خیالم میامد که کلانها  شعر را نمی فهمند! حالا که می نویسم به مشکل میگویم شعر گفته ام . جای پدر و مادر خالیست تا عیب هایم را بر شمارند. اما اکنون از هر دوستی میخواهم اصلاحم کند میدانم آنچه مینویسم در خور واژۀ بلند و ارجمند شعر نیست. اما در هر دو دوره یک چیز بی تغییر مانده است و آن عشق من به سرایش است.  شما که  راه در دیار سبز شعر را پیموده اید و می پیماید در این دیار سبز شما در جستجوی چی چیزی هستید ؟

- در جستجوی تشنگی ! چنان که مولانای بزرگ گفت : آب کم جو تشنگی آور به دست. من به بیان باور دارم و به قول هایدگر :انسان در زبان زندگی میکند و ...، حضور ما در این جهان به زبان وابسته است" درقرآن ، در داستان خلقت انسان وبه سجده فراخواندن فرشتگان، نکتۀ بسیار ظریفی است که حتما خوانندگان این سطور با آن آشنایند در این داستان میخوانیم که وقتی فرشتگان از سجده به دلایلی که ذکر میکنند سر باز میزنند  خداوند به انسان اسما اشیا را می آموزاند و از او میخواهد تا اسم ها را بر فرشتگان عرصه کند آنگاه چنان که خوانده اید فرشتگان او را سجده میکنند. یعنی زبان می گشاید . درک من این است که بیان انسان را سزاوار سجده ساخت.واژه در هستی انسان ، یا آیینه انسان است یا خود او ، در انجیل هم میخوانیم که در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خود خدا بود. پس من از خدا تا خود را در شعر و در این نوع بیان جسته ام و میجویم.  . به باور من شعر ما را با نهان ترین عواطف مان گره میزند. از این است که جستجو در شعر پایان نمی شناسد زیرا که عواطف ما انتها ناشناس اند . انسان در تمامی ابعادش در شعر مطرح شده است . من برترش را در این جا یافته است ، پروفیسور نیکولا گیورگیف ادبیات شناس شهیر بلغاری می گوید همه  یا قسمتی ازآنچه را که در شعر گفته میشود  در سایر انواع نوشتار باز یافته می توانیم اما باز در شعر چیزی هست که همه انواع باقی ماندۀ نوشتار به بیان نمی آیند. ببینید محتوی نوشته های  مثل نامه ها ی دوستانه ، داستان های کوتاه، حکایت ها ، نمایشنامه ، فلم ، نقاشی ، رسامی و.. خود بیان عواطف ، احساسات و اندیشه ها و برداشت های ما اند  اما  آنچه را که شعر بیان میکند بیان نمیکنند." درپرداختن به دنیای انسان ، زبان خود به لایه های گوناگونی تقسیم میشود. پس شاعر در شعر هنوز در جستجوی وسیلۀ ایست که بتواند به آن اعتماد کند که معنی درونش را به ا و بسپارد. برای سهل ساختن این جستجو مکتب های فراوانی آمدند و اسم های هم بر چیستی شعر نهادند، تا بتوانند جستجوگران هر معنایی را به مکتبی منسوب کنند . تا پرسشی مثل پرسش شما به آسانی پاسخ بیابد. اما هیچ مکتبی نتوانست و نمیتواند به تنهایی پاسخ این پرسش باشد.

به نظر شما شعر باید پیامی خاصی داشته باشد ؟

 - شعر میتواند پیام داشته باشد تا منظور شما ازکاربرد واژۀ  پیام چیست؟

و واژۀ باید را در کدام کانتکست استفاده میکنید؟

من باور ندارم که شعر بی پیام باشد. ما در عصری زندگی میکنیم که تمام باید ها در هم ریخته است شعر پیام دار و بی پیام تقسیم نمیشود  ما یا شعر داریم و یا شعر نداریم. شعر چیزی نیست که به ذوق منقد ادبی نوشته شود . یا مکتب ادبی خاصی بیاید و برای ما قالب تولید شعر بسازد و شاعر درون این قالب خود را بگنجاند. وقتی اصطلاح پیام را درهنروشعرمی شنوم یک سلسه معانی ازقبل ساخته و پرداخته شده جلوچشمم می ایستند مثل ادبیات متهعد ادبیات مردمی ادبیاتی که برای توده ها نوشته میشود که الزاما پیام  دارد.اینها مفاهیمی اند که دراین چند دهه هم شعرو داستان ما را وهم نقد ادبی ما را زیر سلطه خود دارند. اگرپیام را به مفهوم ادبیات تعهد درنظردارید بایدبه بانویی به نام دو ستال  و مردی به نام سارتر که با فاصله های زمانی متفاوتی از همدیگر می زیستند فکر کنیم که این مفهوم راوارد ادبیات ساختند. دومی که بیشتر ادبیات ما دراین اواخرازاو اثر پذیرفته است ، پدید آورندۀ نظریه ادبیات متعهد یعنی سارتر است . اینها  مفاهیمی اند که در اروپا مبنای تاریخی دارند زادۀ نیازهای فرهنگی اند ودرروند خاصی در زبان و فرهنگ  ادبی شان شکل گرفته اند. مثلا خانم دوستال میخواست  نوشتار رابطۀ متقابل ادبیات و دین و اجتماع را برجسته کند سارتر میخواست آدبیات را در خدمت مردم عادی قرار بدهد. چرا؟ زیرا که دراروپا هنربرای نخبه گان بود. درخدمت نخبگان بود در بارۀ طبقات بالایی جامعه بود .  مادام دوستال میخواهد تاثیر متقابل ادبیات و اجتماع را بر هم دیگر ببینید. زیرا در ادبیات زبان او یا این رابطه کم رنگ شده یا کم رنگ بوده هرچند اروپا قرنها ادبیات اش دینی یا اثر پذیر از آن بوده است . اما در ادب فارسی چنین نبوده است عالم دین راازعلم بی عمل وعبادت دورازاجتماع بر حذر داشته و خدا جویی را در خدمت به خلق دیده است.ادبیات ما رابطۀ بسیار روشن دین و باور های فرهنگی ماست . موثر ترین و مانا ترین اثر ادبی ما مثنوی درحقیقت ترجمه دین در متن فرهنگ ماست. این کتاب اجتماع ما را درلایه های گوناگون اش  بازتاب می دهد. ادبیات ما ادبیات زیر دستان  بوده یعنی بیشترروبه زیر دستان داشته اگر شعر وادب کاملا در خدمت توده ها نبوده باشد نه تنها پشت به آنها  نکرده بلکه پشتیبان آنها نیز بوده است . درنظر بگیرید کتاب های کلاسیک ادب فارسی را که همواره توانگران را به سبب مال اندوزی نکوهیده است و قدرتمندان را به حق زیر دستان متوجه ساخته است.  اما فرق اش با ادبیات متعهد سارتر این است که دراولی رابطه اخلاقی است ،ایدیالوژیک نیست و دومی نوعی ادبیات چپ است که به مارکسیسزم تکیه میکند و راهکار هایش را ازآنجا میگیرد. در ادب فارسی شاهنامه را درنظر بگیرید هم رخ به مردم دارد و هم در بارۀ مردم است تا جایی  که باعث شد آن داستان ساخته شود که سلطان محمود وقتی تمام کتاب را خواند براشفت که  من خواسته بودم نامۀ شاهان را بنویسد و این در بارۀ مردی به نام رستم است. در شاهنامه است که شاهی را که از مردم بریده وبه خود خواهی رسیده است ،از تخت به زیر می آورند و باز در شاهنامه است که فرزند کارگری بر شاهی مستبد و خودرای برمی آشوبد و بازهمین جاست که مردم ستم دیده دور اهنگری جمع می شوند وبه داد خواهی پرچم بر می افرازند.در شاهنامه است که زن حق و اختیار انتخاب جفت دارد در یک کلام آنچه سارتر میخواهد در شاهنامه برآورده شده است. در چهار مقالۀ عروضی هم شاه به داد و عدل فرا خوانده میشود سعدی هم در باره عدل و داد حکایت ها دارد. گذشته از اینها در هر درباری حتی رسم بر این بوده تا شیخی ، شاعری فیلسوفی و عالمی روزی دو سه پند به حاکم بدهد. این پند ها همه در باب عدل بوده است.  اما چنان که گفتم همه این گفته ها  درقالب  تفکروباورهای اجتماعی و اخلاقی است نه ایدیالوژیک و از سوی هم جریان های ادبی ما نظریه سازی نشده اند. خیلی از سوال تان دور شده باشم اما به هر حال پیام در شعر  اندازه آگاهی و اندیشوری شاعر است و درک خواننده از آن.  ما میتوانیم حافظ را شاعراجتماعی بدانیم زیرا پیام های هایش گره های بسته اجتماع را نشانه میگیرد و شاعر عارف که باز در شعر هایش جلوه های عرفانی را باز می شناسیم . میتوانیم در همین حال او را شاعر سیاسی بخوانیم با آن همه پیام های روشن سیاسی اش و هم  شاعر خوشگذرانی که از می و مستی میگوید. در زبان فارسی خوشبختی اینرا داریم که لفظ در لایه های معنایی سیالیت دارد . نبود جنسیت در واژه ها نیز از شی تا شخص معنی را گسترش میدهد. مثلا وقتی حافظ میگوید زان یار دلنوازم شکریست با شکایت این یار میتواند زندگی باشد میتواند زنی باشد میتواند پیرو مرادی باشد و میتواند خدا باشد. چون این واژه برای مرد، زن و مفاهیم معنوی کاربرد دارد. این مصرع میتواند سیاسی باشد میتواند دینی معنی شود و میتواند اجتماعی معنی بیابد در عین حالی که به راحتی عاشقانه است و عارفانه است. من در شعر در پی اندیشه و تفکر هستم .خواننده اثر معنی را در بافت های ذهنی خودش باز می شناسد . ما در سنین مختلف حافظ میخوانیم اما در هر دورۀ سنی برداشت ما از همان متن خوانده شده متفاوت است. از این است که در شعر تک معنایی مثلا شعر تعلیمی معنی پذیرفته شده در ذهن مردم را داریم که توسط شاعر پرورانده شده است اما در شعری که به نیروی اندیشۀ شاعر به وجود آمده باشد همیشه معنی و پیامی خودش را نشان خواهد دادو کار شاعر ارسال معنی و پیام مستقیم نیست.خلق اندیشه و الهام تفکر در خواننده و پذیرنده اثرش است.

- می گویند: " ارزش یک شعر هنری در آن است که خواننده خود تفکر نماید و از مسیر اندیشه خویش راهی بسوی محتوا و پیام شعر باز نماید . که کاربرد استعاره ها ، سمبولها ، تشبیهات ، و ترکیبات بدیع موجب اساسی آن به شمار می آید ". آیا شما به همین شیوه شعر می سرآید و یا کار شما شکلی دیگر ی است ؟

- بر میگردیم به تمام گفته های پیشین . پیام نوعی  انتقال معنی پسندیدۀ  شاعر به خوانندۀ شعراست. شاعر حکم های دارد و فیصله های دارد که میخواهد خواننده هایش را هم به همان معنی ها رهنمون شود. ما در ادبیات یک  نوع شعر داریم که اسمش شعر حکمی یا تعلیمی است. مثل قطعه ها و از آن میان شعر های سعدی که ما را با ارزش های اجتماع انسانی آشنا میسازد و  به تطبیق و اطاعت از آن فرا میخواند. این نوع شعر در ادبیات جهان  پذیرفته شده است و اثر گذار هم است و کارآیی عملی هم دارد. در نظر بگیرید از میان شعر های تعلیمی جهان شعر سعدی و از میان همه شعر های سعدی یک شعر از نگاه کار آیی یا فکنشن به حدی قابل توجه است که بردر ورودی ساختمان ملل متحد نقش می شود.

بنی آدم اعضای همدگرند

که در آفرینش ز یک گوهر اند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

با این پیام روشن انسانی این شعر همیشه میتواند بر خواننده اثر بگذاردو خواننده را به تفکر وادارد و اندیشه را به تعالی برساند.تفاوت  امر اینجاست که اینکار را تنها شعر تعلیمی و حکمی ما نمیکند بلکه هر نوع شعر ما چنان که قبلا هم گفتم میتواند همزمان چندین معنی را برساند. نوع دیگر که در این سال ها خیلی از آن نام برده میشود .و به آن پرداخته میشود و تقریبا تمام سیستم ارزش شناسی ادبی را زیر اثر گرفته نوع ایدیالوژیک ان است . که نخست با جریان های مارکسیستی رواج یافت و از پیام های اجتماعی به واکنش های سیاسی هم گسترش یافت و نظرش بازتاب زندگی توده ها ، مبارزات طبقاتی ، دفاع از منافع طبقه کارگر ، شورش علیه ارزش های نظام سرمایه داری ، برخورد به اصطلاح انقلابی با شیوه های تقسسیم نعمات مادی  خلاصه در یک کلام کار تبلیغ ایده های مشخصی را به شعر و ادبیات سپرده بودند که البته این ها بعد ها به دو راه مختلف رفت:  در غرب به سویی و در شرق به سویی . در این سالها،  هرآن شعری که در برابر قدرت سیاسی حرفی برای گفتن داشته باشد به مثابه شعر پیام دار شناخته میشود واما هنوز در مورد تمام جریان های متعدد شعری جهان که در این 50 سال اخیر وارد شده است در ادب فارسی نوعی خاموشی حکم میراند. من با شعر انقلابی و شعری که برنامه حزبی یا مرامنامۀ جریانی شاعرش باشد میانۀ ندارم . اما اگر همین نوع شعر را شاعری با تمام باورش  بسراید  چنان که از دل و جان او برخاسته باشد از دل و جان می پذیرم در حقیقت من طرفدار صمیمیت شاعر با شعرم نه طرفدار ادای وظیفه و وجیبه شاعر در بیان مطالبی که دیگران ازش توقع دارند. شعر من اگر پیامی دارد نشانۀ پیوند من با عینیت زایای زندگیست و اگر ندارد نیز. اما  در باره  استفاده از صنایع شعری و ارایه های ادبی باید بگویم که حضور این عناصردر شعر ضروری است. نمیتوان از اثر جادویی این عناصر بر روان و ذهن شنونده انکار کرد. درست به قوت همین عناصر است که زبان شعر از زبان عادی گفتار متمایز میشود اما استفاده از همین عناصر هم برای خود شرایطی دارد چنان که در باره محتوا گفتم در این باره هم باید بگویم که درجۀ نزدیکی شاعر با مضون ، زبانش را نیز میسازد. در غیر آن ما اصطلاح شعر مصنوع را داریم اصطلاح شعر متکلف را داریم . مردم زبان شانرا بیشتر از شعر و شعر را بیشتر از شاعر دوست دارند. حتی اگر بهترین شاعر شعری بگوید که  اندیشه و باورهای شانرا   (یعنی مردم را )   در آیینه  های عاطفه و احساس  بازتاب ندهد در گوشه یی می گذارندش و رابطه زنده با او را به رابطۀ محتاطانه و رسمی عوض میکنند. نگاه کنید به شعر حافظ و حضور او در ذهن وزبان فارسی زبان ها و منوچهری با آن زبان فاخر و الفاظ گوهر نشانش. یکی در سفر و حضر یار شادمانی ها و دلتنگی های ماست و یکی در قفسه کتابهای با ارزش ما به ندرت خوانده میشود.  نمیگویم که شعر حافظ کمتر از آرایه های ادبی بهره ور است و نه این که صنایع لفظی در بازتاب اندیشه های او سهم ندارد. بر عکس میخواهم بگویم که  او خیلی هم از این عناصر استفاده برده است نگاه کنید در بیتی که از  استغنا و بی نیازی میگوید از چه صلابتی در بیان برخوردار است.

گرچه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم

گر به آب چشمه ی خورشید دامن تر کنم

من با همه کمی ها و کاستی های کارم بدون شک از آرایه های لفظی استفاده می کنم. اما زبانم باید این عناصر را در خود اهلی کرده باشد. اینها باید در بیان من جا یافته باشند . باید این واژه ها در من زاده شوندو خوی مرا بگیرند تا بر زبانم جاری شوند. شعر من برای من زمینه نمایش قدرت من بر واژگان نیست . بلکه نمایش قدرت واژه در من است معنی های فراوانی در من می جوشند و زمانی فرصت ابراز وجود می یابند که برای وارد شدن در یک واژه اهلیت کافی پیدا کرده باشند. من صمیمیت را در شعر می پسندم شاعر کاری اگر دارد وارد شدن در اندیشه های خودش است . شاعری که نتوانسته در اندیشه های خودش خودمانی و صمیمی راه باز کند به مشکل میتواند راه به عواطف خواننده و پذیرندۀ اثرش بگشاید. مولوی را در نظر بگیرید او همه هستی اش را در واژه میریزد . او خو را هرگز شاعر نمیداند و از این عنوان می گریزد .

قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر

پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا

یا قافیه اندیشم و دلدار من

گویدم مندیش جز دیدار من

یا

تو مپندار که من شعر به خود می گویم

تا که هوشیارم و بیدار یکی دم نزنم

و زیبا تر از همه

بگیر و پاره کن این شعر را چو شعر کهن

که فارغست معانی ز حرف و باد و هوا

یا

کی شاد شود آن شه کز جان نبود آگه

کی ناز کند مرده کز شعر کفن دارد

اما وقتی که شعر همه بیت الغزل معرفت باشد  چنان که حافظ می گوید:

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است.

آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

این نوع شعر از شاعر زاده میشود اما وجود مستقل از او پیدا میکند. امروز بسیاری از ما شعر های به حافظه داریم که اسم شاعرش را نمیدانیم . بهترین نمونه اش دو بیتی ها . اینها شعر شاعر نیستند شعر خواننده اند. هر خواننده با این شعر ها در هر مکان و زمانی رابطه قایم کرده با آن  زیسته  است. این شعر ها حضور مستقل دارند. البته این سخنم به این معنی نیست که هر شعری که بدون نام شاعرش حفظ شد شعر عالی و متعالی است. بلکه منظورم  هویت مستقل شعر  است. این نوع شعر ها سبب شهرت شاعر میشوند. این نوع شعر ها معرف زبان و فرهنگ می شوند.  اما  اندازۀ بهره گیری این شعر ها  از آرایه های ادبی متفاوت است. حتی گاه در زمان خود شاعر این بهره گیری ها ناشناخته مانده اند.

- شما در سرایش شعر به چه چیزی بیشتر توجه دارید " به اندیشه ، تخیل ، عاطقه ، تصویرپردازی ، شکل ، پیام ، زبان ، ترکیبات تازه، واژه ها و یا چیز های دیگر؟

-         مجموعه همه انچه که نام گرفته اید شعر است. نمیشود شعر ی گفت بدون اندیشه چون همان بیت مولوی که پیشتر خواندم.

-         کی ناز کند مرده کز شعر کفن دارد.

شعر نمیتواند بی تخیل باشد . ارسطو یکی از عناصر متشکله شعر را تخیل میداند و شعر نمیتواند عاری از عاطفه که عاطفه از ابعاد خیلی مهم و اثر گذار شعر است . گاهی شما در شعری  تصویر پردازی  ندارید پیام اجتماعی و سیاسی هم ندارید ترکیبات هم ویژگی ندارد اما آنقدر عاطفه در آن موج میزند که آن شعر را از بر میکنید. این به عقیدۀ من به این معنی است که شعروارد عاطفۀ  شخصی شاعر شده است با احساس  او تنیده است و با زبان او نضج یافته و در نسج زبان و بیان او خود را بافته است . گاه شعر خیلی ساده است اما خیلی اثر گذار . من میکوشم شعر هایم  را در هزار لای حس و عاطفه بپرورم و مادرانه در هستی شان خود را وقف کنم . صمیمی هستم . تلاش نمیکنم دنیا را دور خودم بچرخانم یا خود را مرکز ثقل جهان ببینم . شعر را چون نیازی می بینم که روانم را تسلی میدهد دوست دارم شعرم بتواند تسلی بخش روان های باشد که از جنس روان من اند. من از آغاز هستی می آیم و تا انتها میروم در درازای این مسیر  صدایم را چون چراغی می افروزم . امیدوارم بتواند هم به قدر توان من نوری باشد . نشده که من عاطفه را فدای پیام یا پیام را فدای عاطفه یا هریک از این عناصر را فدای آن عنصری دیگری کنم. اگر شما در شعری یکی از عناصر را کم رنگ می بینید یا اصلا نمیبینید آن بی گمان عیب شعر است نه مشخصه سبکی . در شعر خودم من حضورهمه این عناصر را خیلی واجب می بینیم اگر شعر شناسی در شعر من نیمی از انچه را که برای شعر ضرور است تشخیص بدهد خوشبختم. آنچه را میتوانم در بارۀ خودم بگویم این است که هرگز پیش از پیش برای خودم وظیفه نمیدهم و هیچ بایدی برای خودم تعین نمیکنم و تا حرفی برای گفتن نداشته باشم برای شعر گفتن نمی کوشم . یعنی من نمیروم گوشه یی بنشینم تا شعر ی گفته باشم اما بار ها اتفاق افتاده که بی مقدمه سراغ کاغذ و قلم رفته ام تا چیزی بنویسم. یعنی شعر مرا به سرایش خوانده است. شاعری را می شناسم در هالند به نام اندری موراک  میگوید " میدانی حمیرا در دنیا هیچکس شاعر نیست من اگر شاعر می بودم ازبام تا شام فقط شعر می نوشتم و اخر هفته کتاب شعری چاپ میکردم . اما نیستم و هیچکس دیکر هم نیست فقط اینقدر است که شاعران موجودات خوشبختی اند که خدای شعر قالب آنها را بر میگزیند میاید و قالب شان برای دقایقی احتوا میکند حرفهایش را اززبان شاعر می گوید و می نویسد و بیرون میشود و انگاه شاعر میماند و انتظار حلول دگر باره خدای شعر"

-برای بیان یک شعر چه حالاتی باید رخ دهد تا اشعار به ذهن جاری شود ؟

همه آنچه در زندگی اتفاق می افتد قابلیت شعر شدن دارد . از ریختن یک پیاله چای بر روی فرش ، تا حوادث تلخی که جنگ ها سبب آن اند. با این همه جنگ در روی زمین  جنگ و صلح اثر تولستوی بهترین میماندو هنوز اثری دیگری نیامده تا اهمیت آن را از بین ببرد یعنی جنگ با همه عظمت اش هر روز جنگ و صلحی تولید نمیکند. کسی از عشقش میگوید و در همین راستا دوست نداریم شعر "من "شخصی را باز تاب دهد .چه بیشمار شعر های که از من شاعر حرف زده اند از عشق ها ، درد ها و شادی های شاعر و گم شده اند اما حبسیات مسعود سعد سلمان-  درد ها و دلتنگی ها وتجربیات بسیار شخصی اش را  بازتاب میدهند نه تنها مانا اند که نوعی بر انواع شعر هم افزوده اند. باز از عشق و سوز و شورش خیلی خوانده ایم اما شعر های مکتب وقوع را وحشی بافقی به نام خودش کرده است.یا حوادث سیاسی  و اقدامات حکومتی  مثلا بسته شدن در های میکده  از سوی حاکم وقت شیراز ،حافظ را به سخن میاورد.

در میخانه ببستند خدا را مپسند

که در خانه یی تزویر و ریا بکشایند

این حادثه برای شاعر دیگری یا الهام بخش نبوده یا بوده و به صلابت و استواری این بیت نبوده.

باز شاه شجاع  که در های میکده را باز میکند زمینه شعری دیگری میشود که حافظ بگوبید:

که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش

خلاصه هر موضوعی میتواند الهام بخش شاعر باشد اما هیچ حادثه به طور خود کار شعر زا نیست.  گاه این حوادث نیستند که شاعر به کمک انها به سرایش می پردازد حالات و اندیشه های شاعر است که به سراغ او می ایند تا توسط شاعر به واژه تبدیل شوند . مثلا در نظر بگیرید مولانا می چرخد و می سرایید چقدر حادثه باید در دور و بر ادمی مثل او باشد که او را این همه مست و چرخان کرده باشد؟من دو ماه بعد از سفر بی برگشت مادرم تواستم شعر بگویم روز ها را به تمام گریه کردم اما واژه برای دردم کوچکی میکرد. تا اینکه روزی رسید که درد ها واژه های شانرا یافتند و من توانستم دردم را بیان کنم همین که شعر تمام شد میخواندم و به نطرم خیلی ضعیف می آمد و خیلی ناکافی . زیرا هنوز درد از واژه بزرگتر بود و در بیان نمیگنجید. هرچند دیگران این مرثیه و مرثیه یی را که برای پدر بزرگوارم سروده ام دوستان خیلی ستایش کردند از جمله استادان زبان ما استاد باختری و ایاد ناظمی اما من هنوز هم در ان شعر ها دردم را بیان نشده می بینم. به همین گونه مناسبت های هستند که به زودی شعر شده اند مثل مرثیه یی که برای ظاهر هویدای عزیز گفتم . یا مثلا  وقتی بیماریم تشخیص شد  در همان هفته شعری برای هریوا و هژیر گفتم . شعر های که برای زن گفته ام نتیجه سالها دقت است . تا آنچه میدیدم و می شنیدم شعر شد.

آیا موجودیت خط قرمز که مجال بیان بعضی اندیشه های انسانی را از آدمهای جامعهء ما سلب نموده ، بر کار و پرداختهای شعری شما هم اثر داشته و یا دارد ؟

- من با خط قرمر به دنیا امده ام . این خط مرا حفظ هم کرده است. در این چنین جامعۀ که خط قرمزش از دور پیداست  این حقیقت هم روشن است که این خط از سوی چه کسانی برای چه کسانی کشیده شده است . اگر در خط جنسیتی ببینم این خط را مردان برای چند و چونی حضور زن در جامعه کشیده اند که تصادفا بسیار هم با خط قرمز های ذهنی خودم فرق نداشت یعنی بیان تمایلات جنسی را هرگز مهم نپنداشته ام و هستی برایم فراخ تر از این مطرح بوده است اما آنانی که این خط را برای بیان عواطف جنسیتی و تمایلات فردی شان در هم شکسته اند انسان های شجاعی اند. من هم اگر ان نیاز را احساس میکردم حتما آن را می سرودم. در وطن ما خط قرمز برای حضور وجود دارد و آن جایی است که نه بیان تمایلات جنسی که اصلا سرودن شعر برای زن ناممکن است و بیان برای زن خط قرمز است برای این مانع  و این سد تا توانسته ام صدای بوده ام و اعتراضی داشته ام. اما  در موارد سیاسی بسیار خود را محدود احساس کرده ام گاه این ترسهایم شعر شده اند و زمانی چنان در استعارات و تشبیهات و سمبول ها پیچیده شده اند که خفه شده ام. و گاه مثلا عقاید خرافی درباره حضور زن و حقوق زن در متن عقاید دینی ما مرا واداشته تا چیزی بنویسم و این سد را نیز خیلی حس کرده ام. جامعه ما به انواع نباید ها الوده است.

- آیا شما به عنوان شاعر گاهی مجبور به خود سانسوری شده اید اگر شده اید علت آن چی بوده ؟

بار ها و بیش از تصور شما، در زمان تحصیلم در دانشگاه سانسور دولتی  ما را به سانسور و خود سانسوری وامیداشت . بعدا در جامعه خودسانسوری های بود که وابستگی به سنت مسبب ان بود .همانطور که بیان کردم  گاه مثلا به خاطر عقاید شخصی و سنت ها و عنعنات  . اما دیگر دیریست که برای شعر از سانسور ها عبور میکنم. چه بیرون از ذهن من باشند چه درون ذهنم. انچه را تا حال در شعر بیان نکرده ام و در باره اش شعری نگفته ام به خاطر سانسور و خود سانسوری نیست. من همیشه شعر خودم را گفته ام حتی در زمان سانسور  در شعر های با سمبولها و استعارات و اشارات  خودم را بیان کرده ام.

- گزینش خیال شما در سرایش شعر بیشتر بطرف شعر ازاد نیمایی است و یا  قالب های کلاسیک شعر را می پذیرید و چرا؟

- شعر های که در کودکی خوانده بودم همه کلاسیک بودند من آن زمان البته فرقی میان قالب ها قایل نبودم و جز انچه را که پدر و مادر به من می اموخنتند شعر نمی پنداشتم. از همین سبب نخستین تجربه های شعری من همه در قالب های اشنای بود که در لابلای درس های خانه گی خوانده بودم . آن زمان انتخابی نداشتم . بعد تر تفاوت بین قالب ها را یاد گرفتم و میتوانستم مثنوی و غزل را از هم باز شناسم . نخستین تجربه های عیب دار من بی انتخاب شکل و قالب نوشته میشدند. بعد تر با شعر و شکل های مختلف اش  اشنا شدم بیشتر از طریق رادیو اما در انجا نامی از قالب نمیرفت میدانستم یکی شعر نو است.من ذهنم بسیار با وزن اشنا بود. وزن را  سماعی  یعنی شنیداری حس میکردم در شعر نیمایی هم که بر اساس همان عروض خلیل ابن احمد است ، من  در تفاوت طولی مصراع ها  کمبود وزن را حس نمیکردم و آنرا کمتر از غزل نمیدانستم باز همان اندیشه که شعر روی وزن سروده میشود در من بارز ترین شناسه شعر بود در جوانی در هنگام درس خواندنم در هرات بود که با وقوف بیشتر با قالب های جدید شعر پارسی آشنا شدم چهار پاره را شناختم شعر نیمایی را با کم و کیف اش شناختم و با وزن آهنگین و شعر شاملو آشنا شدم. در هرات نمونه های شعر هم فراوانتر از کابل بود. کتابهای فراوانی در میان دختران مکتب تبادله میشد درکتابفروشی شهر هم به قیمت نازلی قابل دسترس بود . در انجا بیشتر دوست داشتم چهار پاره بگویم آسان تر بود . اما بعد تر در همان آغاز هم همه شعر هایم  خودشان قالب را با خود اورده اند فکر کنم ذهن خودش ظرف اش را تعین میکند.مثلامن وقتی شعرآفرینش زن را نوشتم تابیشتر از نیمه به قالب غزل آمد و بعد خود به خود به مثنوی تبدیل شد به دست من میبود همان قالب نخست را حفظ میکردم اما دیدم خود شعر راه بیانش را جسته است گذاشتم ذهنم کارش را انجام بدهد. فقط اقرار میکنم که هنوز من به شعر آهنگین که به اساس قواعدی عروضی تقطیع نمیشود عادت نکرده ام وقتی می نویسم خیلی نا مطمین هستم بار ها از دوستانم می پرسم و بد تر اینکه تایید هیچکس هم مرا قانع نمیکند. عادت کرده ام شعر را اگر نه مقفی حد اقل موزون ببینم. اما تعین نمیکنم و حودم را محدود هم نمیکنم.

- در بین شعراء گذشته ومعاصر کشور ما کدامین آنها بهترین الگو در سرایش شعر برای شما بوده و یا می باشد ؟

- گذشته شعر فارسی چراغانی شعر است کدام یک را نام ببرم؟ از رودکی آن پدر شعر فارسی بگویم با آن بیان محکمش

دلا، تا کی همی جویی منی را؟

چه داری دوست هرزه دشمنی را؟

چرا جویی وفا از بی وفایی؟

چه کوبی بیهده سرد آهنی را؟

و یا رابعه

عشق او باز اندر آوردم به بند

کوشش بسیار نامد سودمند

عشق دریایی کرانه ناپدید

کی توان کردن شنا ای هوشمند

یا مولوی را

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو

یا حافظ وسعدی و وحشی و صایب  و بیدل و ... از نظامی و شاهکارهای داستانی اش از جامی و قصه پردازی ماهرانه اش از انصاری و مناجات های جاودانه اش از عطار ، از سنایی آن پیشرو مکتب عرفان ، از خیام و سبوی مستانۀ رباعیاتش ، از بابا طاهر عریان و جادوی دوبیتی هایش  از کی بگویم کمتر خوشم میاید؟ نه در میان این همه چراغ کی را میتوان برگزید؟ هنوز از مهستی نگفته ام از اسعد گرگانی نگفته ام از آن پاکزاد پاک رای آن شناسنامه نویس خطه ما تا ابد از پیر طوس از فردوسی بزرگ نام نبرده ام . عاشق همه هستم. هممه را دوست دارم و همیشه میخوانم. از معاصرین هم شعر های شاعران بزرگ خود مان را هم شعرای ایران را میخوانم . فکر میکنم در جوانی زمانی زیر تاثیر حافظ بودم بعدا سعدی و بعد تر رهی که مدت طولانی تری داشت بعد تر به برکت این همه دیوان درخشان که نام بردم کم کم زبان خودم را یافتم که از همان زمانها هم دوستانی که شعرم را میخواندند میگفتند بسیار حمیرایی است. شعر  خوب از هر شاعری که باشد دوست دارم. من شعر جوانان را زیاد میخوانم نمونه های بسیار درخشانی در بین شاعران جوان است که گاه دلم میشود کاش من هم مثل آنها بتوانم بسرایم.

   برای چی شعر می سرآید ؟

- برای کسی که در من می زیید و مرا به سرودن وامیدارد.برای آن کسی که صدای مرا برای ابراز هستی خویش برگزیده است زیرا حس میکنم که یکی است و در من  صدا میشود ، حرف میشود ، واژه میشود ، اشک میشود. یکی است که در من است همانی که در حافظ هم بود

در اندورن من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

همانی که در نفس های مولوی هم جا گرفته بود.

ای که میان جان من تلقین شعرم میکنی

گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم

 دیگر نمیدانم فقط میدانم که ناگزیر از گفتنم وگفتنی هر چه باشد تا او تلقینم میکند میگویم

- به نظر شما شعر چی جایگاهء در جامعهء ما دارد؟

- ما با شعر زندگی میکنیم. شاید در کمتر فرهنگی شعر دارای جایگاهی باشد که در فرهنگ ماست . ما میتوانیم زمینه های کار ایی شعر را به آسانی بازشناسی کنیم . از زمان که شروع کنیم صبح ، میان روز ها و شب هااز نگاه موارد میتوان این بخشبندی را داشت : دینی ، تعلیمی، سرگرمی ، اموزشی

از نگاه مکانی میتوان این شناسه ها را داشت

در مسجد ، خانه ، خانقاه ، تکیه خانه ها ، مراکز فرقوی و مذهبی

به خاطر کوتاهی سخن میتوان گفت که مردم مثنوی معنوی را صبح ها یا در مساجد یا در خانه ها برای عبادت و نیایش بعد از خوانش قران میخوانند همچنان شعر های حمدیه و نعتیه در مساجد خوانده میشود. در خانه ها بعد از مثنوی مردم حافظ را میخوانندو خوانش حافظ بین زنان و جوانان مخصوصا به خاطر فال بینی است .  همیشه در میان روزان که کار کمتر است مردم به خوانش شعر و تفاول دست میزنند. شبها در اکثر ولایات که حال خوشبختانه بازدر برخی ولایات این رسم احیا و  تازه میشود خوانش شاهنامه است . و قصه کردن داستان های پهلوانی . در تکیه خانه شعر های در باره بزرگان دین در مراسم مختلف خوانده میشود همچنان در خانقاه ها شعر های عرفانی با ساز و اواز و مراسم ویژه  خوانده میشود. از این همه گذشته ، مردم به حرف شاعر تقدس قایل اند و عقیده دارند که

پیش و پسی است صف انبیا

پس شعرا امد و پیش انبیا

فارسی زبان ها شاعران را بعد از انبیا می پذیرند و حرف شان را ارج می گذارند. از همین دلیل است که ارامگاه شاعران زیارتگاه مردم است و مردم از نزدیکی شاعر با خدا استفاده می برند و روح او را وسیله می سازند تا خواسته های شان برآورده گردد. در دوکان ها و موتر های مسافر بری و رستورانت ها وبر  پرده های گل دوزی ، در رو لباسی های گل دوزی شده همه جا شعربه چشم میخورد. وقتی در افغانستان بودم متوجه نمیشدم اما در این سوی جهان یادم میاید که چقدر رادیو و تلویزیون ما برنامه های شعری داشت مجله ها و نشریه های ما صفحات شانرا به شعر تخصیص میدادندو خوانندگان هم معمولا از همانجا شروع میکردند. حتی گوش دادن ما به موسیقی هم نوعی گوش سپردن به شعر است کمتر کسی را می شناسم که بنشیند و نیم ساعت رباب گوش کند. همه شعر را گوش میدهند. شعر اموزشگاه بی در وساختمانی است که هر که واردش شد بی دستاورد بیرون نمیشود . دستاوردش هم آشنایی با تمام سیستم ارزشی جامعه انسانی است فارغ از قید مکان و زمان

- تاثیر گزاری شعر بر رشد ادبیات و زبان ، نظر شما در این زمینه چیست ؟

شعر خود ادبیات است نمیتوان ادبیات را از شعر جدا دید. رشد زبان  یکسان بر شعر و نثر موثر است و رشد زبان مربوط تولیدات زبانی است. ما در تاریخ ادبیات دورۀ غزنویان را داریم این دوره دوره شکوفایی بود نه تنها شعر به اوج رسید بلکه نثر در همه انواع اش هم به بالاترین سبک ها دست یافت در این دوره نثر علمی هم رشد کرد. پس مساعد ساختن زمینه ها برای رشد زبان خود زمینه رشد انواع ادبی است چه شعر چه داستان چه نمایشنامه و چه انواع مختلط دیگر. زبان فارسی مستعد شعر است اما زبان های دیگر مستعد داستان مثلا در هالند سالانه چندین کتاب داستان سر زبانها می افتد اما کمتر کتاب شعری به آن پیمانه مشهور میشود من کمتر در میان 10 کتاب پرفروش کتاب فروشی ها دو تا کتاب شعر دیده ام اما در ایران مثلا اگر ده کتاب پر فروش داشته باشیم 5 تا یش حتما شعر است. نگاه کنید ما در دهه 60 در افغانستان چند شاعر و چند تا داستاننویس داریم این تناسب اینجا بر عکس است. زبان در اینجا خودش را به نقش های که باید اجرا کند سپرده است. مثلا زبان انگلیسی یا هالندی در باره سیاست یا تاریخ شاید خیلی شاعرانه نباشد. اما در افغانستان هنوز پر از آرایه های ادبی است. زیرا زبان مساعد شعر است. پس رشد زبان شعر میتواند بر همه انواع دیگر هم تاثیر وارد کند. همچنان که داستان بر شعر و یا سایر انواع بر همدیگر. این بحث خیلی خوبی است ترسم ازدراز شدن دامن گپ است. همین جا بسنده میکنم.

–  اگر بخواهید به عنوان شاعر تعریفی از شعر ارایه دهید به نظر شما شعر یعنی چی؟

شعر صدای رویش ثانیه ها در شبکه دریافت ها و احساس ماست. شعر آیینه گی ضمیر ماست در پالایش یافته ترین صورتش. شعر ثبت حضور ما روی جاده هستی است.  شعر تنفس بین دوسطر است.  نمیتوان از شعر تعریف علمی داد سالهاست هر کسی به شعر تعریفی میدهد یکی تعریف علمی است شعر کلام موزون ومقفی و مخیل است. در تعریف های امروزی بحث های غیر از وزن وقافیه هم میاید مثل آهنگ ایده ودانش سراینده و پیام شاعر . تعریف های بسیار امروزی که دیگر ضد هر نوع تعریف عمل میکند و خلاف هر مطلقی است هر نوع نوشتار را متن یا پاره متن می شناسد دیگر اصطلاح شعر را هم استفاده نمیکنند.اما برای من که خیلی مدرن نیستم شعر هرچند بی وزن و بی قافیه  باز میتواند شعر باشد اگر توانست عواطفم را بازشناسی کند و مرا تا لب زلال ترین عاطفه هایم ببرد

- نظر شما در بارهء شعر امروز کشور ما در کل چیست ؟

در حد حوصلۀ این مصاحبه باید کوتاه بگویم ما در کمتر دورۀ تاریخی دارای چنین تنوعی سبکی و زبانی و مکانی بوده ایم. امروز شعر ما میتواند به سه بخش جغرافیایی : افغانستان ، ایران و پاکستان ، و غرب تقسیم شود که هریک از سه گونه باز به گونه های دیگری قابل تقسیم اند. تا دهه 60 در افغانستان یک نوع همسان سازی در ادبیات به وجود امده بود ادبیات غالب ادبیات با محتوی اجتماعی – سیاسی بود و شکل غالب شکل نیمایی و شاملویی انواع دیگر شعر بازار نداشتند. نه اینکه گفته نمیشد گفته میشد اما فقط درحلقه های کوچک پذیرش داشت. اینک ما با تنوع قالب ها از یک سو و با تنوع مضامین از سوی دیگر روبرو هستیم و طرفه انیکه امروز جانشینی سالهای پیشین به همنشینی تمام انواع در کنار هم تبدیل شده است. دیگر شاعر قصیده سرا یا نیمایی سرا از شاعر شکل و سبک دیگری نه کمتر است و نه بیشتر. فقط خودش است . شعر امروز شعرفردیت است و شعر تجربه های روشن مادی . معنویات هم در شعر های بیمشاری جلوه خود را دارد. زبان امروز وارد شعر شده  است دیگر شعر مقید  زبان خاصی نیست هر واژه اجازه دارد در هر شعری بنشیند. زن و مرد بودن در شعر به راحتی مطرح میشود. مردان شعر شانرا فضای صمیمیانه تری داده اند و زنان فضای صادقانه تری. هرچه در این وطن به هم ریخته باشد شعر رشد کرده است. این تظر من است.

 از مجموعه های چاپ شده  اشعار تان بگوید که چند مجموعه است و در کجاها چی وقت  اقبال چاپ یافته اند ؟

- نخستین مجموعه شعرم  شط آبی رهایی نام دارد که از سوی اتحادیه نویسندگان افغانستان در سال 1369 در کابل چاپ شدغزل غریب غربت هم در سال 2003در کابل چاپ شد این کتاب را مرکز تعاون افغانستان (متا) چاپ کردمجموعه 50 شعر را به نام به دور آتش و دریغ کلوپ قلم افغانها  در اکتوبر 2009 در سویدن چاپ کردکتاب " هیچ نتوان گفت در 50 سال  " در هالند به همکاری بنیاد شاهمامه و در کابل به همت بنیاد ارمانشهر  در سال 2011 به چاپ رسیدکتاب آفتاب آواره از سوی بنیاد شاهمامه به همکاری فدراسیون پناهندگان افغان در اروپا(فارو)  در سال 2011 در هالند چاپ شد

- آنچه روی دست دارید کدام ها اند ؟

در اغاز اشاره کردم باز یاد کنم که در حال حاضر دو کتاب امادۀ چاپ دارم یکی مجموعۀ شعر یکی هم گزیده غزلیات مولوی که کارش تمام است . در ضمن در نظر دارم پنج مقالۀ را که در باره پنج شاعر بانوی زبان فارسی دارم به شکل کتابی تدوین کنم

مصروفیت های کاری و رسمی در کشور هالند داشتید و یا دارید ؟

در هالند  مصروفیت رسمی من کار در دانشگاه اتریخت است . کاری از روزیکه به هالند آمده ام پیوسته با هموطنان ما که در بخش مختلف فعال بوده اند در همکاری کرده ام . که میتوانم از نشریه  آیینه ، مجلۀ حوا در تبعید ایجاد رادیو آسمایی وایجاد فدراسیون اروپایی پناهندگان در اروپا (فارو) ایجاد انجمن نویسندگان و شاعران افغانستان (انشا)  ، سهم گیری در تدویر برنامه های انجمن رابعۀ بلخی ، در کنار همکاری با رادیو ها و سایت های انترنیتی و اشتراک در کنفرانس های ادبی و اجتماعی در انجمن های افغانی ، ایرانی و هالندی در داخل هالند و بیرون از ان بوده است . و ادامه دارد.

- از همکاری های قلمی تان بگوید که آیا با رسانه های داخل و یا خارج از کشور همکاری دارید یا خیر ؟

- در سالهای اخیر همکاری قلمی هم بیشتر به شکل اشتراک در کنفرانسی بوده که بعدا ان نوشته را به سایتی یا مجلۀ سپرده ام . گاه هم نوشته های داشته ام که فی المجلس خوانده شده بعدا جای نشر نشده است. زمانی در آلمان مجلۀ خیلی خوبی به نام آسمایی نشر میشد که فعلا سایت است و مجله فردا و مجلۀ به نام کاخ سخن  که با آنها همکاری میکردم . فعلا به سایت تبدیل شده اند و من فقط با ارسال شعر همکاری میکنم.

- شما زمانیکه درداخل کشور شعرمی سرودید احساس شما چگونه بود وحال در دیار غربت که شعر می سرآید احساس شما چگونه است  ؟

- من خیلی وابسته به وطنم . وطن یعنی زبان زبان یعنی هویت و هویت یعنی صدا . من در وطنم صدای بودم که شنیده میشد. میدانستم شعرم را در سینۀ سنگی کشت نمیکنم . خاک بود خاک پاک خودم. میدانستم می روید سبزمیشود بار میکیرد و بر میدهد. در غرب زمینه های پرورش زبان را فراوان دارم ، اما صدایم را در سنگ می کارم بار نخواهد گرفت بر نخواهد داد. گاه شعری میگویم و نمیتوانم به بهترین دوستم که شعر را به خوبی میداند بخوانمش زیرا او زبان مرا نمیداند و من زبان او را یعنی میتوانم فقط شعر را معنی کنم اما نمیشود بگویم در هر لفظ زبان من چقدر معنا نهفته است. من سفیدی های میان سطر ها را نمیتوانم ترجمه کنم میدانم او با همه تلاشم شعرم را ندانسته است. به همکارم شعرم را خوانده نمیتوانم این را جایی دیگری گفته ام اینجا هم میگویم شاعر در غربت پیامبری بی امت است بر او وحی می آید او نمیداند بر کی اش ابلاغ کند.  شاعر در اینجا برای دل خویش شعر میگوید کتاب چاپ میکند زیرا میداند که حرفهایش را باید بگوید . باید زبان حال خود و همصفتان خود باشد. احساس این را که خود را بر هستی حس کنی در غربت از دست میدهی و در هستی شنا کنان به جستجوی بهترین مروارید بر نمیایی. میکوشی خود را از چنگ موجها برهانی. در وطن به فکر آشنازدایی از زبانی و میکوشی صدای متفاوت شعر باشی اینجا میکوشی زبان را که با تجربه های غنی غرب آمیخته تا حد امکان برای خوانندگان شعرت فهما نگهداری. اما احساس سرایش باز هم مربوط دانش و اندیشه شاعر است. شاعری مثل مولانا تمام اشعارش را در کشور بیگانه سرود و خود را از تعلق جغرافیای وارهاند و شاعری چون ناصر خسرو در تبعیداز گژدم غربت گفت و ازردگی خاطر . معمولا شاعران وطن شان را بیشتر از هر جای دنیا دوست دارند اما هستند شاعرانی که وطن را جغرافیا نمی بینند وخیلی باز تر و وسیع تر به آن نگاه میکنند. من هنوز عادت نکرده ام وطن را از جغرافیا بیرون کنم و هنوز صلیب آن دیار را بر دوش میکشم.

- در این اواخر دیده می شود که کمیت شاعران زن در کشور ما بیشتر از دیروز است  آیا در ارایه های ادبی این جمع موجود بانوان سخنسرا شما چی چیزی را  متمایز تر از دیروز دریافته اید ؟

- سفری به هرات داشتم و شبی شعری در انجمن ادبی هرات برایم آراستند. آنچه برایم خیلی عزیز بود . حضور پر صلابت دختران بود . هریک با دانش و اندوخته ادبی و با اعتماد به نفس قابل تحسینی به گونه ای بسیار جدی به کار سرایش شعر  می پردازند. این دختران مطالعه دارند و جدی روی انچه با زبان انجام میدهند فکر میکنند. امروز نمونه های فراوانی داریم که برای مان فردای شعر زن را نوید میدهند. بانوانی که در ایران آموزش شعردیده اند و بانوانی که در افغانستان به سرایش پرداخته اند. هم از نگاه کمی تعدا دشان به شدت بیشتر از قبل از جنگ است و هم از نگاه محتویی کار های ارزنده تری انجام داده اند. این گروه شاعر از یکسو در بیان خود راحت اند و شجاع از سویی مسایل زن و  دشواری های اجتماعی زن را هم به دقت بیان میکنند . اینان دقتی در جای زن در احتماع دارند و با شعر شان به جنگ تیره گی ها میروند و از سوی دیگر با سنن و قواعد کهنه شعری هم در جدال اند . واژه هایکه این بانوان در شعر شان می آورند سالها جز واژه های غیر مجاز شعر بود. اما امروز می بینیم که دختران ما تابو شکنان زبانی و سنتی اند. اگر فروغ از جنس و جسم گفت اینها مفاهیمی برآمده از باور ها را نیز وارد شعر می سازند . در اروپا هم جهره های قابل باوری داریم که صفحه های انترنتی برای خود سازماندهی کرده اند و شعر های روزمره روی سایت ها می گذارند که از نگاه محتوی پرخاشگرانه و از نگاه قالب سنتی اند.در غرب و ایران بیشتر غزل و مثنوی سروده میشود و در افغانستان گرایش به قالب های ازاد تر و زبان تازه تر است. به نظر میرسد در این سو ها شاعران به موضوعات شعری بیشتر اهمیت میدهند و در انجا به زبان تازه . البته تازگی زبان خود محتوا را نیز دیگرگون میکند. شاعر بانوانی داریم در غرب و در داخل کشور که مطمین هستم صدای شان تا فردا های دور خواهد رسید. من به بانوان سخنور و سخن شناسی که امروز در مطبوعات کارشان را می بینم خیلی می نازم.

- فصلنامه بانو، که ده سال واند از عمر نشراتی اش می گذرد و توانسته در این طول ده سال به صورت منظم با نشر مطالب خواندنی و جالب بیانگر زندگی زن افغان دراروپا باشد . شما به عنوان اهل قلم وادب کشور ما به فعالیت نشراتی فصلنامه بانو ، چگونه نگاه می کنید ؟

- باید بگویم که من آغاز این فصلنامه را چند سال پیش شاهد بودم و در نخستین شماره اش شعرم ودر یکی    از شماره های نخستین سال نشراتی اش عکسم  روی جلدچاپ شد . همکار این مجله بودم اما از راه دور کمک فراوانی از ما بر نمی آمد. متاسفانه شماره های این مجله هم به دستم نرسیده است. بهر رو روند کار مجله  این است که هر شماره اش با یک  ویژگی نشر میشود گاه شاید مجله از کیفیت شکلی و محتوایی بالایی برخوردار باشد و زمانی کمتر توفیق بیاید. اما نوشته های درون مجله باید یک خط روشن نشراتی را تعقیب کند. این مجله چی چیزی را برای بانوان برجسته میسازد؟ وقتی کسی این مجله را برایم معرفی کند  باید چی بگوید. در باره زنان است ؟ برای زنان است؟ تاریخی است؟ سیاسی است؟ اجتماعی است؟ از همه اینها بحث های دارد؟ بانو مجله دیر سالی است و اینکه سالهاست پی هم نشر میشود خود گواه توفیق اداره کنندگان و گردانندگان آن است و من هم برای شان توفیق بیشتر ارزو میکنم.

دکتر حمیرا نگهت دستگیر زاده ، یک دنیا تشکر از اینکه به پرسشهایم پاسخ گفتید

  گفت وگو با نیلاب سلام

شیرین نظیری فعال حقوق زن

کارشناسان معتقدند که خشونت ابتدا درذهن شكل می گيرد وبراساس گفتمان فرهنگی جامعه بنيان نهاده می شود .درواقع هويت وريشه يابی خشونت ورزی رابايد درساختارفكريی-‌‌فرهنگی جامعه جستجو كرد.خشونت گرچه درمناسبات اجتماعی وفردی انسانها بروز می‌يابد اما بيش ازآن درالگوی رفتاری وساختارفرهنگی جامعه به رسميت شناخته ومبتنی برانسان شناسی وفلسفه اجتماعی هرجامعه والبته تجربيات تاريخی يك تمدن خاص بنا می‌شود.پدیده ای بنام خشونت دربرابرزنان سده های متمادی است که درچپیره ، فرهنگ وخصلت مردان وزنان افغانستان ریشه دوانیده است.افزایش خشونت دربرابر زنان ازخانواده آغازتا جای کاروآموزش به گونه ی گسترده ی درنا برابری های جنسیتی، سنت های سخت گیرانه مذهبی، فرهنگ مرد سالاری، فقر،عقب مانده گی اجتماعی، فرهنگی ، کاستی های قانونی ، بی‌توجهی نهادهای حمایتی وهزاران عامل دیگردرگسترش این امردخیل بوده و روزتا روز گلوی زنان بی گناهی ما را می فشارد وبه گودال نیستی می فرستد. برای اینکه علل وعوامل این انگیزه را تا حدودی ریشه یابی نمایم وراه های کاهش آنرا دریابیم،گفتمانی داریم با بانو نیلاب سلام نویسندۀ مستعد کشور ـ نویسندۀ کتابهای "پرنیان سخن" و "گردنبند مروارید". پرسش: نیلاب سلام، درود برشما. با توجه به اینکه کهنه گرایی مانند ابرسیاه برشانه های مرد و زن افغانستان نشسته وسبب تأثیرمنفی برچپیره ی ما شده است. چگونه می توان با این پدیده زشت مبارزه کرد وتغییرمثبتی بمیان آورد؟

ـ درود بر شما و خوانندگان خوب این گفت و شنید. به نظرم عقبگرایان تنها طالبان، به اصطلاح مجاهدان و آخوندان نیستند. یک شمار قلم بدستان و تیوری پردازان نیز تاکنون نتوانسته اند خویش را از بند عقبگرایی برهانند. به واقع آنانی که توانمندی سمت و سو دادن مردم را دارند ـ موازیانه با سیاسیون ـ  نویسندگان، شاعران و هنرمندان اند که میتوانند با سخن و هنرشان طیف کلان مردم را به سوی مبارزه با تاریک اندیشی سوق بدهند. و عقبگرایان تنها درسرزمین مان و کشورهای همجوار با آن نمیزیند. نیز در اروپا و امریکا به سر میبرند. کهنه گرایی در حجابپوشی نمیچکد چنانچه نوگرایی در مینی ژوپپوشی نه. استند مردان و زنانی مدرن نمایی که از آموزش و دانش فاصله دارند و مهمتر اینکه فاصله میجویند. استند روحانیون روشنفکری که برای رسیدن به یک دنیای بهتر و روشن کار میکنند. مبارزه با عقبگرایی ـ تاریک اندیشی بایستی در سمتهای فراوان و شکلهای گونه گون آغاز یافته جریان بیابد. اگر بگوییم هر که بایستی از خویش بیاغازد تا وارد کارزار گشته بتواند، خیلی دقیق نیست. زیرا این سخن از سوی بیشترینان به زبان رانده و درعمل رد میگردد.

اما به گونۀ نمونه شوراهای فرهنگی میتوانند تحت برنامه های مشخص، سمینارها و نشستهای کاری برای بالا بردن سطح آگاهی زنان و مردان را پیریزی و سازماندهی نموده به مرور از حلقه های خورد به حلقه های کلانش گسترش بدهند. روزنامه نگاران و نویسندگان میتوانند اندیشه های عقبگرایانه را به چالش کشیده، کاویده و رد بکنند. نیز ادبیات تحقیقی در وابستگی نقش بسزا بازی میکند.                                                                                                                                                   عقبگرایی فعلی افغانستان وارداتیست. از سوی به ویژه دو همسایۀ افغانستان ـ ایران و پاکستان. ایران  و پاکستان سرمایه گذاری قابل ملاحظه یی در افغانستان انجام داده اند تا به منافع شان رسیده باشند. آسانترین و تاثیرگزار ترین شیوه در کشور مذهبی و سنتی که لایۀ کلان مردمش از نعمت سواد محروم نگهداشته شده، پاشیدن زهر مذهبگراییست. در صورت لزوم ایندو همسایه که بدبختیها و مصیبتهای فراوان به ویژه طی سی سال فرجامین به افغانستان به بار آورده اند، همیار میشوند. آنها پایه های مکتبهای مذهبی را در افغانستان از خیلی وقت بنا گذاشته و این مکتبگونه ها در حال تحکیم اند. نوجوانان و جوانان هموطن ما در تشکلهای مذهبی جذب و ناآگاهانه به کارسیاسی ضد مردم و سرزمین خویش گماشته میشوند. در اینجا  خرد جوانان افغانستان به ویژه دانشجویان مورد پرسش قرار میگیرد. زیرا سواستفاده ازمذهب یک انگارۀ نو نیست بلکه از سده ها بدینسو نه تنها در کشورهای اسلامی بلکه نیز در اروپا از سوی کلیسا کاربرد داشته. پس مبارزه با عقبگرایی جدیتر و دشوارتر از آنست که مبارزۀ انفرادی و کار فرهنگی که پیشتر از آن گفتم به تنهایی از عهدۀ نبرد با آن بربیاید. ایجاد یک  تشکل نوگرا با حفظ سلیقه های گونه گون و وابستگیهای متمایز ملیتی، قومی، زبانی و فرهنگی با در نظرداشت منافع مردم و کشور افغانستان برای نجات افغانستان ازین قهقرا یگانه راه نجات به نظرم می آید که میتواند کارهای نهادینه و سنگین انجام بدهد. من به این باور ام که افغانها توانمندی به سوی یکدیگر رفتن و دست هم فشردن را یافته اند. هدف باید مشترک شود. این هدف بایستی از رنجهای بیکران مردم افغانستان ـ رنجهای مان آب بخورد که مستلزم  کارسیاسیست وقتی براندازی نظام ناکارآمد و بی کفایت مطرح میشود. و کارسیاسی جمعی صورت میگیرد نه فردی. آفتابیست، آنانی که امروز در افغانستان قدرت را به دست دارند و جوابده این دورۀ تاریک اند، اختیاری از کرسی قدرت کنار نمیروند. گیریم چنان کنند کجاست یک اپوزیسیون قوی ضد عقبگرایی تا امورمملکت را با درنظرداشت شرایط امروز جهان و برپاسازی مناسبات دپلماتیک به نفع افغانستان روی دست گرفته پرستیژ به هیچ برابر ساختۀ افغانستان را احیا نماید. کجاست اپوزیسیونی که با جلب اعتماد جامعۀ جهانی سیاستی که بر محور منافع اقتصادی و سیاسی افغانستان بچرخد را پیش ببرد. پس ایجاد تشکلی که روی اندیشه، انرژی و توانایی نوگرایان و جوانان افغانستان حساب نماید، یک باید است.

پرسش: درکشورما ازهمان آوان کودکی تفکيک جنسيتی بوجود می آید. مادران وپدران با کودکان نوزاد دختر و پسر؛رفتاروکردار دوگونه دارند. آیا این تفکیک سبب برترشمردن و قدرت مند ساختن؛ مردان دربرابر زنان نمی گردد؟

پاسخ: بیگمان چنین است. بنای نابرابری جنسیتی از آوان در پندارها نهاده میشود. در پیرامون این معضله یعنی اینکه در افغانستان و کشورهایی که به صورت نسبی با کشور ما سزاوار مقایسه اند، محیط خانواده،مکتب و فروگیرندگان نقش کلیدی بازی میکنند. برتری جویی ذاتی نیست بلکه کسب میشود.  بیایید بنگریم، این گونۀ برداشت و رفتار مادران و پدران ریشه در کجا دارد؟ باور خانواده ها متاثر از جامعه است. وقتی جامعه دستپروردۀ حاکمیتهای جابر وعقبگرا بوده و مستبدان برای بلند بردن سطح آگاهی مردم کاری نکرده که جهش توده ها برای فراگیری دانش را به بن بست مواجه کرده اند، پروسه دشوارتر و درازتر از آنچه هست، میگردد. منظور من نه انجام کارهای نمایشی بخاطر از میان برداشتن تفکیک جنسیتیست بلکه کارهای بنیادی و اثر گزار. میدانیم که تفکیک جنسی تفاوتهای بیولوژیکی میان زن و مرد را مشخص مینماید و تفکیک جنسیتی تبعیضگریست یعنی برازندگیهای انسانی زن را زیر سوال میبرد. وقتی در یک جامعۀ عقب مانده به کودکان پسر به چشم برتر از کودکان دختر نگریسته شود و آنان به مرور توجۀ بیشتر و بهتر بیابند، پسران حس برتری جویی مییابند. "برتر بودن" در فضای مکتب، دانشگاه و کار تقویت مییابد. و گاهی که سیاست نیز پشتیبان این ادعای ناروا میگردد، روشنست، مردان "قدرت" شانرا به نمایش میگذارند. چشمداشت نه از لایۀ بیسواد بلکه از آنانیست که به خوبی از عهدۀ شناسایی و تحلیل خیلی از مسایل در پرتو حق و خرد بر می آیند اما میخواهند هر آنچه به حق انسانی و شهروندی زن برمیگردد را به راحتی فراموش کرده غیر مسوولانه برخورد نمایند. بعد دیگر معضله را نباید از دیده به دور گذاشت. پدران و مادران با به دنیا آمدن فرزند پسر شادمان میشوند زیرا طبق آموزشهای ابتدایی پسران نان آوران خانه میشوند. دختران به خانۀ شوهر میروند ولی پسران همسر به خانه می آورند. به همین سبب معمولاً میگویند دختر مال بیگانه است. به ویژه در خانواده های فقیر شرایط اقتصادی برای ارتکاب خشونت بر زن مسالۀ کلیدیست. همچنان پسران در کشور به شدت مذهبی و سنتی مانند افغانستان از رنجهایی که فراراه دختران قرار میگیرند، تا جایی در امان اند.

پرسش:  ازنظرشما عدم آگاهی زنان ازحقوق ابتدائی شان ؛ميتواند یکی ازدلايل عمده اعمال خشونت باشد؟

پاسخ: نبود آگاهی از حقوق اولیه انسان یک دلیل برای پذیرفتن خشونت است. نبود آگاهی منجر به نرسیدن به خودآگاهی میشود. بایستی در کاربرد مفاهیم "آگاهی" و "خودآگاهی" مواظب باشیم زیرا هر دو یک معنا را نمیرسانند. در جریان بلند بردن آگاهی به خودآگاهی میرسیم. نبود خودآگاهی انگیزه ییست تا زنان استعداد و برازندگی خود را نشاسند، خویش را جدی نگیرند، به خویشتن ارزش قایل نشوند و در نهایت به طرف اجازۀ انجام خشونت بر خویشتن را بدهند. در خیلی از مواقع مفعول همراهی کنندۀ فاعل است. ناآگاهانه. یعنی زنان میگذارند در برابر شان از خشونت کار گرفته شود. باید زنان تحت خشونت را دسته بندی و به باریکیها توجه کرد. آیا ما از نداشتن "آگاهی زنان از حقوق اولیه" در پیرامون زن افغانستان در ولایتها سخن میرانیم؟ اگر بلی، او با مفهوم خشونت آگاه نیست چه رسد به راههای برون رفت و جلوگیری از آن. سپس گیریم او با این پدیده آشنا باشد، وقتی خانوادۀ همسر، پلیس و جامعه درکنارش نیستند؛ در بدترین حالت خانوادۀ خودش در کنارش نیست، او چه میتواند انجام بدهد؟ گاهی که به دفتر پلیس مراجعه میکند، پلیس به جای رسیدگی به قضیه و بازپرسی از خشونتکار، زن را زندانی مینماید. این سریال را میشناسیم. حتا شماری از زنان در زندانگونه مورد تجاوز قرار میگیرند. به همین سبب زن در برابر خویش خشن میشوند. روانش توانایی مقابله با خشونت کار را از دست داده او راه نادرست یعنی جدال با خویشتن را در پیش میگیرد تا از یکسوی به بیچارگیهای خویش به قول خودش نقطۀ فرجام گذاشته و از سوی دیگر به شکلی از اشکال وضعیت رقتبار خویش را نشان داده باشد. یک نمونۀ آن خودسوزیست. زن یگانه راه نجات را در زخمی نمودن و نابود ساختن خودش میبیند. این سوژه را در قالب داستان "... پری دریایی شده بودم" آورده ام. ویا منظور شما از زن افغانستان در اروپا و امریکاست؟ دراین صورت بکلی با شما همنظر استم. وقتی زن در اروپا و امریکا خویش را به آگاهی لازم نمیرساند تا به خودآگاهی رسیده و به خشونت نه گفته باشد، بیپرواییش در برابر خودش را نشان میدهد. زیرا زن در اینجاها با معضلات افغانستان دست به گریبان نیست.

پرسش: بیش ازیک دهه از ثبت ۲۵ نوامبر به عنوان روز جهانی مبارزه عليه خشونت بر زنان ميگذرد، دولتها و سازمان های بين المللی اين پديده را به عنوان مسئله ای مهم واساسی درنظرگرفته اند واقدامات وپيشگيريهای لازم را تاحدی هم انجام داده اند.با اين حال هم کماکان شاهد گسترش آماراين نوع خشونتها درسطح جهان هستيم.شما علت آنرادرچه می بينيد؟

پاسخ: آمار نشان میدهند که خشونت بر زن در لایه های پایینی جامعه نسبت به لایه های بالایی بیشتراست. وقتی می بینیم، تنها در آلمان در دو سال فرجامین سرمایۀ ثروتمندان دو خانه یی بلند رفته و درعین حال شمار خانواده های نادار رو به فزونیست، نگرش ژرف به کار داریم تا این دوران ـ حرکت در دایرۀ شیطانی را نگریسته بتوانیم. ثروتمندان ثروتمندتر میشوند و ناداران نادارتر. لایۀ میانه در نابودیست. روشنست که به ویژه در کشورهای در گیر جنگ نخستین قربانیان کودکان و زنان اند. و میدانیم دنیایی که در نگاه کسانی زیباترین مینماید، چنین نیست. جهان ما زشت است و غیر انسانی. در کشورهای جنوب زنان برای به دست آوردن یک لقمه نان برای خانواده تن به خشونتهای گونه گون از آن شمار خشونت جنسی میدهند. چنانچه بیشترین قربانیان تجارت آدم زنان وکودکان اند. اینهمه از تولیدات نظام سرمایه داریست. سرمایه داریی که دیوانه وارعنان جهان یک قطبی را به دست گرفته و میکشاند گیتی را به جایی که در آنجا نابرابری، خشونت و جنایت حکم میراند.

پرسش: برای اولین باریک دادگاه بین‌المللی که درسال ٢٠٠٠ ترسایی ازسوی شورای امنيت سازمان ملل متحد تأسيس گرديده بود،این دادگاه استثمار جنسی زنان، ازجمله "ازدواج اجباری" را جنایتی علیه بشریت دانست ومجازات زندان برای آن تعیین کرد.ولی درکشورما هرروزدختران درتحت فشاروشکنجه قرارمیگیرند واجبارا به این گونه ازدواج تن درمیدهند چرا عاملین آن؛ حد اقل مورد بازپرس قرارنمی گیرند؟

پاسخ: در افغانستان ازدواج اجباری و ازدواج دختران خورد سال طبق قانون جرم به حساب میرود. این درست است. در جامعه اما به آن به چشم امر طبیعی میبینند. نیز از نگاه سیستم حقوقی سزاوار مجازات و جدیش نمیپندارند. یکی تصویب قانون است. دیگر اجرای قانون. وقتی شمار زیاد مقامات قوه های سه گانه ـ مقننه، اجراییه و عدلیه با عاملین همدست و یا بدتر اینکه خود مفعول اند قانون از سوی کی تطبیق شود؟ آنان خود از نقض کنندگان قانون اند. از سوی دیگر در افغانستان خانواده ها برای به شوهر دادن دختران تصمیم میگیرند. هنوز در ولایتها بزرگان قوم و قبیله فیصلۀ فرجامین را در مسایل سرنوشتساز میگیرند. این "بزرگان" را نمیشود تحت نظام حاکم در کشور مورد بازپرس قرار دارد. فیصلۀ آنان در منطقه ها شان حکم دادگاه را دارد.

پرسش: آيا می توان خشونت را یک امری مردانه تلقی کرد ويا زنان هم در اين عرصه فعال عمل می نمایند؟

پاسخ : وقتی تاریخ میخوانیم به این میرسیم که  خشونت چهرۀ مردانه دارد. روانشناختی مردان نیز همین امر را میرساند. خشونت در جوامع مردسالار بیشتر رقم خورده است. گفته آمدیم که در جوامع مردسالار مردان از کودکی به حس برتر بودن از سوی خانواده، جامعه و فروگیرندگان میرسند و این حس از سوی حاکمیتهای آنجاها قویتر میشود. اگر ازین هم عقبتر برویم مینگریم که آدم موجود خشن است. و وقتی به مبدا برگردیم طبیعت را خشن مییابیم. ولی بایستی ازین درگیری بی نتجیه خویش را وارهانید و به حیث یک انسان مدرن ( با حفظ ارزشهای انسانی که مدرنیته فرو ش نپاشیده. زیرا تمامی بعدهای مدرنیته سزاوار پذیرش نبوده دامنه ش ازبحث ما فراتر میرود ) زیست و به دیگران نیز فرصت زیستن را داد؛ تالورانس داشت؛ رنگارگیها را پذیرفت و در عین حال در برابر انسانستیزیها و فرهنگ ستیزیها بی اعتنا نماند. پس به این مهم که خشونت با تمامی زشتیش مردانه و زنانه ندارد زیرا آدمان این خشونت را در طبیعت خویش دارند، میرسیم. بایستی با کار روی خویشتن بعد منطقی را قوی ساخته به بعد احساساتی نه گفت. واما خشونت زنان در برابر زنان ریشه در خصلتهای به اصطلاح زنانه دارد که به حسادت برمیگردد. زنان ناآگاه در برابر زنان دیگر حسادت میورزند که آن میتواند به خشونت مبدل گردد. نکتۀ دیگر بسته به انگاره، ابزاری شدن زنان به گونۀ نمونه در جوامع عربی و ایران است. شماری از زنان زیر پوشش حکومت اسلامی و نظام اخوندی زنان دیگر را به بهانۀ "بیحجابی" روی جاده ها به شلاق میبندند و در زندانها مورد شکنجه قرار میدهند. در اینجا خشونت چهرۀ سیاسی به خود میگیرد و زنان وسیلۀ ابزاری قدرتهای مرتجع میشوند.

پرسش: موثریت خانه‌های امن را برای پناه دادن زنان و دختران لت وکوب شده، رانده‌ شده یا فراری چگونه میداند؟

پاسخ : قرار پی گرفتگیهای من وضعیت خانه های امن در کشور وحشتناک، تاسف بار و تاثر برانگیز است. راپورتاژی از خانۀ امنی دیدم. به یک ساختمان با اتاقهای معدود انبوه زن پناه آورده بود. خانه در وضعیت بد بهداشتی قرار داشت و زنان شاکی از رفتار خشونتبار مسوولان آن خانه بودند. تاثر زمانی به اوج میرسد که زنان خانۀ امن را به خانه های خویش ترجیح میدهند. جای گمانه زنی نیست که زنان با خشونت روانی، جنسی و فزیکی در خان هاشان رو به رو بوده برتر دانسته اند درچنان خانۀ امنی بزیند. در حالی که به سر بردن در خانۀ امن بودو باش موقتی را میرساند تا زمانیکه به دشواریهای زنان رسیدگی صورت بگیرد یعنی خانۀ امن وظیفۀ عبوردادن را دارد.  در خانه های امن طبق گزارشها دشواریهای زنان بیشتر گشته بودند. از موثریت خانۀ امن گاهی میتوان سخن گفت که دشواریها را حل کرده در یک فضای سالم اخلاقی و بهداشتی حتا زمینۀ توضیح موقعیت زنان از سوی کارشناسان را میسر نموده وظیفۀ آگاهیرسانی را به دوش بگیرد.

پرسش:ازآنجایکه شما یک مهاجرهستید. خشونت ناموسی ونبرد قدرت را درخانواده های مهاجرین افغانستانی چه گونه می بینید. آیا قتل های ناموسی درین اواخردراروپا کاهش یافته ویا روبه افزایش است؟

پاسخ:  اجازه بدهید، پیش از پرداختن به پرسش شما بر این مفهوم مکث نمایم. "ناموس" یک مفهوم جهانی نیست بلکه تنها در فلسفۀ اخلاقی جوامع مرد سالار مطرح شده است. ناموسداری چیزیست در حد غیرتداری. به باور نظریه پردازان مفاهیمی چون "ناموس"، " حیا" و امثالهم نه مفاهیم ساده بلکه بیانگر زنستیزیهاست. زنان حتا به جرم تن ندادن به ازدواج اجباری محکوم به نابودی میگردند. اگر قرار باشد، ناموس معنا بیابد، چرا مردان باید از آن مبرا باشند؟ اما واقعیت اینست مفاهیمی که در جوامع مرد سالارانه زبانزد دارند، به سرکوبی زن می انجامند. خوبست در این مفهوم ژرف گردیم. چرا مردان به زن خویش به چشم ناموس یعنی ملکیت میبینند؟ مرد به زن در چنین مورد نه به چشم همسر بلکه ابزار میبیند زیرا طبق قوانین شرعی اسلامی وقتی زن به نکاح مرد در می آید، برای زن مهریه تعیین میگردد. این مالک بودن مرد را شکل شرعی میدهد. زیر حس ملکیتپرستی در صورت تجاوز به مالکیت حس دفاع برانگیخته میشود. مرد به خویش حق میدهد از ملکیتش دفاع بکند. مردانی که چنین فکر میکنند خشونت را در افکار شان زاییده و پروریده تنها فرصت مناسب به کار دارند تا فزیکی به تماشایش بگذارند. وحشتناکتراینکه این جنایت با همکاری زنان خانواده صورت میگیرد. زیراهمکاری نکردن زنان خانواده شریک بودن درجرم معنا میدهد. قتلهای ناموسی تنها به خانواده برنمیگردند بلکه به ناسیونالیسم وابسته اند.   دراروپا قتلهای ناموسی رو به افزون است. شماری از آنها در رسانه ها بازمیتابند. قتلهای ناموسی، روشنست، بیشتر در خانواده های شرقی و افریقایی زبانزد دارند. به ویژه با تاسف درمیان افغانان، ایرانیان و ترکان.

پرسش: بانو نیلاب سلام با این همه احساسی که دربرابرزنان میهن درنبشته های تان خوانده می شود. چرا اززنان ورسانه های شان دوری گزیده اید.آیا این سوزودرد ناشی ازحوادثی است که بالای شخصی شمااتفاق افتاده است؟ ویا واقعا حوادث مرگبارزنان افغانستان شما را تاحدی متاثرساخته ویاهم مسله دیگری است؟

پاسخ: منظور شما از رسانه های زنان کدامها اند؟ به نظر من ضرور نیست وقتی در پیرامون زن مینویسیم، در رسانۀ زنانه انتشارش بدهیم. مهم فریاد ماست. مهم آنچه میگوییم، هست. مهمتر اینکه شنونده و خواننده تنها زن نیست بلکه مرد نیز هست. حتا مرد بیشتراز زن شنونده و خوانندۀ ماست. کار تنها در میان زنان نمیتواند بقدر کافی سودمند باشد. کار برای انسان تعیین کننده است. هرقدر ما همکاری مان به رسانه ها را زیر زنانه و مردانه محدود بسازیم ، به همان پیمانه از هدف دورتررفته ایم. چنانچه شما با تیزهوشی تان دریافته اید، احساسم در برابر زنان افغانستان تغییر نکرده بلکه زیر رخ دیگر شعله ور است. روشنست، در اواخر به کارهایم چهرۀ دیگر داده ام. به این باور رسیده ام که کارهایی با تاثیرات زودگذر به مقدار کافی تولید میشوند. مهم اما پرداختن به کارهای بنیادی بر بنای یک پلان و برنامه هست. در این صورت نه تنها از پراگندگی در کار جلوگیری بعمل می آید که نتایج کار مشخص میشوند. مطالعۀ سیستماتیک و عمیق و توقع بیشتر از خویش دلیل دیگریست که چرا در اواخر خواسته ام کمتر تولید کنم. همین کمتر تولید کردن برداشتی میدهد گوییا همکاری کمتر گشته است. من از خود توقع بسیار دارم و وقتی به عقب مینگرم، از کارهایم راضی نیستم. میتوانستند بهتر باشند. میتوانند بهتر باشند. میتوانند بهتر شوند. نمیخواهم تکانه ها در شعارها ختم گردند. از تجربۀ نویسندگی خویش میگویم، وقتی در جمع اکتیف استید، کارهای تان شکل دیگر دارد تا به ژرفا رفتن و با این دید به انسان پرداختن. میخواهم به زنی که دلیرانه از جمله ها سر بلند کرده سخن میگوید و ناشناخته ترینست شانس بیشتر برای گفتن ناگفته هایش بدهم.

پرسش: خشونت دربرابرزنان نسبت به سالهای گذشته درافغانستان روبه افزایش است، چه انگیزه باعث افزایش خشونت ها برعلیه زنان گردیده است؟

پاسخ: وقتی جنگ، اعتیاد به مواد مخدر، فقر، بیکاری، مرض، فساد اخلاقی رو به افزایش باشد خشونت نیز افزایش مییابد. آنچه در افغانستان به خشونتکاران دست گشاده در ارتکاب خشونت بر زنان میبخشد، تطبیق نشدن قانون، نبود کیفر خواهی و مجازات است. هرکدام ازین پدیده های منفی یک حلقۀ آن زنجیر اند. هرکدامش دیگرش را میزاید و بدینترتیب حرکت در دایرۀ شیطانی ایستایی نمیپذیرد.

پرسش: طالبان؛ گروهی که درضدیت با حضور زنان دراجتماع افغانستان درسطح جهان مشهورهستند. درین اواخر آوازۀ مذاکره آنها با امریکا سرزبان هاست. این موضوع تا چه حد می تواند برای زنان افغانستان نگران کننده باشد؟

پاسخ: میدانیم، طالبان پدیده ییست ظهور کرده از گلوی امریکا. امریکا طالبان را در بستر پاکستان زایید. برجهای دوگانۀ نیویارک هدف قرار داده شدند تا جنگ با "تروریسم" در بگیرد. کشور ماتمزده یی که بایستی در آن جنگ درمیگرفت، چه سرزمینی جز افغانستان میتوانست باشد. در فرصت درگیری جنگ زرگری میان امریکا و طالبان امریکا پایگاه نظامی دایمیش را در افغانستان ایجاد کرد. اکنون پشت درهای بسته امریکا با طالبان مذاکره مینماید. امریکا همیشه تمویل کننده و پشتیبان تاریک اندیشان و عقبگرایان بوده. کلانترین پشتیبان طالبان عربستان سعودیست و عربستان سعودی نزدیکترین دوست امریکا. آمدن دوبارۀ طالبان نه تنها برای زنان نیز برای مردان روشن اندیش افغانستان نگران کننده است. افغانستان پدیده های سیاهی که از بیست سال در بسترش برگ گردانیده میشود را از دیروز به یاد ندارد. اینهمه جهالت و ظلمت را مردم افغانستان سزاوار نیستند. اما امریکا نه به سرنوشت زن و مرد افغانستان فکر میکند که به اقتصادش. زن و مرد افغانستان یک انگارۀ حاشیه ییتر از حاشیه اند.  امریکا و همپیمانانش چرا باید به زن افغانستان فکر بکنند؟ جایزه های نمایشی به چندین زن افغانستان اهدا میشوند. همه عکس برمیدارند و فلم میندازند. سپس امریکا میشود پشتیبان زن افغانستان و ارمغان آور آزادی و دموکراسی برای افغانستان. تا کی این دروغها باور میشوند و پرسش اینجاست ازین پس کی باورشان میکند؟

دراخیر اگر پیام ویژه ی به زنان افغانستان داشته باشید لتفن " لطفاَ " بفرمایید؛

ـ رعد نور در آسمان سیاه، روزنه یی از میان ابرها به سوی مان میگشاید. از روزنه امید میدرخشد. امید بدون مبارزه و تلاش معنا ندارد. امید جرقه ییست. با این تفاوت که میتواند آنجا بماند و همچنان بدرخشد، اگر در پرتو آن خویشتن را به بیداری نرسانیم. بیداری آغازگریست. بیداری گام برداشتن و به خشونت ـ به ظلمت نه گفتن است. بیداری فریاد کردن است و دست کمک دراز کردن. کمکخواهی یعنی از سایه عبور کردن و کمک کردن یعنی روشنا برافروختن.

با این پیام به زنان دلیر افغانستان از سایت روشنگر آوای زنان افغانستان و از شما بانو شیرین نظری گرامی سپاسگزار برای کار و تلاش ارزندۀ تان استم.

 14 دسامبر 2012                                  پایان                                                                                                               Shirin Naziry

بهار سعید با آوای زنان افغانستان

گفت وگو با ،سخن سرای خوش بیان و شیرین گفتار:بهارسعید

    شیرین نظیری فعال حقوق زن

بهارموسومی که با نفس اش،طبیعت را زنده میکند وخون زنده گی را دررگهای زمین وزمان جاری میسازد. چه خوب است توصیف بهاررا اززبان فریدون مشیری بخوانیم ولحظه ای خود را درمیان این همه زیبایی های طبیعت غرق سازیم.

 بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک

آسمانِ آبی و ابر سپید

برگ‌های سبز بید

عطر نرگس، رقص باد

نغمۀ شوق پرستوهای شاد 

خلوتِ گرم کبوترهای مست

نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار

خوش به‌حالِ روزگار

بهاربه هرنام ورسمی که آمده زیبا ودلپذیراست. چه موسومی قشنگی باشد وچه نام خاص بانوی زیبایی. اکنون به سلسله ی شناسایی زنان ناموروفرهیخته ی افغانستان، گفتمانی  داریم با بانوبهارسعید! بهاری که زمانیست با سروده هایش برایمان تازه گی وشادابی آورده است. او شاعرآزاده وسخنسرایست که عاشقانه می سراید وجانش را فدای سنگ وچوب ودریا وصحرای میهنش می کند.

بانو بهارعزیزازسوز ودرد زن، درنتیجه جنگ و جنایت ، نابرابری های اقتصادی و اجتماعی، حاکمیت خشن مردسالاری ، کمبود پشتی بانی قانونی ، فقرساختاری، نبود آموزش و پرورش ، نبود خدمات بهداشتی ، تنگ نگری های دینی وقومی، خشونت ها ی گوناگون درخانواده ،سنگسار،اعدام زن در پیش چشم مردم،ازدواج های اجباری، تجاوز " حتا توسط قومندانان طالب، ملا امام و پولیس های محلی" ووو...آگاه است. با احساس وعواطف زنانه آنگونه که لازم است، قلم برمی بردارد واین همه شوربختی های که مایه رنج وعذاب برای او وملیونها بانوی سرزمینش شده است به زیباترین شکل آن به تصویرمی کشد وبا مشعل چکامه هایش برتارک تاریکی ها می ایستد وطلسم جهل و نادانی، تعصب وتبعیض وخشونت بر زنان را درهم شکسته وآوازهای خفه شده درگلوی زنان را به وسیله این سلاح غیربرنده وکشنده، ولی آرام بخش به گوش هم میهنان وهمزبانان خود درسراسرجهان می رساند.

بانوبهارسعید شاعر نام داری است که آوازه شهرتش نه تنها داخل مرزافغانستان؛ بلکه ازمرزها فراتررفته وکشورهای همزبان را نیزفرا گرفته وازینرو، به بانوان میهنش افتخار آفریده است.

 ما درحالیکه به وجود چنین بانوی پرافتخارکشورمان ارج می گذاریم وکارکرد های اورا بدیده قدرمی نگریم. گفت وگو ای با ایشان ترتیب داده وخدمت شما فرهنگ دوستان عزیزپیشکش مینمایم.امیدواریم به آن توجه ژرف نموده ممنون مان گردانید.

  بانوبهارسعید درود برشما!

ازینکه درخواست مرا برای انجام گفت وگو پذیرفته اید. ممنون وسپاسگزاربوده وتمنا می نمایم که همیشه بهار! دربوستان قشنگ فرهنگ مان باقی بمانید.

شیرین نازنین با سپاس فراوان از شما و این همه بلند نگری تان به کارکرد های من، ارچند من خود را سزاواراین همه بلند نگری نمی بینم مگربازهم ازدید نیک تان

سپاس.درود های فراوان به دست اندرکاران نشریه ی وزین آوای زنان افغانستان، امید همه شاد و تندرست باشید٠ با سپاس های بسیاراز شما وخواننده گان گرامی که خواهش خواندن زنده گی نامه ی مرا دارند اینک هرچه کوتاه پاسخ پیشکش میدارم.

« بهار سعید » در شهر زیبا و دوستداشتنی کابل زاده شدم، آموزش را در آموزشگاه « رابعه ی بلخی » بپایان رسانیده و سپس روانه ی دانشکده ی ادبیات دانشگاه کابل گردیده،  بخش «ژورنالیزم» را پیگیری نمودم٠ پس از پایان، با بهره گیری از یک «بورس» ی که از سوی سفارت ایران در کابل به انگیزه ی پسند فراوان  مردم ایران از سروده هایم در نشریه های ایرانی به ویژه سروده ی  بنام «بی تو » ( بی تو یک شب دختر رویا شدم     چون خیال شاعران زیبا شدم) ، به من پیشکش شد برای ماستری در رشته ی زبان و ادبیات پارسی فراگیر دانشکده ی ادبیات «دانشگاه تهران » گردیدم، پس از انجام این رشته ، چون به کارکرد های رسانه یی به ویژه تلویزیون دل چسپی زیاد داشتم روانه ی آموزش فوق لیسانس درین رشته شدم ولی با روزگار درهم و برهم ایران در آن زمان ، پس از چند ماه دوباره به میهن شیرینم بر گشتم سپس به آوند(دلیل) ناهنجار بودن روزگارهراسناک سیاسی ودشواریهای گوناگون درمیهن، ناگزیر به دوری ناخواسته، راهیی بی میهنی شده ودرکلیفرنیای جنوبی باشنده هستم که تا امروز همینجا درآرزوی روزگار خوب، پر از آرامش، سازشها و همبستگی مردم کشورم، برگشتنم را روزشماری می نمایم.

بهارعزیز! از کدام زمان به سرودن آغاز نمودید؟

سرودن را از ده سالگی آغاز نمودم، آن هنگام بدین باور بودم که همه میتوانند چکامه (شعر)بنویسند آنگاهی که آموزگارازشاگردان میخواست که در باره ی فروستی ( موضوعی) مقاله بنویسند من در پایان مقاله ام نظمی هم مینوشتم و زمانیکه به صنف میآمدم و میدیدم که دیگران چنین نکرده اند میپنداشتم که  کار من نا درستی بوده، ازین رو همیشه سروده ام را از آموزگار پنهان نگهمیداشتم تا اینکه در صنف هفتم روزی بجای مقاله، فروست گزیده ی آموزگار را به نظم سروده، دلیری کرده و آنرا خواندم که به آفرین گویی های آموزگار روبرو شدم بویژه که مرا در صنفهای بالاتر میخواست تا سروده ام را بخوانم و با کف زدن های شاگردان از خوشی در جامه نمیگنجیدم و به جایگاهی رسیدم که خواهر کوچکترم رسیده بود( زیرا خواهر کوچکتر از خودم« شهلا» که مقاله نوشتن را خوش نداشت همیشه من به او پیشنهاد میکردم که مقاله هایش را بنویسم و در پایان مقاله نظمی هم میافزودم او که آنها را در صنفش میخواند آموزگارش همیشه اورا در صنفهای بالا تر میخواست و به استقبال فراوان روبرو میشد و آنگاهی که ازاین همه استقبال برای من میگفت من هم همان آرزو را بدل مپروریدم ٠) از آن پس سرودن را بسیار دوست داشتم و دانستم که در بین همصنفانم تنها من هستم که میتوانم این کار را بکنم و آن را دنبال نمودم٠

سال نخست دانشکده بودم، در همایشی که سفیر کشور ایران درکابل، نیز آنجا بود از من خواهش شد که یکی از سروده هایم را بخوانش بگیرم ،من سروده ی « بی تو » را به ترنم گرفتم که این سروده سخت سفیر ایران را پسند آمد و آن را از من گرفته به یکی از مجله های ایرانی فرستاد که بگفته ی خودش  (حتی آنهایی که اکنون پس از گذشت سالها با من برای نخستین بارروبرو میشوند) در ایران غلغله بر پا نموده بود و درهمه نشریه های ایرانی و کتاب های معتبر بچاپ رسید،  تا سه سال برای من بی آنکه نشانی پیکی داده باشم نامه های پر از واژه های زیبا و دل انگیز چه به شعر وچه به نثر از همه مردم از استاد های دانشگاه ها تا کارگران بدستم میرسید که مرا بسیار دلگرم سرودن مینمود و روی همین راستا سفیر آنزمان ایران برای من بورسی نوید داد که پس از پایان دانشکده گرچه زمان گمارش او پایان یافته بود باز هم سفیر جا نشینش  این بورس را بمن اهدا نمود.

پرسش: بانو بهارسعید؛ ادبیات پارسی جایگاه زنان را چگونه در خود پذیرفته است و زنان چه فعالیت ها ودرایشی؛ درادب پارسی داشته و دارند؟ همچنین ازمیان سراینده گان سنتی وکهن ما چکامه ی کدام؛سخنوررا بیشترمی خوانید ومی پسندید؟

پاسخ: اگر از زمان رابعه ی بلخی تا اکنون بنگریم  ارج و ارزش زن در چپیره ی (

 جامعه) ما در هر میدان و پهنه در زیرلگد های زن ستیزی لِه  شده  زیرا زن در جایگاه جنسیت دوم نشسته است البته این درد بر میگردد به زمانی که مالکیت در بین آدمی به میان آمد و به همه زنان گیتی ستم شد

تاریخ ها، دین ها، باور ها و نوشته ها برای بی ارزش بودن و بد  نشان دادن زن از همان آغاز کوشیده وبهترین گواه همانا افسانه ی  پیدایش زن از قبورغه ی مرد است و هم  فریب دادن « آدم » به دست « حوا » که آوند(دلیل) راندن آنها و همه آدمیان از بهشت گردید. مگر هیچ کس نگفت که دراین افسانه اگر « آدم » به جای فرمان خداوند  به « حوا » گوش داد؛ پس گنهکار خودش میباشد.

در کشور ما که دست کم از 1400 سال به این سو  زن پایان تر از جنس دوم افتاده ، در جایگاه مواشی، شَی و  مال با او رفتار می شود بیگمان که او در خودش مرده است و اگر نفسی هم میکشد باید در چهارچوب قانون جنگل « غلبه ی قوی بر ضعیف » زنده بماند در زیر لگد های سالاری های گوناگون گره در گلوه زده، در خودش  ترکیده و پاشان  شود پس با یک روان تیکه تیکه چه می تواند بکند؟  این  منگنه در همه پهنه های زندگی او را در مشت گرفته،  زمینه ی گسترش را برایش تنگ می سازد برای نمونه  می توان به سراغ  رابعه ی بلخی ها و نادیا انجمن ها رفت وگرنه سرزمینی که حنظله  بادغیسی، شهید بلخی ، دقیقی، ناصر خسرو، سنایی ، انوری، مولوی، ووو تا استاد واصف باختری را در خود پروریده است بی گمان که چنین زنان سخنور را هم می توانست داشته باشد

ادبیات ما هم بی گمان مردانه بوده است، اگر زنی دهان باز کرده باید مردگونه بسراید وگرنه در زیر لگد های مرد سالاری، ننگ و ناموس سالاری، غیرت سالاری، دین سالاری، عنعنه سالاری ، خود خواهی سالاری، جنسیت سالاری و همه سالاری های دیگرگره در گلو بترکند و ای بسا رابعه ها که نا سروده رفته اند. پس از دید من زن های میهن ما را مانند میدان های دیگر نگذاشته اند که در ادبیات بهره ی خود را آن گونه که باید برسانند.

شوربختانه  در دهه های کنونی هنوز هم زن در میهن ما  زیر لگد سالاری ها در منگنه زنده اند؛ مگرمی توانم بگویم که از دید من زنان ما، در برون مرزی  خوب می درخشند.

در پاسخ بخش دوم پرسش تان باید گفت که سخن سرایان پیشین و دیرین همه استادان دوستداشتنی ما هستند

 مگر از سراینده گان امروزی هر چکامه ی زیبای یک سخنور و هر بیت زیبای یک سروده را بیرون کشیده دوست میدارم.

پرسش: بهارگرامی؛ درایش یا تأثیرزنان در پایه گذاری، پیشرفت و تحولات چکامه پارسی ، این مهم ترین جلوه ی ادبی زبان پارسی دری چگونه بوده وازنظرشما چکامه ماندگارچگونه چکامه ی است؟

پاسخ:  در پایه گذاری چکامه ی پارسی رابعه ی بلخی یا مادر چکامه ی پارسی در زمان خویش هم از نگاه ادبی وهم ازنگاه رستاخیز زنانه سرایی بسیار چشم گیر و ستودنیست مگر پس از او که سد ها رابعه ی دیگر توانایی و احساس خود را در ستم سالاری ها فروکش نموده  یا در گور بیسوادی یا در گور زن ستیزی زیر خاک نموده اند، پس به ادبیات پارسی درین راستا بیداد زیادی شده است ( بخش دیگر این پرسش را در لابلای پرسش یکم پاسخ گفته ام

چکامه ی ماندگار آن است که راهنمایی و بهره مندی برای  مردم به ارمغان داشته  باشد.

پرسش: بهارعزیز؛  میدانیم زبان عربی بر بسیاری از زبان های جهان درایش گذاشته است، این تاثیر بیشتر بر زبان هایی بوده است که زمانی درحوزه ی کشور گشایی های عرب کاربرداشته است ،همچنین این واژه ها درزبان پارسی هم بسیارآمده است . ازدید شما؛ آیا لازم است که ما این واژه های عربی را برزبان پارسی بازگردانی نمایم و یا به همین حالت بگذاریم؟

پاسخ: همان گونه که همه میدانیم زبان پایه و تهداب فرهنگ یک کشور است زیرا با آن افزون بر پیوند اندیشه می توان داشته ها و ارزش های یک دودمان را به دودمان آینده رسانید.  شوربختانه در زبان پارسی دست کم 60 % واژه های عربی کار برد دارد  و این از زمانی بود که عرب ها میخواستند زبان ما را نابود کرده زبان خود را جانشین نمایند البته عرب ها بسیار فرهنگ ستیز بودند ( در هر کشوری که رفتند همه ی فرهنگ شان را از دین گرفته تا زبان و، تاریخ، جشن ها ووو...  نابود کردند مانند مصر، عراق و همه کشور های که اکنون زبان عربی دارند زیرا در آغاز تنها عربستان سعودی و یمن عربی زبان بودند و بس).

زمانی که در یک کشور زبانش از بین میرود بیگمان که همه کتاب ها از تاریخ گرفته تا ادب  و سر انجام همه داشته های نوشتاری فرهنگی اش نابود میگردد.  کشور ما هم  در آغاز به همین سرنگونی نزدیک شده بود مگر یعقوب لیث صفار، سپس فردوسی و دربار غزنه رهایی بخش این زبان شد، گر چه  ابن سینای بلخی و ابو ریحان بیرونی هم برای دوباره آوردن  واژه های پارسی بسا کوشش ها نمودند با آن هم زبان پارسی از گزند زبان عربی بر کنار نماند.

برای این که سخن به درازا نکشد من دید خویش را درین باره این گونه می گویم  که خودم سخت در پی آنم که تا می توانم تنهای تنها واژه های پارسی را جانشین هر واژه ی دیگر نمایم گرچه بسا واژه ها آنگونه نابود شده اند که ناگزیرانه واژه ی بیرونی را باید بجایش گذاشت مگر ای بسا واژه های  پارسی  که با داشتن آن، باز هم عربی  را جانشین می نماییم .

من خودم در گذشته به سخن های استادان گوش میدادم که می گفتند واژه های عربی بخشی از زبان ما شده و دیگر نمی شود بیرون شان راند.

مگر اکنون هیج سخن هیچ استادی برایم پذیرفتنی تر و دوستداشتنی تر از واژه های ناب پارسی نیست از همین رو در سروده های پیشین من واژه های عربی به اندازه ی سروده های دیگران دیده می شود مگر در چکامه های پسین و تازه ام توانسته ام با کمتر از کاربرد سه چهارواژه ی عربی غزلی را بسرایم گرچه در هنگام سرودن به دشواری هایی روبرو هستم که گاهی بیت ها را ویران نموده به گونه ی دیگر می سازم مگر اکنون سرودن برای من دو آماج دارد یکی این که پیام داشته باشد و دیگر این که« پارسی »باشد نه « پاربی» ( پارسی + عربی + پاربی ) یا« دربی » ( دری+ عربی = دربی(

بیگمان  باورمند به این راستا هم هستم که هیچ زبانی سد در سد سره و ناب نبوده واژه های بیرونی در خود دارد از دیدگاه زبان شناسی هم تا 12 % واژه ی بیرونی زبان را از سره بودن نمی کشد که من هم این را می پذیرم مگر تازش بیشتر از 60 % هرگز برایم پذیرفتنی نیست. نا گفته نباید گذاشت که به کار دیگران هم درین باره کاری ندارم اگر تنها هم شده این روش را دنبال می نمایم گرچه خامه به  دستان به من می گویند که « با یک گل بهار نمی شود» مگر  پاسخ من این است  که : « من با همبن یک گل به پیشواز بهار می روم، شاید گیاهی در اندیشه ی رُستن باشد »

نا گفته نماند که من هنوز درین راه شاگرد نو آموزی بیش نیستم.

کسانی هم بر این باورند که زبان عربی زبان آسمانی و زبان  بسیار غنی بوده و به گفته ی خود شان « به غنای زبان ما افزوده است»  مگر برای من هیچ زبانی آسمانی تر از زبان پارسی نیست و من درین زبان توانایی، زیبایی و گسترش های زیادی را به گواهی نشسته ام از سوی دیگر از دید زبان شناسی زبان هرچه سره تر باشد توانا تر ( غنی تر )است  و هرچه واژه های بیرونی در یک زبان بیشتر باشد به همان اندازه بیمار تر خواهد بود اگر من این همه واژه های عربی را از زبانم بکشم بیگمان که زبان من  توانا یی گفتن همه سخن ها را خواهد داشت برای استواری این گفته « شاهنامه ی فردوسی » را نمونه می آورم. ( اگر کاربرد زبان دیگری به « غنای زبان ما می افزاید » پس من توانایی این را دارم که در هر سروده ام چند واژه ی انگلیسی را هم راه دهم و زبانم را « غنی تر  » سازم(

 این را هم شنیده ام که می کویند « کاربرد زبان عربی است که مولانا را به آن پایه رسانده است» مگر من به این باورم که مولانای بلخی را واژه های عربی نه بلکه اندیشه اش بدان پایه رسانیده است که سخن سرای دیروز، امروز و فرایش میدانند وگر نه همه و همه سخن سرایان عربی زبان از آغاز تا امروز باید  مولانا تر از « مولانای بلخی » باشند.

پرسش: - بهارعزیز؛ یک مشکلی که همه روزه با آن رو برو هستیم، آنست که مادر نبشته های خود ، ایران تباررا،ایرانی ،امریکا تباررا، امریکائی ،چین تباررا، چینائی می نویسیم. اما اگربخواهیم این واژه را به افغانستان تبار، افغانستانی بنویسم مورد خرده گیری شدیدی قرارمی گیریم وتعبیرهای نا درستی که حتا،بوی تجزیه افغانستان ازآن برمی خیزد، به مشام می رسد.  ازنگردستورزبان، کدامین این واژه ها " افغان ویا افغانستانی " درست وصحیح است نظربه کدام آوند؟ هم چنین درروزنامه ها وسایت ها همه روزه میخوانم که می نویسند زنان افغان ، جوانان افغان؛ ازنظر املائی یا نوشتاری چه اشکالی درآن دیده می شود

پاسخ:شما درست می فرمایید از نگر دستور زبان باید بنویسیم « افغانستانی » « ی» نسبت در پایان نام کشور باید افزون شود بدین گونه است که همه ی باشندگان افغانستان را در بر می گیرد ولی اگر بگوییم « افغانی » تنها یک تبار را در بر میگیرد هر افغانی می تواند افغانستانی باشد مگر هر افغانستانی نمی تواند افغان باشد  همانگونه که یک تن فرانسوی زاده و باشنده ی افغانستان میتواند که افغانستانی باشد مگر نمی تواند که افغان باشد یا یک تن« اهل هنود»  را می توانیم افغانستانی بگوییم مگر نمی توانیم افغان بنامیم.

 کشور ما که دربر گیرنده ی تیره و تبار های چندگانه است و هرکدام نام جداگانه ی خود را دارد مانند تاجیک، ازبیک، افغان یا پشتون، هزاره ووو...که این ها همه از نگر دستور زبان می توانند افغانستانی باشند مگر تنها یک تبار میتواند افغانی باشد. اگر نام میهن ما « افغان » می بود آنگاه از نگر دستوری همه ی باشندگان آن را  با « ی « نسبت« افغانی» گفته می توانستیم. «این که کسی را افغانستانی بگوییم بوی تجزیه  از آن می آید» برای من پذیرفتنی نیست هستند کشور هایی که مانند هند از ده ها تیره و تبار، مذهب، زبان و آیین های جداگانه ساخته شده مگر مردم با ارجگزاری به ارزش های یکدیگر در آرامش زندگی می نمایند و هیچ بوی تجزیه خواهی هم از آن جا بلند نشده ، این مردم ماست که با زورگویی ارزش های همدیگر را زیرپا گذاشته  خود پرستی، زبان پرستی و تبار پرستی می نمایند وگرنه در دامن کشور برای همه تبار ها، زبان ها و آیین ها به اندازه ی بسنده جا داریم .

پرسش: اگرتفاوت میان پارسی دری، تاجکی و پارسی را بصورت بسیارفشرده بیان دارید و اینکه چرا درین سه کشور؛ سه نام جدا گانه دارد؟

پاسخ: زبان دری، پارسی و تاجکی یک زبان است مگر بسیاری از مردم یا از روی نا آگاهی با پیدایش این زبان آن را سه زبان جداگانه می پندارند، یا گویش(لهجه) را با زبان اشتباه گرفته اند و یا در بستر ستیز خود را به خواب زده اند ( خواب رفته را می توان بیدار نمود مگر به خواب زده را نمی توان)

این زبان که پیشینه اش تا زمان اشکانیان می رسد و در سه زمان جدا گانه به نام های «پارسی باستان » یا پهلوی اشکانی،« پارسی میانه » یا پهلوی ساسانی و « پارسی نو » یا پارسی دری زیسته است  برای این که سخن را کوتاه کرده باشم با  پارسی نو یا «پارسی دری» بسنده می نمایم.

خاستگاه این زبان همانا « دهار » که پس از آمدن عرب ها « تخار » نامیده شد، بوده و نخست به نام « دهاری » و با گذشت زمان « دهری- دری » یاد گردید هنگامی که از دهار در پهنه ی « پارت » ( نام پیشین خراسان ) گسترش یافت به نام « پارتیک » سپس « پارسیک- پارسی » یاد شد. پس از تازش عرب ها چون وات( حرف) «پ » را ندارند آن را« فارسی» گفتند این نام هیچ گونه پیوندی به استان «پارس » ایران امروزی ندارد و از خراسان به ایران رفته است.

زبان پارسی که در ایران و تاجیکستان با گویش ( لهجه ) های جداگانه سخن زده می شود بدین مانا نیست که سه زبان جداگانه است اگر این گونه داوری نماییم همین زبان در کشور خود ما هم گویش های جداگانه دارد مانند گویش های هراتی، کابلی، بدخشانی ووو

همچنان در ایران هم گویش های جداگانه دارد مانند تهرانی، مشهدی، رشتی ووو

اگر زبان پارسی  افغانستان، ایران و تاجیکستان را سه زبان جداگانه بشماریم درست به این می ماند که بگوییم

اگلیسی  انگلستانی، انلیسی امریکایی، انگلیسی کانادایی و انگلیسی آسترلیایی.در کشورما یا از نا آگاهی یا از« خویش را به خواب زدگی » بسیاری واژه های « پارسی » را ایرانی می پندارند و برای همین است که بر سر واژه های دانشگاه، دانشکده، دانشجو وهمچنان از فروردین تا اسفند چه نا آرامی هایی که بر پا نیست ؟ زیرا  واژه ی « دانش » و « گاه » ، « جو » و « کده » در همه  دیوان های چکامه سرایان سده ی چهارم بلخ و پس از آن آمده است. اگر برای این که در ایران کاربرد دارد، ایرانی پنداشته می شود  پس  چرا این همه واژه های دیگر« پارسی» که در سروده های سخن سرایان ایرانی آمده است به این ستیز روبرو نیست؟ مانند:

سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند

همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند (حافظ شیرازی)

 ودیگر واژه های پارسی در سخن حافظ

یا

ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود

آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود   ( سعدی شیرازی )

آیا کسی به گناه کاربرد یکی از این  واژه های این دو بیت سرزنش شده است؟

 ستیز تا اندازه ی است که نمیگذارند در پهلوی لوحه ی پشتو و انگلیسی ، در دانشگاه کابل لوحه ی پارسی آن هم گذاشته شود. برای این کار هیچ کسی هم نگفته که لوحه ی پشتو یا انگلیسی برداشته شود بلکه پارسی هم باید افزوده شود آیا زبان « پارسی » که برای سده ها و سده ها  زبان رسمی کشوربوده و همه تبار های میهن این زبان را سخن زده اند و از آن دانش آموخته اند  بیگانه تر و بیرونی تر از زبان انگلیسی است؟ چرا با واژه ی دانش این گونه با بی دانشی رفتار می شود؟ این کنش از دید من در گام نخست  زورسالاری و در گام دوم هم داشته ها و افتخارات فرهنگی ما را به کشور دیگر بخشیدن  میباشد وبس. آن هم یکی از  زبان های رسمی کشورکه بیشترین باشندگانش با آن سخن می زنند.

پرسش دیگری که همیشه، ازسوی جوانان به آن روبرو می شوم. اینست که بسیاری ازسخن سرایان ومنش های فرهنگی ما را برخی ازکشورهای همسایه، بنام خود قلمداد نموده اند؛ حتا نامی ازکشورما نمی برند. " نه ازآریانای بزرگ ، نه از باختر ونه ازافغانستان امروز"آوند این را درچه میدانید؟ آیا این یک دزدی ادبی و غیرمنصفانه نیست.؟

پاسخ: درست می فرمایید  بسیاری از سخن سرایان و منش های فرهنگی ما را ایران امروزی از خود می شمارد و من هم به این راستا بار بار برخورده ام زمانی که دانشجوی دانشگاه تهران بودم برخی از استادان می گفتند: ناصر خسرو بلخی ایرانی ووو...

که من به آن ها خرده میگرفتم مگر اکنون آوند آن را بخوبی میدانم زیرا در نشست های ایرانی که مهمان می شوم به همین رویداد بر می خورم.

 از آن جایی که کشور ما روزی به نام ایران بزرگ یاد می شد که دربرگیرنده ی افغانستان امروزی، ایران امروزی و بخش های بزرگ و کوچک دیگر بود، این منش های فرهنگی  ما هم به نام ایرانی یاد می شدند. پس از آن که این ایران بزرگ بخش بخش شده و در پهنه ی کشور های کوچک نام های دیگر بخود گرفت ایران بزرگ و نام ایران از گیتا شناسی (جغرافیا)ی جهان رفت. ایران امروزی که یک بر پنجم ایران بزرگ است در سال 1935 ترسایی نام خود را ایران گذاشت و سپس بر آن شد که گویا این ایران همان ایران بزرگ  است و دیگر پهنه هایش از آن گرفته شده است از این رو هرچه نازش ها و بالش های ایران بزرگ بود از خود شمرده و به همین آوند (دلیل ) میگویند که « افغانستان مال ایران بود » مگر این درست نیست بلکه ما همه یک کشور بودیم و جایی مال جایی نبود.( این را من در همایش 400 تنی ایرانی با بلند گو در دست گفتم و همه هم پذیرفتند. آگاهان ایران امروزی  بر همین باورند.

از سوی دیگر به باور من این کوتاهی از دولت خود ما است که می گذارد ایران « جشن نوروز و دانشمندان ما را در ملل متحد به نام خود بایگانی نماید و ای بسا که دولت امروزی ما برای پشتونی نمودن کشور ( اگر بتواند) همه ی این نازش های فرهنگی پارسی را به آن ها خواهد بخشید مانند واژه های « دانش » با هر پسوندی.

پرسش: دریکی ازروزها که درجستجویی تصویری درانترنت بودم.تصویرمجسمه ی قشنگ شما توجه ام را به خود جلب کرد. ازآنجایکه نخستین باربود با چنین مجسمه ی پرافتخاریک زن هم میهنم مواجه شدم. خیلی ها خوشحال شدم وبه زن بودنم نیزافتخارنمودم. ولی پرسش هایی درذهنم بوجود آمد که: این پیکره درکدام وقت ، توسط کدام شخص وبه چه نسبت تراشیده شده است؟ اگردرزمینه روشنی بی اندازید. ممنون می شوم.بله پروفیسور استاد امان اله حیدر زاد با چیره دستی تمام مهربانی نموده و پیکره ی از من ساخته اند.

پس از آن که نخستین دفترچکامه ی من به نام « شکوفه ی بهار » در سال 1994 ترسایی از چاپ برون شد در سال 1995 یک پوشانه ی آن بدست استاد حیدر زاد رسیده بود البته من از استاد امان اله حیدر زاد و این که در کجا زندگی می کردند آگاهی نداشتم دفترم را کسی دیگر  برای شان رسانده بود. در سال 1996 روزی تلفون زنگ زد من که پاسخ دادم از آن سو شنیدم که استاد خویش را برایم شناسایی نموده و گفتند که دفتر سروده هایت را کسی برایم فرستاده و من آن را تا پایان خواندم در این میان سروده ی « چشمان مرا به بلخ زیبا ببرید » مرا آن گونه پسند آمد که اشک در چشمانم پدیدار شد و خواستم که پاسخی برای این سروده بنویسم قلم بر دست به اندیشه  ی این که چه بنویسم و چگونه بنویسم ؟ ناگهان دیدم  بروی کاغذ نگاره یی از تو کشیده ام و این برایم انگیزه ی شد که  تندیس ترا بسازم پس ازت خواهش می کنم که برایم چند پارچه رُخش(تصویر)ت را به گونه ی  دور خوردن  بفرست تا من کارم را آغاز نمایم چون کسی را که من بخواهم ارجگزاری نمایم در زمان زندگی اش می نمایم»

هنگامی گه گوشی را گذاشتم بسیار شاد و هیجان زده شدم  زیرا برای نخستین بار با استادی که تنها از او نامی شنیده بودم آشنا شدم و دوم هم برای این که میخواهند تندیس مرا بسازند بهتر بگویم تندیس مرا نه بلکه تندیس کسی را که سروده هایش را این گونه با دید بلند ارجگزاری می نمایند، برای من ارجگزاری از سوی  استادی به چیره دستی پروفیسور حیدر زاد بسیار با ارزش بود. از خوشی بسیار ناگهان این چهارپاره را نوشتم.

پسند آمد ترا استاد این ره

که طبع من سخن را می تراشد

بیا زیبایی بختم نگه کن

که دستان تو من را می تراشد

 البته در آن گفتگوی تلفونی استاد  فرمودند که دفتر « شکوفه ی بهار » را دارند ولی میخواهند که یک پوشانه(جلد) را با دستینه( امضاء) خودم داشته باشند من هم همین چارپاره را در آن دفتر نوشته و برای شان فرستادم.

در درازای که استاد روی تندیس کار می کردند نیاز به این بود که من هم چند باردر برابر شان باشم مگر با چیره دستی که  دارند من دو باری که برای همایش های ادبی در نیویارک مهمان شده بودم در برابر استاد برای چند ساعت کوتاهی در پهلوی نیمکاره ی تندیس ایستادم و همین کوتاه زمان هم برای  چیره دستی شان بسنده بود. البته در این روبرویی آقای سحر مهجور با نجیبه جان همسر شان، آقای جفایی و چند دوست دیگر هم آنجا بودند ما همه  هنر نمایی استاد را با چشمان خود گواه بودیم که چه ژرف در هنر خویش فرو رفته چکامه خوانی ها، سخن گویی ها، پرسش و پاسخ  ها و گاهی هم شوخی ها هیچ گونه  رخنه و هنایشی(تأثیری) در دستان تراشنده ی شان نداشت.

پس از آن که تندیس ساخته شد استاد گرامی در همایش با شکوهی در نیویارک  گرد آمده از منش های ادبی و فرهنگی  با پرده برداری،  این تندیس بمن اهدا نمودند که من این کارکرد شان را از ته ی دل می ستایم نه برای این که این تندیس از من بود بلکه ارزش کار شان درین است که اگر به کارکرد کسی باورمند باشد او را در زمان زندگی اش ارجگزاری می نماید گر چه که استاد جایگاه و شناسه ی جهانی دارند  مگر تا آن جایی که من آگاهی دارم  در کشور های شرقی نخستین هنرمندی هستند که دست به ساختن تندیس یک زن قلم به دست در زمان زندگی اش زده اند.

ناگفته نماند که استاد انگیزه ی ساختن تندیس را در شب پرده برداری هم برای مهمانان که همه فرهنگیان پارسی زبان بودند  گفتند. این تندیس بار بار در نمایشگاه های امریکا و دیگر کشور های جهان در میان دیگر آفرینش های استاد به نمایش گذاشته شده است.

نا گفنه نباید گذاشت که من هم همان چهار پاره را که ناگهانی(فی البدیهه) برای استاد گفته بودم به چکامه یی گسترش داده و در شب پرده برداری به گونه ی « برگ سبز، تحفه ی درویش» برای شان پیشکش نمودم:

پسند آمد ترا استاد این ره

که طبع من سخن را می تراشد

بیا زیبایی بختم نگه کن

که دستان تو من را می تراشد

ز انگشتت به سوی آفرینش

تراویدن خرام تازه دارد

تراشیدن که در دست تو افتد

توانایی دگر آوازه دارد

ز تو تا قله های چیره دستی

هنر در خویشتن نازیده باشد

که نامت این چنین هنگامه افشان

به دوش اوج ها بالیده باشد

پرسش: فعالیت های کنونی فرهنگی شما... 

پاسخ:   من دو دفتر چکامه به نام های « شکوفه ی بهار » و « چادر » با دو نوار و یک «سی – دی» برای دوستان پیشکش نموده ام اکنون دفتر سوم را آماده ی چاپ می سازم  البته باید سروده هایم را باز نگری نمایم و هر باری هم که بازنگری می نمایم کمتر از دیروز می پسندم برای همین است که کمی باید روی آن کار کنم  زیرا اکنون که سروده های دو دفتر دیگرم را می خوانم دلم می خواهد که آن ها را باز سازی نمایم به ویژه دفتر « چادر» را، زیرا در زمانی که این دفتر ساخته می شد من از نگر زندگی خانواده گی روز های بسیار دشوارو اندوه گین را می گذراندم از این رو بسیاری از سروده هایم  و بسیاری از بیت های سروده هایم را نمی پسندم گویا توانایی سرودن در من به خواب رفته و من با زور بیدارش می نمودم، گاهی هم آرزو میکنم که ای کاش آن را در آن روزگار تلخ که همه ی توان سرودنم را از من گرفته بود به دست چاپ نمی دادم .

البته این نخستین بار نبود که من به چنین خواب بردگی روبرو شده بودم یک بار دیگر هم از درد همین بدبختی برای 15 سال بیش از15 پارچه نتوانستم بسرایم تا این که در سال 1992 ترسایی مجله ی« نو بهار» که در آلمان چاپ می شد یکی از سروده های من را به نام « بی تو » از یک نشریه ی ایرانی پیدا نموده و با چاپ آن دنبال سراینده اش می گشت در آن زمان این مجله به  دست یکی از دوستانم  رسیده و برایم آورد البته من از بس که خاموشی گزیده بودم آن دوستم باور نمی کرد که سراینده ی آن سروده من باشم مگر خوشبختانه که دفتر « گفتار ادبی » از محمود افشار را که این سروده با نام من در آن چاپ شده بود برایش نشان دادم . پس از چند روزی مجله ی « آیینه ی آفغانستان »  را که همان نوشته ی مجله ی « نو بهار » را بر گفته بود برایم آورد سپس من با سرپرست مجله ی « آیینه ی افغانسان» که در دو فرسخی ما زندگی می کرد تلفونی سخن گفته و دیداری نمودیم .  شماره ی دیگر همین مجله از پیدا شدن من نوشت « یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم » از آن پس گویا من از خواب بیدار گردیده به این باور شدم که  تنها به این زندگی بدبخت خانوادگی و رنج هایش  نه بلکه به زبان ، مردم و میهن خویش بستگی نا گسستنی دارم، این ارجگزاری مجله ی « نوبهار » مرا به شور آورده و  سرودن را از سر گرفتم. به آسانی می توانم بگویم که برگشت دوباره ام را سپاسگزار سرپرست  مجله ی « نو بهار» میباشم.

 با سپاس از شما وهمه خوانندگان گرامی.  تاریخ  10 / 9 / 2012                                                                                         پایان

گفت وگو با صالحه وهاب واصل شاعرفرهیخته،نقاش مستعد فعال حقوق زن ومدیرمسول فصلنامهء بانو

مصاحبه کننده: شیرین نظیری فعال حقوق زن و گرداننده سایت آوای زنان افغانستان

مورخ 5 جون 2012 

به سلسله معرفی زنان شهیر و نخبهء افغانستان ودهمین سالگرد فصلنامه بانو، مصاحبه ای را با شاعرشیوا کشورصالحه وهاب واصل انجام داده ایم که پس ازخلص سوانح موصوفه ،خدمت تان تقدیم می گردد. بانو صالحه وهاب واصل بنت الحاج محمد غوث واصل که در 1339 هـ ، ش مطابق به1960 میلادی در شهر کابل در یک خانوادهء روشنفکرچشم بدنیا گشود.                                              دوره ابتدائیه را در مکتب بی بی صاحبه و نیک بختی ، دوره تعلیمات عالی را در لیسهء زرغونه به اتمام رسانیده و سپس برای فراگیری تحصیلات عالی شامل دانشگاه کابل (پوهنتون کابل) شده ودررشتهء تجارت ومارکیتنگ ،تحصیلات خود را موفقانه به انجام رسانیده وبه ادامهً آن در پیداگوژی جای رئیس به کسب درجهء ماستری نایل آمده است.بانو وهاب واصل از سال 1368 هـ ، ش مطابق به 1989نظر به وخامت وضع سیاسی و اجتماعی از کشورش مجبور به مهاجرت شد که مدت دو سال در پاکستان ، یک سال در روسیه و 20 سال اخیر را در کشور هالند با همسرو چهار فرزندش(یک دختر و سه پسر)بسرمیبرد، وی در کشور هالند نیزبه کسب تحصیلات پرداخت و دررشته های مختلف نرسنگی تا درجه کدرنرس، حساب داری کمپیوتری وعملی، دفترداری و شناخت کمپیوتر کوشید و افتخار داشتن دیپلوم و یا شهادتنامه های آنهارا بدست آورد و مدت 15 سال به حیث کدر نرس در شفاخانه های مختلفه هالند ایفای وظیفه کرد. خانم وهاب واصل علاوه بروظیفهءاصلی اش همیشه در صدد خدمت به کشور و هموطنانش بوده وبه شکل افتخاری با انجمن های مختلف زنان در اروپا، اتحادیه سرتا سری مهاجرین افغان در هالند و نهادهای فرهنگی بیرون مرزی همکار بوده و خدمات مزیدی را انجام داده است.

وی از سال 2007 (م) مطابق به 1386 (هـ، ش) با فصلنامهء بانو همکار قلمی بوده و در سال 2009 (م) مطابق به 1388 (هـ ، ش) به حیث مدیرمسؤول و صفحه آرا، ودیزاینر پوش در فصلنامه بانو که یک نشریهء اروپایست وازاتریش چاپ و نشر میشود انتخاب شد و درسال 2010 (م)مطابق 1389 (هـ ، ش) مقام مدیر مالی کمیسیون سرتاسری زنان هالند را نیز از آن خود کرد.

بانو وهاب واصل علاوه بر خدمات اجتماعی و فرهنگی اش نویسندهء خوب و نقاش با استعدادیست که یکی از نقاشی های وی در سال 1357(هـ ، ش ) مطابق به 1978 (م) در مسابقات نقاشی بین چندین کشورآسیایی مقام اول را کسب کرد. بانووهاب همچنان جهت ارج گذاری و تقدیر از کارهای شان تا حال مستحق چند تقدیر نامهء مطبوعاتی از جانب مقامات ذیصلاح گردیده اند که در جمع عکس های ایشان با ذکر نام مقامات متذکره مشاهده خواهید کرد

متذکره مشاهده خواهید کرد.

بانو وهاب واصل تا حال سه بار نقاشی هایش را درشهر های بزرگ آرنهم و بیفروایک واقع در نیدرلند(هالند) و میورس یکی از شهر های بزرگ جرمنی به نمایش قرار داده که مورد علاقهء علاقه مندان هنرش قرار گرفته و بعضی از آنها هم به قیمت مناسب به فروش رسیده است. وی همچنان آثار زیبا ی از دیزاین های دیجیتالش دارد که نمونه های آنرا در صفحهء یوتوب خودش به نام waheb60 و یا صفحهء پیکاسا در گوگل میتوانید مشاهده فرمائید

یکی از نقاشی های بانو صالحه وهاب واصل بانو ,وهاب واصل علاوه بر اثر «مروارید گمشده» که گزینهء غزلیاتش میباشد پنج مجموعه شعری دیگرکه حاوی سه جلد تک بیت های رنگین بنامهای «نگین» ، «گهر» و «جوهر»، یک جلد دوبیتی های رنگین به نام « یار تنهایی » ویک مجموعهء غزلیات رنگین با مینا توری زیبا به نام«غزلیات عاشقانه» که با خط و دیزاین آرتست چیره دست کشورمامحترم تواب وهاب نواسهء خیر محمد خان یاری بزرگ ترین نقاش نامدار و بی همتای کشور ما کارشده است هم از چاپ برآمده ، همچنان سه مجموعه ویا گزینهء دیگرغزلیاتش بنامهای «صفای دل»، «عالم یقین»، و «گوهر ناب» و «بیکران عشق »هم تکمیل وزیر چاپ میباشد. بانو وهاب واصل استعداد شعری را از پدر به میراث برده است و اشعارش زیاد تر متأثر از اشعار بیدل بزرگ و مولانای بلخ بوده، سبک هندی و خراسانی و سبک کلاسیک میپذیرد. وی اشعار سپید و نیمایی هم دارد که با مطالعهء مجموعه های شعری اش به سبک و گرایش آن به ساده گی پی خواهیم برد.

بانووهاب واصل با پشت کار نهایتی که دارد در کنارسرودن شعر وکلک هنر مندانه اش در نقاشی و و آرت و طرح های دیجیتال ، داستان های بسیار زیبای کوتاه هم مینویسد.که از جمله ی داستانهای این قلم داستان «صغرا» که یک قصه ی حقیقی است در فصلنامهء بانوبه در شماره های مختلف به شکل دوام دار به نشر رسیده است و در میان خواننده گانش از شهرت خوبی بر خوردار است که در اولین فرصت با داستان های دیگرش به شکل یک کتاب زیر نام«آتش سوزندهء خاموش..» در آمده و به نشرخواهد رسید. وی کتاب دیگری زیر عنوان «زن و استفادهء سوء از زن در شرق و غرب» هم روی دست دارد که مطالعهء آن برای علاقه مندان قلمش خالی از لذت نخواهید بود. 

 نسبت جلوگیری از سوء تفام قابل یاد دهانیست که بانو وهاب واصل اسم شعری اش را نسبت ملحوظات مجزاءعینی فرهنگی«واهِب» انتخاب نموده است

شیرین نظیری:

با عرض سلام وادب، نخست ازهمه ، دهمین سالگرد فصلنامه وزین بانورا به شما وهمه دست اندکاران بانو تبریک وتهنیت گفته وموفقیت های مزید برای هریک تان آرزو مینمایم.

ثانیاً تشکروسپاس فراوان که درین موقع بسیارمهم به من وقت گذاشتید تا مصاحبهً مختصری را با شما انجام دهم.

بانو واصل عزیز؛ اگردررابطه به آغاز فعالیت های تان درعرصه فرهنگی و اینکه با کدام روزنامه و مجله فعالیت داشته اید . کمی معلومات ارائه دارید؟ شادمان می شوم .پیش از اینکه به پاسخ سوالات تان بپردازم ، اجازه دهید تا سلامهای گرم خویش را نخست خدمت شما و از طریق شما خدمت همه همکاران و دست اندر کاران سایت آوای زنان افغانستان وآن عزیزانیکه لطف نموده ایندم برای خوانش این گفت و شنود وقت میگذارند، برسانم. ثانیا به جواب سوال تان در ارتباط با فعالیت های مطبوعاتی و فرهنگی ام گفته میتوانم که:فعالیت های فرهنگی را در غرب از 2006 به این طرف با ایجاد یک وبلاگ ادبی و فرهنگی به نا م «بهانه یی برای گریستن» آغاز کردم ، متأسفانه به جز فصلنامهء بانو با کدام روزنامهء دیگری همکاری فعال که یک بخش و یا مسؤولیت کلی آن را بدوش داشته باشم، نداشته ام. از سال 2007 به این طرف همکارفصلنامهء با نو هستم دو سال به صفت هیأت تحریرو مشترک بانوبودم , و سه سال اخیر را در سِمَت مدیر مسؤول و دیزاینر پوش و صفحات آن به طور داوطلبانه ایفای وظیفه مینمایم.

کار فصلنامه بانو را با چه امکاناتی و چند‌ نفر نویسند‌ه شروع کرد‌ید‌؟

باتأسف در سال های نخست ایجاد بانو که من هنوز با بانو همکاری نداشتم شاهد عینی مشکلات آن نبوده ام اما طوریکه آقای غوث الدین میر، صاحبِ امتیاز و بنیانگذار بانو در گفتگو های شان دررسانه های مختلف یاد آور شده اند ،ایجادبانو با امکانات بسیار محدود و موجودیت یک نویسنده و سه علاقه مند صورت گرفته که به مرور زمان به نویسنده گان و همکاران قلمی آن افزوده شده است.

لوگوی فصلنامه بانو و شکل آن از کجا آمد‌؟

لوگوی بانو الی سال 2009 شکل دیگری داشت که شما در شماره های قبل ازین سال دیده میتوانید، اما بعد از آنکه مسؤولیت بانو به من سپرده شد، خواستم لوگوی جدیدی برای بانو طرح ریزی کنم تا هم یک مشخصهء خاصی برای بانو باشد و هم زیبایی و ظرافت خاص خودش را داشته باشد. به کمک محترم تواب وهاب کالیگراف چیره دست کشور که همکارم در ترتیب کتب تک بیت ها و رباعیات رنگین من میباشندو از فونت خاص دست ساختهء خودشان استفاده میکنند، لوگوی با نو را درست کردم وبعد از مشورهء آقای میروموافقت ایشان برای اولین بارآنرا روی شمارهء سیزدهم نصب کردیم که تا امروز مشخصه بانوست و زیبایی آن را افزونتر ساخته است و امید دارم درآینده ها( من باشم نباشم) هم همین لوگو برای بانو باقی و پایداربماند.

اولین شماره فصلنامه بانود‌رچه تاریخی منتشر شد‌؟

فصلنامهء بانو برای اولین بار در ماه می سال 2002 در شهر وین اتریش توسط غوث الدین میر و بانو ندا افشاربه نشر رسیده است.

گفته می توانید؛ فصلنانه بانوچند سال طول کشید تا توانست مانند کودکی نوپا شکل بگیرد؟

سه الی چهارسال طول کشید تابانو توانست از منجلاب خشونت های ادبی و فرهنگی سر بیرون کند و یکه تاز به پیش رود. خاصتا از پنجمین سالگرد ایجاد بانو که یکجا با شب شعر بانوان در سال 2007 در اتریش تجلیل گردید و آغاز همکاری های بنده با بانو میباشد ، من خود شاهد این پیشرفتِ بی سابقه و چشم گیر بانو در جامعهء فرهنگی برون مرزی کشور میباشم.

بانو واصل عزیز؛ طوریکه میدانیم آغازهرکارمشکل است. آیا فصلنامه بانوهم درسال‌های نخست خودبا مشکلات روبرو بود؟

بلی؛ بانو در سال های نخست شور بختانه با خشونت ها و ضدیت های بسیار جدی روبرو بوده است. بودند اشخاصی که به اشکال مختلف وغیرمستقیم در راه پیشرفت و انکشاف بانوبا انتقاد های نادرست بر نام بانو، پالیسی و اساس نامهء بانو سنگ اندازی های داشته اند. ایشان برین عقیده بودند که «بانو» یک کلمهء ایرانیست و ما افغانها نباید ازین نام استفاده کنیم در حالیکه ما و شما شاهد هستیم که بانو یک کلمهء فارسی دری است که از سالیان سابقه و متوالی در تاریخ سلطنت های مختلف کشور ما برای زنان و دختران به رسم احترام و ارج گذاری برمقام زن بکار برده شده است. " باید افزود: خانم اززبان ترکی درزبان دری آمده است. "

انتقاد دیگر عزیزان مخالف، بیطرفی و غیر سیاسی بودن فصلنامه ءبانو بوده که خوشبختانه بانوتوانسته با وجود این همه مشکلات و ضدیت های جدی با مقاوت بی شائیبه ازهم نپاشد و به پیش برود که این نمونهء توانایی و حوصله مندی کارکنان این نشریهء وزین میباشد. اما یار و پشتیبان این سال های پر مشقت بانو دوستان مهربان مثل: بانو ندا افشار، بانو شبنم، استاد غفور جلالی از شهر زیبا هرات و همچنان چندی ازعلاقمندان خوب مجله، آقای عبدالرب ابراهیمی، بانو انجینر ضیاگل ،بانو همایوسفی،بانو ظاهره دلزاده، بانو ملکه سید وبانو فتانه وفا در شهر وین بوده اند که بنده به صفت مدیر مسؤول از نام همه دست اندر کاران مجله بانو از ایشان اظهار سپاس و امتنان میکنم.

وهاب واصل عزیز؛ طوریکه میدانیم یکی ازویژه گی های انسان سالم وموفق مهارت وتوانائی و برقراری ارتباط موثر وسازنده با دیگران است . گفته می توانید که موفقیت خود را درفصلنامه بانودرچه حد می‌دانید؟ چه کسانی در این موفقیت سهیم بودند؟

موفقیت من در بانو اخلاص و ادای صادقانه وظایف سپرده شده به من و علاقه شدید من به ادای خدمتی ازین طریق به خواهران و هموطنانم بوده است . همچنان شناخت و داشتن دست بالا در کمپیوتر واستفاده از تجارب دوستانم که در گذشته ها درین عرصه کارکرد ها وفعالیتهای داشته اند. البته به جا خواهد بود که اسماء این دوستان مهربان و فرهیختهء که بنده را با اندوخته ها و تجارب شان درین راه رهنمون بوده اند یاد آورشده از ایشان سپاس گذاری نمایم. ایشان جناب زلمی رزمی محقق و بنیان گذارو مسؤول نشریهء تصویراز آلمان، عبدالتواب وهاب ناشر سایت در راه صلح ازکلیفورنیای امریکا ، دوست فرهیخته و دانشمندم انجنیر مسعود دلیری از کانادا و داکتر صاحب اسد الله شعور شاعر ، محقق و پژوهشگر بسیار ورزیدهء کشور و دوست بسیار خوب من از کانادا میباشند.

بیشترین گفت وگوهای شما با کدام کتگوری های زنان بوده است؟ منظورم ازین سوال اینست که گاهی هم شما با زنان بیوه که شوهران خود را درجنگ های بیش از سه دهه ازدست داده اند و نان آوریتیمان شان بوده اند. گفت وشنودی هم داشته اید؟ و ازگذشته های سخت وپریشان شان پرسیده اید؟

ما هیچ گاهی کدام کتگوری مشخصی از خانم ها را برای گفتگو نگزیده ایم ، زیرا بانو برای کدام کتگوری خاصی هم کارنکرده و نمی کند ، اگر شما شماره های مختلف بانو را مطالعه نمائید، مصاحبه ها و گفت و شنود ها با خانم های نخبه و فرهیخته درهرموقف و مقام که بوده و هستند ؛ از کارگر، فعال سیاسی، کارمند دولتی، فعال اجتماعی و فرهنگی ، بانو خانه ، هنر پیشه گرفته تا شاعر، نویسنده و ممثل و محصل، صورت گرفته است و در آینده ها هم به همین منوال خواهدبود. زیرا بانو توسط زنان افغانستان برای زنان و مردان افغانستان ترتیب وتنظیم شده به نشرمیرسد. قابل یاد آوریست که : در صورت لزوم گفت و شنود های با برادران هموطن ما هم ممکن شده میتواند اما چون در اکثر رسانه ها چانس برای حضور زنان کمرنگ تراست، میکوشیم در قدم نخست بیشترین چانس را به قشر مؤنث هموطنان ما مهیا سازیم و در قدم دوم به قشر مذکر.

ارتباطات بانو با سایرمجلات و سایت های ویژه زنان ،که درداخل و خارج کشورمنتشرمی شود. چگونه است ؟

با تأسف ما کم نشریه های را میشناسیم که به کار کرد های زنان افغانستان اختصاص داده شده باشد. با سایت ها و پروگرام های تلویزیونی و انتر نتی بلی؛ روابط بسیار سالم و مظبوط و همکاری های دوستانه برقرار است اما از چند ماه اخیر به این طرف روابط همکاری با رسانه های داخلی کشورهم در حال بر قرار شدن است که محترم غوث الدین میر در سفراخیر شان درافغانستان پلان های نیکی را درین ارتباط با خود دارند. تا در زمینه موافقت های نهاد های مختلف مطبوعاتی را به شکل قرار داد تنظیم نمایند.

مهمترین اهداف و فعالیت های سال جدید بانو " دریازده همین سالگرد" چه خواهد بود؟

یکی از اهداف بسیار عمدهء بانو در یازدهمین سالگرد ایجادش توسعهء همکارن قلمی اش(شامل زنان و مردان) درسراسر جهان است که ما در کنار این گام بزرگ آگاهانه پلانهای همکاری نشر و چاپ بانو را به شکل اشتراکی با کشور های دیگر اروپایی و أخص کشور عزیز ما افغانستان داریم، شما میدانید که برای تنظیم همچو تصامیم و پلانهای کاری علاوه بربه یک طرح بسیار دقیق و جامع وقت کافی ضرورت است که انشاالله روی آن کار خواهیم کرد.

وهاب واصل مهربان ؛سال گذشته درعرصهً نشرات، بیشترازچه رنج بردید ویا اینکه شاکی بودید؟

خوب؛ از بدو ایجاد تا امروز بانو همیشه با مشکلات اقتصادی روبرو بوده زیرا تمویل مالی آن به شکل انفرادی توسط آقای غوث الدین میر صورت گرفته ومیگیرد. من نمی توانم این مشکل را رنج بنامم ؛ اما یک مشکل بسیار عمدهء میتواند محسوب گردد؛ که بعضا میتواند موانع را در راه نشر و چاپ نشریه باعث گردد. روی این ملحوظ در سال های آینده در نظر داریم تا از تجاربزرگ افغانی ما چی در داخل و چی درخارج کشور درخواست اعلانات تجارتی داشته باشیم تا ما ، زیر نام یک رسانه محبوب القلوب وسیلهء باشیم برای انتشار اعلانات شان به هموطنان ما در سراسر جهان و ایشان پشتوانهء باشند برای رشد وانکشاف هر چی بیشتر این نشریهء فرهنگی و ادبی کشوردرعرصهء ادب وفرهنگ کشور خود شان درچشم جهانیان.

اگر یکی ازبهترین خاطره در دوران کارتان را بیان کنید؛ ممنون میشوم.

هر لحظهء کاری میتواند یک خاطره باشد ؛ یا خوب و یا دلگیر. اما ما انسان ها روی عادات و یاد گیری های نورمال اجتماعی ما تمام آنرا زیر نام خاطره در خاطر خویش نمی سپاریم. فقط آن لحظاتی را که یک جمله و یا یک حرکت کسی بر دل چنگ میزند و در چشم نقش میبندد. خوشبختانه من خاطرات بسیار شیرین و خوشی از دوران کاری ام با بانو دارم اما یکی که هیچ گاهی فراموشم نخواهد شد این است که ( در یکی از محافلی که آقای صلاح الدین صمیم با لطف بیکران شان در حق من، برای معرفی من در بلژیک ترتیب داده بودند با بانویی روبرو و معرفی شدم که از علاقه مندان اشعارم و مشترک بانو ست. این خانم دخترک ده ساله اش را هم در کنارش داشت. در جریان صحبت های من با خانم مذکور ؛ دخترک خوب به من خیره شد و پس از مکسی با صدای بسیار آهسته به مادرش گفت: مادر، مادر اینمی خالیم بانوس که مه خوشش دارم، شما که مجلیشه میخرین....... و با شوق تمام از من درخواست یک عکس یکجایی را کرد . شما باور کنید که آنقدرژست و حرکت این دخترک نازنین، زیبا و با نزاکت بود که همچون یک صحنهء فراموش ناشندی درخاطرم نقش بسته است و این خود به من احساس آن داد که حتی دختران زیرسن را هم بانوی ما توانسته به خود جلب وجذب کند.

بیایید این دقایق را به وطن خود اختصاص بدهیم؛ گرچه یاد وخاطرش مانند اکسیجن دربدن ما ماده حیاتی است که به ما زنده گی وتوانائی میبخشد. با آن هم رشد مطبوعات را درکشورما چگونه می بینید ؟

خوشبختانه با وجود این سه دهه جنگ وبویژه دوره سیاه طالبان که کشورعزیزوهموطنان نازنین ما پشت سر گذاشته اند.هموطنان نخبه و فرهیخته و دانشور ما درهر گوشه و کنار جهان که بوده اند، دست روی دست ننشسته و در راه علم و فرهنگ کشور شان با وجودعدم موجودیت امکانات کافی وشرایط بسیار دشوار اقتصادی توانسته اند خدمات شایانی را انجام دهند، نهاد های مختلف علمی و ادبی ، فرهنگی و اجتماعی ، انجمن های سخن و نویسنده گان و ادب دوستان، در ممالک مختلفهء غربی به فعالیت های شان پرداخته، کتب، مجله ها و نشریه های را چاپ و به نشر سپرده اند که در تاریخ سیاه و نابود سی سال اخیر کشور ما چون اشعهء درخشان آفتاب علم و دانش برای همیشه تابنده خواهد ماند. درین اواخر از طریق نشرات تلویزیونی و انترنتی هم شاهد فعالیت های علمی و فرهنگی در داخل کشورهستیم که خوش بختانه هموطنان ما که شدیدأ از جنگ و برادر کشی خسته شده اند زیاد تر توجه شان را درین عرصه معطوف میدارند واین خود یک روزنهء بسیار روشن و امید وار کنندهء برای رشد و انکشافات علمی، هنری و ادبی در آیندهء مطبوعات کشورما خواهد بود.

يكی از شاخص های توسعه هركشور،ميزان حضور و فعاليت زنان در جامعه آنست فصلنامه بانو چقدر می تواند در تبيين و تسريع حضور و فعاليت زنان در جامعه ما نقش داشته باشد؟

با آنکه میزان حضور زنان فعال در دولت فعلی کشور در مقایسه با حضورمردان در فعالیتهای اجتماعی بسیار پائین و قلیل است و نفوذ نشریه های مثل فصلنامهء بانو درجامعهء مرد سالاری افغانستان کار ساده وسهل نیست، اما به اساس پلان های دست داشته ء ما برای پخش و انتشار فصلنامهء بانو در جامعهء زن ستیز فعلی به کمک وزارت اطلاعات عامه، وزارت امور زنان،کتابخانهء عامه و چند نهاد اجتماعی و فرهنگی دیگر، ممکن است. گرچه ما از طریق سایت های انترنتی هم تبلیغات و نشراتی درین ارتباط داریم اما شوربختانه نسبت دسترسی نداشتن خواهران ما به کمپیوتر و انتر نت ، این پخش و انتشار را در داخل کشور چندان عملی نمی بینیم . ازینرو با پخش دست بدست و رویاروی بانو به خواهران و برادران ما در داخل کشور،موفقیت بانو را در انکشاف اذهان ورشد خود آگاهی برادران وخواهران ستم کشیدهء ما در داخل کشور مظبوط تر و قاطعترتلقی مینمائیم.

سالها با زنان و برای زنان کاری کم وبیش صورت گرفته است. ولی نتیجه نداده، وضعیت تغییرنکرده

روزبدتری شد. هنوززنان درروستاهای کشورما از زن روی لچ " صورت گشاده "ومرد گوینده درتلویزیون روی میگیرند. چه باید کرد؟

دقیقأ؛ ازبیشترازصد سال به این طرف مبارزات مختلف درین راه صورت گرفته و همانگونه که شما فرمودید کدام نتیجهء قناعت بخشی بدست نیامده، من با درک قاصرخود موضوع را چنین بررسی و قضاوت میکنم که؛ مبارزین این راه همیشه جد و جهد شان برآن بوده تا زنان را ازین گودال بد بختی نجات دهند، بیخبر ازینکه هر زن روستایی و نا آموخته سواد، دربند چنگال جهل و نارسایی ذهنی و کم علمی مرد خانواده اش قرار دارد. وقتی مرد قوت درک و فهم ندارد، در جوامع مرد سالار و زن ستیز چگونه میتوان به این موفقیت نایل آمد؟ وچگونه میتوان زنان را نقش فعال در جامعه بخشید؟

هرگز ممکن شده نمی تواند.ازین سبب نخست باید در رشدوانکشافات ذهنی وفکری مردان جامعه ؛ بر مبنای آموزش علم و دانش بکوشیم، آنهارا از مزایای پیشرفت و انکشافات اقتصادی ومدنی، علمی و فرهنگی ، مذهبی و سیاسی و اجتماعی آگاه سازیم ،زیرا بالا بردن سطح دانش و تحصیلات عالی در مردان،مبین خود آگاهی، خود شناسی و اعتماد به نفس در انها بوده میتواند وفعالیت های عقلانی و منطقی را در آنها زنده سازد، ایشان را از موقف خود شان و موجودیت زن به حیث یک انسان و مکمل مرد که 50 فیصد جامعه را تشکیل میدهند ، آگاه سازد . وقتی به این موفقیت نایل آمدیم دیگر ضرورتی برای نجات زنان نیست . روی این اساس به صراحت میتوانم بگویم که کلید نجات زن ها از قید و بند نارسایی ها و جهل و نادانی، بی عدالتی های اجتماعی و خشونت ها وبالا بردن سطح دانش در زنها ، خود آگاهی و خود کفایی زنان ؛فقط و فقط میتواند رشد و انکشافات فکری و ذهنی در مردان باشد و بس.

درآخرکلام پیام شما منحیث فعال حقوق زن؛ به مادران ، پدران وهمسران به خاطرکاهش ، بیرنگ ونابود ساختن خشونت های خانواده گی ،علیه زنان چیست؟

اگرچه پیام یک فرد آنهم زن در جامعهء بیست و شش میلیونی مرد سالار، قطرۀ آبیست که روی پری پان داغ بچکانیم و در کمتر از یک ثانیه بخارگردد ونابود شود. اما زیر نام یک انسان در نقش یک زن با پشتوانهء توانایی زنان فعال افغانستان، حقی که خاکم به نام ذادگاه بر من دارد ، خودم را مکلف ومؤظف میدانم تا به خواهران و برادران همنوع و هموطنم که همه در پناه یک آغوش مشترک زاده و بزرگ شده ایم خواهشی درقالب پیام داشته باشم.

پیام من در قدم اول به حیث یک مادر به مادران گرامی اینست که بیائید پسران خود را آگاهانه و روشنگرانه طوری تربیت دهیم که زن را در مجموع بنام یک زن نی، یک خواهر و یک مادر و یک همسر نی ، نمونهء نام و ننگ و غیرت و ناموس نی بلکه بنام یک انسان وهمگون خود شان یک مخلوق خداوند(ج) بدانند. به صفت یک دختربه پدران گرامی پیامم این خواهد بود که فرق میان فرزندان شانرا نابودسازند درصورتیکه هر دو فرزند( دختر و پسر) در بطن همسر شان از خون خود ایشان است ، هردو مخلوق خدا و انسانند پس صرف در اثر وابسته گی های واهی و پوچ و نابودِ اجتماعی و رسم و رواجهای خود ساختهء اشخاص نارس و بی درک و نا آموخته سوادِ جامعه ، بر مبنای این اختلافات جسمانی و جنسی تعین شده از جانب پروردگار،حق انسانی دختران شان رااز آنها نگرفته به روی عدالت های حقانی و انسانی پا نگذارند و با این خشونت های بیرحمانه این زهر را در وجود پسران شان ترزیق نکنند.

چون خودم همسرکسی هستم از همه همسران گرانقدرخواهشمندم تا همسر شان را رفیق زنده گی خود ،به جای ماشین تولید طفل مادر وبعد از خدا(ج) خالق فرزندان شان،بجای ننگ و غیرت همکار و همیار و بلاخره بجای کنیز ملکهء خانه و خانوادهء شان بدانند. زیرا اساس و مبنای تربیوی اطفال در دست مادران است( گفته اند صد سال تعلیم یک سال تربیهء خوب). روی این ملحوظ چون زن ها بیشتر از 50 فیصد جامعهء مدنی را تشکیل میدهند میتوانیم زنان را بنیانگذار جامعهء پیشرفته و مترقی بدانیم.

شاعرعزیز صالحه وهاب واصل ؛ به آرزوی موفقیت و کامگاری ، درهمه امورزنده گی تان از شما تشکر میکنم که به درخواست ما لبیک گفته دعوت ما را پذیرفتید.

بانو نظیری عزیز ، بگذارید به پاس امتنان و ارج گذاری برمحبت تان نسبت دعوت بنده به همچو گفت و شنود دلچسپ و ارزنده اظهار سپاس داشته باشم واین یک تک بیت ناچیز را تحت عنوان قدردانی از زحمات تان به شما تقدیم نمایم.

از همت والای توبر لب سخن داریم ما

ای خوش سخن« شیرین» شمعي در شبستان ادب واهب                                                           پایان

 گفت وگو با نویسنده شناخته شده در پهنه ادبیات فارسی مشعل حریر

تاریخ مصاحبه: 25 / 7 /  2012

مصاحبه کننده: شیرین نظیری فعال حقوق زن و

گرداننده سایت آوای زنان افغانستان  

درآغازسخن ضمن سلام وسپاس، اگربه عنوان مدخل گفتگو، شمه ای از زنده گینامه خود را بیان نماید.  ممنون می شوم.

در سرآغاز با عرض سلام و ادب، مراتب امتنانم به شما پیشکش است که با حجم مشکلات و محدودیت ها هنوز هم در تلاش مدد و نصرت به زنان بوده و در این میان از آن دور دست ها ادبا و فرهنگیان غریب را نیز از یاد نبرده و با آنها صمیمانه یار و یاور هستید. زندگینامۀ هر موجود با پا نهادن به عرصه هستی آغاز میگردد که بر این مبنی مندر ۱۵ حوت سال ۱۳۴۵هجری شمسی در شهر یادها و خاطرات یعنی کابل زیبا در یک خانوادۀ منور چشمبه جهان گشوده ام. در همان شهر به کانون علم و معرفت راه یافته ام و در همان شهر با پوشیدن حلقۀ ازدواج از شهر افسانوی دوشیزگان رخت سفر بربسته و به دنیای دگری وارد شده ام، دنیای که مادرشدن مرحلۀ کمال آن است و من نیز رفته رفته با دریافت پنج گوهر پر سناء و پر بها به این مرحله رسیده ام که از فروغ وجود همان پنج گوهر اکنون خانه و کاشانه ام پر از سرور و شکور است، پنج فرزندی که زیباترین هدیه قددرت بوده و بزرگترین سرمایه، استوار ترین تکیه گاه و ناب ترین و نایاب ترین عشق زندگی ام هستند.

حریر، نام ویا لقب خیلی زیبا است که حتا استعمال آن انسان را به راحتی فرا می خواند. پرسیده می توانم که آیا " حریر" تخلص خانواده گی شما است؟ ویا نام یا لقبی که شاعربرای خود اختیارمی کند ودربیت آخرغزل یا قصیده آنرا درضمن شعر می آورد و یا هم به اصطلاح هنرمندان، " نام هنری "

ج: از حسن نظر شما سپاسگزارم. این نام و یا تخلص فامیلی من نیست، بلکه این تخلص هدیه رسا و زیبای دنیای هنر است که انگیزۀ دل انگیزی دارد.

حریرعزیز؛ روزانه چند ساعت خود را وقف خواندن و نوشتن می­نماید؟ آیا عادت­ خاصی درنوشتن دارید؟

ج: روزی سه ساعت مینویسم و در حدود سه ساعت هم میخوانم، چون از دید من نوشتن بدون خواندن مثل کشت زارهای بی باران است. عادت خاصی ندارم، فقط اگر آرامش روحی داشته باشم مینویسم، در غیر آن حتا یک سطر هم نمیتوانم بنویسم.

مشعل حریر؛چطورشد که به داستان نویسی روآوردید ومحرک اصلی شما درین راه چه کسی بوده است؟

همچنین درکارقصه نویسی بیشتر،از چه الهام می گیرید و درچه موضوعی خود را راحت تراحساس می کنید؟

ج: رو آوردنم به داستان نویسی ارمغان یک نیاز روحی، یک رویای همیشه گی و یک آرزوی بزرگ بود و است. محرک اصلی کسی نبوده، ولی مشوق اصلی ام را میتوانم نام ببرم و مشوق اصلی ام در این راه و راستا پسرم خیبر جان بوده که بعد ها از یاری و همکاری همه فرزندانم برخوردار بودم، به ویژه خیبرجان و عمرجان. از هر واکنش در زندگی الهام میگیرم و یا بهتر است بگویم که هر واقعه و هر واکنش در زندگی انگیزۀ الهام است و بیشتر در نگارش مسایل عاطفی خود را راحت تر احساس می نمایم. 

بانوحریر؛ طوریکه میدانیم عنصر گفت و گو درداستان ازاهميت بسياری برخورداراست. زيرا باعث پيشبرد وجالبیت داستان می شود. شما تا چه اندازه ؛ به اين مسئله توجه داشته ايد؟

 ج: گفت و گو به محتوا و سوژۀ داستان تعلق دارد، لذا توجه به این موضوع هم وابسته به سوژه و محتوای یک داستان است و همچنان شکل و روال داستان نیز اثر گذار است که بدین ملحوظ گاه به گفت و گو مجال زیاد است و گاهی هم ممکن نیست گفت وگو زاید را در داستان جاگزین کرد.  

 گاهی هم داستان های کوتاه نبشته اید؟ در تحت چه عناوینی ؛ آیا داستان های کوتاه شما به زیورچاپ آراسته شده است؟

ج: بلی ده داستان کوتاه نوشته ام که هنوز اقبال چاپ نیافته و عناوین آن بهتراست نهفته بمانند، تا ره آورد غیرمترقبه برای شما و همه دوستداران قلم باشد.

 اگرلطف نموده بگوید که تا امروزچند کتاب، ازشما به چاپ رسیده  وکارهای بعدی تان چه خواهد بود؟

 چه عاملی سبب نوشتن كتاب " قدمی درکوچه های آشنا " شد؟ آيا پيش ازاين تجربه نوشتن داستان را داشته ايد؟

ج:  تا امروز پنج کتاب به رشتۀ تحریر درآورده ام که چهار کتاب به چاپ رسیده اند ودر صدد چاپ کتاب پنجم هستم. کارهای بعدی ام را نگارش دو کتاب دگر در بر میگیرد که هم اکنون همزمان بر هر دو کتاب مصروف کار هستم. کتاب   (قدمی در کوچه های آشنا) یک نام آشنا و یک یاد آشنا ست که با همه کاستی ها دوستش دارم. این کتاب توسط بنگاه نشراتی (شاهمامه) به چاپ رسیده است، البته در ماه فبروری سال 2007 میلادی که مصادف میباشد به ماه دلو سال ۱۳۸۵هجری شمسی. عامل نگارش این کتاب  دوری از وطن و  روزگار طاقت فرسای هجرت بوده است، چنانچه آن سال سفری به افغانستان داشتم و روزیکه دوباره برمیگشتم حالت ناگوارای داشتم. آن روز احساس میکردم انگار جان و روان از تنم برون میشود و اگر بگویم از کابل تا هلند گریسته ام مبالغه نخواهد بود و راست بگویم اکثر هموطنان مسافر را نیز به گریه انداختم و وقتی اینجا رسیدم با درد و اندوهی که سراسر وجودم را میسوزاند، تک پاره های یادها را بهم پیوستم... و آنگاه بود که دریافتم، درد آفریدگار آفرینش است! و در مورد تجربۀ نوشتن ابراز میدارم، آنطور که باید و شاید تجربه نداشتم.

آثارنویسنده فرزانه بانو مشعل حریر:

 قسمیکه پیشترفرمودید روزانه سه ساعت سرگرم خواندن کتاب ها هستید. این عادت تان واقعاً برازنده است ونتیجه آن هم درکارهای تان، به خوبی مشاهده می شود.  می توانیدآخرین اثری که از ادبیات داستانی افغانستان خوانده اید ، نام ببرید؟                                                                         

ج: آخرین اثری که از ادبیات داستانی افغانستان خوانده ام رمان (کوچۀ ما) اثر محترم اکرم عثمان بود.

مشعل عزیزم؛هميشه بين عنوان و درونمايه یک کتاب ارتباط خاصی وجود دارد. نظر به چه ملاحظه ای نام" یک درد ویک دعا " را برای كتاب خود انتخاب كرده ايد؟

ج: یقینا که میان عنوان و درونمایه کتاب ارتباط خاصی وجود دارد و از دید من باید داشته باشد، یک درد و یک دعا داستان پسر کوچکی است که ناآگاهانه وادار به رقص گردیده و از آنجا به زور و جبر به جاهای دگری کشانیده میشود... بچه رقصاندن یک واقعیت و یک درد اسفناک جامعه ما است!  دردی که با دعا همراه ست، در حقیقت هر دردی با دعای همراه ست، چون هنگام درد پیوسته انسان به پیشگاه خالق دعا و التجا میکند که از آن درد رهایی اش دهد، بناً من درد آن طفل مظلوم و هزاران طفل معصوم سرزمینم را که با دعا همراه ست انتخاب نمودم.

سوژه های انتخابی شما خیلی زیبا است . سوژه " سپیده ها اینجا آرام اند ." چگونه درذهن شما شكل گرفت؟  وشخصيت‌های داستان را چگونه درین کتاب انتخاب كرده‌ايد؟

ج: سپیده ها اینجا آرام اند یک داستان واقعی است و برای آن در پی سوژه ویلان نبودم. قهرمان داستان ریحانه زن رقاصه یی بود که در جشن نامزدی و یا به اصطلاح عامیانه شیرینی خوری یکی از دوستان برای ساز و آواز و رقص آورده شده بود... و اتفاقا پس از سه، چهار سال او را در حالت خیلی بد و متشنج در یکی از شفاخانه های شهر کابل دوباره دیدم و... از آنجا بود که این نام با اندوه و افسوس زیاد در دل و ذهنم بجا ماند، ولی در تصور آن نبودم که روزی کتابی در بارۀ او که قربانی نابسامانی های جامعه مرد سالار بود بنویسم. اکثر شخصیت های داستان تصور نه بلکه تصویر واقعی زندگی ست که فقط بعضی نام ها مستعار اند و بس.

بانوحریرعزیز؛ درین قسمت اجازه می خواهم تا لحظه ای ، روی کارکردهای پیشکسوتان مان مکث نماییم.

خوب است که دوشیزه گان جوان ما بدانند که نخستین زن افغانستان که درشرایط سخت روزگارقلم برداشته و داستان نبشته کی بوده ؟ درجریان کدام سال ها ؟ همچنین مشهور ترین داستان نویسان زنان افغانستان که پس ازماگه رحمانی ، به داستان نویسی رو آوردند ؟ چه کسانی بودند؛

ج: با دریغ که من این نویسنده را نمیشناسم، نمیشناسم چه که حتا نام او را هم اولین بار است میشنوم و اگر ماگه رحمانی اولین داستان نویس زن در افغانستان است، از شما مشکورم که مرا به آشنایی این بانوی گران ارج بردید و امیدوارم در آینده های نه چندان دور بحث منبسط بر تاریخ داستان نویسی زنان ادیب افغانستان داشته باشیم. در مورد داستان نویسان مشهور باید ابراز دارم که داستان نویسان زن در افغانستان انگشت شمار اند و در آن کمیت انگشت شمار یک عده صرف به یک و یا دو کتاب و یا چند داستان کوتاه اکتفا نموده اند، ولی با همه حال در اینجا میتوان از دو ادیب فرهمند سپوژمی زریاب و مریم محبوب نام برد که مداوم و محسن مینویسند .

بانوحریر؛ درگذشته ها وهمین اکنون کتاب های کدام نویسنده گان داستان نویس را خوانده اید و ازداستان نویسان خارجی به کتاب های داستانی چه کسانی علاقه مند هستید؟ هم چنان از نظر شما یک کتاب خوب وجامع داستانی ازچه خصوصیات ویژه ای باید برخوردارباشد؟

ج: از نویسندگان کشور خود مان داستان های محترم اکرم عثمان، محترم صبورالله سیاه سنگ و محترم رهنورد زریاب را خوانده ام و از برون مرزی آثار آنه ماری سلینکو، مایکل پیرامو، دانیل استیل، هاوارد فاست، کورت فریشلر، میکی اسپلین، جواهر لعل نهرو، ماکسیم گورکی، هرمان هسه و شکسپیر و... و نیز شماری از نویسندگان ایرانی.  از نویسندگان برون مرزی به آثار دانیل استیل، میکی اسپلین، جواهر لعل نهرو، هرمان هسه و شکسپیر علاقمند هستم. از نظر من یک کتاب جامع و خوب از خصوصیات آتی باید برخوردار باشد؛ پهنای متن، بازتاب ناب تخیل، پیام و هدف، ترکیب جدید واژه ها، مبدا و انتهای رسالت مند، رعایت اصل ها و اصول ها، نظر داشت درست بر زبان نوشتاری، سوژه و محتوای سودمند و طرز نغز تدبیر و تدویر 

 بانوی عزیز؛مسله داستان نویسی درمحیط هجرت چگونه است ؟ با وجود هجوم فرهنگ بيگانه ، فعاليت‌های  فرهنگی شما چه جايگاهی در بين مردم دارد؟

ج: داستان نویسی در هجرت کار آسان نیست، چون ما با مشکلات زیادی روبرو هستیم... هجوم فرهنگ بیگانه در بعضی موارد بی اثر و در برخی موارد اثر مثبت و احسن گذارده است، چون از دید من هر جامعه وهر فرهنگ پدیده های مثبت و منفی دارد و واضح است که انسان دارای عقل سلیم پدیده های مثبت را می گیرد و می پذیرد. و اینکه فعالیت های فرهنگی من چه جایگاهی در میان مردم دارد این سوالی است که شاید هواخواهان و خواننده گان بهتر از من جواب ارائه دارند 

  حریرعزیز؛ اصولاً در كار فرهنگی با چه مشكلاتی مواجه هستید؟

ج: مشکلات زیاد است و نمیتوان همه را برشمرد، ولی مشکل عمده همانا چاپ و نشر کتب است، همچنان توضیع و رساندن آثار و عدم همکاری ادبا و فرهنگیان با همدگر، زیرا با تأسف تعدادی غرق زد و بند های سیاسی و قومی هستند و عده یی هم از حسادت و رقابت و خود خواهی بیجا دست بردار نیستند و در این حالت واضحاً کسی نیست تا تازه کاران فرهنگ و ادب را رهنمون باشد، البته در این میان عده یی را که دوستانه و صمیمانه برای دست گرفتن تازه کاران میشتابند نمیتوان از قید قلم انداخت

آرزويی که دوست داريد بدان دست يابيد چيست؟

ج: شما خود میدانید که آرزوی آدمی تمای ندارد، ولی من به شعری از میرزا غالب یکی از سرود سرایان بی نظیر سرزمین افسانوی هند اکتفا میکنم که گفته است

هزارو خواهشی ایسی که هر خواهش په دم نکلی

بهُت نکلی میری ارمان لیکن پهر بهی کم نکلی

چه نوع غذا و چه رنگ لباس را دوست دارید؟

ج: غذا های افغانی و نیز اکثر غذا های ایتالیا یی را می پسندم و در مورد رنگ باید اظهار دارم که هر رنگ را دوست دارم، چون رنگ ها پیوند ناگسستنی و زیبای بهم دارند و همه رنگ ها ورشیم اهم زیبایی طبیعت هستند، ولی بیشتر رنگ شیرچایی و یا قیماق چایی را

نویسنده و شاعر محبوب شما کیست ؟

ج: نویسنده های محبوب من، محترم اکرم عثمان و محترم صبورالله سیاه سنگ هستند و از شعرا فرد مشخص را نمیتوانم نام ببرم، چون از هر شاعر یک و یا چند سروده اش را می پسندم.

چطور میتوانیم روابط خوب فرهنگی درداخل و خارج کشورایجاد نماییم ؟

ج: الحال صرف ذریعه رسانه ها، چون امکانات آنچنان که بایست میبود وسیع نیست، ولی چند حرف را میخواهم تذکر دهم که روابط خوب فرهنگی زمانی ایجاد میگردد که بنیاد آن بر تفاهم، سازواری، خلوص و حسن نیت استوار باشد.

به عنوان آخرین پرسش: داستان نویسان عزیزسرزمین زیبای ما، چه گونه می توانند کاربهترروشنگری را ازطریق داستان های شان به هموطنان ارائه دارند. تا این همه خشونت روز افزون، دربرابرزنان وکودکان حد اقل کمرنگ ترشود

ج: دریافت جواب این سوال خیلی مشکل است، زیرا صرف با نوشتن نمیتوان کاری را به پیش برد، با دریغ که ما خواننده و یا اهل مطالعه بسیار کم داریم و این خود یک برهان برنده است برای نرسیدن... یک نویسنده چه از طریق داستان، چه از طریق مقاله و یا چه از طریق رسانه های دگر فقط میتواند پیامش را به طرفین برساند و فرستادن پیام یک شمۀ کار است. کارهای زیادی دگری باید در این زمینه انجام پذیرد که شکیبایی، باهمی و زمان کافی نیاز دارد و با افسوس زیاد که این خشونت های روز افزون و تکاندهنده در برابر زنان حالت را کاملاً دگرگون نموده و رسیدن به منزل را دشوار میسازد.

نویسنده ای گرانقدر! ازوقت ایکه دراختيارم گذاشتيد تشکرنموده وسلامتی وموفقیت کم نظیر در امور فرهنگی وزنده گی شخصی برایتان آرزومی نمایم.

از شما هم جهانی سپاس که با مرحمت و محبت بی پایان با من همدل وهمره بودید.

پایان                                                                                 به کمپاین: " نه خشونت و نه تجاوز به زنان و کودکان " با ما بپیوندید.

 گفتگو با عزیزه عنایت نویسنده وشاعرسرشناس کشور

                       ظلم و استبداد,آخر جان و تن فرســــــوده است

                        کس نداند چیست د یگربعد ازاین تقـــدیر مـن؟

پنجشنبه 21 ثور 1391

مصاحبه کننده: شیرین نظیری فعال حقوق زن وگردانندۀ سایت آوای زنان افغان

این صفحه با صحبت های بانوی که بیش ازچهل سال با احساسات ظریف وواقع بینانه دررابطه به وطنش، مصیبت های وارده به آن ، بویژه درمورد رنج ها و درد های بی پایان زنان میهنش نبشته و سروده مزین گردیده است.

آری عزیزخواننده گرامی:

این بانوی سخنوروستاره درخشان شعر و ادب زبان فارسی ، طوریکه همه با نبشته ها و سیمایش آشنائی کامل دارند . بانوعزیزه عنایت است . او با وجود داشتن مصروفیت های زیاد مصاحبه ما را پذیرفتند و به ما فرصت دادند. تا مختصر زمانی پای صحبت شان بنشینیم وصحبت های ارزشمند شان را شنیده و زیب و زینت آوای زنان افغان سازیم. پیش ازهمه از صمیم قلب ازایشان اظهارسپاس می نمایم.

 

شیرین نظیری: ضمن عرض سلام و آرزوی صحت و سلامت برای شما، لطف نموده مختصراز خود بگوييدازهمه اولتر سلامهای خود را به شما وخواننده گان عزیزوگرامی تقدیم میکنمباید بگویم که به مردم شریف افغانستان مخصوصاً زنان قهرمان وفعال وطنم افتخارمیکنم باآنکه همیشه ممانعت های سد راه شان قراردارد چه درداخل وخارج کشوربافعالیت های فرهنگی,ادبی ,اجتماعی باایجاد سایت های انترنیتی,نشـریه ها مجلاتوهمچنان تاسیس انجمن زنان, نهاد های فرهنگی بخاطربسیج ساختن زنان افغـــا ن فعالیت مینمایند که این اقدام نیک آنان قابل قدرو ستایش استدرسال 1326 هجری  شمسی درولسوالی اندخوی ولایت فاریاب پا به عرصه وجود گذاشته ام و زما نیکه پدرم "محمد کــــریم " نسبت  وظـــیفهً افســـری در کابل  متـــــوطن گردیدند. من  نیز درکابل بزرگ شدم وتحصیلاتم را نیزدرهمانجا به پایان رسانیدم. بعد ازختم دوره تحصیل شامل ماموریت رسمی ومــد ت 25 سا ل مصدر خد مــــت به جامعه خود گردیدم. باید افزود که ده سال اخیر ماموریتم را بحیث مدیرعمومی ســــوانح دروزارت آب و برق آنــزمان اجرای وظیفــه نمودم از سال 1364 – الی 1371  هجری شمسی  نزد استاد بزرگـوار عبدالحــمید اسیر مشهــــور به ( قندی آغا) بیدل شناس معروف کشورافتخار درس بیدل شناسی ,علم عروض ولازمهء پنج گــانهً شعر را کسب نمودم و در سال 1372 هجری شمسی  نظربه شرایط نا مساعد ،وطن را ترک و پناهندهً کشورهالند  شدم که تاکنون درهمین کشور بسرمیبرم. دارای دوپسرو دو دختر  میبا شم.

آثار ارزشمند نویسنده وشاعرفرهیخته کشور، عزیزه عنایت

پرسش: بانوعزیزه عنایت  با توجه به اينکه شما جزو برترين و برجسته ­ترين شعرای معاصر ما شناخته­ می­شويد، به نظرتان شاعر کيست و چه وظيفه­ً دارد؟

پاسخ: نه تنها شاعر بلکه هرهنرآفرین بارسالت؛ دربرابرجامعهء خویش وظیفه دارد.بادرک اساس واحساس ظریف, دردها ونارسایی های جامعه را توسط اثرخویش دوباره به جامعه منتقل سازد.شاعرانعکاس دهندهء واقعیت های زشت وزیبای ماحول خویش درجامعه نیزمیباشد.

 پرسش: بانوعنایت عزیز شعراز دیدگاه شما،اگربخواهید تشبیع کنیدچه چیزی زود،نقش درافکارشعرگونه تان می بندد؟

 پاسخ: شعرکلامیست  موزن متخیل واندیشیده. که ازدل برمیخیزد و دوباره بردلم ینشیند. زمانیکه شاعرالهام میگیرد به افکارومنظورشاعرارتباط میگیرد که چه چیزبیشترباعث نقش بستن درذهن وی میشود.

بانو عنایت! برای بیان یک شعرچه حالاتی باید رخ دهد تا آن اشعاربرذهن جاری شود.

پاسخ: چنانچه که درفوق تذکر دادم شاعرنسبت به درک اساس که دارد ازآلام ودردهای جامعه و یا مناظرطبیعی الهام میگیردکه باعث بوجود آمدن شعردرذهن میشود.

بانوعنایت عزیز! ممکن است، در بارهً ويژه گی های خاصی که احساس می کنيد درشعرخودتان وجود دارد، اظهارنظر فرماييد ؟

پاسخ: حالت های خاصی که قبل ازسرودن شعراحساس میشود یا تاثرعمیق به روح وروان شاعر می گذارد ویا هم خوشی که رواناً شاعررا تحت  تاثیرقرارداده وغرق تخیلات خویش میشود. که بعد ازسرودن شعراین حالت دیده نمیشود .شاعرعزیز! اگر بخواهید شعرهایتان را دسته بندی کنید کدام شعرتان را در دسته اول می گذارید؟

 پاسخ: شعرهایکه حالت تصوفی دارند

 عزیزه جان عنایت ! اگرآموزگار شعرمی بودید؟ اولین درس شما به دانش آموزان تان چه میبود؟  

پاسخ: خوشبختانه  با تکنالوژی عصرجدید زمینه چنان فراهم شده است که ازفاصله های دور با هموطنان خویش درداخل وخارج کشورارتباط گرفته میتوانیمکه یک تعداد جوانان کشورم از ولایات زیبای هرات ,بادغیس,غور,لوگر, تخار,جوزجان وهمچنان جوانانیکه دراروپا وکشورایران قراردارند. ازطریق انترنتبامن درتماس هستند، شعرهای فرستاده شده آنان را بعد از تصحیح دوباره برایشان میفرستم چه جوانان,این گرداننده گان فردا ها نیازبه مشوره ورهنمایی زیـــاددارندوهمچنان مشوره من برای آنان مطالعه آثاربزرگان وآموختن علم شعری میباشد.

پرسش: اگر شاعر نمی‌شدید کدام هنر دیگر برایتان اولویت داشت یا اینکه دوست داشتید چه کاره شوید؟

پاسخ:  درطفلیت قبل ازرفتن به مکتب علاقه خاصی به نقاشی داشتم که علاقهً آندوره را تاکنون دروجود خود احساس میکنم ممکن یک نقاش میشدم ولی به سرودنشعردرسن 22 سالگی زمانیکه مادرسه فرزند بودم پرداختم.

 بانوعنایت عزیز! نگاهی تان به مقوله­ ی شعر نویا شعرسپید چگونه است؟

پاسخ: شعرنویاشعرسپید نیزمانند شعر کلاسیک پدیده ء است  که احساس شاعر رابیان میکند وشعریست دارای آهنگ

بانوگرامی! غزل معاصر دارای چه خصوصیات مشترکی است؟

پاسخ: غزل درنوع خود شعرعاشقانه است که موضوعات عشقی درآن گنجانیدهمیشود ازآن سبب این نوع شعررا غزل نامیده اند درغزل معاصرموضوعات اجتماعی, اخلاقی,میهنی نیزدیده میشود که تعدادی ازشعرا به نوآوری ها وواژه های رنگین به زیبای غزل نیز افزوده اند .میخواستم بدانم که ، رابطه­ ی شعر با تاريخ چگونه است؟

پاسخ: شعردارای تاریخ بسیارکهن است که با پیداش و تفکرانسان بوجود آمده.گویند حضرت باباآدم (ع) بعداز کشته شدن پسرش آبیل توسط برادرش قابیل ازدردوفراق پسر شعرمی سروده  ولی درپیدایش شعرفارسی اولین شاعرآنرا به عنظله ءبادغیسی نسبت میدهند وبعضاً به رودکی سمرقندی که وی را پدر شعر فارسی می نامند.

بانوی عزیز! آیا شما درعرصه شعر و شاعری گاهی هم وارد سیاست شده اید و اشعار سیاسی هم سروده اید؟

پاسخ: شرایط کشورمان طوری است که هرفردی وطن را  گاه گاهی جانب سیاستمیکشد لهذا من هم ازچرخش گرداب ها بدورنمانده شعرهای سیاسی هم سروده ام. که یکی ازاین سروده هارا دراینجا میگذارم وبعدش پاسخ به پرسش های شما را ادامه میدهم.

                                     قلع وقعم

                   وطن فرزند نیک و مونس وغمخوارمیخواهد

                   زعــیم مهربان وعادل و بــیدار  میخــــوا هــد

                    وطن عمـریست ازفقدان رهبر سوخت درآتش

                    کنون یک رهبرغمخواروبس هوشیارمیخواهد

                    هرآن رهبر که پشتی بان یک قوم وزبان باشـد

                     دیگر قوم وزبان را تحت استثمار می خوا هـد

                     عدالت کی تحقق می پذیرد بـا دورنگی هـــــا

                     عدالت گستری  یک رنگی وایثــار میخواهــد

                     همه اقوام در کشور مصیبت دیده اند بسیــــا ر

                     از آن رو ملک افـــغان رهبــر بیدارمیخــواهد

                     به هر سو دشمنان بر افتراق قوم میکو شنـــــد

                     برای قلع وقعم این عمـل پیکــار میخــوا هــــد

                     وطن خواهد (عزیزه)اعتلا وصلح ویکرنگــی

                     برای این هدف  هم کوشش و هم کار میخواهد

بانو عنایت گرامی! از کارهای جدید تان بگویید . بعد از مجموعه های شعری « سیر زند ه گی، فروغ سحرواندوه غریبان » آیا مجموعه دیگری آماده دارید؟

پاسخ: چارمین آثارم حاوی مجموعه شعری, مجموعه مقالات ومجموعه داستان ها آماده چاپ است وآرزو دارم که به همین زودی اقبال چاپ یابند.جوانان گل سرسبد جامعه ما هستند و آنعده جوانان كه می خواهند از طریق شعروشاعری به جایی برسند  چه مطلبی برای گفتن ، به ایشان دارید؟

پاسخ: جوانانیکه قریحهء شعری را درخود احسا س میکنند با مطالعه آثاربزرگانآموختن قواید علم شعری و معلومات آفاقی میتوانند که به قله های پیروزی  برسند .

بانو عنایت عزیز! می خواستم نظر شما را درمورد وضع کنونی فرهنگی درکشور، همچنین پیام شما را به فرهنگیان ما درداخل و خارج کشوربدانم.

پاسخ: چنانچه که جنگ های تحمیلی سی ساله افغانستان  روی همهء مسایل اجتماعی,اقتصادی, سیاسی تاثیر گذاربوده فرهنگ کشورنیزازاین بحران دورنبوده استمخصوصاً فرهنگ های دوکشور همسایه بابرگشت مهاجرین ازاین کشورهـــا سخت تحت تاثیر قرارگرفته است. پیشنهاد من به تمام فرهنگیان کشورم این استکه دربرابرفرهنگ بیگانه بجای فرهنگ اصیل وطن مبارزه نموده نگذارنـد کهداشته های وطن عزیزمان نیست و نابود شوند.هربانو ای ساعتی ازشبانه روزخود را صرف مسائل دوستداشتنی خود می سازد. شما اوقات فراغت خود را چگونه می گذارنید و تفریح ویژه که دوست دارید. کدام است؟

پاسخ: باآنکه درهفته دوسه باردرمکاتب متوسطه هالند طوررضاکاردرس کلتوریافغانستان ومعلومات درباره مهاجرت ها ومهاجرین جهان تدریس مینمایم . بعد ازفراغت با نوشتن مقالات , سرودن شعرومطالعه مصروف بوده گفته میتوانم کـهبهترین تفریح من گردش درهوای آزاد و فضای سبز است.خوش می شوم اگرمنتقدانه نظر تان را دررابطه به سایت آوای زنان افغان ابراز دارید . تا کمبودی ها ونارسائی های خود را مرفوع سازیم.

پاسخ: سایت آوای زن افغان که درجمع سایت های انترنتی افغانی قراردارد چون ستارهً درآسمان رسانه ها میدرخشد که با مطالب جالب آموزنده ء اجتماعی, اخلاقی، گزارشات ,مقالات، تازه ترین رویداد ها درباره زنان افغان وجهان درخدمت مردم وطن  مخصوصاً زنان افغان قرارداشته که این همه از سعی وتلاش دست اندرکاران سایت وزین آوای زن افغان میباشد که البته درایــــن عرصه موفقیت های بیشتر شانرا خواهانم و هم ناگفته نباید گذاشت که پیشنهاد مـن برای زنان قلم بدست وشاعر اینست که با مطالب ارسالی واشعارزیبای خویش سایت آوای زن افغان را که سایت خود شان است همکاری نموده و به رونق بیشترآن با سهم گرفتن فعال خویش بپردازند. درخاتمه ازمحترمه شیرین نظیری خانم دوستدارمیراث های فرهنگی جامعه افغان وفعال حقوق زن تشکرمیکنم وموفقیت های زیادی برایشان آرزودارم .اگرممكن باشد بیت از اشعارتان را كه دررابطه با درد ها وآلام زنان سروده باشید. برای خوانندگان این مصاحبه بویژه زنان بفرمائید.

                            اشک دامنگیــر

            د ل به فریاد آمده از شــئون  زنجــــــیر مــــن

            سینه ءکوه میشگا فــــد  نا لـه ء شب گـــیر من

            ظلم و استبداد,آخر جان و تن فرســــــوده است

             کس نداند چیست د یگربعدازاین تقـــدیر مـن؟

             در لبم مهر سکوت وعــاجزم ازشـــرح حا ل

             لیک رنگ و اشک خــو نینم کـنـد تـفسیر مـن

              کی تــوان بگشــود ,یـاری این درء بـــیداد را

              تــا بپــرسد از غم و این درد بی اکسیـر مـــن

              گـاه سنگسارم نمـایـنـد گــاه زنــده پــای گــور

              آفــریــد نـــد زن مرا , ورنه بگـو تقسیر من؟

              تیــــــر آهم در د ل شب بگــذرد از آسمــــا ن

              ای ستم گر بر حذر : از آه عا لــم گیـــر مــن

              تا بد ل دارم (عزیزه ) غصه ء دخــــت وطن

              عا قبت غرقم  نماید  اشک دا من گیـــر مـــن

بانوعزیزه عنایت شاعرگرانمایهً کشور؛ یک باردیگراز وقتی که دراختيارما گذاشتيد تشکروسپاس فراوان می­ نمایم وسلامتی و طول عمر همراه با موفقیت وکامگاری برايتان آرزومنديم.

پایان

www.Voiceofwomenafg.blogspot.com

 

مصاحبۀ تلفونی با ذکیه کهزاد نطاق کم نظیر کشور

گوشک تلفون را برداشتم به امید آجرای مصاحبه به زن نازنین و نطاق کم نظیر کشور ذکیه جان کهزاد .سلام ذکیه جان خوب استین اولاد ها و استاد خوب استند.؟شکر به فضل خدا، فامیل و اولاد های شماخوب اند؟

 سوال:مهاجرت برای هر انسان  دشوار است و لیکن گاهی انسان نا گزیز میشود به امر دشوار دست پاچه نرم کند میخواهم حالت روانی تانرا در مورد بدانم.

 جواب:مهاجرت به هر شکلی که باشد برای هر انسان درد آور است. بویژه برای کسانیکه  خاطرات فراموش نشدنی از جامعه خود دارند. من روزیکه وطن را ترک میکردم به گفتۀ لطیف ناظمی:

خدای من که چه درد آوراست قصۀ کوچ

پــرنــده  میرود  و  آشیــانــه  مــی  ماند

سوال:توانایی خواندن اخبار را در تلویزیون که ویژه ی طرز بیان شمااست چگونه فرا گرفته یید.؟

جواب: شرافتمندانه بگویم من نطاقی را در ابتدا بشکل اکادمیک تحصیل نداشتم،تنها علاقۀ شخصی خودم بود که خداوند بزرگ یک حافظه بسیار قوی به من اعطا نموده بود.چه متن اخبار و چه نوشته های ادبی و فرهنگی را که یکبار می خواندم،در حافظه ام نقش می بست و تمام متن را بدون کوچکترین اشتباۀ لفظی و بیانی از بر می خواندم و همین استعداد خدا داد اسباب شهرت من در بین کشورم شد.

 سوال: هموطنان شما را بحیث یک نطاق و ژورنالست ورزیده میشناسند  و چطور میتوانید که خود را  به نسل نو معرفی دارید؟

 جواب:البته هر کس که از طریق پردۀ تلویزون چه بحیت یک گوینده و چه بحیت یک برنامه ساز ظاهر میشود،یک چهره شناخته شده محسوب میشود.من از این امر مستثنی نیستم. طبعآعلاقمندانی دارم که در برنامه های من که از شبکۀ تلویزون جهانی آریانا افغانستان روزهای پنجشنبه پخش میگردد مرا با محبت های خود تشویق بیشتر به فعالیتهای آینده ام میکنند،اما در بارۀ جوانان بگویم تقریبآ اکثریت آنها که شب و روز با فرهنگ های متنوعی چه در محیط تحصیل و چه در ساحه کار مواجه استند کمتر به برنامه های افغانی علاقه میگیرند،حتی یک تعداد شان از اکثر موضوعات وطن شان بیگانه شده اند در حالیکه اکثر تلویزون های افغانی برنامه های خاص برای جوانان دارند و یک تعداد آن سخت علاقه میگیرندکه این خود اسباب امیدواری خانواده های افغان در کشور های مختلف است.

سوال:شاگردانی را در باره ی نطاقی و سخنوری زیر پرورش دارید؟                                                                                                 جواب اساسآ نطاقی در گفتار روان وعلم بیان یک بحث جدا گانه است که ویژه گی های خاص خود را دارد که با ید آنرا هر علاقمند به گویندگی فرا بگیرد. پاسخ این پرسش شما به سوال دوم  بر میگردد                                سوال: فرزندان نازنین  تان در آینده پای خویش را جای پای شما می گزارند؟ و زبان شما به دهان آنها جا گزین میشود یا خیر؟    جواب:فرزندان نازنین هر کدام در وقت و زمان خود بزرگ شده اند و هر کدام نظر به استعداد و علاقۀ خود راهی را برای خویش انتخاب کردند، با وجودی که تقریبآ بیست سال از وطن عزیز خود دور استند ،ولی خوشبختانه هر کدام شان به تجلیات فرهنگ ، زبان و عنعنات خود سخت پا بند استند، تنها دختر بزرگم میترا جان که در آلمان زنگی میکند ،علاقۀ زیاد به گویندگی نشان میدهد و در بعضی از محافل و کنسرت ها بحیث گوینده خوب درخشیده است ، ولی مصروفیت های اولاد داری و خانوادگی به او کمتر فرصت انکشاف این علاقمندی را میسر میسازد. دختر کوچکم حمیراه به زبان انگلیسی شعر می سرآید .

سوال:شوهر محترم تان آقای کهزاد راجع به مسلک تان نقش داشتند یا نه؟

جواب : بلی صد فیصد نقش ارزنده داشته است. اگر کمک و تشویق ایشان نمی بود امروز نطاق و ژورنالیست نمی بودم . در هندوستان نیز مرا تشویق نمودند تا به تحصیلات ژورنالیستکی ادامه دهم و تحصیل در رشتۀ ژورنالیزم را به پیایان برسانم.

 سوال:خانم زکیه جان از سوالات کلشیه یی و رسمی میگذریم وبه پرسشهای خود مانی آغاز میکنم .برای  ارادتمندان و علاقمندان جالب است  بفهمند که در مسایل ازدواج شما با محترم کهزاد گام نخست را شما گذاشته یید ؟ یا آنها و به عبارت دیگر آتش  عشق در آغاز قلب شما را شعله ور ساخت و یا محترم یوسف کهزاد را؟

جواب: صادقانه باید گفت که در این راه یعنی ازدواج کهزاد پیشقدم بود. زیرا او تازه از ایتالیا آمده بود و من پانزده سال بیش  نداشتم و او بود که شعله های عشق من به قلبش شعله زد و عاشق شد(شوخی کردم)و این عشق    که  من نیز بی میل نبودم پیوند ما را به رشتۀ ازدواج بسته نمود تا به لطف خداوند بزرگ زندگی خوشی را با هم آغاز کردیم .

استاد ذکیه جان از اینکه شما حاضر شدید مصاحبه ی دوستانه ی  را به پاسخ های دلنشین تان  رنگینی بخشیدید   ابراز سپاس و خوشنودی می نمایم و صحت کامل به شما آرزو میکنم.

در آخیر مجلۀ وزین زن را که هر ماه مسلسل خانم شفیقه نورزی به سلسلۀ محبت های همیشگی شان برای ما میرساند، و از خواندن مطالب دلچسب و رنگین آن لذت می بریم از شما و شفیقه جان نورزی و تمام دست اندر کاران این مجله یکبار دیگر اظهار سپاس بی پایان میدارم و از خداوند رحمان موفقیت های مزید برای همه تان آرزو مندم.در جریان تنظیم مصاحبه بودم که محترم مولانا کبیر فرخاری و محترم محمد اسحق ثناتشریف آوردند و با دلچسپی زیاد مصاحبه را خواندند. ایشان علاقه گرفتند که مراتب احترام و تاثر خود را ابراز بدارند حرف های را یاد آور شدند که در ذیل میخوانید.

محترم محمُد کبیر فرخاری گفتند:

ذکیه جان کهزاد !

سخنور توانا، زن جسور و با نام نشان کشور ما ، شما و شوهر گرامی تان و همه اولاد های شما را در پناه لطف و احسان خوشبختی آرزوومی برم .خبر شدم که جسم لطیف و نازنین شما را تکلیفی رنج میدهد به این وسیله تاثرات عمیق قلبی خویش را ابراز و صحت کامل و حیات آبرو مند بریتان تمنا میدارم.

محترم محمد اسحاق ثنا گفتند:

 ذکیه جان کهزاد  یکی از نطاقان و گویندگان طراز اول کشور است او در گویندگی به یقین میدان سبقت را از بسیاری ها ربوده است.او چنان خبر می خواند و چنان شعر دکلمه می نماید و چنان در ارآ مطالب استعداد و حافظه قوی دارد که اگر ساعت ها به گویندگی بپردازد چنان با تسلط صحبت می کند که بیننده و شنونده تا ختم صحبت اش چشم از تلویزون نمی تواند بردارد.صحبت اش شرین شیوا و دلنشین بوده نوازشگر روح و روان است و به قول شاعر:

آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری من برای این بانوی گرامی طول عمر صحت و عافیت آرزو نموده دعا می نمایم:

تنت به  ناز  طبیبان  نیازمند  مباد

وجود نازکت آزرده ای گزند مباد

 آمین

مصاحبه کننده:

 امان معاشر، خبرنگار نشریۀ زن

ونکوور کانادا 

اپریل 22سال2012

 به پیشواز هشت مارچ روز جهانی زن

دختر: مادرجان! چرا از افغانستان به اروپا مهاجرت کردیم، من در آن زمان خیلی کوچک بودم؟

مادر: بچیم، ما اصلاً قصد نداشتیم از افغانستان به خارج بیاییم، راکتبارانهای دوامدار شهر کابل، ادامه جنگ و در نتیجهء آن کشته شدن هزاران انسان، مجبورم ساخت که شما فرزندان خود را گرفته و با مشکلات زیاد به خارج مهاجرت نماییم

دختر: می گویند اوضاع در افغانستان تا هنوز آرام نه شده و حتی در همین سالهای اخیر چندین زن را سنگسار کرده اند و بینی و گوش و کلک های چندین زن را نیز بریده اند

مادر: خبردارم. بسیار جای شرم و تأسف است. در کشوری که زنان سنگسار شوند، بینی شان را ببرند و به اطفال تجاوز جنسی صورت گیرد، دیگر جایی امید برای ادامهء زنده گانی عادی انسانی باقی نمی ماند. از این وضع فلاکتبار و غم انگیزی که در وطنم حاکم است، ملیونها افغان هم در داخل و هم در خارج کشور می شرمند و رنج می برند

دختر: مادر جان طوری که می بینیم شما یگان پارچه شعر هم می نویسید.

مادر: بچیم، سرودن شعر بسیار مشکل است، من شاعر نیستم اما یگان نظم گونه هایی را در سالهای اخیر نوشته ام

دختر: چرا به نوشتن شعر آغاز کردید؟

مادر: علت نوشتن نظم های من نیز غم و اندوهی است که همیشه مرا در زنده گی رها نمی کند. غم وطن و وضع فلاکتبار مردم غریب و نادار ما در آنجا و نیز خاطره های فراموش ناشندی پدرت که توسط مخالفان دولت آن زمان شهید شد که در آن زمان تو بسیار چوچه بودی، و دهها غم و اندوه دیگر، همه و همه سبب گردیده اند تا با نوشتن یگان پارچه نظم خود را تسلی بدهم.

دختر: ممکن است چند پارچه از تازه ترین شعر های تان را که در همین اواخر نوشته اید برای هموطنان عزیزما نیز یاد آور شوید؟

مادر: بسیار خوب، نوشته کن بچیم

وطن در آرزویت جان سپارم

به مثلِ یک زنِ افغان سپارم

در اینجا، سخت باشد جان سپردن

در آنجا، جان خود آسان سپارم

چرا کشتید آخر شوهرم را؟

عزیز و همدم و بال و پرم را

نترسیدید از قهر خداوند؟

که بردید از سرم تاج سرم را؟

مادر: بچیم، همین قدر بس نیست؟

دختر: بس است مادر جان، بسیار تشکر از شما

توجه!

کاپی و نقل مطالب از «اصالت» صرف با ذکر منبع و نام «اصالت» مجاز است

کلیه ی حقوق بر اساس قوانین کپی رایت محفوظ و متعلق به «اصالت» می باشد

 

  

مصاحبه با خانم شیرین نظیری فعال در موردحقوق زنان و حقوق بشری و گرداننده ی تارنمای وزین آوای زنان افغان خانم شیرین زن با احساس و پر کار از اوان نوجوانی  در مورد حقوق زن که پامال دست خشن مرد سالار در جامعه ی عقب مانده ی ما است کار و فعالیت می نماید و از خود آثاری برازنده یی را برای همیشه بیاد گار گذاشته است که عنوان نمونه از این کتابها را یاد آور می شویم.

ا- "عجایب هفت گانهً جهان باستان "‏

‏2- "عجایب هفت گانه جهان درسده های میانه"‏

‏3-"عجایب هفت گانه جهان نو "‏

‏4-"گنجینه های فرهنگی از سر زمین افغانستان"‏

مقدمه مربوط به شما می شود.

نخست ازهمه اجازه دهید که دهمین سالگرد مجلهً وزین زن را به زن فرهیخته ونیکو تفکربانو شفیقه نورزی مدیرمسول مجله زن، بشما و سایراندرکاران وعلاقه مندان مجله تبریک و تهنیت گفته و موفقیت های مزید برای تک تک تان آرزو نمایم.

پرسش: ازکدام زمان آغاز به نویسنده گی نموده اید؟

پاسخ: نوشتن را مانند سائر اشخاص از دوره لیسه شروع نمودم و نخستین کار هایم نوشتن به دفتر خاطرات همصنفانم ، جریده دیواری مکتب و مقالات که ازسوی آموزگار زبان دری برایمان داده می شد.  اما بطور جدی و مستمر بعد ازختم تحصیلات کوششی زیادتردرین عرصه به خرچ دادم. ابتداء به شیوهً کوتاه نویسی،"تهیه گزارش های کوتاه، پیام ها، بیانیه ها،رهنمود ها مواد سیمیناری و داستان های کوتاه کارکردم رفته رفته این شیوه پیشرفته تر شد و ایجاب کار زیاد و مدت طولانی تررانمود و سرانجام نوشته ها، راه های طولانی خود را پیموده و به یک کتاب مبدل شدند.مستلزم یادآوریست که این پروسه خیلی طولانی و بافرازو فرود هائی هم همراه بوده است.

پرسش: کتاب اول تانرا درتحت چه عنوان چاپ و نشرنمودید و مخاطبان تان درین کتاب کدام کته گوری ها هستند.؟

پاسخ:نخستین کتاب من تحت عنوان " عجایب هفت گانهً جهان باستان " به نشررسیده است  ومخاطبان من درین کتاب جوانان و نو جوانان عزیزی کشورم می باشند.

پرسش:  این اثر خود را در کدام کشور چاپ و نشر نموده اید؟ آیا این کتاب جالب، طوریکه ازنام آن پیدا است. بدسرس جوانان بداخل کشور رسیده است ؟چه انگیزه باعث شد که دست به نوشتن چنین اثر بزنید؟

پاسخ: البته هدف از نوشتن من این بود که ذهن نسل جوان کشورم را که سال ها درتحت جنگ و حوادث ناگوار آن سرگردان بود منسجم ساخته و کتاب خوان نمایم. بناء به همین دلیل، در طبع و نشر این کتاب ها از قیمتی ترین کاغذ و رنگ های متنوع استفاده نمودم. گرچه خودم را نویسنده نمی دانم؛ ولی یک مادر هستم،مادری که دوست دارد نسل جوان میهن اش کتاب بخوانند و کسب علم نمایند تا آینده درخشانی داشته باشند و تمام قضایای ناگوار جامعه شانرا با چشمان بازنگریسته و به آنها برخورد سالم داشته باشند.

 دررابطه به پرسش جزء دیگرشماباید گفت که همهً کتاب ها را درکابل چاپ نموده ام و توسط ناشرم در سراسرکشور ارسال شده است .هدف من این بود که پول چاپ آن بیگانه نشود وبه هموطن خودم در وطنم تعلق گیرد و هم مورد استفاده جوانان در داخل کشور قرار گیرند. زیرا جوانان ما درخارج کشورامکانات زیادتربه دسترس دارند. به همین آرزومندی همهً کارها را در داخل کشورم به انجام رسانیدم.

اکنون می پردازم به جزء بعدی سوال تان. انگیزه ایکه باعث شد من این کتاب ها را بنویسم.

 یکی عدم دسترسی خودم به چنین آثار درآوان نوجوانی وجوانی ام بود.

دوم : نارسائی ها و کمبودی های فراوان کودکان وجوانان ما به مکتب،کتاب،آموزگاران ورزیده ،کتابخانه ها، موزیم ها،سیمینارها،کنفرانس ها، کمپیوترو انترنت. این همه نبود ها باری روی شانه هایم شد ومن را وادارساخت تا این کتاب معلوماتی را بنویسم .آرزو داشتم که از نزدیک کمبودی های جوانان را بدانم و روی آن کتابی را نبشته کنم بدین منظور پیش از نوشتن این آثار سفری به افغانستان نمودم و دربیش از ده کتابخانه و کتاب فروشی در شهر کابل سرزدم و همچنین نظری عده محدودی ازمحصلان دانشگاه کابل را درزمینه جویا شدم. ازین سبب تصمیم گرفتم که حد اقل کمبودی و یا خالیگاهی کوچکی را پر و دین خود را در برابر مادر وطن اداء نمایم وازین طریق مصدری خدمتی  برای جوانان عزیزی کشورم گردم.

سوم :زمانیکه بار اول پس از سقوط طالبان بکابل مسافرت نمودم. جوانان را بیگانه از کتاب و قلم و در یک افسرده گی بعد از جنگ یافتم. آنها سراسیمه و نا آرام به نظرمیرسیدند. بخاطر جلب افکار پت وپریشان شان به مطالعه هم چنان پاسخ به ندای درونی ام ، پس ازگذشت دوازده سال، کنارگذاشتن قلم، دوباره  دست به قلم بردم و اولین کتاب خودرا برایشان نوشتم. باید گفت هر چهارکتاب ام بدون سانور و بازنویسی است. دست اول توسط خودم و دست دوم ،درتحت چاپ رفته است.

پرسش: پس ازکتاب اول تان،بازهم به جوانان کارکردیدو یا اینکه به زنان و یا کودکان نوشتید؟

پاسخ:  البته به کارم به جوانان عزیز ادامه دادم و کتاب دوم  ام را تحت عنوان " عجایب هفت گانه جهان درسده های میانه وکتاب سومم را تحت عنوان "عجایب هفت گانه جهان نو " نوشتم. حالا هم آماده بکارهستم اگرجوانان پیشنهادی تازه ئی خود را ارائه دارند. مایلم که تازه ترین موضوعات را برایشان نوشته ودراختیارشان بگذارم

پرسش: اولین کتاب هائی را که خوانده اید بیاد دارید؟

پاسخ: اولین کتابی را که خوب خواندم کتابی آدم فروشان قرن بیست " جنایات بشر " و به تعقیب آن کتاب رابعه بلخی بود. درهمان وقت صنف ششم مکتب بودم. این کتاب ها را، بسیار تراژیدی نوشته بودند و دراثنای مطالعه آنها اشک های فراوانی برای زنان جوان ودختران ریختم و سلسله اشک ریختن هایم به زنان و دختران جوان، تا همین اکنون نیز ادامه دارد.

 شما گفتید که خوب خواندم. می شود که این خوب را توضیح دهید؟

البته ! زمانیکه صنف پنج مکتب بودم . کتابی تحت عنوان بخوان و بدان در خانهً ما پیدا شد .او اولین کتاب خارج درسی برایم بود. ولی من آنرا نتوانسته بودم روان و مکمل بخوانم و مفهوم بگیرم. یعنی اینکه مطالعه ام ناقص بود.اما همین کتاب کمکی زیادی به من نمودتا کتاب های بعدی را بدون نقص بخوانم.

پرسش: چندی پیش کتاب گنجینه های فرهنگی ازسرزمین افغانستان را به دست یکی از دوستانم دیدم. او ازین کتاب بسیار خوش و راضی به نظرمیرسید. آیا دلیل این رضایت را میدانید؟

از دید من آن نویسنده ئی خوشبخت و موفق است که آثارش را هموطنان عزیزش با علاقه مندی بخوانند و از کارش مستفید شده و قدردانی کنند. من درین کتاب خود یک کمی تجربه بدست آورده بودم و هم چنان زحمت زیادی کشیدم که منظم و مرتب کار نمایم وکمی و کاستی هارا بدست خود سانسور نمایم .تا یک رابطه خوب بین من و خواننده  به  میان آید.

پرسش: میتوانم بپرسم که درین روز ها مصروف چه کارهستید؟

پاسخ: آخرین کتابی را که نوشته ام ،یک باردیگربازخوانی می کردم. می شود یک کمی درباره آن بگوئید؟  البته

نام  این کتابم " زن در ادوار مختلف تاریخ " است . امیدوارم بتوانم تا تابستان امسال به چاپ برسانم.

پرسش: آثار کدام نویسنده گان فارسی زبان به نزد تان محبوب است؟

پاسخ : در حقیقت همه آثاری که متکی و یا قریب به واقعیت بوده و با استدلال علمی و منطقی استوار باشد و خواننده گان به خواندن و مفاهیم آن مشکلی نداشته باشند و به ساده گی و زیبائی نوشته شده باشد. محبوب القلوب است

از خواندن آثار میرغلام محمدغبار، مرتضی راوندی و میرمحمد صدیق فرهنگ و... زیاد تر حض می برم و درعنفوانی جوانی آثارجواد فاضل را زیاد دوست داشتم. بدون شک درین اواخر کتاب های زیادی به همین گونه توسط مورخین ما نوشته شده باشد. اما ازآنجائیکه درگوشهً غربت ام . تاکنون بدسترسم نرسیده است . اگردرینجا نامبرده نشده است. نویسنده گان عزیز مرا معذوردارند. درحقیقت هرکتابی که بازیورچاپ آراسته  می شود، نویسنده درآن زحماتی زیادی را متقبل می شود . ازنظرمن قابل احترام است.

پرسش: حالا صحبت ما درباره نویسنده گان شد. میتوانیم هدف نویسنده گی، نویسنده گان را بدانیم.

پاسخ: این سوال شما ایجاب وقت زیاد را می نمایدکه از حوصله مندی زمان این مصاحبه  بیرون است و از سوی هم نویسنده گان نیز از همدیگر متفاوت اند و هریک اهداف مشخص خود را دنبال می نمایند ، ممکن به منظور بدست آوردن پول ویا هم به خاطر کسب شهرت و نیل به مناصب عالیه باشد.

ولی آنچه را من درباره خود گفته می توانم در اثر ندای درونی ویا نیاز باطنی ام است و برای پول ،مقام و شهرت هیچگونه اهمیتی قائل نیستم.

 اگرنویسنده گان، گفتهً شیلر را بکار بندند:« با مردم زمانه بسر بر ولی مانند آنان مباش؛ برای معاصران خود مطالبی بنویس که بدان محتاج اند، نه مطالبی که می پسندند»

پرسش: به جوانان که تازه به نویسنده گی رو می آورند چه پیام دارید؟

 در قدم نخست مطالعه زیاد ضروری است و از مطالعات خود یاد داشت برداشتن ، بخاطر سپردن، دقیق نگاه کردن، سپس نوشتن و نوشته را چند بارخواندن و اشتباهات را تصحیح کردن و بعد ازآن دو سه بارخواندن ، حمایت و تشویق خانواده را داشتن ، هر روز نوشتن ،تمام داشته های ذهن شان را روی کاغذ آوردن ، خوب شنیدن،خوب اندیشیدن  وبلاخره خوب نوشتن. ساده و روان نوشتن، من فکر می کنم برای همیشه برایمان ضروری باشد. هم چنان اگر ما پیش ازآغاز کار مشوره هائی با بزرگان قلم بدست، خود داشته باشیم ، موفق تر در گام های بعدی خواهیم بود. درهر حال جوانان ما نظربا پشت کاری که دارنداز موفق ترین و مستعد ترین جوانان درروی کره زمین محسوب می شوند. من به ایشان افتخار می نمایم و هریکی از آنها را ستاره های روشن در آسمان جهان معاصر مان میدانم.

دراخیر یک بار دیگر ازشما ژورنالست فعال و با احساس آغای امان معاشر اظهارسپاس وامتنان مینمایم که، در دیار غربت قلم برداشته و با فعالین زن درهر گوشه وکنار جهان گفت وشنودی را انجام داده و ازکارکرد های شان در عرصه های مختلف قدردانی می نمائید. اگر بگویم شماری شبیه شما در میان فرهنگیان کشور ما  بسیار کم وانگشت شمار و یا هم وجود ندارند. تصور میکنم که اشتباهی را مرتکب نشده باشم. درهرصورت زنان ستم دیده میهن به سعی و تلاش های شما ارج گذاشته و خود را نیرومندتردانسته وخدمات شما را هیچ گاهی فراموش نخواهند نمود . موفق و سرفراز  باشید.

یک مرد خوب و موفق در زندگی، مسوولیت پذیر در همه عرصه های زندگی، رعایت کننده حقوق متقابل در خانواده و جامعه، وفادار در برابر تعهدات فردی و جمعی و اعتماد به نفس باشد.

 زرغونه ژواک عطا

فرید: شما چند روز می شود که از یک سفر سه روزه برگشته اید، مانده نباشید.

زرغونه: تشکر زنده باشید، بلی من تازه از یک سفر هامبورگ برگشته ام، بعد از اشتراک در نخستین جلسه موسسان شورای هماهنگی نهاد اروپایی زنان افغان.

فرید: ممکن است پیرامون مهم ترین موضوعات همایش هامبورگ چیزی بگویید؟

زرغونه: در نشست مذکور که به تاریخ سوم سال جاری تدویر یافته بود و با سایر کنفرانس ها و اجلاس ها در تغییر کلی قرار داشت، زیرا برای بار اول عملا زنان افغان در جنب یک شورا منحیث پل ارتباطی با سایر شورا ها، انجمن ها و فعالین مستقل برای زنان برای یک برنامه و اساسنامه کاری برای آینده این حرکت به تصویب رسانند و همچنان تصامیمی مبنی بر کار مشترک و باهمی در چوکات کمیسیون های جداگانه اتخاذ گردید که از جانب اشتراک کنندگان با شور وشعف پذیرفته شد.قابل یادهانی میدانم که این اولین قدم ها برای انجام وظایف مهم بعدی خواهد بود زیرا این شورا با شخصیت های مستقل، شورا ها و فعالین حقوق زن با طرز دید جداگانه، مگر با تلاش در نزدیک شدن به یک خط فکری باهم به استقامت های مشترک در یک محور واحد آمادگی را ابراز نمودند .

فرید: به شما و همه زنان افغان مبارک باشد.

زرغونه: ممنونیم.

فرید: آیا نشست هامبورگ در بر گیرنده همین موضوعات بود؟

زرغونه: نی، موضوعات مهم دیگر نیز در این همایش مورد بحث قرار گرفت. بطور مثال، نهاد، از نظر تشکیلاتی نیز به بررسی قرار گرفت و محترمه نجیبه هوتکی را به حیث مسوول عمومی نهاد های زنان افغان در اروپا برگزید. همچنان مسوولین بخشهای تشکیلات، فرهنگی، حقوقی، روابط خارجی و امور مالی نهاد اروپایی زنان افغان در اروپا نیز برگزیده شدند.

بخش بعدی این اجلاس در بر گیرنده گزارش هیئت شورای هماهنگی نهاد اروپایی زنان در کار کنفرانس جهانی کاراکاس مرکز کشور وینزیویلا بود که سال پار صدمین سالگرد روز جهانی زنان یا هشتم مارچ به اشتراک زنان همه قاره های جهان برگذار گردید، گزارش فوق که از جانب محترمه امیلیا سپارتک با نمایش تصاویر و صحبت ها همراه بود بسیار جالب و زیبا تهیه شده بود که از جانب دوستان همایش با علاقمندی استقبال شد.

فرید: شما از اجلاس بین المللی زنان در کاراکاس (ونزیویلا) یادآور شدید، ممکن است در باره آن بیشتر توضیح بدهید؟

زرغونه: در کار اجلاس جهانی کاراکاس زنان هدفمند و ترقی خواه جهان از کشور های آسیایی، اروپایی و امریکای لاتین و افریقایی اشتراک نموده بودند و در کنفرانس از مشکلات و موانع عمده رشد و پیشرفت زنان در همه عرصه ها و کم رنگ بودن حضور زنان، وجود سیستم ها و نظام های غیر عادلانه، همچنان عدم مبارزه پیگیر، عدم روحیه حق طلبی و ضعف آگاهی شعور سیاسی خود زنان مورد بحث قرار گرفت و برای تحقق و جستجوی راه های بیرون رفت از آن تصامیم اتخاذ گردید.

فرید: شما گفتید که در کنفرانس وینزیویلا، مشکلات و موانع عمده رشد و پیشرفت زنان در همه عرصه مطرح گردید. به نظر شما کدام مشکلات و موانع اساسی، مبارزه زنان افغان را به کندی مواجه می سازد؟

زرغونه: از موانع و پروبلم های عدیده میتوان نام برد، نقش فعال دشمنان داخلی و خارجی، تحکیم فضای بی اعتمادی، مسایل قومی، زبانی، مذهبی، سیاسی، کم رنگ ساختن مسایل فرهنگی، تحکیم جو تاریک بر همه موازین و اساسات قبول شده مردم و سوق دادن آن به عقب گرایی افراطی، ایجاد فضای بی اعتمادی بین حلقات سیاسی چی در بین مردان و زنان جامعه افغانی در داخل و بیرون از مرز .

فرید: به نظر شما، موانع و مشکلاتی را که برشمردید، برطرف شدنی است؟

زرغونه: بلی، در همه عرصه ها مشکلات و موانع وجود دارد مگر این بدان معنی نیست که راه حلی برای آن وجود نداشته باشد.

برماست، تا با فداکاری، از خود گذری، عیار شدن با خواسته های جهان امروزی و نیاز های مبرم داخلی خود ها را عیار ساختن، همچنین بیرون رفت ازین مشکلات را میتوان در توانایی های علمی و بلند بردن آگاهی سیاسی زنان، مبارزه با سنت های کهنه به مثابه حلقه اسارت زنان، تلاش برای به رسمیت شناختن مسایل حقوقی، سوق جامعه ذریعه علم و اندیشه سالم به جانب سنن پذیرفته شده و مثبت و جستجو راه کار های در برابر مبارزه علیه افراط گرایی.

فرید: طوری که دیده میشود، زنان افغان در سازمانها و نهاد های مختلف هم در داخل و هم در خارج از آن تجزیه شده اند. چرا وحدت آنان تحکیم نمی گردد، کی باید در این راه پیش گام باشد؟

زرغونه: بلی، ما زنان آگاه و متعهد باید برای بیرون رفت ازین همه دشواری ها که فرا راه زنان قرار دارد در جستجوی راه حل آن مشکلات برآئیم و مسؤولانه برخورد نماییم، باید درین راستا کار و پیکار عملی صورت گیرد، نه بازی با شعار ها، همین اکنون در خانواده های افغان دور از وطن دختر جوانانی داریم که با علاقه سر شار از وطن دوستی، عشق به مردم و زن مظلوم وطن می اندیشند.

ما هم اکنون در کنار خود زنانی را داریم که به ابتکار خود در قرا و قصبات دور افتاده وطن مکاتبی را ایجاد نموده اند و ازین جا یعنی دور از خانه و کاشانه برای فروزان نگهداشتن مشعل علم و دانش با فداکاری این کار ها را سازمان داده اند

فرید: این زنان و دختران جوان که از آنان یاد آوری شد به چه ضرورت دارند؟

زرغونه: مسلماً به یک رهبری سالم و حمایه مادی و معنوی درست و واقعی، در صورت ایجاد یک رهبری خوب، برای عملی شدن و یک مشت شدن، دختران آگاه و سر سپرده این کاروان با وجود خطرات و تهدید های که به آن روبرو هستند در مسیر درست در حرکت خواهد شد.

فرید: در یکی از کانگرسهای زنان افغان در اروپا، پیامی از جانب داکتر زینب کرزی خانم رییس جمهور کرزی نیز خوانده شده بود.

زرغونه: در اولین کانگرس زنان منعقده کشور شاهی هالند که به پیشواز هشتم مارچ یا روز همبستگی زنان جهان تدویر یافته بود، پیامی از جانب داکتر زینب کرزی همسر رییس جمهور کرزی عنوانی آن نشست فرستاده شده بود که در آن کانگرس خوانده شد.

به نظرمن چنین پیام ها جز جنبه سمبولیک و نمایشی، نقش دیگری در زندگی زنان نداشته، و جالب تر این که حتی زنان افغان درین دو دوره ریاست جمهوری کرزی برای یک بار هم همسر رییس جمهور کشور خود را ندیده و نمی شناسند!؟

فرید: شما به صفت یک زن مبارز افغان، یک مرد خوب را چه گونه توصیف می کنید؟

 زرغونه: شما خود تان به صفت یک ژورنالیست، یک مرد خوب را چگونه توصیف می کنید؟

فرید: پاسخ میدهم. به نظر من یکی از صفات و ارزشهای بزرگ معنوی یک مرد خوب آن است که کوشش کند (نه از روی تظاهر و خود نمایی) به زن احترام قایل شود و او را موجودی متساوی الحقوق با خود بحساب آورد خوب، حالا که من به سوال شما پاسخ گفتم، ممکن است شما نیز به سوال من پاسخ بگویید؟

زرغونه: بلی حالا من هم تعریف می کنم: به نطر من، مرد خوب و موفق در زندگی، مسوولیت پذیر در همه عرصه های زندگی، رعایت کننده حقوق متقابل در خانواده و جامعه، وفادار در برابر تعهدات فردی و جمعی و اعتماد به نفس باشد

فرید: حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان روز ۶ مارچ ۲۰۱۲ از اعلامیه "شورای علمای افغانستان" حمایت کرددر اعلامیه شورای علمای افغانستان که در وبسایت ریاست جمهوری افغانستان منتشر شد، بر تفکیک جنسیتی و درجه دوم خواندن زنان تاکید شده است"ممکن است در این باره کمی تبصره نمایید؟

زرغونه: درمورد اعلامیه اخیر شورای علما افغانستان می پردازم به چند نکته جنجال بر انگیز.

ــ 1 .جتناب زنان از اختلاط با مردان بیگانه در عرصه های مختلف اجتماعی مثل دفاتر، بازارها و سایر شون زنده گی از وجایب و مکلفیت های زنان خوانده شده است .

ــ 2 .عایت کامل حجاب شرعی که باعث حفظ و آبروی شخصیت زن می گردد؛

ــ 3 .رج گزاری به تعدد زوجات ؛

ـــ 4 . جتناب از سفر بدون محرم شرعی

گرچه هیچوقت زنان افغانستان از حقوق برابر با مردان برخوردار نبوده اند اما آیا می توان از تلاش های نزدیک به نود ساله زنان افغانستان چون سهم تاریخی ملالی در جنگ میوند منحیث سمبول شجاعت و ملالی های دیگر در جنگ های افغان و انگلیس و شهادت تعداد زیادی از زنان در پهلوی غازیان و شهیدان افغان، مانند عینو ستاره درخشان شهامت افغانی و صد ها عینوی دیگر و یا ملکه ثریا زن سنت شکن و اولین ملکه افغانستان که برای اولین بار یکجا با شوهرش شاه امان الله خان غازی برای جامعه زنان افغان خدماتی را در عرصه تعلیم و تربیت و رشد فرهنگ، شجاعانه انجام داده است و یا از مبارزه شجاعانه زنان بر محور سازمان دموکراتیک زنان افغانستان که به رهبری دوکتور اناهیتا راتب زاد هسته و پایه آن گذاشته شد، میتوان نادیده گذشت؟ هرگز نه.                                                                   و همچنان تغییراتی را که دردهه اخیر در زنده گی اجتماعی زنان بوجود آمده و این تغییرات پس از فراز و نشیب بسیار، توانسته تا حدودی در قانون اساسی افغانستان نیز بازتاب یابد، نمی توان نادیده گرفت.

 اعلامیه اخیر که میخواهد تبعیض هایی اجتماعی بین زن و مرد را رنگ شرعی بدهد، این ترس را بوجود آورده است، تا آنچه به نام حقوق زن در قانون اساسی افغانستان درج شده به مخاطره بیفتد و این اقدام، طبعاً زنان آگاه و آنانی را که برای دفاع از حقوق شان می رزمند، خیلی متأثر و متعجب می سازد.

در این اعلامیه، اصل قرار دادن مردان در قبال زنان که یک استنباط بشری است، هیچ گونه پایه دینی ندارد و صریحاً زنان را به زبان امروزی "جنسیت درجه دوم" خطاب می کند

 دوری زنان از مردان در عرصه های اجتماعی به معنای منع همه فعالیت هایی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی زنان در بیرون از منزل و در بین جامعه بوده می تواند.

فرید: چه فکر می کنید، آیا این اعلامیه در مغایرت صریح با مواد قانون اساسی افغانستان قرار نمیگیرد؟

زرغونه : البته که قرارمی گیرد. نباید فراموش که این اعلامیه در تضاد با ماده (۲۲) قانون اساسی کشور نیز قرار دارد. در ماده (۲۲) تصریح گردیده که هر نوع تبعیض و امتیاز بین اتباع افغانستان ممنوع است، اتباع افغانستان اعم از زن و مرد در برابر قانون، حقوق و وجایب مساوی دارند

و در ماده هفتم قانون اساسی افغانستان گفته شده که دولت، منشور ملل متحد، معاملات بین الدول، میثاق های بین المللی را که افغانستان به آن ملحق شده و نیز اعلامیه حقوق بشر را رعایت می کند در حال حاضردر تمام ادارات مردان و زنان مشترکاً کار می کنند. و در صورتی که حکومت به تجویز های شورای علما تسلیم شود، زنان باید کار هایشان را رها کننددر هیچ کشور اسلامی، اسلام بدین نحوه مطرح نشده است. اما این اعلامیه، انگیزه سیاسی علما را بخوبی بازگو نموده وبه معنی قربانی حقوق زنان به دلایل سیاسی میباشد که به هیچ وجه زنان آگاه و فداکار تن به عملی شدن چنین اعلامیه هایی نداده، نمیدهند و نخواهند داد

فرید: شما گرداننده گی همایش همامبورگ را نیز عهده دار بودید

زرغونه : بلی. آن وظیفه را نیز به پیش بردم

فرید: در همایشهای آینده تان چه موضوعاتی را مطرح خواهید کرد؟

زرغونه : در این مورد چیزی گفته نمی توانم

فرید: آیا خود تان می خواهید کدام چیزی را از من بپرسید؟

زرغونه: محترم داکتر طهماس چه دلیل شد تا بفکر مصاحبه بامن شوید؟

فرید: همایش هامبورگ و کنفرانس  کاراکاس

فرید: از مصاحبه تان سپاسگزارم محترمه زرغونه ژواک عطا

پایان

 ارسالی از( سایت اصالت ) محترم انجنیر  فضل الرحیم همت  

ازچهره سرشناس وگوينده محبوب کشورمامحترمه (جميله زمان انوری) آشنا شويد!

زن که نیمی از پیکر حامعه ما است، نمیتوان از نقش سازنده اش چشم پوشید. مقام و منزلت والای مادرو زن در سرزمین باستانی و مردخیز ما قابل افتخار و ستایش است.

یکی از شاخصه های توسعه جامعه انسانی حضور فعالانه زنان در خدمات و فعالیتهای عرصه های گوناگون سیاسی، تاریخی، علمی، اجتماعی، اقتصادی، ادبی و فرهنگی میباشد، زیرا زنان با داشتن دانش، ذکاوت، خردمندی، هنرمندی، تدبیر، وفاداری و دلسوزی نقش مو‌ثر و سازنده میتوانند ایفا نمایند . زن به حیث یک مادر مهربان ومحبوب، خردمند، پاک اندیش، خانواده دوست، آگاه به آداب و رسوم زمان، دلیروآگاه از امورات سیاسی، اجتماعی وفرهنگی جامعه میتواند پیام آور صلح وآرامی وشگوفانی جامعه باشد.

در فرهنگ وادبیات کشورما مقام زن بمثابه یک مادر و مربی شایسته در پرورش ارزشهای والای انسانی، مهر و محبت، عطوفت، تربیت، برده باری، اخلاق، عفت، ذیرکی وذکاوت، شرم وآداب، ایمان به خداوند وشکیبایی، اعتقاد به سرنوشت، صمیمیت وصداقت نسبت به شوهرو دها صفات وخصایل پسندیده دیګر انسانی در خور ستایش وحرمت است.

با نام محترمه جمیله زمان انوری که از جمله نطاقان وگویندگان موفق، ورزیده وژورنالیستان برجسته کشور ما است، هموطنان عزیز ما آشنا اند. خانم جمیله زمان انوری که یک زن مهربان و صاحب مزاج ظریف لطیف وملایم، صبور، متواضع و برده بارو دارای اخلاق پسندیده و رفتارو کردارصمیمانه هستند در رشد و غنای عرصه های ادبی و فرهنگی کشور ما مانند ستاره درخشان مشعل برجلال گویندگی را در وطن ما فروزان نگاهداشته اند.

خانم جمیله زمان انوری از جمله گویندگان ونطاقان موفق و با تجربه است. نامبرده با ذکاوت، زیرکی، دانایی، فهم و دانش مسلکی که دارند و داشتند، برنامه ها و پروگرام های رادیووتلویزون وقت را شاداب ودلچسب ساخته بودند.

محترم ملزم که یکی از شاعران ورزیده و شخصیت برجسته دنیای ادب وفرهنگ کشور مااست، در وصف شخصیت اجتماعی، ادبی وفرهنگی محترمه جمیله زمان انوری قطعه شعری سروده اند، که توجه شما ادب دوستان عزیز را به آن جلب مینمایم:

هدیه شاعر اثر ملزم

یک خانم باحس وخبیر است جمیله یک بانوی دانا وبصیر است جمیله

صافی تر از آینه و پاکیزه تر ازآب خوشبوی ترازمشک وعبیراست جمیله

این خانم باتربیه درعالم عرفان رخشنده تر ازماه منیر است جمیله

وی جفت جناب انوری وصاحب فضل است هم درخور اوصاف کثیراست جمیله

در لیسه بلقیس اگرهست معلم درمکتب اخلاق مدیراست جمیله

کوشش کند این زن بره تربیه طفل درمسلک تعلیم دبیر است جمیله

دوشیزه ګکانراچوخودش تربیه سازد خوش طینت وپاکیزه چوشیراست جمیله

این خانم شایسته بود درخور تمجید عالی منش وپاک ضمیر است جمیله

ملزم چه کنی مدح زنی را که به فرهنگ در عرصه این شهرشهیر است جمیله

سال سرودن شعر (۱۸-۱۲-۴۵)

این چهره برازنده و ممتاز در (۲۸) حمل سال (۱۳۲۱) هجری شمسی در کابل درباغ علی مردان در کوچه محمدزایی ها دریک خانواده روشنفکر چشم به دنیا گشود. نامبرده بعد از ختم تحصیلات عالی از لیسه ملالی در شهر کابل به فاکولته تعلیم و تر بیه شامل گردید. در سال (۱۳۴۴) هجری شمسی بعد از سپری نمودن تحصیلات از فاکولته تعلیم وتربیه در بخش های مختلف تعلیم وتربیه ایفاء وظیفه نموده اند.

در ولایت قندوزدر لیسه بلقیس به حیث معلم بعدا سر معلم مکتب سپس مدیر مکتب و نظر به لزوم دید وزارت تعلیم و تربیه در شهر کابل به حیث مدیر عمومی مکاتب دختران، مدیر عمومی نظارت تعلیم و تربیه شهر، مدیر عمومی میتودیک و پروگرام های تحصیلات عالی ، مدتی به حیث مشاور ریاست کودکستان ها ، بعدا به صفت میتودیست مرکز علمی میتودیک واستاد اکمال تخصص معلمان و چند سال اخیر بحیث کادر مسلکی ریاست تفتیش وزارت تعیلم و تربیه اجرای وظیفه مینمودند.

محترمه جمیله زمان انوری در جریان وظایف در چندین سیمینار های روانشناسی ، پیداگوژی، اداره و نظارت که تحت استادان آلمانی دایر ګردیده بود فعالانه سهم داشتند که مورد ستایش و تمجید آنها قرارگرفته وتصدیقنامه های هم بدست آورده اند.

در سال (۱۹۸۱) عیسوی میلادی با یک تعداد از مدیران مکاتب تعلیم و تربیه برای اشتراک در یک سیمیناری تعلیمی مدت یکماه عازم دهلی جدید ګردیدند وبعد از ختم سیمینار با سند فراغت دوباره به وطن برگشتند.

در سال (۱۳۶۴) هجری شمسی از طرف ناحیه سوم شهر کابل بعنوان وکیل در شورای نمایندگان مردم نامزد گردیدند که با اتفاق آرا برای یک دوره انتخاباتی پذیرفته شدند. نامبرده به کشور های مختلف خارجی جهت بازدید سیستم تحصیلی سفرهای داشتند که صاحب تقدیرنامه ها و تحسین نامه ها ګردیده اند.

نامبرده در دیار غربت با فامیل خود در کشورهالند زندگی مینماید.

با محترمه جمیله زمان انوری به خاطری معرفی بیشتر شان مصاحبه‌ داریم که توجه شما عزیزان را بآن جلب می نمایم.

با عرض ادب وحرمت اجازه دهید پرسش های خود را آغاز نمایم.

پرسش : با نام شما به حیث ګوینده و نطاق سابقه دار رادیووتلویزون وقت هموطنان ما آشنا اند. مهربانی نماید در مورد آغاز گویندگی تان واینکه چگونه به این دنیای هنری وارد شدید ومشوق شما درین راه کی بود معلومات دهید؟

پاسخ : نسبت علاقمندی فراوان که به گویندگی داشتم همیشه در فعالیتهای فرهنگی مکتب اشتراک میکردم آرزو داشتم با فعالیت درعرصه های فرهنگی مصدر خدمت شایسته در کشورم گردم، به همین دلیل در سال (۱۳۳۷)هجری شمسی که هنوز در صنف دهم مکتب بودم، به ریاست رادیو افغانستان وقت که در پل باغ عمومی جوار وزارت مخابرات موقعیت داشت جهت شمولیت و اجرای وظیفه در رشته نطاقی مراجعه نمودم وبعد از سپری نمودن موفقانه امتحان بعنوان گوینده آغاز به کار نمودم.موفقیت ها و افتخاراتی که من درعرصه های گوناگون زندګی خود داشم ودارم به خصوص در فعالیتهای فرهنگی ام نقش فامیلم خیلی ها برجسته است.

پرسش : اولین گویندگی شما از کدام برنامه آغاز شد وچه احساسی داشتید؟

پاسخ : اولین گویندگی من از اخبار (۸) صبح که به صورت زنده پخش میگردید آغازشد.

زمانیکه من در عقب میکروفون قرار گرفتم قلبم میلرزید وشاید صدایم هم میلرزید.میترسیدم که در خوانش اخبار سکتگی رخ ندهد، خوشبختانه که خوب گذشت ومورد تشویق مسوولین قرار گرفتم وباروحیه خوبتروبهترپیش رفتم. ناگفته نباید ګذاشت زمانیکه تلویزون ملی شروع به فعالیت کرد به عنوان گوینده رادیووتلویزون با خاطرات بسیارخوب واندکی هم خراب مدتی (۳۵) سال به این وظیفه ادامه دادم. از مردم پرغرور خویش سپاسگزارم که مرا پذیرفته بودند که تا اینجا رسیدم .

پرسش : به نظر شما اولین خانمی که به حیث نطاق در رادیو افغانستان به فعالیتهای فرهنگی وگویندگی آغاز نمود کی بود؟

پاسخ : به پاسخ پرسش شما به عرض برسانم اولین خانمی که درین عرصه پا ګذاشته ا ند خانم (لطیفه کبیرسراج) بود که از جمله بهترین و با استعداد ترین چهره فرهنګی کشورما است.ومن دومین نطاقی بودم که در پهلوی آنها به کار ګویندګی آغاز نمودم.

پرسش : زمانیکه به شغل گویندگی آغاز نمودید آیا شرایط محیط ماحول برای شما مساعد بود یا خیر؟

پاسخ : شما میدانید که ما در یک کشورسنتی زندگی میکنیم، بخواهیم نه خواهیم در برابر نقش وفعالیت مثمری زنان مشکلات وپروبلم های موجود بود واست . ولی بهر حال من توانستم با همکاری فامیلم وبه کمکی همکارانم، مردمم با این مشکلات مبارزه نمایم.

پرسش : دررادیووتلویزون علاوه بر خوانش خبردربرنامه های دیگر هم فعالیت داشتید یا خیر؟

پاسخ : با کمال افتخار باید به عرض برسانم در رادیووتلویزون نه تنها به حیث گوینده اخبار بلکه در برنامه های دیګر مانند: برنامه های زن وجامعه، برنامه های ملل متحد، اعلانات تجارتی، داستان های دنباله دارویک تعداد برنامه های دیګر تا سال (۱۳۷۲) اجرای وظیفه نموده ام.

پرسش : به نظر شما گویندگی برای طبقه اناث مسلک جالب وقابل قبول است یا خیر؟

پاسخ : به نظرمن هنر گویندگی برای خانم هایک شغل جالب، سنګین، خوب ودلچسپ است.

خانم ها همیشه دوشادوش مردان به این هنر والا مشغول بودند و هستند. قابل یادآوری است که درین هنری زیبا خانم ها نظر به احساس، ظرافت و عواطفی که دارند میتوانند با صدای مقبول، گیرا و دلپذیر شان توجه بیننده و شنونده را زیاتر به خود جلب نماید.

پرسش : درمورد همکاران تان وبه خصوص محترمه فریده انوری که از جمله ژورنالیستان مشهور و ورزیده و گویندگان موفق ودرخشان دنیای ادب و فرهنگ کشور ما است چطور می اندیشید؟

پاسخ : اینجانب به همه نطاقان وهمکارانم بی نهایت احترام دارم ما باهم همکار نه بلکه مانند یک فامیل فرهنگی با هم جمع بودیم. محترمه فریده انوری این دکلماتورتوانا در دنیای ادب وفرهنگ کشور ما به حیث یک خانم با استعداد جایی خاص دارد.او با صدای دلنشین خویش هر پارچه شعری را که دکلمه میکند توجه بیننده وشنونده را به خود جلب نموده وهموطنان ما ازشنیدن صدای دلپذیرش احساس راحت و خوشی منمایند.واقعا استعداد بی نظیردارد.درباره این ستاره درخشان هر قدر بگویم باز هم کم است، یادش بخیر موفقیت برایش آرزو دارم.

پرسش : به نظر شما تعریف، نطاق یا گوینده چه است، و همچنان در گویندگی باید از کدام سلیقه ها و ویژگی های مسلکی استفاده نمود؟

پاسخ : گویندگی ازجمله آن فنون ظریفه است که اگر با ریا ضت وممارست همراه شود میتوان هنرش خواند. تون ولحن آرام از ویژگی های یک گوینده است.دررسانه های تصویری صدا، سیما وسوادعناصراصلی هنر گویندگی است. نطاق یا کوینده باید از سواد کافی برخوردار باشد، دقت، توازن، بی طرفی، پشت کار، تسلط بالای زبان و ارتباط مستقیم با بیننده وشنونده حتمی است. همانگونه که گفتیم گویندگی هنر است در نظر گرفتن اساسات نطاقی بسیار مهم است. یک نطاق زمانی موفق است مطلبی را که برای بیننده و یا شنونده ارایه مینماید، باید خود را در قالب مطلب بیاندازد تا بتواند آنرا به شکل درست تقدیم نماید. ناگفته نماند که چهره ساده و آراسته، لباس منظم، برده باری و شکیبایی، تواضع ورفتارنیکو، داشتن دانش مسلکی از صفات خوبی یک گوینده است. خبرخواندن یک فن است، درخوانش متن ها، شعر، اعلانات اساسات مسلکی نطاقی باید درنظرگرفته شود. بدترین نوع گویندگی چیغ زدن است. درهر رشته اگر انسان خواسته باشد دیپلوم آنرا بدست می آورد مگردرهنر گویندگی کوشش، ریاضت عشق وعلاقه بیشتر درکاراست. بدبختانه درین اواخردر تلویزون های مختلف هر کسی که خواست یک مطلب را بدون در نظر داشت اساسات مسلکی گویندگی بیان میدارد که سخت متاثر کننده است ودلیلش اینست که گویندگان ما بدون تدریس مسلک گویندگی و بدون سپری نمودن کورسهای مسلکی نطاقی به گویندگی میپردازند، در حالیکه در ګذشته هابا امکانات کمتر اکثری گوینده های رادیووتلویزون ملی اساسات نطاقی راتحت نظر استادان ورزیده ومجرب داخلی و خارجی آموخته اند، که آنها بسیار خوب درخشیده اند، که بدبختانه فعلا همچوچیزی وجود ندارد.

پرسش : شما ازتدریس کورسهای نطاقی وگویندگی وازاثر گذاری ونقش استادان داخلی وخارجی درین زمینه یادآور شدید. آیا شما هم این کورسها را تعقیب نموده اید یا خیر؟

پاسخ : بلی من هم با یک عده از همکاران خود دو کورس دراز مدت را در رشته گویندگی و نطاقی تعقیب نموده ام، که از اهمیت فراوان برخوردار بود.در تدریس این کورسها، ما تحت نظراستادان مجرب خارجی بنامهای( استاد مهربان نظروف ازجمهوریت تاجکستان وفریمن از کشور امریکا) قرارداشتیم که تاثیر فوق العاده در کارهای ما داشت.

پرسش : پشت کار و توانمندی گویندگی ا زجمله اساسات اولیه گویندگی به شمار میرود. از نظرشما تا کدام حد درگویندگان نسل امروز محسوس است؟

پاسخ : عدم سپری نمودن دوره مسلکی نطاقی وکورسهای گویندگی ونداشتن مطالعه کافی زمینه توانمندی گویندگان را تحت سوال قرار میدهد.

پرسش : به نظر شما یک نطاق یا ګوینده باید به کدام اصول و موازین ژورنالیستیکی توجه نماید؟

پاسخ : نطاق باید احساس کند که عملا دربرابرمخاطبان زنده اش قرار دارد، مانند واعضانی که درمنبرویا رهبرانی که درتریبون صحبت میکنند، مخاطبش را بیابد ودرکش کند.

پرسش : آیا در نحوه ارایه یک خبر سبک های خاص نیز وجود دارد یا خیر؟

پاسخ : طبعا در گویندگی سبک های خاص وجود دارد. مثلا خبر مژده دهنده، خبرمتاثرکننده که هر کدام از ویژگی های خاصی سبک ها برخوردار است.از لحاظ مسلکی خوانش خبر ژانر ویژه ء خود را دارد که گوینده باید به ژانر خبری آشنا باشد.گوینده باید تلاش نماید که یک خبر را با حرکات و به اصطلاح ژست های آزاد خبر بخواند درین حالت گوینده احساسی راحتی و آرامش مینماید و بیننده با شنیدن خبر بیشتر لذت میبرد.

پرسش : شما کدام برنامه های رادیووتلویزون رابیشترخوش داشتید و دارید؟

پاسخ : به شما معلوم است که بنده (۳۵) سال تمام در رادیووتلویزون کشورم تازه ترین اخبار روز را قراءت کردم. در سال (۱۳۳۷) از اخبار (۸) صبح که به صورت مستقیم نشر میشد به نطاقی شروع کردم ودرسال (۱۳۷۲) با خواندن اخبار ساعت (۸) شب با وظایفم خداحافظی نمودم. باید بگویم همه برنامه هایکه از طریق رادیووتلویزون کشورم پخش میګردد دوست دارم مگر علاقه فراوان به شنیدن و دیدن تازه ترین اخباردارم، زیرا از تازه ترین رویدادهای منطقه و جهان آگاهی حاصل مینمایم یعنی مقصدم این بودکه علاقه زیادتر به شنیدن اخبارروزمره دارم.

پرسش : بهترین خاطره های کاری تان در رادیووتلویزون چه است؟

پاسخ : من درفعالیت های کاری خود با خاطره های خوش و اندکی تلخ مواجه شدیم. خاطره ها زیاد است می خواهم از آنجمله چند خاطرهء را بیان نمایم. خاطره های خوش من این است : زمانیکه جمهوریت دموکراتیک سردارمحمد داود خان به پیروزی رسید. اولین پیام ریاست جمهوری افغانستان به صدای خودم ومتن پشتو آن به صدای مرحوم داکتر حسن شیرزی بگوش هموطنان ما ازطریق رادیوپخش گردید. وهمچنان درسال (۱۳۶۲) هجری شمسی به عنوان مادرشایسته سال انتخاب ودیپلوم افتخاری نطاقی وجایزه مطبوعاتی را دریافت کردم.

پرسش : منحیث یک گوینده سابقه دار و با تجربه برای نطاقان نسل جوان کشور ما چه پیامی دارید؟

پاسخ : چنانچه شما میدانید پس از جنگ های چند دهه اخیر کشورهمه روشنفکران ومنجمله نطاقان اجبارا در خارج از کشور بسر میبرند ویادرداخل کشورجنگ زده افغانستان. پيامی من به آنانی که دوراز وطن آبایی شان زندگی میکنند اینست که برای لحظه هم وطن شان را و وحدت ومشارکتی ملی شان را فراموش نکنند.و به نطاقان وگویندگان نسل جوان که در داخل کشوربه کار گویندگی میپردازند به دامان آنانی نه غلطندکه خواه ما خواه با افکار بیمار شان حد اقل افتخاراتی ملی مانرا که هم میخواهند به باد فنا بدهند.

پرسش : مهربانی نموده توضیح دهید که چرا راه مهاجرت را در پیش گرفتید، ودردیار مهاجرت وغربت مشغول کدام نوع فعالیت های اجتماعی، ادبی وفرهنگی هستید؟

پاسخ : دراثر جنگ های خونبار وغم انگیزی که در شهر کابل صورت گرفت ونسبت مشکلات حیاتی ونابسامانی شدن ودگرگون های وضع اجتماعی کشور، وحشت، چور وچپاول اجبارابا اجرای آخرین برنامه اخبارشب ازوظایفم خداحافظی کرده وراهی دیارهجرت گردیدم. فعلا چندین سال است که در کشورهالند زندگی دارم. قابل یادآوری میدانم که در دیار هجرت نیز کارکرد هایم از دیدگاه مردم مهربانم بدورنبوده وبدین دلیل در سال (۲۰۰۲) ع ، م که بعد از دو دهه لویه جرګه اضطراری درکابل تدویر میګردید از افغانهای مقیم اروپا دعوت بعمل آمد تادو نفر نماینده شان را جهت شرکت در لویه جرگه اعزام بدارند. خوشبختانه بنده ازجمله کاندیدا بودم و با بدست آوردن رای بیشترین آرا دربین چهل هزار مهاجر افغان به عنوان نماینده در لویه جرگه اضطراری برای مدت یکماه عازم کشور محبوب مان ګردیدم و بعد ازختم لویه جرګه دوباره به کشور هالند برګشتم. قابل یاد آوری است که روزنامه نګاران ودست اندرکاران برنامه های مختلف تلویزون کشور هالند جهت مصاحبه از بنده دعوت بعمل آوردند که محتوای مصاحبه هایم منعکس کننده موضوعات لویه جرگه وتغیرات زندګی اجتماعی، سیاسی، تحصیلی ووضع قیودات بیش ازحد گروه طالبان بالای خانمها و غیره بود.

همچنان قابل تذکاراست که یک تن از ژورنالیست های هالندی کتابی را به نشر رسانیدکه بیانگرواقعیت ها وبدبختی های پنج کشور منجمله افغانستان بود که خوشبختانه بازهم از بنده دعوت بعمل آمد تا مشکلات زنان و واقعیت های تلخ کشورم را با زندګی نامه خودم بیان دارم، کتاب متذکره بزبان هالندی حاوی یادداشت ها وعکسهای پنج کشور به چاپ رسیده.

باید یاد آور شوم نسبت فعالیت های که در کشورهالند داشتم ودارم، نظر به لزوم دید بیوگرافی بنده با چندین قطعه اسناد معتبر دوره های کارم وکتاب که در هالند بچاپ رسیده را با یک قطعه فوتویم دریکی از موزیم های بزرگ هالند در شهر دنهاخ ازسال(۲۰۰۸)الی اخیرسال

(۲۰۱۱) ع،م به نمایش گذاشته شده. که همهء این کارکردها وهمه افتخارات بنده مربوط مردم رنجدیده کشورم و خانواده ام است.

پرسش : به نظر شما تاثیرات فاجعه بارجنګ بروضع ادبی وفرهنگی افغانها در داخل و خارج کشور چگونه ارزیابی شده میتواند؟

پاسخ : دروطن جنګ زده ما حوادث ورخداد های مهمی بوقوع پیوسته اما جنگ های کابل به حیث یکی از جنگ های غم انگیز، خونبار، ویرانگروچپاولگر ثبت تاریخ کشور مااست . فجایع وکشتار دوصد هزار شهروند معصوم و بی گناه شهرکابل، ویرانی (۷۰)تا(۹۰) فیصد آبادی های شهر کابل، مجروح ومعلولیت ومهاجرت میلیونها انسان ، چپاول وسرقت دارایی های ملی، تخطی های سریع حقوق بشر، افراط گرایی های قومی ومذهبی ، سوختاندن مکاتب ومراکزعلمی ، ادبی ، فرهنګی وکلتوری همه از پیامد های شوم وآشکار این جنګ ها است. پیامی من به همه ادب دوستان ، فرهنګیان ومردم عزیز ما اینست که با اتحادواتفاق سراسری ملی واحترام به انسان وانسانیت دست بدست هم داده جلوجنگ و ویرانگری وطن عزیز مارا بگیریم تا با آمدن صلح سراسری وآرامی درکشور جنګ زده ما زمینه رشد وتکامل همه عرصه های زندګی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، ادبی وفرهنگی مساعد ګردد.

پرسش : شما درمورد مقام زن در عرصه های مختلف زندګی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی،علمی، ادبی وفرهنگی درداخل کشور چگونه می اندیشید؟

پاسخ : به شما بهترمعلوم است که افغانستان یک کشورسنتی است وهمیشه در ادوارمختلف تاریخی به اشکال مختلف زنان تحت ظلم و ستم مردان قرار داشته و هنوز هم دارند، امابآنهم زنان قهرمان و با شهامت افغان بادادن قربانی های فراوان درعرصه های مختلف سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی کشورجایگاه خاص خویش را داشته ودارند. در میان مردم ما مقولهء وجود دارد که بسیار پر معنا است ودرآن گفته شده است : (که انسان از گل کرده نازکتروازسنگ کرده سختر است) اگراین سختی درباره عاطفی ترین وبرده بارترین موجود روی زمین یعنی زن ګفته شود مصداق بیشتر خواهد یافت، زیرا زن به گل تشبیه شده ودفاتر شاعران بزرګ ازین تشبیهات زیبا آگنده است. ما بهترین زنان شجاع درادوار مختلف تاریخ ودرعرصه های مختلف داریم که نامهای شان ماندگار وثبت تاریخ کشور است. زن که مادر است، زن که همسراست، زن که خواهر است، زن است که بهترین نوابغ جهان رادر دامان خویش پرورده ونسل ها را تربیه کرده خلاصه اینکه زن گره گشای خانواده است باداشتن چنین اوصاف نیکو تحت ظلم ، ستم، تحقیروتوهین تعداداز مردان قرارمیگیرند. خداوند بزرګ فرموده است که جنت زیر پای پدرومادراست. ومادر یک زن است . در شرایط فعلی درباره زنان قهرمان افغان هر قدرګفته شود بازهم کم است. تا جایکه می بینم زنان وخواهران عزیز ما ازنیمه آزادی برخورداراند ودر عرصه های مختلف وظایف شان را با کمال صداقت وایمان داری انجام میدهند، امید است با متحد بودن شان و دفاع از حقوق شان مصدر خدمات خوبتر وبهتر به هموطنان خویش گردند.

پرسش : شما موثریت ونقش وسایل ارتباط جمعی را در خشونت علیه زنان و اهانت و تحقیر مقام زن چگونه ارزیابی مینماید؟

پاسخ : به شما معلوم است که ما دریک کشور سنتی وقبیلوی زندګی میکنیم ، عنعنات، رسوم ، عرف وعادات گوناگون دربخش های مختلف کشور ما حاکم است . زنان قهرمان کشور ما ازسالهای متمادی به اینطرف از حقوق خود محروم اند، ودر مقابل آنها خشونت های گوناگونوجود دارد.ناگفته نباید ګذاشت که این خشونت ها تنها درکشور مانه بلکه در یک تعداد کشور های دیګر هم موجود است. به نظر من تمام روشنفکران، قلم بدستان واهل خبره کشورما از طریق وسایل ارتباط جمعی یعنی روزنامه ها، مجلات، رادیوها، تلویزون ها، سینما ها، سایت های انترنیتی وغیره وسایل سمعی وبصری میتوانند در حل این معضله نقش وسهم فعالانه ادا نمایند. همچنان نهاد ها وکانون های فرهنگی با تدویر فعالانه جلسات، سیمینارها، کنفرانسها، ورکشاپ های تبلیغاتی وظیفه دارندتا در روشن ساختن ذهنیت عامه بپردارند، وبانظریات وپیشنهاداتی سالم ومعقول با اتفاق واتحاد سراسری ملی در راه حل این مشکلات ومعضلات مبارزه نمایند.

پرسش : پیام شما به بنیاد اتحادیه ژورنالیستان در داخل و خارج کشورما چه است؟

پاسخ : سوال بسیار خوب است. اتحادیه ژورنالیستان در داخل کشورفعالیتهای خوب ومثمری انجام میدهند، درجلسات، سمینارهای خود تصامیمی خوبی اتخاذ مینمایند، ودر قبال آن ژورنالیستان عزیزما وظایف خود را درحالات بسیار پر خطر به وجهه حسن انجام میدهند ، مگرجای تاسف اینست که یک تعداد ژورنالیستان ماهدف قرار میگیرندوجانهای عزیزخودرا از دست میدهند ، واین حوادث تکان دهنده از طرف دولت به شکلی که لازم است برسی نمی ګردد. این ژورنالیستان انسان هستند، خانه وخانواده دارند، زندګی برای هرفردوفامیلش زیبا وشرین است مګر این زیبایی به تلخی مبدل میشود . آرزومندم که در مورد چنین تراژیدی ها دولت بیدارګردد واقدامات وتصامیمی لازمه اتخاذ نماید. ایکاش درخارج ازکشور نیز اتحادیه ژورنالیستان وجود میداشت، ممکن در بعضی از کشورها وجود داشته باشد اما درکشورهالند وجود ندارد . باوصفی آنهم فرهنگیان عزیز ما آرام نه نشسته اند، به کار وقعالیت خود ادامه میدهند که باعث افتخار هموطنان ما میباشد.

پرسش : پیام تان به زنان و مادران غمدیده کشور ما که امروز در شرایط خیلی ها دشوار زندګی مینمایند چه است؟

پاسخ : با اظهارسپاس ازشما آرزو دارم که در کشورعزیزوآبایی ما که زخمی وپارچه پارچه است، درقدم اول آرامش وصلح سراسری برقرارگردد، ومادران عزیز و زنان غمدیده کشور ما دیگر داغ جگرگوشه های خود را نه بینند وقطره اشک درچشمان شان سرازیرنشود. درقدم دوم آرزو دارم دیگرگلیم خودسوزی ها، تجاوزات جنسی، قطع نمودن انگشتان زنان، وبعضا سنګ سارنمودن زنان وازدواج های اجباری جمع ګردد، درعوض فضای صلح وآرامی وخوشبختی در کشور ما برقرارګردد تا مادران وزنان کشورما دور ازغم ودرد با اولاد های نازنین شان نفسی راحتی بکشند. به امیدخوشبختی وآرامی همه مادران وزنان کشورما افغانستان.

از شما سپاسگزارم که به پرسش های من پاسخ های قناعت بخش ارایه نمودید.به شما صحت و سلامتی و موفقیت های مزید خواهانم.

با اظهار سپاس و امتنان از شما آقای مسعود.

گامی مهم ومثمری را که در راه معرفی فرهنگیان، ژورنالیستان، شعرا، نویسنده ها وقلم بدستان کشور در دیار غربت ومهاجرت ودور از وطن برداشته اید، نهایت ارزنده وقابل قدر است. در زمینه برای شما حوصله مندی، طول عمر توام با صحت وسلامتی آرزومندم، وازینکه از بنده نیز یادآوری نمودید اظهارسپاس بی پایان از شما موفق وسرفراز باشید.

مصاحبه کننده: انجینیر عبدالقادر مسعود