چرخ ، عرابه و یا هم ارابه:

مدتهاست که میخواستم بدانم کی بود که برای اولین بار یک دایرۀ رسم کرد و بعد آنرا به یک چرخ مدور بشکل فزیکی مبدل نمود و آیا آنرا برای چه ساخت و اولین بار برای چه مورد استفاده قرار گرفت؟ شواهد و اسناد تاریخی نشان میدهد که مردمان بسیار قدیم یعنی الی هفت هزار سال قبل نیز ارابه و یا چرخ داشته اند، هرچند هنوز هم معلومات موثقی در باره اختراع چرخ در دست نیست اما معلومات پائین میتواند کی در این مورد روشنی بیندازد:

1- { به گزارش ایسنا، چرخ ابزاری است که هسته اصلی حمل و نقل مدرن و بسیاری موارد دیگر است. اختراع چرخ به یک استعاره فرهنگی تبدیل شده است که برای اشاره به دوران ماقبل تاریخ استفاده می‌شود، اما آیا واقعاً چرخ مخترعی داشته است؟

2- چَرخ ابزاری است گِرد که کاربردهای گوناگون دارد؛ ولی نخستین و مهم‌ترین کاربرد آن کاهش اصطکاک و تسهیل حرکت است. چرخ از مهم‌ترین اختراعات انسان است که در هزارۀ چهارم قبل از میلاد در سرزمین باستانیِ سومر ( سومریان) ساخته شد.

گاهی اعتبار نخستین تصویر از اسباب نقلیه چرخ‌دار به فرهنگ حلف در سال‌های ۶۵۰۰ تا ۵۱۰۰ پیش از میلاد مسیح داده شده‌است ولی این جای تردید دارد چنان که هیچ شواهدی نیست که حلفیان از اسباب نقلیه چرخ‌دار یا حتی چرخ سفال‌گری استفاده کرده باشند.

یکی از نخستین چرخ‌های مقدماتی، معروف به «چرخ کُند»، در هزاره پنجم پیش از میلاد مسیح در خاورمیانه وجود داشته‌اند. یکی از متقدم‌ترین نمونه‌های آن در تپۀ پردیس ایران کشف کشده‌است که تاریخ آن به ۵۲۰۰ تا ۴۷۰۰ سال پیش از میلاد مسیح بازمی‌گردد. این چرخ‌ها از سنگ یا سفال درست می‌شدند و با گیره‌ای در مرکزشان به زمین بسته می‌شدند. ولی تکان‌دادن آن‌ها خیلی زور می‌برد.

پس از دوران باستان در آسیای غربی شترجایگزین وسایل نقلیه چرخدار شد.

3: تاریخچۀ چرخ:

اختراع چرخ از مهم‌ترین و سرنوشت ‌سازترین موفقیت‌های بشر می باشد. در هزاره چهارم قبل از میلاد، در شهر «اور» بزرگ‌ترین شهر سومر جنگ سختی درگرفت. دشمن مهاجم از رود فرات عبور کرد و به پشت دروازه شهر اور رسیده بود. در آن زمان دشمنان تصور داشتند که شهر اور در محاصره کامل آنهاست و دولت چاره ای جز تسلیم ندارد. ولی در همان هنگام دروازه های شهر باز شد و تعدادی برج چوبی که هر کدام روی چهار حلقه چوبی سوار بود و به وسیله چهارپایان کشیده می‌شد، ظاهر شد. در درون هر برج چند سرباز قرار گرفته بودند و چهارپایان را هدایت می کردنند. سربازان با تیر و کمان پیاده نظام دشمن را هدف قرار دادند و به سرعت خط مقدم آنها را از پای درآوردند. بنابراین این شهر باستانی از سقوط نجات پیدا کرد.

طبق این تاریخچه مستند، پیشینه چرخ به چهار هزار سال قبل از میلاد می‌رسد که برای اولین بار ارابه های جنگی مورد استفاده قرار گرفته است.

در ابتدا چرخ های اولیه قطور، سنگین، بی‌قواره، ناهموار و بزرگ بودند که توسط تعداد زیادی اسب کشیده می شدند. جنس این چرخ ها از چوب درخت سپیدارتهیه می شد. ولی پس از مدتی علم ساخت چرخ از کشور سومر به دیگر کشورها منتقل و تغییرات زیادی بر روی آن اتفاق افتاد.

انواع چرخ

1- نسل اول چرخ ها به صورت صفحه های چوبی از جنس درخت سپیدار، قطور، سنگین، بی‌قواره، ناهموار و بزرگ بودند.

2- نسل دوم چرخ ها به صورت پره دارطراحی گردید، این چرخ‌ها شش پره، باریک‌تر، ظریف‌تر و سبک‌تر بودند.

3- در نسل سوم چرخ ها، طراحان دیگر از چوب استفاده نکردند و فلز جایگزین آن شد.

4- نسل چهارم چرخ ها دارای روکشی پلاستیکی بر رویه پایه فلزی بود، که حرکت را راحت تر می کرد.

5- نسل پنجم چرخ ها، در سایزهای کوچکتر، روکش پلاستیکی با کیفیت، سبک و انعطاف پذیر طراحی شده است.

پیشرفت صنعت چرخ

این پنج نسل چرخ تحولی بزرگ در حمل و نقل ایجاد نمود. به طوریکه امروزه چرخ ها با تنوع بسیار زیادی با کاربری های متفاوت در صنایع مختلف استفاده می شوند. تکنولوژی طراحی چرخ در دنیا روز به روز در حال پیشرفت و گسترش در صنعت است، به طوریکه چرخ های گردان و ثابت، در صنایعی از جمله صنایع پزشکی و بیمارستانی، نفت و گاز، وسایل نقلیه، صنایع غذایی و نان، تجهیزات فروشندگی و تجهیزات میدانهای هوایی، نساجی، صنایع طیاره سازی، الکترونیکی، رنگسازی، توزین و تمامی خطوط تولید شرکت‌های مختلف مورد استفاده قرار می گیرند.

همچنین تکنولوژی طراحی چرخ در دیگر صنایع نیز همچون خیاطی، سفالگری و …….. مورد استفاده قرار گرفت.

======================================

ناگفته نماند اخترع قوس و یا ساختار کمان و کنبد در اعمار ساختمان ها نیز خیلی مهم و جالب است که در آینده برایتان می نگارم.

منابع: انترنت و سایتهای ویکی پیدیا.

 

با احترام همایون شاه عالمی
*****************************************************************************************

اکثر کشفیات در اثر یک اتفاق کشف شده ولی مغز انسان های هوشیار و دراک‌ آنرا سطحی نه نگریسته و از آن برداشت درست و به موقع کرده اند مانند کشف قوه جاذبه زمین ، شاید لولیدن یک شکل مدور مانند سنگ یا چیز دگری انسان دراک و با فهمی را به فکر ایجاد چرخ انداخته باشد ، مثلا وسایل باستانی که از ظروف سفالی یا کلالی به دست آمده نخست وسط آن چوب پیدا شده است و این نشان میدهد که انسان ها نخست سبد را ساخته اند و شاید اینرا هم از پرنده ها آموخته باشند زیرا لانه پرنده ها شباهت زیادی به سبد دارد و بعد برای آوردن آب آنرا با گل پوشانده اند و شاید با کشف آتش خواسته اند آب را گرم کنند و بعد سبد پوشانده با گل هم پخته شده و انسان به این طریق ساختن ظروف سفالی را از طبیعت آموخته و بعد ها انسان ها متوجه شده اند که بدون استفاده چوب هم می‌توانند ظروفی بسازند.

حکایت ثروتمند ترین گدای جهان

میدانید از نظر موقعیت جغرافیایی ، جیو پولیتیک و اقتصادی چرا ابر قدرت ها و کشور های منطقه اینقدر علاقه مندی به افغانستان دارند تا افغانستان را تصاحب کنند . . . ؟!

در حقیقت افغانستان ثروتمند ترین گدای دنیاست !

معادن افغانستان:

افغانستان برخی از پیچیده‌ ترین و متنوع‌ ترین زمین‌ شناسی را در خود دارد. درین کشور قدیمی‌ ترین سنگ‌ ها از دوره آرچین ۳۸۰۰ میلون سال قبل و سنگ هایی از دوره پروتوزوئیک (۲۵۰۰–۵۷۰ میلیون سال قبل) فنیروزوئیک ۵۷۰ الی ۱٫۶ میلیون سال قبل الی امروز دیده میشود. این کشور همچنین دارای سابقه طولانی و پیچیده تکتونیکی است. دلایل آن تا حدودی مربوط به موقعیت آن در انتهای غربی هیمالیا ، تصادم نیم قاره هند ، تشکیل کوه‌ های هندوکش ، تصادم چندین پارچه‌ های جدا شده زمین (Plate tectonics) و غیره مسایل می‌ باشد. بدین لحاظ ذخایر معدنی افغانستان از نوع ماگمایی ، پگماتیک ، کار بونیتک ، اسکارن ، هیدروتورمال ، دگرگونی و رسوبی می‌ باشد. این کشوربه نسبت کوهستانی بودنش دارای ذخایر معدنی متنوع و فراوان می‌باشد. طبق اظهارات اخبار اندیپندنت و سروی جیولوژی ایالات متحده آمریکا ارزش نفت و گاز افغانستان ۲۲۲٬۸۹۲٬۳۵۰٬۰۰۰ دالر و ارزش معادن افغانستان ۹۰۸٬۹۴۸٬۰۰۰٬۰۰۰ دا لر و ارزش مجموعی آن ۱۱۳۱۸۴۰۳۵۰۰۰۰ دالر یا ۱۱۳۱٫۸۴۰ تریلیون دالر میباشد. افغانستان از لحاظ معادن غنی و دارای معادن متعدد است. تحقیقات زمین‌ شناسی به اثبات رسانیده‌ است که در افغانستان ۱۴۰۰ نوع منرال و سنگ معدنی شناخت گردیده‌ است. در این اواخر گروهی از ناسا آمریکا با وسایل اشعه لیزر توانستند معادن عمق کوه‌ ها و زمین‌ های افغانستان را کشف ، عکس برداری و تثبیت تقریبی نمودند. تا فعلاً ۲۸۶ معدن فلزات ، ۵ میدان گازی در شمال ، تیل مایع وسایر معدنیات کشف شده‌ است. معدن فلزات افغانستان به تنهایی وجود ندارد بلکه به‌ طور در صدی پیدا میشود ، مثلاً مس در ۲۴۰ نوع سنگ پیدا میشود. زیاد ترین آن در بورنیت CuFeS4 دارای اعیار(۶۳٫۳٪) مس و متباقی آهن و سلفر است. معادن آهن در افغانستان از اهمیت بسزایی برخوردار است ، یکی از مشهور ترین معادن آهن در این کشور معدن آهن حاجی گک است که دارای ۱٫۸ میلیارد تن آهن میباشد. معادن طلا در چهار منطقه زرکشان غزنی ، بدخشان ، خاک ریز قندهار و تخار وجود دارد. معادن کرومیت در حصارک لوگرو و در ولسوالی زنه خوان غزنی و غیره مناطق وجود دارد. معادن زغال سنگ در یازده محل از جمله ۵ معدن آن قابل استخراج میباشد ، معدن لاجورد بدخشان دارای ۱۳۰۰ تن لاجورد در سرسنگ بدخشان ، معدن مس عینک لوگر دارای ذخایر آهن ۱۱٫۳ میلون تن ، ذخایر نفت وگاز شمال ۱٫۸ میلیارد مترمکعب و ذخایر نفت و گاز در هرات ، هلمند کتواز ، معادن سرب و روی در هشت محل و هم دارای معادن مرمر «سفید و رنگه» میباشد. علاوه بر این در این کشور معدن یورانیوم خانشین در ولایت هلمند ، تیتانیوم ، لیتیم در نمکسار هرات ، کنر و تخار ، معادن آهن در ۱۰۰محل ، مس در دوازد محل ، آلومینیم ولایت زابل معدن نقره ، منیزیم ، قلعی میباشد. افغانستان دارای منرال های کم قیمت و گران‌ قیمت است. منرال های قیمتی از قبیل کورندوم امیتس توپاز ، یاقوت در دو ناحیه ، اکومارین لعل در شغنان بدخشان ، عقیق سیاه و رنگه ، گرانیت ، زمرد پنجشیر فیروزه ، بیرایت ، تورمالین (شاه مقصود) میباشد. هکذا معادن نمک این کشور در اندخوی فاریاب ، دولت‌ آباد تالقان و نمکسار هرات ، میباشد. علاوه بر این دارای معادن فلورایت ، گچ ، چونه میباشد. معدن باروت ، گوگرد در کوه البرز مزارشریف ، مواد خام سمنت در کوه جبل السراج ، غوربند ، تالک (تباشیر) در ننگرهار ، ابرک ، گانزیت ، برلیم نیوبیوم سزیوم روبیدیوم ، سنگ سلیت ، معدن بیروچ ولایت نورستان ، معدن بیرات در غوربند و پروان ، معدن سیماب در ولایت غور ، فلورامیت ارزگان ، سنگ رخام در هلمند ، معادن مولیدین در زابل ، بغلان و لوگر ، معدن بریل در ولایت کنر ، معدن تنتال در نورستان ، معدن بارایت سنگلان هرات ، معدن شاه مقصود در ماهیپر کابل ، و غیره معادن را دارا بوده و تعداد آن تا هنوز کشف نشده‌ است. البته ضخامت پوست زمین در نواحی پامیر الی ۷۵ کیلومتر در نواحی هموار ۵۰ کیلومتر ضخامت رسوبات از چند صد متر الی ۲۰ کیلومتر میباشد که مواد معدنی در میان اینها به‌ شکل مواد کانی و رسوبی وجود دارد. تا اکنون تقریباً از این معادن بهره‌ برداری نشده‌ا ست.

تاریخچه معادن:

معدن‌ شناسی یکی از مشاغلی است که از ۳۰۰۰ سال پیش تاکنون رواج داشته‌ است. مصری‌ ها درمجسمه چشمان آخناتون و ملکه نفریتیت از لاجورد افغانستان استفاده کرده‌ اند. در آن زمان مردم معدن طلا ، آهن ، مرمر ، لاجورد ، یاقوت و فیروزه را می‌ شناختند و از آن زیورآلات می‌ ساختند. از گذشته‌ های دور لاجورد ، طلا و نمک در بدخشان ، مس و آهن در قندهار و کابل استخراج میگردید. در قرون وسطی و در اوایل قرن ۲۰ نیز طلا در منطقه مقر ، نقره و زمرد در ولایت پنجشیر ، معادن متعدد آهن و سایر فلزات در نقاط مختلف مورد استفاده قرار میگرفت ؛ و همچنین طی دو قرن معادن زغال سنگ در شمال و بخش مرکزی ، نفت وگاز در مناطق شمال افغانستان ، هلمند قندهار و خوست کشف شده‌ است. درقرن ۱۸ پس از انقلاب صنعتی در اروپا جهان کشایان غرض کشف معادن افغانستان باستان شناسان و معادن شناسان خود را تحت نام‌های سیار یا نام دیگر گسیل داشتن. برای اولین بار زمین شناسان انگلیسی (گریس باخ و هایدن) در افغانستان مرکزی و شمالی مشاهداتی انجام دادند و بعد ها زمین شناسان فرانسوی ، (فیورون و همکاران) در سال‌ های ۱۹۲۶–۱۹۵۱ مناطقی در اطراف کابل را نقشه‌ برداری زمین‌ شناسی نمودند. در اوایل سال ۱۸۴۱ میلادی ، نظامیان بریتانیائی جستجو نموده‌ اند تا منابع معدنی صادراتی را به عنوان تجارت که برای محصولات صنعتی انگلستان قابل استفاده قرار میگرفت دریافت نمودند ؛ ولی در سال ۱۸۸۸ میلادی ، طرح جدید سیستماتیک مواد معدنی توسط سروی جیولوجی انگلستان (BGS) به عنوان برخی از فعالیت‌ های آن کشور ، آغاز گردید. اسنادی که در سال ۱۸۹۰ میلادی توسط جیولوجستان کشور بریتانیا تهیه گردیده ، نشان دهنده آن است که معدن بزرگ آهن حاجی گک که یکی از غنی‌ ترین ذخایر معدنی در افغانستان در حال حاضر محسوب میگردد که در ولایت بامیان این کشور قرار دارد. و بعد ها زمین شناسان فرانسوی ، (فیورون و همکاران او) در سال‌ های ۱۹۲۶–۱۹۵۱ مناطقی در اطراف کابل را نقشه‌ برداری زمین‌ شناسی نمودند. در دهه ۱۹۵۰ با تأسیس ریاست تفحص نفت و گاز مرحله مهمی از مطالعات زمین‌ شناسی افغانستان آغاز شد. در ۱۹۵۸ زمین شناسان افغانی با همکاری کارشناسان روسی جستجو برای کشف نفت و گاز طبیعی را با موفقیت به پایان رسانیدند. در این مطالعات برای اولین بار ساختار زمین‌ شناسی منطقه با تهیه نقشه‌ های زمین‌ شناسی همراه شد. در سال ۱۹۱۹م برای اولین بار هیئت روسیه برای اجرای کار بالای منابع معدنی ، وارد کابل گردید. در سال ۱۹۲۰ زمین شناسان آمریکایی در امور سروی مواد معدنی در افغانستان اشتراک ورزیدند. در سال ۱۹۳۷، افغانستان جواز فعالیت به کمپانی اکتشافی داخلی نیویارک جهت اکتشاف ذخایر نفت در سراسر کشور را ، اعطا نمود ، اما به دلیل آغاز درگیری قریب الوقع جنگ جهانی دوم ، کمپانی نامبرده بعد از یک سال از امتیاز خویش عقب‌ نشینی نمود. بعد از جنگ جهانی دوم فعالیت‌ های اکتشاف یک بار دیگر در توافق به کشور فرانسه و بعضی تحقیقات زغال سنگ در جنوب افغانستان توسط آلمانی‌ ها در سال ۱۹۵۰ ادامه یافت ، که بعداً در سال ۱۹۵۴ توسط جیولوجستان سویدنی این تحقیقات انجام گردید. در سال‌ های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ زمین شناسان فرانسوی (منزیه و لاپاران) حوالی کابل را نقشه‌ برداری نمودند و از ۱۹۵۹ زمین شناسان آلمان غربی به کمک عکس های هوایی کار تهیه نقشه زمین‌ شناسی تمام نیمه جنوبی کشور را (با مقیاس ۱۰۰۰۰۰۰:۱) آغاز نمودند. در سال ۱۹۵۸ کمک‌ های خارجی از سوی اتحاد جماهیر شوروی در حال اجرا قرار داشت ، که دولت جمهوری چک در روند تهیه کمک‌ ها توسط متخصصین روسی ، نیز اشتراک ورزیدند. در طی دهه ۱۹۶۰ ، فعالیت‌ های اکتشاف و نقشه‌ برداری در جنوب افغانستان به جرمن‌ ها ، فرانسوی‌ ها و آمریکایی‌ ها سپرده شد ، درحالی که اتحاد جماهیر شوروی در شمال افغانسان تمرکز داشت ، دخالت فرانسه فقط تا سال ۱۹۷۰ زمانیکه شرکت نفت توتال پیش‌ بینی در حوضه کتواز افغانستان انجام داد ، ادامه داشت. در ۱۹۶۳ ریاست «تفحص مواد مفیده جامد» تأسیس شد که در ۱۹۶۵ به ریاست «جیولوجی و معادن» تغیر نام یافت. در این ریاست با همکاری زمین شناسان روسی ، اکتشاف ، ارزیابی و تخمین ذخایر معدنی زغال سنگ ، سنگ آهن ، طلا و لاجورد آغاز گردید. در نتیجه همین تفصحات معادن بزرگی همچون “ معدن آهن حاجی گک“ در منطقه بامیان و حوزه بزرگ زغال سنگ پلخمری نیز معادن حوزه زغال سنگ «بخشان تا نزدیکی هرات» همچنان در غرب و مواد با ارزش دیگر همچون باریت ، بریلیوم و… کشف گردید. از ۱۹۶۵ مطالعات زمین‌ شناسی وسیع و مهمی در مورد اکتشاف مواد معدنی مهمی چون سرب ، روی (جست) مس ، طلا باریت ، ابرک ، سولفور ، فسفریت‌ ها ، سینابر ، زغال سنگ ، آب‌ های معدنی ، نمک طعام و مواد ساختمانی صورت گرفت. در ۱۹۷۳ ارزیابی جدیدی در مورد معدن بزرگ “ارگونیت“ در حاشیه جنوب غربی کشور و معادن مهم باریت در شمال هرات مورد اکتشاف قرار گرفت. در ۱۹۷۴ در منطقه لوگر (جنوب کابل) کمربند مس دار بزرگی (مس عینک) کشف شد. مهم‌ ترین مطالعات زمین‌ شناسی افغانستان با تهیه نقشه زمین‌ شناسی سراسر افغانستان در مقیاس ۵۰۰۰۰۰:۱ و همچنین تهیه نقشه تکتونیکی کشور در دهه ۱۹۷۰ به انجام رسید. از ۱۹۷۶ تا اوایل دهه ۸۰ گزارش‌ ها و مطالعات قبلی به صورت کتاب‌ ها و مقالات متعددی منتشر شده ، از جمله “ تکتونیک افغانستان“ اثر و.ا. سلاوین (۱۹۷۶) ، جیولوجی افغانستان اثر ولفارت و ویتکینت (۱۹۸۰) و “جیولوجی و مواد معدنی افغانستان“ که توسط یک تیم روسی و افغانی بدنبال تهیه نقشه سراسری زمین‌ شناسی افغانستان تدوین و به زبان روسی و انگلیسی در سال ۱۹۸۰ درمسکو به چاپ رسید. در دهه ۸۰ با تشدید جنگ‌ ها در افغانستان مطالعات زمین‌ شناسی عمده و سراسری متوقف شد و لی کار های پراکنده و موردی مخصوصاً روی معادن کشف شده و بزرگ نزدیک به مرکز کشور توسط متخصصین روسی دنبال گردید اما نتایج این مطالعات در دست نیست و احتمالاً در روسیه حفظ شده‌ است. در دهه ۹۰ کارهای زمین‌ شناسی به کلی تعطیل شد و ساز مان زمین‌ شناسی و معدن افغانستان در اثر جنگ آسیب جدی یافت. تنها در ۱۹۹۵‌ گری باورساکس (جواهرشناس آمریکایی) با همکاری بونیتا چمبرلن کتاب جالب “سنگ های قیمتی افغانستان“ را منتشر نمودند که در واقع جدید ترین اثر قابل توجه در زمینه زمین‌ شناسی و مواد معدنی این کشور میباشد. در سال ۲۰۰۲ ، با آغاز دوران جدید در افغانستان دوران مهمی برای مطالعات زمین‌ شناسی افغانستان در راه بود… در این اواخر کمپانی ناسا آمریکا با وسایل اشعه لایزر توانستند معادن عمق کوها و زمین افغانستان را نقشه‌ برداری سروی و تثبیت نماید. این سروی و عکاسی به مصارف ۳۰۰ میلیون دالر موفقانه به پایان رسید. بسیاری از معلومات باقی‌ مانده در مورد این ذخایر یا ساحاتی که کمتر اکتشاف یافته‌ اند ، توسط کارمندان وزارت معادن در دوران بی‌ ثباتی (۱۹۷۹ تا ۲۰۰۱) در محلات دور نگهداری گردیده‌ است ، که بعد از تأمین امنیت در منطقه توسط نیروهای بین‌المللی در سال ۲۰۰۲ ، دوباره بر گردانده شد. پس از آن ، تجدید فعالیت‌ ها در مورد شناسایی و بهره‌ برداری از منابع معدنی افغانستان به صورت جدی آغاز گردیده و تشخیص شود که امور معدن کاری نقش حیاتی را در ثبات اقتصادی دراز مدت افغانستان خواهد داشت. برای انجام این کار پیش‌ بینی گردیده ، که رشد سریع در بهره‌ برداری و استخراج منرال ها لازم است و در ضمن دولت افغانستان تشخیص می‌ نماید که روش و سیاست ملکیت دولتی (ملی سازی) دوران اتحاد شوروی از لحاظ اقتصادی مؤثر یا پایدار نبود. در نتیجه ، دولت افغانستان ساختار وزارت معادن منحیث مالک و تولید کننده معادن بسوی نقش مناسب تر به عنوان طرح‌ کننده پالیسی و تنظیم‌ کننده جهت انکشاف سرمایه‌ گذاری خصوصی به منظور انکشاف مواد معدنی ، تجدید نمود. با در نظر داشت تطبیق این رهنمود های جدید و اصلاح شده ، پیشرفته‌ ترین پروژه معدنی از زمان شوری سابق در ساحه معدن مس عینک بعد از پیشنهاد داو طلبی در سال ۲۰۰۸ به کمپنی MCC کشور چین به استخراج سپرده شد. معدن: محلی است که منرال ها در آن تثبیت گردیده و فعالیت‌ های حفرکاری ، منرال و سایر فعالیت‌ های مرتبط به آن صورت میگیرد ، ساختمان‌ ها ، تأسیسات ، دستگاه‌ ها و تجهیزات که به منظور استخراج ، پروسس ، آماده‌ سازی منرال‌ ها در سطح یا طبقات تحتانی زمین قراردارد.

منرال‌ ها: مرکباتی است که بشکل جامد ، مایع ویا گاز به صورت طبیعی در سطح زمین و زیر زمین آب ها ویا در ذخایر با قی مانده معدن که د ر نتیجه عملیه جیولوجیکی تجمع نموده و شامل عناصر و ترکیبات ، فلزات و سنگ‌ های فلز دارو قیمتی ، ریگ ، سنگ ، جغل ، خاک رس و زغال سنگ میباشد.

زمرد پنجشیر یکی از محصولات معدنی افغانستان است

سنگ‌ های قیمتی در افغانستان:

سنگ های قیمتی را در افغانستان به نام احجار کریمه ، احجار قیمتی یا منرال های قیمتی میگویند. استخراج این سنگ‌ ها از چند هزار سال قبل الی امروز توسط اهالی محل صورت میگیرد. منرال های با ارزش معمولاً در قسمت شرقی و شمال شرقی افغانستان زیاده متبلور شده‌ اند. این منرال ها زیاده در ولایت‌ های پنجشیر ، بدخشان ، نورستان و قسمت‌ های هندوکش مرکزی وجود دارد. منرال های و سنگ‌ های رسوبی با ارزش افغانستان عبارتند از: فلوریت گانزیت سپایر یاقوت سرخ و کبود ، لعل بدخشان گارنیت امارالت اکومارین زمرد بیروچ انواع کورندم میباشد. منرال های و سنگ‌ های نیمه قیمتی عبارتند از: لاجورد توپاز تورمالین و کوارتز میباشد. چهار معدن مهم این کشور یعنی معادن پنجشیر ، یاقوت جگدلک ، لعل بدخشان و نورستان بشکل غیر فنی استخراج شده به بازار هندوستان و مارکیت پاکستان بفروش میرسد.

معادن مس در افغانستان:

درحدود ۳۰۰ رسوبات مستند مس در افغانستان وجود دارد ولی تا فعلاً در ۱۲ معادن مس تحقیقات صورت گرفته‌ است. معادن مس در ولایت‌ های لوگر ، هرات ، فراه ، کاپیسا ، قندهار ، زابل و معادن جنوب افغانستان عبارتند از: معادن مس عینک جوهر و دربند میباشد. تخمیناً افغانستان دارای ۶۸۵۰۰ میلون تن مس میباشد. معادن مس افغانستان که به مقیاس کوچک و بلند دارای سنگ‌ های مس دار میباشند قرار ذیل است:

معدن مس بلخاب سرپل

معدن مس در کوتل خاواک پنجشیر

معدن مس فرنجل غوربند

معدن مس جیرعلی پنجشیر و تاواخ پنجشیر

معدن مس کوه چراغانی کهنه خمار ولایت میدان در ۶۰ کیلومتری کابل

معدن مس لوگر در منطقه گلدره

معدن مس گل دره کوهدامن

معدن مس کوتل قلیچ علاقه کهمرد بامیان

معدن مس ارغنداب ، توخی قندهار

معدن مس دربند ولایت کابل

معدن مس گلوغه فراه اعیار ۱ درصد با سرب روی و آهن

معادن مس دربند کابل طول زون ۷ کیلومتر عرض اکیلومتر زیاده از۸۰ میلون تن

معدن مس شهدا هرات ۵ میلیون تن اعیار۱٫۱ مس طول ۱۵۰–۲۴۰۰متر ضخامت ۲٫۴–۸ متر

معدن مس دره علیشنگ بغلان ۲۰۰ متر طول عرض۳۰ متر معیار۰٫۱ مس با سرب وجست

اوخان کشان فاریاب طول زون ۲٫۵ کیلومتر عرض ۲۰–۲۷۰ مترعیار ۰٫۱–۱٫۵٪مس با سر و جست

معدن مس کندالان ولایت زابل ذخیره C1+C2 دارای ۳۷۰۰ تن مس ۳٫۸٪ و سایر عناصر معدنی

هکذا در معدن طلا زرکشان ولایت غزنی و غیره محل به تناسب کم وجود دارد.

معادن آهن در افغانستان:

تا فعلاً در ۱۰۰ محل معادن فیرس مشاهده گردیده‌ است. ذخایر مجموعی معادن آهن افغانستان بیشتر از بیلون تن میباشد. معادن آهن افغانستان بطور عموم دارای معیار بلند یعنی ۴۷–۶۲٪ میباشد که در جمله معادن کم مصرف پر کیفیت و کم‌ نظیر شمرده میشود. معادن آهن درافغانستان در بدخشان ، پنجشیر ، غوربند ، بامیان حاجی کگ بهسود ، لال سرچنگل ، یکاولنگ وغور وهم در قندهار ، میمنه ، هرات ، ارزگان ، پکتیا از اهمیت زیاد برخور دار میباشد. در ۱۰۰ کیلومتری شمال قندهار منطقه خاک ریز معدن بزرگ آهنی با ظرفیت ۳ میلیون تن واقع شده‌ است. همچنین معدن آهنی در ۹ کیلومتری شهر جبل السراج قرار دارد. بزرگترین معادن آهن آسیای مرکزی معدن آهن حاجی گک در ولایت بامیان و در ۱۳۰ کیلومتری شمال غرب کابل قراردارد. در چند کیلومتری این معدن یک ذخیره عظیم آهک (برای گداختن آهن) وجود دارد. پس از حاجی گک دومین معدن آهن افغانستان همردیف با حاجی گک است معادن آهن سایه دریا میباشد. معدن آهنگران بامیان الی ۶۵ درصد آهن دارد. سومین معادن آهن افغانستان که با سایه دریا رقابت میکند معادن دهانه درغوشتک است که ۴۷ درصد آهن دارد. چهارمین معادن بزرگ آهن افغانستان لال سرجنگل است که همردیف حاجی گک است. معادن آهن افغانستان به مقیاس کوچک و یا بلند آهن دارد به صورت فهرست وار به شرح زیر است:

معادن آهن حاجی گک در ولایت بامیان افغانستان

ساحه پهن حاجی گک حدود ۱۵۰ سال آهن خواهد داد

آهن حاجی گگ بامیان

آهن ارغنداب

آهن سرخ کوتل هرات

آهن بهارک بدخشان

معدن آهن دامنه کوه پغمان در بالای حصه کوتی

آهن کوه جبل السراج

آهن ده سبز کوه خاک لمبه

آهن کوتل خاواک پنجشیر

آهن قول منار

آهن کوه قلعه خواجه صاحب

آهن کوه شاخ برتنی

آهن لولنج غوربند

آهن دره میاداد

آهن رخه پنجشیر

آهن کوه دشت لوگر

آهن کوه قمچین باف میدان

آهن دره پنجشیر

آهن کو اله بله

آهن پارند در بازارک پنجشیر

آهن کرم جدران

آهن کوه شاقول و شیرداغ

آهن سیاه تپه و فراخلوم بهسود

آهن زرد شنوار

آهن کوه شاه مسعود قندهار

آهن کوه بچه کرخ هرات

آهن سیاه مشرقی

آهن گلستان فراه.

در اکثریت معادن فوق تحقیقات ابتدائی صورت گرفته تا هنوز مقدار آن دقیق تثبیت نگردیده‌ است. بعضی ازین معاد غیر اقتصادی نیز است.

معادن نقره در افغانستان:

مهمترین معادن نقره افغانستان (طلای سفید) در ارتفاعات بدخشان ، منطقه پنجشیر ، در سیم کوه هرات ، خاک ریز قندهار ، غوربند و علاقه هزارستان و در رگه‌ های معدن سرب بی بی گوهر (قندهار) و مقداری در معدن مس عینک مشخص گردیده‌ است.

ذخایر نفت و گاز افغانستان:

نخستین عملیات حفاری جهت اکتشاف نفت و گاز در افغانستان در سال ۱۹۵۶ انجام شده‌ است به‌ طوریکه در سال ۱۹۵۹ منجر به اکتشاف میدان نفتی انگوت در ولایت سرپل گردید. در فاصله سال‌ های ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۶ پنجاه حلقه چاه اکتشافی دیگر نیز در این حوضه حفر گردید که باعث اکتشاف ۳ میدان گازی بزرگ یتیم تاق (۱۹۶۰) ، خواجه گوگردک (۱۹۶۱) و خواجه برهان (۱۹۶۴) شد.

طبق مطالعات چندین ساله متخصصین روسی و افغانی از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۸۱ دست کم دو میدان نفتی کوچک ، یک میدان گازی بزرگ (جرقدوق) و دو میدان گازی دیگر کشف شده‌ است که عمدتاً در بخش شمال غربی کشور میباشد.

حوضه شمال قسمتی از حوضه عظیم نفت و گاز آمو دریا میباشد که از نظر میزان ذخیره در بین ۱۵۲ حوضه نفتی و گازی کشف شده جهان در رده پانزدهم قرار دارد. این حوضه ۵۱۵ هزار کیلومتر مربع وسعت دارد و در چهار کشور افغانستان ، ایران ، ترکمنستان و ازبکستان گسترش دارد. بر اساس مطالعات انجام شده میتوان مجموع ذخایر نفت و گاز شمال کشور افغانستان را اعم از ذخایر کشف شده و کشف نشده که قابل استحصال میباشند به صورت زیر تعیین نمود. درسالهای ۱۹۸۰ روس‌ ها مجموعاً ذخایر معادن افغانستان را ۹۵ میلون بشکه و قابل استخصال را ۳۰۰ میلون بشکه تخمین نموده بود ؛ ولی بعداً این ارقام اضافه شده‌ است.

مجموع ذخایر کشف شده نفت ۱٫۸ بیلون بیلر تیل خام در بین مزارشریف و شبرغان وجود دارد.

مجموع ذخایر نفت قابل استحصال ۱۵۶۹ میلیون بیرل

مجموع ذخایر کشف شده گاز در حدود ۴۴۴ بیلون متر مکعب

مجموع ذخایر گاز مایع ۵۶۲ بیلون متر مکعب گاز مایع

در این اواخر تحقیقاتیکه توسط سازمان آمریکائی ناسا انجام گرفت مشخص شد در افغانستان بیشتر از ۱۰۰ حوضه نفت و گاز وجود دارد. تاکنون در افغانستان بیشترین تحقیقات انجام شده در پنج حوضه نفت خیز صورت گرفته که دوحوضه آن در شمال آمو ، یک حوضه آن در هلمند ، یک حوضه در هرات و یک حوضه آن در کتواز ولایت پکتیکا قرار دارد.

معادن نمک افغانستان:

در افغانستان ۱۴ معادن نمک طعام وجود داشته فعلاً از ۵ معادن نمک استخراج میگردد. معادن نمک قابل استفاده در اندخوی ، ۳ معادن در مناطق مختلف ولسوالی تالقان ولایت تخار ، نمکسار هرات ، غور غزنی ، پکتیا و پروان میباشد. تولیدات نمک افغانستان الی سال ۲۰۰۲ به ۱۳۰۰۰ تن در یک سال بود با تأسیس فابریکات در سال ۲۰۰۳ به ۲۱ هزار تن رسید. پس از سال ۲۰۰۴ به‌ تدریج مصارف نمک بلند رفته در سال ۲۰۰۹ تولیدات به ۱۸۰هزار تن در سال ۲۰۱۳ به ۱۹۰ هزار تن رسیده‌ است. در مجموع افغانستان در سال ۲۵۰ هزار تن نمک ضرورت دارد. بلاثر اینکه فابریکات افغانستان نمک را به قیمت بلند یعنی ۴۰۰۰ افغانی تولید مینمایند ۷۰ در صد نمک افغانستان از ایران و پاکستان به قیمت ۲۲۰۰ افغانی فی تن وارد میگردد. اوسط مصارف نمک افغانستان به ۲–۴ گرام فی فرد میباشد. خالص‌ ترین نمک افغانستان از معادن تاقجه خانه ولایت تخار بدست می‌ آید که دارای آیودین میباشد. تا اکنون ۳۳ فابریکه و کارخانه و آسیاب در ۱۴ ولایت تولید نمک را مینماید که ۲۵ فابریکه نمک آیودین دار را تولید نموده باقی نمک عادی را تولید مینمایند. معادن که فعلاً اقتصادی قابل استخراج است معادن ولایت تخار است که سالانه ۷۵۰۰۰ تن نمک تولید دارد.

معادن سنگ مرمر در افغانستان:

یکی از سنگ‌ های نیمه قیمتی که در تزئین و تعمیرات کار میگیرند مرمر است. هم‌ اکنون در حدود ۳۵ نوع سنگ مرمر با ۴۵ رنگ مختلف در معادن کشور قابل دریافت بوده که ارزش مجموعی آن بالغ بر ۱۵۰ میلیارد دالر تخمین زده شده‌ است. انواع مرمر سفید خوگیانی ، «مرمر سفید چشت هرات» ، «مرمر کریمی سمنگان» ، مرمر سیاه کابل ، مرمر فولادی وردک ، مرمر شیرچائی سالنگ ، مرمر سبز تره خیل و کاریز میر و مرمر سرخ قندهار از جمله مرغوب ترین نوع سنگ‌ های مرمر اند که داری جنسیت میده دانه بوده و بعد از صیقل و پالش کاری شفافیت و جلای خاص را نشان میدهند. تا اکنون در افغانستان مانند فابریکه حریق شده حجاری و بتن کابل دیگر کدام فابریکه وجود ندارد که سنگ مرمر را به ظرفیت کشور قطع و پالش کنند. آمار و ارقام احصایوی نشان میدهد که ۸۰ درصد سنگ‌ های مرمر و گرانیت افغانستان به منظور پروسس و پالش به کشور پاکستان به قیمت ۴۰ دالر فی تن منتقل میگردد ، که بعد از پروسس با قیمت ۳۰۰ دالر فی تن دوباره بالای افغانستان به فروش میرسد.

معادن گوگرد افغانستان:

معادن سلفر در افغانستان در میان آب‌ های گرم معدنی و بشکل جامد میباشد. مهم‌ ترین معادن سولفور افغانستان در ولایت بلخ ، اشکاشم بدخشان و نزدیکی ولایت ننگرهار وجود دارد.

معادن عناصر کمیاب افغانستان:

معادن عناصر کمیاب عبارتند از [پگماتیت] لیتیم نیوبیوم سزیم روبیدیم ، بریلیم تنتالیم و کدمیوم میباشد. این عناصر در گسترده پگماتیت به مقادیر کم و زیاد وجود دارد اگر دریک محل الی ده تن وجود داشته باشد معدن گفته میشود. از جمله معادن لیتیم بریلم تانتالیوم و نبیوم در افغانستان نسبتاً زیاده از دیگر عناصر کم‌ یاب وجود دارد. طور عموم ۴۹ معادن این عناصر در میان سنگ‌ های پگماتیتیک وجود دارند. تحقیقات در مورد این عناصر در سال‌ های ۱۹۶۰–۱۹۷۰ صورت گرفته‌ است که نا کافی است ضرورت است تا در مورد تحقیقات لازم صورت گیرد. ذخایر تننالیم ونیوبیم درمعدن نیلاو (ولایت لغمان) و ساحات نورستان و نقاط دیگر کمربند پگماتیت خیز از اهمیت بلند برخورد داراست. معیار لیتیم در افغانستان از ۱٫۵ تا ۲٫۸ درصد میباشد.

برلیم:

درگستره کمربند پگماتیت خیز افغانستان در ولایت لغمان و جلال‌ آباد وجود دارند. تشکیل این معادن متعلق بدوره اولیگوشویز یا ابتدا مرحله کریتوشویز مگمات میباشد. ترسبات مهم این ماده در دره پیچ دارای کرستل‌ های به اندازه ۴۰ سانتی مترمیباشد که از نوع c1+c2 میباشد. این معادن دارای ۱۲۰۰۰ تن «بیرل» بوده که از جمله ۱۴۸۰ تن آن برلیم اکساید میباشد.

معادن لیتیم:

از جمله عناصر کم یاب لتیم به مقادیر زیاد در افغانستان وجود دارد.

به درازای ۸۵۰ تا ۹۰۰ کیلومتر (از هلمند تا ننگرهار ، لغمان تا ارزگان و اشکاشم) با پهنای ۱۵۰ تا ۲۰۰ کیلومتر تثبیت شده‌ است. دها انباشته‌ های معدنی این فلز به مقیاس معدن درمحدوده این گستره تشکیل گردیده‌ است. مانند معدن جامنک ، درومگل ، پسگوشته ومعادن دیگر واقع ولایت نورستان که ذخایر اوکساید لیتیم درین معادن از پنج صد تا یک میلیون تن میباشد. معادن درومگل وجامنک (ولایت نورستان) که ذخایر بیش از چهار میلیون تن «اوکساید لیتیم» را دارند که دارای اهمیت زیادی میباشد. اگرچه کانادا نیز یگانه کشورپگماتیت خیزجهان است ودارای مقدار زیاد اوکساید لیتیم میباشد اما ذخایر این فلزات درافغانستان نسبت به کانادا بیشتراست. ذخایر بیریلیم نیز درپگماتیت‌ های افغانستان به حد قابل ملاحظ گسترش دارد.

تنتالیم و نیوبیم:

در یازده معادن که لیتم و برلیم دارند این دو عنصر به آنها یکجا وجود دارد. سه معدن دیگر آن در ولایت پروان و بدخشان موجود میباشد. ذخایر بزرگ این ماده درمنطقه نیله ولایت لفمان در میان سنگ‌ های پگماتیت بطول ۴ کیلومتر و عرض ۴ متر میباشد قرار دارند. درین ذخیره گاه معادن تنتالیوم نیبیوم لیتیم برلیم سیزیم روبدیم و قلع نیز وجود دارند.

معادن فلزات افغانستان:

در افغانستان الی اکنون ۲۸۶ معدن فلزات را کشف نموده‌ اند. معادن فلزات در زیاده نقاط افغانستان وجود دارد. تا فعلاً ۱۲ معدن مس چهار معادن طلا ، پنج معادن نقره ، معادن کروم در ۱۴ محل ، سرب وروی در هشت محل ، ۴ معدن مولی بودیم ۷ معادن آلومینیم ۸۹ معادن آهن با درصدی سایر عناصر ، معادن قلعی ونکل در این کشور کشف و مورد مطالعه قرار گرفته‌ است.

معادن آلومینیم:

در افغانستان تا فعلاً هفت معادن آلومینیم کشف گردیده‌ است. بوکسایت‌ ها منبع اصلی آلومینیم میباشد که در تشکلات احجار دریافت میگردد. لیترایت و کارست در کشور ما مماثل آن در شیله «او به تو» ولایت زابل و منطقه نالک ساحه تاله ولایت بغلان به مشاهده رسیده‌ است. ذخیره معادن متذکره بطور مجموعی مقدار ۵٬۴ میلیون تن متریک بوده و در صدی مواد معدنی به ۵۰٪ میرسد. معدن لیترایت ولایت بغلان حجم بزرگتر داشته با دریافت انرژی بیشتر برقی در کشور پراسس آلومینیم در این دوساحه میسر میباشد.

سیماب:

الی فعلاً شش معادن سیماب در افغانستان کشف گردیده‌ است. این معادن در ساحات جنوب غربی کشور در اثر تبخیر چشمه‌ های آب گرم تشکل نموده‌ است. ذخیره تقریبی غیر منکشفه آن در حدود ۳۲۰۰۰ تن متریک میباشد. دو ساحه دیگر در منطقه افغانستان مرکزی و ساحات شرقی کشور مماثل تشکلات بالا منطقه سیماب دار (Hg) را نشان میدهد. ساحات یاد شده در اثر تحقیقات مزید از موجودیت تشکلات نقره (AU) و طلا (AG) نیز آگاهی میدهد.

منابع:

۱- معادن آهن و افغانستان صفحه ۹ نوشته سید موبین شاهدر

۲- جیو لوژی ومنابع منرال ها در افغانستان نوشته تو سط عبداله

۳- منرال ها معادن احجار قیمتی جیولوژی و ساختمان افغانستان

۴- معادن افغانستان نوشته شبکه اطلاعات خبری افغانستان

۵- معادن و منرال های افغانستان نوشته اداره بین‌ المللی سروی و جیو لوژی آمریکا

۶- جیولوجی و منابع منرال های افغانستان نوشته تحقیقات ریاست سروی جیولوژی افغانستان و اتحاد شوروی

۷- نفت و گاز در افغانستان ارزیابی توسط اداره سروی و جیولوژی ایلات متحده آمریکا

۸- نفت و گاز در افغانستان

۹- معادن کمیاب نوشته دکتور عبدالسلام ظفری

۱۰- معلومات عمومی در مورد معادن افغانستان نوشته ریاست سروی جیولوژی افغانستان

۱۱- معادن سیماب وامونیم نوشته دوکتور میر محمد محفوظ ندائی

گرد آورنده: انجنیر (سلیمی) دلو سال ۱۳۹۷ شهر کابل  خانپور

  فرخنده باد هفتادوهشتمین سالگرد پیروزی وغلبه بر فاشیزم هیتلری !

   9 ماه می روز شکست خون آشام ترین و جنایتکارترین رژیمی است که تاریخ بشریت به خود دیده است. زمانی این روز به بزرگی جشن گرفته میشد. حالا، روز پیروزی بر فاشیسم، هر ساله جای کمتری در دستگاه های تبلیغات جهانی به خود اختصاص می دهد. با فروپاشی شوروی سابق که نقش اصلی را در پیروزی بر فاشیسم داشت، واقعیت های این جنگ یا به دستفراموشی سپرده می شود و یا تحریف و وارونه می شود. سرمایه داری جهانی در حال تغییر دادن معادلات است و از «استالینیسم» چهره ای کریه تر از فاشیسم ساخته است.

 در 9 می 1945 آلمان نازی بدون قید و شرط تسلیم اتحاد جماهیرشوروی، آمریکا، انگلیس و فرانسه شد. چهارسال پیش ازاین، در تاریخ 22 جون 1945 آلمان به رهبری هیتلر با بزرگترین ارتش در تاریخ انسانی ، اتحاد شوروی را مورد هجوم قرار داده بود. آلمان نازی 8 میلیون سرباز مسلح داشت که از این تعداد، 4.6 میلیون سرباز برای حمله به شورو  فرستاده شده بود و بجز آن ، نزدیک به یک میلیون نیروی کمکی از کشورهای هم پیمان آلمان نازی همچون ایتالیا، رومانیا، مجارستان و فنلاند، و نیز تعدادی داوطلب از کشورهای اروپائی به آنها ملحق شد. ارتشفاشیسم شامل 5.5 میلیون سرباز میشد درحالیکه شوروی که در دهه 1930 بسختی تلاش کرده بود تا تولیدات کشاورزی و صنعتی را توسعه داده و نیروی دفاع را افزایش دهد تنها موفق شده بود تا ارتشی با 5 میلیونسربازتشکیل دهد که ازاین تعداد هم، قریب به 3 میلیون درمرزهای غربی مستقر شده بودند. درمرزهای دریای آرام، اتحاد شوروی یک میلیون سربازبرای مقابله با ارتش جاپان مستقرکرده بود و درمرز ترکیه نیز چندصدهزارسربازدرحال آماده باش بسرمی بردند.

 هیتلرسال ها درتدارک این جنگ واین حمله بود.هیتلربا کمک و پشتیبانی مالی از طرف سرمایه داران آلمان، شروع به سرکوب طبقه کارگر وازبین بردن کمونیست ها، سوسیال دموکرات ها ودیگرمخالفان خود نمود.

در اکتبر1933 آلمان کنفرانس خلع سلاح در ژنورا ترک کرد. درمارچ 1935 هیتلر خدمت نظام وظیفه را عمومی اعلام کرد که برخلاف معاهدهورسای 1919 بود. در مارچ 1936 یکی دیگرازمفاد قطعنامه ورسای را زیرپا گذاشته و ارتش خود را در منطقه رودخانه رن که غیرنظامی اعلام شده بود، وارد نمود. این تحولات در برابر چشم دولت هایی نظیر فرانسهو انگلیس روی می داد که امیدوار بودند هیتلر را به جان اتحاد شوروی بیاندازند.

 هیتلر با اجرای نقش آخرین سنگرعلیه کمونیسم وکشتارکمونیست ها وچپی ها، توانست دولتهای غربی را ازسر مخالفت با خود بازدارد. ارتشآلمان نازی دربرابربی تفاوتی اروپا، روز بروز افزایش یافته ومجهزتر شد.

 در اول مارچ 1936 آلمان نازی کشور اطریش را تصرف کرد، درماه سپتامبر با توافق انگلیس و فرانسه، بخش آلمانی زبان چکسلواکی سابق رابخود ملحق کرد، در ماه مارچ 1939 تمام چکسلواکی را گرفت، درهمان ماه فاشیستهای هوادارفرانکودر اسپانیا به کمک آلمان نازی وایتالیای موسولینی قدرت را درکشوربدست گرفتند.

 اول سپتامبر 1939 آلمان به لهستان حمله کرد، به کشوری که فرانسه وانگلیس به آن تضمین داده بودند که امنیت آنرا حفظ کنند ولی با حملهآلمان فقط نظاره گر باقی ماندند.

  اعلان رسمی جنگ ازطرف فرانسه و انگلیس علیه آلمان نازی درسوم سپتامبر فقط در حرف بود هر چند در آن زمان و موقعیت می توانستند بهنازیسم خاتمه بدهند، همانطور که آلفرد یودل رئیس ستاد عملیاتی ارتش در دادگاه نورنبرگ چنین اعتراف کرد “اگر ما در سال 1939 شکست نخوردیم فقط به آن دلیل بود که 100 لشگر فرانسه و انگلیس در جبهه غرب،وقتیکه آلمان نازی فقط با 25 لشگر به طرف لهستان یورش برد، نظاره گر بودند.”

  دانمارک در ماه آپریل 1940 تصرف شد، نروژ در ماه آوریل ـ ژوئن گرفته شد، هلند در 14 ماه مه تسلیم شد. لوکزامبورگ بعد از آن و بلژیکدر 28 مه به تصرف درآمد.  

در 20 ماه مه تانکهای نازی در ساحل دریای مانش مستقر شدند. یک ارتش بریتانیایی با 330 هزار نظامی در شمال فرانسه در مقابل ارتشمجهزتر آلمان نازی از مبارزه دست کشیده با شتاب هرچه تمامترعقب نشینی کرده و به انگلیس برگشتند (27 می تا 4 جون)، در این عقب نشینی ارتش انگلیس مقدار بیشماری اسلحه و تجهیزات نظامی از جمله 700 تانکبجا گذاشتند. فرانسه که قدرت بزرگی در اروپا بود هدف بعدی شد. در عرض 5 هفته فرانسه شکست خورده و در 22 جون 1940 تسلیم شد.در ماه اپریل1941 آلمان نازی کشورهای یونان ویوگسلاوی (سابق) را اشغال کرد. سایر کشورهای اروپائی همچون ایتالیا، فنلاند، مجارستان ورومانیا هم پیمانان آلمان هیتلری بودند و بلغارستان و سلواکی نیز به قلمرو آلمان هیتلری اضافه شدند. هیتلر در طول سه سال تقریبا همه اروپا را اشغال کرد.

در بهار1941 ارتش آلمان نازی به یک ارتش شکست ناپذیر تبدیل شده بود. ارتش آلمان نازی اکنون شامل 135 لشگر،2850 تانک و 3834 هواپیمایجنگی در جبهه غرب بود. ارتشی که توانسته بود ارتش های فرانسه، انگلیس، بلژیک و هلند را در مدت 7 هفته شکست بدهد، علیرغم اینکه ارتش این کشورها در مجموع 147 لشگر داشتند.

همه این جنگ ها و پیروزی ها تدارکی بود برای گام بزرگ بعدی. آلمان هیتلری خود را برای یک جنگ بزرگ علیه اتحاد شوروی آماده میکرد.برای این آمادگی، نه تنها صنایع نیرومند آلمان که تمام صنایع اروپای اشغال شده به خدمت این هدف در آمد.ارتش آلمان و هم پیمانانش در صبح 22 جون 1941 به اتحاد جماهیر شوروی حمله بردند. طبق گفته هیتلر قرار بود که در طول 8 تا 10 هفته باحمله برق آسا اتحاد شوروی سقوط کند. در طرح جنگی هیتلر پیش بینی شده بود که جنگ در آغاز ماه سپتامبر همان سال پایان پذیرد و بعد از آن شوروی را به چهار بخش بزرگ تحت تسلط آلمان تقسیم کرده و جمعیت بسیاری از آنها را به برد گی ببرند وازجمعیت باقیمانده از این چهار بخش را با کشتار و گرسنگی ازبین برده و شهرهای بزرگ همچون مسکو، لنینگراد، کیف را با خاک یکسان کنند.

 ارتش عظیم آلمان با 153 لشگر که شامل 33 لشگر زرهی و با 4.6 میلیون سرباز،42000 تانک و نارنجک انداز و 4000 هواپیما، و هم پیماناننظامی با 37 لشگر، 900 هزار نظامی، 5200 توپ افکن و نارنجک انداز، 260 تانک و 1000 هواپیمای جنگی بود حمله خود به اتحاد شوروی را آغاز نمود.آلمان در ابتدا توانست پیروزی های بزرگی به دست بیآورد و دشواریهای طاقت فرسائی را دامنگیر مردم، دولت و ارتش شوروی بکند و تا مسافتعمیقی در خاک شوروی پیش برود. نازی ها با بمباران وحشیانه مراکز سکونت و صنعتی، زیان بزرگی به اقتصاد اتحاد شوروی وارد آوردند، توانستند لنینگراد را در محاصره بگیرند، خود را به نزدیک مسکو و سپسولگاگراد برسانند و چشم به فتح قفقاز بدوزند.

 اما مردم شوروی در این مرحله دشوار، به دفاع از میهن سوسیالیستی خود برخاستند. افسانه “شکست ناپذیری” ارتش آلمان را آن ها باطل  کردند.ارتش آلمان نخست در مسکو با شکستی سخت روبرو شد که برتری نظامی را بهم زده و چرخش قطعی را آغاز نهاد. این چرخش سپس در نبرد حماسهآفرین استالینگراد، که در آن 1.5 میلیون نفر تلفات بر آلمانی ها تحمیل شد، تکمیل شد. ارتش نازی به حالت دفاعی درآمد و ارتش شوروی ابتکار استرتژیک جنگ را بدست گرفت و تا پایان نیز آن را در دست خودنگاه داشت.سال 1944 سال پیروزی قطعی ارتش شوروی بود. ارتش هیتلری از سرزمین شوروی رانده شد. رومانیا، بلغارستان و مجارستان از صف متحدین آلمانهیتلری خارج شده و بخش های مهمی از لهستان، یوگسلاوی، چکسلواکی و نروژ نیز به اشغال ارتش سرخ در آمد.سال 1945، سال پایان جنگ جهانی دوم است. در این سال بود که ارتش آلمان از دو سو زیر فشار قرار گرفت. ارتش سرخ زودتر از نیروهایآمریکایی و متفقینش که از غرب حمله می کردند به برلین رسید. در دوم ماه می، برلین پایتخت آلمان فاشیستی سقوط کرد.

پس از سقوط برلین، ارتش نازی در مناطق دیگرنیزشکست خورد و بالاخره در نیمه شب هشتم ماه می، تسلیم بلا قید و شرط آلمان هیتلری دربرلین به امضاء رسید.پیروزی بر فاشیسم به بهای نابودی 45 میلیون انسان و خرابی دهها هزار شهر و روستا و از میان رفتن ثمره هزاران سال کار و زحمت انسانهاو تخریب بی سابقه محیط انسانی و … تمام شد.

 در برابر یاد کشتگان این پیکار عظیم تاریخی سر فرود می آوریم و خاطره دلاوری ها و جانبازیهای مبارزان ضد فاشیست و از جمله سربازان ارتش سرخ شوروی که بار اصلی در این پیروزی را بر دوش داشتند گرامی می داریم !

  * این مقاله با استفاده از منابع اینترنتی تهیه شده است .                                             08.05.2020

 تاريخ اتن ملی درافغانستان !

اتن ملي درجامعه ما از اهميت زيادي برخوردار است و درهرمنطقه علاقمند زياد دارد. هزاران سال قبل زمانيکه انسان ها درمزارع زنده گي ميکردند، کوشا برآن بودند تا احتياجات اوليه خود را مرفوع سازند. وقتيکه بيکار ميشدند و يا بالاي چيزي مصروف مي بودند با خود زمزمه ميکردند. همين زمزمه ها نخستین گامی بود براي بيت ها وآواز، به همينگونه وقتيکه آنها احساس خوشي ميکردند و يا ازکارهاي شان راضي ميشدند، دست هاي پرازخوشي را به هم ميزدند، سرهاي خود را حرکات موزون ميدادند وبدین گونه اظهارخوشی ميکردند. همانا اين حرکات توام با رقص ها بود. همين رقص ها بعداٌ اشکال و انواع گوناگون را به خودگرفت و هر منطقه نظربه عنعنات خویش به اجرا آن می پردازند. 
تاريخ اتن از دوره کهن آريانا آغاز شده و مردمان سرزمين آريانا در نشست هاي اجتماعي خود رقص مشترک داشتند، که بنام اتن ياد ميشد. اتن انواع گوناگون دارد و به هر منطقه مربوط ميشود. اتن آريايي ازديدگاه جنسيت به سه نوع است. 
1 - اتن زنانه
2  - اتن مردانه 
3- اتن مشترک
 
 در دوره ويدا اتن پيشرفت زیاد نمود، اتن همرابا بيت نواخته شد. اتن بعد ها با چند هنر ديگرمانند: (بيت، صداها و موزيک) يکجا رقم یافت. براي اجراي اتن ميدان هاي وسيع و مرکزي انتخاب شد و بشکل دایره وی آن استفاده میشد که امروز نیز بدان گونه اجرا می شود، 
 جوان هاي آريايي مو هاي دراز شانرا به روغن چرب ميکردند، و به کلاه هاي شان به گل ها صحرائي آرایش میدادند. گروه گروه به ميدان اتن مي آمدند و بشکل یک حلقه به حرکات موزون با نواختن دهل بازي کنان حرکات را اجراء ميکردند. وقتيکه دهل سريع ميشد، حرکات نيز سرعت پيدا ميکرد و تا هنگامي دوام مينمود که بازي کنان تاب توان آن را داشتند ومطابق صدای دهل خيزها، نشتن ومکس را درهنگام اتن مراعات می نمودند

اتن در دوره آريايي ها از طرف شب و روز اجرا ميشد. هنگاميکه اتن از طرف شب اجرا ميشد، در بين حلقه اتن آتش روشن مينمودند و سايه بازي کنان در اطراف ديوار هاي ميدان ظاهر ميشد. وهمين سايه ها باعث دلچسپی مردم میشد.
 در پهلوي آن آريايي ها درهنگام خوشي اتن ميکردند، درميدان هاي جنگ نيز بخاطر بجوش آوردن خون جوانان اتن مينمودند. يک ازعلت هاي پيروزي اين سرزمين در جنگ ها همين بود. وقتيکه تجاوز گران به اين سرزمين هجوم مي آوردند، دهل ها نواخته ميشد که ازآن صدا هاي قهرآور شنيده ميشد، جوانان با شمشيرها به ميدان جنگ مي آمدند وخویشرا آماده جنگ ميدانستند.
 لحظات تير شد، زمان ها گذشت ولي اتن آريانا هنوز هم در فرهنگ افغانها بخش ویژه را تشکيل ميدهد. اتن ها در اقوام مختلف افغانستان وجود دارد و بيت هاي گوناگون اتن نواخته ميشود.
 اتن يک رقص ديرينه افغان ها است؛ معمولاٌ توسط مرد ها بگونه تشريفاتي اجراء ميشود. بعد ها اين رقص به رقص مسلمانان شهرت يافت، عقيده بر اين بود که اتن، نظاميان را قبل از رسيدن به هدف به خداوند (ج) نزديک ميسازد. اين رقص توسط مغل ها بميان آمده بود و افغان ها که در سرحدات و مناطق جنوبي افغانستان وجود دارند، آنرا اجراء ميکردند.

خصوصیات اتن
اتن همرا با يک  دهل اجراء ميشود، که ساختمان استوانيي دوسره دارد و داراي پيچيش صداي عميق ميباشد. با اين آله، آلات ديگر نيز ميتواند شامل باشد، مانند تبله ها، رباب
18 تاره، سرني، توله وغيره.
 با گذشت قرن ها در تخنيک اتن تغييرات زيادي بوجود آمده است ولي اساس آن تغيير نکرده است. اتن يک رقص مدور است که از دو الي صد نفر در آن اشتراک ميکند و اتنچيان حرکات يک ديگر را به شکل دايره با ضرب دهل تعقيب ميکند. هر قدر که ضرب دهل سريع ميشود، حرکات نيز به سرعت خود می افزاید.
 اتن توسط يک رهنما که اتن را آغاز ميکند، اجراء ميشود. اين شخص از تخنيک هاي مختلف استفاده مي نمائيد، و حرکت آخري به اشاره وي صورت مي گيرد. اشاره وي عبارت از دست زدن به زمين يا بلند کردن دست است. ميوزيک به اثر تخنيک هاي رهنما نواخته ميشود و کاملاٌ مربوط به نوع اتن رهنما ميباشد. اتن از
دقيقه 
الي
300 دقيقه طول ميکشد. اتن وقتي خاتمه پيدا ميکند، که هيچ کسي در ميدان باقي نماند. اتن گرچه از نگاه ساختمان فزيکي دشوار است، مگر بازي کنان در عين اجراء ضعيف نميشوند. اين رقص در افغانستان بسيار مشهور است ودر خوشي هاي مانند عيد، نوروز، عروسي، سالگره وغيره اجراء ميشود. 
انواع اتن
 اتن در هر منطقه نوعيت و حرکات مختلف همان منطقه را دارد. انواع مختلف اتن مشتمل بر کابلي، وردکي، لوگري، خوستي/پکتيايي، هراتي، کوچياني/کوچي، ختکي، پشيي (با سرني و توله) و نورستاني در افغانستان وجود دارد.
 در ذيل ليست اتن هاي مشهور و شناخته شده افغانستان ارايه شده است. انواع مختلف اتن ها به قسم آميخته شده توسط افغان ها اجراء ميشود و اتن يک منطقه نسبت به منطقه ديگر برتري ندارد، زيرا هر يک آن نوعيت و حرکات خاصي خود را دارد.

اتن کابلي
 در اين رقص بازي کنان به ضرب هاي دهل بازي ميکنند. اين رقص معمول توسط زن ها و مرد ها اجراء ميشود، که مشتمل بر
2- 5 مرحله ميباشد که در اخير توسط 
 چک زدن به داخل ميدان خاتمه مي يابد و بعد عين مرحله تکرار ميشود. سرين و بازو به شکل مرتب و موزون محرک ميشوند و بازي کن به طرف راست و چپ پس و پيش ميرود. البته در هنگام اجراء بند هاي دست نيز با حرکت منظم و محرک ميباشند و يک دست حرکات را به طرف بيرون حلقه اجراء ميکند بعد از دوران به طرف مرکز آورده و با دست ديگر يک چک ميزند. سرعت و زمان اجراي اين اتن مربوط به موزيک نواز ميباشد.

اتن وردکي 
 اين اتن چک ندارد و مشتمل به حرکات تمام بدن، دواير و همچنان يک دستمال که هر دوره را شديد تر ميسازد، ميباشد. مرد ها در اين اتن معمولاٌ به بروت هاي پراگنده خود مفختر ميباشند. موهاي خود را چرپ نموده تا وزن آن در هنگام دور بيشتر شود. اجراي اين اتن معمولاٌ مربوط به موزيک نواز يا رهنما تيم ميباشد.

اتن لوگري
 اتن لوگري معمولاٌ از شرمندگي آنها و از وقفه هاي موزيک که در سطح محلي اجراء ميکند، معلوم ميشود. اتن آنها نيز علامت دور لوگري را دارد. دست هاي شان هميش بلند ميباشد و چک ميزنند با همان حرکت دور ميزنند و در هنگام دور به زودي چک ميزنند، در اخير به وسط ميدان دو يا يک چک ميزنند. معمول نيست که در اتن يک يا دو دور تماشا شود. اين اتن توسط زن ها و مرد ها و حتي پسران و دختران اجراء ميشود. مرد ها لونگي به سر دارند و هميش در اخير وقتي ضرب دهل سريع ميشود آنرا دور ميکند. اين اتن نيز به اشاره موزيک نواز پيش ميرود و يا هم بازي کننده ها موزيک را تغيير ميدهد. 
اتن پکتياوال (خوستي) 
اين اتن معمولاٌ
5 الي 7 مرحله يا بيشتر از آن دارد. در اين اتن سر بطرف راست و چپ 
حرکت ميکند، موها دراز به هوا ميپرند و با دور مکمل آنها به طرف مرکز 
 مينشينند، اين اتن نظر به حرکت بازي کننده ها اجراء ميشود. نوع اجراء اتن بسيار دلچسپ است.

اتن کوچياني (کوچي) 
 اتن کوچياني به شکل عاميانه اتن کوچي است. اين اتن معمولاٌ توسط زن ها در هنگام خوشي ها (سالگره، نوروز، آمدن بهار وغيره) اجراء ميشود. مرد ها آنرا با مو هاي بسيار دراز تر، بروت هاي متحير و ريش هاي دراز اجراء ميکنند. معمولاٌ با دستمال اجراء ميشود و حرکات دوروي بسيار زياد دارد. اين اتن
10 يا بيشتر مرحله دارد که مشتمل به نشستن بازي کنان به زانو ميباشد و سرهاي خود را موازي به ضرب دهل حرکت ميدهد. پيچيدگي يا عميق بودن آنها در ساحه وسيع اجراي بازي آنها ميباشد، که حتي به زمين هاي ديگر توسعه پيدا ميکند. اين اتن نيز نظر به حرکات بازي کننده ها اجراء ميشد.

اتن ختک: 
 اين اتن در زمان مغل ها بوجود آمد و آن قسمي بود که بازي کنان با خود اسلحه نيز داشتند. يک بازي کن ختک به مانند قهرمان با شوق و احساسات، اتن را اجراء ميکند. احساسات خود را به شکل فزيکي نشان ميدهند و
2 الي 3 شمشير که وزن آن يک و نيم کيلو گرام باشد، با خود در عين اجراء اتن دارد. اين اتن داراي 5 مرحله است و مشتمل با حرکات شمشير ميباشد. اين اتن نيز نظر به حرکات بازي کنان اجراء ميشود.

اتن نورستاني: 
 اين اتن نسبتاٌ اتن جديد است و با آلات محلي نورستاني ها اجراء ميشود. اين اتن توسط زن ها و مرد ها اجراء ميشود. زن ها يا دست هاي خود را بلند ميگيرند ويا با ضرب دهل شانه به شانه ميشوند. نوعيت ديگر اين اتن که در مناطق سرحدي چترال اجراء ميشود، مشتمل بر اجراي عمل يک بازي در وسط ميباشد. اين اتن آهسته اجراء ميشود. و به شکل تدريجي در اخير دواير سريع ميشود و به چک ها و صدا هاي شوق بر انگيز حضار مزين ميشود. توجه بيشتر اين اتن در حرکات شانه و حرکات خوش آيند بند دست ميباشد.
 در اخير به اميد اينکه معلومات جمع شده قابل توجه شما بوده باشد.

مأخذ:

1- خاورې، غوټۍ . 1370 د پښتو شفاهي ادبيات، کابل : مطبعه دولتی. 
2- رفيع، استاد حبيب الله. مصاحبه معلوماتي در مورد اتن ملي. کابل: راديو آزادي.
3- غلام محمد . 1353، د پشتنو دودونه . کابل: چاپ مطبعه دولتی

شاهان و شهزاده گان دانشمند و هنر پرور تیموری:
امیر تیمور کورگان که به امیر تیمور صاحبقران نیز شهرت دارد، بیشترین قسمت عمر خود را در فتوحات و لشکر کشی ها سپری کرد و با برچیدن بساط ملوک الطوایفی امپراطوری بزرگی را پی ریزی کرد که از شرق تا غرب قلمروش اگر طفل ده ساله یی با کیسه پر از زر سفر می کرد کسی را یارای نظر بد به آن طفل و کیسه زر میسر نبود. امیر تیمور کورگان با وجود مصروفیت در لشکر کشی و فتوحات از علم و دانش بی بهره نبود و علما، دانشمندان و هنرمندان را مورد حمایت قرار می داد. او بزرگترین عالم دین زمان خود بود و قرآن کریم را از حفظ می دانست و به قولی از آیت آخر تا آیت اول نیز می توانست قرائت کند.
امیر تیمور در طرح ابنیه، باغ ها، مساجد، مدارس و شهر ها خود صاحب نظر بود و اکثر عمارات و باغ های سمرقند را شخصاً طراحی نموده است. این شهر در زمان تیمور به بوستان بزرگی همانند بود که توجۀ هر تازه وارد را بخود جلب می کرد. امیر تیمور هنرمندان و صنعت گران را مورد حمایت جدی قرار می داد و در هر شهر و منطقه اهل علم، هنر و صنعت را از سایرین تفکیک می کرد و به سمرقند گسیل می داشت. در سمرقند برای آنان زمینه معیشت میسر می شد و با آسوده گی به خلاقیت می پرداختند.
مرور مختصری به زنده گی امیر تیمور کورگانی نشان دهندۀ آنست که این شاه برخلاف یاوه گویی های بدخواهانش به سازنده گی و هنر اهمیت فوق العاده قایل بوده و خود از علم و هنر بهره کافی داشت. اینکه مخالفین صرف جنبه های منفی حیات او را برجسته می سازند، یا از درک شرایط آن زمان عاجز اند و یا تعصب و عناد کور باعث می شود تا دانش و هنرپروری وی را نادیده گیرند و از خلاقیت و سازنده گی امیر تیمور انکار نمایند. غافل از اینکه واقعیت های تاریخی و کاروایی های شخصیت های تاریخی بدون درک شرایط زمان و مکان و نتایج حاصله از آن نامفهوم و بی معنی است.
چون در این یادداشت معرفی خلاقیت، دانش و هنر تیموریان مورد نظر است، سخن دربارۀ چگونگی شخصیت امیر تیمور و اولادۀ وی در اینجا مورد بحث نبوده، ایجاب مطالعات عمیق و همه جانبه را می نماید تا غبار عناد و خصومت و تعصب از چهره شخص امیر تیمور و شاهان بعدی تیموری زدوده شود و چهرۀ واقعی آنان که یقیناً همچون همه انسانها دارای جنبه های مثبت و منفی اند، برملا و روشن گردد. هر محقق مکلف است برای معرفی چهره های تاریخی عینک تعصب و بدبینی را کنار بگذارد و از لغرش به خوشبینی افراطی نیز بپرهیزد تا بتواند از مجموع مواخذ و اسناد بهره گیری نماید و چهرۀ مورد نظر تاریخی را بصورت واقعی و عینی معرفی بدارد.
از زمره فرزندان امیر تیمور، شاهرخ میرزا که از سال 1347 تا 1405 در هرات بیشتر از چهل سال حکمروایی داشت، در رشد و شگوفایی هنر نقش برجسته یی ایفا نموده است. اکثر مدارس، مساجد و کتابخانه های دوره تیموری در زمان شاهرخ اعمار گردیده است. گوهرشاد بیگم خانم شاهرخ که زنی عالم و فاضل بود، در رشد و شگوفایی هنر و صنعت در کنار شوهرش قرار داشت و مدارس و مساجدی را اعمار نموده است که تا امروز بنام او یاد می شود. مسجد گوهر شاد بیگم در مشهد و مدرسه گوهر شاد بیگم در هرات در کنار ده ها ابنیۀ دیگر از افتخارات این زن دانشمند و هنر پرور محسوب می گردد. هنر در زمان شاهرخ میرزا به شگوفایی آغاز نمود و در زمان سلطان حسین میرزا بایقرا به اوج خود رسید.
شعرا، علما، نویسنده گان، مورخین، موسیقی دانان، خطاطان و نقاشان از ممالک مفتوحه تیموری به دربار شاهرخ رو می آوردند و در پایتخت شاهرخ میرزا، شهر هرات به خلاقیت می پرداختند. شاهرخ میرزا نیز همچون پدرش امیر تیمور کورگان خود شخصاً به طرح عمارات، ابینه و باغ ها می پرداخت و از اعمار بناها شخصاً وارسی می کرد.
اولوغ بیک که نام اصلیش محمد ترخای است، یکی از دانشمندان و عالمان بزرگ زمان خود بود. او شعر می سرود و شعر شعرا را نقد می کرد و از حافظه و ذهن عالی برخوردار بود. گویند او هنگام شکار انواع پرنده گان را تشخیص و یادداشت می کرد که کتاب قطوری را تشکیل داده بود، زمانی این کتاب مفقود و مسولین مشوش شدند وقتیکه خبر مفقودی کتاب را به اولوغ بیک رسانیدند آنان را اطمینان داد که نام و نوع پرنده گان را از حفظ می داند و در اندک مدت نام همه پرنده گان را در کتابی ترتیب کرد. زمانی نگذشت که کتاب اصلی پیدا شد. وقتیکه تألیف اولوغ بیک را با کتاب اصلی مقایسه کردند، معلوم شد که بجز سه، چهار اختلاف هیچگونه تفاوتی با کتاب اصلی ندارد.
اولوغ بیک میرزا با وجودیکه در سمرقند حکمروایی داشت اما در رشد و شگوفایی هنر دورۀ تیموریان هرات نیز نقش اساسی داشت. دانشمندان بزرگی در دربار اولوغ بیک در سمرقند تربیت یافته بعداً در هرات به خلاقیت خود ادامه داده اند.
میرزا اولوغ بیک خود ریاضیدان بزرگی بود که بکمک عده یی از ریاضیدانان و منجمان آن دوره زیچ جدیدی را پی ریزی کرد که به زیچ اولوغ بیگی شهرت دارد. باید گفت که زیچ عبارت از جدولیست که احوال و حرکات ستارگان را مشخص می سازد و مبنع تقویم ها محسوب می گردد. زیچ اولوغ بیگی که بعد از زیچ ایلخانی ترتیب گردیده، تا امروز نیز اهمیت و دقت خود را حفظ نموده و از مهمترین زیچ ها محسوب می گردد.
یکی از شهزاده گان هنرمند و هنرپرور تیموریان بایسنقر میرزا فرزند شاهرخ است. وی از خوشنویسان برجسته و طراز اول زمان خود بود که کیتبۀ مسجد گوهر شاد بیگم در مشهد را نوشته است. او موسیقی را خوب می دانست و به تشویق هنرمندان و دانشمندان می پرداخت. در کتابخانۀ بایسنقر میرزا هنرمندان برجسته بر خلاقیت می پرداختند. او یکی از درخشان ترین چهره های هنری دورۀ تیموریان محسوب می گردد.
ابراهیم میرزا فرزند شاهرخ و ابو سعید میرزا بن محمد بن میرانشاه نیز از شاهزاده گان هنر دوست و هنرپرور تیموری اند که هرکدام در شگوفایی هنر، دانش و فرهنگ نقش مهمی داشته اند.
ابراهیم میرزا خوشنویس برجسته یی بود که کیتبه های شهر شیراز از او تا امروز باقیست و ابوسعید میرزا پیرو صوفی گری و اهل عرفان به مشایخ صوفیه علاقمندی خاصی داشت. او نیز اهل هنر و دانش را مورد تشویق و ترغیب قرار می داد و از مساعدت و کمک به آنان دریغ نمی ورزید.
شخصیت دیگری که در ایجاد رنسانس هرات نقش برجسته یی را ایفا نموده و هنر و دانش را در دورۀ تیموریان به اوج شگوفایی و بالنده گی رسانیده است، سلطان حسین میرزا بایقرا پسر منصور بن بایقرا بن عمر شیخ حامی جدی علم، ادب و هنر بود. در زمان او هرات رونق بسیار یافت. مورخان و نویسنده گان سلطان حسین میرزا بایقرا را به عنوان مردی ادیب و شاعر و حامی دانشمندان و هنرمندان می شناسند. او خود شعر می گفت، رسالۀ معما در شعر و مناظره گل و مل وی مشهور است. از سلطان حسین دیوان شعری نیز موجود است.
بدون ذکر نام افتخار آفرین وزیر دانشمند و مدّبر سلطان حسین میرزا بایقرا، امیر علیشیر نوایی موسس ادب تورکی چغتایی و شاعر ذواللسانین که به تورکی و فارسی دیوان شعر دارد و آثار فراوانی از خود بجا گذاشته است. دوره مشعشع تیموریان هرات را نمی توان تصور کرد. امیر علیشیر نوایی همۀ عمر پُر بار خود را به ترغیب و تشویق شعرا، علما، هنرمندان و صنعت گران پرداخت و عمر گرانمایۀ خود را به خلق آثار ناب ادبی و علمی وقف نمود. مدارس، مساجد، خانقاه ها و کاروانسرا های زیادی اعمار نمود و دانشمندان، هنرمندان و صنعت گران زیادی را تربیت نمود. او که خود یکی از ستاره گان درخشان آسمان ادبیات کشور ما محسوب می گردد، در زمرۀ ستاره گان ادبیات شرق همچون مولانا جلال الدین محمد بلخی، فردوسی، حافظ شیرازی، سعدی، خیام، عطار نیشاپوری و دیگران هشتمین ستارۀ ادبیات شرق شناخته شده. چهرۀ علمی و فرهنگی وی روز تا روز درخشش بیشتر می یابد و هموطنانش بر دانش و فرهیخته گی وی افتخار می کنند.
بصورت خلاصه می توان متذکر شد که تیموریان بصورت عموم و تیموریان هرات بصورت مشخص در عرصۀ علم، هنر، ادب و صنعت افتخاراتی آفریده اند که مایه مباهات همه فرزندان این سرزمین است.
علیرغم غبار بی لطفی و کم لطفی حاکمان متعصب که قصداً به چهرۀ این علَم برداران علم و دانش و هنر پاشیده شده است. چهره های تابناک شاهان و شهزاده گان عالم، دانشمند و هنرپرور تیموری از زیر این غبار ها چهره افروزی می کند و توجۀ جهانیان به دستاورد های سترگ فرهنگی آنان جلب می گردد.
تصادفی نیست که هرات در دورۀ تیموریان از برکت شاهان عالم، دانشمند و هنرمند تیموری بمرکز علم، دانش و هنر تبدیل شده، فرهنگ درخشانی را به جهان معرفی داشته است. شخصیت های بزرگ علمی و فرهنگی دورۀ تیموری در عرصه های ادب، تاریخ، موسیقی، خطاطی، نقاشی، نگارگری و بنایی همچون نگین های درخشانی اند که در تاریخ پر افتخار ما می درخشند و برای نسل های امروز و فردای ما می توانند مبنع الهام و سرمشق باشند.
نویسنده: محمد الله وطندوست                                                                                                                                                                                               2020.02.01

 پیشینۀ صنعت قالین بافی در افغانستان

قالین یکی از محصولات خیلی قدیمی و باستانی بشر میباشد که در ابتدا زادۀ احتیاج و برای رفع مشکلات به وجود آمد. اساساَ قالین را به اقوام کوچی و سوار کار مربوط می دانند.

 زیرا بشر در آن زمان ها محتاج به وسیلۀ بود که از یک جانب سبب دفاع از رطوبت و از جانب دیگر موجب گرمی و رفع سردی گردد و گذشته از آن سهل الانتقال باشد. یعنی به صورت سریع مورد استفاده قرار گرفته بتواند به ترتیبی که به صورت سریع بالای زمین هموار و حین کوچیدن از یک محل به محل دیگر به صورت زود و عملی جمع و بالای حیوان بار شده بتواند.

از این رو شرط اساسی آن را رمه داری و داشتن پشم کافی ای که قابلیت قالین بافی را داشته باشد می دانند که به این ترتیب قالین بافی از روی احتیاج بوجود آمده در طول تاریخ موقف خود را حفظ نموده و امروز شکل یک صنعت باستانی ممالک مولد آن را بخود اختیار نموده است.

در ازمنۀ قدیم آثوری ها و بابلی ها (قرن 9 قبل از میلاد) قالین را می شناختند. عمارت ها و قصر های خود را قالین فرش می کردند و حتی قالین را زیب دیوار های خود نیز می ساختند. در انجیل در سورۀ دوم و آیۀ 36 ترتیب ساخت قالین توضیح گردیده است. طور مثال در فصل 35 و آیۀ 35 کتاب مذکور چنین گفته شده است که قلب شما با علم مملو میباشد از الوان آبی و سرخ و بدین وسیله شما یک وظیفه و کار با صنعت و پر ارزش را برای زندگی خود ایفا می نمایید.

همچنان در آیۀ 104 در انجیل، زیبایی آسمان با قشنگی قالین تشبیه میگردد. همین طور در بارۀ مواد رنگ قالین نیز در انجیل تذکراتی به عمل آمده است. چنانچه در سورۀ 2 فصل 35 در آیات 236 و 25 الوان نیلی و سرخ منحیث رنگ های اساسی قالین ذکر گردیده است. (دلچسپ است که رنگ های قالین های افغانی را همین دو رنگ تشکیل میدهد. زیرا از قرن ها به این طرف رنگ نیلی و سرخ در بافت قالین های افغانی مورد استفاده می باشد).

قالین در افغانستان نیز یکی از محصولات خیلی باستانی و قدیمی میباشد و گذشته از آن این مملکت قلب آسیا وطن قبیله های کوچی، اسپ سوار و رمه دار بوده و از این رو یکی از مراکز عمدۀ بافت قالین به شمار میرود که خوشبختانه تا امروز این موقعیت خود را حفظ نموده است زیرا تا حال رمه داری و بافت قالین با هم مرتبط میباشد. اقوام مختلفه که به شغل قالین بافی شهرت دارند دارای رمه های گوسفند اند یا بعضاَ اقوام قالین باف قصداَ به منظور تهیۀ پشم اعلی و قالین بهتر رمه های گوسفند نگهداری می دارند تا پشم در جۀ اعلی برای بافت قالین خویش بدست آورند. چنانچه بافنده های درجه اول در موری چاق ولایات بادغیس، هرات و غیره منابع بافت قالین در افغانستان تا امروز نیز بجز از پشم بره گوسفندی رمه های شخصی خود و از دیگر پشم ها برای قالین موری یک تاره و دو تاره خود و سایر قالین های دارای کیفیت اعلی استفاده می نمایند و همچنین دارندگان رمه های قره قل از پشم قره قلی برای این صنعت استفاده به عمل می آورند.

افغانستان در ازمنۀ تاریخ قدیم به نام آریانا در قرون وسطی (قرون 5 الی 19) به نام خراسان یاد میگردید که این اسمای قدیمی افغانستان نیز توسط قالین های افغانی به دنیای خارج معرفی گردیده است.

در بعضی از آثار اروپایی، قالین های قدیم ایرانی به دو دسته : ایرانی و ایران ـ آریایی تفریق گردیده و نیز دیزاین سبک و الوان آنها از هم دیگر تفریق گردیده که همین قالین های ایرانی ـ آریایی اساساَ مراد از محصولات قالین آریانا یعنی افغانستان قدیم بوده است. چون توسط تجار ایرانی به بازار های خارج عرضه میگردید از اینرو به کلمه های آریایی لفظ ایرانی نیز ازدیاد گردیده است. طوری که تذکر یافت افغانستان از نگاۀ تاریخ در دوره های خیلی قدیم مهد بافت این صنعت بود چنانچه اسکندر مقدونی (334ق.م) نیز از غنمیمت گرفتن قالین های زیبا در این سرزمین یاد آور گردیده و به مادر خود (المپیا) قالین های قیمت بها را از شرق سوغات برده است.

در دورۀ اسلامی خصوصاَ در عصر غزنویان (999 -1150 میلادی) در شهر های مختلف قلمرو تحت نفوذ شان مخصوصاَ در نواحی اطراف (باکتریا) یا بلخ که به عربی آن را (ام البلاد) یا مادر شهر ها می نامیدند، قالین باب منحیث فرش و سامان زینتی منزل مورد استفاده قرار میگرفت. تقریباَ در همین دوره یعنی برای اولین بار قالین به منظور استفاده برای عبادت یعنی جای نماز بافت گردیده است. چنانچه قدیمی ترین جای نماز در موزیم صنایع مستظرفه اسلامی در موزیم قاهره میباشد که دارای نقش محراب بوده و در ماۀ رمضان سال 902 هجری ساخته شده است که ساخت کارگاه های قالین بافی خراسان است. (ماخذ "قالین های شرقی"، اثر روبرت وکلاچی، چاپ فریبورگ سال   1968)  .همچنین در اثر علمی دیگر مربوط به قالین تحت عنوان "علم قالین های شرقی" نوشتۀ گ یاور واورندی ـ چاپ لبزیک سال 1922) نخستن معلومات در بارۀ قالین های شرقی انواع دیزاین و گل های آن به وسیلۀ مورخین عربی در قرن وسطی برای اروپاییان داده شده است.

بافت قالین در شرق در قرن هفتم میلادی به اوج ترقی خود رسیده و مدارج مختلف انکشاف خود را طی نمود. مخصوصاَ در عصر ساسانی ها، اعراب غنایم زیادی از قالین بدست آوردند که تا حال حفاظت گردیده است. در قرون چهارده و پانزدۀ میلادی در دورۀ تیموریان که عصر انکشاف علم و صنایع مستظرفه و مخصوصاَ نقاشی و مینیاتور بود قالین افغانی مخصوصاَ سبک هرات به اوج ارتقای خود رسید و تا امروز شهرت خود را به حیث یک منبع سبک مخصوص قالین و منبع تولید عالیترین قالین های افغانی حفظ نموده است. چنانچه (روبرت کلاچی) در کتاب متذکرۀ خود زیبایی و خوبی دیزاین قالین هراتی را که مخصوص آن نواحی میباشد شرح داده است. او در عین اثر خود در صفحۀ هفتاد و هشتم می نگارد که قالین های که به نام اصفهان به اروپا صادر گردیده به استثنای بعضی محصولات ساخت اصفهان اکثراَ متعلق به هرات میباشد.

هکذا (هرمین هاک) در اثر خود بنام (ایچ ـ تی ـ پنج) چاپ 1956 تحت عنوان (قالین های اصیل) چنین می نگارد "مانند نمونه و سبک سرابند سبک هراتی تقریباَ کلیه ساحه های بافت قالین به استثنای جنس ترکمنی را تحت تاثیر خود در آورده است". از آن چنین استنباط میگردد که سبک و دیزاین هرات بر منابع قالین و بافت قالین در ساحات همجوار خود تاثیر بارزی وارد نموده. مخصوصاَ تاثیرات سبک هرات به بعضی از انواع قالین های ایران و اناتولیه به صورت واضح هویدا می باشد.

(آدم اولی ریوس) کتابدار (هرسوک فان شلیزویک) که در سال 1639با خود او جهت دیدن ممالک مشرق زمین به شرق سفر نموده بود در خاطرات خود چنین می نگارد "در خراسان صنعت قالین هرات مرا متحیر ساخته بود. در آنجا عدۀ کثیری از تاجران هندی را دیدم". کتاب قالین های شرقی.

دیزاین هرات در این عص تحت تاثیر نقاشی و میناتوری استاد بزرگ افغانستان مشهور به بهزاد در آمده و گذشته از آن و الوانی که در تحت قالینچه سبک هرات به کار برده شده عبارتند از رنگ های طبیعی بوده که از ریشۀ زردآلو برای رنگ نصواری، پوست انار برای زرد کاهی و همچنان ریشۀ رودن بدست می آمد. در بعضی مناطق هرات و بادغیس حتی تا امروز استحصال رنگ از این نوع نباتات مروج میباشد.

صنعت قالین بافی در افغانستان از این عصر ببعد رو به انکشاف گذاشت و قالین های افغانی در قرن های 17 و 18 میلادی به پیمانۀ وسیع از افغانستان توسط دیگران صادر گردید. در ابتدا قالین برای استفادۀ خانواده ها و تحایف به سلاطین ساخته می شد و کمتر جنبۀ تجارتی داشت. گاهی که برای تجارت مورد استفاده قرار میگرفت توسط تجار خارجی معمولاَ تجار ممالک همجوار افغانستان خریداری و به سایر مارکیت های جهان عرضه میگردید. در این باره در صحفۀ 67 کتاب "علم قالین های شرقی" چنین میخوانیم " در قرن نزده نماینده های سیار تجار اروپایی به مراکز عمدۀ تولید قالین سفر می نمودند. یکی از این مراکز عمدۀ فروش قالین های افغانی و بلوچی افغانی توسط تاجران روسی (روسیۀ تزاری) به مارکیت های اروپایی عرضه میگردید. قالین های بلوچ از نگاۀ رنگ و دیزاین و بافت خود در بین سایر قالین های افغانی متمایز می باشد".

کلاچی در صفحۀ 212 کتاب خود می نگارد که در قرن هشت قالین های ساخت هرات در بازار های لندن یک متاع تجارتی قابل توجه بود. نامبرده در صفحۀ 21 در بارۀ نمونۀ دیزاین و حاشیۀ قالین های شهر هرات که خاصتاَ توسط برگ های زیاد در حاشیۀ خود مشخص گردیده چنین توضیحات میدهد " قالین های افغانی شهر هرات به گل و برگ و دیزاین های مشخص تزئین گردیده است. این گل و برگ طوری تنظیم شده که اشکال مختلفۀ دیگری از قبیل شکل حیوانات مثل ماهی و غیره را به میان آورده و حاشیۀ این قالین ها به ذات خود اشکال و دیزاین برازندۀ دیگری را حایز است که از مشخصات معین بافت هرات میباشد".

بعد از جنگ دوم جهانی قالین های افغانی به وسیلۀ بازار های لندن خریداری و به سایر نقاط به فروش رسید. در این زمان نماینده گی های متعددی افغانی در لندن تاسیس گردیده است.

با وجودی که قالین های افغانی در ازمنۀ گذشته به بازار های اروپایی توسط اشخاص ثالث عرضه میگردید و افغانستان با دنیای غرب کمتر ارتباط تجارتی قایم کرده بود با وصف آن قالین افغانی شهرت خود را حفظ نموده و به حیث محصول این مملکت باستانی افغانی، شرقی معرفی گردید. چنانچه (اولیرشین شیورمن) در صفحات 63 و 64 کتاب خود نسبت قالین افغانی تذکراتی به عمل آورده است. او در صفحۀ 64 کتاب خود رسم قالین قدیمی افغانی را که 200 x 293 سانتی متر عرض و طول داشت به منظور معرفی بهتر قالین افغانی چاپ و در بارۀ آن چنین تبصره نموده است که قالین های افغانی نیز نظر به منبع تولیدی خود مشخصات معینۀ شکل و دیزاین خود را دارا می باشد و نظر به همین مشخصات که خاصۀ هر منطقه می باشد قالین های ساخت قرقین، خیوه و غیره به صورت واضح از هم تفریق می شود. نامبره در صفحۀ 63 کتاب خود در بارۀ فعالیت های بلوچ افغانی نیز توضیحات داده و فرق قالین بلوچ و سایر انواع قالین های افغانی مربوط به رنگ های مختلف آن می داند.

هیرمن هاک در صفحۀ 58 کتاب خود به نام قالین های اصیل می نگارد " کسانی که آرزو دارند به معرفت و شناسایی قالین شرقی به صورت عمیق وارد شوند باید از همه اولتر موقعیت جفرافیایی منابع تولیدی قالین ها را مورد مطالعه قرار بدهند و همین طور هر کسی که آرزو دارد قالین های شرقی را نظر به منابع تولیدی آن از همدیگر تشخیص نماید باید بداند که قالین های شرقی مربوط به یکی از منابع مهم چهار گانه قالین می باشد و باید که این ارتباط به صورت سیستماتیک صورت بگیرد. در غیر آن ولو که یک اندازه معلومات هم راجع به آن به دست بیاید باز هم یک تحقیق مغشوش و غیر مطمین خواهد بود. این منابع چهار گانه عبارتند از اناتولیه، قفقاز و ارمنستان، فارس و بالاخره آسیای مرکزی به شمول ترکستان و ترکمنستان و ممالک جنوبی آنها بخارا و افغانستان و بلوچستان".

رودلف لوی گی در اثر خود قالین های ایرانی و افغانی را با یک دیگر مقایسه نموده می نگارد که قالین های ایرانی معمولاَ با شکل نباتات و گل و شگوفه و شاخ و برگ که همۀ ان با یک دیگر تشابه و هماهنگی دارد مزین می باشد در حالی که دیزاین و نقاشی قالین های کوچی های افغانی اکثر دارای اشکال هندسی طبیعی می باشد که به صورت مناسب بالای سطح قالین منقسم بوده و اکثراَ آن نقش ها بدون یکنواختی پهلوی هم قرار گرفته اند و یا به صورت خطی با هم پیوست می باشند.

در این مورد باید متذکر شد که دیزاین شکل و نقاشی قالین های افغانی در جریان قرون متمادی به وجود آمده. زیرا در ازمنۀ قدیم قالین در افغانستان صد فیصد توسط طبقات نسوان بافت میشد و در حال حاضر اکثر آن توسط این طبقه بافته و تکمیل میشود. همه این دیزاین ها نقش ها و گل ها در قالین های افغانی زادۀ تخیلات و استعدادی فکر دوشیزه گان جوان افغانی بوده است. (چون زنان طبعاَ علاقۀ خاص به زیبایی و زیب و زینت و آرایش دارد). لهذا در حین بافت قالین به فکر و تخیل حیات آیندۀ خود افتاده تخیلات و استعداد های فکری خود را در قالین های افغانی مجسم نموده اند. هر گل و دیزاین قالین افغانی به صفت یک شکل مستقل و مشتمل از اجزای جداگانه می باشد. این دیزاین ها و اشکال قالین افغانی از شکل زیورات دوشیزگان جوان، ظروف خانه، شکل اطفال و بعضی از اجزای زیورات خانه مانند بادامچه، جزو از زیورات نقره متداول خانم های افغانستان چمچه گل ( که این اصطلاح از سامان و وسایل آشپزخانه اشتقاق شده ) آدم حق (شکل طفل خورد) کونجک گل (حمایل گردن دوشیزگان) قاچ ناگ (شاخ قُچ) تنگه گل (سکۀ قدیم) که تنگه نامیده میشد، اشکال گندم که دو شیزگان جوان مناطق مختلف افغانستان به کلاه های خویش می بندند، منبع گرفته است. همۀ این اصطلاحات مربوط به دوشیزگان و حیات آیندۀ آنها می باشد و از اینرو مقایسۀ فوق نویسندۀ غربی در بارۀ قالین های افغانی در این حصه صدق می کند.

زیرا گل ها در قالین های افغانی در طول قرون و اعصار مختلفه به عمل آمده طوری که حدس زده میشود اقوام کوچی افغانستان در ابتدا قالین های یک رنگ را به رنگ طبیعی پشم (سیاه و سفید) تولید می نمودند و بعداَ قالین های خط دار سیاه و سفید بافت میشد. چنانچه تا حال در بافت گلیم های پشمی در افغانستان متداول می باشد. بعداَ به مرور زمان که اقوام بافنده استحصال رنگ را از نباتات و گیاه دریافتند قالین رنگه مروج گردید. این قالین ها نیز در مرحلۀ نخست یک رنگ و یا شکل چهارخانه را داشت و بالاخره به مرور زمان اشکال هندسی مروج گردید که آنهم طوری که در فوق تذکر یافت مربوط دوشیزگان جوان و زنان می باشد که این اجزا در طول تاریخ چندین قرن به قالین های افغانی بافت شده و در حال حاضر شکل یک نقش و گل را بخود گرفته و هر گل و نقش مسلسل از اجزای مستقل و مختلف متشکل می باشد و تا امروز این وصف خود را نگهداشته است. انواع مختلف قالین افغانی که شهرت بسزایی دارد به ٥٧ نوع میرسد. این قالین ها نظر به مناطق مولد قالین و به اساس نام قبایلی که در تولید و بافت های مختلف قالین شهرت دارند نام گذاری شده و امروز به نام منطقه و به نام قبیایل مولد قالین مسمی می باشند. مانند هرات، بلوچی، شاخ (نام مناطقی است که قالین تولید می کنند) و سلیمان، عمر، فرخ، اسلام (نام قبایل که قالین می بافند).

سامان و افزاری که توسط قالین بافته میشود عبارتند از نوم و غیره که البته تمام این افزار و سامان آلات در افغانستان ساخته میشود.

با وصف آن که صنعت قالین صنعتی ماشینی در افغانستان انکشاف یافته بالای صنعت قالین بافی و افزار مروجۀ آن

تاثیری وارد نکرده است.

بیا بریم قالین ببافیم سوی آقچه، تخته تخته، پارچه پارچه

 نوشتۀ: سعید محمد زبیر صدیقیان

پیشینه تاریخی گنبد بیگم
در فاصله ی 15 کیلو متری شهرغزنی،نزدیک به روستای خوش آبدال (در شهرستان جغتو)گنبدی به چشم میخورد که به گنبد«بیگم»معروف است.
گنبد بیگم با زیبایی خاص ازخشت های پخته اعمارشده وبا گذشت زمان دراثرتاثیرشرایط اقلیمی ،سهل انگاری مقام هایی محلی آسیب دیده و خشت های آن ساییده شده و در حالت فرو پاشی قرار دارد.
گنبد،ازمعماری های اسلامی است وفقط یک دریچه دارد و در داخل آن گور یا آرامگاهی دیده می شود.
بر اساس اظهارساکنان محلی، زمانِ گنبد بیگم لوحه سنگی وکتیبه ی هم داشته اما در زمان سلطنت ظاهرشاه ربوده شده است.اگرکتیبه دزدی نمی شد.حالا ما اطلاعات دقیق تر و بیشتردرمورد گنبد بیگم می داشتیم.دانسته نمی شود که کتیبه را بدون گنبد چه می کنند؟
چند مترپایانتر ازگنبد،انباری ازخشتهای پخته هنوز هم وجود دارد که اگر روزی گنبد به مرمت کاری ضرورت پیدا کرد از آن خشتها استفاده شود.سردابه ی نیز در همان نزدیکیها دیده میشود که پس ازسقوط،فردی برآن سرپوش گذاشته اند. .
بالاتر از گنبد، چمن و چراگاه بيگم نزديک دره سراب موقعيت دارد که تا اکنون به نام تاله بيگم شهرت دارد. گنبد بیگم اکنون در بین مزارع و در کنار جاده عمومی قرار گرفته اما به مرور زمان رو به نابودی رفته است.
بیگم که اصطلاحی ترکی و بعضن مغولی است؛ بعد از وفات پدر و کشته شدن برادر ریاست قریه را عهده دار میشود، گنبدی بالای گور برادر شهید خود بنا کرده که بعد ها به گنبد بیگم شهرت پیدا کرده است.
از ساختمان گنبد معلوم میشود که شکل مخروطی آن به دوره های عزنویان تعلق دارد و یقینا در حکمروایی غزنویان احداث شده است. از بلندی و محیط و قاعده آن چیزی نمیدانیم . اما امیدواریم با تلاشِ پژوهشگران و باستان شناسان؛ روزی روشنی بیشتر درباره این بنای تاریخی داشته باشیم.

 تاریخچه جشن یلدا

شب یلدا یا شب چله یکی از قدیمیترین جشنهاییکه در این شب برگزار می شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می داد و در طول سال با سپری شدن فصل ها و تضادهای طبیعی عادت داشتند، براثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول وبلندی و کوتاهی روزو شب و جهت حرکت و قرارگرفتن ستارگان تنظیم کنند.آنان ملاحظه می کردند که در بعضی آیام و فصول روزها بسیارطویل می شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی دریافتند که کوتاه ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج طویل و شب ها کوتاهتر میشوند، ازهمین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند. بدین سان در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع میشد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده میکند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است. در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، ص 255، از روز اول جدی ماه، با عنوان خور نیز یاد شده است و در قانون مسعودی نسخه موزه بریتانیا در لندن، «خُره روز» ثبت شده، اگرچه در برخی منابع دیگر «خرم روز» نامیده شده است. در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده است.

یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب هاست در تمام سال و در آن شب و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل می کند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک و همچنان ترسناک می باشد .

شب یلدا در اسکاتلند: مراسمی که در اسکاتلند برگزار میشود هاگمانی نام دارد. یکی از رسومات این جشن، اولین قدم نام دارد. اولین قدم، شبیه به قاشق زنی چهارشنبه سوری است. فردی که حتما باید موهایی بلند و سیاه داشته باشد به در خانه همسایهها میرود و از آنها هدایایی مثل نمک، نان، نوشیدنی، شکلات و… میگیرد.

هاگمانی از نیمهشب به بعد آغاز میشود و یکی از مهم ترین جشنهای زمستانی اسکاتلندیها است. در واقع این جشن سال نوی آنهاست. قدمت هاگمانی به دوره وایکینگها برمیگردد. نمایش گروههای طبل زنی و رژهی اسکاتلندی مردم با دردست داشتن مشعل، از آداب این جشن است.

شب یلدا در آمریکای جنوبی: در بولیوی، پرو و اکوادور مراسمی برگزار میشود که به دوره اینکاها برمیگردد. در این کشورها این جشن را به عنوان گرامی داشت خورشید برپا میکنند. در تمدن اینکا، اینتی خدای خورشید بود. یکی از آیینهای این رسم، طناب پیچ کردن خورشید است. آنها در مراسمی نمادین به بالای کوه میروند تا خورشید را بگیرند و به سنگها ببندند و با این کار روزها را بلندتر کنند. یکی از نقاط باستانی که این رسم انجام میشده، کوهستان ماچوپیچو در پرو است.

شب یلدا در بین سرخپوستان: سویال نام روز انقلاب زمستانی، در میان سرخپوستان هوپی آریزونای شمالی است. جشنها و مراسم این روز عبارتند از: تطهیر، رقص و گاهیاوقات اهدای هدیه. در این روز، سرخپوستان هوپی به استقبال کاچیناس (ارواح محافظ کوهستان) میروند. آنها عصاهایی برای دعا میسازند و از آن در سایر مراسمهای خود نیز استفاده میکنند.

شب یلدا در آفریقا:یکی از مهیج ترین مراسم انقلاب زمستانی در مناطق غربی آفریقا برگزار میشود. مردم در این مراسم لباسهای عجیبی میپوشند؛ لباسها و ماسکهایی به شکل حیوانات، شیطان و فرشتهها. آنها با نواختن موسیقیهای آیینی خود را آماده آمدن زمستان میکنند. این مراسم درجامائیکا و مجمع الجزایر باهاما درشرق آمریکا و قسمتهایی از ویرجینیا و کارولینا هم انجام میشود. 25-11-2018

شیرین نظیری

چادری نماد تعصب وقيود برزنان

درهند نیزبرقع یا چادری بعد ازلشکرکشی های اعراب درامپراطوری های فارس و قسطنطنیه " استانبول " بوجود آمد واین پدیده جدید به جبر واکراء بالای زنان درین کشور تعميل شد. قيود وتعصب دربرابرزنان هندی؛ دانشمندان ، منورین ونویسنده گان هند را وادارساخت تا مقالات زیادی درزمینه بنویسند واعتراض خود را علیه آن بیان نمایندچنانچه جواهر لعل نيرو يکی از بنيان گذارن هند نوين در کتاب معروفش بنام "نگاهی بتاريخ جهان " در مورد حجاب چنين مينويسد " برای من حيرت انگيز است که هنوزهم بعضی ها اين رسم وحشيانه را می پذيرند وبدان عمل ميکنند"( اشاره وی از برقع وچادری است) به ادامه ميگويد: " هروقت فکر ميکنم که زنان در پرده حجاب هستند واز دنيای خارج جدا ميباشند، بی اختيار منظرهء يک زندان در نظرم می آيد، چگونه ملتی به پيش برود، در حاليکه نيمی از مردمش دريکنوع زندان مخفی نگهداشته شوند"

در مورد پيشينه ء چادری در افغانستان بایدگفت: چادری اساسا ًلباس ويا حجاب افغانستان نبوده ، بلکه بوسیله استیلاءگران به افغانستان انتقال داده شده بود چنانچه مجسمه های دریافت شده از کندز، هده، کاپیسا و سایر نقاط افغانستان نمایانگر حضور زن در اجتماع بوده که هرکدام آنها بدون چادرو چادری، ولی با لباس های مفشن و همراه با زیورات مقبول تراشیده شده بودند. هم چنان دریافت زیورات گران قیمت از طلا تپه جوزجان گواه برین حقیقت است   زنان ده و قریه کشورما درهر زمان و درهر حالت صرف از یک رو سری « چادرساده» استفاده کرده و می کنند  . تا کنون هیچ فردی در باره زمان آغاز پوشش برقع درکشور ما چیزی نمی داند ، بعضی ها انتقال این رسم و رواج ناپسند را به لشکر کشی های متواترعرب ها به افغانستان نسبت می دهند و آن را یکی از خصوصیات اسلام و جامعه اسلامی می دانند. زیرا عرب ها درسرزمین های مفتوحه خود با فشارزیاد حجاب را بالای زنان قبولاندند وزنان را ازاجتماع مردان جدا و منزوی ساختند ومردان را نیزدرتحت فشارهای اقتصادی خرد و خمیرنموده و تا پای مرگ مجبوربه سخت کارکردن و به تنهائی بار سنگین خانواده خود را به دوش کشیدن نمودند. تا به اصطلاح یک زنده گی بخورو نمیری را مهیا ساخته وکاروان زنده گی را درحرکت نگه دارند. اما به آروزی خود که یک زنده گی لا اقل انسانی است هیچگاهی رسیده نتوانستند. ضرب المثل ما افغانهاست که میگویند:" ازیک دست صدا برنمیخیزد"   آقایان و دولتمردان ما با این مانع بزرگ درسرراه زنان نه تنها اینکه کشتی شکسته خود را به ساحل مقصود برده نتوانستند ، بلکه نیم کمیت یک جامعه را به حاشیه رانده واسیرچادری نموده، جامعه را به بدبختی های فراوان سوق دادند  طوریکه درصفحات قبل خواندیم در باره پوشش زنان ایران باستان ، ویل دورانت محقق امریکائی چنین می گوید :« زنان طبقات بالای اجتماع جرات آن را نداشتد که به جز در تخت روان رو پوش داراز خانه بیرون برآیند وهرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکاررا با مردان آمیزش « اختلاط » کنند . زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو که پدر و یا برادر شان باشد، ببینند

بنا به همین علت بود که مسافرت شاه امان الله خان با ملکه ثریا " درقرن بیستم میلادی" دراروپا مورد استقبال همه قرار گرفت. تنها حکومت ایران از ابراز گرمی و حرارت خود داری نمود، زیرا ملکه افغانستان همراه با زنان معیتی شان بدون رو پوش به آنجا رفته بودند، درحالی که زنان ایران آن روزدرقید حجاب بسرمی بردند و شاه ایران ورود ملکه افغانستان را بدون نقاب ، مخالف عنعنهً کشور خود شمرد

سفرشاه امان الله ، ملکه ثریا و همراهان به ایران

شاه امان الله خان پس از باز گشت از سفر اروپا و ایران ، با ملاحظه پیشرفت های حیاتی جامعه اروپایی دست به یک سلسله ریفورم های مترقی و روشنفکرانه زد که ازجمله آن یکی هم رفع حجاب زنان بود ، که آنرا شامل پرو گرام های اصلاحی خود نمود  ملکه ثريا پس از بازگشت ازسفر اروپا، مقاله اى بتاريخ ٢٥ جولاى ۱۹۲۸میلادی در اخبار امان افغان منتشرساخت که درآن در مورد چادرى گفته شده بود: "چادرى زن را از تنفس هواى آزاد مانع می‌گردد و به همين سبب اکثريت زنان به مرض مبتلا شده اند. عنعنه پوشيدن چادری که معلوم نيست از کجا وارد اسلام شده، رفته رفته شکل مذهبى را بخود گرفت که درهمه اديان و کشورها ديده می‌شود، طوريکه برقع و دولاق امروز در وطن ما يک عمل عنعنوى بوده وبه مرورزمان جاى خود را دردين ومذهب تاسيس نمود و به آن صبغه مذهبى دادند." قبل از نشر مقاله، ملکه ثريا باعده ئى از زنان صحبت کرد.

نخست دختران مکاتب را ملاقات نمود و با آنها در مورد چادرى صحبت نموده و آنهارا تشويق نمود تا در از بين بردن آن سعى و کوشش نمايند، اما مجبور نيستند.

سپس ملکه ثریا تعدادى از زنان را درقصردلکشا ملاقات نمود و به آنها گوشزد کرد که با مردان در کارها سهم مساوى بگيرند، بخصوص در انکشاف کشور و درچهار ديوارى خانه بقسم محبوس نباشند. او متذکرشده بودکه زنان اروپائى درفابريکه‌ها کار می‌کنند، لاکن زنان افغان که جسماً قوى تراند، اما در انکشاف کشور سهم نمى گيرند، زيرا علت آن پرده چادرى است که درهيچ جا قابل قبول نيست  .زنان از نظر مذهبى می‌بايد يک روپوش مخصوص در سر کنند تا موهاى شان را بپوشاند، مگر پنهان کردن دست و روى زنان در روستاهاى کشور رايج نيست، اما معلوم نيست از چه زمانى برقع و دولاق که زن را از فرق سر تا پاشنه پا در خود می‌پيچد، رايج گشته و درشهرها رفته رفته چنان اهميت پيدا کرده که اگر زنى بدون برقع از خانه خارج شود، گويا که آبروى مرد را از بين برده است.   شاه امان الله در جولای 1928 میلادی در حالی که تازه ازسفراروپا باز گشته بود، عده یی اززنان شهرکابل را درقصر دلکشا ملاقات نمود واز تجارب و اندوخته های سفرش به آنها قصه کرد وچنین گفت: " خوشبختانه که من به چند کشور اسلامی سفر کردم و به این نتیجه رسیدم که درهیچ یک از ممالک نه درترکیه و نه درایران زنان مثل افغانستان زنده به گورند. حجاب شما را از ترقی و پیشرفت بازداشته ، از نعمت علم محروم ساخته و مانع آن گردیده که برخلاف خواهران غربی تان بدون کسب و پیشه باقی بمانید. امیدوارم روزی فرا رسد که شما را دراین قید نببینم.." در ضمن شاه درهمه سخنرانی های خود در باره کار و فعالیت زنان درکشورهای خارج صحبت همه جانبه می نمودند.چنانچه خطاب به مردم قندهار چنین فرمودند: " من شخصاً در اروپا مشاهده نمودم که زنان دوش به دوش مردان کار می کنند ودر تمام ساحات زنده گی و درهمهً امورسیاسی، اجتماعی و تجارتی سهم فعال می گیرند. شما میتوانید زنان را در دفاتر، درکارخانه ها و فابریکه ها بیابید... خلاصه درهرجا که بروید ،زن هست ، مگردرافغانستان زنان فقط این را میدانند که بیکاردرخانه بنشینند وبخورند. " آنوقت شاه روی خود را به چند زن حاضر کرده گفت: " پس شما چه میتوانید بکنید؟ بکوشید شما خود پول به دست بیاورید. شما درمملکت تان هرگونه معدن دارید. آنها را استخراج کنید و ازآن استفاده نمائید. شرکت ها، فابریکه ها تاًسیس نمائید و کمی زحمت و شجاعت به خرچ دهید، درآن صورت مبالغ هنگفت پول به د ست خواهید آورد. " در نتیجه همین طرز فکر بود که شاه امان الله در لویه جرگه پغمان در جریان سال 1307 ازملکه خواست تا به حیث اولین زن افغان رو پوش خود را در حضور نمایندگان مردم به طور رسمی از چهره بردارد وبدین وسیله به رفع حجاب رسمیت دهد. به تعقیب آن زنان حاضردرمجلس که همه با شوهران خود حضورداشتند، ازین اقدام ملکه پیروی نموده و رو بند های خود راازچهره ها بالا زدند. این روز مصادف با 12 اکتوبر 1928 میلادی در واقع روز آزادی و تاریخی برای زنان ما از قید چادری بود. " برماست که همه ساله ازین روز تاریخی با راه اندازی گردهمائی ها جشن های بزرگی را برپا نمایم." ولی نماینده گان نه تنها این که رفع حجاب را تائید نکردند بلکه اکثرنماینده گان ازین پیش آمد شاه و ملکه منزجرگردیدند وحتی بعضی ها صدای اعتراض خود را نیز بلند کردند

امان‌الله خان در یک ملاقات با ماموران عالی رتبه گفت که: از رشوت خوری و شراب نوشی ماموران مطلع است و بزودی آنها را بشدت مجازات خواهد نمود. بقول منشی علی احمد، هدف شاه از بیان این نکته ترساندن ماموران بلند رتبه وخاموش کردن شان درموضوع روی لوچی زنان بود که با این امرسر مخالفت داشتند، از جمله محمودخان یاور ومیرهاشم خان وزیر مالیه بودند. بنابرین شاه به اولین کسانی که دستور داد تا با خانم های خود بدون چادری حاضر شوند، همین دونفر بودند. بعد از این بود که سایر مامورین زنان خود را به پغمان و پارکها وسینما‌ها بطور روی لوچ و بدون چادری بیرون می‌بردند. امان‌الله خان درجشن 1928در بيانيه افتتاحيه خود از تعدُد ازدواج سخن زد و گفت: سعادت آينده کشور مربوط به مادران است که نسل جديد را تربيه می‌کنند. پس هيچ فردى نبايد بيشتر از يک زن داشته باشد، امان‌الله خان خطاب به زنان گفت: پاک و عفيف و با عصمت باشيد و در اين صورت ترس از شوهران خود نداشته باشيد. درین زمان ملکه ثريا و نورالسراج که شاه را همراهی می کردند، بدون چادرى بودند وبا نماينده گان ملاقات نمودند، سپس اتن ملى اجرا گرديد. در اين محفل اکثريت زنان ديپلومات ها نیز شرکت ورزيده بودند

ملکه ثریا بانوی نخست کشور به خاطر رفاه و رهائی زنان از بند اوهام وعقاید خرافی درد ناک فکری و محیطی ، چنان عشق و علاقه داشت که حاضر شد خودش به صفت مفتش و ناظم امورمدرسهً نو تائسیس نسوان کار کند و درتحقق برنامه های اصلاحی شاه امان الله سهم قابل ملاحظهً را ایفا دارد وی از زمره آنعده زنان فعال و پیشقدم بود که تاریخ سلطنت های افغانستان هرگز بیاد ندارد که قبل برین ملکه " مادر معنوی ملت " تا این حد دلسوز، ترقی خواه، فعال، سخنور وهمکاروهمنوای موثرشاه درامورکشوربوده باشد

شاه وملکه درتلاش رفع حجاب وفراغت زنان از قید و بند کهنهً دست و پاگیرنه تنها آرمان های پاکی داشتند ، بلکه آنان رفع حجاب ودسترسی زنان به علم و دانش و سهمگیری مساویانه زنان و مردان در پیشرفت و آبادانی کشور را به امر ترقی و انکشاف کشور صواب می دانستند نه زیان! پس برماست که ازاین خدمت ملکه ثریا سپاسگزاری وآن را یادآوری نماییم تا نسل های آینده نیز این بانوی دلسوز و پر عاطفه را بشناسند ویاداورا گرامی دارند

بر مبنای همین مفکوره مترقی بود که رفع حجاب نخست درکابل و بعدا به سایر ولایات و شهرهای افغانستان انتشار یافت و مورد استقبال روشنفکران وحامیان دموکراسی قرارگرفت. اما قابل یادهانی است که اصلاحات شتابزده دوره امانی از یک طرف روند ترقی وانکشاف را در کشورگشود وازسوی دیگر موجبات عکس العمل ارتجاع و عقب گرایان مذهبی را فراهم ساخت. چنانچه هنگام زمامداری حبیب الله کلکانی ضمن مقابله با سایر رویداد های ترقی پسندانه عصرامانی با پدیده رفع حجاب نیزخصمانه برخورد و زنان افغان باردیگرمجبورگردانیده شدند تا درقفس چادری محصور بمانند  .             بتاریخ دوم سنبله 1338 " 24 اگست 1959 میلادی " ملکه حمیرا به معیت شاه وزینب داود به همراهی شوهرخود داوود خان صدراعظم وقت و بعضی اراکین حکومت با خانم های شان بدون چادری به غازی ستدیوم رفتند و رسم گذشت معارف را ازفرازلوژ سلطنتی مشاهده کردند. این دومین نهضت زنان در افغانستان بود که رد پای دوره امانی را تعقیب نمودند  .      تا اینکه بعد ازانفاذ قانون اساسی 1343 شمسی برابر با 1967 میلادی و رویکارآمدن به اصطلاح دههً دموکراسی اندکی زمینه مساعد شد تا مسألهً رفع حجاب به مثابه رکن اساسی از تساوی حقوق زنان و مردان مورد توجه حکومت قرار گیرد و بر مبنای آن در پرتو قانون اساسی متذکره ، رفع حجاب با سهم گیری اعضای خانواده سلطنتی واراکین دولت درمراسم جشن استرداد استقلال و سایر ایام رسمی و تجلیلی ترویج و دوباره مطرح و آهسته آهسته تعمیم یافت   صالحه فاروق اعتمادی وزیر کارو اموراجتماعی دردفترخاطرات خود چنین نبشته است.       

بوجود آمدن نهضت زن و رفع حجاب و برداشتن چادری که با شرایط خاص صورت گرفت برایم روزی فراموش ناشدنی است. من فردای آن روز برآمدم و برای شب سوم اجازه 10 خانم « از معلمه ها » را برای اشتراک در جشن استقلال در کمپ شاهی چمن حضوری از صدراعظم آنوقت مرحوم سردارداوود خان کسب نمودم و پس ازآن موضوع را به اطلاع وزیرمعارف وقت، محترم دوکتور پوپل رسانیدم. وزیرروشنفکر فرمودند که: سه نفر از موسسه نسوان و محترمه خانم خود شان نیزشرکت کنند. با افزون چهار خانم از جانب وزیر صاحب ، شمار خانم های ما به چهارده نفر رسید. این یک شب فراموش ناشدنی و پرحادثه در زنده گی ما زنان بود  .صالحه فاروق اعتمادی سرپرست مدیره لیسه ملالی " از سال 1958 – 1963 میلادی " بود و بنا به همین دلیل بود که پروسه رفع حجاب و سازماندهی بی سر و صدای آن بدوش اوگذاشته شده بود. او می افزاید  :    

روز بعد کار، با دقت کامل آغاز گردید و ما شاگردان را به صورت انفرادی با وقفه ها ، بدون حجاب از لیسه خارج کردیم. هدایت داده شده بود که روز 10 نفر بدون چادری از مکتب خارج شوند و ما زنان تشنه آزادی جرئت کردیم که در ظرف سه روز این کمیت را به دو صد و بیشتر از آن برسانیم. ولی با رعایت وقفه و نوبت تا، در روی سرک تعداد زیاد به چشم نخورد. درساعت رخصتی خودم شخصاً به صنف درسی می نشستم و به نوبت شاگردان را اجازه برآمدن می دادم . خوشبختانه جریان پروسه بی حجابی « بدون چادری ، روی گشاده » موفقانه با تلاش و همدستی همه زنان در نقاط مختلف شهر کابل با موفقیت به انجام رسید. شاگردان بسیار خوش بودند و ازین نعمت به گرمی استقبال کردند. ولی اندک فامیل های بودند که در سمت مخالف نهضت قرارگرفتند و مانع بی حجابی به دختران شان شدند. لیکن این مشکل با صحبت و مذاکره با خانواده های دختران به زودی حل و فصل شد. برای ما که در راه نهضت زن و رفع حجاب تپ و تلاش بسیار زیاد نموده بودیم حادثه بزرگ و جاودانه درتخیل وحیات ما و تمام زنان کشورعزیز ما بود ازخوشی زیاد درجامه نمیگنجیدیم.

درین جا خالی از دلچسپی نخواهد بود تاخاطرات یک تن از باشنده گان شهرشبرغان را به اسم عبدالله دلاور که در آن هنگام کودک بیش نبود جهت معلومات مزید خدمت شما ارائه دارم. اوگفت که به مامورین دولت درشهرشبرغان به شکل سری هدایت کتبی رسیده بود که درتجلیل از روز های ملی به معیت خانم های شان، باید در محافل رسمی اشتراک ورزند. هم چنان درین مکتوب اکیداً ذکرشده بود که خانم های مامورین عالی رتبه بدون حجاب باید درمراسم رسمی اشتراک ورزند. عده یی از مامورین این ولا از شنیدن چنین اطلاعیه زیاد متاثر و نگران شده بودند زیرا نمی خواستند زنان خود را بدون حجاب در محضرعام به نمایش قرار دهند ؛ ولی مجبور بودند تا طبق هدایات مقامات رهبری کشورعمل نمایند، درغیرآن وظایف شان درتحت سوال قرارمی گرفت. این رویداد در آستانه جشن استقلال ، سال 1960میلادی اتفاق افتاد. او می گفت من درین هنگام با پدرم به بازار رفته بودیم .هنوز بازار به اصطلاح گرم نشده بود که پولیس ها ازچهارطرف به شهرو بازارریختند و به دوکانداران دستوردادند تا خود شان داخل دوکان ها شده ودرودروازه دوکان ها را تا گذشتن زنان ازروی جاده ببندند. پدرم نیز ناچارشد که در یکی از دوکان ها خود را پنهان نماید. من دربیرون دوکان منتظرپدرم ماندم تا پدرم از حبس موقت آزاد شود وهردوبه کمپ ها جهت اشتراک درجشن برویم. پولیس ها تمام جاده را از مردان تهی نمودند. هنوز زمان کوتاهی سپری نشده بود ،که جفت اول ازدورنمایان شد و درجاده بزرگی که به کمپ ها درچمن منتهی می شد ، داخل شدند. خانم یک بالاپوش سیاه دراز ، جوراب های دبل و تیره ، یک جوره دستکش سیاه ، با یک چادر سفید کلان ویک دانه عینک سیاه با شیشه های بزرگ ، از مقابل من گذشتند. به نظر من چندان جالب نبود زیرا فقط کمی رویش معلوم می شد درحالیکه من حتی رقص زن ها را در محافل عروسی دیده بودم. ولی مرد هایی که در دوکان توقیف شده بودند ، حالت عجیبی داشتند. هریک ازدرز دروازه و از درون دوکان زنان را نگاه می کردند . برای شان خیلی خیلی جالب بود زیرا من از بیرون دروازه دکان صدا های آنها را می شنیدم که به یک دیگر خود می گفتند تو پس شو. پس شو،پس شو تو،نزدیک بود که سرو صدا بلند شود و پولیس به سروقت شان برسد. ازآن روز به بعد درشبرغان، روی لچی " گشاده روئی " آغازو بدون کدام حساسیت و تعصب به پیش رفت. یکی ازعوامل آن هم موجودیت تفحصات نفت وگاز با کارمندان روسی درشبرغان بود که خانم های آنها به صورت آزادانه درشهررفت و آمد نموده و خریداری مایحتاج خانه را زنان انجام می دادند.

بعد ازآن زمان بروفق ارزشهای قانون اساسی ، قانون اساسی دوره جمهوری و قانون اساسی جمهوری های دیموکراتیک بعدی رفع حجاب منحیث یک اصل در تساوی حقوق اعضای جامعه مطرح گردید. طبق قانون جمهوری دیموکراتیک در دههً 60 خورشیدی « دههً زن » علی الرغم جنگ تحمیلی و اجیران خود فروخته داخلی که علیه کشورما ادامه داشت وآنها آموزگاران زن، کارکنان دولت ، دانش آموزان مدارس و دانشگاه ها ، داکتران و انجینران زن را تهدید ، ترورو به شهادت می رسانیدند با آن هم هزاران، هزار زن با شهامت افغان چادری ها را به دور افگنده و مصروف کاروایجادگری گردیدند. " درین جا یکی از سر گذشت دکان چادری فروش را که خود شاهد آن بودم به توجهً شماعزیزخوانندهً گرامی میرسانم.

"در یکی از روز های خزان، در خانه یکی از دوستانم دعوت بودیم. بعد از صرف غذا و ختم مهمانی با دو دوست دیگرم رهسپار خانه های خود شدیم. درنزدیکی منزل دوستم یک دوکان چادری فروشی وترمیم چادری وجود داشت که خانم ها چادری های شان را بعد از شستن درین دوکان جهت رنگ مجدد و چین دادن، می آوردند. متوجه شدم که مرد دوکاندار با پسر خود بسیار افسرده و پریشان حال نشسته بودند ، سلام دادم و پرسیدم چطور هستید ؟ گفتند می گذرد . باز پرسیدم بازار چادری چطور است؟ گفت نپرس. شما حد اقل یک سوال در باره چادری نمودید، ولی سایرزنان حتی طرفش نگاهی هم نمی اندازند و آن را بلای جان خود می دانند. درین اثنا پسرش لب گشوده چنین ادامه داد: روز پنج شنبه گذشته چهار زن که بسیار شیک پوش بودند و از کنار دوکان ما رد می شدند، یکی از آنها به من نزدیک شد و رو به من کرده گفت: چه وقت این دوکان کاهو های سرچپه ات را می بندی؟ زیرا ازدیدن آنها اذیت می شوم او راست می گفت ؛ زیرا چادری زندانی بیش برای زنان نیست و واقعاً شکنجه کننده است. خوشبختانه زنان در آن ایام از شراین زندان رهائی یافته بودند و نفس تازه می کشیدند . شاد بودند ونورآزادی و امید به روی شان لبخند می زدولی با دریغ وافسوس که این نعمت بزرگ به زودی از زنان در تحت سلطهً رژیم زن ستیزطالبان گرفته شد. طالبان بار دیگر به زور و اکراه ، زنان را در زندان چادری پیچیده وازابتدایی ترین حقوق شان محروم ساخته و مانع حضور شان دراجتماع گردیدند.

اکنون بسیاری براین باورند که برقع حجابی افغانی است و تا نام زن افغان به میان می آید،اولین چیزی که به ذهن ها خطورمی کند، همانا برقع های آبی رنگی است که به سان یک نماد، زن افغانستان را به تصویر می کشد. دختری نوجوانی که باراول برقع آبی را بالای سرش حمل می نمود. به برگشت درخانه به مادرش چنین گفت: نمیتوانستم راه بروم وتصورمی کردم که به زمین میخورم. هرقدمی را که برمی داشتم، احساس می کردم زیرپا هایم خالی می شود. خود را در پشت جالی چادری زندانی وحقیرنسبت به بچه ها احساس می کردم وقتیکه پسران را آزاد دیدم ، لحظهً پیش خود گفتم کاش پسرمی بودم تا به این مصیبت سر دچارنمی شدم .احساس نفس تنگی داشتم ، ضربان قلبم زیاد شده بود. عرق از زیر موهایم مانند باران بهاری می بارید ، برای دیدن اطرافم هر لحظه مجبور بودم تا تمام سرم را بچرخانم. زیرا ساحه دیدم خیلی ها کوچک بود. مانند اسپ گادی که بجز از جلو ، اطراف خود را دیده نمی تواند درحرکت بودم. درهمین گرمای 45 درجه سانتیگراد تابستان به یاد زنان حامله و مریض افتادم که در زیرچادری چقدر سختی وعذاب می کشند. بویژه زمانیکه دلبدی و...داشته باشند. درهمین تصورغرق بودم که ناگهان جوئی را در پیشرویم دیدم ، خواستم ازآن خیزبزنم . نمیدانم که دفعتاً چه شد ، مانند مرغی کلوله شدم و سخت به زمین خوردم وزنخ ،دستان و زانوهایم زخمی و خون آلود شد و لنگ لنگان خود را به خانه رسانیدم.

نوع پوشش زنان در طی دو سده ئی اخیر فراز و فرود های زیادی را تجربه نموده است از رفع حجاب دوره امان الله خان در دهه های نخست قرن بیستم همزمان با آتاترک در ترکیه و رضاشاه در ایران گرفته تا پوشیدن مینی ژوپ و ماکسی ژوپ در دوران داوود خان و یا حکومت حزب دمکراتیک خلق و بالاخره نوع متضاد آن، یعنی برقع در دوران طالبانالبته‌ بسياری از زنان‌ تحصيلكرده‌ ما‌ پس‌ از فروپاشی طالبان‌ پوشيدن‌ برقع‌ را كنار گذاشتند،اما بعضی از آنان‌ مجددا پس‌ ازگذشت‌ چندماه‌ همين‌ پوشش‌ را انتخاب‌ كردند.زیرا آنها با پوشیدن برقع‌ احساس‌ امنيت‌ ميكنند.

پوشيدن چادری وبرقه در حال حاضر که ما در آستانه قرن 21 زنده گی مينمايم، براساس موازين پذيرفته شدهء بين المللی، اعلاميهء جهانی حقوق بشر که درآن حقوق يکسان افراد بشر را تضمين ميدارد، نه تنها بی عدالتی درحق زنان است، بلکه توهينی است برحقوق وآزادی های فردی انسان وبه ويژه زنان که بصورت مستدام در کشورهای اسلامی نظير افغانستان مورد خشونت قرارگرفته وبا کم بها دادن ها به انسان درجه دوم تنزيل يافته اند.

برای آوردن اصلاح وبهبود دراين راستا تصورمینمایم که نهاد ها وارگانهای حامی حقوق بشر،مشارکت سیاسی زنان ، وزارت امور زنان و وکلای زن به همکاری رسانه های جمعی نه تنها تبليغات گسترده را راه اندازی کنند وذهنيت مردان و زنان را روشن سازند، بلکه بالای دولت فشار وارد کنند تا در کاهش قوانين ومقررات سختگيرانه که آرزوی بنيادگرايان درآن مضمراست،مساعی شانرا مبذول دارند

منابع و ماخذ

   تفسیر قرآن کریم

جواهر لعل نیرو " نگاهی به تاریخ جهان "

میرغلام محمد غبار " افغانستان درمسیرتاریخ "

کاندیدای اکادمیسین اعظم سیستانی "سیمای زن افغان درتاریخ "

نسرین ابوبکرگروس" قصاریخ ملالی یا خاطرات لیسه ملالی " 

اعلامیه جهانی حقوق بشر

 شهرهایی که در دل تاریخ فرو رفتند

مجموعه تاریخ و آثار باستانی

شاید تصور این که شهری بتواند گم شود کار سختی باشد، اما این دقیقا همان اتفاقی است که برای چندین و چند شهر در طول تاریخ روی داده است. شهرهایی که روزگاری سکونت‌گاه پررونقی برای بشر بودند، اما به دلایل گوناگون در تاریخ و زمان گم شده و قرن‌ها بعد مجددا توسط باستان‌شناسان کشف شدند.

شهرهای گمشده، سکونت‌گاه هایی واقعی بودند که بنابه دلایلی چون جنگ، بلایای طبیعی، تغییرات آْب و هوایی و یا از دست دادن شرکای تجاری خود متروک و به تدریج در زمان فراموش و قرن ها بعد توسط باستان شناسان کشف شدند. در زبر نگاهی خواهیم داشت به مهمترین و جذاب‌ترین شهرهای گمشده در تاریخ بشریت.

ماچو پیچو (پرو(

«ماچو پیچو» که از آن به عنوان شهر گمشده «اینکا»ها نام برده می‌شود، حدود سال 1450 میلادی در ارتفاعات امپراتوری اینکاها ساخته شد. این دژ در50 مایلی «کوسکو» پایتخت اینکاها قرار دارد و به همین دلیل هرگز مانند سایر شهرهای اینکاها پیدا و ویران نشده‌است. در طول قرنها، جنگل‌های اطراف این مجموعه رشد کرده و آن را پوشانده است و به همین دلیل از نظرها پنهان مانده‌است و تنها عده معدودی از وجود آن اطلاع داشته‌اند.

در بیست و چهارم ژوئیه سال 1911 میلادی، «ماچو پیچو» بوسیله «هیرام بینگهام»، تاریخ‌شناس آمریکایی در یک سخنرانی در دانشگاه ییل به دنیای غرب معرفی شد. او به‌وسیله راهنمایی محلیانی که گهگاه به سایت مراجعه می‌کردند به آنجا هدایت شد. «ماچو پیچو» به‌ عنوان میراث جهانی یونسکو در سال 1983 میلادی به ثبت رسید و به عنوان یک شاهکار خالص معماری و نشانه‌ای منحصربه‌فرد از تمدن اینکاها اکنون به عنوان یکی از عجایب هفتگانه جدید شناخته می‌شود.

انکگور (کامبوج(

شهر انکگور به عنوان پایتخت امپراطوری خمر بین قرن 9 تا 15 پس از میلاد رونق داشت. در سال 1431 میلادی سربازان تایلندی به شهر انگکور هجوم آوردند و آن را ویران کردند. ویرانه شهر به حال خود رها شد و به تدریج گیاهان و درختان در اطراف شهر روییدند و آن را در خود پنهان ساختند تا این که 150 سال پیش دوباره کشف شد. در سال 1850 میلادی یک مأمور فرانسوی به قصد میانبر هنگام سفر به این منطقه راه خود را از میان جنگل متراکم و گرمسیری کامبوج کوتاه کرد و در کمال حیرت با ویرانه‌های یک شهر با شکوه روبرو شد؛ طولی نکشید که باستان شناسان برای جستجو و بازسازی این شهر که به شهر معبدها مشهور است از راه رسیدند.

 این شهر دارای بیش از هزار معبد کوچک و بزرگ بوده است که این شهر تاریخی را به عنوان بزرگترین اثر تاریخی مذهبی جهان معرفی کرده است. بسیاری از این معابد مرمت شده‌اند و این محوطه جهانی یونسکو سالانه پذیرای بیش از یک میلیون علاقه‌مند از سراسر جهان است.

شهر سوخته (ایران(

شهر سوخته نام بقایای شهری باستانی کشورمان است که در56 کیلومتری زابل و در حاشیه جاده زابل-زاهدان در شرق ایران در استان سیستان و بلوچستان واقع شده‌است. این شهر کهن روی آبرفت‌های مصب رودخانه هیرمند به دریاچه هامون و زمانی در ساحل آن رودخانه بنا شده بود. دورهٔ بنای این شهر بزرگ با دوره برنز تمدن جیرفت مقارن است و ایرانیان در حدود 6000 سال پیش در این شهر زندگی می‌کرده‌اند. گفته می‌شود شهر سوخته پیشرفته‌ترین شهر جهان قدیم بوده‌است و حتی بسیار پیشرفته‌تر از دولت شهر کرت که سینوهه در کتاب خود از آن یاد کرده‌است.

در سی‌وهشتمین اجلاس یونسکو در تاریخ 22 جون 2014 شهر سوخته به عنوان میراث جهانی یونسکو ثبت گردید. این محوطه باستانی هفدهمین اثر تاریخی ایران در فهرست یونسکو محسوب می‌شود که با برخورداری از قدمت 5000 ساله هم‌اکنون به‌عنوان یکی از پیشرفته‌ترین شهر‌های باستانی دنیا شناخته می‌شود.

تروآ (ترکیه(

شهر افسانه‌ای تروآ که بواسطه حماسه ایلیاد هومر به شهرت رسیده است هم‌اکنون در شمال غربی کشور ترکیه قرار دارد و در واقع محلی است که جنگ تروی در آن روی داد. محوطه باستانی تروا دارای چندین لایه خرابه است که قدمت آن به اواخر قرن 13 پیش از میلاد باز می‌گردد. برای سالیان طولانی گمان می‌شد شهر تروآ همچون آتلانتیس شهری خیالی است اما «هاینریش شلیمان»، باستان‌شناس آلمانی، به سال 1870 به حفاری در محل پرداخت و چندین شهر بنا شده بر روی یکدیگر یافت و در آنجا دیوارهای دفاعی درست همانطور که هومر توصیف کرده بود نیز کشف شد.

 همچنین جواهراتی نیر در این محوطه کشف شده است که به جواهرات هلن نسبت داده شده‌اند. در ابتدا گمان می شد این جواهرات مکشوفه گم شده است اما در حقیقت آنها توسط اتحادیه جماهیر شوروی در جریان جنگ جهانی به سرقت رفته‌اند و هم‌اکنون در موزه پوشکین نگهداری می‌شوند. همچنین باستان شناسان دریافته‌اند که این شهر در حدود سال 3000 قبل از میلاد ساخته شده است و چندین و چندین بار ویران شده است و هر بار شهر جدید بر روی خرابه های شهر دیگر بنا می‌شده است.

ممفیس (پایتخت مصر باستان(

ممفیس یا منف پایتخت باستانی پادشاهی کهن مصر باستان از آغاز پیدایش تا 2200 پیش از میلاد بود. پس از آن در پادشاهی نو در سراسر دوران باستان به مرکزی اداری بدل گشت. ویرانه‌های منف امروزه در 20 کیلومتری جنوب قاهره در کرانه باختری نیل و در 15 کیلومتری جنوب قاهره و در نزدیکی اهرام قرار گرفته است. بقایای این شهر تاریخی در سال 1979 در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شد. هرودوت ساخت این شهر تاریخی را به 3100 سال پیش از میلاد نسبت می دهد.

 دوران شکوفایی ممفیس با برپایی اسکندریه به سر آمد و اهمیتش پس از این شهر قرار گرفت. با روی کار آمدن روم باز هم ممفیس پس از اسکندریه دومین شهر مهم مصر بود. وضعیت تا پدیدآمدن شهر فسطاط در 641 (میلادی) به همین ترتیب بود اما به تدریج شهر رو به فراموشی سپرده شد و سنگ‌های این شهر برای ساخت زیستگاه‌هایی در گرداگردش به کاربرده شد.

پترا – شهری در دل سنگ (اردن(

«پترا» شهری تاریخی در کشور پادشاهی اردن است که پایتخت حکومت باستانی «نَبَطی‌ها» بوده است. این شهر باستانی در 262 کیلومتری جنوب شهر عمّان پایتخت اردن و در غرب راه اصلی بین این شهر و بندر عقبه واقع شده‌است. پترا شهری است که کاملا در دل کوه و در تخته سنگهایی به رنگ گُل سرخ یا رنگ صورتی تراشیده شده‌است. کلمه پترا به زبان یونانی به معنی صخره است و چون این شهر باستانی تماماً در سنگ (صخره) کنده شده‌است آنرا پترا نامیده‌اند.

پایان حکومت نَبَطی‌ها و خرابی پایتخت شهر پترا به دست رومیان در سال 105 میلادی بوده‌است، قشون رومیان در سال 105 میلادی سرزمین نَبَطی‌ها را محاصره می‌کنند و آب را به روی ساکنان شهر می‌بندند و سرانجام بعد از مدتی آن شهر را اشغال می‌کنند و به حکومت نَبَطی‌ها خاتمه می‌دهند. در سال 636 میلادی عربها توانستند شهر پترا را از نفوذ رومی‌ها برهانند اما زلزله‌ای که درسال‌های 746 و 748 به این شهر وارد آمد، ساکنان پترا را وادار کرد تا به مناطق اطراف کوچ کنند.

 امروزه آثار این شهر باستانی پرشکوه در میان کوه به عنوان یادگاری از دوران نَبَطی‌ها به‌جا مانده که از مراکز مهم گردشگری کشور اردن به شمار می‌آید.این شهر تاریخی که از سال 1985 در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد در سال 2007 به عنوان یکی از عجایب هفتگانه جدید شناخته شد.

پالمیرا- عروس صحرا (سوریه(

پالمیرا در زمان کهن یکی از مهمترین شهرهای سوریه مرکزی بوده است و یک شهر گذرگاهی اساسی برای مسافران صحرای سوریه محسوب می‌شده است و آن را با نام عروس صحرا می‌شناختند. در اواسط قرن اول میلادی، پالمیرا که شهری متمول و زیبا بود در مسیر اتصال امپراطوری پارسی، هند، چین و امپراطوری روم بود و در این دوره زمانی ساکنان عرب شهر آداب و رسوم و طرز لباس پوشیدن اشکانیان ایرانی و همچنین یونانی ها و رومی‌ها را آموختند. مسلمانان در سال 636 به رهبری «خالد ابن ولید» وارد این شهر شدند و قلعه‌ای را بر فراز کوه مشرف به شهر ساختند اما پس از گذشت زمانی و از سال 800 ساکنین آن به تدریج شروع به ترک شهر کردند.

پمپئی- شهری زیر خاکستر (ایتالیا(

ویرانه‌های پمپئی در نزدیکی ناپل در ایتالیا واقع شده‌است. در آن آثاری از بناها و مردم شهر باستانی پمپئی که بر اثر آتشفشان کوه وزوو ویران شده به چشم می‌خورد. پش از این تصور می‌شد مردم این شهر به خاطر گازهای سمی حاصل از آتشفشان کشته شده‌اند اما پژوهشهای دیگر نشان داد آنها به خاطر حرارت بالا جان باخته‌اند. برخی دیگر نیز بر پایه نامه‌هایی که 25 سال پس از این ماجرا نوشته شده به این نتیجه رسیدند که مردم به خاطر استشمام خاکسترهای آتشفشان خفه شده‌اند.

 این شهر پس از آتشفشان، زیر چهار تا شش متر خاک و خاکستر به مدت 1500 سال مدفون شد و به صورت کاملاً اتفاقی در سال 1599 میلادی کشف شد. این شهر تاریخی که جزو میراث جهانی یونسکو محسوب می‌شود با بیش از دو میلیون و پانصد هزار بازدید کننده در سال یکی از جاذبه‌های مهم ایتالیا به‌شمار می‌آید.

پالنکه (مکزیک(

شهر باستانی پالنکه از شهرهای کهن مربوط به تمدن مایا بوده که امروز بقایای آن در جنوب مکزیک وجود دارد. قدمت شهر پالنکه به قرن هفتم میلادی باز می‌گردد با این‌حال پس از دوره‌های درخشانی ناگهان مانند سایر شهرهای مایا بدلیل نامعلومی متروکه شد. ساکنان این شهر به نواحی مرتفع و کوهستانی پناه بردند و زمانی که اسپانیایی‌ها به آن سرزمین رسیدند عملاً با یک شهر باشکوه ولی خالی از سکنه روبرو شدند.

 این شهر باستانی با چشم‌انداز جنگلی بسیار زیبا و همچنین معماری منحصر به فرد خود یکی از گنجینه‌های مکزیک محسوب می‌شود. این شهر دارای معابد و بناهای سنگی عظیم است، اما مساحتی به نسبت کمتر از سایر شهرهای معروف مایاها دارد. بخش‌های زیادی از ماهیت تاریخی این شهر را از رمز گشایی سنگ نبشته‌های بدست آمده در کشفیات باستان‌شناسی دریافته‌اند. این شهر باستانی از سال 1987 دروارد فهرست میراث جهانی یونسکو شده است.

اِفسوس (ترکیه(

افِسوس یکی از شهرهای ایونیا در آناتولی باستان بوده است که امروز ویرانه‌های آن به عنوان مرکز گردشگری و باستان‌شناسی در سه کیلومتری جنوب شهر سلجوق استان ازمیر کشور ترکیه قرار دارد. جاذبه‌های گردشگری این شهر، همه ساله جهانگردان بسیاری را به این منطقه جذب می‌کند. «افسوس» میزبان یکی از هفت کلیسای آسیا در کتاب «مکاشفه یوحنا» در «عهد جدید» بوده است و شاید انجیل یوحنا در این محل به رشته تحریر درآمده باشد.

همچنین بسیاری بر این باورند أصحاب کهف در این شهر زندگی می‌کردند و در غاری نزدیک به آن، سالهای بسیار به خواب رفته‌اند. کشف بسیاری از اسناد مربوط به مسیحیت و مذاهب پیشین، «افسوس» را در زمره مهم‌ترین بقایای تاریخی قرار داده‌است.

معرفی بی‌رحمانه‌ترین روش‌های اعدام در تاریخ 

مرگ با هزار برش لینگ چی

این روش ریشه در کشور چین دارد و یکی از بی‌رحمانه‌ترین و خشن‌ترین روش‌های اعدام است که تا به امروز استفاده شده است. این روش اعدام تقریباً از سال 900 میلادی تا سال 1905 که استفاده از آن ممنوعیت یافت، استفاده می‌شد و فقط مجازاتی برای گستاخانه‌ترین جرائم، مانند خیانت یا برادرکشی و خواهرکشی، بود. در مدت اجرای این مجازات، چاقوی بسیار تیزی برای کشتن مجرم استفاده می‌شد و به‌مرور و طی زمان زیادی بخش‌هایی از گوشت او از بدنش جدا می‌شد. قربانی به یک تیر چوبی، معمولا در ملأعام، بسته می‌شد. سپس گوشت او را ابتدا از سینه‌ها جدا می‌کردند. سپس دست‌ها و پاها قطع می‌شدند و بعد گوش‌ها، بینی و آلت تناسلی. بعد از 10 تا 20 دقیقه، سر قربانی قطع می‌شد یا خنجری وارد قلبش می‌کردند. در طول اجرای مجازات، بعضی اوقات از مواد مخدر به عنوان تخفیف در مجازات استفاده می‌شد.
اره کردن

اره‌ کردن از وسط، یکی از بی‌رحمانه‌ترین روش‌های اعدام بود که بیشتر در اروپای سده‌های میانی مورد استفاده قرار می‌گرفت. در این روش، مجرم به‌صورت سروته از یک درخت یا چارچوب اعدام آویزان می‌شد و با استفاده از اره بزرگی، بدن وی از وسط به دو قسمت تقسیم می‌شد. در مورد بعضی از مجرمان و برای افزایش دادن شدت رنج و درد، بعضی اوقات مجرمان را تا قسمت شکم اره می‌کردند. از آنجایی‌که مجرمان را به صورت سروته آویزان کرده بودند، خون کافی به مغز می‌رسید و این مسأله باعث می‌شد آنها تا وقتی که اره به شکم و قلب برسد، هوشیار و زنده باشند و درد بکشند. در بدترین موارد، اعدام به این روش، می‌توانست ساعت‌ها به‌طول بینجامد. در روش چینی این نوع از اعدام، اره‌کردن از بالای سر شروع می‌شد و مجرم سروته نبود و همین امر باعث می‌شد او ظرف چند ثانیه کشته شود.
به صلیب کشیدن

به‌ صلیب‌ کشیدن، یکی از روش‌های باستانی اعدام بود که در آن دست‌ها و پاهای مجرم را به ساختاری چوبی‌شکل به شکل صلیب می‌بستند یا میخ‌کوب می‌کردند. این روش به‌عنوان اشد مجازات در مورد بردگان، خائنان، افرادی که تفکرات ضدمسیحی داشتند و معمولا بدترین مجرمان، استفاده می‌شد. این روش اعدام در دوره پادشاهی اسکندر مقدونی رواج زیادی یافت، اما هنوز در بعضی از کشورها استفاده می‌شود. روش‌های متفاوتی برای به‌صلیب‌کشیدن وجود داشت. معمولا زندانی مجبور بود صلیب را که حدود 45 کیلوگرم وزن داشت با خود به سمت محل اعدام بکشد. سپس بازوان او را به صلیب می‌بستند یا با کوبیدن میخ به مچ‌های وی، او را به صلیب میخ‌کوب می‌کردند و صلیب را به حالت عمودی روی زمین نصب می‌کردند. معمولا مرگ به‌خاطر ناتوانی شدید بدنی یا مشکل قلبی اتفاق می‌افتاد. بعضی اوقات به‌خاطر اینکه مجرم درد کمتری را متحمل شود، پاهای او را با گرز یا چماق خرد می‌کردند تا به‌تبع آن، خفگی و کمبود هوا باعث پایان‌یافتن هرچه‌زودتر زندگی وی شود.
جوشاندن

در اعدام با استفاده از روش جوشاندن، در ابتدا مجرم را برهنه می‌کردند و درون دیگی پر از مایع در حال‌ جوشیدن یا دیگی مملو از مایعی سرد که به‌مرور و با حرارت‌ دادن به نقطه جوش می‌رسید، می‌انداختند. بعضی اوقات، جلاد با استفاده از طناب‌هایی با بالا بردن یا پایین‌ آوردن مجرم در دیگ، سرعت جوشاندن او را کنترل می‌کرد. مایعی که استفاده می‌شد، می‌توانست آب، روغن، قیر، اسید، موم، شراب یا حتی سرب مذاب باشد. اگرچه این روش به قدر روش‌های قبلی اعدام رواج نداشت، اما جوشاندن تا مرگ، در بسیاری از مناطق اروپا و آسیا استفاده می‌شد. روش جایگزین این روش با استفاده از یک ظرف کم‌عمق محتوی روغن، قیر یا سرب در حال جوشش اجرا شد که به طور مؤثری فرد را تا مرگ پیش می‌برد. در طول پادشاهی هنری پنجم، این روش مجازاتی برای زندانی‌ها بود.
چرخ کاترین

چرخ کاترین که با نام چرخ شکننده نیز شناخته می‌شود، به‌عنوان ابزاری برای شکنجه و اعدام در سده‌های میانی استفاده می‌شد. مجرم به یک چرخ ارابه بزرگ بسته می‌شد به شکلی که بازوها و پاهایش بیرون بود. سپس چرخ به‌آرامی به‌حرکت درمی‌آمد و جلاد با چکشی آهنی، میله آهنی سنگین یا حتی چرخ ارابه‌ای دیگر، دست‌ها و پاهای او را خرد می‌کرد و باعث می‌شد استخوان‌های او در نقاط مختلفی بشکند. بعد از آنکه فرایند خردشدن استخوان‌ها پایان یافت، دست‌ها و پاهای شخص بین پره‌های چرخ دوخته می‌شد. اگر به جلاد دستور رحم‌کردن داده شده بود، بعد از خردشدن استخوان‌ها، نسیم رحمت یا کو دِ گراس می‌وزید و جلاد استخوان‌های سینه و گردن مجرم را می‌شکاند که منجر به‌مرگ او شود. بعد از اعدام، اغلب چرخ ارابه در مکان بلندی قرار داده می‌شد تا پرندگان بتوانند اعضای مجرم که بعضا زنده نیز بود را بخورند. اگر او از مجازات جان سالم به‌در می‌برد، دو تا سه روز طول می‌کشید تا از شدت جراحات و کم‌شدن آب بدن جان دهد.
سوراخ کردن

این روش یکی از خشن‌ترین روش‌های اعدام بود که اغلب در قرون وسطی از آن استفاده می‌شد. در این روش، مجرم را روی یک تیرک چوبی نیزه‌شکل بسیار تیز و ضخیم می‌نشاندند. این تیرک چوبی به آرامی و به‌تدریج و توسط وزن مجرم بالا می‌آمد. بعضی اوقات این فرایند آرام و دردناک، بیش از سه‌روز به طول می‌انجامید تا فرد کشته شود. این روش خصوصا در قرن پانزدهم میلادی در رومانی و در مدت پادشاهی وِلَد دراکولا که با نام ولد سوراخ‌کننده نیز شناخته می‌شد، رایج بود. او اعلام کرد بیش از 80 هزار نفر را به این روش اعدام کرده ‌است. در نوعی از اجرای این روش که در شرق آسیا رایج بود، مجرم را به بالای نهال بامبوی بسیار تیزی می‌بستند (بامبو گیاهی شبیه به خیزران یا نی است). در طول چند روز نهال بامبو که گیاهی با رشد بسیار سریع بوده و البته چوبی تیز دارد، از پایین وارد بدن مجرم شده و بعد از سوراخ‌کردن بدن وی، از طرف دیگر بیرون می‌آمد. ادعا می‌شود این روش در قرن نوزدهم میلادی در چین و مالزی و حتی در جریان جنگ جهانی‌ دوم و توسط سربازان ژاپنی استفاده می‌شده است.
کندن پوست

زنده‌زنده کندن ‌پوست مجرمان، یکی از خشن‌ترین روش‌های اعدام در طول تاریخ است که به‌خصوص در دوران باستان مرسوم بود و بیشتر روی سربازان اسیرشده یا مجرمان خطرناک اعمال می‌شد. آزتک‌های مکزیک، اغلب در مورد زندانی‌های خود و طی مراسم قربانی‌کردن انسان، این‌گونه عمل می‌کردند. شواهدی نیز موجود است که آشوریان باستان نیز پوست پادشاهان شکست‌خورده دشمن را می‌کندند و پوست را با میخ به دیوارهای شهر آویزان می‌کردند تا هشداری برای شورشیان باشد. روش دیگر این بود که مجرم را شدیدا می‌سوزاندند و سپس به‌تدریج پوست او را جدا می‌کردند. در سال 415 میلادی، ادعا می‌شود هیپاتیا، فیلسوف و ریاضی‌دان زن مشهور، توسط عده‌ای از مسیحیان خشمگین با استفاده از بدنه تیز صدف، زنده‌زنده پوستش کنده شد.

 بند امیر  بامیان 

بندامير با ارتفاعى نزدیک به 3000متر، در طول وادى رودخانه‌اى كه نام خود را از آن

میگيرد، امتداد دارد. این ولسوالی شامل چند قریه در امتداد دره بند امیر است، و با سه گذر گاه

صعب العبور قابل دسترسى است: گذرگاه شهيدان ،گذرگاه شيبرتو و خان كوتل.

بند امیر دارای 6 بند آبگردان است و آب آن از چشمه اى معروف به نام كپرك كه تقريبأ ٩ ميل

ازبندامير فاصله دارد سرچشمه مى گيرد: بند غلامان، بندذوالفقار,بندپنير, بند قنبر، بند پودينه وبند هیبت که کاملاً توسط دیوارهای اعجاب آور سنگی شیب داراحاطه گردیده است .بزرگترین جهیل این ساحه بند ذوالفقارکه 490 هکتار زمین را احاطه کرده وكوچكترين جهيل،جهيل غلامان كه سه چهارم يك ميل طول دارد، است زيباترين و عميق ترين جهيل دربين انها جهيل هيبت است كه تقريبا 2 ميل طول و500 يارد عرض دارد وازنظربزرگى سومين جهيل است كه با تپه هاى عقيم و لايزرعى با آبى به رنگ ياقوت سبز, صحنه ى خارق العاده رابه

نمايش مى گذارد.

بند پنير , بلافاصله در زير بند ذوالفقاركه تقريبأ 150 يارد عرض دارد و با ديوارى سفيدى چون پنير كه دارای زيبايى خاصى است،موقعیت دارد.آب زلال بند امیر،جهانگردان بسیاری را به خود جلب کرده است.بند امیر حیوانات و پرنده گان زیادی دارد، حیوانات وحشی این ساحه عبارتند از گوسفند کوهی،آهو، گرگ و روباه و همچنین حیوانات دم دراز مانند موش کوهی نیز در این ساحه دیده شده است ولى ازنظرماهى شهرت ويژه اى بنداميردارد مخصوصأ ماهي هايى كه به رنگ زرد طلايى و به اندازه ى قابل توجهى اند و در محل، به چوش chush معروف اند . مناظر زیبا،دلپذیر و دلچسب این ساحه دولت مرکزی را واداشت تا بند امیر را بعنوان اولین پارک ملی درافغانستان اعلام کند ،این بند یکی از عجایب طبیعی افغانستان به حساب می آید.ساحه پارك ملی بند امیر 75000 هكتار زمین را شامل می شود.هر چند بند "امیر" به خاطر زیبایی های طبیعی اش، در برج جوزای 1388به عنوان اولین  

پارک ملی شناخته شد، ولی هنوز هم مورد توجه مسئولان کشور قرار نگرفته است.

 کشف شهرعصر برونز با قدامت 5 هزار ساله در لوگر

باستان شناسان نشانه های از موجودیت یک شهر عصر برونز با قدامت پنج هزار سال را در ساحه مس

عینک لوگر یافته اند.تا هنوز تنها در یازده درصدِ ساحه مس عینک حفریات صورت گرفته است، اما آثار

یافت شده در این منطقه می تواند تاریخ بودیزم، افغانستان و دنیا را از سر رقم زند.

ساحه مس عینک لوگر در یک زمان در میسر راه ابریشم قرار داشت و بودایان از سراسر جهان برای

زیارت به این منطقه می آمدند و این ساحه برای هزار ها سال یکی از پر رونق ترین شهر های بودایان بود.

حفریات در ساحه مس عینک برای نخستین بار در دهه شصت میلادی آغاز شد، سال ها بعد باستان شناسان

توانستند که آثار شهر بودایی را در این ساحه پیدا کنند اما تا سال 2009 میلادی حفریات در شهر بودایی

صورت نگرفت.

از سال 2009 میلادی بدینسو آثار بی نظیر باستانی از این ساحه یافت شده است.در این آثار باستانی ستوپی

و تیمپل ها یا عبادت خانه های بودایی ها، اطاقک های راهبان و حدود 600 مجسمه بزرگ بودا که بزرگی

آن به اندازه بت های بامیان اند. "از سوی طالب های بی فرهنگ" از بین برده شدند.همچنان در این آثار

نسخه های تحریری که روی پوست حیوانات نوشته شده اند نیز شامل اند. گفته می شود که این آثار تحریری

قدیمی ترین آثار بودایی اند، اما یافت شدن شهر عصر برونز که گفته می شود در زیر شهر بودایی پنهان

است به قدامت باستانی این ساحه می افزاید

 چگونه مصر باستان به تصور ما از زیبایی شکل داد

الیستر سوکمنتقد هنری روزنامه دیلی تلگراف

2 مارچ 2016 

فرهنگ پاپ غرق در تصاویر فراعنه و ملکه هایشان با چشمان سرمه کشیده است. آیا مصریان باستان در حد افراط خود شیفته بودند و یا ما معیارهای امروزی خودمان را به آنان بسط داده ایم.با قدم زدن در نمایشگاهی با عنوان "ورای زیبایی" که توسط بنیاد خیریه بولداگ تراست در مرکز لندن برپا شده، ممکن است به این نتیجه برسید که مصریان باستان به‌شدت خودشیفته بودند.بیش از ۳۵۰ قطعه ای که از کلکسیون‌های فرعی موزه‌های منطقه ای بریتانیا جمع آوری و اینجا به نمایش گذاشته شده همگی اشیایی هستند که می توان آنها را مواد و ابزارهای آرایشی تلقی کرد.از شانه های زیبا و آیینه های دستی از جنس مس و گاه نقره گرفته تا تخته های سنگی که به شکل حیوانات تراشیده شده و از آن برای پودر کردن سرمه و مرمر سبز برای آرایش چشم استفاده می شد.و یا تنگ های قد و نیم قد از جنس کلسیت که در آنها مواد آرایشی، خمیر و پودر و یا عطر نگهداری می شد. در کنار این ها باقیمانده ای از دسته موی انسان را می توان دید که نشان می دهد مصریان باستان از کلاه گیس و افزونه مو (اکستنشن) هم استفاده می کردند.و بالاخره تعداد زیادی از نمونه های جواهرات زیبای مصری نیز این مجموعه را تکمیل می کند.

Image captionاین آینه مسی قرن دوم قبل از میلاد دسته ای از جنس سنگ داردخلاصه اینکه مصریان باستان با هر جنسیتی، برای آراستن ظاهر خود وقت و زحمت زیادی صرف می کردند.و نکته دیگر اینکه همه این عادات و تشریفات نه فقط در دوران حیات بلکه هنگام مردن نیز اجرا می شد. به عنوان نمونه به چهره های متین و صاف با اجزای موزون، چشمان برجسته و آرایش سیاه و غلیظ در نقاشی هایی دقت کنید که روی ماسک و یا تابوت مومیایی ها کشیده می شد.اما برای باستان شناسان مدرن وفور مواد و وسایل آرایشی در مصر باستان معماست.از یک طرف مصریان باستان نیز ممکن است به اندازه ما شیفته دیوانه وار خود آراستن بوده اند. در حقیقت شاید آنها الگویی را به وجود آوردند که هنوز هم تصویر رایج از زیبایی است.اما از طرفی دیگر، این احتمال نیز وجود دارد که ما معیارهای خودشیفتگی امروزی را به فرهنگی اساسا متفاوت بسط داده و تحمیل کرده ایم. آیا وفور و اهمیت مواد و وسایل آرایشی در مصر باستان چیزی فراتر از آرزوی سبکسرانه برای جذاب به نظر رسیدن بود؟بسیاری از باستان شناسان امروزه چنین عقیده ای دارند. به عنوان مثال عمومیت استفاده از سرمه در مصر باستان را در نظر بگیرید که منبع الهام سایه چشم در آرایش امروزی است. پژوهش های علمی اخیر نشان داده که ماده سمی و با ترکیب زیادی از سرب که برای سرمه مورد استفاده قرار می گرفت وقتی که با رطوبت چشم ترکیب شود خاصیت های ضد باکتری دارد.

Image captionدر این تابوت سنگی تزیینی چهره هایی با چشمان سرمه کشیده را می بینیم. ولی برای مصریان باستان آرایش علاوه بر زیبایی ظاهری نقش کاربردی هم داشت علاوه بر این کشیدن سرمه غلیظ تابش اشعه خورشید به چشم را کاهش می داد. به عبارتی دیگر، آرایش چشم زنان و مردان در مصر باستان دلایل ساده و عمل گرایانه ای نیز داشت.سایر وسایل و مواد آرایشی مصر باستان نیز دلایل مشابهی داشتند. به عنوان مثال کلاه گیس احتمال شپش گرفتن را کاهش می داد و یا جواهرات اهمیت دینی و نمادین نیرومندی داشتند.یک مجسمه سفالی پخته به شکل یک رقصنده اروتیک که در نواحی شمالی مصر کشف شده و در این نمایشگاه گنجانده شده با اشکال دندانه ای تزیین شده که ظاهرا نقش خالکوبی براین پیکره را دارند. شکی نیست که خالکوبی در مصر باستان نقش تزیینی داشت.

ولی شاید نقش حفاظتی هم داشتند. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد دختران رقصنده و روسپیان در دوره پادشاهی نوین مصر روی رانهای خود تصاویر بس (ایزد زناشوئی) را خالکوبی می کردند تا شیطان را دور کرده و از آنها در برابر ابتلا به بیماریهای مقاربتی محافظت کند.

Image captionاین ظرف‌های آرایشی حاوی سرمه بودند که مصریان باستان احتمالا به خاطر محافظت در برابر اشعه مستقیم خورشید دور چشمان خود می کشیدند

جویس تیلدسلی، مصر شناس می گوید: "هر چه بیشتر تلاش می کنم بفهمم که تصور خود مصریان باستان از زیبایی چه بوده بیشتر سردرگم می شوم، چون به نظر می رسد که همه چیز دو منظور بوده. وقتی در مورد مصر باستان صحبت می کنیم مطمئن نیستیم که استفاده از کلمه زیبایی درست باشد."

موارد استثنایی و خیره کننده ای وجود دارد که اقشار ممتاز و حاکم بر مصر باستان برخلاف کلیشه های "زیبایی" آن زمان ظاهر می شدند.

یکی از نمونه های برجسته آن تندیس سنوسرت سوم از فراعنه پادشاهی میانه مصر است. هر چند مثل تندیس حاکمان قبلی نیم تنه او نیز عضلانی و جوان تراشیده شده ولی چهره او پر از چروک و غمگین می نماید. گوش هایش از نگاه تماشاگر امروزی به حد مضحکی بزرگند و هیچ شباهتی به زیبایی مردانه ندارد.

اما در مصر باستان چنین شمایی تاثیر مضحکی نداشت. جویس تیلدسلی استاد دانشگاه منچستر می گوید:"در پادشاهی کهن مصر فراعنه حاکمان پیری بودند. اما در پادشاهی میانه مصر فراعنه ای مثل سنوسرت دریافتند که وضعیت ممکن است به هم بریزد و به همین خاطر چهره نگرانی داشتند."

"گوش های بزرگ به ما می گوید که این فرعون به مردم گوش می دهد. نباید تصور کرد که مجسمه اش عین چهره واقعی او بوده است."

ملکه نیل

پس چرا ما به پیوند دادن مصریان باستان به زیبایی و فریبندگی ادامه می دهیم؟ جویس تیلدسی در تائید این نکته می گوید: "تمدن مصر باستان هنوز هم برای ما فریباست." او معتقد است دلیل این جذابیت زندگی پس از مرگ دو ملکه مصر باستان، کلئوپاترا و نفرتیتی است.

Image copyright20TH CENTURY FOXImage captionتصور رایج در مورد زرق و برق و فریبندگی مصریان باستان تا حد زیادی محصول کلئوپاترا است که مکر و حیله اش سزار را گرفتار کرد. الیزابت تیلور در نقش این ملکه مصری نیز همین تصور را تقویت کرد

از دوران باستان و به دنبال تصرف مصر توسط روم، کلئوپاترا به عنوان نمونه کامل زیبایی شناخته شده است. کشف نیم تنه نقاشی شده نفرتیتی در سال 1912 که اکنون در موزه مصر شهر برلین نگهداری می شود، همسر ناشناخته فرعون آخناتون را به معروف ترین زن زیبا روی جهان باستان بدل کرد.

با این همه جویس تیلدسلی، که زندگینامه کلئوپاترا را نوشته و در حال تحقیق در مورد نفرتیتی است، می گوید در اینکه امروزه این دو ملکه باستان به نماد زیبایی و جاذبه زنانه بدل شده اند یک نکته کنایه آمیز وجود دارد.

او می گوید: "کلئوپاترا این تصور را در ذهن ما کاشته که گویا تمام زنان مصر باستان زیبا بودند. اما حقیقت این است که ما نمی دانیم او واقعا چه شکلی بود."

تیلدسلی می افزاید:"در سکه هایی که با نقش صورت او ضرب می شد کلئوپاترا بینی بزرگ، چانه بیرون زده و صورت چروکی دارد، که از نگاه بسیاری از مردم به معنای زیبایی نیست. می شود استدلال کرد که شاید او عمدا می خواست روی سکه ها چنین ظاهر محکم و نه چندان زنانه ای داشته باشد. ولی حتی پلوتارک هم که هرگز او را ندیده بود گفته است زیبایی کلئوپاترا در نشاط و صدای او بود و نه در ظاهرش. با این همه ما تصمیم گرفته ایم که او زیبا بوده و باید شبیه الیزابت تیلور باشد. به نظرم این تصور از کلئوپاترا و نه خود کلئوپاترای واقعی روی ما تاثیر گذاشته است."

تیلدسلی در مورد نفرتیتی نیز می گوید نیم تنه او یک اثری هنری متعارف مصر باستان نیست."مجسمه غیر معمولی است که از گچ ساخته شده و خیلی رنگارنگ است. بخش اعظم آثار هنری آن دوره بیشتر کلیشه ای و ظاهری غیر شخصی دارند."

Image copyrightAFPImage captionوقتی نیم تنه نفرتیتی در سال 1912 کشف شد، این ملکه مصر باستان به سرعت به نمادی سکسی جهان باستان بدل شد

علاوه بر این زمان رونمایی این مجسمه در سال 1923 در موزه برلین در پذیرش آن تاثیر مهمی داشت. پس از کشف مقبره توت‌عنخ‌آمون که یک سال قبل اتفاق افتاده بود علاقه به مصر باستان در اروپا به اوج رسیده بود و چهره زاویه دار و هندسی نفرتیتی با مد روز در آن سالها همخوانی داشت.

تیلدسلی می گوید:"ظاهر او بسیار مدرن و با سبک آرت دکو همخوانی دارد. بنابراین همه او را دوست داشتند. دشوار می توان کسی را پیدا کرد که در آن دوران نفرتیتی را زیبا تلقی نمی کرد."

در دهه بیست نیم تنه نفرتیتی با بهره مندی از قدرت رسانه های جمعی به یک ستاره بدل شد. تیلدسلی می گوید: "صد سال قبل و بدون روزنامه و یا سینما چنین چیزی اتفاق نمی افتاد. او را به یک موزه می بردند و این سر و صداها در موردش به پا نمی شد."

تیلدسی پس از مکث کوتاهی می افزاید: "باید پرسید آیا رونمایی از نیم تنه نفرتیتی در برلین به عنوان یک کشف بزرگ روی نگاه ما به او تاثیر داشت؟ همانطور که می دانیم در نهایت زیبایی در نگاه بیننده شکل می گیرد."

معرفی بالاحصار کابل و اهمیت آن منحیث یک آبدۀ تاریخی :

 نگارنده: الحاج پوهنیار فرهاد " شمال "

) کابل در رهگذر تاریخ (.

ترکیب واژه ای بالاحصار:

واژه بالاحصار که مرکب شده از دو کلمه ( بالا ) به معنی بلندی یا بالایی و( حصار ) به معنی دیوار می باشد. ونیز بالاحصار یا قلعه حصار به معنی ( دژ ) و( کهندژ ) در متون تاریخی آمده که همه از استواری ومحکمی آن یاد کرده اند. اصطخری در متن عربی المسالک وممالک خود آنرا ( قلعه ) خوانده وبه صفت ( حصینه ) صفات ( استوار ومحکم ) را به آن استعمال کرده است.

اهمیت بالاحصار در قرون متمادی:

کشور عزیز ما افغانستان که تاریخ بیش از 5000 هزار ساله دارد واز زمره پنجمین مهد یا گهواره تمدن بشری در زمان آریانا جایگاه خویش را در ردیف تمدن های بشری به خط زرین ثبت کرده است بدون شک در مسیر این تاریخ پرگوار خود فراز ونشیب های را مثل تهاجمات ولشکرکشی های بیگانه گان چون اسکندر "مقدونی"، چنگیز، اعراب، انگلیس ها، روس ها و… را متحمل گردیده وتوانسته که دو باره هویت وتمامیت ارضی خویش را حفظ نگهدارد.

چون افغانستان را از نظر موقعیت جغرافیایی اش قلب آسیاه خوانده اند، وهم از نظر جیوپولوتیک یعنی موقعیت سیاسی ونظامی اش تخت خیز برای کشور های منطقه محسوب می گردد، بنابه همین دلیل است که همیشه چه در گذشته وتاحال مورد تاخت وتاز قرار دارد.

قسمیکه در اکثر ولایات افغانستان دیده می شود اعمارات بلند ومستحکم وجود دارد که اسمش را گذاشته اند "بالاحصار" که مشهور ترین آنها عبارت اند از: بالاحصار کابل، بالاحصار هرات، بالاحصار غزنی، بالاحصار گردیز، بالاحصار مزار شریف و… می باشند واین که چرا این اعمرانات بنا گردیده وبه خاطر چه؟ باید گفت که بخاطر دفاع از حملات اجانب وبیگانه گان در هر وقت وزمان تأسیس می گردید وامروز هر کدام آنها جایگای خویش را به حیث یک آبده تاریخی تثبیت نموده است که بالاحصار کابل نیز از زمره این قلعه های نظامی واستراتیژیک به حساب میرود.

تاریخ اعمار بالاحصار کابل:

قرار اسناد دست داشته از مؤرخ وباستانشناس شهر کشور ما احمد علی " کهزاد " بالاحصار کابل یا به عبارت دیگر قلعه حصار همزمان با دیوار های کوه شیر دروازه اعمار گردیده است واین قلعه مرکز نظامی آن مردم یعنی یفتلی ها بوده است.زیرا که یفتلی ها مردمان شجاع وجنگجو بوده اند وبخاطری دست به همچو اعمرانات ساختمانی میزدند تا دشمن بالای ایشان حمله ور نشده وباعث شکست آنها نگردد. ونظر به گفته این مؤرخ معلوم می گردد که این قلعۀ نظامی یعنی بالاحصار کابل در قرن پنجم میلادی با بروی کار آمدن یفتلی ها در این کشور اعمار گردیده است.

مشخصات ساختمانی بالاحصار کابل:

بالاحصار کابل از لحاظ ساختمانی مشتمل است از:

کهندژ، ارک یا بالاحصار علیا، بالاحصار سفلی، باره خندق، چندین دروازه وشاه برج ها بوده، ومؤرخان مُغلی هند بعد از بابر گویند " کوه های که ارگ یا بالاحصار بر آن بنا یافته آنرا در زمان سابق ( شاه کابل ) می گفتند بالای آن عقابین بوده وشهر کابل قلعه گلین داشت وعلاوه بر آن ارگ بالاحصار قلعه جداگانه داشت که قلعه شهررا میرزا کامران پسر بابر از سر نو ترمیم کرده بود وچون جهانگیر به کابل آمد بناء  سابقه بالاحصار را ویران ساخته، علاوه بر این حصار بیرون کابل در عصر جهانگیر از کچ وآهک ساخته شده وقلعه ارگ خام بود در سال 1056 هجری به امر شاه جهان به کج وآهک پلستر گردید.در این وقت این شهر دارای دروازه های ذیل بود:

دروازه دهلی ( طرف شرق ) دروازه بارک ( بارک ها ) دروازه طاقینه دوزان، دروازه آهنین (طرف غرب) که در سابق این تعمیر دارای یک دروازه شرقی بود وبعضی مؤرخان گفته اند که اطراف این حصار توسط آب پوشانیده شده (اطراف آن خندق کنده شده بود) تا دشمن داخل حصار شده نتواند.بالاحصار کابل دارای اطاق های کنبدی بوده ومواد ساختمانی آن عبارت از چوب، سنگ، ریگ، گل، چونه وکاه می باشد.در فرجام به نتیجه میرسیم که بالاحصار کابل فعلاً به حیث یک آبده تاریخی ثبت وراجستر وزارت اطلاعات وفرهنگ ( ریاست آبدات تاریخی ) بوده وتاریخ اعمار آن مطعلق به دوره یفتلی ها قرن پنجم میلادی است. ومحقق محمد نادر رسولی رئیس مرکز باستانشناسی افغانستان نیز به تاریخ این بنا معتقد بوده ومی گوید " اگر تهداب ها وداخل بالاحصار مورد حفاری قرار گیرد ممکن در تاریخ اعمار آن تغییرات به وجود آید که بعد از تحقیقات باستانشناسی ما تاریخ دقیق آنرا می توانیم تعیین نمایم".  به امید تحقیقات هرچه بیشتر در امور باستانشناسی بالاحصار کابل در آینده

دیوار های کابل

در نزدیکی ظهور اسلام سلسلۀ کابل شاهان که یکی از بقایای کوشانی های کوچک بودند در شهر تاریخی کابل و مصافات زیبای آن حکمرانی می کردند.

یکی از شاهان این سلسله زنبیل شاه یا به لهجۀ عوام زنبورک شاه نام داشت که در بیداد گری و سفاکی کمتر از ضحاک نبود. این شاه خواست دیوار های محکم و متینی را دورا دور شهر آباد کند تا از هجوم دشمن در امان باشد و به فراغ خاطر کام از جهان گیرد. همان بود که جوانان و مردان شهر را به جبر و اکراه به این کار واداشت و کارفرمایان شدیدی برآنان گماشت تا هر چه زودتر کار دیوار پایان پذیرد و خاطرش آسوده گردد. هر کسی که در این راه از دستور شاه سر پیچی می کرد و یا اندک سُستی و تنبلی می کرد او را زنده لای دیوار می گذاشتند و اطرافش را با خاک و گل می انباشتند. به این ترتیب هزاران جوان قربانی هوس جور این سلطان ظالم و بی رحم شدند. امروز این دیوار عظیم و حصار مارپیچ که بالای کوه های شیردروازه و آسمایی چون اژده های گنجی خودنمایی می کند یادگار همان روزگار است.

 در این میان این کارگران، جوان رشید و بلند قامتی وجود داشت که با چهرۀ آفتاب زده از بام تا شام بدون اجر و مزدی کار می کرد و خم بر ابرو نمی آورد. نه از گرمی آفتاب شکایت داشت و نه از باد و باران می ترسید همه آرزویش این بود تا هر چه زودتر فراغ یابد و چشم خود را به دیدار نامزدش روشن کند.

زمان عروسی او نزدیک شد و خانوادۀ نامزدش برای او پیغام فرستادند تا بیآید و کار عروسی خود را سر و صورت بدهد. ولی چون جوان هرچه کوشید موفق به کسب اجازه نه شد و روز دیگر نامۀ از نامزد خود گرفت که نوشته بود من هرگز راضی نمی شوم با تو ازدواج کنم. از جبن و ترس تو همین بس که از ظالمان فرمان میبری و زهرۀ آن نداری که سر از آن باز زنی و عصیان کنی. نشاید که نام ترا مرد نهند.

پس از چندی دختر نقشه ای طرح کرد تا بر موجب آن همه مظلومان را از چنگال بی رحم آن خوانخوار خلاصی دهد. او روزی به کوه آمد و به کارگران پیوست و به کارفرما گفت که برادر من سخت مریض است و نمی تواند به نوبت خود بیآید. من آمده ام تا به جای او کار کنم. خلاصه با چنین بهانه به کار مشغول شد. آن دختر دلیر چون سایر کارگران خشت می داد و آب می آورد و سنگ می برد و آهی نمی کشید و چنان با علاقه و دلگرمی کار می کرد که همگان متحیر بودند. روزی دیگر طبل شاهی پنج نوبت نواخته شد و خبر دادند که شاه برای تماشا حصار می آید. کار فرمایان به تلاش افتادند و بالا و پایین میدویدند.

شاه قدم به قدم از جریان کار دیدن می کرد تا این که نزدیک دختر رسید و به دقت به سوی او نگاه کرد. دختر به چابکی چادر به رو کشیده دوباره به کارش مشغول گشت. شاه را از این حرکت خنده آمد و گفت : ای دختر تا اکنون با مردان کار می کردی و باکی نداشتی. حالا که مرا دیدی چرا رو گرفتی و چون آفتاب به حجاب اندر شدی؟ دختر پاسخ داد: آخر تو خود مرد هستی و اینان که دور و پیش من می بینی از زن کمتر اند. زیرا اگر آنها مرد می بودند این همه بیداد ترا به جان نمی خریدند و از ظالمی چون تو اطاعت نمی کردند. او این را بگفت و سنگ بزرگی را برداشت و به شدت آن را به جانب شاه پرتاب کرد. از قضا سنگ به سینۀ شاه اصابت کرد و او را نقش زمین ساخت. غریوی عظیمی از میان کارگران برخواست. آنها کار دیوار را رها کردند و به نشاط و سُرور پرداختند و برین دختر دلیر و شجاع آفرین گفتند. پس از ساعتی چون سیل خروشان سوی شهر سرازیر شدند و به یاد این آزادی جشن مفصلی گرفتند و چندین شب و چندین روز شادی کردند.

 

پوهاند دوکتور جاوید، افسانه های قدیم شهر کابل، 1343 هـ . ش.

:نخستين نمونه کاربرد رنگ و روغن

نخستين نمونه کاربرد رنگ و روغندر هنر نقاشی جهان توسط مردم افغانستان انجام شده است تا کنون گمان غالب بر اين بود که نقاشی رنگ و روغن از اختراعات اروپايی هاست که طی سده های 15 و16 ميلادی برای نخستين بار به کار رفته و با مرور زمان به حالت کنونی اش رسيده است. اما اکنون گفته می شود که با کشفيات تازه باستان شناسان ژاپنی، اروپايی و آمريکايی در غارهای دره باميان افغانستان بخشی از تاريخ نقاشی بازنويسی خواهد شد. اين دانشمندان در باميان به نمونه هايی از ديوار نگاره های رنگ و روغن برخورده اند که 1400 سال قدمت دارد. یوکو تانی گوجی، پژوهشگر و عضو مؤسسه ملی پژوهش سرمایه های فرهنگی جاپان در گفت که تصويرهای ديواری بودا در مرکز افغانستان که متعلق به حوالی سال ٦٥٠ میلادی است، نخستين نمونه کاربرد رنگ و روغن در هنر نقاشی جهان است. دره معروف بامیان شهرت خود را مدیون دو مجسمه غول پیکر بوداست که در سال 2001 به دست طالبان ویران شد. اما در غارهای اين دره آثار هنری ای زير گرد و غبار نهفته بود که اندک کسی از موجوديتشان آگاهی داشت. در اين ديوارنگاره ها هزاران تصوير بودا را می توان ديد که جامه شنگرفی به تن ، چهار زانو نشسته و گیسوانش با مهارت خاصی بافته شده است. روی ديوار غار های باميان بوزينه های رنگين قوزکرده کنار مردهايی که روبروی هم ايستاده اند، می دوند و برگ های نخل با ظرافت با موجودات افسانه ای در هم پيچيده اند. به گفته باستان شناسان، در اين نگاره ها تاثيرات هنر نقاشی چينی و هندی را به وضوح می توان مشاهده کرد. بنا به حدس آنها، اين نقاشی ها می تواند اثر هنر مندانی باشد که از طريق جاده ابريشم رفت و آمد می کرده اند. ترکيبات روغنی 19 اثر از 53 ديوارنگاره باميان را پژوهشگران موسسه حفاظت از آثار فرهنگی گتی مستقر در لس آنجلس آمريکا تشخيص داده اند. مصالحی که برای آفريدن ديوارنگاره ها به کار رفته است، رزین طبیعی، صمغ گیاهی، روغن خشک و چربی حیوانی به عنوان نگهدارنده رنگ ها بوده است. یوکو تانی گوچی می گوید :" روغن های متنوع با چنان تکنیک پیچیده ای در نقاشی ها به کار رفته است که من تصور می کردم در برابر نقاشی های قرن14 یا 15 ایتالیا ایستاده ام." پیدا شدن این دیوارنگاره ها، نظرات رایج در مورد منشا نقاشی رنگ و روغن را تغییر خواهد داد. بسیاری بر این باورند که خاستگاه استفاده از روغن در نقاشی، اروپاست که پیش از رنسانس شروع شده و در فاصله زمانی سال های 1400 تا 1600 میلادی به شکوفایی رسیده بود. خانم تانی گوچی می افزاید : " همکاران اروپایی من مبهوت شده بودند. چرا که همیشه این باور وجود داشته که شیوه نقاشی رنگ و روغن در اروپا خلق شده . برای آنها قابل باور نبود که چنین تکنیک پیشرفته ای در غارهای بودایی آسيای ميانه، فرسنگ ها دور از آبادانی استفاده شده باشد." زمريالی طرزی، باستان شناس و رئيس انجمن حفاظت از آثار باستانی افغانستان کشف ديوار نگاره های باميان را دليل ديگری بر غنای فرهنگی اين کشور می داند. او می گويد، اکنون بايد روشن کرد که آيا می توان اختراع نقاشی رنگ و روغن را تنها به باميان منسوب دانست يا نه. دره باميان افغانستان قبل از آغاز درگيری های خونين وطولانی میان گروه ها، ازمهم ترين اماکن گردشگری اين کشور بود. دو مجسمه  عظيم بودا که 1500 سال قدمت داشتند، هزاران نفر از گردشگران را به اين منطقه جذب می کرد. در ماه مارچ سال 2001 طالبان بدون اعتنا به اعتراض های جامعه جهانی هر دو مجسمه را با منفجر کردند. آنها مجسمه های بودا را که از يادگار های تاريخی بی نظير منطقه بود، نماد بت پرستی و شرک می دانستند.

: رشد صنایع افغانستان

پس از قرن 18 برای نخسین بار تکنالوجی پیشرفته غرب به کشور هند و همسایه افغانستان توسط انگلیسها سرمایه گذاری شد. رویمرفته دولت و مردم افغانستان باین تکنالوجی آشنا شده تقاضا به این شد تا در کشور از این تکنالوجی استفاده نمایند. رشد صنعت در زمان امیر شیر علی خان، امیر شیرعلی خان اولین پادشاه بود کوشید تا در کشور تجارت تولیدات کشاورزی و صنعت رشد یابد. در دوران همین شاه مطبعه لیتوگرافی، کارخانه توپ ریزی، تفنگ سازی و باروت سازی ساخته شد. تولید سالانه (ماشین خانه کابل) بر طبق احصائیه میر غلام محمد غبار مولف "افغانستان در مسیر تاریخ" یکصدو چهار توپ جلو پر و دنباله پر صحرا، توپ طاهری، توپ بزرگ استحکام قلعه، ماشیندار و 2500 تفنگ نوع هنری مارتین، تفنگ 303 بور، تفنگ بغل پر، تفنگ 12 تکه، تفنگ پنج تکه، جاغر دار، تفنگ دومیله شکاری، خنجر، کارد، چاقو، باروت، کارتوس، پتاقی، توپ و تفنگ فیوز برنجی و چوبی بود. هکذاتولیدات زراعتی بلند رفت و در عرصه سرمایه گذاری خصوصی و دولتی پا نهاده شد. رشد صنعت در زمان عبدالرحمن خان عبدالرحمن در 20 سال سلطنت خود اصلاحات دولتی رشد سرمایه داری، توسعه تجارت کوشیید. بیمارستان ابن سینا و نخستین آب آشامیدنی صحی بنا شد. تصدی‌های رسمی تجاری تشکیل شد. صادرات پوست قره قل، بادام، پسته، چوب و سنگهای معدنی به خارج کشور آغاز گردید. استخراج معادن با آلات و افزارهای ابتدایی آغاز شد. صنایع دستی و پیشه ورزی دوباره زنده شد. تقاضای بازارهای کشور این صنایع بویژه نساجی کرک، برک، بشرویه، قناویز، الچه، قالین، گلیم، پوستین و غیره توسعه یافت. تولیدات کارخانه حربی کابل و کارخانه چرم گری در رشته‌های فلزکاری و تولید افزارهای چرمی، سبب ارتقای ظرفیت‌های صنعت کاران و پیشه وران گردید. سکتور ساختمانی در این دوره گسترش یافت. اولین دسته موسیقی از هند داخل کشور شد. واردات تولیدات انگلیس آغاز شد. رشد صنعت در زمان حبیب اله خان  پادشاه ترقی پسند بود. در رشد معارف، تولیدات داخلی، تولیدات زراعتی، بناهای دولتی، رشد سرمایه داری، مساعی بخرچ داد. هکذا غلامی که حاصلات ننگین جامعه فیودالی بود از بین برده شد. موسیقی رشد یافت، مطابع جدید تیپوگرافی به کار انداخته شد. یک شرکت تولید موتر توسط درباریان ساخته شد. درهمین وقت کارخانه چرمگری در کابل به سرپرستی متخصص انگلیس تاسیس گردید. این کارخانه چرم بوت، موزه و سلیپر مورد نیاز برای اردوی افغانستان تهیه می‌نمود و هم در بازارهای کابل عرضه می‌کرد. در 1013 کارخانه پشمینه بافی کابل به قوای 500 اسپ بخار بنیاد گذاشته شد و در 1914به تولید آغاز کرد. این کارخانه در ابتدا سالانه برای 50000 سرباز تکه دریشی نظامی تولید می‌کرد و به بازار سرج عرضه می‌کرد. فابریکه برق آبی جبل السراج در 1907 زیر ساختمان قرار گرفت. برای نخستین بار در کارخانه حربی کابل باروت سفید یا باروت بیدود تولید شد. تمدید لین‌های تلفن کابل ـ ننگرهار و کابل ـ جبل السراج و... نیز در همین دوره صورت گرفت. در 1911 میلادی شفاخانه ملکی کابل تاسیس شد. اعمار و ترمیم جاده‌ها روی دست گرفته شد. شمار کارگران درین مقطه از 1500 به 5000 رسید. سیر صعودی افزایش کارگران در دورهٔ سلطنت امیر حبیب الله خان نشاندهندهٔ گسترش سرمایه گذاری در این دور است. رشد صنعت در زمان شاه امان اله خان قصر دارلامان شاه امان اله توسط جنبش شاهی مشروطه به سر اقتدار آمد. او خود یک شخص ریفورم طلب بود می‌خواست خیلی بسرعت کشور را به مدارج ترقی رساند. در قدمه اول ریفورمها و قوانین را تصویب نمود تا زمینه رشد را آسان سازد. در سال 1922 قانون تشویق صنایع تصویب شد و شاه از راه رفورم مالیات، رشد صنایع را تشویق کرد. همچنین برای تقویت تولید، قانون "تقاعد" وضع گردید. در این دوره مالکیت خصوصی تحکیم یافت. به علت لغو گمرکات متعدد داخلی، روند گسترش سرمایه داری تسریع شد. شرکتهای تجارتی تنویرات، موتر، ادویه، رفقای افغان، اتحاد افغان، قمر و ضیا جرمنی تاسیس گردیدند. دولت موسسات تجاری به نام شرکت امانیه و شرکت ثمر ساخت. ار آنجائیکه در افغانستان کالاهای خارجی مانع توسعه بیشتر صنایع داخلی می‌گردید، اقتصاد کشور به حالت بدوی باقی‌مانده بود. مملکت فاقد کارخانه‌های عمده، خط آهن و کتله‌های وسیع کارگری بود. لذا حکومت امانیه در صدد تولید کار خانه‌ها و خط آهن برآمد و در لویه جرگه 1307 هجری هجری شمسی اعلان نمود که دولت برای تهیه یک کارخانه ترمیم طیاره‌ها کارهایی را روی دست گرفته‌است و هم چنان یک کارخانه دیگر باروت سفید ساخته خواهد شد. در این دوره با دو شرکت آلمانی و فرانسوی قراردادهایی بسته شد که بر بنیاد آن قرار بود از جنوب به شمال افغانستان در مدت ده سال خط آهن احداث شود. تمدید لین تلگراف و تلیفون بین مرکز و ولایات کشور زیر دست گرفته شد. ستیشن‌های برق در پغمان، جلال آباد و کندهار زیر کار گرفته شدند. به کارخانه‌های چرم گری، باروت سازی، کارخانه‌های سمنت و تولید گوگرد انرژی برق داده شد؛ کارخانه‌های ترمیم موتر و پرزه سازی، صابون، عطریات، نختابی و پارچه بافی، نجاری و یخ سازی، پنبه و روغن کشی در کندهار، مزارشریف و هرات تاسیس شدند. همچنان در این دوره قرار بود تا کارخانه‌ها و سرمایه گذاری‌های ذیل روی دست گرفته شوند: قندسازی، نساجی نخی و جیم، دکمه سازی، حفظ میوه، مسکه و پنیر سازی، آبکشی و تیل خاک کشی، پوسته هوایی بین‌المللی کابل و مزار با اتحاد جماهیر شوروی، ایران و ترکیه در برنامه دولت قرار گرفت؛ بند آب غازی و بند سراج غزنی تکمیل شد و بستن بند آب چمکنی و تکمیل نهر رزاق روی دست گرفته شد؛ به منظور انعقاد قراردادهایی معادن لاجورد بدخشان، نفت هرات و ایجاد یک کارخانه ذوب آهن و توسعه معادن آهن، زغال سنگ، گوگرد، سرب، ابرک، تباشیر، مرمر و گِل سفید برنامه‌های روی دست گرفته شد و دوخت لباس از تکه‌های ساخت کشور برای کارمندان دولت اجباری گردید. سیستم نوین مسکوکات در دورهٔ امانی شکل گرفت و در اخیر این دوره پول کاغذی به وجود آمد. پایتخت توسط تلگراف با مراکز بزرگ بین‌ المللی وصل شد. در عرصهٔ صنایع، سیاست امان الله خان ادامهٔ سیاست گذشته بود. این سیاست مبنی بر تاسیس کارخانه‌های عصری با سرمایهٔ دولت بود. در دوره سلطنت شاه امان الله بخش خصوصی آماده گی‌های لازم برای سرمایه گذاری در عرصه صنایع را نداشت و از آنجائیکه کارخانه‌های دولت بدون بررسی مواد خام و سنجش درآمد و مصارف خریداری شده بودند، به صورت مطلوب و موثر مورد بهره برداری قرار نگرفتند و سبب رشد چشمگیر تولید نشدند. امان الله خان تلاش ورزید تا صنایع ملی را در برابر صنایع خارجی تقویت کند و به این منظور مستهلکین را وادار به مصرف امتعه داخلی می‌کرد و سعی می‌ورزید تا به این صورت صنایع داخلی را تقویت کند و مارکیت وارداتی افغانستان را به مارکیت صادراتی و متکی بخود مبدل سازد.

رشد صنعت در زمان نادر خان پس از سقوط شاه امان اله یک دوره تاراج بمیان آمد که دولت میان تهی شد. نادر خان بنا دوباره دولت افغانستان را از صفر آغاز نمود. در تقویه اردو، معارف و تولیدات وطنی خیلی کوشش نمود. درین دوره دولت به نسبت ضعف اقتصادی نتوانست صنایع کشور راه تقویه نماید. در سال 1309 یک شرکت سهامی بسرمایه ۵میلون افغانی ویک بانک را تحت نام بانک ملی تاسیس نمود. رشد صنعت در زمان ظاهر شاه عصر پیشرفت وترقی در افغانستان از زمان اعلحضرت محمد ظاهر شاه آغاز گردید. در کشور پلانهای انکشافی 5 ساله و 25 ساله طرح و تا2 مرحله کاملاً تطبیق گردید. درمرحله سوم مشکلات در بودجه وارد گردیده ومرحله چهارم نیز موفقانه به اکمال رسید. درنتیجه افغانستان صاحب شاهراه حلقوی 11سد برق 5200 موسسات صنایع کوچک و فابریکات گردید. وضع ترانسپورتی خصوصی و دولتی بهتر ومنظم گردید. از تاسیسات و فابریکه‌های مهم آنوقت فابریکه نساجی گلبهار، نساجی بگرامی، نساجی افغان، پشمینه بافی، نختابی کابل، بوت آهو، پشمنه بافی قندهار، کود وبرق مزارشریف، صابون سازی ،سیلوها، فابریکه  سمنت غوری، جبلسراج، و هرات،  بایسکل سازی پامیر، پلاستیک سازیها، دستگاه ساختمانی هلمند، افغانی، بنائی، سپین غر، راه میدان سازی، فابریکه پایه سازی، تصدی جنگلک، فابریکه حجاری بتون، فابریکه حجاری و نجاری، کابل فلز، خشکه شوئ‌ها، کامازها، افسوتر، فابریکه‌های کشمش پاکی، بانکها شرکتهای صادراتی بین‌المللی، بنادرتجارتی، سفارت خانه‌ها، وزارت خانه‌ها، تاسیسات وبناهای دولتی، فابریکه شکر بغلان، فابریکه جین وپرس مزارشریف، فابریکه روغن سازی سپین زر، استخراج زغال سنگ وسایر معادن، ایجاد مکاتب ولیسه‌ها، توزیع کوپون مواد اولیه به مامورین، توشیع قوانین، قوای مسلح مجهز، تشکیل احزاب سیاسی، کوپراتیفها و اتحادیه‌های صنفی، مطابع، میدانهای هوائی، محلات رهایشی، شرکت صادراتی قالین، قره قل وغیره می‌باشد. در آنزمان افغانستان از لحاظ تولیدات زراعتی متکی بخود بوده سالانه صادرات میوه جات خشک تازه پوست قالین و نباتات طبی را داشت. که توازن اقتصاد کشور را مستحکم حفظ نموده بود. در طول سلطنت محمد ظاهرشاه نرخ اسعار ثابت بوده از 34 افغانی هیچگاه بلند نرفته‌است. تشکیل سرای صرافی شهزاده مشکلات هزاران تاجرین و سایر افغانها را مرفوع ساخته‌است که الی امروز این مارکیت موجود است.

رشد صنعت در زمان داود خان داود خان شخص مقتدر وسیاست مدار افغانستان بود. او در طول حکومت محمد ظاهر شاه اردو افغانستان را مجهز به سلاح مدرن روسی نمود. محمد داود خان در زمان حکومت خود در توسعه اقتصاد و پروژه‌های عام المنفعه کمک زیاد نمود. وی طرح 25 ساله انکشافی را در عمران کشور روی دست گرفت، پروژه اعمار تلویزون افغانستان، سروی خط آهن از اسلام قلعه تورغندی قندهار غزنی الی کابل، طرح میدان هوای دشت قلعه لوگر، استخراج مس عینک، سد برقی، اسفلت سرک کابل گردیز وغیره را در پیش گرفت. دواود خان در 7 ثور سال 1357 توسط افسران کودتا چی کشته شد. تصویر امیر شیر علی خان با یارانش .

 آهو مارکوپولو از طلای ناب میراث باختریان

گنجینه طلای باختر

بخش بزرگ این گنج از کنار معبد 3000 ساله طلا تپه پیدا شد . گنجینه باختری یکی از بزرگترین گنج طلای جهان است که در دهه هشتاد میلادی در کشور کشف شد.

سنگ نوشته زبان باختری (بلخی)

دوران کنیشکا امپراتور مقتدر کوشانی

سده دوم میلادی

زبان بلخی یا زبان باختری ، زبانی منقرض شده از شاخه شمال شرقی که مردم بلخ یا تخارستان در دوره‌های کوشانیان و یفتلیان بدان سخن می‌گفتند. زبان و خط بلخی بر اساس الفبای یونانی بوده است.

سنگ نوشته زبان باختری (بلخی)

دوران کنیشکا امپراتور مقتدر کوشانی

سده دوم میلادی

زبان بلخی یا زبان باختری ، زبانی منقرض شده از شاخه شمال شرقی که مردم بلخ یا تخارستان در دوره‌های کوشانیان و یفتلیان بدان سخن می‌گفتند. زبان و خط بلخی بر اساس الفبای یونانی بوده است.

این اثر گرانبها از سرخ‌کوتل در ولایت بغلان بدست و فعلن در موزیم ملی کشور در کابل نگهداری میشود.

آنچه باید افغان ها از آن بترسند؛ ترس از «دانستن» است

محمد عالم افتخار

وقتی صبحگاهان ضمن گردش و گذری از یک جاده یا پارک؛ به مناظری از این دست روبرو میشویم؛ بسته به اینکه خود ما کی باشیم؛ چه جهانبینی داشته باشیم و شناخت و اطلاعات مان از جهان بشری و کتله های آن به کدام حدود و کوایف باشد و از روحیات و باور ها و گرفتاری های بشری؛ چه اندازه انتباه گرفته و نسبت به آنها تفاهم و احساس و تفکر نموده بتوانیم؛ ممکن است یکی از چندین مورد نسبتاً اساسی آتی برای مان پیش آید:

نخست : فرد یا خانواده و خاندانی که شباهنگام اینجا؛ بیرون و دور از معابد معلوم و معین مراسم و مناسک اینگونه پیچیده انجام داده بر درختی معمولی اینهمه بند و علم و نماد و نشانهء رنگارنگ تنیده و افراشته و در پای آن اینهمه شمع و نذر و عطر و عود ...نثار کرده؛ چه نیاز ها و مقاصد و مراد ها و فکرهایی داشته است؟

دوم : شاید این؛ بقایای سلسله عملیات و نمایشات جادویی برای روانگردانی و شفایابی بیمار یا بیماران صعب العلاج است.

سوم : شاید این مراسم و مناسکی ناشناخته و غیر معمول از دید ما برای وصلت و به هم رسیدن دلداده گانی میباشد.

چهارم : شاید پیامد یک شادی بزرگ از رهگذر بازیافتن عزیزی گمشده، گنجی گرانبها و یا مراد دیگر چون نایل شدن به فرزند است.

پنجم : شاید طی این مراسم و مرایا خصم و حریفی کلان و سخت سر؛ جادو گردیده و رد بلاهای متصوره از جانب او مدنظر میباشد.

ششم : شاید اینجا نیاشات و تضرعاتی برای بگوان و خدایی قهار و مستاصل کننده به عمل آمده و هدف؛ بر سر رحم آوردن اوست!

با اینهمه چرا این درخت عادی و مشخص؛ چرا این گوشهء راه عام؛ باز چرا دل شب و باز چرا...و باز چرا ... و باز چرا...؟؟؟

راستی ؛ وقتی قرار است؛ مسایل روحی – عقیدتی ی اینجا و هر جا و هرکجا با ابزار ها و مکانیزم های عقلانی و منطقی؛ به سنجش در آید؛ همچو شاید ها و باید ها و چون ها و چرا ها در کلیه موارد نباید؛ مطرح گردد؟

پاسخ نمیتواند منفی باشد ولی عدهء زیاد - نه نه ؛‌اغلب - اکثریت مطلق!- دوست دارند تنها در مورد دیگران عقلانی باشند و داوری و دادگری نمایند؛ ولی در طرف خودشان و سنخ (همانند) شان «کلوخ دیوار است» ؛ نه تنها کلوخ دیوار است؛ بلکه ورود ممنوع است و حرف و سخن و تحلیل و ارزیابی و مقایسه و تعمیم و استنتاج و داوری و دادگری تحریم شده و غیر قابل تأمل و برداشت و گذشت میباشد!

بنده فقط با طمانیت خاطر تام عرض میکنم که کس یا کسانی که این بند و بساط و مراتب و مراسم و مرایای بالا را به راه انداخته اند؛ در بسا چیز ها با من و شما -هرکی و هرجایی که استیم- سنخیت دارند.

او و یا آنان کاملاً و مطلقاً مانند من و شما و عین من و شما میبودند؛ فقط مشروط بر اینکه از فردای تولد - در عین محیط رشد و رسش و خانواده و دایرهء عقیدتی و فرهنگی ی ما قرار میگرفتند؛ اصلاً وابداً مهم نبود که از کدام پدر و مادر و مذهب و قبیله و ملیتی نطفه بسته بودند و به دنیا آمده بودند.

برعکس من و شما؛ هم عین او یا همانها می بودیم فقط مشروط بر اینکه از فردای تولد درعین محیط رشد و رسش و خانواده و دایرهء عقیدتی و فرهنگی ی او یا آنها قرار داده میشدیم؛ اصلاً وابداً هم مهم نبود که از کدام پدر و مادر و مذهب و ملیتی نطفه بسته بودیم و به دنیا آمده بودیم!

هر باور و فلسفه و سفسطه ای که با این حقیقت مسجل ساینتفیک؛ مشکل دارد؛ مطمین ترین راه حل آن؛تجربه میباشد.

بیائید با توافق و تفاهم هرچه گسترده تر جهانی؛ ده ، صد، هزار کودک نوزاد را از فردای تولد همزمان؛ تغییر محیط رشد و رسش و پرورش بدهیم؛ نتایجی که در ده سال آتی بروز میگردد؛ مارا به کدام چیزها میرساند؟

آیا به اصالت نطفه ای و خونی و محیط درون رحمی و جوهریت مذهبی و قبیلوی و ملیتی آبایی – اجدادی یا اصالت و تعیین کننده گی ی محیط تلقیتی و تقلیدی و آموزشی و پرورشی!؟

ناگفته نماند که این مورد نزد علم (ساینس) امروز و محیط های آکادمیک غرب و شرق معلوم و مسجل است؛ ولی مشکل این میباشد که همه آنچه علماً حل شده و اثبات شده است؛ با منافع و استراتیژی ها و غایه های قدرت های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و مذهبی و فرهنگی مسلط بر جهان یا بر این و آن بخش جهان و بر این و آن کشورانطباق ندارد و چه بسا شدیداً با این منافع و استراتیژی ها و غایه ها در ضدیت واقع میباشد.

لذا آنچه در دنیای امروز تعیین کننده است؛ علم و ساینس و جهانشناسی و بشر شناسی ی ساینتفیک یا حقیقت و حقانیت نیست بلکه منافع و استراتیژی ها و غایه های قلدورانه و بالنتیجه سفسطه و جهل و جهل مرکب میباشد.

حقیقت کبیر این است :

پهنا و ابعاد «تولید علم» و ساینس و فن (تکنالوژي) که در قرن بیستم میلادی نصیب نوع بشر گردیده با مجموع کشفیات و یافته ها و شناخته های آدمیزاد در گذشته یعنی از روزگاران شکستن و استعمال «سنگ» و کشف و مهار «آتش» به اینطرف؛ به مراتب بیشتر است.

این حد و مقدار عظیم «تولید علم» با تکنولوژی های مربوط؛ قطعاً کفایت میکند که تمامی افراد روی زمین خاصتاً جوانان و نسل های بالنده؛ به «جهانشناسی ی ساینتفیک» مجهز گردند و از غل و زنجیر جهل و نادانی و سفسطه و اوهام و احلام رهایی یابند و بالنتیجه از حیوان بارکش و برده و بندهء کسانی از نوع خویش بودن آزاد شوند.

اما دو واقعیت سرسخت و یک توهم (فوبیا)ی ریشه دار مانع نیل توده های بشری به این مدارج و مقامات است:

  1 - اینکه علی الرغم تفاوت های ظاهری و آرایش های سطحی و فریبنده  در ساختار های قدرت سیاسی و شیوه های اِعمال سلطه بر مردمان تغییری اساسی حادث نگردیده و حتی حاکمیت های به اصطلاح مدرن دنیای امروز بیش از پیش بر شیوه های قرون وسطایی و ماقبل قرون وسطایی اِعمال سلطه متوسل شده اند. به تکنیک ها و ترفند های استعمار کهن و نوین منجمله پروسه های «بازی شیطانی» دقت نمائید!

   2 – اینکه قدرت های حاکمه در طول تاریخ بشرـ به شمول قرن 20 و 21 اخصاً و سایر افراد مؤثر ذینفع در نادان و حیوان نگهداشتن مردمان عموماً؛ با انگیزه های غریزی و مهارت های عقلانی؛ پیوسته «تولید جهل» و سفسطه و طامات و خرافات نموده اند که حدود و مقادیر آنها ده ها هزاران برابر «تولیدعلم» و ساینس میباشد .

بدتر و نامیمون تر اینکه؛ همه یا اغلب  جهل و سفسطه و طامات و خرافات تولید شده و انبار گشته طی قرون؛ با شیر مادر و تغذیهء رشدی در فواصل 0 تا 6 – 10 ساله گی ی عامهء فرزندان بشری به آنان «خورانیده» میشود و جزء وجود و بخصوص بخش جدایی ناپذیر روح و روان ایشان میگردد.

اما علوم و دانش های بشری را جز به ندرت و به مقادیر کم  و ناقص و ناتوان درین برههء اساسی زنده گانی و رشد و رسش فرزندان بشری؛ راه نیست و این حالت؛ یادگیری علوم و دانستنی های نو و نجات بخش و انسانساز را برای مراحل بعد نیز به اشکالات عدیدهء روحی – روانی مواجه میگرداند. ( البته این ملاحظه صرف نظر از محکومیت به بیسوادی و محرومیت از تعلیم و تحصیل و تسهیلات مدنی مکمِل است!(

ولی فوبیای «ترس از علم» و ترس از «دانستن»؛ بدتر و فاجعه انگیز تر از همه میباشد.

درست است که این فوبیا خود؛ محصول بدآموزی و بد بارآمده گی ی فرزندان آدمی در کودکی و در ناتوانی و بی اراده گی و بیچاره گی طبیعی ی آنان است. ولی واقعیت بالذات و تبعات منحصر به خویشتن را داراست.

بر مبنای این فوبیا؛ افراد روحاً معذب میباشند که با آموختن علوم و کسب اطلاعات زیاد؛ چیز های زیادی را ممکن است از دست بدهند به ویژه که دیده بروند اطلاعات جدید با اندرونی های ذهن و روان شان که نمیدانند و نمی توانند هم بدانند که ازکجا شده است؛ کم یا بیش تفاوت و تضاد  دارد.

این نیروی مقاومتی که در بسیاری ها به راستی غول آسا میباشد؛ به ساده گی تشریح و تصریح شده نمیتواند و نیازمند تحلیلات روانشناسانهء دامنه داری است.

اما گونه های تبارز و عملکرد آن؛ فقط در ترسیدن متعارف از علم و دانستن؛ ختم نمیگردد؛ بی میلی و بی انگیزه و کم انگیزه بودن در برابر یادگیری دانش ها و اطلاعات سخت گرانبها و گران به دست آمدهء نوع مان که اصلاً بایستی بسیار شور انگیز و لذت بخش و غرور آفرین هم باشد؛ از تبعات و تبارزات مزمن و دامنه دار همین فوبیا و فاکتور های ایجادگر این فوبیاست.                                                                                                                                                                                                     علاوه بر این ساده گیری ماتریال های آموختنی؛ سطحی و سرسری گذشتن از کنار آنها، خود فریبی های دیگر نظیر بازی با جزء ها و مقولات و احکام و ادای بیش فهمی و جامع الکمالاتی برای خود و برای دیگران در آوردن هم میتواند ادامه همین بیماری و ناهنجاری ی روحی – روانی باشد.

البته پذیرفتنی است که یاد گیری و آموختن و خود آموزی «کار» است؛ انرژی و انگیزه و ماحول و ابزار ها و امکانات و مشوق ها و مهارت ها و ورزیده گی ها و همه آنچه را که کار یدی یا دماغی ضرورت دارد؛ ایجاب میکند.

ولی بخصوص کسانی را مد نظر گیرید که داعیه های رفتن به آسمانها؛ سازماندهی و رهبری جنبش ها و انقلاب ها و سازنده گی های متنوع اجتماعی را هم دارند؛ ولی در آموختن و عمیق آموختن و خویشتن و همگنان خویش را به سطوح تخصص های مربوط و اطلاعات و ورزیده گی های ملزوم رسانیدن تقریباً هیچ نمیکنند یا نمیخواهند و یا نمیتوانند مصدر امری و ثمری شوند. بیشترین مدعیان سیاست و کیاست چپ و راست در افغانستان ما از این قماش اند.

تکرار مکررات تهوع آور برنامه ها و بیانیه ها و شعار ها و تحلیل ها و تفسیرها و به اصطلاح سازماندهی ها و خط کشی های کودکانه میان خودی ها و بیگانه ها، از کاه ؛ کوه ساختن و از شکسته ها و افتاده ها پهلوان و قهرمان درست کردن (یعنی با علم نمودن الگو ها و سرمشق های ناتوان و نامؤثر؛ هدف و مقصد و مدعا را خوار داشتن) و جز اینها طی 20- 30 سال اخیر به اصطلاح کمال و جمال هرکاره های مان در دولت و جوامع مدنی و مقامات پیشوایی و رهبری لاهوتی و ناسوتی بوده است. از تبارزات مقتضاحانه تر بیماری باید گذشت که سخت حوصله سوز و جانگداز است!

در همین حال کشور ما پس از یک دورهء شوم به قهقرا کشانیده شدن خونین و پر تلفات و پر فاجعهء ماقبل قرون وسطایی («شر و فساد» زده گی و «طالبان» زده گی که به قول رسای حنا ربانی وزیر خارجه پاکستان «فرانکشتاین» بود و هست)؛ دوران اسیر و محصور بودن مستقیم در چنگال جهانخوران امپریالیستی (حدوداً 50 دولت و ارتش بیگانه) را طی میکند و تا هنوز هیچ نیرو و سازمان و متفکر چپی و راستی و عتیقه و معاصر نمای مان در برابر این بغرنجترین و پر چالشترین اوضاع ممکن برای یک کشور و ملت در قرن 20 و21 حتی به لحاظ نظری و اندیشه ای حایز یک شبه الترناتیف و شبه «نقشهء راه خروج» نشده است و نتوانسته است بشود.

در همین حال؛ بانگی در خور اعتنا از جوانی در این سرزمین بلند شده است که به دلیل چند صباح سخنگوی حامد کرزی رئیس جمهور نامنهاد دورهء اشغال بودن؛ طبعاً اطلاعات و دانستنی های معینی دارد و به دلیل همین اطلاعات و دانستنی های معین در صدر سیاست و سیاست بازی؛ بانگش پر نیرو و سخنش با وزن و نگرانی اش؛ سزاوار جدی گرفت  .                  درست نیست که من اینجا خاطر نشان نمایم که جز به حساب روی جوانان و کتله جوانان عملاً موجود در افغانستان کنونی؛ به سایر حرف ها و حدیث های جناب وحید عمر؛ مکث و سخنی ندارم و نمی توانم داشته باشم.  در همین راستای مشخص؛ عمده ترین حرف جناب وحید عمر این است که طی دوران ده سال اخیر؛ افغانستان صاحب کمیت بزرگی از جوانان تحصیلکرده و جهاندیده و صاحب تخصص گردیده است.

البته جناب وحید عمر این حقیقت امیدآفرین را جایی مطرح نمیکنند که دوره ای چون ساختمان و بازسازی افغانستان پیش روی باشد؛ ایشان این فاکت را درست در قبال احتمال شدید ایجاد خلای قدرت سیاسی در آیندهء نزدیک افغانستان و خطر پرساخته شدن این خلا توسط طالبان و نیرو های نیابتی بیحد مرتجع پاکستان و همسویان و همخویانشان؛ به میان کشیده اند؛ لذا حاصل این میشود که این کتله بزرگ جوانان دنیا دیده و تحصیلکرده و تماس یافته با عصر و زمان؛ بایست مصدر امر تاریخی شوند یعنی اینکه به نیروی سیاسی و رزمی ای مبدل گردند که سرنوشت کشور را حسب مقتضیات و امکانات عصر حاضر رقم زنند و نگذارند که هیولای فرانگشتاینی (یا موجودات فراهم شده ازمحتویات قبور مرده گان قرن 6 و 7 عیسایی) مجدداً بر این سرزمین نفرین شده استیلا یابند و از آن گورستان همگون همسالان و همعصران خود درست نمایند.

بنده شدیداً آرزو دارم که بیانیه و اظهاریهء جناب وحید عمر؛ بیشتر از پوچاق خربوزه که نزد خر می افتد؛ جایگاه و پایگاه و ارزش و اثرمندی پیدا نماید و درست به خاطر تحقق چنین مأمولی؛ تأکید میدارم که در هرحال ما نخست باید آدم باشیم و به مقتضای آدم بودن تمامی و یا لااقل آن حصه از دستاورد ها و کشفیات و دانسته های بشری را «ازخود» نمائیم که برای اینهمه آرمانها و احتیاجات و درمانده گی ها یگانه ثروت و غنیمت مورد نیاز مان میباشد.            بنده با اینکه درین راستا نوشته ها و تإلیفات قابل ملاحظه دارم؛ اما در مقدمهء یک چنین بحث و اندیشیدن و رستاخیز بزرگ؛ نیکو دیدم نگارش و تألیف خیلی فشرده و ساده و فهمای یک همفرهنگ ارجمند را پیشکش جوانان مورد نظر و همه آنان که خویشتن را بخشی از این پویه و پویش میشمارند؛ نمایم که از بخت سعد؛ اجازهء مشروط انتشار آن در موارد مشابه حاصل است؛ ولی باید متذکر شوم که این سطح دانش ها و اطلاعات بیشتر اکادمیک است و تنها جوانان باسواد و صاحب فکر و مایه های علمی بائیست آنها را مورد استفاده و غور و بحث و فحص قرار دهند. این مباحث و مراتب را نه ممکن و نه مفید است که میان توده های عوام محروم از سواد عادی و مقدمات حداقل تصورات علمی ببریم:

جوانان وطن !

دانش و «جهانشناسی ساینتفیک» یگانه جهانشناسی درست و کار ساز و اعجازگر بشری را دریابید!

جز دانش و «دانستن» ساینتفیک و راه جویی از طریق آن؛ افغانها و آدمیان همسرنوشت با آنان هیچ چیزی برای تحرک و مانور پیروزمندانه در دنیای امروزی و فردایی ندارند!

جز این؛ حتی ما و دیگران؛ آدم و بشر شمرده نخواهیم شد!

لذا من از بوزینه و گوسفند و گاو و گراز ... چیزی نمیخواهم و بر آنان سخن و پیامی ندارم؛ چونکه نمیتوانم داشته باشم!

"گنجینه باختر" سند بی نظیر از پیشینه تمدن در افغانستان

هر افغان با وجدان و منصف با دیدن آثار باستانی از تندیسهای بودا در بامیان گرفته تا شهرهای زیر خاک رفته ی چون " آی خانم" و "طلا تپه" و تپه فلول" و شهر "غلغله" که در عصر کوشانیها، در نهایت زیبایی و پر آوازه بوده و...نیز دیدن جای جای افغانستان - که مملو آثار حک شده از دورانهای دور بوده، با خود قصه ها و غصه های تاریخ را بیان می کند،- متوجه می شود، کشورش که امروزه در زمره عقب مانده ترین کشورهای جهان هست روزگاری بر قله های بالندگی و تمدن قرار داشته است. دو هزار سال قبل، افغانستان " ام البلاد" به معنی واقعی در چشم جهانیان بوده، و آن روزگار شهرهایش سالن تئاتر و میدان ورزشی و قصرها و شهرهای مجلل و مردم فرهیخته داشته است

چند روز قبل فیلمی مستند و الحق دیدنی راجع به تاریخ آثار باستانی افغانستان به نام "افغانستان و راز طلا" را تماشا کردم، فیلمی که افغانها باید آن را ببینند، اول احساس کردم شاید قسمتهای از این مستند راجع به آثار باستانی افغانستان حاوی مطالب غلو و مبالغه آمیز و شگردهای تبلیغی باشد ولی چند روز بعد ناگهان رسانه ها از برگذاری نمایشگاهی در لندن خبر دادند که با حضور کرزی و مقامات انگلیس این نمایشگاه افتتاح شده و در این نمایشگاه، همان آثار باستانی مکشوف به نمایش گذاشته می شد و کسانی که "تکیت" بازدید از این نمایشگاه را پیشاپیش تهیه نمودند به یکصد هزار نفر بالغ می گردید. آنچه که راجع به این آثار باستانی و طرز معما گونه کشف و نگهداری اش، به عنوان یک افغان، می توان بیان کرد این است که این آثار باستانی همان مقدار که درهر افغان، احساس شخصیت و هویت را نسبت به افغانی بودن احیا می کند، به همان میزان، حسرت و درد و رنج عقب ماندگی و بی سرنوشتی و افسوس از گذشته افول نموده و تمدن در کسوف رفته میهن را  مشتعل ساخته و فریاد دریغ خوردن از آن همه اعتلای تاریخی تا این همه به قهقرا رفتن امروزی وطن را در آدمی بر می انگیزاند.

هر افغان با وجدان و منصف با دیدن آثار باستانی از تندیسهای بودا در بامیان گرفته تا شهرهای زیر خاک رفته ی چون " آی خانم"، "طلاتپه"، "تپه فلول" و شهر "غلغله" که در عصر کوشانیها، در نهایت زیبایی و پر آوازه بوده و...نیز دیدن جای جای افغانستان - که مملو آثار حک شده از دورانهای دور بوده، با خود قصه ها و غصه های تاریخ را بیان می کند،-  توجه می شود، کشورش که امروزه در زمره عقب مانده ترین کشورهای جهان هست روزگاری بر قله بالندگی و تمدن قرار داشته است.

با کشف شهر زیر خاک فرو رفته ی دو هزار و اندی ساله ی « آی خانم» در افغانستان، یکی از حلقه های مهم مفقوده تاریخ بشر پیدا شد. در اعماق کوهستانهای افغانستان، یکی از با ارزشترین گوهرهای شناخته شده برای بشر، یعنی طلای حکومت باختری افغانستان پس از دو هزار سال معما بودن، با سعی و تلاش باستان شناسان کشف شد. قدمت این آثار تاریخی، به دو هزار سال قبل یعنی پادشاهی باختر برمی‌گردد که توسط اسکندر مقدونی در سال 327 پیش از میلاد فتح شد. کشف این آثار باستانی با خودش معماهای زیادی را حل کرد و برای باستان شناسان نشان داد که افغانستان با داشتن قدامت و پیشینه تاریخی و فرهنگی بسیار غنی، می تواند یکی از بهشت های باستان شناسی قرار گرفته و می تواند نگاه جهانیان را به افغانستان عوض کند و سندی گویا هست بر اینکه افغانستان را نباید فقط در این چند دهه اخیر نگریست بلکه این کشور را در قدمت تمدنی چند هزاره ساله اش باید جستجو کرد و افغانها از بی مهری روزگار از اسپ عزت به زمین افتاده است نه از اصالت تاریخی چند هزار ساله شان افغانستان گرچند هویت و پیشینه تمدنی اش در زمانهای جهاد و طالبان، توسط پاکستان و عربستان، به شدت تمام آسیب دید، و موزه غنی کابل و تندیسهای بی مثال بودا در بامیان گرچند توسط ماموران " آی اس آی" پاکستانی منهدم شدند، اما با درایت و هوشمندی شخصی چون "دکتر نجیب" دفینه های ارزشمندی دیگری چون « طلای باختری» از دستبرد و انهدام جان سالم بدر برد. کشف آثاری چون "گنجینه های باختری" نشان داد که افغانستان، چنان ریشه های تمدنی قوی دارد که به این زودی نمی توان پیشینه اش را به فراموش سپرد و زایل شده پنداشت

هسته مرکزی طالبان یعنی "آی اس آی" با نابودی تندیسهای بودا در بامیان و موزه غنی کابل می پنداشتند از افغانستان هویت زدایی توانسته اند، نمی دانستند که  دراین میان یک افغان با غیرتی به نام "دکتر نجیب" هنوز قسمت های مهمی از هویت میهن اش را با زیرکی و فطانت توانسته از چنگ آنان نجات دهد. کسی نمی توانست تصور کند، "داکتر نجیب" عنصری که چندان کارنامه اش نجابت را نشان نمی داد، در مقابل با سلطه ی دست پروردگان پاکستان و.. این نجابت را داشت که وطنش را به فروش نگذارد. او گنجینه  های ارزشمندی را در نقطه ی مخفی کرد که هیچکس از راز و رمزش مطلع نبود. او توانسته بود، گاو صندوقی بسیار ارزشمند باستانی حاوی بیش از بیست هزار قطعه طلا یا « طلای باختری» را که حاوی تاریخ باستان افغانستان و قبل و بعد از دوره کوشانی ها را بیان میکند، با هفت قفل مقفل نموده و در سه طبقه زیر زمین با تدابیر شدید امنیتی محافظت نماید و کلید هر قفلی را به کسی دهد که هیچیک بدون دیگری نتواند بر این گنجینه مسلط شود. ای کاش ذره ی از عرق وطن دوستی و مسئولیت پذیری "نجیب" را بقیه کسانی که بعد از او آمد و به نام رهبران جهادی و طالب طبل انا الحق و جهاد کوبیدند، می داشتند

متاسفانه با دیدن قدمت تمدن چند هزار ساله و اینکه دو هزار سال قبل افغانستان " ام البلاد" به معنی واقعی در چشم جهانیان بوده، و آن روزگار شهرهایش سالن تئاتر و میدان ورزشی و قصرها و شهرهای مجلل و مردم فرهیخته داشته، انسان نمی تواند این سوال را فراموش کند:« این کشور چرا در قرن بیست و بیست و یک، مرکز مواد مخدر و طالبان پروری شده و همه میوه هایش خام و فرزندان و منابع انسانی اش، متعصب و متحجر رشد و نمو می کند؟» جز اینکه اقرار نماییم ما نفرین شدگان مام میهن بوده و هرچه دیگر کشورها بیشتر به شکوفای و پیشرفت و انکشاف می رسند، کشور ما بیشتر به سمت قهقرا و فرو رفتن در سیاه چال تاریکی و تعصب، سیر سقوطی دارد. آوخ و درد، که ما مردم نفرین شده گان، هم دین و هم دنیا و هم تاریخ خویش را که میراثت مشترک نیاکان ماست، بر سر هم خرد و خمیر نموده و به ثمر بخش وسوسه های حزبی و قومی فروخته و دود نماییم

اخیرا نمایشگاهی به نام "افغانستان؛ چهار راه دنیای کهن" در موزه بریتانیا در لندن از سوی رئیس جمهوری افغانستان حامد کرزی و وزیر خارجه بریتانیا افتتاح شد. مصادف با این قضیه مستندی از پیشینه تاریخی به نام "افغانستان و راز طلا" بر روی ماهواره ها به نمایش در آمد. در مستند فوق و در نمایشگاه مزبور، قطعات پر ارزش مربوط به 2000 سال قبل از میلاد مسیح به همه معرفی می شود. این آثار از چهار محل در افغانستان کنونی به دست آمده و از مهمترین کشفیات باستان شناسی در آسیایی میانه خوانده شده است. این آثار به نظر باستان شناسان، رشته وسیعی از نظریات، سنن و ارتباطات فرا فرهنگی را نشان می دهد که در افغانستان موجود بوده است. برای حفاظت از این آثار گرانبها درجریان جنگ های داخلی، مسئولان افغان آنها را در زیر زمینی در کاخ ریاست جمهوری افغانستان و یا در زیرزمینی  کابل بانک  مرکزی،  پنهان کرده بودند. خوشبختانه امروز، این آثار به اکناف جهان سفر می کنند تا یاد آور تاریخ غنی افغانستان باشند

این آثار در مجموع به چهار دسته براساس محلی که از آن به دست آمده اند، دسته بندی شده اند

 یک آثار "طلا تپه" :در سال 1978 در شامگاهی تجاوز شوروی به افغانستان، "ویکتور ساریانیدی "باستان شناس روس چندین گور را کشف کرد که در یک محل بسیار قدیمی کنده شده بود. یک تاج طلایی نفیس که قابلیت جدا شدن به قطعات کوچک تر را داشت و برای انتقال می توانست به آسانی در جعبه های کوچک جا داده شود، این اثر بیانگر این بود که گورستان مربوط به یک خانواده ثروتمند چادرنشین احتمالا" فرمانروایان کوشانی بوده است

این آثار شامل بیشتر از 20 هزار قطعه جواهر است که در شکل های کوپیدها یا خدایان عشق، ماهی ها و جانوران افسانه یی ماهرانه طراحی و با سنگ های نیمه قیمتی گوهر نشانی شده اند

طراحی و هنر به کار گرفته شده درین آثار نمونه هایی روشن از یک هنرکهن بومی شگوفا را نشان می دهد که از یونان باستان، آسیای میانه و ایران تاثیر پذیرفته است

 دوم آثار "تپۀ فلول" :گنجینه های کشف شده در تپه فلول از جمله قدیمی ترین یافته های باستان شناسی در افغانستان است و تاریخ آن به 2 هزار و 200 قبل از میلاد بر می گردد. کشاورزان افغان این گنجینه های طلا و نقره را در سال1966 میلادی در نزدیکی یک تپه در روستای فلول در شمال شرق افغانستان یافتند

کاسه های کشف شده در این محل اصلا توسط صنعتکاران محلی ساخته شده بودند که شاید طلای آن از منابع نزدیک به دریای آمو به دست آمده بود. نقش و نگار و تزیینات بخشی از این آثار از اشیایی الهام گرفته شده که احتمالا از دوردست ها از طریق راه های قدیمی تجارت به افغانستان آورده شد بودند. این آثار نشان حضور یک تمدن غنی عصر برنز را در منطقه نشان می دهد                       

سوم آثار "آی خانم" :آثار به دست آمده از آی خانم داستان فتوحات یونانیها در افغانستان را شرح می دهد. باستان شناسان سالها در جستجوی یافتن نشانه هایی از حضور یونانیها در افغانستان بودند، اما بالاخره این ظاهر شاه پادشاه فقید افغانستان بود که در سال 1964 و درجریان شکار، یک اثر یونانی را که از زیر زمین بیرون برآمده بود، تشخیص داد

شهرک آی خانم در ولایت شمالی جوزجان واقع است، در قدیم و در سالهایی که این آثار به آن بر می گردد، این شهرک در واقعا انتهای امپراطوری یونانی بود که از سوی یکی از ژنرال های اسکندر مقدونی ساخته شده بود

ترکیب هنر و سنت های یونانی – محلی، در مجسمه های تراشیده شده مربوط به این زمان به وضوح دیده می شود. یکی از مجسمه ها یک جوان ورزشکاری را نشان می دهد که تازه از ورزشگاه بیرون شده و عبای دراز خود را براساس رسوم یونانی به روی بازوی خود آویخته است، اما موهایش به روی شانه هایش ریخته که یک شیوه متداول در شرق آن زمان بود. این مکان به نام محلی اش آی خانم (ماه خانم) مشهور است که گفته می شود نام یک شاه بانوی ازبک بوده است و براساس برخی از یافته های تاریخی در نزدیکی های این محل زندگی می کرده است

 چهارم آثار "بگرام" :در اوایل قرن اول میلادی، شمال شرق افغانستان شامل شاهراه ابریشم شد. شاهراه ابریشم شبکه ای از راه های تجاری بود که از چین گرفته تا آسیایی میانه و دریایی مدیترانه گسترش می یافت. یک کشف بی نظیر توسط باستان شناسان فرانسوی در سال های1937 و 1939 در شهرک بگرام در شمال کابل نشان می دهد که چگونه رد پای فرهنگ ها، باورها و هنرهای دوران مختلف در مسیر این راه تاریخی حک شده اند

در دو انبار بسته در درون کاخ تاریخی بگرام، باستان شناسان جامهای رومی، مبلمان/ فرنیچر هندی ساخته شده از عاج و آثار تزیینی چینی یافتند. در یکی از اتاق ها، سه زن حک شده در عاج پیدا شد که نمایانگر الهه دریا در هندوئیزم می باشد، الهه گنگا بر روی مکارا یک که یک موجود افسانه ای است ایستاد است که یک قسمت آن فیل، یک قسمت آن تمساح و قسمت دیگر آن ماهی می باشد و یک لباس هندی بر تن دارد. این کندنکاری ها در اصل پایه های میز بوده اند و نشانگر یک جامعه جا افتاده که دارای وسایل تجملی بوده و در سایه کوه های هندو کش به شگوفایی رسیده بود 

نمایشگاه ها :این آثار که به "گنجینه باختر" نیز موسوم است، تا کنون در کشورهای مختلف از جمله، ایالات متحده آمریکا، آلمان، هلند و فرانسه به نمایش گذاشته شده است و به گفته مسئولان موزه کابل با استقبال زیاد در همه این کشورها مواجه شده است.

باختر، بزرگترین گنجینه جهان

گنجینه باختر که موجودیت آن بیش از 25 سال مبهم بود، اکنون به سراسر جهان می گردد تا پیشینه غنی فرهنگ افغانستان را به جهانیان بشناساند و نگاه جهانیان را نسبت به افغانستان دگرگون سازد.

گزیده هایی از گنجینه باختر در کشورهای جهان نمایش داده می شود.

 گنجینه ای که موجودیت آن بیش از 25 سال مبهم بود و هیچ کس نمی دانست که باارزش ترین گنجینه جهان که در سال 1978میلادی توسط گروه باستان شناسی افغانستان- شوروی در طلا تپه شبرغان پیدا شد در کجاست

 درنخستین روزهای سال1978میلادی ویکتورسریانیدی، باستان شناس نامدارشوروی بالای همین تپه بالای شهر شبرغان ایستاده بود.ناگهان اندیشه ای در او پدید آمد وهمین فکر سبب شد که بزرگ ترین گنجینه جهان پس از 2000 سال ابهام پیدا شود درجریان این 2000 سال بسیاری از جهان گشایا و شاهان و حتی بسیا ازماجراجویان به دنبال این گنج در این بخش جهان می گشتند.

 اما هیچ کس نمی دانست که گنجینه بزرگ باختر که میراث حاکمیت دوران یونان باختر که پس از تصرفات اسکندر است در کجاست.

 بسیاری در بلخ به دنبال این گنجینه می گشتند و بسیاری هم متیقن شده بودند که وجود چنین گنجی افسانه ای بیش نیست . ویکتورسریانیدی به این نتیجه رسید که در کنار معبد3000  ساله ای که در کنارتپه طلا قراردارد باید گورهای شاهان و شاهزادگان قرارداشته باشد.

 در اوایل زمستان سال 1978میلادی افغانستان دریک حالت بحرانی قرار داشت.پس از کودتای هفت ثور و سقوط دولت محمد داوود خان در یک سال دو رهبر حکومت کشته شدند.

 در جای جای افغانستان گروه های چریکی برای مقابله باحکومت به میان آمده بودند و حکومت انقلابی از شوروی تقاضای کمک کرده بود.یک روز قبل از آنکه ارتش سرخ شوروی وارد افغانستان شود،سریانیدی  با یافتن یک پارچه طلا توانست به یافتن یکی از دو بزرگ ترین و باارزش ترین گنجینه های طلای جهان دست یابد.

 در این روز سریانیدی با دیدن این پارچه طلای ناب نخستین گور را پیدا کرد. دراین گور که یک تابوت سرباز که با پوست حیوانات پوشیده شده بود قرارداشت و برفراز آن یک بام موقتی ساخته شده بود.

 در داخل تابوت یک شه بانوی پوشانی که سرتاپا با طلا مزین شده بود آرام گرفته بود.گروه مشترک افغانستان- شوروی به رهبری سریانیدی که ده سال رابه دنبال تپه های آی خانوم به دنبال بقایای تمدن پوشانی به کاوش مشغول بود باورنمی کرد که به گنجینه باختر دست یافته است.

 گورها یکی پس از دیگری پیدا می شدند.گروه سریانیدی هفت گور را پیدا کرد که در آنها 6 شه بانوی 15 تا 45 سال و یک شاهزاده پوشانی دفن بودند.گمان می رفت که همه شاهزاده گان در یک زمان مرده باشند. آنان موقع رفتن به گورهایشان تحفه های شگفت انگیز طلایی با خود داشتند.نه یکی و دوتا بلکه 20هزار و 618 پارچه طلای ناب را با خود به گورهایشان برده بودند.

 این آثار در شکلهای کوپیت ها یا خدایان عشق ماهیان و جانوران افسانه ای به گونه ای هنرمندانه طراحی و با سنگ های قیمتی گوهرنشانی شده بودند.اجساد زنان داخل این گورها طوری به نظرمی آمدند، که هنگام مرگ خیلی تزیین شده بودند.در این قبرها صدها صفحه مختلف الشکل طلایی که برروی لباسهای زنان مذ کور به طورمحکم دوخته شده بودند به دست آمدند.

 اما این همه آثار هنری بی همتا از طلای ناب چگونه پدید آمده بود؟

 بر بنیاد یافته های تاریخ ، تمدن یونان باختری پس ازفتح باختر توسط اسکندر مقدونی در  327پیش از میلاد بنا نهاده شد و رفته رفته این منطقه به یکی از مناطق تمدن خیز آن زمان مبدل شد

 پس از آن صحرا نشینان جلگه های آسیای میانه به طرف جنوب به حرکت درآمدند. آنان در قلمرو یونان باختری قدرت را به چنگ آوردند و شاهنشاهی بزرگ کوشانیان را بنیاد نهادند.

 با گذشت زمان این صحرا نشینان آسوده حال شدند و با تاجرانی که از سوریه به چین سفر می کردند ، مالیات بستند و با بازرگانانی که در جاده مشهور ابریشم می گذشتند به تجارت پرداختند.

 آنان از این راه طلای زیادی اندوختند و هنرزرگری وکنده کاری طلا را رواج دادند. به این ترتیب بودکه آوازه گنجهای فراوان باختر به سراسر جهان رسید اما این گنج در بدترین زمان ممکن کشف شد.ویکتورسریانیدی دریک وضعیت بحرانی قرار داشت. اوضاع  امنیتی هر روز بدتر می شد و آنان باید با سرعت کار می کردند. باستان شناسان  هر روز به ثبت و عکس برداری آثار می پرداختند و در پایان کار آثار را در یک اتاقک لاک و مهر شده که در مراقبت جدی قرارداشت می گذاشتند.

 اما هیولای جنگ باستان شناسان را نگذاشت که کارشان را تمام کنند آنان در حالی که تازه گورهفتم را یافته بودند مجبور شدند کاوشهایشان را نیمه کاره رها کنند وآثار بدست آمده را برداشته به کابل بروند.اما هیچ کس ندانست که در گورهفتم چه بود.

 پس از ترک باستان شناسان این گور باسرعت تاراج شد وکاوشهای غیر فنی دیگر این منطقه را به کلی ویران کرد و به این ترتیب باستان شناسان موفق نشدند که با کاوش و جستجوی بیشتر در گورهای پیدا شده در مورد زندگی و باورهای سلسله کوشانیان تحقیق کنند . گنجینه طلای باختر به موزه کابل منتقل شد و ثبت گردید. اگرچه سریانیدی اصرار داشت تا پایان جنگ این گنجینه به یونسکو سپرده شود و در یک کشور بیطرف نگهداری شود اما این تقاضا پذیرفته نشدو سریانیدی به اتحاد شوروی  بازگشت.

 در سال 1989میلادی ده سال از کشف باارزش ترین گنجینه جهان می گذشت، اما اوضاع افغانستان بدتر از هر زمان دیگر بود.قشون سرخ افغانستان راترک کرده بود و حکومت افغانستان دریک حالت متزلزل قرار داشت.و هر آن ممکن بود که سقوط کند . پس گنجینه طلای باختر را باز هم خطر بزرگی تهدید می کرد.اما یک فرد دور اندیش که اوضاع مملکت را بیش از هر کسی می دانست به فکر نجات بزرگ ترین ثروت کشورش و جهان افتاد. او داکتر نجیب الله رییس جمهور وقت بود.

 داکتر نجیب الله در یک عملیات فوق سری گنجینه طلای باختر را از موزیوم کابل به خزانه بانک مرکزی برد که دروازه ای به ارگ ریاست جمهوری دارد و امن ترین نقطه در کشور است انتقال داد.

 او هر پارچه از طلا را در میان پنبه پیچید و میا ن صندوقهایی کهنه گذاشت ودر گاوصندوق بانک مرکزی افغانستان و در یک زیر زمین سه طبقه ای که یک شاهکار معماری است قرارداد این زیر زمین با پیچیده ترین تدابیر امنیتی توسط یک شرکت المانی در زمان نادر خان ساخته شده بود.و گاو صندوقی دارد که توسط هفت قفل محافظت می شد . وبرای بازکردن این گاو صندوق باید تمامی هفت کلید موجود باشد تا قفل ها به ترتیب باز شوند.اگر کلیدی بدون ترتیب به داخل قفلها انداخته شود،کلید داخل قفل گیر می کند و امکان باز شدن گاوصندوق از بین می رود.

 داکترنجیب شخصا صندوقها را مهرو لاک کردو هفت کلید گاوصندوق را به هفت تن از معتمدان بانک ملی سپرد و از آنها تعهد گرفت که درب گاوصندوق راجز برای رییس جمهور یا یک رهبر قانونی افغانستان به روی هیچ کس دیگری نگشایند.

 پس از آن کم کم شایعه گم شدن گنجینه باختر بالا گرفت، شماری می گفتند که روسها این گنجینه رابا خود برده اند و شماری هم می گفتند که داکتر نجیب آنها را به روسها فروخته است. و این آوازه ها زمانی اوج گرفتند که حکومت داکتر نجیب سقوط کرد اما او درباره گنجینه باختر خاموشی اختیار کرد.

 با شدت گرفتن جنگ های تنظیمی در کابل هیچ کس نمی دانست که برسر گنجینه باختر چه آمده است.حتی آوازهایی از فروش این آثار در بازارهای جهانی پخش شدند و شماری می گفتند که این طلاها آب شده و برای خرید سلاح مصرف شده است.

 این اوازه ها جهان را و بیشتر ویکتور سریانیدی را ناراحت می کرد .با پیروزی طالبان اوضاع از این هم بدتر شد.درنخستین روزهای حاکمیت طالبان داکترنجیب که نگهبان باارزش ترین گنجینه جهان بود با برادرش به دست طالبان کشته شد و در چهار راه آریانا به دار آویخته شد.

 گروه طالبان تمامی عکسها و مجسمه های باستانی را نمادی از بت پرستی دانست و تمامی تابلوها و مجسمه های هنری را که به دستشان افتاد نابود کردند.

 با فروپاشیدن تندیسهای بودا در بامیان دیگر امیدی برای مخفی ماندن گنجینه باختر وجود نداشت اما طالبان چندین بار به سراغ زیر زمین بانک مرکزی رفتند وکارمندان راتهدید کردندکه در گاو صندوق راباز کنند اما از هفت نفری که کلید را داشتند فقط یک نفر در بانک مانده بود و همه هفت نفر به مناطق دیگر جهان گریخته بودند.

 تنها کلیدی که دست این کارمند بود چون کلید اول نبود کلید بند ماندو کارمند بانک مرکزی به جرم همکاری نکردن با طالبان بیش از سه ماه را در زندان طالبان ماند.

 طالبان چندین بار کوشش کردند که درب گاو صندوق راباز کنندو حتی خواستند که درب را منفجر سازند اما تمام کوشش های طالبان برای انفجار درب این گاو صندوق بی نتیجه ماند.

 سرانجام در دوم می سال2003میلادی،حامد کرزی رییس جمهور افغانستان و اشرف غنی احمد زی، وزیر مالیه وقت به خزانه بانک مرکزی رفتند.

 آنها تصور می کردند که پشت این درها به ارزش نود میلیون دالر شمش های طلا خواهد بود و از اینکه به جز یک تن از هفت تنی که کلیدها را داشتند در افغانستان نبودند متخصصی از شرکت سازنده گاوصندوق از المان خواسته شده بود . وی هر هفت  قفل را باز کرد در این میان یک تن بیشتر از همه قلبش می تپید و یکتور سریانیدی با موهای سفید و با گذشت بیست و شش سال بسیار مضطرب بود و نمی دانست که چه چیزی خواهد دید.

 اما در کنار 90 میلیون دالر شمش طلا ،صندوقهای فولادی با مهرداکتر نجیب الله وجود داشتند.وقتی این صندوقها گشوده می شوند سریانیدی با حیرت می بیند که گنجینه باختر میان آنها محافظت شده است. 

 در حالی که داکتر نجیب نگهبان اصلی این گنج دیگر زنده نیست و به دست طالبان کشته شده است.گنجی که با گنج تو تانخ آمون از فراعنه مصر مقایسه می شود و نه کمتر از آن. این گنج اکنون به سراسر جهان می گردد تا پیشینه غنی فرهنگ افغانستان را به جهانیان بشناساند و نگاه جهانیان را نسبت به افغانستان دگرگون سازد.

بررسی باستان شناختی کتیبه های دوره هخامنشی))

بخش اول

میراث مکتوب شاهان هخامنشی از کوروش کبیر تا داریوش سوم، کتیبه های پادشاهی ونیز هزاران لوحی است  که در پرسپولیس یافت شده اند، اگر چه باستان شناسان برای بازسازی رویدادهای تاریخی دو قرن حکمرانی هخامنشیان ، چیزی به جز این اسناد در دست ندارند، اما وجود منابع دیگر تاریخی که در خارج از حوزه قلمرو امپراطور هخامنشی یافت شده اند

این منابع شامل اسنادی است که در ایالاتی نظیر بین النهرین ومصر بدست  آمده اند ونیز نوشته های مورخان کلاسیک مانند هرودت،استابون،سقیاس،وجانشینان آنان در این زمینه منابع خوبی به شمار میروند ، با این وجود نمی توان اهمیت کتیبه های هخامنشی را نادیده گرفت. این کتیبه ها که اغلب به دستور داریوش،خشایارو اردشیر روی لوح یا سنگ به رشته تحریر در آمده اند

هر کشوری که دارای قد مت تاریخی است برای اثبات قدامت تاریخ و فرهنگ کشور خود بناها و یادگارهای پیشینیان خود را به یادگار نگاهداری می نمایند تا با این روش گواهانی برای ادعاهای سایرین داشته باشند

در این میان کتیبه ها نقش بسرایی دارند. هر کتیبه مربوط به دوره خاصی می باشد که نشاندهنده نوع تفکرات مردم آن دوره است

در این نوشتار برآن شدیم تا در مورد کتیبه ها دوره هخامنشی مطالبی را هرچند کوتاه به عنوان تحقیق بیان نمائیم. در ادامه به بررسی کتیبه ها و ترجمه های آنها خواهیم پرداخت