.ثریا پرلیکا
فعال حقوق زن

ثریا پرلیکا درسال 1944 میلادی درقریه کمری ولسوالی بگرامی ولایت کابل دیده به جهان گشود. موصوفه درسال 1962 ازلیسه عالی زرغونه فارغ گردید. خانم پرلیکا درسال 1966 سند لیسانس اش را از فاکولته اقتصاد پوهنتون کابل بدست آورده ودرسال 1973 راهی کشورجمهوری اکراین گردید تا سند ماستری اش را در رشته اقتصاد بین الدول بدست آورد.

در سال 1987 کنفرانس بین المللی را دایر نمود که نمایندگان نهاد های ملی وبین المللی ازقبیل فدراسیون بین المللی زنان و نمایندگان 21 کشورجهان درآن اشتراک نموده بودند. دراین کنفرانس نمایندگان نهاد های بین المللی حمایت شان را از زنان افغان اعلام کردند
در سال 1986 خانم ثریا به حیث سکرترجنرال سره میاست تعین گردید و درسال 1992 با ورود مجاهدین به کابل وی ازوظیفه سبکدوش شد. درسال 1992 ثریا پرلیکا اتحادیه سراسری زنان افغان را تاسیس کرد. در25 جنوری موصوفه به حیث عضوکمیسیون مستقل لویه جرگه استراری انتخاب گردید که با دوعضودیگر این جرگه موصوفه به کشور ایران سفرنموده وبا بیش از 50000 افغان مهاجر صحبت نموده ودیدگاه های آنان را اخذ نمود. خانم ثریا زن مشهوراست بین خانم ها وعقیده دارد که کارهای بیشتر باید بخاطر تقویت نقش زنان درعرصه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی صورت گیرد. درسال 2005 خانم پرلیکا نامزاد دریافت جایزه صلح نوبل گردید بود.

زنان و نهادهای مدنی درافغانستان
گفتگو با خانم ثریا پرلیکا، رییس اتحادیۀ سراسری زنان افغانستان 
و عضو بورد شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوق بشر افغانستان

از حضورزنان درنهادهای مدنی افغانستان چی ارزیابی یی دارید؟
Discuss1-03
خوشبختانه، زنان، دردوران جدید حیات سیاسی کشورما نقش برجسته ترازگذشته یافته اند. آنها درنهادها وسازمانهای مختلف اجتماعی حضور فعال داشته اند و تعدادی ازآنان درموقفهای بسیارحساس و تعیین کننده .
یی نیز رسیده اند
علاوه برآن، تعداد قابل توجهی از نهادهای زنانه نیزدرکشورما شکل گرفته اند، که فعالیت های چشمگیری نیزداشته اند. این نهادها، زمینه را برای شماری اززنان، درعرصۀ فعالیتهای اجتماعی مساعد ساخته اند و دربرخی ازموارد توانسته اند کارهای مؤثری درسطح کشورانجام دهند. این نهادها، علاوه برآنکه نقش تأثیرگذار بر تصامیم دولت داشته اند، توانسته اند، برای بهبود وضعیت زنان درکشور، کارهای مؤثر انجام دهند. مثلاً: آنان توانسته اند درزمینۀ آموزشهای عمومی، آموزشهای مسلکی ومهارتهای فنی، کارهای خوبی را انجام دهند. علاوه براینها، نهادهای مدنی زنان، در احقاق حقوق بشری زنان نقش قابل ملاحظه یی داشته اند و برای دادخواهی از حقوق آنها فعالیت کرده اند. با این همه نمیتوان گفت که زنان از نقش شایسته و معادل با مردان برخوردار شده اند. هنوز تلاشهای زیادی ضرورت است که بتوان به این خواست دست یافت. آنچه که در بالا تذکر دادم، در مقایسه با گذشته بود؛ در غیر آن، دستاوردهای فعلی، به هیچ وجه کافی و کامل نیست

به نظر شما مهمترین عواملی که نقش زنان را در فعالیتهای اجتماعی محدود میسازد، چیست؟
عوامل زیادی نقش دارند؛ امّا مهمترین عاملی که فراراه زنان در عرصۀ فعالیتهای اجتماعی وجود دارد، سنتهای دست و پاگیری است که حتا مانع بیرون شدن زنان از خانه های شان میشود. این سنتها، متأسفانه بر برداشتهای دینی جامعۀ ما نیز تأثیر گذاشته و رنگ دینی گرفته اند. در جامعۀ ما، برخی از مزخرف ترین سنتهای اجتماعی، دینی پنداشته میشوند و تصور جامعه این است که رعایت آنها، رعایت احکام دینی است. این وضعیت در مناطق روستایی، که سطح سواد و آگاهی در آنجا کمتر است، بیشتر وجود دارد. مثلاً فکر میشود که بیرون شدن زن از خانه، خلاف اخلاق و دین است. این مسایل باعث شده است که زنان در متن جامعه، با موانعی دچار شوند که به سادگی با آنها مقابله کرده نمیتوانند. وقتی محدودیت سنت و باورهای سنتی در مقابل زنان قرار گرفت، دیگر زنان حتا در درون خانواده های شان نیز بی پناه میشوند و با باور سنتی پدر و مادر وهمسر خود مقابل میشوند. در یک نگاه کلی ترمیتوان گفت، که تمامی موانع مستمر فرا راه فعالیتهای اجتماعی زنان، ریشه درسنتهای ناپسند اجتماعی دارند؛ زیرا منطق نهفته در پشت سرآن موانع، از سنت و باورهای سنتی مردم نیرو میگیرند.

نبود فعالیتهای سازمان یافتۀ زنان به خاطر دست یافتن به حقوق شان، عامل دیگری است که از قدرت عمل آنها میکاهد.

ما شاهد برخی ازگرایشهای فیمینیستی در میان زنان استیم. به نظر شما آیا فیمینیسم با معیارهای حقوق بشر، که بر تساوی میان انسانها تأکید دارد، در تناقض نیست؟
بلی درست است؛ امّا من فیمینیسم را به معنای افراطی آن نمی پذیرم، بلکه معتقدم که فیمینیسم به معنای ایجاد جنبشهای زنان برای احقاق حقوق انسانی شان است، نه نفی حقوق مردان. بنابراین، من فیمینیسم را نه تنها با معیارهای حقوق بشر در تناقض نمیدانم، بلکه آن را مبارزه یی میدانم درراستای تحقق حقوق بشری نیمی از جامعۀ بشری. ازاین رو بگذارید خوشحالی ام را ازبروز دید فیمینیستی درمیان زنان ابراز کنم.

شما برای بهبود نقش زنان در جامعه چه نکاتی را پیشنهاد میکنید؟
میتوان مسایل زیادی را پیشنهاد کرد؛ امّا با توجه به صحبتهایی که شد، رشد سواد و آگاهی تخصصی درمیان زنان را از مهمترین نکته ها میدانم. وقتی زنان از حقوق و نقش شان درجامعه آگاهی نداشته باشند، نمیتوانند برای دفاع و تمثیل آنها اقدام کنند. وقتی آنها صلاحیت تخصصی برای اجرای یک کار را نداشته باشند، نمیتوانند در موقفی قرار بگیرند که حضور آنها را درعرصۀ زندگی اجتماعی تأمین شود. این کار، به گسترش آموزش و پرورش زنان نیاز دارد.
نکتۀ دیگر، استقلال اقتصادی زنان است. وابستگی اقتصادی، از مهمترین نکته هایی است که باعث شده زنان نتوانند تصمیم مستقل بگیرند و وارد فعالیتهای اجتماعی شوند. برای این هدف باید زمینۀ کار برای زنان جستجوشود. مثلاً: کارهای فنی برای زنان، از قبیل گلدوزی، کارهای دستی، خیاطی و برای آنها ایجاد شود و برای دست آوردهای شان بازاریابی شود.
ایجاد سازمانهای اجتماعی و راه اندازی فعالیتهای سازمان یافته برای تحقق خواستهای زنان، نکتۀ دیگری است که بسیار مهم است.
توجه به صحت و بهداشت آنها، نکتۀ مهم دیگر است. این نکات و شاید بسا نکات دیگر میتوانند زمینه را برای بهبود نقش زنان در فعالیتهای اجتماعی مساعد تر سازند.

10-10-2019                                                                                     منبع: شبکه جامعه مئنی و حقوق بشر

 جنرال سهیلا صدیق

او، شصت و سه سال قبل از امروز در سنه 1327 خورشیدی، چشم به دنیا گشود. در ساحه باغ نواب شهر کهنه ( کابل قدیم)، در دامان یک خانوادۀ منور و نامور از تبار سرداران ولسوالی معروف  قندهار.

پدرش سردار محمد صدیق خان، سالیانی والی قندهار، فراه و هرات بود. مدتی ریاست سره میاشت و سمت شاروالی کابل را نیز به عهده داشت. مادرش که مکتب امانیه خوانده بود، دختران را درس می داد و به فراگیری هنر برادر خویش، استاد برشنا، نقاش زبردست کشور، عشق می ورزید. این خاتون روشن فکر در رواق  خانواده خویش شش شمع به نام های ذکیه، فهیمه، مستوره، سهیلا، صدیقه و آمنه روشن کرد. سردار صاحب به آرزوی پسر بود. پسر را وارث نام و نشان و ادامه دهنده راه و رسم پدر میدانست. ولی، خداوند بازهم چلچراغی را به کلبه و کاشانه آن ها عنایت کرد که او را سهیلا نام نهادند. سهیلا مایه فخر و مباهات پدر شد. نام پدر را تخلص برگزید و منحیث انسان نیکوکار چنان زیست و به درد و آلام مردم شتافت که والدینش همواره دعای خیر و آمرزش بردند.

سهیلا صدیق یکی از دو دگرجنرال اناث در اردوی کشور های منطقه است که به این قله شامخ نظامی رسیده و با همت و درایت عالی توانسته بر این تلقینات پوسیده که زنان مخلوق عاجز و ناتوان اند، خط بطلان بکشد. وقتی من از بابت تهیه مصاحبه به سراغ جنرال سهیلا به شفاخانه اکادمی طبی رفتم، او را با کلاه و چپن سفید که سمبول صلح و صفا، صداقت و شفقت است، ملبس یافتم. او برای عملیات آماده گی می گرفت و در تکاپوی نجات انسان از هیولای مرگ بود. از ناگزیری وعده به فردا نهادم. من دیدم که تیغ ها و کارد های تیز و بران در صورتی که در دست قاتل و قصاب و جلاد نباشد، وسیله نجات انسان شده می تواند.

جنرال سهیلا صدیق بیست و دو سال قبل، در سال 1368طی یک مصاحبه با خانم لیلای لیدا خبرنگار مجله وزین سباوون گفته بود:  " پیر و کرکری شده ام، ولی هنوز خود را پیرنمی دانم، در کار با دیگران مسابقه میدهم "

 او در پاسخ به سوال دیگر یلدا که چند سال دیگر به همین توانمندی کار خواهید توانست، گفته بود: " من ناشکن هستم، دو سال دیگر خوب کار می توانم، بعد از آن خدا مهربان است " دو دهه گذشت و جنرال سهیلا هنوز همان سهیلایی است که دیده بودی، قامت رسا، چشمان نافذ، دستان گرم، سلام و کلام خوش، جوش و جاذبه کار در دل.

خواهران سهیلا صدیق، ذکیه جان معاون لیسه ملالی و فهیمه جان معلم لیسه زرغونه شهر کابل حالا در ایالات متحده امریکا با خانواده های خویش زنده گی دارند. مستوره عزیز سلطان دارنده تحصیلات عالی به سویه ( PHD ) در رشته نسایی- ولادی، فعلاً در امریکا زندگی میکند.آمنه، صدیقه جان که دارنده دیپلوم PHD استاد دیپارتمنت ساختمانی انستیتیوت پولی تخنیک کابل بود، از اثر مریضی که عاید حالش گردید، سال های قبل در کابل فوت نمود. خواهر خردش با خانواده خویش در آسترالیا زندگی دارد،

سهیلا صدیق سال 1345 خورشیدی محصل سال دوم فاکولته طب کابل بود که از اثر دعوت بورس های تحصیلی اتحاد شوری وقت، به مسکو رفت و شامل انستیتیوت طب اول مسکو شد و در سال 1353 منحیث دوشیزه پیشگام با نمرات و نتایج عالی به اخذ دیپلوم PHD در رشته جراحی عمومی فارغ التحصیل و به کشور بازگشت و کمر خدمت به وطن بست.

وقتی او به افغانستان برگشت، زمان زمامداری سردارمحمد داوود خان شهید بود. وزارت صحت عامه وقت او را بنابر ضرورت و لزوم دید مقامات به طور خدمتی به شفاخانه شهید محمد داود خان ( اکادمی علوم طبی اردو/ چهارصد بستر) معرفی نمودند. او در اجراآت وظایف محوله از خود چنان شایسته گی، لیاقت و کفایت کاری تبارز داد که طرف توجه رهبری شفاخانه متذکره قرارگرفت. ریاست شفاخانه از طریق وزارت دفاع ملی خواستار ادامه کار او شدند. اخیرالامر، سهیلا صدیق حسب تعدیل رتبه از ملکی به نظامی به رتبه جگتورن، خدمتگار دایمی مردم در بخش نظامی شد. او منحیث داکتر متخصص جراحی، پله های نردبان نظامی را یک پی دیگر درنوردید. سرانجام در زمان حکومت جمهوری افغانستان به رتبه برید جنرالی ارتقا کرد و به مناسبت هشتم مارچ سال 1380 خورشیدی به رتبه دگر جنرالی صعود نمود. جنرال سهیلا صدیق در زمان حکومت مؤقت به ریاست جناب حامد کرزی، به تاریخ 8 حوت در پست وزیر صحت عامه افغانستان عضو کابینه شد و بعد در دوره حکومت انتقالی مؤرخ 25/1/1384 در بست خارج رتبه منحیث وزیر مشاور ریاست جمهوری در امور صحی پذیرفته شد که تا حالا به این وظیفه خویش ادامه می دهد. جنرال سهیلا صدیق که سی و شش سال عمر عزیز خویش را در خدمت مردم وقف نموده است، بنابر گرفتاری های زیاد تحصیلی و اشتغال، ازدواج نکرد. پوهاند سهیلا صدیق متخصص جراحی عمومی طی مدت کارخویش در بیش از 2000 عملیات مختلف جراحی بطنی فعالانه سهم گرفت. کار اختصاصی او دوختن طحال (تلی) است که دراین کار ید طولا و قابلیت بی همتا دارد. با جرأت مسلکی و عشق به حیات انسان کار کرده، با کارد های تیز جراحی، حیات صدها انسان را از خطر مرگ نجات بخشیده است. او به کار خود می بالد و نجات دادن انسان را از عذاب دردها در زمره عبادات محسوب می نماید. او می گوید که من اولین عملیات خود را از اپندکتومی آغاز کردم، در کار خود هرگز به مسایل سیاسی، تعصب و تبعیض تمایل نداشتم و ندارم. وصایای والدین به خصوص پدرم هنوز در گوشم طنین دارد که به همه افغانستان تعلق دارید، افغانی فکر کنید. افغانی کار کنید.

او در بدترین شرایط خونین که غریو راکت ها از بام تا شام دلهای شهروندان کابل را به لرزه می انداخت. در و دیوار و برج و باروی شهر را می کوفت و ویرانه می ساخت و هرکس با کوله باری از این شهر فرار میکرد، شجاعانه و عاشقانه در کنار مردمی که جز صبر، دیگر هیچ راه و چاره نداشتند، با استواری و متانت ایستاد. مدعیان دروغین خدمت به بشر، شهروندان را با خمپاره ها دریدند. سهیلا صدیق، اجساد تکه و پاره می دوخت و مرهم می نهاد. او که وسیله حیات دوباره بود، به پاس خدمات شایسته، حایز نشان ها و مدال های افتخاری، ستوری، درجه اول، درجه سوم، ښه خدمت، شجاعت، سید جمال الدین افغان و... گردید.

سهیلا صدیق  از خاطرات خود میگوید:

وقتی من از مسکو PHD خود را آوردم، مادرم به من یک قاب ساعت بخشش داد که هرگز یادم نمی رود. خداوند او را بیامرزد، مقام روح و روان او جنت فردوس باشد، تحفه او برایم خیلی مشوق و با اهمیت بود، بالاتر ازهر تقدیرنامه و مدال.او به زبان های دری، پشتو و روسی تسلط دارد. به اکثر ولایات کشور سفر نموده، با مردم و کشورخود آشنایی دارد. به کشور های ایالات متحده امریکا، روسیه، چین، عربستان صعودی، ایران، اندونیزیا، آلمان و هنگری سفر های رسمی کاری و تحصیلی نموده، یک شخص جهان دیده است. از همکاران او می توان از داکتر صاحبان محترم رامکی، موسی وردک، رحمان، صبور، نورالله و طغیان نام برد. شانه های او مزین با کرچ و شمشیر است.

او حالا هم مشاور ریاست جمهوری در امور صحی می باشد، او بازهم بنابرعلاقه مفرطی که به کار مسلکی خود دارد، به شفاخانه اکادمی علوم طبی اردو میرود و در عملیات های جراحی سهم می گیرد.

جنرال سهیلا صدیق در پاسخ به این سوال که موقف و مقام زن در نظام موجود چگونه است؟ توضیح داد: انصافاً که حالا زن، خیلی قابل قدر شده، به مقامات رهبری و تصمیم گیری راه یافته، دولت در صدد ارتقای توانمندی و ظرفیت های زنان است. زنان را در صفوف اردوی ج.ا.ا خیلی ارج می گذارند و قدر میدهند. روی همرفته زمینه ها و فرصت های خوب برای رشد و رفاه زنان فراهم شده است. حالا دیگر وقت آن است که زنان با حضور و مشارکت فعال خویش در همه عرصه های زندگی نقش خویش را ایفا نمایند. دیگر منتظر کمک های سخاوتنمدانه نباشند، متکی به خود شوند. درک و احساس اعتماد و اطمینان به خویشتن را در خود بپرورانند.

 گوهرشاد بیگم خراسانی وزیر در دوره تیموریان:

-------------------------------------------------

ملکه گوهرشادبیگم درسال 778 خورشیدی درهرات زاده شد.او,ازاشراف زنان خراسان بزرگ وازنامداران و سیاستمداران دوره تیموریان بود.

گوهرشاد همراه با برادرش امیر قره یوسف (79 – 802 خورشیدی در دربارتیموریان درهرات وزیربود. در آن زمان نقش مهمی درتاریخ اوایل دوره تیموری ایفا کرد.درتحت حمایت او،زبان پارسی دری وفرهنگ عالی آن به عنصراصلی دردربارتیموریان ارتقا یافت.او وهمسرش سلطان شاهرخ تیموری، نوعی رنسانس شرقی "تجدد درادبیات ویااحیاي ادبیات "راازمسیر حمایت بی‌دریغ خودازهنروجذب هنرمندان، معماران، فیلسوفان وشاعران به دربارخود به‌ وجود آوردند.

عبدالرحمن جامی یکی ازمشهورترین هنرمندانی بود که تحت حمایت ایشان قرارگرفت.

گوهرشاد به تاریخ وادبیات دلچسپی فراوان داشت.

ازآثاروبناهای خیریه ‌یی که بوسیله گوهرشاد خاتون بناشد. مسجد ومدرسه گوهرشاد وخانقاه آن درشهرهرات افغانستان ومسجد گوهرشادمشهد درایران بیش ازهمه اهمیت دارند.درهردوشهربه نام گوهرشاد«مسجد گوهرشاد» موسوم ومشهورمی‌باشند. سر انجام درسال 861 خورشیدی سلطان ابوسعید گورکانی فرزندمیرانشاه فرزند امیر تیمور،هرات را تصرف کرد. باوجودی که به عدل وخصایل پسندیده معروف بود.

ولی از نفوذ ملکه گوهرشاد دربین مردم که ازعزت واحترام خاصی برخورداربود.به هراس افتاد که مبادا

ملکه گوهر شادعلیه او،روزی توطئه کند.

بنابراین به روزنهم ماه مبارک رمضان سال 861 فرمان، قتل گوهرشاد بیگم را نوشت واورا درباغ سفید که سرای نشیمن اوبود شهید نمودند وپیکرگوهرشادبیگم را در مدرسه خودش برده درگنبدی که جهت دفن خود وفرزندان ساخته بود، دفن کردند.

گُلدا مئیر اولین زنی در خاورمیانه بود .

که رهبری کشوری را در عصر جدید به عهده داشت.

گُلدا مئیر گُلدا مابُویچ) (متولد 3 می 1898سیاست‌مدار اسرائیلی بود که از سال 1969تا 1974نخست‌وزیر این کشور بود. او اولین و تنها رئیس دولت خانم در خاورمیانه بوده‌است.

گُلدا مئیر در کی‌یِف پایتخت اوکراین به دنیا آمد. گُلدا دختر یک نجار فقیر روسی بود. گُلدا و 3 خواهرش از فقر و گرسنگی رنج می‌بردند. خانواده گُلدا تمام اموال خود را فروختند و در 8 سالگی به همراه خانواده به ایالات متحده آمریکا رفتند. در 1921پس از انسجام صهیونیستها در 23 سالگی به فلسطین رفت و در تشکیلات بن گورین عضو شد.

در آن زمان یهودیان جزء اقلیت منفور به حساب می آمدند .در سال 1906با فروش اموال خود به آمریکا می روند و در ایالت ویسکا نسین اقامت می کنند پدر در کارگاه نجاری شروع به کار می کند اما هنوز درآمد برای تعمین مخارج خانواده کافی نبود و مادر دکان عطاری کوچکی باز می کند و گلدا که در آن زمان نه ساله داشت مجبور بود بجای رفتن به مدرسه در دکان به مادرش کمک کند.

وی نزد پدر و خواهر بزرگترش زبان انگلیسی و عبری آموخت . در پانزده سالگی به علت مخالفت پدر با ادامه تحصیلش خانه را ترک می کند و به نزد خواهر بزرگترش می رود در آنجا مجبور می شود برای امرار معاش خویش به کارهای پستی مانند رختشویی بپردازد و از همین جا برای نخستن بار فعالیت سیاسی خود را از یک اتحادیه کارگری که تحت حمایت صهیونیست ها بود آغاز کرد(در سن17 سالگی) ،در همان اتحادیه با جوانی به نام موریس میرسون که وظیفه اش در اتحادیه نوشتن شعارهای تبلیغاتی بر روی پارچه بود آشنا شد و سه سال بعد با هم ازدواج کرد.

وی که در سال 1921 در یک سازمان صهونیستی برای تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین فعالیت می کرده شوهر خود را ترغیب می کند تا به فلسطین مهاجرت کنند ، آنها در یک کیبوتز (مزرعه اشتراکی) اسکان داده شدند . دو سال در آنجا زندگی کرد و در آنجا با دیوید گورین ( اولین نخست وزیر اسرائیل که مبتکر مزارع اشتراکی بود.) آشنا شد ، گوریون از آنها می خواهد نام خانوادگی خود را از موریس که شباهت زیادی به نام خانوادگی مسیحیان داشت به نام عبری مایر تغییر دهند .

خانواده مایر شامل یک پسر به نام مناخیم و یک دختر به نام سارا بود در سال 1933به تل آویو و سپس به بیت المقدس نقل مکان کردند . و فعالیتهای سیاسی خود را ترک نکرده و در جلسات فدراسیون کارگران یهود (هیستا دروت) شرکت می کند و ماموریتهایی هم انجام می دهد.

شوهرش با فعالیتهای او موافق نبود و همین طور با ادامه زندگی در فلسطین .سرانجام همان طور که گلدا در کتاب (زندگی من) که شرح زندگیش به قلم خودش می باشد می نویسد از شوهرش جدا می شود .

در سال 1928به عنوان دبیر اتحادیه زنان کارگر یهودی برگزیده می شود و در سال 1934 عضو اجرائیه فدراسیون کارگران یهود می شود و در سال 1940 به ریاست دفتر سیاسی فدراسیون انتخاب می گردد.

در پایان جنگ جهانی دوم و افزایش تلاش برای تشکیل دولت یهودی در فلسطین از طرف بن گوریون به آمریکا رفته و با 50 میلیون دلار به منظور کمک به یهودیان فلسطین باز می گردد.

گُلدا مئیر یک سال بعد از عضویت در تشکیلات بن گورین، توسط داوید بن گوریون وزیر کار شد. سابقه او در دفتر سیاسی باعث شد در دولت بعدی داوید بن گوریون وزیر خارجه اسرائیل شود. او تا 1966 و حدود 10سال، در زمان جنگ‌های اعراب و اسرائیل دیپلماسی اسرائیل را اداره کرد.

در حالی که همه فکر می‌کردند عمر سیاسی او به پایان رسیده، در 68سالگی به عنوان رهبر حزب کارگر پیروز شد و به مقام نخست وزیری کشور اسرائیل منصوب شد. وی اولین زنی در خاورمیانه بود که رهبری کشوری را در عصر جدید به عهده داشت.او اسرائیل را همانند اولین نخست‌وزیر اسرائیل داوید بن گورین با توسل به زور و پاسخ‌های خشونت‌بار به خشونت‌های اعراب اداره می‌کرد. جنگ 1973 نتیجه تصمیم او بود . اسرائیلی‌ها توانستند در زیر رهبری خانم مئیر، اعراب را به عقب برانند.چندی بعد منتقدان وی، او را مسئول خسارت جنگ می‌دانستند و کمیته مسئول رسیدگی به مسائل جنگ وی را مقصر دانست.

پس از پایان جنگ، گُلدا مئیر از مقام خود استعفا داد و در 8 دسامبر 1979 در سن 80 سالگی درگذشت.

 ماری آن بیوان در دسامبر سال 1874 در لندن متولد شد،

وی در نوجوانی به شغل پرستاری مشغول بود و در29 سالگی با یک مرد گل فروش به نام توماس بیوان ازدواج نمود. در این زمان بود که زندگی به تدریج روی ناخوش خود را به ماری نشان داد. درست در زمانی که او تازه داشت خوشبختی را در زندگی خود حس می کرد، یک بیماری عجیب به نام آکرومگالی گریبانش را گرفت، کم کم چهره وی بر اثر رشد بی رویه عضلانی تغییر کرد و حالت طبیعی خود را از دست داد.

همسر ماری 11سال پس از ازدواج فوت کرد و وی را با چهار کودک قد و نیم قد تنها گذاشت، با توجه به شرایط سختی که این بیماری برای ماری به وجود آورده بود وی کوشید تا تمام توجه خود را به خانواده اش معطوف سازد و نگذارد که فرزندانش نبود پدر را احساس کنند اما ناگهان با یک مشکل مالی بزرگ رو به رو شد و در تامین نیازهای خانواده خود درماند.

در این زمان بود که ماری تصمیم گرفت برای به دست آوردن پول برای رفع نیازهای فرزندان خود دست به فداکاری بزرگی بزند. وی روی غرور زنانه اش پا گذاشت و در مسابقه زشت ترین زنان شرکت کرد تا با جایزه آن بتواند قسمتی از مشکلات مالی خود را حل نماید. ماری برنده مسابقه بد قیافه ترین زن شد و این یک تجربه تحقیر آمیز برای یک زن بود.

پس از برنده شدن در مسابقه این زن باید برای اداره زندگی خود و خانواده اش راه سختی را که درپیش گرفته بود ادامه می‌داد بنابراین کار خود را به عنوان یک پدیده نادر در سیرک آغاز کرد و مردم با کنکجاوی برای تماشای زشت ترین زن جهان پول پرداخت می کردند

 25 شجاع ترین زنان تاریخ که قهرمان زندگی واقعی و داستانی بودند

استودیو پیکسار (Pixar) به تازگی انتشار جدیدترین فیلم‌اش، بی‌باک، را جشن گرفت که در آن برای اولین بار از بازیگر نقش اول زن بازی می‌گیرد. با توانمند شدن زنان در دهه‌های اخیر، مدل‌های شاخص پر دل و جرات در صحنه‌های نمایش، در کتاب‌ها، و در زندگی واقعی ظهور پیدا کرده‌اند. هرچند پرنسس مریدا کاملا فعال و سخت‌کوش به نظر می‌رسد، زنان بسیار زیادی در داستان‌ها و در طول تاریخ وجود داشته‌اند که در زمینه‌ی شجاعت می‌توانند با او رقابت کنند. برای اثبات آن، در اینجا فهرستی از 25 شجاع ترین زنان تاریخ پیشتاز و قهرمانان زندگی واقعی را تا جایی که در حافظه‌ی اخیر تاریخ ثبت شده است به شما ارائه می‌کنیم.

 

25. آملیا ارهارت

آملیا ارهارت خلبان پیشگام آمریکایی بود. او به عنوان نخستین زنی که پرواز تک نفره را در عرض اقیانوس اطلس انجام داده و همچنین صلیب متمایز پرواز را دریافت کرده است، شناخته می‌شود. هرچند ارهارت در 1973 در حین تلاش برای پرواز دور دنیا برفراز اقیانوس آرام و در نزدیکی جزیره‌ی هاولند ناپدید شد،‌ او همچنان تا به امروز برای دختران الگوی شجاعت و بی‌باکی باقی مانده است.

24جین ایر

به عنوان نخستین قهرمان زن فمنیست ادبیات، شخصیت سرسخت و استوار داستان شارلوت برونته، جین ایر، به رغم روبرو شدن با مشکلات و سختی‌های بسیار، همچنان شرافت و پایداری خود را حفظ کرد.

 23. رزا پارکس

یک زن سیاه‌پوست (آمریکایی آفریقایی‌تبار) آمریکایی و از فعالان جنبش حقوق مدنی آمریکا بود که بعداً توسط کنگره آمریکا به عنوان «مادر جنبش آزادی» و «بانوی اول جنبش حقوق مدنی» شناخته شد. رزا پارکس به این خاطر مشهور است که در اول دسامبر 1955 از دادن صندلی‌اش در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست خودداری کرد و در نتیجه بازداشت و جریمه شد. وی در تاریخ آمریکا جایگاه ویژه‌ای دارد و اقدام اعتراض‌آمیز وی در روز اول دسامبر سال 1955 در ایالت آلابامای ایالات متحده آمریکا علیه مقررات نژادی نقطه آغاز نمادین جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا قلمداد می‌شود.

22. هرمیون                                                                                                                                             گرنجرهرمیون گرنجر نام یکی از شخصیتهای مجموعه داستان‌های هری پاتر نوشته جی. کی. رولینگ نویسنده‌ی انگلیسی است. این شخصیت بهترین دوست رون ویزلی و هری پاتر به شمار می‌رود. بایید رو راست باشیم –نه هری نه رون هیچ یک بدون هرمیون باهوش و مصمم نمی‌توانستند سال اول را در مدرسه ی شبانه‌روزی هاگوارتز دوام بیاورند. او حتی برای ترسناک‌ترین وضعیت‌ها هم همیشه راه حل داشت.

 

 

21.لیزا لینگ

این روزنامه‌نگار بی‌باک و نترس به سرتاسر جهان سفر می‌کند و باز می‌گردد تا پوشش خبری‌اش را از مسائل داخلی و بین‌المللی بحث‌برانگیز کشورها در اختیار رسانه‌ها قرار دهد.

20 . لیسبت سالاندر                                                                                                                    نگذارید ظاهر عجیب و غریبش شمرابترساند.ایشخصیت اصلی دلیر، لیسبت سالاندر، در جبهه‌ی حق می‌جنگد. حافظه‌ی تصویری، مهارت کامپیوتری، و حس بی‌نظیر مشاهداتی‌اش او را در جلب افراد فاسد و کشاندن آن‌ها به محکمه‌ی عدالت بسیار توانا و بی‌نظیر می‌سازد.

19. ملکه الیزابت یکم

 

در انگلستان قرن شانزدهم مردسالار باید پادشاه زن بودن کار بسیار دشواری بوده باشد، اما ملکه الیزابت یکم با موفقیت 45 سال حکومت کرد.                                            سلطنت او به عنوان یک «عصر طلایی» شناخته می‌شد چون در این دوران نمایش، موسیقی، ادبیات، معماری، و اکتشافات شکوفا شدند.

18. اسکارلت اوهارا

 

اسکارلت اوهارا شخصیت داستانی و شخصیت اصلی رمان مارگارت میچل بر باد رفته (1936) بود که بر اساس داستان آن فیلمی به همین نام تهیه شد. ویوین لی نقش اسکارلت اوهارا را در فیلم بر باد رفته ایفا می‌کند. تبدیل شدن از یک زن دلربای اهل جنوب به یک صاحب مزرعه‌ی قوی و مستقل برایش به نوعی رسوایی به بار آورد. او که چیزی برایش باقی نمانده بود، خودش را جمع و جور کرد، گرد و خاکش را تکاند، و به همه‌ی ما یادآوری کرد که فردا روز دیگری است.

17. میندی مک‌ردی

 

عروسک‌های برتز و پونی‌ها (یابوها) را فراموش کنید – این جرم ستیز افسانه‌ای 11 ساله چاقوهای پروانه‌ای را ترجیح می‌دهد. هر بچه‌ی دیگری احتمالا از مبارزه با یک مجرم سرسخت می‌ترسد، اما این دختر پر طرفدار با چندین مجرم همزمان مبارزه می‌کند و کاری می‌کند که این عمل آسان به نظر برسد.

16. ژان دارک

 

ژان دارک، به عنوان یک دختر دهقان نوجوان در قرن پانزدهم فرانسه، بازنده‌ی نهایی بود.

اما حتی در مواجه با بدبیاری‌ها، عزم و اراده‌ی او کمکش کرد که ارتش‌اش را در طول نبرد اورلئان هدایت کند و به پیروزی برساند.

15. لیرا بلاکوا

 

وقتی دوستش توسط یک سازمان سری ربوده شد، لیرا بلاکوا عزم خود را جزم کرد که به دنبال او سایر بچه‌های گم شده بگردد حتی با اینکه خودش در خطر گرفتار و دستگیر شدن قرار می‌گرفت.

 14. مولن فا

 

او خودش را به شکل مردها در می‌آورد تا بتواند دست به کار شود و قوم هون‌ را شکست دهد. در راستای انجام این کار،

و در دورانی که زنان بسیار دست کم گرفته می‌شدند، او توانست چین را نجات بدهد.

13. یوودکیا نیکولایاوینا زاوالی

 

وقتی این پرستار17 ساله‌ی جنگ جهانی دوم به اشتباه به جای مرد به جبهه برده شد، اعتراض نکرد. بلکه، در چندین نبرد جنگید و به عنوان فرمانده ی تیم تحقیقات منصوب شد.

حتی بعد از چهار بار زخمی شدن و معلوم شدن جنسیتش، افراد جوخه‌ی او به جنگیدن ادامه دادند. او به خاطر این اعمال ارزشمند بیش از چهل مدال افتخار دریافت کرد.

12. جو مارچ

به عنوان قهرمان غیور رمان زنان کوچک نوشته‌ی لوییزا می الکات ، جو آن‌قدر شجاعت داشت که از قوانین اجتماعی روزگار خودش سرپیچی کند، و به نگرش و ارزیابی دیگران از خودش اهمیت ندهد، و همچنان موفق شود یک بانو باقی بماند

11. هریت تابمن

 

این قهرمان طرفدار الغای بردگی خودش را در 39 سالگی با فرار کردن از بردگی نجات داد و با به راه انداختن سازمان راه‌آهن سری به بردگان سیاه‌پوست کمک می‌کرد

تا به ایالت‌های شمالی که در آن برده‌داری منسوخ شده بود فرار کنند. او بعدا در ارتش اتحادیه استخدام شد،

و به اولین زنی تبدیل شد که در جنگ یک عملیات مسلحانه را رهبری می‌کرد و بیش از 700 برده را در کارولینای جنوبی آزاد کرد

10. ماتیلدا ورم‌وود

 

آیا آنقدر شجاعت دارید که در یک المپیک پرتاب چکش شرکت کنید؟ شخصیت اصلی باهوش داستان رولد دال به عدالتخواهی دوشیزه هانی برخواست و با زرنگی بیشتر به خرج دادن نسبت به شخصیت بد داستان خانم ترانچبول جان همه را از چاکی نجات داد.

شجاع ترین زنان تاریخ

 9: لوسی پونسی

یک شخصیت خیالی در رمان سرگذشت نارنیا نوشته سی.اس. لوئیس است.

این قهرمان کوچک وفادار تمام نارنینا را تجات داد و با جنگیدن برای آن چه به آن باور داشت و برادر و خواهر بزرگترش را نیز به جنگیدن به آن دلیل ترغیب می‌کرد، برای خودش لقب ملکه لوسی دلاور را به دست آورد.

 

شجاع ترین زنان تاریخ

 8: آنه فرانک

 

بخشش واقعا دل بزرگی می‌خواهد. به رغم شرایطش، آنه با بخشیدن نازی‌ها به خاطر جنایات ضد یهودی‌شان و همچنان ایمان داشتن به خیر بشریت توانست آرامش را در زندگی خود پیدا کند.

شجاع ترین زنان تاریخ

 7: می‌یپ گی‌یس

 

این زن شجاع، به مدت دو سال، با تامین خوراک، اخبار، و رفاقت برای خانواده‌ی فرانک زندگی خودش را به خطر انداخت. او بعد از دستگیری این خانواده به مبارزه‌ی خود ادامه و به به پلیس برای آزادی آن‌ها پیشنهاد رشوه داد، اما اثربخش نبود. اگر او از خاطرات و یادداشت‌های روزانه‌اش مراقبت نکرده بود، داستان آنه ممکن بود هرگز منتشر نشود.

شجاع ترین زنان تاریخ

 6: کلارا بارتون

 

این پرستار جوان، که با عنوان «فرشته‌ی میدان‌ نبرد» شناخته می‌شود، در خلال نبردهای غم‌انگیز جنگ داخلی در خطوط مقدم سعی می‌کرد به سربازان زخمی کمک‌رسانی کند. تجارب او به آن منجر شد که در 1881 صلیب سرخ را بنیان‌گذاری کند. علاوه بر دستاوردهایش در حوزه‌ی پرستاری، او همچنین در مقطعی، که اکثر معلم‌ها مرد بودند، در مدرسه تدریس می‌کرد.

5. کتنیس اوردین

 

او  یک شخصیت از مجموعه رمان‌های سه گانه سوزان کالینز با نام عطش مبارزه است. بازیگر نقش این شخصیت در فیلم عطش مبارزه، جنیفر لارنس است که به عنوان شخصیت اصلی در اشتعال (دومین کتاب) حضور دارد. کتنیس برای اولین بار بدون قرعه کشی و به خواست خود وارد مسابقه میشود چرا که پریم خواهر او به عنوان خراج انتخاب شده است و او داوطلب میشود تا جای خواهرش را بگیرد و به همین طریق با پیتا رابطه ی نزدیکی پیدا می‌کند. کتنیس در مسابقات عطش مبارزه پیروز میشود ولی بدلیل پیشنهاد او به پیتا برای خوردن شاتوت های سمی باعث میشود که رئیس جمهور اسنو در صدد از بین بردن او تلاش کند که همین باعث میشود کتنیس بعده ها به نمادی برای انقلاب و با عنوان “زاغ مقلد” تبدیل شود و این انقلاب را به پیروزی رساند.

شجاع ترین زنان تاریخ

 4: ماریا فون تراپ

 

از خانه بیرون کردن کسی برای کار به عنوان سرپرست هفت کودک به شدت پر دردسر به اندازه‌ی کافی برای ترساندن هر کسی کافی است. به این ماجرا چند نازی خشمگین را هم اضافه کنید و آن‌ وقت یک داستان واقعا ترسناک خواهید داشت. فارغ از این که خودش و خانواده‌اش با چه مشکلاتی روبرو بودند، اطمینان و اعتماد به نفس و خوش‌بینی او هرگز دچار تزلزل یا لغزش نشد.

شجاع ترین زنان تاریخ

 3: هلن کلر

زندگی کردن در یک جهان تاریک و پر از سکوت را تصور کنید. این تنها واقعیتی بود که هلن کلر بعد از آن که تب شدید او را در نوزادی ناشنوا و نابینا کرد با آن روبرو بود. به رغم این موانع، او آموخت که با استفاده از علائم ارتباط برقرار کند و نهایتا قادر به صحبت از این طریق شد و به همین منوال ادامه داد

تا به یک سخنور و مولف معروف تبدیل شد.

شجاع ترین زنان تاریخ

 2: روبی بریجز

آیا دلتان می‌خواهد از سوی جمعیتی که فریادزنان به دنبال دستیابی به تحصیلات است با فحش و تهدید روبرو شوید؟ این درست همان چیزی بود که روبی بریجز در سن 6 سالگی وقتی که به اولین دانش آموز آفریقایی-آمریکایی تبدیل شد که در یک مدرسه‌ی تمام سفید پوستی در جنوب شرکت می‌کرد آن را انجام داد. فقط یکی از معلم‌ها قبول کرد به روبی درس بدهد، که روبی تنها کودک کلاس او بود چون اولیا دانش‌آموزان تهدید کرده بودند که بچه‌های‌شان را به جای دیگری می‌فرستند،‌و چهار کلانتر فدرال او را هر روز از کلاس تا خانه اسکورت می‌کردند. از طریق این عمل شجاعانه‌اش، او راه را برای ادغام در سایر مدارس هموار کرد

شجاع ترین زنان تاریخ

 1: ایرنا سندلروا

 

این طور به نظر می‌رسد که از دل افسانه‌ها بیرون آمده باشد، اما داستان زندگی این زن شجاع کاملا واقعی است. در طول جنگ جهانی دوم، ایرنا سندلر بیش از 500/2 کودک یهودی را از گتوی ورشو، که در آن به عنوان لوله کش و متخصص فاضلاب فعالیت می‌کرد، فراری داد. نازی‌ها سرانجام او را دستگیر کردند، دست‌ها و پاهایش را شکستند، و به شدت کتکش زدند. او نام تمام کودکانی را که به آن‌ها کمک کرده بود یادداشت کرده و آن را در یک بطری زیر یک درخت دفن کرده بود، که بعدها آن را بیرون آورد و برای کمک به دور هم جمع شدن اعضای خانواده‌هایی که از هم پاشیده شده بودند استفاده کرد .                                                                                                                                                          08.09.2020

ریحانه غزنوی

یکی از زنان فاضل و نامدار افغانستان خانم ریحانه غزنوی است.

این بانوی ستوده گوهر در وقت عظمت و اعتلای غزنه یعنی در عهد محمود غزنوی و فرزندش ابو سعید شهاب الدوبه مسعود در شهر قشنگ و زیبای غزنه که در آنوقت بنام عروس شهر ها یاد میشد میزیست.

ریحانه دختر حسین خوارزمی و پدرش یکی از امرای نامدار آنوقت بود. موصوف از زنان نامی قرن پنجم هجری و با ابوریحان بیرونی معاصر میباشد.

تاریخ تولد و مرگ ریحانه دقیق معلوم نیست، تنها کتاب (التفهیم الاوایل وضاعته التجیم) که آنرا ابوریحان محمد بن احمد یکی از نویسنده گان بزرگ دربار محمود و مسعود غزنوی در سال 421 نوشته است، یگانه منبع معلومات در این باره بوده و طوریکه ابوریحان در این کتاب، علم نجوم را به زبانهای عربی و دری بیان کرده به همین قسم آن نویسندۀ شهیر در این کتاب خود به این زن نامی غزنه یعنی ریحانه غزنوی نیز اشاره نموده است. کتاب (التفهیم لاوایل وضاعته التجیم) توسط ابوریحان بیرونی بنام دوشیزه ریحانه غزنوی تالیف شده و یکی از کتابهای مشهور بیرونی است.

همچنان در کتاب دانشمندان نامی اسلام که در سال 1341 هجری در تهران چاپ شده و مولف آن سید محمود خیزی است نیز از ریحانه غزنوی نامبرده شده و مولف این کتاب ریحانه را یکی از بانوان دانشمند غزنه و معاصر و شاگرد بیرونی خوانده است.

طوریکه از مطالعۀ لابلای سطور کتاب (التفهیم لاوایل وضاعته التجیم) بر می آید این زن نامی غزنه به علم نجوم علاقۀ خاص داشته و در فراگرفتن این علم از معلومات ابوریحان استفاده مینموده است.

ابوریحان آن نویسندۀ بی نظیر غزنه در مقدمۀ کتاب مذکور در بارۀ دوشیزه ریحانه غزنوی چنین نگاشته است (ریحانه غزنوی که دختر خوارزمی است دارای فکر خیلی ها عالی بوده و از روی سوال و جواب این چیز ها را نوشته است). از اینجا فهمیده میتوانیم که این بانوی نامی غزنه در علم نجوم به اندازۀ کافی وارد بوده و از طریق سوال و جواب با ابوریحان مفاهمه میکرده و شاید در این مفاهمه با ابوریحان از وی علوم متداولۀ آن عصر را از قبیل صرف، نحو، بیان معانی و ادبیات می آموخته است.

ریحانه یکی از زنان دانشمند نامی غزنه بوده و در عین حال مایۀ افتخار همه زنان افغانستان است. چنانچه اکثر تذکره نویسان مقام علمی وی را ستوده و از وی به نیکی یاد کرده اند.

سید امان الله پیرزاده ـ روزنامۀ انیس ، دوشبنه هژدهم جوزا سال                                                                       2019-09-09

ستاره یی که در میان اشکهایش میخندد!
در پاییز 1991، ماهنامه "سباوون" عادله ادیم را برای مصاحبه اختصاصی برگزیده بود. گزارشگری که نام بلند و تخلص کوتاه داشت، نوشتن این گفتوشنود را به دوش گرفت و پس از دو سه روز دست تهی برگشت.
دکتور ظاهر طنین و آصف معروف از من (سیاسنگ) خواستند برگهای ویژه برای این هنرمند را پر سازم. گرچه نمیدانستم و هنوز نمیدانم مصاحبههای اختصاصی را چگونه و با چه پرسشهایی میآغازند؛ پذیرفتم و بر آن شدم که - بدون پرسش - هرچه بشنوم و ببینم، یادداشت بردارم. البته، میدانستم که نام بلند و تخلص کوتاه گزارشگر پیشتر را بر زبان نیاورم.
پوستر بزرگ البر کامو بر دیوار روبروی دروازه اتاق پذیرایی عادله ادیم مهمان را پیش از میزبان "خوش آمدید" میگفت. روی میز چند گزینه داستانی صادق هدایت، سپوژمی زریاب و دکتور اکرم عثمان با دو سه کتاب روسی به چشم میخوردند.
هنگامی که از خواهرخواندههای روزگار کودکی و نوجوانی، به ویژه سیما، فرزانه و نسرین یاد میکرد، میشگفت و نگاهش به گذشتهها راه میکشید. سخن از کتابچه خاطرات و کلکسیون پستکارت رفت سوی اندازه دوستیها و انداز دوستداشتنها.
«پستکارتهایم یا منظره کوه بودند یا دریا. پشت عکس شمع - شمع تنهایی - هم زیاد گشتم، نیافتم. روزی سیما یا فرزانه به من گفت: همو سالا از نسرین پرسیدهبودم: میفامی چرا عادله ده کنج هر ورق کتابچه خاطرات و ده پشت هر پستکارت نوشته کده: محبت، محبت، محبت؟ نمیتانم از خودش پرسان کنم. خفه نشوه.
روزی معلم فارسی مکتب منوره غوری خواسته بود شاگردان کلمه مورد نظر شان را بگویند. هر کس چیزهایی گفت: مادر، بهار، شگوفه، پروانه، وطن، و ... نوبت من رسید. دوستانم میدانستند که خواهم گفت: "محبت"؛ اما گفتم: "خداوند". همه سکوت کردند. معلم با تعجب پرسید: همصنفیایت میگن "محبت" ره زیاد دوست داری، چرا؟ گفتم: خودم هم نمیفامم.»
او که از تماشای سبز و زرد گردیدن برگهای درختان میگفت و از کودکیها آرام آرام فاصله میگرفت؛ در نگاهم مانند نهال کنار پنجره اتاقش قد میکشید و در پناه عاطفه و کانون محبت خانواده شگوفاتر و شادابتر میشد. گویی شگوفههای سپید و رنگین شکوه بهارانه شان را به معصومیت چهره او میبخشیدند و شاخههای عمرش را ستارهباران میساختند.
عادله ادیم از میان خاطرهها، افسانه چندمین سالگرد زادروزش را بازگفت و اینکه برایش چهارده شمع افروختهبودند و افزود: «کسی برایم آواز میخواند.» او نگفت، ولی گمان بردم از دوردستها، از دامنههای خواجه صفا و شاید دورتر، از کوچههای عاشقان و عارفان خوانده باشد: 
دل را نگاه گرم تو دیوانه میکند
آیینه را رخ تو پریخانه میکند
صنف دهم بود و برای آزمونهای زندگی آمادگی میگرفت. روزی با صدیقه بشردوست از لیسه آمنه فدوی برمیگشت. در نیمه راه هدف نگاههای هنرسنج توریالی شفق کارگردان کارشناس گردید و از همانجا سرنوشتش رنگ دیگر گرفت.
گفتم: « صدیقه! چی میگی؟ ده فلم کار کنم؟ اگه هیچکس نفامه، تو میفامی که تا امروز پرده سینما ره ندیدیم. مه ده پیشروی کمره فلمبرداری؟ مه و هنر تمثیل؟ نی. نمیشه. نمیتانم.» گفت: «ده فلم کار کدن عیب نیس.» گفتم: «کی گفته که عیب اس؟ عیب نیس. هنر اس، اما مه نمیتانم ستاره فلم شوم.» گفت: «شفق صاحب میگه اگه آسمان به زمین بخوره، اجازه ازی دختره از مادر و پدرش میگیرم و ده فلم خود برش نقش میتم. از همو چهرههاست که در جستجویش بودم.»
شفق پس از یک سال پافشاری اجازه یافت عادله ادیم را در پرتو آموزش و پرورش هنری، برای گام نهادن در سرزمین هنر هفتم آماده سازد. و روزی بر پردههای چندین سینمای کابل نوشته شد: چهره نو: عادله ادیم در فلم "عشق من میهن من"
سالها میگذشتند و عادله ادیم فراتر میرفت. پیروزی تازه، رسیدن به بزرگترین آرزو بود: کامیاب شدن به فاکولته زبان و ادبیات دانشگاه کابل و خوگرفتن به اقلیم هنر با دلگرمی بیشتر.
این چهره زیبا با آواز زیباتر در یازده فلم پیهم درخشید: فرار، مردها ره قول اس، پرندههای مهاجر، آرمان، گامهای استوار، کجراه، صبور سرباز، بیگانه و حادثه. میگویند در "سقوط" نیز هنرنمایی خوب داشت، ولی فلم به فرجام نرسید.
عادله ادیم دو برازندگی دارد: نعمت طبیعی سیمای شاد و خندان با آواز گرم و رسا و ظرفیت سرشار هنری برای پذیرش رهنمودهای کارگردانان.
نامبرده در نگاه نخست مظهر کامل نمایان ساختن استعداد خود است و در دید دیگر هنرمندی که برشپارههای طبیعی و عینی زندگی را روح میبخشد و فراتصویری میسازد. همچو نیروی پیدا و نهان را در کمتر هنرمندی میتوان دید.
ژستهای پایان گفتار "طاهره" (فلم "مردها ره قول اس") در خموشی مرگبار میان گریه و چرخش نگاه اندوهناک - نماد ماتم بیکران قربانی جزرومد پیمانهای سنگشده اجتماعی - و تماشای نعش عشق گویاترین گواه رخشندگی اوست.
«دکتور اکرم عثمان گفت: وقتی اطلاع یافتم که از داستان "مردها ره قول اس" فلم ساخته میشود، به "طاهره" میاندیشیدم. نگران بودم مبادا این نقش که دقت زیاد میخواهد، آسیب ببیند. خوشبختانه تو بالاتر از آنچه تصور میکردم، بودی. آفرین دخترم! آفرین!»
واحد نظری گفت: «عادله ادیم - از اولین دخترهایی که در فلم نقش داشته و بیحد موفق است، تکرار میکنم بیحد موفق است - گرفت بسیار جالب دارد. زود در قالب میافتد، متعهدانه عمل میکند، احساساتی و هیجانی نمیگردد، حرفشنو و دایرکتپذیر است. آنچه عادله ادیم را شانس بیشتر میدهد، حالت چشمهایش است. نمیدانم، اما فکر میکنم شاید این دختر غمگین درد درونی بزرگی دارد. در نقشهای تراژیدی نیز از پیروزی فوقالعاده برخوردار است.»
یکی از همبازیهای هنری او کہ نمیخواهد نامش گرفته شود، گفت: «به آنانی که در برابر عادله ادیم حسادت دارند، باید حق داد.» خودش میگوید: «میخواهم رقیب داشته باشم. از حسادت دیگران در مقابل خودم لذت میبرم.»
عادله ادیم همانگونه که در هنر از کسی پیروی نمیکند، در بیان اندیشههایش نیز آزاده، رک و راست است:
«عدهیی سینمای افغانستان را به سمت قهقرا ارزیابی میکنند و برخی سوی پیشرفت. شاید هر کدام دلایلی داشته باشند. اما به نظر من سینمای ما هم مسیر اساسی خود را مییابد و هم به زودی راه را گم میکند.
تا چه وقت باید داستان کوتاه را دراماتیزه کنیم و آن را در قالب فلمنامه درآوریم؟ ما به سناریوی معیاری ضرورت داریم. از جانب دیگر، فلمهای بازاری، تجارتی و کاوبایی، چه هندی و چه غربی، روزتاروز هواخواهان بدآموز شان را از دست داده میروند. اگر انسانیت با تمام ابعاد در فلم نمایش داده نشود، کمره فلمبرداری سالهای سال در میان هیجان، خشونت، آشفتگی خسته و سرگردان خواهد ماند.
از هنرمندان به سلام سنگی، فرید فیض، مرتضا بایقرا، حمیده عبدالله و حکیم اطرافی و از کارگردانان به همه حرمت زیاد قایل هستم.از گپهای شخصی، پرواز را دوست دارم. وقتی طیاره را در هوا میبینم، بال میکشم. در مرد تنها یک خصلت را میپسندم: مردانگی. مردانگی یعنی صداقت و وفا. تا کنون مرد زندگیم را نیافتهام. بزرگترین راز زندگیم خندیدن در میان اشکهاست.»
برای آنکه واپس سوی هنر برگشته باشیم، بر شماری از لغزشهایش مانند "ناآشنایی صنوبر روستایی با نان پختن" در فلم "بیگانه" و کاستی تکه پارههایی از "پرندگان مهاجر" و "حادثه" که فلمنامههای ناتوان نیز داشتند، انگشت گذاشتم. یکایک آنها را با پیشانی باز پذیرفت.
در پایان، یگانه پرسشم از عادله ادیم چنین بود: «عنوان یادداشتی که بر سخنان امروز تان بنویسم، چه باشد؟» گفت: «کسی که در میان اشکهایش میخندد». نوشتم: «ستارهیی که در میان اشکهایش میخندد.»
این نبشته در شماره پنجاهویکم ماهنامه سباوون (نوامبر 1991/ کابل) آمده است.
صنوبر همواره سبز سینمای افغانستان در واپسین هفته نوامبر 1991 برای آموزش در رشته زبان و ادبیات روسی رهسپار مسکو شد، همانجا با محمد الماس پیوند باهمی بست و از 1996 تا کنون با همسر و سه پریدخت نازنین به نامهای صحرا، صدف و سبینه در اروپا زندگی میکند.
کانادا/ پانزدهم جون 2016    صبور
(سیاسنگ) 

تا کی می‌خواهید همه چیز را زنانه و مردانه کنید؟                                                                                                                              اجازه بدهید نقل قول کوتاهی هم از چارلز هندی، نویسنده کتاب خدایان مدیریت داشته باشیم: اینکه زنان را تنها مسئول تربیت فرزند برای دنیای فردا بدانید، فروکاستن نقش آنان در جامعه‌ی امروزی است.                                           کارآفرین، کارآفرین است. همین تقسیم بندیهاست که به زنها می‌باوراند که در دنیایی متفاوت زندگی می‌کنند. ما هر کدام سختی‌ها و دشواری‌ها و فرصت‌ها و محدودیت های خاص خودمان را داریم و آنها که در گیر اجرا کار هستند می‌دانند که جنسیت،‌ اگر هم در فهرست موانع باشد، جزو مهم‌ترین موارد نیست.واقعیت این است که در دنیای امروز،‌ صدای مردان چنان بلند شده است که گاهی، شاید برای ایجاد تعادل، باید از مردها خواست تا کمی سکوت کنند تا صدای زنان موفق دنیا بهتر شنیده شود.روزی که صدای مردان و زنان در فرهنگ و اقتصاد و سیاست و مدیریت به یک اندازه اهمیت یافت قطعاً چنین عناوینی نیز کمرنگ و حذف خواهند شد.

آیا میدانستید ماشین ظرف شوئی از ابتکاریک زن بوده و یا از یک مرد .

ژوزفین کوکران ( Josephine Cochrane) از زنان موفق دنیا و مخترع ماشین ظرف شویی در سال1887است .

و همچنان امروز استفاده از نوشابه های سرد و یا اینکه غذا تهیه شده ویا مواد خوراکی که در هوای گرم و یا دمای اتاق خراب شده و از خوردن وقابل استفاد خارج میگردد اما یخچال ها چه در منازل و یاسوپر مارکیت هااین مواد و غذا را در حفظ خود نگه میدارد که از برکت : 

فلورانس پارپارت (Florence Parpart ) مخترع یخچال برقی مدرن در سال 1914میباشد.

 گریس موری هاپر( Grace Murray Hopper)،از زنان موفق دنیا و مخترع  زبان برنامه نویسی Cobol به عنوان اولین زبان برنامه نویسی  سطح بالا(high level programming languages)

برخی می‌گویند او باگ را به عنوان اصطلاحی رایج برای بیان مشکل برنامه های نرم افزاری به دایره لغات برنامه نویسان اضافه کرد.

الیزابت  مگی (Elizabeth Magie ) مخترع بازی مونوپولی در سال 1904

مارگارت ویلکاکس (Margaret A. Wilcox) مخترع بخاری ماشین  درسال 1893

شرلی جکسون(Shirley Jackson) اولین زن سیاهپوست فارغ التحصیل در مقطع دکتری از دانشگاه MIT  اولین نظریه پرداز در زمینه تکنولوژی فناوری ارتباطات(Telecommunications)

فروغ سرزمین من

بهار سعید، شاعری که همیشه زن است

   به باور دکتر سیروس شمیسا، استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران، این فروغ فرخزاد است که  برای نخسیتن بار ” معشوق مرد” را در ادبیات فارسی کشف کرده و به آن هویت بخشیده است. ادبیات فارسی، یک ادبیات مرد محور بوده و تمامی حکایت ها و روایت های عاشقانه آن دارای زبان و بیان مردانه است. به اندکی تسامح می توان با آقای دکتر شمیسا هم نظر بود و پذیرفت که فروغ فرخزاد، بزرگ بانوی شعر فارسی، نخستین کسی است که با زبان خودش- زبان زنانه- و به شکل و شیوه ای که زنان عشق می ورزند و سخن می گویند، عشق ورزیده و سخن گفته است. گفتم با اندکی تسامح باید با نظرات آقای شمیسا موافق بود و اینک اضافه می کنم که به نظر صاحب این قلم، فروغ فرخزاد را تنها می توان آغاز گر این روند و کاشف ” معشوق مرد” در ادبیات فارسی  نامید. فروغ برای اولین بار در تاریخ پرعظمت ادبیات فارسی معشوق مرد را کشف کرد ه و او را به زبان کاملا زنانه توصیف نمود. اما شرح و بسط این عاشقی و معشوقی و ظابطه مندی آن و همچنین معرفی ” زن عاشق” کاری بود که به سامان نرسید و فروغ مجالی برای تئوریزه کردن این موارد نیافت.

عده ای اما بر این باورند که رابعه بلخی را باید نخستین زن عاشق به حساب آورد. از آن روی که رابعه با جسارت و شهامت فراوان پای معشوقش ، بکتاش را به میدان ادب و شعر کشانید. رابعه شهید راه عشق است و بکتاش در تمام لحظه ها و واژه های شعرش جریان دارد.

الا ای باد شبگیری گذرکن       زمن آن ترک یغما را خبرکن
بگو کز تشنگی خوابم ببردی    ببردی آبم و خونم بخوردي

بی هیچ تردید نمی توان رابعه را اولین زن عاشق نامید. عشق با اولین زن- حوا- زاده شد و اولین زن عاشق حواست. اگر حوا عاشق نمی بود قطعا دختران او- همه زنان عالم – بویی از عشق نبرده بودند. به نظرمن کسی که اولین بار عشق را  تجربه کرده است زن بوده است نه مرد. اول،  آن نخستین زن- که دقیقا نمی دانم کیست و شاید حوا باشد، حضرت حوا- عشق را با تمام جان تجربه کرده است. سوز و گذار، جنون و نترسی، فریاد و خاموشی، گریستن و خندین و در یک کلمه این آتش مقدس نخستین بار به زن عرضه شده است. زن علاوه براین که اولین معشوق است باید اولین عاشق هم باشد. زن جلوه ای است از عاشقی و معشوقی. رابعه بلخی می تواند چهره قابل ستایش در تاریخ ادبیات عاشقانه باشد. اما نمی توان او را به عنوان کاشف ” معشوق مرد” پذیرفت. بیان رابعه کاملا یک بیان مردانه است. توصیفی که او از بکتاش( ترک یغما)  می کند همان توصیفی است که حافظ شیرازی از ترک یغمای خودش می کند.  واژه های هر دو شاعر و حسی که واژه ها و تصویر ها با خود دارند و در خوانندگان می آفرینند در یک فضای عاطفی مشترک قرار دارند. به عبارت ساده تر، در شعر شاعرانی چون رابعه بلخی هیچ ویژگی زنانه تبارز نکرده است. زن شاعرعاشق، قبل از اینکه شاعر باشد و یا حتی قبل از اینکه عاشق باشد، زن است. زن باید در هنگامه عاشقی و شاعری همچنان زن باقی بمانند. فرهنگ مرد محور و ادبیات مردانه فارسی بسیاری از زنان را وادار کرده است که در هنگامه ناز و نوازش به شکل مردانه معشوق های شان را نوازش کنند.

اما فروغ یک گسست تاریخی بود. با فروغ فرخزاد هم زن عاشق به دنیا آمد و هم زن معشوق. اما درست تر اینست که با فروغ،  زن در گستره ادبیات و فرهنگ ما متولد شد. زنان که جزو انسان های درجه دوم  ویا اشیاء ناطق به حساب می آمدند ، یک باره به عنوان انسان ناطق پا به گستره تاریخ مردانه ما می گذارد.

فروغ. حتی وقتی از گذشته و دوران نوجوانی خود سخن گوید باز هم یک زن است. نه ببخشید، یک دختر است:

پسرانی که به من عاشق بودند ، هنوز

با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر

به تبسم های معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را

باد با خود برد .

قبل از فروغ، زن در ادبیات فارسی چهره معشوقانه داشته است. مورد تقدیس و تکریم قرار گرفته و و تعبیرهای زیبا و خطاب های شیرینی شنیده است اما هیچ وقت خودش لب به سخن نگشوده است. زن در تاریخ ادبیات ما شنونده محض بوده است. فروغ زن را به سخن گفتن واداشت و بدینوسیله بیان زنانه از زندگی و عشق را در شعر پایه گذاری کرد.

فروغ اما فرصت چندانی نیافت تا بیان زنانه ، چهره های عاشقی و معشوقی زن را آنچنان که باید شکافته و تئوریزه نماید. زنان شاعر بعد از فروغ، با صدای خودشان سخن گفتند و با بیان زنانه شان زندگی و عشق را به تصویر کشیدند. اما این سخن گفتن ها و تصویرگری های زنانه با تمام طراوت و تازگی شان، رد پای فروغ را با خود به همراه داشت.

 برای زنان شاعر، گریز از تاثیر زبانی فروغ و رسیدن به فضای زبانی متفاوت  کار چندان ساده ای نبود.آنچنان که نیما با بنیان گذاشتن شعرنو، حتی تا سالها پس از خود، شاعران را در پنجه سترگ زبانی خود قرار داده و فرار از دایره تاثیرات زبانی او هنوز که هنوز است برای گروهی از شاعران سبک نیمایی غیر ممکن می نماید. فروغ نیز با خلق زبان جنسی و بیان زنانه، به شاعران پس از خود شدیدا تاثیر گذاشت. یکی از علت های این تاثیر گذاری عمیق می تواند تازگی و در عین حال خامی بیان زنانه در شعر باشد.

   بهار سعید اما در میان انبوهی از شاعران هم نسل خود پیام فروغ را بیش از دیگران و عمیق تر از زنان هم نسل خود دریافت کرد. بهار خوشبختانه تنها به دریافت و درک میراث فروغ بسنده نکرد. او با نگاهی عمیق به جوانه تازه رسته ای به نام زن در گستره ادبیات فاسی، به آبیاری و حراست از آن پرداخته و با شکیبایی، صبوری و جسارت توانست راه تازه ای را از میان زمزمه های فروغ برای خود و برای همه زنان هم نسل خود باز نماید. بهار سعید به تعریف شاعرانه انسانی به نام زن پرداخت. بی تردید احساس زنانه، عشق زنانه، اندوه و شادمانی زنانه و سرانجام بیان ویژه زنانه با نمونه های مشابه مردانه شان کاملا متفاوت اند. ادبیات فارسی در درازای عمر با برکت خود از بیان این تفاوت ها اما عاجز مانده بود. بهار سعید برای نخستین بار به نقاشی سیمای زن به کمک کلمات پرداخت. البته بهار نه نقشی از زنان پرده نشین و آسمانی عرضه کرد و نه نشانه ای از بانوانی که در پرده های نقاشی بی جان شده اند بازگو کرد.  بهار از همین زن عادی و معمولی که هر روز و هر شب با مردان زندگی می کنند و زنده بودن شان را – همانگونه که زن بودنشان را- در جای جای این دنیای خاکی به شانه می کشند، سخن گفت. زنی که فروغ در صحن ادبیات فارسی آفرید چندان زن معمولی نبود. زن در شعر فروغ، حد اقل زنی بود همانند خود فروغ. تحصیل کرده و شاعر. در شعر فروغ، زنان همانند خود فروغ روشنفکرند و به ” تولد دیگر” جامعه و مردم می اندیشند و برای آن مبارزه می کنند. زن در شعر فروغ کمتر خود را آرایش می کنند، کمتر عاشق می شوند، کمتر می بوسند و شاید اصلا  با معشوق های شان به بستر نمی روند. اما زنان عادی، آنانی که بخش اعظم زنان این دنیای خاکی را تشکیل می دهند، به جفت گیری گل ها می اندیشند و تن های شان را برای تنهای همبستر شان آراسته می کنند.

بهار بی پروا تر از فروغ اما در بسیاری از موارد دقیق تر ازاو، از زنی سخن گفت که گاه روشنفکر است و از مبارزه سخن می گوید و فریاد می زند  اما گاهی نیز گریه می کند، زمانی نیز می بوسد و به تن و بستر می اندیشد. به همین دلیل هم بهار همیشه یک روایت گر زن باقی مانده است. روایت گری که همه زندگی زنان را به تصویر می کشد. همه زنانگی زنان را.

يک بوسه گرفت و برد لب های مرا                       ازبستر من ربود شب هــــــــای مرا

ترسم که اگر تنــــــــــم بدستش برسد                       تاراج کنـــــــــد صبر طلب های مرا

خواننده این رباعی به آسانی می تواند حضور دو جنس مخالف را در یابد. مردی که می بوسد و زنی که بوسیده می شود. تا این قسمت از بیان، سابقه تاریخی دارد و در شعر فروغ هم به اشکال دیگر آمده است. یاد مان باشد که روایت گر این حکایت نیز زن است. زنی است که پرده از بوسه ای بر می دارد. چنین بیانی اما در تاریخ ادبیات ما سابقه ندارد. تنها در شعر فروغ است که زن سخن می گوید. بنا براین تا این قسمت نیز چیز تازه ای از کسی بنام بهار سعید دیده نمی شود. بگذارید روایت را کمی بشکافم. زنی از بوسه ای سخن می گوید. بوسه ای سخت شیرین و هوس انگیز. بوسه ای چنان شیرین که زن حس می کند که لبش بعد از بوسیده شدن، حسی ندارد. لبش به لب دلبرش پیوسته است. عکس العمل زن در برابر این بوسه اینست که خاطره این بوسه ذهن او را چنان تصرف می کند که همه شب های خود را به آن بوسه می اندیشد. تاثیر آن بوسه شیرین بر مرد نیز این بوده که هوس او را تا سر حد جنون تحریک نماید. چنان هوسی که اگر تن بوسه دهنده – زن- بدستش برسد به صورت وحشیانه ای تاراج خواهد کرد. پس تفاوت عکس العمل زن و مرد نسبت به حادثه ای چون بوسه کاملا بیان شده است. زن به عالم خیال و رویا می رود و مرد به جنون شهوت گرفتار می شود. این شاهکار بهار سعید است.  سخن گفتن از زنی که ببوسد و یا بوسیده شود تازگی ندارد. حتی اگر زنی از بوسیده شدنش بگوید نیز بعد از فروغ تکراری است اما به تصویر کشیدن  تفاوت های  احساس و عکس العمل عاطفی بین زن و مرد کاملا تازگی دارد. زن واقعی همانی است که با تمام خصوصیت خود در ادبیات ما ظاهر می شود.

 الف: ویژگی های زبانی شعر بهار سعید:

دلیل اهمیت بهار سعید نه برجستگی زبانی بلکه کشف زبان ویژه است. زبانی که نه از سر تصنع و تظاهر بلکه برخاسته از واقعیت قاطع زنانگی، زنانه است. در شعر های بهار نباید در پی کشف حادثه های خارق العاده ی زبانی گشت.  اما به فراوانی می توان ویژگی های بیانی بکر و منحصر به وی را به دست آورد. به صورت خلاصه می توان تنها به چند نمونه از ویژگی های زبانی منحصر به وی را فهرست وار بیان کرد. امیدوارم روزی بتوانم در اثر مستقل و مفصلی به بیان تفصیلی برداشت هایم از نو آوری های بهار سعید بپردازم:

1-      بیان زنانه ی عشق:

بهار سعید در همچنان که در زندگی عادی اش یک زن است در لحظه ها و هنگامه های شیرین سرودن نیز یک زن اما زنی روایت گر باقی می ماند.

بهار عطر تنم شعله گاه عصیانی                        نگاه دلکش تو خواهشات بیجا داشت

لب حریص تو از بس بدست من بتپید              به بستر لب من خواب را تمنا داشت

2-      تصویر شاعرانه زنانه:

بهار در آفرینش های شاعرانه اش نیز یک روایت گر و تصویر ساز زن است. وقتی که می خواهد تصویری را از رابطه دو انسان و از عشق بین زن مرد بیافریند، جلوه های زنانگی اش را فراموش نمی کند.

بی تو…

خوش تراش اندام در آن پیرهن                        چون شراب عشق در مینا شدم

زانچه پیدا بد ز چاک پیرهن                                عشق انگیز و هوس افزا شدم

در این روایت شاعرانه، پیراهن زنانه به جام شراب و جان زنانه شاعر به شراب تشبیه شده است. تشبیه جامه به جام و تن زن به شراب تشبیهی است بسیار زیبا و در عین حال زنانه.

3-      ناز زنانه

ای که بیهوده سرراه دلم دام شوی                  پی تسخیر دلم در هوس خام شوی

زتو من فتنه ترم ترس که بد نام شوی             دست بردار مبادا که خودت رام شوی

                                             راه گم کرده و آواره ایام شوی

4- احسادت زنانه

بوسیدمش به نرمی و گفتم دریغ و درد            کشتم ترا ز خشم خیالات باطلم

از این تصوری که نمی خواهیم دگر                 این گونه سر رسید شکیب تحملم

5- جلوه گری معشوقانه زنانه

 در شعر نا فرمان بهار از زبان معشوقش چنین به توصیف خویش می پردازد:

صد میستان باده دارد چشم های عاشقت                     گر برای رنگ گویی لعل تو مرجان من

بهر موجش گر بنوشم موج اندامت بسم                        موج اندامیکه از جا برکند بنیان من

گرمی یک بوسه ات در شعله گیرد جان من                     ور برای جالتش گویی نمی نوشم قسم

                                                              آنچنان مست توام کاین می بود حیران من

6– غرور زنانه

اسیر…

وانگهی سوز هوس را جفت آغوشت کنم                      غافل از عقلت نمایم فارغ از هوشت کنم

تو شراب اشتیافت از لبان خود بریز                             تا که با آغوش خود در تشنگی نوشت کنم.

7- لجبازی های زنانه

 خیال باطل

یک روز دیدمت که تو سردی و من بخود                  گفتم که به آنچه قلب من آسود می کنم

می رانمت ز خویش و همه خاطرات را                        با عکس و نامه های تو نا بود می کنم

… بد خو

من که با تو می ستیزم از ستیز من مرنج                  خشم من را حالت سرد تو دامن می زند

من اگر تندم همین آشوب بی پروائیت                     بر غرورم شورش لجباز بودن می زند

8- انتظارات زنانه

ولی دردا که او معنای شعرم را نمی داند                    زخشم و عشق هرچه گفتمش اظهار بیجا بود

دگر شعری نگویم چونکه گاهی هم نمی گوید            بهارم! شاعرمن ! عشق من! شعر تو زیبا بود.

9- بیان زنانه ای از لذت جنسی

بهار سعید با جسارت تحسین برانگیزی از خواهش جنسی، آرزوی هم آغوشی، بوسه و سرانجام بستر روایت می کند:

بيا مرا بتراش

بيا مــرا بــتــراش ای تـنـم بدستانت                          به بت سرای دلت در شبان رويايی
بيا مرا بتراش تا سحـر مرا بتراش                          به لمس و بوسه و ناز و نيازو زيبايی
بيا مـرا بتراش در حرير و ابـريشم                         به بسـتر شب تنهائی سوزعريانـت
بشـوق پـنجه کشيدن زپای تا بسرم                     چـونوروسوسهً شمع ذوق چشمانت
زبوسه ريز لبانت ببـار گــل به تنم                         شـراب تشنگی عشق در گلـويم ريز
بـبـردلـم بـه ســر بـالـهای مـژگـانت                            به جـذبه های نگاهت زخود فرويم ريز
بکش مرا به خم و پيچ های آغوشت                   به کوره ی نفــسـت آتشم کن،آبم کن

ميان عشق قـوی پنجه ی دو بازويت                  بگيرم و بـفشار، بشکن و خرابم کن

ب: نازیبایی های شعر بهار

1-      زبان پریشی

در دو مجموعه منتشر شده از بهار سعید، شاعر گاه دست به استفاده نا صحیح از واژه ها زده و یا واژه ای را به شکل نا صحیحی استفاده کرده است.

ترا ای سینه سوز من ترا ای وحشی مغرور                       ترا ای شور مرموزم ترا بیگانه خوی من

.                                           . دگر ای خود پرست راضی در خود فروی من

” فرو” از آن روی به ” فروی” که وجه نا موجه آنست تبدیل شده است که هم وزن و هم قافیه کلماتی چون خوی و… شود.

و یا در مصرع زیر:

من تو را از اختیارت یک شبی خواهم ربود که ضمیر من کاملا حشو است. و در مصرع بی خبر بودی تو و زان آمدن من را چه سود که مرا چه سود درست است. از این نمونه ها فراوان می توان جست.

2-      استفاده از ترکیبات کهنه و گاه نارسا

بهار سعید چندین بار از ترکیب نا رسایی چون شاخ نوازش و ترکیبات مشابه آن استفاده کرده است.

بشکند دستم اگر در دست تو بگذارمش                        تو سزاوار چنین شاخ نوازش نیستی

شاخ نوازش یک ترکیب  شبه پارادکسیکال است که به دلیل نا همجنسی دو بخش ترکیب ( شاخ + نوازش) کاملا غیر شاعرانه و نا زیبا شده است. همچنین بهار به فراوانی که گاه کسالت آور نیز می شود از تعبیرهایی چون: دریای احساس،

موج خشم، آه دردا و… استفاده کرده است. که این تعبیرات کاملا کلیشه ای، کهنه و تکراری اند و باعث افت شعر شده اند.

3-      ازدحام تصویری

بهار گاه با اضافه کردن چندین کلمه و زمانی نیز با آوردن چندین تصویر به دنبال هم باعث تیره و غیر قابل فهم یا لذت شدن شعر شده است. به دو نمونه از این دست توجه فرمایید:

تتبابع اضافات:

مرگ عشق درد خیزت کی غمین سازد دل من

بی تو بودن ارزش اندوه و سودا را ندارد

ازدحام تصویری

ولی یک روز دیدم شعر من سرگرم شهکاری

به روح سرکش مفهوم خود اورا تراشیده

میر حسین مهدوی

"زن در گسترۂ زندہ گی"

سیر تاریخی جنبش زنان کہ زیادتر از دو قرن را در بر می گیرد ، فعالیتهای آزادی طلبا نہ ، عدالت و برابری خواھانہ فعالان زن باعث تغییر جایگاه اجتماعی وتاریخی زنان در غرب شد. در حالی که ارسطو جایگاه زنان را در حقوق سیاسیشان برابر با جایگاه بردہ گان می دانست که حق اعطای رأی نداشتند.
فعالیتهای سازمان یافتہ و منسجم فمینیست ها در قالب جنبش زنان در غرب، باعث ارتقای جایگاہ کمی و کیفی حضور زنان در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، علمی و غیره گردید؛ اما در کشور ما افغانستان بسیاری از مسایلِ مربوط به حقوق زنان هم از جانب حکومت و هم از جانب فعالان مدنی به خواستها و اهداف تشریفاتی ونمایشی و در حد یک شعار باقی ماندہ است.
دولت و حکومت سیاست شانرا از دید زنان در اولویت قرار نمی دھند۔
زنان بہ عنوان نیمی از پیکر جامعه نقش اساسی در تعیین سرنوشت سیاسی یک کشور دارند
۰
عدم مشارکت سیاسی زنان در امور سیاسی موجب آسیب پذیری این نیمی از بدنہ ی اجتماع شدہ و باعث محرومیت آنان در امور سیاسی گردد کہ در نتیجہ تاٹیر سؤ بالای جامعہ می داشتہ باشد و ھمین نادیدہ گرفتن زنان در امور سیاسی واجتماعی خود یکی از علت ھای عمدہ ی عقب مانی افغانستان است
۰
گذ شتہ از عوامل بیرونی و مداخلہ ی اجنبی در امور سیاسی کشور ما اگر اکثریت زنان وطن ما با سواد می بودند ، مردم افغانستان با سرنوشتی کہ امروز دارند ، گرفتار نمی شدند. مادر با سواد وآگاہ فرزند با دانش را کہ با سلاح معرفت مجھز با شد را تحویل جامعہ می دھد
۰
***
لیلا صراحت روشنی
لیلا صراحت روشنی فرزند سرشار شمالی، در
23 جوزای سال 1337 خورشیدی در شهر چاریکار ولایت پروان در خانوادهای فرهیخته و روشنفکر زاده شد. پدرش از نویسندگان بنام افغانستان و آموزگار خردمند در شکلگیری و شکوفایی شخصیت هنری فرزندش بود.
لیلا در سال
1344 خورشیدی وارد مکتب شد و در سال 1355 از لیسهٔ ملالی فارغ التحصیل . در سال 1356 خورشیدی وارد دانشکدهٔ زبان و ادبیات گردید و در 1359 ش در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه کابل دانشنامهٔ لیسانس گرفت. سپس از 1360 تا 1365 خورشیدی در لیسهٔ مریم آموزگاری پیشه کرد.
لیلا صراحت، از سال
1365  تا سقوط رژیم دکتر نجیب، ابتدا به عنوان سر دبیر و سپس به سمت معاون در مجلهٔ «میرمن» اشتغال ورزید. افزون بر این، او با تأسیس کانون نویسندگان جوان در چهارچوب انجمن نویسندگان افغانستان، به عنوان معاون کانون نویسندگان جوان برگزیده و پس از چندی به عضویت شورای مرکزی انجمن نویسندگان افغانستان نیز پذیرفته شد.
در زمان حکومت مجاهدین (در سال
1372) به سمت معاون ریاست امور زنان به کار پرداخت و نشریهٔ «ارشاد نسوان» را دوباره احیا کرد. او به عنوان اولین مدیر مسوول دوره دوم نشراتی این نشریه نیز برگزیده شد که دوره اول نشراتی آن به سالهای حاکمیت شاه امانالله برمیگردد.
در ضمن، کانون فرهنگی «رابعه بلخی» را پایهگذاری کرد که بعداً این کانون در دیار مهاجرت نیز به فعالیتهای خود ادامه داد.لیلا صراحت، چند ماه پس از تسلط گروه طالبان بر افغانستان (در اواخر سال
1375)، بار سفر بر بست و از کابل راهی پیشاور پاکستان شد و اندکی بعد از آنجا به کشور هُا لند پناهنده گشت.
او در هالند مسئولیت نشریهٔ «حوا در تبعید» اورگان نشراتی انجمن زنان افغان «رابعه بلخی» را بر عهده گرفت تا جای پای محکم و استوارش الهامبخش فعالیتهای زنان افغان برای دستیابی به جهانی که نام زن مساوی نام انسان است، باشد.
لیلا از سال
1350 خ به سرودن شعر آغاز کرد و شعرهایش از سال 1353 خورشیدی در نشریه های داخل و خارج از کشور به چاپ رسیده اند. او همواره از فرهیختگانی مانند رازق رویین، رفعت حسینی و به ویژه واصف باختری که پس از مرگ پدر در پرورش وی اهتمام بسیار ورزیدند، به نیکی یاد کرده و آنان را سپاس گفته است.
دانشنامه ادب فارسی دربارهٔ اشعار صراحت روشنی مینویسد:
«شعرهای صراحت روشنی از زبان صمیمانه و اندیشه ی ژرف برخوردار است و تعبیرهای نو و شورانگیز در شعر او دیده میشود. درک روشن وی از لحظه های سیاه تاریخ سرزمینش و مردمی که سالها به انتظار بهار، عشقها و آرزوهایشان به دار تعصب و کینه ورزی آویخته شده و صدایشان برنکشیده میمیرد، چنان است که گاه شعرهایش را از هرگونه تفسیر بی نیاز میسازد».لیلا صراحت، دو سال پیش از مرگش، به بیماری سرطان مغز مبتلا شد و پس از جدال پرتنش مرگ و زندگی در جانش سرانجام در مقابل بیماری جانکاه مرگ را بوسه زد. هنگامی که او در شام چهارشنبه
31 سرطان 1383 خورشیدی چشم از دنیا فروبست، 46 سال داشت.

باری رزاق مأمون نوشت:
"سحرگاه هشتم اسد سال
1383 خورشیدی لیلا صراحت روشنی پس از هفت سال دوری و جدایی از کابل و یاران کابل نشین، با پیکری سرد و چشمان بسته و با انباری از ناگفته های نهفته در سینه، در حالی که معصومیت ابدی خود را در چهارچوب تابوت سیاه رنگ همچنان امانت نگهداشته بود، از هواپیمای آریانا فرود آورده شد. او در برگشت به هیچکسی نگاه نمیکرد و گویا دیگر از رنجهای گفتن و نگریستن به این دنیا و آدمها برای همیشه آزاد شده بود".
و به گفته استاد واصف باختری، لیلا صراحت روشنی که از غنایم نوادر روزگار بود با تأسف از دست رفت؛ و باری لیلا هم در سوگ مرگ خود سروده بود:
لیلا چه افتادت به سر، که ناگهان و بیخبر گلهای سرخ عارضت، نیلوفر تالاب شد
گنجشک آه از سینه ات، پر پر زنان پرواز کرد دل قطره قطره قطره بر رخسار سردت آب شد
طلوع سبز، در تداوم فریاد،
حدیث شب (مشترک با ثریا واحدی)،از سنگها و آیینه ها از مجموعہ شعری صراحت روشنی است.
نمونہ ی کلام:
ز شام شهر تباهم ستاره دزدیدند
ستارههای مرا آشکاره دزدیدند
چو فوجفوج ملخ را به باغ ره دادند
کلید باغ به دست شب سیه دادند
شبی که خیل ملخ، راه بر بهار زدند
پرنده را به درختان خسته دار زدند
شبی که گر سحرش بود سخت خونین بود
جبین باور خورشید تلخ و پُرچین بود
فلق به شهر من آتش به دوش رخ بنم

که شعلههاش درختان سبز شهرم بود

20-01-2019

ستورۍ منگل 
ستورۍ منگل د افغانستان د تياتر او سينما يوه پېژندل شوې څېره ده، نوموړې د ننگرهار ولايت په ډکه نومې سیمې کې زېږېدلې. پلارنی ټاټوبی ېې د پکتيا ولایت دی .په تېرو وختونو کې ېې په ډېرو کورني او بهرنيو جایزو او ستاینلیکونو نازول شوې . ستورۍ منگل د افغانستان د گوتو په شمېر ښځينه و ممثلينو څخه ده چې هم ېې په کورنيو فلمونو کې برخه اخيستې او هم ېې د گوتو په شمار بهرنيو فلمونو کې د هندي لوبغاړو سره ونډه اخيستې.

د ستورۍ منگل پلرنی ټاټوبی د پکتيا ولايت دی. هغه په خټه منگل ده. پلار ېې د پوليسو ژاندارم و چې د هيواد په بېلابېلو سيمو او ولايتونو کې ېې خپله پوځي دنده ترسره کړې. ستورۍ درې وروڼه او څلور خويندې لري . ستورۍ هم لکه د نورو افغانانو پشان د جگړې له کبله په کال 1992ز کې له هېواده کډوالۍ ته اړ شوې او لرې پښتونخوا کې مېشته شوه. هلته ېې تر 1998ز پورې ژوند وکړ بيا ېې د هالنډ په لور مخه کړه. له 2008 ز کال راپدېخوا په انگلينډ کې اوسېږي او هلته د کډوالۍ شپې ورځې تېروي.

ستورۍ منگل خپلې لومړنۍ او منځينۍ زده کړې په کابل کې پیل او هلته ېې تر بکولريا پورې بشپړې کړيدي .

په 1352 کال کې په راډيو افغانستان کې مقرره شوه او د راډيويي نندارو او د راډيو ډرام د پروديوسر په توگه يې دندې تر سره کړي. ميرمن منگل د سياه موى جلالي، کج راه، او الماس سياه په فلمونو کې يې کار کړى دى. د ميړانه، وياړ، د وطن مور، سپينه ادې او نورو ټلويزيوني نندارو کې ېې هم کار کړى دى.

ميرمن منگل د سياه موى جلالي، کج راه، او الماس سياه په فلمونو کې يې عمومي کردار ادا کړی . د ميړانه، وياړ، د وطن مور، سپينه ادې او نورو ټلويزيوني نندارو کې ېې هم کار کړى دى. ستورۍ منگل د فلمونو تر څنگ د افغانستان په ملي ټلويزيون کې د يوې خپرونې کوربنه هم پاتې شوې چې د کاروان حله ټلويزيوني خپرونه نومېده او د کورنی ژوند راډيويي خپرونه ېې هم د يادولو وړ ده . دې سره ېې د راډيويي خپرونو په لړ کې پرله پسې ډرام ، داستان، تمثيل ، د ډرامې او ټلويزيوني خپرونو په لړ کې ېې دتمثيل، فلمونو نرېشن او دوبلې په برخه کې کارونه ترسره کړي او همدارنگه ېې د کابل تياتر څخه د وياړ او شمله په نوم تياتر وړاندې کړی .

د ستورۍ منگل د فلمونو او نندارو لړ لیک

1. مېړانه (انځوريزه ننداره )

2. رابعيه بلخي (فلم)

3. سياه موی جلالي(فلم)

4. روزهای دشوار (فلم)

5. تنگنا (ټلويزيوني فلم)

6. هجرت (فلم)

· دوه هنري فلمونه ېې نيمگړي پاتې شوي چې يو ېې (کږه لار) نومېږي او بل ېې(تور الماس)

دهرماتما هندي فلم کې ېې هم د مرستياله رول لوبولی .

په ١٩٩٢ کال کې پيښورته کډه شوه او دوه کاله وروسته يې د بي بي سي له تعليمي پروژو سره په کار پيل وکړ.د نوي کور نوي ژوند په راډيويي ننداره کې يې لومړى د کونډې او بيا د بس بي بي رولونه لوبولي. په ١٩٩٨ ز کال کې هالينډ ته ولاړه او تر2008 زکال پوری د اوتريخت په ښار کې اوسيدله. واده يې کړى دى او شپږ ماشومان لري چې درې زامن او درې لوڼې دي . ميرمن منگل د هجرت د فلم پروديوسره ده چې په هالينډ کې جوړ شوى دى. ستوری منگل په همدي فلم کې يې د يوې افغان کډوالې مېرمن رول هم لوبولی چې تشويشې جميله نومېږي. ستورۍ منگل په ۲۰۰۸ م ز کال له هالنډ څخه ېې د انگلينډ په لورکډه وکړه. او س هلته وروسته له ۱۰ کاله يوازېتوبه ،بېرته د خپل خاوند گلاب زاده سره يو ځای شوه. ياده دې وي چې مېرمن ستورۍ منگل خپل سکه اولادونه نه لري او پورته ياد شوي شپږ اولادونه د نوموړې د خاوند د لومړنۍ مېرمن څخه ورپاتي دي. مېرمن منگل ډېره زړوره پښته ده، اوله هېواده بهر فرهنگي هڅې يې د ستايلو وړ دي. ستورۍ منگل په بهر کې هم خپلو هنري کارونو باندې لگيا ده او تر ډېره د بهر مېشتو افغان ټولنو په خپرونو او غونډو کې ېې برخه اخيستې او د ټولنو له اړخه هم ستايل شوې ده. دم مهال په لندن کې مېشته ده .

 7 . دوه هنري فلمونه ېې نيمگړي پاتې شوي چې يو ېې (کږه لار) نومېږي او بل ېې (تور الماس)

دهرماتما هندي فلم کې ېې هم د مرستياله رول لوبولی .په 1992 کال کې پيښورته کډه شوه او دوه کاله وروسته يې د بي بي سي له تعليمي پروژو سره په کار پيل وکړ.د نوي کور نوي ژوند په راډيويي ننداره کې يې لومړى د کونډې او بيا د بس بي بي رولونه لوبولي. په 1998ز کال کې هالينډ ته ولاړه او تر2008 زکال پوری د اوتريخت په ښار کې اوسيدله. واده يې کړى دى او شپږ ماشومان لري چې درې زامن او درې لوڼې دي . ميرمن منگل د هجرت د فلم پروديوسره ده چې په هالينډ کې جوړ شوى دى. ستوری منگل په همدي فلم کې يې د يوې افغان کډوالې مېرمن رول هم لوبولی چې تشويشې جميله نومېږي. ستورۍ منگل په 2008م ز کال له هالنډ څخه ېې د انگلينډ په لورکډه وکړه. او س هلته وروسته له 10کاله يوازېتوبه ،بېرته د خپل خاوند گلاب زاده سره يو ځای شوه. ياده دې وي چې مېرمن ستورۍ منگل خپل سکه اولادونه نه لري او پورته ياد شوي شپږ اولادونه د نوموړې د خاوند د لومړنۍ مېرمن څخه ورپاتي دي. مېرمن منگل ډېره زړوره پښته ده، اوله هېواده بهر فرهنگي هڅې يې د ستايلو وړ دي   . ستورۍ منگل په بهر کې هم خپلو هنري کارونو باندې لگيا ده او تر ډېره د بهر مېشتو افغان ټولنو په خپرونو او غونډو کې ېې برخه اخيستې او د ټولنو له اړخه هم ستايل شوې ده. دم مهال په لندن کې مېشته ده .     د زېږېدنې پنځوسمه کاليزه يې څه موده مخکې په هالند کې د ياد هېواد د فرهنګي ټولنې له لورې ونمانځل شوه چې د بېلابېلو هېوادونو فرهنګيانو پکې برخه اخيستې وه . په ياده غونډه کې ورته د اروپا د هنري ټولنې له لورې مډال ورکړل شو او د افغانستان د هنرمندانو د سراسري ټولنې له لورې د وړ هنرمند لقب تر لاسه کړ. دغه راز مېرمن منګل په هېواد کې د لوړ رتبه مقاماتو له لورې هم په ستاينليکونو او مډالونو ستايل شوې ده. په ۱۳۶۰ زېږديز کال کې په پښتو موسيقۍ کې د کال غوره هنرمنده وپېژندل شوه. اغلې مېرمن منګل له هېواد څخه بهر هم د اروپا د سراسري ټولنې له لورې د طلا مډال تر لاسه کړی دی. هېواد څخه بهر هم د اروپا د سراسري ټولنې له لورې د طلا مډال تر لاسه کړی دی.

برای اولین بار یک خانم از افغانستان بعنوان کمیشنر سازمان همکاری های اسلامی انتخاب شد

اصیلا وردک به نمایندگی از افغانستان با کسب بیشترین آرا در میان کاندیدان از حوزه های آسیا، افریقا و کشور های عربی به عنوان کمیشنر در این کمیسیون انتخاب شده است.

این اولین بار است که یک خانم به نمایندگی از افغانستان در انتخابات آزاد با به دست آوردن بیشترین آرا در میان همه کمیشنران آسیایی، افریقایی و عربی، به عضویت کمیسیون حقوق بشر سازمان همکاری های اسلامی انتخاب می شود.

خانم اصیلا وردگ لسانس خود را در رشته اقتصاد زراعتی از پوهنتون کابل و ماستری را در رشته روابط بین الملل و دیپلوماسی از پوهنتون نیو جرسی امریکا به دست آورده است.

در خبرنامه آمده است که اصیلا از هفت سال به این طرف، در مربوطات وزارت خارجه در مرکز و در خارج از کشور، از جمله به حیث رییس حقوق بشر و امور بین المللی زنان وزارت امور خارجه و معاون نمایندگی دایمی افغانستان در سازمان ملل متحد ایفای وظیفه انجام داده است.

سیزدهمین اجلاس سران سازمان همکاری های اسلامی به میزبانی ترکیه، به تاریخ ۲۲ حمل سال روان در استانبول آغاز به کار کرده است.

این مبنا پرداخت که اصلاحیه های چهاردهم و پانزدهم که به مردان سیاهپوست امریکایی حق رای داده است، شامل حال زنان نیز می شود، زیرا بیانگر آن است که هر کسی در ایالات متحده متولد می شود یا به تابعیت آن درمی آید، شهروند آن و دارای تمامی حقوق شهروندی است. او زنان را فراخواند تا دست به اقدام مستقیم بزنند و بی هیچ تکلفی رای خود را به صندوق ها بریزند. بدین سان او حقوق برخاسته از قانون اساسی را به حرکت و عمل مستقیم پیوند داد. الیزابت کدی استانتون، سوزان ب. آنتونی و ایزابل بیچر که از فعالان حق رای زنان در امریکا بودند، نیز این پیشنهاد او را تحسین و او را تصدیق کردند.

زنی که می خواست رئیس جمهوری باشد

طبق نظر تاریخ شناسان امریکایی، ویکتوریا وودهال زنی بود که 100 سال از زمان خود جلوتر حرکت می کرد. اگرچه امروز تعداد کمی از مردم امریکا او را می شناسند، اما هنگامی که سال 1872 وارد رقابت برای انتخابات ریاست جمهوری امریکا شد، از مشهورترین زنان زمانه خود بود. او از طرف حزب حقوق برابر کاندیدای ریاست جمهوری شد و در حالی خود را نامزد ریاست جمهوری کرد که زنان هنوز حق رای نداشتند. کاندیداتوری وی گروه های متفاوتی از مردم را به خود جذب کرد که کارگران، زنان طالب حق رای و کمونیست ها از جمله آنها بودند. آنها دولتی از مردم توسط مردم و برای مردم می خواستند. او و تنسی در راس گروهی 50 نفره به راهپیمایی پرداختند و به اعدام موسسان کمون شکست خورده فرانسه اعتراض کردند. آنها پلاکاردی با این مضمون حمل می کردند  برابری سیاسی و اجتماعی را برای هر دو جنس کامل کنید.

و پایانی برای مادرکلان  :اگرچه ویکتوریا در تمام دوران جوانی تا آنجا که می توانست به فعالیت های برابری خواهانه و حق طلبانه برای زنان و کارگران پرداخت و به همه حرف های خود نیز عمل کرد و تنها در سطح فلسفه پردازی های انتزاعی باقی نماند اما در سنین میانسالی خسته و بی سر و صدا به انگلستان رفت تا در آنجا زندگی آرامی را پیش گیرد. او برای بار سوم در انگلستان با یک بانکدار بریتانیایی ازدواج کرد و تا پایان عمر نیز در کنار او باقی ماند. وی در سال 1927 درگذشت. او مادربزرگ دختران امریکا بود                                                                                                                                                   .نیلوفر انسان

 نسیمه رزمیار 

نسیمه رزمیار اولین دوشیزه افغان از حزب سوسیال دموکراتهای فنلند از شهر هلسنگی در نتیجه رقابت آزاد و دموکراتیک در انتخابات پارلمانی فنلند مورخ 19 اپریل 2015 به پارلمان فنلند راه یافت . 
مختصربیوگرافی نسیمه رزميار
نسيمه رزميار در سال 1984 در يک خانواده تحصيل کرده و سکولار در کابل متولد شد. در سال1989 در سن پنج سالگي افغانستان را با خانواده اش ترک کرد. پدرش داود رزميار سفير کبير افغانستان در اتحاد جماهير شوروی سابق مقرر شده بود و نسيمه با خانواده اش در شهر مسکو مقيم شدند.گفتنی است که محترم داوود رزمیار همزمان سفیر غیر مقیم افغانستان در فنلند نیز بود. پس از سال 1992 و تغيير قدرت از جمهوری دموکراتيک افغانستان به جمهوری اسلامي افغانستان توسط گروههای اسلامي مجاهدين، نسيمه و خانواده اش در سال 1993 به فنلند مهاجرت کرد و از آن تاريخ تا بحال در فنلند زندگي مي کند.تحصيلات :نسيمه دارای مدرک ليسانس از موسسه عالي تحصيلي علوم انساني هوماک در امور جوانان است. چند سالي در سازمانهای غير دولتي چون سازمان بين المللي مهاجرت (
IOM)، اتحاديه حمايت از زنان در برابر خشونتهای اجتماعي (Monika-Naiset Liitto) و بعضي ارگانهای ديگر مانند سازمان حمايت از اطفال (Mannerheimin lastensuojeluliitto) در وظايف مختلف، کار نموده است. همچنين مدتي بعنوان سکرتر دفتر نماينده پارلمان فنلند آقای مکائيل يونگنير بوده و قبلا عضو شورای شهر هلسینکی و سکرتر پيام رساني گروه پارلماني حزب سوسيال دموکرات فنلند بود.
نسيمه از لحاظ شخصيتي، جوان شجاع، با همت، پرتلاش و قوی است. او آشنا به زبانهای دری، پشتو، فنلندی، انگليسي، سویدنی و روسي است و در اين زبانها روان صحبت مي کند. در صحبت ها و مصاحبه های خود با مردم و رسانه ها منطقي، آرام و مسلط است و اين يکي مهمترين استعدادهای و توانائي های خدادادی او مي باشد.

مختصر سوانح محترمه حمیرا نورزايی 

حمیرا نورزایی بنت مرحوم بسم الله خان در گذر باغبان کوچه کابل تولد شدند. در آن زمان شفاخانه نسایی وولادی در کابل وجود نداشت تولد همه خواهران و برادران شان در خانه صورت گرفته است . حمیرا نورزایی سه برادر و چهار خواهر بودند که در یک فامیل روشنفکر دوره طفولیت تا ایام صباوت خود را در همین گذر گذرانده و بعدآ به کارته چهار و از آنجا به کارته 3نقل مکان کردند . حمیرا نورزایی تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب اندرابی تمام کردند این مکتب در اندرابی کابل کنار دریای کابل و متصل شفاخانه مستورات آباد شده بود و راه دخول آن هم از راه شفاخانه مستورات بود . حمیرا نورزایی تا صنف شش در این مکتب تحصیلات خود را ادامه داده و بعدا نظر به قلت معلم به حیث معلم فارسی ، جغرافیه در همان مکتب مقرر شدند . البته بعضی از شاگردان مکتب، خانم های کلان سال بودند . مدیره این مکتب یک زن فرانسوی به نام مادام فریسه بود . که در عین زمان شاگردان را فرانسوی درس میداد . قرار گفته بعضی از شاگردان آن دوره مادام فریسه یک خانم بسیار خوش خلق و با کرکتر عالی با عاطفه و مهربان بود و معاون وی شخص به نام محترم عبدالباقی خان (پدر محترم آقای داکتر روان فرهادی) بود . چون روز به روز به تعداد دختران افغان که آرزوی تحصیل را داشتند افزوده میشد و این مکتب ظرفیت آنرا نداشت که تمام آنها را جذب کند لهذا به اعمار یک مکتب دیگری بنام لیسه ملالی اقدام کردند و بعد از اعمار آن یک تعداد از شاگردان و معلمین مکتب اندرابی به لیسه ملالی رفتند . حمیرا نورزایی در لیسه ملالی به تحصیلات خود دوام داده وبگرفتن درجه بکلوریا نایل شدند. در حین تحصیل دوره بکلوریا درصنوف پاینترتدریس ادبیات فارسی را به عهده داشتند بعدا از اخذ بکلوریا شامل فاکولته ادبیات شده و به درجه لیسا نس از این فاکولته فارغ التحصیل شدند . در دوره شاگردی به فاکولته ادبیات درجمله شاگردان محترم و شناخت ادبی استاد بیتاب ملک الشعرا کشور قرار گرفت و همیشه با ترغیب و تشویق آن استاد بزرگوار به دسترسی های خوبی در رشته ادبیات حاصل کردند. در مکتب اندرابی به دوران مادام فریسه از سال (1941 تا سال 1949) بحیث معلم ادبیات فارسی و جغرافیه همکاری داشتند . در لیسه ملالی به دوره مادام انف از سال 1949تا 1952) بحیث معلم ادبیات فارسی مصروف بودند . در دوره مدیریت کبرا نور زایی (خواهرشان) از سال       (1952 تا سال1959 ) بحیث معلم ادبیات فارسی در لیسه ملالی ایفای وظیفه میکردند. حمیرا نورزایی مدت درازی از عمرخود وظیفه مقدس معلمی را داشتند تعداد شاگردان شان بیشمار است . در سال (1952دقیق نمیدانم ) به لیسه رابعه بلخی که در کارته4 موقعیت داشت که بعدا یکی از لیسه های بزرگ و نامدار افغانستان گردید، به حیث معاون آن لیسه تقرر یافت. این لیسه با زحمات شباروزی حمیرا نورزایی کانون گرم و با صفا برای تربیت نسل های برومند از دختران و زنان افغان گشت. به اثر زحمات خسته ناپذیر حمیرا نورزائی مکتب ابتدائی رابعه بلخی بحیث لیسه عالی ترقی کرده وبعدا موصوفه بحیث مدیره لیسه رابعه بلخی عز تقرر یافتند. حمیرا نورزایی یک مدیره مدبر و با انظباط و دوستدار شاگردان و متعلمان مکتب خود بود یک عشق و علاقه بخصوص به رابعه بلخی داشت . مکتب خود را دوست داشت . در دوره مدیرت وی تعمیر مکتب کلان تر شد لابراتوار فزیک و کیمیا ، کتاب خانه و غیره وسایل اداری برای شاگردان و معلمان مهیا شد . بعد از سالیان درازی که دروازه های تحصیل برای طبقه نسوان در خارج کشور باز شد. حمیرا نورزایی هم برای تحصیل رهسپار امریکا شدند و بعد از تکمیل دوره فیلوشپ در یونیورستی کلومبیا دوباره عازم وطن شدند . حمیرا نورزایی به چندین کنفرانس در خارج کشور اشتراک و رزیده است آخرین سفرشان در سال1968 برای3 ماه در انگلستان صورت گرفت . وقتیکه از امریکا بازگشت به حیث رئیس موسسه نسوان چند سال خدمت کرد . درسفری که محترمه ایندیرا گاندی رئیس کانگرس وقت هندوستان در سال 1976 درافغانستان داشتند محترمه حمیرا نورزائی (رئیسه موسسه نسوان) بحیث مهماندار از ایشان پذیرائی کردند. مگر با عشق و علاقه که به لیسه رابعه بلخی داشتند دوباره به آنجا به حیث مدیره ایفای وظیفه نمودند. بعد از سفر انگلستان و قبل از اینکه به سن تقاعد برسند، مقامات آنزمان ایشان را به تقاعد سوق دادند که این حرکت حکومت وقت محترمه حمیرا نورزائی را فوق العاده متاثر ساخت . آخرین وظیفه شان به حیث مشاور در انجمن راهنمای خانواده بود که البته بعد از آمدن حکومت خلق و پرچم مجبور به ترک وظیفه شد . در زمان حکومت خلق و پرچم تعداد زیادی از دانشمندان و مردمان سرشناس کشور مجبور به ترک وطن شدند که البته حمیرا نورزایی نیز در این ردیف قرار گرفت . ایشان با فامیل برادرش مرحوم صالح محمد نورزائی به امریکا ( San Jose, California ) سالهای اخیر عمر خود را گذشتنده بتاریخ 10 فبروری 2013 داعی اجل را لبیک گفتند. روحش شاد ..

نقش تاریخی زن در سیر تحولات سیاسی

کار و ایجاد گری مشخصهء اساسیء فعالیت های مشترک انسانهاست که از بدو پیدایش آدم تا ایندم با مساعی مشترکهء زنان با مردان ادامه دارد. پنجهزار سال قبل مادامیکه آریایی ها به سر زمین باختر مهاجرت کردند، زنان و مردان آریایی در مرکز آریانای کهن، مدنیت بزرگی را اساس گذاشتند و پس از سه هزار سال راه مهاجرت را در پیش گرفته و در جنوب هندوکش سرزمین وسیعی را از لغمان تا سیستان و از کندهار تا ننگرهار و حوزه های وسیع جغرافیایی را برای بود و باش خود انتخاب نمودند و بنای باعظمت شهر تاریخیء بگرام بیانگر استعداد شگرف، توانایی و کار مشترک زنان با مردان این مرز و بوم بوده است مسلما در نتیجهء کار مشترک زنان با مردان، تمدن عظیم و فرهنگ عالی از خود به یادگار گذاشته اند. زیرا کار و مبارزه از ویژگی های مقام عالیء زن در طول تاریخ این سرزمین باستانیست. چنانچه دهها فیلسوف، نابغه و علامه، طبیب و دانشمند، فزیک دان و ریاضی دان، ستاره شناس و عالمان بزرگ، در دامان مقدس زنان این میهن پرورش یافته اند. یادی از بزرگ مردان تاریخ کشور ما در عرصه های علم و فرهنگ چون سید جمالدین افغان، ابن سینای بلخی، ابو ریحان البیرونی، امیر علی شیر نوایی، امام فخر رازی، مولانا جلال الدین محمد بلخی، خواجه عبدالله انصاری، حکیم نظامی گنجوی و دیگران، یاد آور سیمای تابنک زن و شخصیت محبوب زنان در راستای تاریخ این سرزمین میباشد. شخصیت زنان عالم و فرهنگ دوست، ادیب و نویسنده، شاعر و سخنور تاریخ کشور ما چون رابعه بلخی، مهستی، حاذقه، محجوبه، مخفی بدخشی، عایشه درانی، نازو انا، فاطمه و اسما میرمن سمنبو و دیگران از چهره های نامدار ادبی کشور ما همچون مشعلداران علم و فرهنگ، با قلم اندیشه و دانش به جنگ بی دانشی و سیه روزی رفته که روشن نگری آنها بیانگر مقام شامخ انسان برآزنده یعنی زن در تاریخ درخشان کشور ما بوده و آثار گرانمایهء ایشان بیانگر انساندوستی، مهر ورزی و خدمت به انسان زحمتکش میباشد. شیر زنان کشور ما در عرصه های کار و مبارزه بمثابه رزم آفرینان راه آزادی پرچم مبارزه را در میدان نبرد و کارزار مبارزه همواره بر افراشته اند. مبارزات قهرمانانهء زنان پیکار جو و آزادی خواه کشور ما بخصوص جنگ میوند سال1880 م در صحنه های مبارزه و میدان جنگ حماسه آفریدند. شرکت شیر زنان کشور در جنگ مشهور میوند و یکی ازین قهرمانان، ملالی دوشیزهء جوانی که در میدان جنگ میوند بیرق سپاه ملی را در عوض بیرق دار کشته شده به شانه کشیده این دو بیت از زبان او در میدان جنگ طنین انداخت که در تاریخ افغانستان جاودانه شد. خال به د یار له وینو کښیژدم چه شنکی باغ کښی گل گلاب وشرموینه که په میوند کبنی شهید نه سوی خدای یژو لا لیه بی ننگی ته دی ساتینه درین جنگ نا برابر، لشکر آزادی خواه افغانستان با غرور صد برآبر، تحت قیادت غازی محمد ایوب خان، عبدالکریم خان کوهستانی و دیگران پیروزی تاریخی بدست آوردند. همچنان در کابل چهار صد زن آزادی خواه در جنگ با انگلیس در کوههای اطراف شهر بخصوص کوه آسمایی شرکت کردند. که سرخیء بیرق آزادی با خون83 نفر از زنان شهید گواه روشن قهرمانی زن در افغانستان است. یکی ازقهر مان زنان این جنگ آزادی زهرای جوان بود که به خون نامزاد عزیز خود عبدالله شهید سوگند یاد کرد که تا زنده باشم خدمتگار مادر عبدالله و خادم راه آزادی خواهم بود. در همین سده بود که صدای مبارزهء دسته جمعی ء زنان  برای رهایی از زیر سلطهء مستبدین تاریخ در گوشه و کنار جهان طنین افگند ه بود. چنانچه در سال 1875 کارگر زنان امریکا در مبارزهء داد خواهانه شان برای کسب حقوق خویش ایستادگی کردند رفته رفته جنبش زنان با نقش آفرینی انجیلا دویس، در امریکا، کلارا زاتگین در اروپا، جمیله بو پاشا در الجزایر، لیلا خالد در فلسطین، اندیرا گاندی و دیگران در هند، روزا لوکسامبورگ در آلمان و دهها و صدها زن قهرمان، نام دار و گم نام، در سایر نقاط جهان شکل همه گانی بخود گرفت و قربانی های بی شماری از خود بجا گذاشتند و درخت آزادی را با خون های پاک شان آبیاری کردند. تا که روز هشتم مارچ را به عنوان روز جهانیء زن ثبت تاریخ نمودند. در کشور ما به ادامهء مبارزات تاریخی زنان، نهضت زن در دههء سوم قرن بیستم به پیشروی ملکه ثریا و دیگران شکل گرفت. موسسهء نسوان و دیگر موسسات مربوط به زنان تاسیس گردیده بود که بر بنیاد آن در عرصه های فرهنگی موفقیت هایی در بر داشت ولی تاریخ طور دیگری چرخید، آنقدر مدهش و هولناک که وطن را در مسیر جنگ سی ساله کشانیدند و مورد حمله و تجاوز قرار گرفت. که در نتیجهء آن میلیونها نفر از مردم افغانستان مجبور به ترک وطن و صدها هزار نفر شهید، معلول و معیوب گردیدند که نخستین قربانیی آن قشر زن. به این ترتیب شیرازه های دموکراسی خواهی از هم پاشید که بیشترین آسیب آن را باز هم زنان متحمل شدند. در اثر دوام جنگ خانمانسوز، زنان اکثرا کار، معشیت، تحصیل و فعالیت های سیاسی فعالانهء خود را از دست دادند. هر کشوریکه مورد مداخله و تجاوز قرار می گیرد و مردمش در جنگ و نا امنی، فقر و بدبختی، نفاق و مرض دست و پنجه نرم میکنند و با فساد اداری دست و گریبان اند، باز هم متئاسفانه زن اولین قربانیست. تصویر ملکه حمیرا در سفری امریکا                                       نوشته :عبدلوکیل کوچی

 ملکه ثریا طرزی   24نومبر 1899 - 20 اپریل 1967) دختر محمود طرزی و همسر غازی امان‌الله خان اولین زن افغان بود که در محضر عام برقع از چهره‌ برداشت. ملکه ثریا برای دفاع از حقوق زنان، فعالیت‌های مستمری نمود که از جمله تلاش‌هایش می‌توان کار در بخش تعلیم و تربیه زنان را ذکر کرد. در 1926، در سخنرانی‌اش به مناسب هفتمین جشن استقلال افغانستان گفت:‌ «...تمام ما [زنان] باید برای پیشرفت ملت ما کار کنیم و این بدون داشتن علم امکان‌پذیر نیست.» در 1926 در جریان سفرش یکجا با شاه امان‌الله خان به اروپا، پوهنتون آکسفورد درجه تحصیلی افتخاری را به او اعطا کرد..

 نمونه از شهامت زنان افغان شاه خانم سلطان ابراهیم لودی:

مرحوم استاد رشاد میگوید:هنگامی که بابُر در 933هجری درهندوستان سلطنت لودیان پشتون را سرنگون و دهلی وآگره را فتح کرد و بر هند شمالی تسلط خود را قایم نمود، پس از قتل سلطان ابراهیم لودی در میدان جنگ، پسر خورد سال او را با مادرش به افغانستان تبعید نمود تا بقیه عمر خود را درقلعۀ مظفر در بدخشان طور زندانی سپری کند. خانم ابراهیم لودی که سوار برکجاوۀ شتر، تحت نظرمحافظین مغولی بسوی افغانستان حرکت میکرد، وقتی قافله به محل قلعه اتک رسید، توقف نمود و پس از استراحت مختصر دوباره براه افتاد، هنگامی که قافله از روی پل سند عبور میکرد، خانم ابراهیم لودی دفعتا ازروی کجاوه بلند گردید ومانند عقابی خشمگین بال گشود و خود را در وسط رودخان سند پرتاب کرد و امواج رود خانه این بانوی با شهامت افغان را درخود فرو برد و محافظین با حیرت مشاهده کردند که این زن دلیرافغان چگونه درکام امواج خروشان رود خانه فرو رفت و مرگ را بر زندگی در اسارت دشمن ترجبح داد. 26یا28یا سال بعد ازاین واقعه، هنگامی که هیبت خان نیازی به کشمیر پناه برد وحکمران آنجا براو حمله نمود،او خود را برای دفاع آماده کرد و یکجا با او، مادر و خانم هیبت خان همراه با سایر جنگجویان افغان به مقابله پرداختند و برای حفظ ناموس وعزت خود تا آخرین رمق حیات با دشمن جنگیدند تا آنکه همگی در میدان جنگ جام شهادت نوشیدند. این دومین نمونه از شهامت زنان افغان است که بقول مرحوم استاد رشاد، عبدالقادر بدایونی در منتخب التواریخ این داستان را متذکر شده و افزون بر آن در کمبریج هستری آف اندیا نیز ذکر این داستان حماسی آمده است.

آیا تا حال در مورد چهل دختران چیزی شنیده اید؟

 در ارزگان پس از شکست هزاره ها فجایع زیادی اتفاق می افتد اما از همه تلخ تر ماجرای شهادت شیرین هزاره و همرزمان اوست. وقتی لشکر امیر حبیب الله خان وارد ارزگان می شود، دست به تجاوز، غارت و هجوم ناجوان مردانه و هولناک می زند که از ماجرای هولوکاست و قتل عام ارامه فجیع تر است. نمی دانم چرا کسی در این مورد چیزی نمی نویسند و نمی گویند. مردان امیر تمام قلعه های هزاره را آتش می زنند، رمه و گاوان مردم را نابود می کنند، زمین ها را آتش می زنند و تمام مردان اسیر شده را از دم تیغ می گذرانند. زنان را اسیر می گیرند و به عنوان برده و کنیز به هم دیگر پیشکش می کنند و در بازار ها به قمت کمتر از قمت جو و گندم به فروش می رسانند. این بردگان بی گناه آن قدر زیاد بودند که امیر از مالیات آن ها لشکرش را برای یک سال تامین هزینه می کند. وقتی ارزگان در شرف شکست و نابودی قرار می گیرد، عده ای از زنان دلیر و بی پروای ارزگانی اسلحۀ گرم و شمشیر به دست می گیرند و شروع به جنگ و گریز با لشکر امیر می کنند. وقتی لشکر امیر با تمام توان به جنگ رو به رو با یاران شیرین می شوند. فرمانده شیرین چون سردار کارآزموده هزاره تن به نبرد تن به تن می دهد و تا آخرین توان با یارانش می جنگند اما وقتی توان رزمی آنان رو به کاهش می نهد، فرمان عقب نشینی می دهد. شیرین هفت شبانه روز آبادی به آبادی در کمال دلیری و کارآزمودگی با دختران هم سن و سالش تن به جنگ و گریز می دهد و سرانجام به کوه چل دختران می رسند. شیرین با یارانش از کوه بالا می رود و لشکر امیر به تعقیب آنان از کوه بالا می شوند. شیرین در آخرین قلۀ کوه از یارانش می خواهد که سنگر گیرند و تا آخرین لحظه با سنگ از پیشروی دشمن جلوگیری کنند. آنان تا دم غروب به سمت دشمن سنگ می اندازند و دشمن با گلوله پاسخ می دهند. سرانجام دشمن در چند قدمی شیرین و یارانش می رسند. شیرین رو به سمت ارزگان غارت شده می کند و به یارانش می گوید، نه راه بازگشت مانده و نه پای فرار. دشمن در چند قدمی ماست. ننگی تلخ تر از این نیست که به عنوان کنیز و برده در بازارهای قندهار و کابل به فروش برسیم و یا گرم کننده بزم های بوزینه های امیر باشیم. همه باهم به سمت قله حرکت می کنیم و از لاخ بلند کوه به سمت ابدیت، جاودانگی و تاریخ پرواز می کنیم. دشمن که در چند قدمی شیرین و یارانش رسیده بودند، ناباورانه شاهد زیباترین مرگ خودخواسته دختران آزاد و سر بلند هزاره های ارزگانی می شوند. آنان با تعجب می بینند که چهل عقاب بلند پرواز هزاره دست به دست هم از بلندای کوه پرواز می کنند و با شکوه و شگرف بی مانند به پایین کوه فرود می آیند. سخره های سخت و تیغ مانند کوه آنان را به گرمی در آغوش می کشند و در پایین دست خود جای ابدی و جاودانه برای آنان آماده می کنند. کوه غرقه در خون به بلندای تاریخ فریاد می کشد و دامنش را برای فرود عقاب های خانه زاد خود می گشاید. بلند پروازان تاریخ هزارستان به آرامی فرود می آیند و درحالی که دست همدیگر را به سختی فشرده بودند، تن به خواب ابدی می دهند. دشمنان با دیدن این شکوه و شگرف بی همتا حیرت زده و سرافگنده به ارزگان بر می گردند. این فاجعه آن قدر هولناک و غمگین انگیز رخ می کشد که دشمنان شیرین و یارانش از راه آمده باز می گردند و شرمسار ارزگان را برای همیشه ترک می کنند. فرمانده این فاجعه که به نام چرخی یاد می شد. مستقم به کابل می رود و سلاح از تن در می آورد و سرپرستی چند اسیر ارزگانی را به عهده می گیرد. او تا آخرعمر شب ها بدون کابوس نمی خوابد و روز ها با تلخی و تیره روزی با خود حرف می زند و گاهی دور از چشم مردم بر خود فریاد می کشد و سر به دیوار می کوبد. سرانجام این مرد توسط بازماندگان حکومت امیر به زندان می افتد و با تمام خانواده قتل و عام می شود. اما در طرف دیگر شیرین و یارانش توسط مردان شجاع هزاره در شب تلخ خیانت و دهشت امیر در زیر نور مهتاب هزارستان در چهل مزار سرخ رنگ و خونین چادر خاک به سر می کشند و به خواب ناز ابدی فرو می روند و به تاریخ خونین و دردناک هزارستان بزرگ می پیوندند. وقتی آتش خاموش می شود، مردان هزارستانی در شبی از شب های روشن هزارستان به دامن کوه گرد می آیند و مخته خوانی می کنند. مردان و زنان هزارستان کوه را کوه چهل دختران می نامند و آنجا را به عنوان میثاق ابدی برای دفاع از سرزمین و همیت هزاره ها قلمداد می کنند. پس از آن روز زنان و مردان نو عروس هزارستان به ویژه مردم اجرستان، ارزگان جاغوری و غزنی تعهد می کنند که نام اولین دخترشان را شیرین بگذارند. و برای عقد عروسی شان بر مزار شیرین و یارانش بروند و کام بچه های شان را با خاک مزار شیرین، شیرین کنند. از آن روزگار اکنون سال ها می گذرند. مردم هزارستان شیرین را فراموش کرده اند و مزار خونین او اکنون بی رنگ است. دیگر هزاره ها نام دختران شان را شیرین نمی گذارند و با مزار او عقد نمی بندند و به زیارت او نمی روند. شیرین آن قدر فراموش شده است که نسل نو هزارستان داستان شکوه پرواز عقاب بلند پرواز دره های ژرفناک ارزگان را افسانه و حکایت می خوانند. نسل نو هزاره ها نام اولین دخترشان را ماریا می گذارند و برای خواب بچه های شان از امیر ارسلان رومی و فرخ لقا صحبت می کنند...

کبرا نورزی نخستین وزیر زن در افغانستان !

 او نه تنها اولین وزیر صحیه زن در کشور بود بلکه اولین وزیر زن در تاریخ دولت افغانستان بود. کبرا نورزی دختر مرحوم بسم‌الله‌خان در سال 1932 میلادی در گذر باغبان کوچه شهر کابل به دنیا آمد. آن‌ها پنج خواهر و سه برادر بودند. دوره طفولیت را در باغبان کوچه کابل گذرانید، در حالی‌که سال‌های بعد عمر را در کارته چهار و بعدا در کارته سه سپری کرد. او تعلیمات ابتدایی و ثانوی را در لیسه ملالی به اتمام رسانید و شامل رشته ساینس فاکولته نسوان شد، و در سال ۱۹۵۳میلادی از فاکولته نسوان به درجه ممتاز فارغ گردید. او به‌حیث معاون لیسه ملالی و بعدا اولین مدیر افغان آن لیسه ایفا وظیفه کرد، این در حالی بود که مدیریت لیسه ملالی قبلا به‌دوش استادان فرانسوی بود. در زمان مدیریت او، لیسه ملالی انکشاف چشم‌گیری کرد و به‌حیث یکی از بهترین لیسه‌های دختران افغانستان شناخته شد. کبرا نورزی کتابخانه مکتب را توسعه داد و لابراتوار فزیک و کیمیا را با تجهیزات مدرن وقت مجهز ساخت. در سال‌های 1952تا 1957 میلادی بر علاوه مسوولیت لیسه ملالی، او به‌عنوان رییس فاکولته نسوان و بعدا به‌حیث رییس موسسه نسوان ایفای وظیفه کرد. در سال 1957 میلادی موسسه نسوان به‌حیث یک سازمان مستقل دارای اساس‌نامه و اهداف به نام «د میرمنو تولنه» ثبت شد و توجه بیشتر به انکشاف نهضت زنان و اشتراک آن‌ها در امور معطوف گردید. کبرا نورزی در سال 1958میلادی جهت ادامه تحصیلات عالی به دانشگاه سوربون پاریس رفت. بعد از ختم تحصیلات در فرانسه، به‌عنوان رییس فاکولته تدبیر منزل در دانشگاه کابل مقرر گردید. در سال 1964میلادی عضویت کمیسیون مشورتی تدقیق قانون اساسی را کسب کرد. این کمیسیون مشتمل بر 23 عضو بود، از جمله دو خانم هر یک کبرا نورزی و معصومه عصمتی وردک که هر دو از پیشگامان نهضت نسوان و از جمله معدود زنان تحصیل کرده و فعال بودند، عضویت آن را داشتند. کبرا نورزی از سال‌های 1965 تا 1969 میلادی به‌حیث وزیر صحیه ایفای وظیفه کرد. از کار‌های ارزشمند او در وزارت صحت ایجاد یک‌عده شفاخانه‌ها و کلینک‌ها در افغانستان، تصویب قانون ادویه جنریک و تاسیس انجمن رهنمای خانواده در کابل و ولایات بود. او به‌حیث وزیر صحیه، با جرات و فعال، به دورترین نقاط افغانستان سفر کرد. از جمله به ولایات پروان، لوگر، کندز، هرات، چخانسور، بلخ، هلمند، کنرها، ننگرهار، لغمان و بدخشان سفر کرد و با همکاری مامورین محل مراکز صحی را افتتاح و رونق داد. کبرا نورزی با آن‌که داکتر طب نبود، در زمان مسوولیتش خدمات صحی انکشاف مزید کرد و تاریخ اورا به نام وزیر مدبر و موفق در حافظه خود ثبت کرد. کبرا نورزی در دوره سردار محمدداوودخان در سال 1972میلادی بار دیگر به‌حیث رییس موسسه نسوان یا «د میرمنو تولنه» تعیین شد. کارهای او در موسسه نسوان شامل انکشاف برنامه‌های سوادآموزی، ایجاد کودکستان‌ها در مرکز و ولایات و تاسیس مکتب مسلکی نسوان بوده است. کبرا نورزی در سال 1977میلادی وکیل انتخابی در لویه‌جرگه از ناحیه هفتم شهر کابل گردید و به‌حیث عضو لویه‌جرگه در تصویب قانون اساسی جدید در آن سال سهم گرفت. کبرا نورزی قریحه شعری داشت و خود اشعار چند سروده است. او ازدواج نه کرده بود و سال‌های عزیز عمر خود را در خدمت‌گذاری به وطن سپری کرد. کبرا نورزی در سال‌های بعد با وجود دشواری‌ها و ناملایمات کشور را ترک نه کرد. در حالی‌که ناگزیر خواهران و براداران خود را مجبور به ترک وطن کرد، خودش با مادر و خواهر کوچکش تا آخر عمر در کابل باقی ماند. کبرا نورزی در دامان وطن به تاریخ 30جنوری 1986 میلادی در منزل شخصی‌شان واقع در کارته سه شهر کابل به عمر 54سالگی داعیه حق را لبیک گفت و در شهدای صالحین به خاک سپرده شد. کبرا نورزایی از جمله زنان برجسته در دهه‌های 60 و 70میلادی در افغانستان بود. اسمش در جمله مفاخر نسوان معاصر در تاریخ افغانستان درج و ماندگار است

عایشه درانی

عایشه درانی دختر یعقوب علی خان توپچی باشی یک تن از رجال عصر درانی های افغانستان وهمچنین شاعر فرهیخته زبان فارسی دری بود که  درکابل چشم به دنیا گشوده ودرعهد تیمورشاه درانی می زیست

عایشه درانی زن با استعداد وپرذکاوتی بود که درهمان آوانی اختناق، علم و ادب آموخت وخود را با زیورعلم فقه وسائرعلوم ادبی آنوقت آراسته ساخت.

تیمورشاه که خود شاعر بود ، اشعارعایشه راشنید و با وصفی که درآن زمان در برابر تظاهرزنان تعصبات فوق العاده زیاد سنتی و تنگ نظرانه یی وجود داشت، اشعارعایشه مورد ستایش او قرار گرفت و با اهدای هدایا ازعایشه تشویق به عمل آورد.

آن گونه که روایت می کنند، عایشه نخستین شعر خود را در حضور تیمورشاه درانی، در تمجید از "افق گلفام" کابل خوانده است:

شفق را لاله گون دیدم نماز شام در گردون

مگر خورشید را کشتند که دارد دامن پر خون

ازین شاعرنازک خیال ، دیوان شعری بجا مانده که در سال 1888 ترسایی درکابل به چاپ رسید. این دیوان مشتمل برتمام انواع شعراو،اعم ازغزل، رباعی ، قصیده و ترجیع بند وغیره می باشد.

شعرگفتن عایشه شامل سه مرحله است، نخست مرحله غزلسرایی و سال های جوانی که در عهد تیمور شاه درانی گذشت. دوم مرحله سرایش شعرهایی با رنگ و بوی تصوف و عرفان است که مصادف با دوران جنگ های داخلی پسران تیمور شاه و حمله انگلیس به افغانستان است.سومین مرحله نیز، شامل مرثیه سرایی های پس از شکست سلسله درانی ها در افغانستان می شود. اشعار وغزلیات عایشه بیانگر حالات روحی و ممثل زنده گی پرفراز و فرود اوست.

بدبختانه دراخیرعمربه تلخ کامی زیست وهمه اشعارخود را درباره پسر جوان بیست و پنج ساله شهیدش اختصاص داد. چنانچه پیشترگفته شد که درمراحل سومی ، اومرثیه سرایی نمود.

درباره سال تولد عایشه متاسفانه اطلاعی دقیقی به دسترس نیست . ولی این مادرداغدیده به روز پنجشنبه 26 ماه رجب سال 1232 خورشیدی چشم ازجهان پوشید.

یادی از خانم لطیفه کبیر سراج .

سردار عنايت الله خان پسر برزگ امیر حبیب الله خان (امیر شهید) و بردار بزرگ غازی امان الله خان بود.درسال 1289 ش، 1910 م با دختر بزرگ مرحوم محمود طرزی بنام «خیریه» که یکی از بهترین خطاط و مترجم آن عصر بود، ازدواج نمود ثمر ازدواج ایشان دوازده فرزند بود در سال 1302ش، مطابق1923میلادی فرزند دهم ایشان «لطیفه» بدنیا آمد

خانم کبیر سراج تنها اولین زن نطاق نبود که با چادری به رادیو رفته و اخبار را قرائت می کرد، بلکه یکی از فعالان نهضت زنان در افغانستان نیز بود.

در ایام کودکی وقتی که نظام امان الله خان توسط حبیب الله کلکانی به سقوط مواجه شد، سردار عنایت الله خان برای سه روز زمام حکومت افغانستان را بدست گرفت، اما چند روزی نگذشت که سردار عنایت الله خان با تمام خانواده اش به شمول لطیفه کبیر سراج به هند رفته، از آنجا به عراق و از عراق به دعوت شهنشاه ایران به تهران رفته و در آنجا مسکن گزین شدند.

خانم لطیفه سراج دوره ابتدایی مکتب را در ایران به پایه اکمال رسانده و به ادبیات زبان دری سخت علاقه مند بود.

در دوره صدارت شاه محمود خان و زمامداری اعلیحضرت ظاهر شاه بابای ملت، خانواده عنایت الله خان که خودش در ایران دار فانی را پدرود گفته بود، به افغانستان دعوت شده و زندگی دوباره را در افغانستان آغاز کردند.

لطیفه کبیر سراج در آغاز به حیث معلم دری، تاریخ و جغرافیه در لیسه ملالی تدریس می کرد و همزمان با آن معلم زبان دری در شفاخانه مستورات بود که به نرس ها سواد آموزی می کرد.

او تنها معلم و آموزگار نبود بلکه یکی از اولین کسانی بود که برای تقویه نهضت زنان دست و پا می زد و در تقویه ارزش های دموکراسی گام بر می داشت.

او و خواهر اش زینب علاوه بر کار های فراموش ناشدنی برای نهضت زنان، در رشد تیاتر افغانستان نیز تلاش کردند و زینب ننداری را یکجا تقویت کردند.

خانم کبیر سراج در یک زمانی به نطاقی در رادیو افغانستان آغاز کرد که اکثریت زنان افغان از سواد ابتدایی هم بهره مند نبودند.وقتی که مرحوم عباالغفور برشنا آمر عمومی نشرات رادیو افغانستان بود، در ابتدا برنامه های رادیویی را با صدای خانم لطیفه سراج در خانه ثبت می کرد و بعد از طریق امواج رادیو به نشر می رساند.

بعد از مدتی او مستقیماً به رادیو رفته و صدای خود را بلند کرد.

اولین جایزه نطاقی را از طرف (عبدالرووف بینوا) بدست آورد و چندین تقدیرنامه از طرف وزارت اطلاعات و کلتور وقت حاصل کرد.خانم های ارجمند کشورما چون لطیفه کبیر سراج و کوثر نورانی، رقیه حیب ابوبکر، آمنه ملکزاده و دیگران بخاطر دفاع از دموکراسی، عدالت اجتماعی، تساوی حقوق با سهم گیری شان در کارهای فرهنگی و اجتماعی در اولین روزها که دموکراسی تازه ترین نفس هایش را می کشید ان خود گذری نمودند، با شهامت در برابر ناملایمات تلاش و ایستاده گی کردند تا راه پر پیچ و خم را بر دیگران هموار سازند.

خانم کبیر سراج مدت یازده سال در خدمت معارف و تربیه اولاد وطن قرار داشت مگر نسبت عواملی از معارف کنار رفت وحدود 25 سال درساحه فرهنگی کشور رادیو و تیاتر خدمات ارزشمند انجام داد.

در سال 1358 هجری شمسی، زمانیکه قوای شوروی سابق افغانستان را اشغال کرد، خانم سراج دوباره از آغوش میهن جدا شده به پاکستان رفت و از آنجا به امریکا پناهنده شد. وی در خارج از کشور نیز فعالیت های چشمگیر فرهنگی انجام داده است.

در سال 1980 میلادی زماینکه به امریکا اقامت گزید از طرف دولت امریکا به حیث نطاق دری در رادیو صدای امریکا مقرر شد و برای مدت ده سال وظیفه ژورنالیستی را پیش برد.

لطیفه کبیر سراج تنها معلم و نطاق نبود بلکه برای یک نسل جوان دختران افغان رهنما و الهام آور بود. یک تن از این دختران جوان سهیلا اصغری می باشد که در رادیو و بعد رادیو تلویزیون نطاقی می کرد.

خانم لطیفه کبیر سراج در سال 1338 هجری شمسی مطابق به سال 1959میلادی با کبیر سراج ازدواج نمود و حاصل ازدواج ایشان پنج پسر و دو دختر می باشد.

خانم لطیفه کبیر سراج روز چهارشنبه 15 عقرب به سن 90 سالگی در دیار غربت در ایالات متحده داعی اجل را لبیک گفت.

یک دهان خواهم به پهنای فلک               تابگویم وصف زن را یک به یک

زن مگو دریای راز مرد هاست                   مرجع رازو نیازو دردهاست

زن چه باشد آشنایی ناشناس                   هرزمان پیداشود در یک لباس

یک زمان گردد نکوتر از ملک                    پا گذارد از بلندی بر فلک

بیوگرافی مختصر ی حمیرا نگهت دستگیر زاده

 راهـم بـده ای همنفس در خلـوت غم هاي  خویش

 تا خـویش را مـن ره دهم درهجرت آوای خویش

داکـترحمیرا نگـهت دستگـیرزاده در کـابل درسال 1339به دنـیا آمــد حـمـیرا، درسال

 1357از لــیسـه زرغــونه کــابل فـــارغ ا لــتحصیل شــد و در ســال1358 به پوهـنځی حقــوق

 وعلوم ســـیاسـی پوهـنتون کـابل راه یافــت اودرسال 1361 ازبخـش اداره و دیپلـــومــاسیاین پوهنځی دیپلوم گـرفت.در جـریان مکـتب و پوهـنتون به نوشـتن برنـامـه های ادبی وثبت بــرنامه هـای رادیویی ، تلـویزیونی می پرداخت و درمجله های آوازوژوندون همکاربودبعد از ختم تحصیل در سال1362 رسما در رادیو شروع به کار کرددر سـال 1363 به اثر تقاضـای رهــبری اتحادیه نویسنده گان افغانســتان کـارمند انجمننویسنده گان جوان شد بعدا از دانشگاه صوفیه دکتورای ادبیات را به دست آورد. حمیرا رشته مشاور کاریابی ،قانون و مقررات کار را در هالندخواند. حمیرا نگهت درسال 1362 با محمد عمر عد یل ازدواج کرد. ثمره این ازدواج هریوا نکیسا (متولد -1987) وهژیر سینا (متولد 1990) است. از حمیرا نگهت مجموعه شعر های زیرین به چاپ رسیده است: 1. شط آبی رهایی چاپ انجمن نوسیندگان کابل 1369- 2. غزل غریب غربت، چاپ متا (مرکزتعاون افغانستان کابل 1382 ) شعرهای زیادی ازاو درگزینه های شعر معاصر افغانستان پیوسته به چاپ رسیده است که میتوان به این گزینه اشاره نمود سیما ها و آوا ها چاپ کابل ،زبانه ها ی برج خاکسترچاپ هرات ، مجله کلک چاپ ایران شعرزنان افغانستان چاپ فرانسه ، هفت شهر عشق چاپ ایران و شعرهای ازاو به زبان های بلغاری وهالندی هم ترجمه وچاپ شده است حمیرا نگهت جوایز ادبی زیادی را از آن خود کرده وسفرهای فرهنگی زیادی داشته است که به صورت فشرده ذکرمی کنیم: جایزه شعرجوانان 1359 ، جایزه شعر زنان 1362 جایزه شعرفارسی وزارت اطلاعات وکلتور1364جایزه شعرانجمن ناصر خسرو بلخی 1369 نشان آزادی 1368،سفر ها ودیدار ها : تاجکستان: شب شعر در تالار فردوسی دیدار با اعضای انجمن نویسندگان تاجیکستان 1988 و 1989 سفر ایران1995 دیدار با با نوی غزل سیمین بهبهانی،دیدار زنده یاد شاملو و آیدای عزیزشب شعر در منزل زنده یاد حمید مصدق ،جناب سپانلو،جناب جواد مجابی ،جناب علی بهبهانی ، دیداربا دکتر شفیعی کدکنی ،آقای ریس دانا ،سفر ایران 2004 ،به دعوت وزارت ارشاد اسلامی ،شرکت در نخستین دور جایزه پروین اعتصامیمصاحبه در شبکه 2 جام جم با سهیل محمودی ،مصاحبه درشبکه اول تلویزیون شرکت در میزمدور و بحث های ادبی با شاعران ایران در وزارت ارشاد و بنیاد چهره های ماندگار دیدار و گفت و شنود با بانو پوران فرخزاد و ثریا داوری شبی در منزل طاهره صفار زاده و نویسنده نامی محمود دولت آبادی دیداری از صدمین سالگرد پروین اعتصامی ،2008 سومین عرس بیدل ، دیدار با اقای خجسته مسوول صدا و سیما آقای دکتر سعیدی کیاسری دبیر کانون نویسندگان و دیداری در جمع مهمانان کنگره با اقای محمود احمدی نژاد شرکت درسیمینارها وکنفرانس های گوناگون حقوقی ،اجتماعی،سیاسی، کلتوری و ادبی و شرکت در شب های شعر در کشور های هالند ،جرمنی،ایتالیا ،سویدن ،انگلستان ،اطریش وبلغاریاکارکردها:1358-1363 عضو کنگره موسس اتحادیه نویسندگان افغانستان ،عضوکنفرانس موسس انجمن نویسندگان جوان 1364،ایجاد کانون نویسندگان جوان درتمام لیسه های شهر کابل 1986-1999 تدویر شب های افغانستان درصوفیه ،بلغاریا ،تجلیل ناصر خسرو بلخی ، شب شعر، تجلیل یادی از استاد خلیلی درسفارت جمهوری دیموکراتیک افغانستان درصوفیه، تجلیل نوروز ، روز زن افغانستان با کمیته هلسنگی بلغاریا1999-2009 طرح تاسیس انجمن های افغانها دراروپا سهم درایجاد نشریه آیینه وهوا درهالند تاسیس انجمن نویسندگان و شعرای افغانستان انشا 2003 در هالند هفته افغانستان در دنهاگ ، هالند به همکاری سازمان کمک به پناهجویان ایجاد روز زنان افغان در کلوپ شهر اتریختقلب او رخشان تر از قلب سپهر

تاریخچه جنبش آزادی زنان در افغانستان

شیرین نظیری

در قسمت اول در جنبش های جهانی اشاره شده است که در نیمه دوم قرن هژده و با آغاز قرن نزده هم، پیشرفت های تخنیکی با اکتشافات واختراعات جدید درعرصه های مختلف درجهان بوقوع پیوست ودرنتیجه آن سطح زندگی ودانش بشری ارتقا نموده و ارزش های جدید درفرهنگ و مناسبات اجتماعی، طرزدید وارتقای سطح حیات نیز بوجود آمدند.که این همه تحولات و تغیرات منجر به تغیرات در سطح زندگی بشر گردیده و با عث بروزاختلافات میان پدیده های نو وکهنه، فقروغنا، آزادی واستبداد در داخل کشورها وهمچنان درسطح جهانی گردید، هرکشوراین تفاوت ها را نظربه سطح زندگی مردم خود درآزمون زمانه قرارداده و فرازوفرود های مدهشی را پیمودند و در نهایت به اهداف و استراتیژی های خود نایل آمدند

درکشورما افغانستان نیز این ارزشهاگاهی به یک مدت کوتاه به جلو و زمان زیادی به عقب برگشته است و هم اکنون که بیش از یک و نیم قرن از آن می گذرد بازهم ما در چرخش های عقب گرائی خود قرار داریم و تفاوت های زیادی میان کشور ما و جوامع مدرن امروزی وجود دارد.یکی ازین تفاوت ها فرهنگ مرد سالاری است و چنان در روح  وروان جامعه ما قویاً جا گرفته، که مانند دیوار مستحکم مانع نفوذ ترقی، پیشرفت و تکامل شده و حتا احقاق حقوق زنان را که یک امرانسانی و مستلزم عصر جدید است شدیداً در تحت شعاع خود قرارداده و زنان را درچهار دیوار خانه ها زندانی ساخته.اما با آن هم عده ای از شیر زنان ما در گذشت تاریخ و همچنان دروضعیت های استثنائی، در ها و دروازه ها را شکستانده و صدای خود را بلند نموده و در امور رزمی مردان را تشویق، در جنگ علیه تجاوز و استبداد بیگانگان سهم گرفتند و نقش خود را بدرستی انجام داده و نام خود را ثبت تاریخ کشور نموده و جاودانه ساختند.این آزاده گان خود جوش چون ملالی، اینو، غازی ادی، زهرا و دیگران بودند

غبار به یکی ازین صحنه ها در ارتباط با جنگ دوم افغان و انگلیس به نقش مهم این سر سپرده گان افغان اشاره کرده می نویسد: "در جنگ های جبال کابل بود که مردم بیرق های رنگارنگ بر افراشتند و زنان کابل وظیفه آب و نان رسانی مبارزین ملی را در قله کوه ها بدوش گرفتند.دسته جات این شیر زنان با کوزه های آب و بسته های نان مثل آهوان در سنگلاخ های جبال میدویدند و جنگ آوران دلیر را تغذیه می نمودند"

غبار ادامه میدهدکه: "چهار صد نفر از زنان کابل درین وظیفه سهم گرفتند و هشتاد و سه نفر آنان در جنگ کوه آسمائی شهید شدند." «صفحه 629»انگلیس ها از تحریک و تشجیع زنان افغان در شدت جنگ، افزون برآن فراهم آوری مواد غذائ در سنگر های جنگ و مقاومت، شدیداً به هراس افتادند و کوشیدند زنان را در حصار خانه ها نگه داشته و آنها را از ساحه جنگ به هروسیله که امکان پذیر است به دور نگه دارند.انگلیس ها با اهدای پول و پست های حساس به متنفذین قومی، روحانیون مذهبی و اشخاص جا طلب که همواره نیات شوم خود را بالای این مردمان قبولانده و اهداف خود را تطبیق نموده اند

 درین مقطع زمانی انگلیس بار دیگر دست به پلان جدید زد و از ترویج چادری در میان زنان کار گرفت و نیروی فعال جنگ را نیم پیکر جامعه را تشکیل می دادند، بواسطه شوهران شان خانه نشین و دور از اجتماع ساخت که تا امروز این نیمه بدنهً جامعه در عزلت قرارگرفته و از امور اجتماعی به دور نگه داشته شده اند.یکی از علل عقب مانی جامعه ما نیز در همین موضوع نهفته است

ولی در حالات استثنائی زنان شجاع کشور آرام ننشسته و وظایف خود را در قبال مادر وطن بدرستی انجام داده اند.یکی ازین فداکاری های زنان در سال های اخیر، مقاومت زنان غیور افغان در برابر طالبان این دشمن نهضت زن در شمال کشور است.زمانیکه طالبان وارد شهر مزار شریف گردیدند.زنان شهر مزار شریف با انداختن آب جوش، سنگ ها و کثافات از بالای بام ها، صفوف آنها را در هم شکستند.نظر به همین دلیل بود که طالبان بار ها در شهر مزار شریف به شکست فاحشی مواجه شدند.زیرا اهالی مزار خود را به زودی به این دشمنان خود فروخته پاکستانی و ضد ترقی و پیشرفت تسلیم ننموده و زن و مرد این سر زمین در برابر جهل و تاریکی به مبارزه برخاستند و هزاران نفر جان های شیرین خود را در دفاع از شهر شان از دست دادند

تاریخ گواه برآنست که ما همیشه نخبه گان مبتکر داشته ایم که با نام شان افتخار می نمائیم.یکی ازین نخبه گان و پیش گامان نهضت زن در جامعه ما ملکه ثریا است.این بانوی آزادی خواه که آوان کودکی و نو جوانی خود را در خارج کشور سپری نموده بود، با استفاده از دست آورد های کشور زادگاهش، دست به یک سلسله تحولات مثبتی درحیات زنان درکشورآبائی خود زده، که زبان زد مردمان ما و درج تاریخ کشور گردیده است

وضعیت ناگوار زنان، زندانی شدن زنان در چادری و محصور ماندن آنها در چهار دیوار خانه ها، بیسوادی و محکومیت و محرومیت زنان در زیر پاشنه های مرد سالاری برای ملکه ثریا، رنج آور بود زیرا ملکه ثریا این همه احساس و اندیشه ها را از پدر میهن دوست و ترقی خواه خود محمود طرزی کسب نموده و قطب نمایی راهی خود، جهت بر آورده شدن آرمان های والایش نموده بود

محمود طرزی در مورد تعلیم و تحصیل زنان چنین می گفت که: فقط زنان تعلیم یافته و منور می توانند که مادران و همسران خوب باشند و هم چنان همین زنان است که فرزندان را که آینده متعلق به آنها است به بار می آورد و در دامان پر عطوفت خود می پرورانند.محمود طرزی این مرد روشن ضمیر در سراج الاخبار افغانیه، مطالب بیدار کننده برای نخستین بار جهت آگاهی زنان با احتیاط کامل در ستون تحت عنوان"ناموران زنان جهان"بدست نشر سپرد و در آن از زنان قهرمان، سهم گیری آنهادرامور اجتماعی اقتصادی و حل پروبلم های اجتماعی زنان مطالب سودمندی برای جلب خواننده گانش می گذاشت

جنبش زنان که در زمان شاه امان الله خان شکل گرفته بود.محور اصلی آنرا پیشرفت و ترقی و نجات زن از محرومیت و رنج های گوناگونیکه دامنگیرش گردیده بود تشکیل میداد.که این تشکل حقوق و آزادی زنان را در تمام عرصه ها بخصوص تعلیم وتربیت، حق تحصیل، حق کار و استراحت، حق آزادی فردی، مصئونیت فردی، آزادی گفتار وبیان، اجتماعات، فعالیت های سیاسی ومدنی، وسفرهای تحصیلی را به خارج کشورتامین می نمود

"انجمن حمایت نسوان" عصر امانی یک گام دیگر در رشد اجتماعی نسوان بود.این انجمن به سر پرستی «افتخاری» قمر غازی و اداره رقیه «عنایت سراج» اعتمادی و زینب عنایت سراج «یکی از پیشآهنگان نهضت زن که خدمات ارزشمند او در خور تقدیر است» و به همکاری یک عده زنان با سواد و با تجربه دوره امانی شروع به فعالیت کرده و بزودی به یک مرکز تجمع زنان جوان و کلان سالان کابل در آمد.پروگام های آن بیشتر شامل سواد آموزی، دوخت و بافت و هم چنان امور منزل بود

در سال 1322خورشیدی، در زمان سلطنت محمدظاهر شاه، اتحادیه‌ی زنان که در آن بیست زن عضویت داشت، بنابر مقتضیات زمان، نهادی را به‌ نام "مؤسسه عالی نسوان" به‌ منظور تشکل، آموزش و روشنگری زنان افغانستان در محل مرکزی شهر کابل (ساختمان همجوار شرقی هوتل سرینای فعلی) پايه‌گذاری کرد.دو سال بعد از آن (در سال 1324خورشیدی)، در اثر پیشنهاد و پیگیری بی‌بی زینب خواهر امان‌الله خان، برای این مؤسسه، یک قطعه زمین در ساحه شهرنو کابل (موقعیت فعلی وزارت امور زنان) خریداری شد و در آن یک باب کودکستان، مکتب، سینما و دفاتر کار اعمار گشت که سینمای آن را به ‌نام زینب ننداری مسمی کردند و در مکتب مؤسسه عالی نسوان آن وقت که مدیریت آن را خانم رقیه به‌عهده داشت، زنان متأهل که بنابر دلایل مختلف از تحصیل باز مانده بودند، درس میخواندند

مؤسسه عالی نسوان، در سال  1342 خورشیدی به "میرمنو تولنه" تغییر نام داد و مقرر شد که زیر نظارت وزارت کار و امور اجتماعی اداره شود و ریاست آن را تا سال 1357 به‌ترتیب، حمیرا نورزایی، کبرا نورزایی، صالحه اعتمادی بر عهده داشتند.فعالیت‌های موسسه نسوان بیشتر به‌عنوان یک نهاد فنی و حرفه‌ای محدود به شهر کابل و مشغول خدمات مانند تدویر کورس‌های فنی و حرفه ‌ای خیاطی، قالی ‌بافی، ماشین‌ نویسی (تایپستی)، گل‌ سازی، آرایش و دیکوریشن، تدبیر منزل، سوزن دوزی، قالین بافی و بافت بود

در سال 1338 «1957» موسسه به حیث یک سازمان مستقل دارای اساسنامه و اهداف مشخص بنام "د میرمنو تولنه" راجستر شد و توجه آن بیشتر به انکشاف مذید نهضت زنان و اشتراک آنها در امور مهمه معطوف گردید تا موقف زن را در جامعه افغانی بطور سالم تقویه نماید

در سال های اول 1970 برای تجلیل از مقام والای مادر توسط موسسه نسوان تجویز بعمل آمد تا بروز 14 جون همه ساله روز مادر برگزار گردد و درین روز از بین مادران واجد بالا ترین شرایط "مادر سال" انتخاب شود.میرمنو تولنه تحت اداره کبرا نورزائی و بعدا صالحه فاروق اعتمادی انکشاف مزید کرد.کبرا نورزائی ریاست د میرمنو تولنه را رشد و انکشاف قابل ملاحظه ئی داد، کورس های سواد آموزی، کودکستانها در مرکز و ولایات کشور و شعبه صناعتی و دست دوزی انکشاف کرد.صالحه به مکتب مسلکی دمیرمن و تولنه توجهً خاصی مبذول داشت، در فرستادن دختران غرض تحصیل به خارج کشور صرف مساعی نمود

در سال 1344 شمسی «مطابق نومبر 1965 میلادی» با الهام از جنش های بین المللی زنان و جنبش های ملی گذشته، سازمان دموکراتیک زنان افغانستان در تحت رهبری دوکتورس اناهیتا راتب زاد به اشتراک ثریا پرلیکا، کبرا علی، حمیده شیرزی، مومنه بصیر و جمیله کشتمند در شهر کابل اساسگذاری شددر نتیجه فعالیت های کادر ها و اعضای این سازمان، برای اولین بار در تاریخ کشور، زنان در مظاهره معروف سه عقرب که توسط گروه هایی چپی سازمان دهی شده بود.اشتراک نمودند و مجرای دموکراسی را در قانون کشور باز نمودند.هم چنان این نخستین بار بود که به همت این شیر زنان عده ئی از زنان جوان و دختران به فعالیت های سیاسی شامل گردیدند و در کنار برادران خود بسوی پارلمان شتافته بودند.تا جریان راه اعتماد داکتر یوسف را از نزدیک مشاهده نمایند ولی تجمع با برخورد پولیس مواجه شد و حادثه را ببار آورد.در نتیجه بی نظمی ها، داکتر یوسف از اخذ رای اعتماد منصرف شد و از پست صدر اعظمی خود استعفا داد.از آن روز به بعد مظاهرات، مانند اموری روزمره مردم گردیده و هر روز شهر کابل، شاهدی یکی ازین نوع تظاهرات بود

دختران نیز ازین فضای باز سیاسی بی نصیب نمانده و مستقلانه شروع به فعالیت های سیاسی نموده و در جلب و جذب زنان و دختران در صفوف سازمان خود کوشیده و آنراگسترش دادند این حلقه های سازمانی دختران هر یک به نوبه خود فعالیت های چشمگیری داشتند

در سال 1347 مطابق 1968 میلادی یک عده از اعضای محافظه کار ولسی جرگه تلاش کردند تا قانونی را به تصویب رسانندکه تا طبق آن دختران افغان از تحصیل به خارج کشور باز مانند.با شنیدن این خبر و با سازماندهی زنان آگاهی سازمان زنان صد ها دختر علیه این پیشنهاد به مظاهره پرداختند و آن را مغایر قانون اساسی و تساوی حقوق زن و مرد دانستند.و چنان فشار به ولسی جرگه وارد کردند که آنها مجبور شدند از پیشنهاد منصرف گردند.«ماخذ دوپره نانسی: اندیشه های انقلابی و زنان افغان».بار دیگر در سال 1349 مطابق 1970 میلادی چند جوان افراطی مربوط به جناح "جوانان مسلمان" در برابر پوشیدن لباس کوتاه و شیک پوشی زنان احتجاج نمودند و به پای دختران و زنانیکه لباس کوتاه به تن داشتند، فیر کردند و هم چنان به روی بعضی از آنها تیزاب «اسید» پاشیدند.درین ارتباط در تحت سازماندهی و رهبری سازمان زنان بیش از 5000 زن و دختر در شهر کابل به سرک ها ریختند و با مظاهره بسیار گسترده از حکومت آنوقت خواهان بازرسی و مجازات عاملین اینکار شدند که در نتیجه حکومت یکعده از عاملین را گرفتار و زندانی ساخت

 این مظاهرات در حقیقت بیانگر بیداری طبقه نسوان به ویژه زنان شهری کابل در زمینه احقاق حقوق شان می باشد

دکتور اناهیتا راتب زاد این زن مبارز که افتخار نمایندگی مردم شریف شهر کابل را در پارلمان 12 بعهده داشت و ازین طریق صدای زنان رنجدیده کشور را بگوش جهانیان و مسئولان امور میرسانید.در تحت رهبری راتب زاد نهضت زن نیز به موفقیت های چشمگیری نایل آمد و شورا های ولایتی زنان در سراسر کشور ایجاد گردید.این سازمان که از سابقه دار ترین سازمان زنان در کشور و منطقه است، دارای ۱۶۵ هزار عضو که در 31 شورای ولایتی، 25 شورای شهری، 38شورای ناحیوی، 25 شورای ولسوالی و 3100سازمان اولیه تنظیم بودند به همن ترتیب به تعداد 29 کلوپ زنان در مرکز و ولایات کشور فعال بوده و این کلوپ ها زمینه آموزش را در عرصه های مختلف از قبیل تایپستی، خیاطی، سوزن دوزی، سواد آموزی، آرایشگری، برای زنان فراهم ساخته بود از طریق این کلوپ ها عده زیادی زنان حرفه های مورد علاقه خود را فرا گرفته و در امور اجتماعی مصروف کار و ایجادگری گردیدند و هم چنان با مشارکت زنان تحصیل کرده درامور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، زنان به پیشرفت های قابل توجه ئی نایل آمدند.زنان موفق به کسب پست های وزارت ها، ریاست ها، نمایندگان مردم در مجالس سنا، شورای ملی، جنرال و....شدند.و  60فیصد مامورین دولت، کارگران و کارفرمایان را زنان تشکیل می داد.در عرصه نظامی نیز زنان خدمات قابل ملاحظه را انجام دادند.نمونه های برجسته آن جنرال سهیلا صدیق و جنرال خاتول محمد زی است «جنرال خاتول محمد زی در سال 1363 در ارتش نظامی آغاز به کار نموده بود

 جنبش سواد آموزی برای زنان در سر لوحه فعالیت های این سازمان قرار داشت.در اثر سعی و تلاش همه جانبه این سازمان صد ها دختر و زن جوان از نعمت سواد بهره مند گردیدند.ولی با تاسف باید بگویم که ده ها معلمه افتخاری این کورس ها توسط عقب گرایان و کور دلان جاهل به شهادت رسیدند.که بطور نمونه از شمله شهید، نورجهان شهید، حمیرا شهید، فاضله شهید، شفیقه جبار خیل شهید، خاتول شهید...نام برد." روح شان شاد و خاطره شان جاویدان باد"

در اثر سعی و تلاش سازمان زنان در محو و نابودی بیسوادی در کشور هزاران زن از نعمت سواد بهره مند شدند و به پاس این خدمات دلسوزانه اعضای سازمان دموکراتیک زنان، مفتخر به مدال یونسکوگردید.ما زنان افغان امتیاز و افتخار آنرا به شهدای گلگون کفن خود که در جنبش سواد آموزی جان دادند و شیر دلانه پیش رفتند و نه هراسیدند، اهدا می نمایم

 سازمان زنان با 180 سازمان های ملی، منطقوی و بین المللی بشمول فدراسیون بین المللی زنان مراوده نزدیک داشت.سازمان دموکراتیک زنان افغانستان با تجربه 46 ساله خود، در مبارزه به خاطر حقوق حقهً زنان لحظهً توقف ننموده بلکه نظر به شرایط زمان شیوه ها و عملکرد های متفاوتی را بکار گرفته است.همین اکنون شورا های زنان در داخل و خارج کشور مصروف فعالیت هستند.و در کنفرانس های جهانی و میتینگ های محلی اشتراک میورزند.هیت سازمان زنان همین اکنون مصروف آماده گی به کنفرانس جهانی زنان منعقده در ونزویلا است تا صدای زن افغان را ازین طریق به گوش جهانیان برسانند

«این بود شمهً از کار و فعالیت این سازمان نیرومند و مدافع حقوق زن در کشور، در باره فعالیت های سازمان دموکراتیک زنان افغانستان در آینده معلومات مفصل خدمت تان ارائه می گردد»

در میزان سال 1992میلادی، شب ظلمانی دیگری فرا رسید، طالبان داخل شهر کابل شدند، دروازه های علم و دانش را بروی دختران و زنان بستند.زنان بار دیگر زندانی منازل خود گردیدندو از تمام حقوق انسانی و مدنی محروم ساخته شدند طالبان، مؤسسه عالی نسوان و میرمنو تولنه را باهم مدغم نمودند و در عوض زنان، مردان را استخدام نمودند.خوشبختانه حکومت طالبان در سال 2001 سقوط کرد و زنان توانستند یک نفس تازه بگیرند و ظاهراً با ظلم و استبداد وداع گویند.وزارت امور زنان به اساس توافقات کنفرانس بن، در چوکات اداره مؤقت افغانستان ایجاد گردید و در قوس 1380 خورشیدی به حیث عضو قوه اجرائیه اداره مؤقت معرفی شد.کارمندان اناث و ذکور مؤسسه عالی نسوان و میرمنو تولنه مجدداً جذب و مقرر شدند.وزارت امور زنان در سال 1382 ستراتیژی خود را که متوجه امور خیریه بود، به یک ارگان پالیسی ساز مبدل کرد.« نگارنده: کار وزارت زنان محسوس نیست»

طبق اطلاع دست داشته در شرایط کنونی در کشور، نهاد های چون: کمیته مشارکت سیاسی زنان افغانستان، شبکه زنان افغانستان، اتحادیه سراسری زنان افغانستان، کمپاین پنجاه در صد زنان افغانستان و...در داخل کشور برای بدست آوردن حقوق زنان فعالیت دارند.و از روز های ملی و بین المللی نیز تجلیل بعمل می آورند و اعمال زشت و غیر انسانی طالبان را در برابر زنان بیدفاع کشور، در طی گردهمائی های مشترک تقبیح می نمایند

ما در حالیکه صدمین سالگرد هشت مارچ روز آزادی و همبستگی زنان جهان را به همه همکاران، دوستان و زنان مصیبت دیده افغانستان و جهان تبریک گفته عرض میداریم که ازاین فرخنده روز، در شرایطی در کشور ما تجلیل به عمل می آید که با وجود سازمان های فوق الذکر، وزارت امور زنان و حضور قریب به چهل کشورخارجی، بالای زنان ما در داخل کشورچه میگذرد؟؟؟

روز تا روز بر مشکلات زنان کشور ما افزوده می شود و زندگی زنان در نقاط مختلف کشور با چالش های جدی همراه با خطر مرگ مواجه است.خشونت علیه زنان در خانواده ها از جمله موضوعات فراگیر در زندگی زنان افغان به شمار میرود

- حد اقل 9.46 در صد زنان به خشونت فیزیکی در خانواده های خود مواجه اند.از این جمله 5.12 فیصد زنانی که مورد خشونت های فیزیکی قرار داشته اند

 6.6 فیصد معلولیت دایمی 22.2 فیصد مجروح گردیده اند 58.7 فیصد زخم و کبودی داشته اند

- 7 در صد مادران که فرزند پسر بدنیا نیاورده اند.توسط شوهران شان مورد لت و کوب قرار گرفته اند

- 66.2 فیصد زنان با انواع خشونت های لفظی در خانواده های شان مواجه اند

- 4.17در صد والدین به این باور هستند که داشتن فرزند دختر در زندگی آنها اثر مثبت ندارد و مایه اندوه است

- از مجموع زنانی که در آمد اقتصادی – مالی اند صرف 905 در صد شان قدرت تصمیم گیری مستقلانه در مورد مصرف در آمد شان را دارند.- حد اقل 59 در د ازدواج های بررسی شده، ازدواج اجباری بوده که از آن جمله حد اقل 30 در صد ازدواج ها به شکل بدل صورت گرفته است و بر علاوه 70 در صد موارد زنان از حق داشتن مهر محروم گردیده اند

- حد اقل 38 در صد زنان در سنین بین 11 الی 15 سال ازدواج کرده اند

- 88 در صد زنان که در شرایط تعدد زوجات به سر میبرند.از بی عدالتی شوهران

 شان در زمینه پرداخت نفقه، کم توجه ئی به کودکان و سایر موارد خبر میدهند

- 40.6 در صد موارد بررسی شده دختران از رفتن به مکتب محروم بودند که ازین میان 29.4 در صد آنها عامل نرفتن شان را اقتصاد ضعیف عنوان کرده اند

- 71.4 در صد زنان پس از ازدواج از ادامه تحصیل و کار محروم گردیده اند

- 31.4در صد از زنان برای درمان خود بخاطر نبود مراکز صحی، فقر و دور بودن داکتر، دوا، ممانعت خانواده ها از رفتن پیش داکتر، از مواد مخدر استفاده میکنند

- تعدادی زیادی از زنان سقط شان را کار های سنگین همچون آب آوردن از چشمه و چوب آوردن از کوه 23.6 در صد، لت و کوب 11.4 در صد و عدم دسترسی به تداوی 37در صد عنوان می کنند

 یافته های فوق که نشاندهنده نقص گسترده حقوق زنان میباشد از تحقیقاتی که در سال های 2009 و 2010 توسط نهاد تحقیقاتی حقوق زنان و اطفال و کمیسیون مستقل حقوق بشر انجام یافته، بناء یافته است

 به باور آگاهان آمار خشونت علیه زنان در افغانستان افزون از آن است که مراجع فوق ارایه داشته است.زیرا بسیاری از خشونت ها علیه زنان در خارج از شهر ها، در روستا ها صورت می گیرد و بنا به عرف و رسوم عقب مانده حاکم بر جامعه، شکایت کردن قربانیان به مراجع عدلی عیب پنداشته میشود ازین سبب بسا فجایع کتمان و بر آن پرده کشیده می شود.افزون بر آن در مواردی چون سنگسار زنان، آتش سوزی زنان، کشتن زنان توسط شوهران شان و تجاوز دسته جمعی بالای دختران زیر سن و بعضاً هم کشتن آنها توسط جنگ سالاران و زورمندان در راپور فوق تذکر بعمل نامده است

 خواهران عزیز و بانوان گرامی

 تجلیل نمودن از هشت مارچ با راه اندازی تظاهرات خیابانی، گردهمائی های وسیع، میتینگ های پرشور همراه با کنسرت ها و اهدای تحایف، نمایشات مقطعی بوده، دردی زنان کشور ما را مداوا نمی کند.بیائید به مناسبت سالروز همبستگی زنان یک بار دیگر پیمان رهائی زنان کشور عزیز مان را از زیر پاشنه های طالبان سیاه اندیش، مرد سالاران و جنگ سالاران تجدید نمایم و شیوه های کار و مبارزه خود را شکلی دیگری دهیم و راه های جدیدی را که مثمریت بیشتر داشته باشد جستجو کنیم.تا باشد که به آهسته گی و متانت به اهداف خود نایل آیم

 در سال که گذشت ما و شما چندین بار با شنیدن اخبار وحشتناکی، چون سنگسار زنان « در ولایات قندوز و هرات »، ترور زنان، انتحاری، اختطاف و تجاوز «دختران زیر سن» و خود سوزی های زنان در ولایات هرات، فراه و کاپیسا شوک دیدیم، گریه کردیم و هفته ها با خواب های خود خدا حافظی نمودیم.زیرا این اعمال غیر انسانی بنیادگریان سیاه دل، یک بار دیگر خاطرات تلخ و تکان دهنده حاکمیت طالبان را در اذهان ما زنده می ساخت

 بناءً برماست که همه زنان افغانستان صرفنظر از هر جناح و هر حزب و هر سازمان که هستیم، یک مشت فولادین شویم و با مقاومت خود صدای زنان، ده و قریه، صدای زنان بیسواد خانه، صدای کودک تحت سن « ازدواج اجباری» و دها بدبختی های زنان را برملا ساخته و با اتحاد خود به مراجع ذیربط مراجعه نموده و خواستار تغیر در حیات اجتماعی و خانواده گی زنان شویم.در صدمین سالروز هشتم مارچ روز آزادی زنان، باید دست آوردی مثبت برای زنان جامعه خود داشته باشیم تا شعار های ما از حرف به عمل پیاده گردد

"من فکر می کنم که همین سال ها بهترین چانس تغیر در وضعیت زنان است.زیرا قوای خارجی، حامی نسبی زنان به اصطلاح در کشور وجود دارد در غیر آن، این پروسه سال ها دوام خواهد کرد"

نامه ها و قطعنامه های ما عنوانی محترم رییس جمهور، پارلمان و قوه مقننه ارسال شود و از آنها خواسته شود که

- منع هر گونه احکام عرفی، سنتی در قبال زنان تحقق پذیرد

- جلوگیری از اعدام های صحرائی و سنگسار زنان توسط طالبان

- اعدام ملا امام که حکم سنگسار و اعدام را مرعی الاجرا قرار میدهد

- حبس و مجازات به اشخاصیکه در مراسم سنگسار اشتراک می نمایند

- مجازات شدید به متجاوزین دختران زیر سن و هم چنان ازدواج های اجباری

- عدم عفو رییس جمهور از مرتکبین خشونت و جنایت در برابر زنان افغان

- معرفی ناقضین حقوق زن به مراجع قانونی

- بر اساس آیه 119 سوره نساء در قرآن که آمده است: نباید در مخلوقات خدا تغیر ایجاد کرد، به مردم تفهیم شود «منع گوش بریدن، بینی بریدن، انگشت بریدن، سوختاندن زنان

- مجازات شدید به شوهر و اعضای خانواده ایکه، خود سوزی در آن صورت میگیرد.

در سطح کشور باید توسط رهبران دولتی به ویژه توسط آغای رییس جمهور، روحانیون، متنفذین قومی، مجالس قانون گذاری، پارلمان و نهاد های مدنی و دولتی مربوط، در جهت از میان بردن این وحشت، اقداماتی موثر صورت گیرد

- اگر مامور ویا مدیر هستیم، یاکارگر و کارفرما، و اگر هم شنونده و بیننده و یا متعلم و محصل در هرحرفه و پیشهً که قرار داریم.تبلیغات ما در باره خشونت علیه زنان ادامه داشته باشد.ما باید این طور تصور کنیم که با یک لحظه تنبلی ما، جان یک خواهر رنج دیده ما به خطر مرگ مواجه بوده و مرگ حتمی او را به کام خود میبلعد.

- هموطن! تو چگونه قلب داری که خواهرت را با سنگ ها می کشی؟؟

- برادر! آیا قلب تو سنگی است؟؟

- علمای دین! شما سنگ اسلام به سینه میزنید چگونه میتوانید احکام تورات را عملی سازید؟؟

 منابع: یاداشت های شخصی نگارنده

 -- دوپره نانسی، اندیشه های انقلابی و زنان افغان

 -- غبار، میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد اول

--کاظم، سید عبدالله، زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد

فرخنده نادری، از خود ودست آورد هایش می گوید:

فرخنده زهرا نادری با شعار" چادری دریشی قدرت" به مجلس نمایندگان افغانستان راه یافت وبا شعار "دموکراسی وحقوق زن" جایزۀ بین المللی صلح راگرفت وباشعار"چهرۀ جدید"،عضو کمیته دموکراسی وحقوق بشر اتحادیه بین الپارلمانی جهان شد.

اتحادیه بین الپارلمانی جهان، در سال 1889 ابتدا توسط دو کشور فرانسه و انگلستان تاسیس شد؛ در حال حاضر 162 کشور عضو دارد، مقر آن در سویزرلیند است، ریاست آن به صورت دورۀ است وهر سال در یک کشورعضو کنفرانس دایر می کند، در سال روان 128 مین کنفرانس خود را در کیتو پایتخت ایکوادور برگزار کرد.

انتخاباتی که افغانستان برای اولین بار عضویت یکی از کمیته های این اتحادیه را کسب کرد، در ماه مارچ سال 2013 میلادی در پایتخت اکوادور برگذار شد.

چگونگی راهیابی افغانستان را از زبان فرخنده زهرا نادری عضو مجلس نمایندگان افغانستان وعضو کمیته دموکراسی وحقوق بشر اتحادیه بین الپارلمانی می خوانیم.

  س ;- اخیراً شما عضویکی از کمیته بین المللی اتحادیه بین الپارلمانی جهان را کسب کردید، در مورد چگونگی راه یابی تان در این کمیته را برای خوانندگان توضیح دهید؟

 فرخنده زهرا نادری: من از شما  تشکری می کنم، آنچه که من در انتخابات بین پارلمانی در نشست اکوادور بدست آوردم، بالاتر از انتظار افغانستان وخودم بود.

 وقتی ما در  اکوادور رفتیم، برای من یک بلند پروازی رخداد تا خود را در یکی از کمیته های این اتحادیه کاندیدا کنم. چون در این مدتی که افغانستان عضویت این نهاد بین المللی را داشته است، هیچگاهی نتوانسته عضویت یکی از کمیته های اتحادیه بین پارلمانی جهان را بدست آورد.

 از سوی دیگر، کمیته های که در آنجا وجود دارد به همۀ جامعه بشری ارتباط می گیرد ولی برخی کمیته ها، به اوضاع و شرایط فعلی افغانستان بی نهایت ارتباط می گیرد، مثلاً کمیته حقوق بشر ودموکراسی، که ما هم در کشور خود چالش های حقوق بشری داریم وهم چالش های دموکراسی. برای من بسیار دلچسب بود که افغانستان باید عضویت کمیته حقوق بشری را داشته باشد، این بود که من با دارالنشاء پارلمان افغانستان این موضوع را مطرح کردم، قرار شد تا خود را کاندیدای عضویت در کمیته دموکراسی وحقوق بشر این اتحادیه کنم.

س : چطور شد که شخص شما از افغانستان خود را برای عضویت در کمیته های این اتحادیه کاندیدا کردید؟

فرخنده نادری: هرسال طبق معمول نمایندگان از پارلمان کشورهای عضو در یکی از کشورهای عضو اتحادیه گیرد هم می آیند و از افغانستان نیز شرکت می کنند. امسال در جمع گروپ که باید می رفتند، من هم بودم. وقتی ما در آنجا رسیدیم، یک ورق برای همه توزیع شد که دو کشور آسترالیا که یک خانم سناتور استرالیایی بود و کشور "مالدف" پیش از پیش برای عضویت این کمیته خود را کاندیدا کرده بودند.

پس از آن کشورهای اندونزیا، ایران، کوریا وافغانستان نیز نام های خود را دادند. چون نمایندگان افغانستان تصمیم داشتند که در این کنفرانس قوی حاضر شود، قرار شد یک کاندیدا نیز داشته باشد.

 وقتی چهار کشور از آسیا خود را کاندید کردیم، مشکلات به وجود آمد؛ عرف بر این است که هر بخش جهان می تواند تنها یک نماینده در این کمیته ها داشته باشند، چون تعداد کاندیدای کشور های اقیانوسیه آسیا زیاد بود و باید یک نفر معرفی می شد لذا مشکلات میان ما کشورهای اسیایی بخش اقیانوسیه به وجود آمد که روی یک نفر توافق نظر حاصل نمی شد.  تنها کشور اندونیزیا منصرف شد و ایران روی موقف و کاندیدای خود زیاد پافشاری داشت. افغانستان بار اول بود که در این گونه چانه زنی سیاسی وارد می شد، ماهم اصرار و دلایل خود را داشتیم. آنجا بحث اصلی یا بگویم شعار همه این بود که اتحادیه بین پارلمایی جهان باید چهرۀ جدید بیگرد، ما هم می گفتیم که اگر قرار است چهره ها جدید شود هیچ چهرۀ جدید تر از افغانستان نیست. ما میگفتیم که اگرشما میخواهید افغانستان ازمظلومیت وبیچارگی و قابل ترحرم بودن بیرون شود، راه آن این است که این کشور را درمعادلات کلان جهان فرصت دهید که عرض اندام کند. این بود که بسیاری کشورها قناعت کردند تا افغانستان یکی ازگزینه ها باشد.

 در نتیجه، همۀ کشورها به نفع یک دیگر کناررفتند و سرانجام سه کشور استرالیا، ایران و افغانستان باقی ماند. ما وارد پروسه انتخابات شدیم، در این جا نقش خانم استرالیایی بسیار زیاد برجسته بود. همۀ کشورها او را می شناختند وهمچنین وی در سال گذشته نیزخود را کاندید کرده بود که بنا به برخی مشکلات دپلماتیک نتوانست وارد رقابت شود، امسال با برطرف ساختن اون موانع و آمادگی قوی وارد رقابت گردید. ما از قبل آمادگی نداشتیم و به این دلیل کار کمپاین برای ما خیلی دشوار بود، ما باید گروپ های پارلمانی کل کشورهای عضو را می دیدیم و به آنها دلیل قناعت بخش مبنی برضرورت عضویت افغانستان در این کمته را می گفتیم.

 تا اینکه صندوق های انتخابات گذاشت شد و قرار شد 52 کشور شرکت کننده آرای خود را بدهند. از جمع این آرء یک رأی باطل داده شد، سه رأی برای ایران داده شد، 20 رأی برای استرالیا داده شد و 28 رأی را افغانستان ازخود ساخت

س : در مورد اتحادیه پارلمانی معلومات دهیدکه چه جایگاه را در نهاد های بین المللی جهان دارد و تاثیر گذاری آن درمعادلات جهان چگونه است؟

 فرخنده نادری: اتحادیه بین پارلمانی یک اتحادیه بین المللی است. این اتحادیه درسال 1889 ایجاد شده و از ابتکارات دو کشور فرانسه و انگلیستان است. این دو کشور به هدف ارتباط فردی میان پارلمان ها چنین اتحادیه را ایجاد کردند اما امروز این نهاد، ارتباط بین پارلمان ها را به عهده دارد؛ فرد، تبدیل به نهاد شده است.

 در بخش سیاست جهانی، این اتحادیه جهان را به شکل یک کشور می بیند؛ ما می بینم وقتی یک مفکوره بزرگ می خواهد داخل هرکشور شود، به آسانی این کارصورت نمی گیرد اما این اتحادیه یک پس منظر دارد که به سال های که ادامه پیدامی کند، بتواند یک ریشه قوی ازخود داشته باشد. از سوی هم مفکوره دموکراسی که امروز درجهان بعنوان برترین فرهنگ شناخته شده، از پارلمان های جهان برمی خیزد، پس این ها خواستند ، همانگونه که در سازمان ملل نمایندگان حکومت ها می روند صحبت می کنند و مشکلات کشور شان را مطرح می کنند، در اتحادیه پارلمانی نمایندگان پارلمان کشورها می روند مشکلات کشور شانرا صحبت کنند

س : شما یکی از جوایز بین المللی بنام صلح را نیز دریافت کرده اید، در این مورد توضیح دهید؟

 فرخنده زهرا نادری: بلی؛ جایزۀ بین المللی که من دریافت کردم جایزه صلح بود. کاندید شدن در این پروسه نیز بسیار مهم بود. افراد ازسوی کدام نهاد بین المللی معرفی می شود  بسیار مهم است. من از طرف یو ان دی پی معرفی شده بودیم و به همین دلیل توانستیم در رقابت شرکت کنیم.

س : دلیل برنده شدن شما چه بود؟

 دلیل برنده شدن من در این جایزه، صدا بلند کردن برای دموکراسی بود که همیشه من برای تحقق آن کارمیکنم ودر هر جا سخن می گویم وهمچنین مبارزه برای حقوق زن که داشتیم نیز شاید داخل این موضوع شده باشد.

س : چه فعالیت های سیاسی دیگری دارید؟

 من اولین فعالیت های سیاسی خود را از زمان انتخابات پارلمانی شروع کردم که در انتخابات با شعار" چادری دریشی قدرت" وارد و پیروز شدم. در عین حال درکانون فرهنگی ناصر خسروی بلخی کار می کنم.

س : شما عضویت یک حزب سیاسی را نیز دارید؟

فرخنده زهرا نادری: بلی من عضو "حزب پیوند ملی افغانستان" هستم. این حزب به رهبری سید منصور نادری پدرم آغاز به فعالیت کرد. هدف من از پیوستن به این حزب آن بود که برای جوانان به خصوص خانم ها بفهمانم که می توانیم عضو فعال یک حزب سیاسی شویم و برای مردم کار کنیم

 از سوی دیگر عضویت یک حزب سیاسی و یا کارهای سیاسی انجام دادن برای بسیار از خانم ها کار دشوار وسخت می آید، من خواستم این کاررا ساده بسازم که هر خانم به راحتی می تواند در عرصه سیاسی داخل شود.

س : در مورد تحصیلات خود بگویید؟

 ای کاش می توانستم بیشتر وبیشتر می خواندم هنوز هم با خودم مبارزه می کنم که بیشتر بخوانم.من از رشته حقوق فارغ شدم، دورۀ ابتدایه را در افغانستان خواندم و دوره لیسه را در یکی از دانشگاهای انگلستان تمام کردم. نظر به اینکه مادرم زندگی در انگلستان برایش سخت بود، زمانی که دموکراسی در افغانستان آمد دوباره به افغانستان آمدیم. سپس در یکی از دانشگاه های انگلیسی در ازبکستان از رشته حقوق فارغ شدم.

 س :علاوه بر علایق سیاسی که دارید، دیگه چی آرزوهای دارید که می خواهید در زندگی به آن برسید؟

 فرخنده نادری: من افکار بزرگ را بسیار خوش دارم. علاوه براینکه متعلق به کشوری هستم که همیشه در اضطراب زندگی می کنیم، هر روز برای "نجات" کار می کنیم که امروز نجات پیداکنیم یا فردا، با وصف آن زندگی بسیار زیبا است، هر بعد آن زیبا است، شاید ابعاد زیبایی باشد که من تاهنوز به آن داخل نشدیم. اما نظر به شرایط و وقت اگر زمان تقاضا کند که برای بعدی دیگری کار کنم، شاید بسیار به خوشی وارد آن شوم. از زمانی که در سیاست داخل شدم، نمی توانم از کار کرد خود خوش باشم، راه طولانی است نمی دانم به اهدافم میرسم یاخیر.

کمیته ی صلح نوبل اعلام کرده است که:

کمیته ی صلح نوبل اعلام کرده است که روز جمعه 12 اکتبر، برنده یا برند ه گان این جایزه را ساعت 11 صبح به وقت ناروی اعلام خواهد کرد. کمیته ی صلح نوبل همه ساله در ماه اکتبر برنده یا برند ه گان جایزه صلح نوبل را اعلام کرده و روز ده ماه دسامبر برابر با روز جهانی حقوق بشر، این جایزه را به برنده یا برنده گان اعطا می کند

در چند روز پیش روی تا اعلام برنده یا برنده گان جایزه صلح نوبل، حدس و گمانه زنی ها درباره ی برنده گان احتمالی این جایزه قوت گرفته است و امسال نیز مانند سال های پیش از بانو سیما سمر معروف به بانوی مکتب ساز به عنوان یکی از برنده گان اصلی این جایزه یاد می شود. از بانو سیما سمر در حالی امسال به عنوان یکی از نامزدهای اصلی جایزه نوبل صلح یاد می شود که او در سه سال گذشته نیز جزو نامزدهای اصلی دریافت این جایزه بود. در سال 2009 میلادی این جایزه به باراک اوباما رسید. در سال 2010 این جایزه به لیو شیائوبو نویسنده و فعال حقوق بشر چینی رسد و در سال 2011 نیز این جایزه بصورت مشترک به سه تن الن جانسون سیرلیف و لیما گبووی از لیبریا و توکل کرمان از کشور یمن رسید

در میان برندگان احتمالی جایزه صلح نوبل در سال 2012، در کنار بانو سیما سمر از جین شارپ استاد سابق دانشگاه ماساچوست و متخصص در زمینه مبارزه بدون خشونت به عنوان برنده یاد می شود

روز 27 سپتامبر سال روان میلادی، زندگی بهتر جایزه نوبل جایگزین یا نوبل آلترناتیو (Alternative Nobel Prize) را به سه تن به شمول بانو سیما سمر اعطا کرد

اين نخستین بار است که يک تن از افغانستان نامزد دريافت جايزه ی نوبل می شود. داکتر سیما سمر يک داکتر ، فعال حقوق بشر، رئيس کميسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، نماینده سازمان ملل در دارفور و بنيانگذار سازمان شهدا می باشد که در زمینه سلامت و خدمات اجتماعی فعالیت دارد. داکتر سیما سمر در سال 2002 به عنوان وزير زنان افغانستان انتخاب شد. در سال 2008 نيز يکی از نامزدهای کميشنری حقوق بشر سازمان ملل بود

سازمان شهدا که توسط او راه اندازی شده، تاکنون ده ها مکتب، کلينيک و شفاخانه، خانه های امن برای کودکان بی سرپرست، پروژه های کار و شغل و پروژه های تحقيقاتی را در افغانستان راه اندازی کرده است

داکتر سیما سمر تاکنون اين جوايز را از آن خود کرده است

جایزه "رهبری اجتماعی " از سوی "بنیاد جایزه رمان مگسی سی"، فلیپین، 1994 میلادی

جایزه دموکراسی و حقوق بشر آسیا، سال2008-

جایزه بین المللی صلح (شهر وای پس) کشور بلجیم، سال 2008-

جایزه "رهبر جهان فردا" در نشست اقتصادی جهان، سویس، 1995 میلادی-

جایزه " صد قهرمان زن" نیویارک، امریکا، 1998 میلادی.-

جایزه" حقوق بشر پال گرونیگر" از سوی " بنیاد پال گرونیگر"، سویس، 2001 میلادی

جایزه " صداهای شجاعت" از سوی کمیسیون زنان برای زنان و کودکان مهاجر، نیویارک، امریکا، 2001-

جایزه " آزادی جان همفری، حقوق و دموکراسی"، کانادا، 2001 میلادی-

جایزه " زن سال" مجله خانم " در نیابت از زنان افغان"، امریکا، 2001 میلادی-

جایزه " زن ماه "، تورنتو، کانادا، 2001 میلادی-

جایزه " بهترین کارکن اجتماعی" از سوی " بنیاد مایلو" کویته، پاکستان، 2001میلادی

جایزه "بین المللی حقوق بشر" از سوی حقوق بشر بین المللی لا گروپ، واشنگتن، امریکا، 2002

جایزه " آزادی" از سوی انجمن زنان برای آزادی دموکراسی، بارسلونا، اسپانیا، 2002-

جایزه " حقوق بشر" از سوی کمیته حقوق دانان برای جایزه حقوق بشر، نیویارک،امریکا، 2002

جایزه " درفش نقره ای " از سوی توسکانی ایتالیا"، 2002 میلادی

جایزه " زنان برای صلح " از سوی " یکجا برای صلح"، رم، ایتالیا، 2002 میلادی

جایزه " پریدیتا هوستون"، واشنگتن، امریکا، 2003 میلادی

جایزه " زنان سال"، واشنگتن، امریکا، 2003 میلادی

جایزه " پروفایل شجاعت جان اف کندی"، بوستون، امریکا، 2004 میلادی

جایزه " جانتان مان" برای سلامت وحقوق بشردر سطح جهان، واشنگتن، امریکا، 2004

جایزه " پال شلرستفتونگ"، 2004 میلادی

دکترای افتخاری حقوق، دانشگاه آلبرتا، کانادا، 2004 میلادی

دکترای افتخاری هیومن لتر" دانشگاه براون، رود آیلند، امریکا، 2005 م

بیوگرافی مختصر داکتر سیما سمر

داکتر سیما سمر در سال 1336 ه ش (1957) میلادی در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی بدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و ثانوی خود را در جاغوری و هلمند به پایان رساند. بلافاصله با نمرات عالی به دانشکده طب دانشگاه کابل راه یافت. در سال 1361 ه ش (1982میلادی ) از دانشکده طب دانشگاه کابل موفقانه فارغ شد. دوران پراکتیک تحصیلات خویش را در یکی از شفاخانه های دولتی به سر رساند و بعد از آن با توجه به وضع خراب کشور در آن زمان ، راهی زادگاه خویش گردید. از هیمن جا به فعالیت های اجتماعی خویش آغازید و برای مردم این مناطق خدمات صحی را فراهم نمود

داکتر سیماسمر در سال 1984 م به کشور پاکستان مهاجر شد. پس از یک سلسله کارهای موثر برای مهاجرین به دلیل ضرورت به یک باب شفاخانه درمانی برای مهاجرین ، به احداث شفاخانه ای در کویته پاکستان پرداخت. چون زنان مهاجر افغانی دسترسی به امکانات و خدمات صحی نداشتند

داکتر سیما سمر در سال 1989 میلادی قادر به تاسیس نهاد شهدا ارگنایزیشن یکی از پر سابقه ترین نهاد غیر دولتی است که تحت رهبری دکتر سیما سمر موثر ترین فعالیت ها را در زمینه های احداث شفاخانه ها، کلینیک ها، تعلیم و تربیه، تعمیم و آموزش حقوق بشر، ارتقای ظرفیت معلمان و عامه مردم، و مساعد ساختن زمینه های اشتغال ، ایجاد سرپناه برای یتیمان و زنان بی سرپرست ... داشته است. دکتر سیما سمر به وسیله این نهاد در سال 2001م موفق به تاسیس انستیتیوت ساینس در کویته شد که صدها جوان سرگردان و محصل افغانی تحصیلات عالی خویش را در زمینه های ساینس، طب و غیره درین انستیتیوت ادامه دادند. شاگردان این انستیتیوت اکنون در دانشگاه کابل ودانشگاه های دیگرافغا نستان جذب گردیده اند. خانم سیما سمر با وجود ممانعت ها و مشکلات نفس گیر درزمان جنگ و خصوصا زمان طالبان از فعالیت های انساندوستانه اش در نقاط مختلف کشور دست نکشید. بلکه به گونه ای اهداف والای انسانی خویش را تعقیب نمودند

داکتر سیما سمر پس از فرو پاشی رژیم طالبان به تاریخ 22 دسامبر 2001 تا 22 جون 2002 میلادی از سوی گروه هایی افغانی شرکت کننده در اجلاس تاریخی بن و سازمان ملل متحد ، به دلیل سابقه کاری نیک خویش به عنوان معاون رئیس دولت و نخستین وزیر امور زنان افغانستان برگزیده شد

خانم سیماسمر اولین شخصیت سیاسی زن از افغانستان بود که به عنوان معاون رئیس دولت و وزیر امور زنان ، به تاریخ 24 اپریل 2002 میلادی در جلسه شورا ی امنیت سازمان ملل متحد به سخنرانی پرداخت . ودرین سخنرانی خواستار افزایش نیروی حافظ صلح د رافغانستان شد. و افزایش نیروی حافط صلح در کشوررا ضمانت مهمی برای ادامه صلح و دموکراسی و امنیت در افغانستان خواند. این سخنرانی سازمان امنیت ملل متحد را متقاعد ساخت که نیروی حافظ صلح را در افغانستان بیشتر نماید

وزارت امور زنان تحت رهبری داکتر سیما سمر برای اولین بار تاسیس و ساختمان آن باز سازی گردید. و این وزارت برنامه های موثر خدماتی را برای اعاده حقوق زنان و رشد وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زنان در جامعه، آغاز نمود. که می توان دستاورد های زیر را حاصل کار و فعالیت موثر وزارت امور زنان تحت رهبری خانم سمر، دانست

· مساعد ساختن زمینه بازگشت زنان به وظایف دولتی شان

· تعلق 11 فیصد نمایندگان لویه جرگه به زنان

· مساعد ساختن شرایط تعلیم و تربیه دختران و بازگشائی دروازه های مکاتب دخترانه

· تاسیس بخش حقوق زنان

· تاسیس یک مکتب برای زنان متاهل

· احداث کورسهای آموزشی خیاطی، سواد آموزی، گلدوزی و غیره در وزارت امور زنان

· اعمار مراکز مختلف خدماتی برای زنان در سراسر کشور

آنچه یاد آوری شد دستاورد های این وزارت در زمان رهبری داکتر سیما سمر بود. و با توجه به اینکه این وزارت برای اولین بار تاسیس می شد و زنان کمترین زمینه ای تعلیمی و اجتماعی را نداشتند، این دستاورد ها دستاوردهای کمی نبود

خانم سمر در جون 2002 میلادی از طرف اعضای لویه جرگه اضطراری به عنوان معاون این جرگه ملی انتخاب گردید

داکتر سیماسمر بعد از پایان کاراداره موقت افغانستان به عنوان رییس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان منصوب گردید. با آنکه برای اولین بار کمیسیون مستقل حقوق بشر با ریاست داکتر سیما سمر شکل گرفت و موانع و گرفتاری های بزرگی در مسیر حرکت آن استاده بود، این نهاد تحت ریاست خانم سمر فعالیت های موثری را در جهت تامین حقوق بشر و بهبود وضعیت عمومی حقوق بشر انجام داد.این نهاد در طول چهار سال عمرخویش توانست برای رسیدگی به جرایم گذشته، مشوره بزرگ ملی را به راه اندازد و گزارش تاریخی از این مشوره را به دولت و مردم افغانستان تقدیم نماید، هزار ها افغانی را از حقوق و آزادی های انسانی شان آگاهی دهد وازحقوق بشری هزاران شهر وند این کشور حمایت نماید و به شکایات شان رسید ه گی کند. و گزارش مهمی از وضعیت حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را منتشر سازد. اکنون این نهاد به دلیل جدیت و شجاعت و پشتکار شخص داکتر سیما سمر و سایر کمیشنران و کارمندانش، از حمایت و احترام و اعتماد فوق العاده گروه بزرگی از مردم در داخل و خارج کشور برخوردار است.

به پاس همین فدا کاری ها و شهامت داکتر سیما سمر بود که وی به تاریخ 30 جون. 2005 میلادی از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد ، از میان 30 نامزد این مقام از کشورهای مختلف، به حیث گزارشگر خاص حقوق بشر سازمان ملل متحد در سودان، تقرر یافت .

دکتر سیما سمر برنده دها جایزه ملی و بین المللی و دکتورای افتخاری است و اکنون به یک شخصیت بین المللی تبدیل شده است.

کوکو شانل بازیگرفرانسوی که از

شلوارخوشش نمیاید

هیچ نام فرانسوی به اندازه "کوکو شانل" با مد پیوند نخورده است. صد سال از زمان ورود.

گابریل شانل که بعدها به "کوکو" شانل معروف شد، به دنیای مد میگذرد. اینک فیلم تازهای از زندگی وی به سینماهای آلمان راه یافته است. دوران کودکی و سالهای اولیهی جوانی زنی که سرشناسترین نام را در دنیای مد دارد،

به هیچروی شباهتی به آنچه که در سالهای بعد به آن تبدیل شد، ندارد. شانل دوران نوجوانیاش را در یک پرورشگاه گذراند و در جوانی به همراه خواهرش در کابارهها آوازهخوانی کرد.

در سال 1910با کمک مالی مردی که بزرگترین عشق زندگی او بود، خیاط خانهی کوچکی را راه میاندازد که در آن برای مشتریانش کلاه طراحی میکرد. کلاههای پردار و بزرگ به جامانده از قرن گذشته در خیاط خانه ی شانل تبدیل به کلاههایی ساده و شیک میشدند که هیچ نشانی از زرق و برق پیشین روی آنها دیده نمیشد.

زمانیکه در پرورشگاه خبری از درس و کار نیست، شانل زمان را در کارگاههای خیاطی آنجا به دوختن و بافتن سپری میکند و عشق و علاقه به دوختن را میتوان مدیون همین ساعات سپری شده دانست: «من 18 ساله بودم که برای اولین بار وارد دنیای مد شدم. در آن زمان هنوز شاگرد راهبه های پرورشگاه بودم و هیچ چیزی به جز لباسی که خودم برای خودم دوخته بودم نداشتم.

درست همان چیزی که موفقیت به حساب میآمد. همه سرشان را به طرف من بر میگرداندند. به خودم گفتم، اگر طرحهای من اینطور به مذاق مردم خوش میآید، پس میتوانم آنها را تولید کنم و بفروشم.» نقلابی در سبک شانل برای فرانسویها یک چهرهی ملی است؛ چهرهای که تا کنون فیلمهای زیادی به افتخارش ساختهاند و کتابهای متنوعی را دربارهاش چاپ کردهاند. در سال گذشتهی میلادی، شبکهی دوم تلویزیون فرانسه سریال دو قسمتی را از زندگی کوکو شانل پخش کرد.

به تازگی دو فیلم جدید از زندگی شانل ساختهشدهاند که هر کدام تصویرگر بخشی از دوران زندگی او هستند. فیلم "Coco avant Chanel" (کوکو پیش از شانل) از آنه فونتین در ماه مه بر پردهی سینماهای فرانسه راه یافت و به تازگی در اروپا، از جمله آلمان به نمایش در آمده است. آدری تاتو (آملی و راز داوینچی) در این فیلم در نقش شانل ظاهر شده است.

این فیلم، 28 سال ابتدای زندگی شانل را به تصویر میکشد، زمانی که شانل تازه وارد دنیای مد میشود و به این ترتیب نام خودش را در قشر بالای جامعه مطرح میکند. طرحهای او انقلابی را در سبک لباس پوشیدن خانمها به راه میاندازد. طرحهایی که تماما بر سادگی و زنانگی طبیعی تأکید دارند و بدور از هر تجمل تا پیش از آن مرسوم است و همین ویژگیها نیز تبدیل به اصلیترین مشخصههای مارک شانل میشوند.

شانل معتقد بود: «من مخالف شلوار هستم. طبیعتا در مزارع میتوان شلوار به پا کرد اما من نمیفهمم چرا باید مثل یک مرد لباس پوشید و در خیابانها به راه افتاد. شلوار زنان را نازیبا میکند. اکنون زمانی است که باید به زنانگی بها داد. زنان زمانی قوی هستند که زنانگی داشته باشند.» در یک روز یکشنبهی سال 1971شانل در آپارتمانش در پاریس در میگذرد؛ روزی که به عنوان روز تعطیل به حساب میآید و به همین دلیل هم شانل این روز را دوست نداشت.

دکتور اناهیتا راتب زاد

  جلیل پرشور

هر انسان وارد به مسايل وانكشافات سياسی بعد نيمه ً دوم قرن بيستم در افغانستان ، بخوبی ميداند كه كمتر تحول وتغييری در موارد سياسی اتفاق افتاده است كه نقش اثرمند، روشن و يا رهبری كنندهً حزب دموكراتيك خلق افغانستان ، در آن ديده نشود.

يكی ازين عرصه ها، مبارزهً زنان وطن ما در قطار زنان جهان درجهت كسب آزادی های دموكراتيك وكاملا ًمشروعيست كه زنان به حيث نيمی از پيكر جامعه ، گهواره دار تمدن بشری وعامل تغييرات علمی ، اقتصادی، سياسی وفرهنگی جامعه از طريق تربيه نمودن تمامی دانشمندان وفلاسفه در دامان پرعطوفت شان وتسليم نمودن آنها بجامعهً بشری ميباشد.همه بخوبی ميدانيم كه حقوق زن در افغانستان ، بعد تحولات شتابزده وكاپی كاری دورهً امير امان الله خان در امر رولچی و آزادی اجباری زنان ‍ كه در ماهيت ،هدفی جز ترقی وتعالی وطن وتساوی حقوق مردم را درقبال خودنداشت ، بوسيله ً حكومت های برخوردار از حمايت متحجرين قشری ، اربابان فيودال دشمن آزادی زنان ،روحانيون درباری چند زنهً زن ستيزوساير حلقات عقبگرای مذهبی وحكومتی باهم در ايتلاف، كاملا ً نادیده گرفته شده وهر حركت وشعاری را در اين مورد بيرحمانه سركوب كردند.

بعد، سالهای چهل شمسی وپابپای تغييرات حد اقل دموكراتيك آن وقت كه خود نتيجهً فشار مردم ، نيروهای وطن پرست داخلی وفشار افكار عامه ً جهانی از جمله سازمان ملل متحد وسازمانهای مدافع حقوق وآزادی های مشروع ودموكراتيك مردم افغانستان بود ، مبارزه ومقاومت مردم از يكسو وارتقای سطح مطالبات سياسی واقتصادی شان از سوی ديگر ،زمينه ساز وبستر مساعدی برای رويش افكار وعقايد ترقيخواهانه، وطن پرستانه ومترقی ضد ارتجاعی ، ضد استبدادی ، ضد امپرياليستی وضد ارتجاع سياه گرديد واحزاب وگروه های چپی ودموكراتيك ، يكی پی ديگر سربلند كردند وقوام يافتند ومردم را دور خود جمع نمودند

اناهيتای كوچك رابا مادرش ، بخانهً مامايش محمد رسول بوت دوز می برندكه در زير مخزن آب نو آباد ده افغانان كابل واقع شده بود . خود محمد رسول بوت دوز در خيابان دوكان بوت دوزی داشت و از طريق بوت دوزی مخارج زنده گی فاميلش را تهيه ميكرد. ميگويند رسول بوت دوز ، شخص نهايت رووف ومهربان بودوخصوصيت های مردانگی وگذشت داشت وخواهر وخواهر زاده اش را با مهر ومحبت فراوان قدر ميكردواساسا اناهيتاييكه بعدا دكتورس اناهيتا راتب زاد شد ،درخانهً مامای بوت دوزش بزرگ شد ورشد يافت

اناهيتا ، درچنين فضا وشرايطی رشد ميكند ، بزرگ ميشود وتحصيل ميكند وبه سياست رو ميآورد. او با داشتن سابقهً مبارزه پدری ، بعد ناپديد شدن پدر وتماشای محيط ترس ورعب ، خيانت وظلم ، تبعيض وبيداد وعقب مانده گی وتحقير مردم بوسيله ً ستمگران حكومتی وغير حكومتی ، راه مبارزه را در پيش ميگيرد ودر اين راه مقدس ، نامش را مصداقيت ميبخشد وبه الگوی پايداری واستقامت ، مبارزه وتسليم ناپذيری دربرابر سلطنت ، ارتجاع ، امپرياليزم وارتجاع سياه مبدل ميگردد وپرچم مبارزه عدالت خواهی برای وطن را با درفش طلب برابری حقوق زنان با مردان در كليه عرصه های زنده گی يكی ميسازد وبدوش ميكشد وباثر آن زحمات ومشقات در جمله زنان مبارز ونامدار جهان جاميگيرد وحرمت ميشود

اگر با ديد ی بدون تعصب های كور قومی ، زبانی وگروهی به مسايل افغانستان ، مبارزات زنها ونقش زنان مبارز نگاه كنيم ، نقش واثر بزرگی را كه دكتورس اناهيتا راتبزاد ، درامر بيداری ، تشكل ودفاع از حقوق زنان ، ادا نموده است خيلی بزرگ ودرخشان می يابيم .ازطرفی اگر ما بنابر خصوصيتهای خاص افغانی ما كه غير خودما ديگران را تحمل نميتوانيم، منكر نقش ومقام جهانی داكتر اناهيتا راتبزاد گرديم ، جهان با ما همراهی نخواهد كرد ونام ايشان را كه امروز در قطار بزرگترين زنان جهان ثبت تاريخ تحولات قرن بيستم ساخته است، باثر مخالفتهای این وآن ، از حافظهً خود حذف نخواهد كرد

داكتر اناهيتا، مبارز زن كم نظير وطن ما ست كه تمام زنده گی خودرا وقف مبارزه برضد بيعدالتيها ونابرابريهای قومی ،زبانی و جنسی نموده وبارها مورد تهديد قرار گرفته وحتا در سال 1345 بوسيلهً نماينده گان سلطنت وارتجاع راست افراطی درداخل پارلمان وقت كه خود ايشان نيز نمايندهً مردم كابل بودند ، تا سرحد مرگ مورد لت وكوب وحشيانه قرار گرفتند . اما يك لحظه از دفاع مظلومان ومحكومان وطنش وجهان دست بردار نشده با ايمان واخلاص نسبت به انسانهای زحمت كش وشريف، هنوز برای فردای باسعادت برای همه انسانها مبارزه ميكند وميرزمد»

  دراين روز ( هشتم ماه مارچ ) روز همبستگی وجشن سراسری زنان جهان كه زمانی شخص داكتر اناهيتا راتب زاد ، يكی از چهره های اساسی معرف اين روز دروطن ما بودند وبا بيانيه های حماسی شان هزاران زن ودختر شيفته ً آزادی وتساوی حقوق انسان ها را بوجد واحساس ميآوردند وتشويق ميكردند ولی اكنون متاسفانه در شرايط دوری ازوطن ، درحالت مهاجرت ومشكلات مريضی بسر ميبرند، ما از روی صدق واخلاص بسراغ شان ميرویم وجشن همبستگی زنان جهان را كه خودشان وهمراهان متعدد شان در شكل گيری وماندگار شدن آن نقش خودرا ايفا نموده اند ، برای شان صميمانه تبريك ميگوييم وصحتمندی وطول عمر ايشان وهزاران مادر وخواهر مبارز ديگر وهمه مادران وخواهران وطن مان را آرزو مينماييم

مادران وخواهران مبارز وهمسنگر

جشن تان مبارك وآيندهً درخشان نصيب تان باد

بياييد با فشرده ساختن صفوف خود تان ، با گرم جوشيها ومحبتهای وطن پرستانه ً ديروز تان ، در سرو سامان دادن مجدد به وضع آشفته ودرهم وبرهم خانهً مشترك پدری مان كه شما كمتر ازهيچ عضو ديگر اين خانواده ، نقش اثرمند تان را ادا نكرده ايد،داخل اقدام شويد واجازه ندهيد كه حاصل دردها ، رنجها ، تلاشها ومبارزات قهرمانانهً توام با ايثار وفداكاری كم نظير همهً ما ، باثر بی توجهی وغفلت های غير قابل عفو نيست ونابود گرددوچيزی جز آه وحسرت بما بارث باقی نماند

پيروز باد آزادی وتساوی حقوق انسان در همه امور زنده گی اجتماعی

حزب دموكراتيك خلق افغانستان كه بعد سركوب های خونين نهضت ها وحركتهای مشروطيت اول ، دوم وسوم وبعد به غُل وزنجير كشيده شدن هزاران وطن پرست پاكباز وپاك دل ، دردوره های استبدادی نادرشاهی وهاشم خانی، بحيث ادامه دهندهً راه ورسم آن قهرمانان ملی وطن پرست ، سربلند نموده بود ، ازهمان ماه های اول موجوديت وفعاليت سياسی اش بخاطر محو ظلم ، استبداد ، تبعيض وامتيازات بزرگ طبقاتی وخاندانی، پرچم مبارزه ومخالفت را عليه دولت شاهی كه مدافع اقشار ستمگر جامعه بود ، بدوش كشيده بود برای سعادتمند شدن توده های خلق وترقی وطن،به مشاركت زنان در اين مبارزه اهميت جدی وحياتی قايل بود واز همين رو بيدار سازی ، تشكل ومشاركت زنان ومادران وطن را در نبرد ضد استبدادی وضد ارتجاعی ، دردستور كار جدی حزبی ووطن پرستانهً خود قرار داد

حزب ما ، به حيث حزب وآرمانيكه برای زنان عين حقوقی را قايل بود كه مردان ازآن بهره مند بودند ، غرض متشكل ساختن زنان، در ماه جوزای ( 1344 ) سازمان دموكراتيك زنان افغانستان را درتحت رهبری دكتورس اناهيتا ( راتب زاد )مبارز زن وطن پرست و انقلابی مشهور وطن ، تاسيس وفعال ساخت .

طوريكه در اول اشاره كرديم كه نقش حزب ما وس.د.ز.ا.دربيداری وتشكل زنان مثل آفتاب روشن است ، اين هم حقيقت دارد كه اين حزب دموكراتيك خلق افغانستان وسازمان دموكراتيك زنان افغنستان بودند كه روز هشتم ماه مارچ ( روز بين المللی زنان جهان) را در افغانستان معرفی وهمه ساله آن را گرامی داشته ودرطی محافل شاندار درمركز وولايات كشورتجليل كردند

وقتی از سازمان دموكراتيك زنان افغانستان ، اين محل تجمع وتشكل بهترين زنان رزمنده ووطن پرست وطن ياد آوری ميكنيم ، خواهی نخواهی بانام ،زحمات وتلاشهای توام با فداكاريها وجانبازيهای رفيق دكتورس اناهيتا راتب زاد ، سابق عضو بيوروری سياسی حزب ، رييس سازمان دموكراتيك زنان افغانستان ورييس سازمان صلح ، دوستی وهمبستگی ج.د.ا، برميخوريم . چون تلاشها وزحمات فراوان ايشان ، در سمت وسو يافتن مبارزات وفعاليتهای مختلفهً زنان ودختران مبارز وعدالت خواه افغانستان نقش جدی واثرمندانهً خودرا ايفا نموده است ونام زنان حماسه آفرين ديروز ومبارزهً زنان در راه كسب تساوی حقوق بامردان وتلاش های شان بخاطر تامين عدالت اجتماعی ونابودی فقر وظلم ودفاع از برابری انسانها ، با نام حزب ما ، با نام سازمان دموكراتيك زنان افغانستان وبا نام دكتور اناهيتا راتب زاد ، گره خورده است

بنا ، بجا ميدانم كه مكث كوتاهی بر زنده گی زنی انداخته شود كه انا هيتا نام دارد ، راتب زاد تخلص ميكند واكثر حزبيها ، اورا مادر خطاب ميكردند وخطاب ميكنند

من سالها قبل اين مطالب را در مورد داكتر صاحب شنيده بودم واكنون كه قسمتهای وسيع آن داستان فراموشم شده است ، باقيمانده را برای آن می نويسم كه از يكطرف دين كوچكی را مبنی بر اخلاصم به ايشان انجام داده باشم وازطرفی ميترسم بقيهً قصه ناگفته باقی نماند ، يا فراموشم شود ويا من مجال گفتن وقصه كردن را پيدا نكنم

« ميگويند، سالها قبل شخصيت فرهنگی ای در كابل زنده گی ميكرد كه اورا، احمد راتب ( باقی ) ميگفتند . اوشخصيتی بوده دارای فرهنگ عالی ، فهم وبينش بالای سياسی وخواهر زاده ميشده ، برای محمود طرزی زيرا مادر راتب خان ، عمهً ملكه ثريا ، خانم امير امان الله خان بوده است. احمد راتب ( باقی )، اخباری بنام ( نسيم سحر )را نشر ميكرد كه دارای افكار وعقايد وطن پرستانه بود. ( نسيم سحر ) فقط سيزده شماره منتشر شد وبعدا توقيف گرديد

استبداد هاشم خانی، با دستان خون آلود ،گلوی احمد راتب پدر داكتر اناهيتا را نيزفشرد وبعد ربوده شدنش به وسيلهً پوليس حكومت شاهی ، تا امروز كسی نميداند كه در كجا وچطور نابود گرديد ودفن خاك شد.

 ميگويند او قبلاً با دختری ازدواج نموده بود كه ( زليخا ) نام داشت واز پنجشير بود ، ووقتی خانمش باردار ميگردد، اورا به گلدره كابل ميفرستد وچندی بعد صاحب دختری ميشود كه نامش را( اناهيتا )ميگذارند . مادراناهيتا،بعد از آنكه نوزادش چهل روزه ميشود به كابل برميگردد.

از شادروان ،احمد راتب باقی ،شخصيتی كه بوسيلهً استبداد مفقود الاثر گرديد ، دوفرزند بنامهای اناهيتا راتب زاد واحمد جواد راتب ،باقی مانده است. شحص دكتور اناهيتا راتب زاد كه در هنگام سر به نيست شدن پدر شان ، يكنيم ساله بودند ، چهره پدر شان را بخاطر ندارند.

میو ندي اتله ملاله

که په مېوند کې شهېد نه سوې خداېږو لالېه بې ننگۍ ته دې ساتېنه

خال به د یار له وېنو کښېـږدم چې شېنکي باغ کې ګل گلاب وشرموېنه

هو ! موږ دلته د ملي اتلې ملالۍ خبره کوو. هغه ملاله چې د غازیانو د لارې سره ځلانده او بـَله ډیوه شوه او د خپلواکۍ پرځلېدونکي لمر یې خپل نوم په خپلو سپیڅلو وینو ولېکه او پښتني لنډیو یې د هیواد پر هر رود او گودر ، سمه او غـر پیاوړۍ ازانگې خپرې کړې.

د ۱۸۸۰ زېږدېز کال د جولای د مېاشتې ۲۷ نېټه چې د ۱۲۵۹ کال د زمري د مېاشتې له ۶ سره سمون خوري د منځنۍ 'سه شنبې' ورځ وه او د مېوند په وچې دښتې کې د غازي محمد ایوب خان تر مشرۍ لاندې د هېواد له هرگوټ څخه زلمیان راټول شوي ؤ. له پیرنگیانو سره د هېواد د بچیو دویمه جگړه وه.

انگریزي سرچینې وایي چې په بریتانېې کې د مېوندي ملالۍ په او د هغې د اتلوالې ونډې په اړه څوک نه پوهېدل او دوی وایي هېښنده خو دا ده چې ولې د مېوندي ملالې نوم زموږ د جگړو په پیښلېک کې نه دﺉ لېکل شوﺉ ؛ د مېوند په بریالۍ جگړه کې د غازي ایوب خان نوم ځلانده ښکاري. ملالۍ د مېوند د ولسوالۍ په څنډه کې د پرتې سیمې خېگ څخه د یوه شپانه لور وه. ملالۍ او د هغې پلار د غازي ایوب خان له لښکرو سره د ۱۸۸۰ کال د جولای د مېاشتې په ۲۷ نېتې یو ځای شول. ملالۍ د نورو کلیو د ښځو په څیرد خپلو غازیانو ورونو ملا ور وتړله.

د ملالې كورنۍ اوس هم د ميوند په خوګياڼو كارېز كې سته په میوندكې اوس هم د خوګياڼو په نوم يو كارېز دى، ملاله هم خوګياڼۍ او د دغه كارېز اوسېدونكې وه. هغه دشهادت په وخت کي پیغله ، په ونه دنګه او لوړه او شکلې قهرمانه وه د هغې قبر اوس هم په ميوند كې سته، خلك يې زيارت ته ورځي، د مانده پر شمالي غاړه باندې واقع دى (علامه رشادبابا)

د مېوند په جگړه کې ملالۍ د نورو نجونو په شان غازیانو ته اوبه رسولې

دا هغه جگړه وه چې د پېرنگي د ښکېلاک جرړې یې په لندن کې ولړزولې. هغه جگړه چې له نژدې دریو زرو انگریزانو او د هغه د ملاتړي هندي پیاوړي ځواک گورکه گانو څخه یوازې پنځه سوه تنه د افغانانو د غچ اخیستونکو تورو له ویرې ژوندۍ پاتې شول او هغه هم ټول ټپي او په تېښته بریالي.

بریتانوي ځواکونو مرچلونه نیولي ؤ او د سهار په نهو بجو جگړه پیل شوه. خو د غرمې په مهال افغان ځواکونه هرې خواته د خورې کېدلو په حال کې شول. بریتانویانو د خپل وروستني یرغل لپاره له خپل ټول ځواک څخه کار واخیست. ایوب خان له لیرې جگړه څارله. داسې ښکارېدله چې بریتانویان د جگړې گټونکي دي. د ایوب خان له څنگه څلور زره سپاره سرتیري په دریو خواوو کې خواره واره شول. انگریزانو د افغان غازیانو د آس سپرو دوړي ولېدلې او گومان یې کاوه چې افغانان په تېښته شول. په ټول ځواک یې د جگړې ډگر ته را ودانگل. د غازیانو وینو دښته په سرو وینو ښکلې کړې وه. ملالۍ له لیرې ولېدل چې بیرغ وړونکی د جگړې په ډگرکې را پریوت. ملالۍ ډگر ته را ودانگل او دا لنډۍ یې وویله.

خال به د یار له وېنو کښې ږدم چې شېنکي باغ کې ګل گلاب وشرموینه.

د دې لنډۍ په اوریدلو غازیانو بیرته مخ واړاوه او د میرڅي مخه یې ونېوله. ملالۍ ولېدل چې د افغان د جگړې بیرغ وړونکی مخکښ د پرنگ د توپ په مردکو دړې وړې شو او افغان بیرغ پر ځمکه پریوت. ملالۍ ډگر ته را ودانگل او بیرغ یې په لاس کې ونیو. غازیان کرار کرار په شا کېدل چې ملالۍ دغه لنډۍ وویله

که په مېوند کې شهېد نه سوې خداېږو لالېه بې ننگۍ ته دې ساتېنه

ددې لنډۍ په اورېدلو د غازیانو ویني په ځوښ راغلې او هر غازي له تورو او ډالونو سره پر پرنگ مخ را واړاوه.

بریتانویان د ایوب خان په هوښیارۍ نه پوهېدل. افغان آس سپاره له دریوو خواو انگریزان را چاپیره کړل او د ملالۍ د لنډۍ ازانگو د جگړې معادلې او برخلېک ته بدلون ورکړ او غازیانو جگړې ته مخه کړه او جگړه لاس او گریوان شوه. د انگریزانو او هندي گورکه گانو مړي هرې خواته خواره واره پریوتل او له مېرڅي څخه لاره ورکه شوه.

په دغې جگړې کې ملالۍ هم خپل ژوند له لاسه ورکړ. جگړه پای ته ورسیده او د سوبمنو افغانانو سوبې د لندن د ولسي جرگي بنسټونه و ښورول.

د ملالۍ مړۍ په ډیر درنښت په خېگ کې ښخ شو چې غازي ایوب خان له نورو غازیانو سره یو ځای د سوبمنو تورو ، ډالونو ، تېکو او توپکو په ځلا کې په خپله د شهیدې ملالۍ د مړي بدرگه ؤ

د ملالۍ نوم د افغانې سوبمنې اتلې په کتار کې د هیواد په تأریخ کې ولېکل شو. راتلونکو زوزاتونو د ملالۍ نوم په ویاړ وساته ، ښوونځي ، مجلې ، روغتونونه د میوندي ملالۍ په ویاړلي نوم و نومول شول.

برگرفته از سایت زنان آزاده افغان

ملکه ثریا؛ از پیشگامان آزادی

در اینجا کوشش داریم به معرفی زنان مشهور

افغانستان که در آزادی خواهی و احقاق حقوق

زنان سهمی اساسی داشته اند بپردازیم

 مجله نگاه زن با در نظر داشتن اینکه زنان نقش اساسی در سیاست و اجتماع کشور داشته اند اما با تاسف دید مردسالارانه و در عین حال نگاههای متعصبانه برخی گروههای تندور زن ستیز برخی احکام مقدس دینی مستمسک شدند و به بهانه های مختلف کوشش ورزیدند تا زنان را در انزوای کامل قرار دهند. در زمان امیر امان الله خان پادشاه آزادیخواه افغانستان به زنان ارج و منزلت انسانی داده شد و آنان را از حصارهای آهنین تعصب های کور آزاد گردانید. در اینجاست که ملکه ثریا خانم شاه امان الله در راستای حقوق از دست رفته زنان کوشش ورزید تا جاییکه بیشترین خدمات را در بوجود آوردن ساختارهای منسجم برای زنان افغانستان نموده و نهادهای مختلف زنان در آندوره تاسیس گردید. اما نگاههای عقده مندانه برخی افراطیون باعث گردید تا توطئه ای بزرگ در حال شکل یافتن باشد از اینرو عکس ملکه ثریا را به نقاط دور افتاده و متعصب گونه افغانستان ارسال تا از این طریق تحریکات مختلف را علیه پادشاه مشروطه خواه و ملکه ثریا سازماندهی نمایند. در اینجا میخواهیم مختصری از زندگی این بانوی مشروطه خواه و گرامی افغانستان را مرور نماییم

ثریا طرزی خانم ثریا طرزی، دختر محمود طرزی، در 24 نوامبر 1897، در دمشق در خانوادۀ نامور و دانش‌پرور طرزی بدنیا آمد. تبار او به سردار پاینده‌محمد خان پسر حاجی جمال ‌خان بارکزایی- می‌رسید- پدرکلان او که سردار غلام‌محمد خان طرزی نام داشت، مخالف امير عبدالرحمان خان بود و در عهد پادشاهی عبدالرحمن‌ خان، او همراه با خانواده‌اش به هندبریتانیایی تبعيد شد. چندی بعد، آنها به قلمرو ترکيه عثمانی رفتند و در شام می‌زيستند. وقتی امير عبدالرحمان خان درگذشت، امير حبيب‌الله خان شاه شد و راه ملايم‌تری با مخالفان پدر در پيش گرفت. در نتيجه، محمود طرزی با خانواده‌اش به کابل باز آمد. در اين ايام، دو پسر شاه (شهزاده امان‌الله و برادرش شهزاده عنایت‌الله) مجذوب دو دختر زیباروی محمود طرزی شدند و هر کدام را که پسندیدند برای خود به زنی گرفتندـ بدين ترتيب، ثريا، در سال 1912میلادی، با شهزاده امان‌الله (که بعداً شاه افغانستان شد) ازدواج کرد.

مساعی شاه امان الله و ثریا در انکشاف تعلیم و تربیه زنان در تاریخ افغانستان بی‌نظیر بود. در جنوری 1921اولین مکتب دخترانه در تاریخ افغانستان در شهرکابل در ناحیه شهرآرا گشایشیافت این مکتب پنجاه نفر شاگرد داشت، شاگردان مرکب بودند از دختران خردسال و زنان جوان .اسما رئیسه محمود طرزیکه در خارج از افغانستان تحصیل کرده بود اداره و تدریس این مکتب را به عهده داشت و همچنین یک تعداد معلم‌های ترک، آلمانی و هندی در آنجا تدریس می‌کردند

در همین سال به همت ثریا به نشر اولین مجله مخصوص زنان بنام «ارشاد نسوان» اقدام شد که مسئولیت آن نیز بعهد اسما رئیسه طرزیبود و اولین شماره آن در 17 مارچ 1921 به نشر رسید. این نشریه به شکل مجله یا هفته نامه تا سال 1925 به نشر ادامه داد.

ملکه ثریا در سال 1927امان‌الله را در «سفر بزرگ» همراهی کرد. در این سفر این زوج از کشورهای ایران،ترکیه ، شوروی ،ا نگلیس ، المان ، فرانسه، ایتالیا ، مصروهندوستان بازدید کردند. این مسافرت شوق نوین‌سازی افغانستان را در این دو زنده‌تر کرد و به هنگام بازگشت امان‌الله تشکیل یک لویه جرگه داد و به انتقاد از سنت‌گرایی رؤسای قبایل افغان پرداخت. انتقادات بسیاری از سوی مردم نسبت به بی‌حجابیثریا و اینکه از وی عکس گرفته شده بود شیوع پیدا کرد

ملكه ثريا، خانم شاه امان‌الله، اولين زنی است كه رفع حجاب كرد. او به نقش زنان در اجتماع معتقد بود و در اين راستا فراوان كوشيد. رساله‌ى "زن اسلام" را نوشت. در تاسيس "ارشادالنسوان" و "انجمن حمايت از نسوان" نقش اساسی داشت. در سفر مشهور غازى امان‌الله به اروپا، او را همراهى می‌كرد. نماينده‌ى مجله "هوهلو" در پاريس بعد از مصاحبه با ملكه ثريا نوشت.

 "من با خيلى از ملكه‌ها و زنان درجه اول مقامات مصاحبه كرده‌ام ولى كمتر زنى را به متانت و ذهانت (زرنگی و تيزهوشی) و معلومات ملكه‌ى افغانستان ديده‌ام. از اين ملاقات مرا يقين حاصل شد، محيط افغانستان كه چنين ملكه‌اى می‌پروراند، مستعد و قابل همه گونه ترقى و همدوش با ممالك مترقى دنيا می‌باشد."{غازی امان بر سینه سپید ناریخ جاودان است} روزگاران، شمـاره دوم (28 اسد 1382- 19 اگست 2003

مجددی‌ها که از با نفوذ ترین خانواده‌های روحانی کابل بودند فتوای کفرشاه را بدست خط تقریباً چهارصد نفر از علمای دینی رسانیده و به ولایت جنوبی فرستادند که بدین وسیله مردم آنجا را بیشتر علیه شاه تحریک نموده، آتش شورش قبایلی را دامن زدند

این عوامل و رویدادهای دیگر به سرنگونی حکومت امان‌الله انجامید.

درگذشت ثریا در 20 اپریل 1968در سن هفتاد سالگی دررم التیا اتفاق افتاد.

فرزندان

از پيوند زناشويی شهبانو ثريا و شاه امان‌الله ده فرزند (شش دختر و چهار پسر) زاده شدند.

شاهدخت آمنه‌بیگم

شاهدخت عابده‌بیگم

شاهزاده سيف‌الله (در کودکی درگذشت(

شاهدخت دکتر ملیحه‌بیگم

شاهزاده حمايت‌الله (در کودکی درگذشت(

ولیعهد رحمت‌الله خان

شاهدخت عادله‌بیگم

شاهزاده احسان‌الله

شاهدخت هندیه

شاهدخت ناجیه‌بیگم

بر گرفته از سایت نگاه زن

مستوره غوری

نام او حورالنسا ، و دختر میر سید اعظم است . مشار الیها در سنه 1211 هجری شمسی در قریه ( پرچمن) غور پا بعرصه وجود نهاد و تا پایان عمر در انجا بسر برده به ( بی بی سفید پوش ) شهرت داشت. خود ش راجع بخود چنین میگوید.

               نسب از خواجه زورم بود حورالنسا نامم            تخلص گشت مستوره بملک غور ما وایم.

حورالنسا تا آخر شوهر نکرد و در سنه 1245 هجری شمسی وفات نمود و در کوه (زور) دفن شد . این شاعره د یوان مکملی بنام ( تحفت الهاشقین و مفرح المسلمین ) که دارای سه و نیم هزار بیت است دارد.

   اینک یک غزل او

بتی دارم که با ناز و ادا گسیو رها کرده                         میان چون نیشکر بسته دهان چون غنچه وا کرده

فرو بسه نقاب در رو مکحل کرده دو جادو                      کشیده وسمه برابر و سرانگشتان حنا کرده

پری روهی جفا جوهی بسا ن خویش بد خوهی                 به تیر غمزه هندوی چه خونریزی بپا کرده

بهر جا میروم غایب زچشم من نمیگردد                         بسان مردمک گویا درون دیده جا کرده

بحال عاشق مسکین جفا چندان چرا داری ؟                     که مسکین عمر خود را بر سر کوی وفا کرد

فلک بوهی ندارد از مروت ای پری پیکر                        و با دوران نصیب من غم و رنج و جفا کرده

بگو (مستوره) این دنیا نباشد جای آسایش                        و گرنه ا بن مریم از چه رو در سما کرده

گوهر کابلی

گوهر بیگم دختر یک رساله کابلی بود و در اواسط قرن سیزده وقتیکه بعضی سد وزای ها و بارگزا ی ها بهند مهاجرت نمود با خویشاوندان خود به آنجا رفته ،و در لود یانه و امر تسر اقامت ورزید. 

این شاعره در دری ، پشتو ، و اردو شعر میسرود و تا سنه 1212 هجری قمری حیات  د ا شته ا ست .

آمنه فدوی

این شاعره بتاریخ 17 ربیع الاول سنه 1276 هجری قمری د رکابل تولد یافته پدرش سردار نور محمد خان

و مادرش دختر سردار محمد اکرم خان پسر امیر دوست محمد خان بود . نور محمد خان که در زمان سلطنت امیر عبد الرحمن خان نایب الحکومت قندهار بود ، به تعلیم و تربیه اطفال خود توجه خاصی داشت طوریکه آ منه خانم

ا ز طفولیت دری و قرآن شریف آموخت و مفسر و محد ث خوبی بود ، علاوه بر ان استعد اد شعری نیز داشت و از جوانی شروع به سرودن اشعار نمود.

روایت میکند که آمنه خانم خیلی با حوصله بود، چنانچه وقتیکی 7 ساله بود گولیش غد وی پیدا شد و حکیمان آن زمان آنرا بدون دوای بیهوشی جراحی کردند ، ولی مریضه کوچک با وجود درد طاقت فرسا آه هم نکشید وحتی از هوش هم نرفت

وقتیکه آمنه خانم به سن رشد رسید با سردار محمد سرور خان نواب خیل ازدواج نمود ، ولی بعد از چند سال شوهرش وفات کرد و آمنه خانم بعد از چندی به نکاح سردار عبدالحبیب خان پسر سردار عبالقیوم خان از بت خاک در آمد. از چهار طفل این خانم که دو از محمد سرور خان و دو از عبدالحبیب خان بودند ولی یکی هم بسن بلوغ نرسید و همه در طفولیت دنیا را وداع کردند. بعد از وفات شوهر دوم خویش آمنه خانم بکلی تنها مانده در یک جا بسر نمی برد و گاه در خانه برادر خود گاهی هم در خانه نایب السلطنه و یا یکی ار خویشاوندان و دوستان متعد د خود می بود . امیر عبدالرحمن خان بنا بر احترامی که نسبت باو داشت در سال 500 روپیه کابلی معاش برایشی مقرر کرد.

آمنه خانم به سه تن از خانمهای همعصر خویش دوستی زیادی داشت که یکی آغا جان ، د ختر امیر دوست محمد خان و زوجه سردار محمد علیخان ، دومی علیا جناب خانم امیر حبیب الله خان و سومی عالیه بیگم ، خانم نایب السلطنه بود.این خانم در آواخر عمر خود بسیار عابده و تهجد گذار گردید و به

ا ستشنای روز های عید ها هر وقت روزه میگرفت ، در ماه رمضان اعتکاف داشت . آ منه خانم در گنبد زیارت شاه اولیا اطاق مخصوص داشته ، اکثر اوقات خود را در آ نجا میگذ شتاند و بعضی وقت حتی یکی دو ماه در آن جا می ماند . خیلی سخی بود و بپول خود دو یا سه چاه کشید و دو مسجد آباد کرد ، یکی در باغ علی مردان که اکنون به نام مسجد میرزا قمر الد ین ذکر میشود و دومی در ده پوستین دوزها. آمنه خانم دو بار بسفر حج رفت وقتیکه بعد از ادای مراسم حج دوم و زیارت مد ینه منوده و بیت المقد س با دیگر حجاج بعزم مراجعه وطن در شهر اخیر الذ کردر موتر سرویس نشست ، در حینیکه موتر میخواست حرکت کند به آواز بلند صدا کرد.

" خدایا! من مرگ خودرا در مکه معظمه و مدینه منوره میخواستم باز وقتیکه به بیت المقد س رسید م خیال کردم دراینجا خواهم مرد ، چود در این سه سرزمین بمرگ خود نایل نشد م از این جا نا امید میروم ".

چند لحظه بعد موتر چپه چپه می شود ، ولی به هیچ کس آسیبی نرسید جز آمنه خانم که در اثر صدمه ایکه برایش وارد گردید فوری جان داد . مسافرین نمیدانستند که با نعش وی چه کند و بعد از مشوره مختصر فیصله کردند که او را همانجا دفن نمایند . دو سه خانمی که با او بودند میدانستند که کفن و همه اسباب تد فین در خورجین این مرحومه موجود است لذا نعش او را شسته ، برای دفن آماده ساختند ، درین وقت شخصی از بیت المقدس رسید و گفت

" امشب خواب د ید م که خانمی را از جمله حجاج افغان وفات کرد و من او را در کنار قبر حضرت بلال دفن می کنم." همه از چنین تصادف عجیب بحیرت افتادند و نعش مرحومه را بجای موصوف نقل داده در آنجا بخاک سپردند.

وفات آمنه خانم در سنه 1303 یا 1304 اتفاق افتاد.

چنانچه در بالا ذ کر شد آمنه خانم از زنان تعلیم یافته و فاضله زمان خود بود و به شعر و ادبیات علاقه مفرطی داشته ، خود نیز شعر میسرود و ( فدوی) تخلص میکرد و این غزل نمونه طبع وی است.

تا نظر در چمن وضع جهان وا کردم.                       ستمی بود که بر دیده بینا کردم

نه چمن رنگ وفا داشت نه گل بوی بقا                   حیرت آلوده بهر سو که تما شا کردم

شوخ چشمی چو مگس کردم و بس شرمیدم         هر متاعی که ا ز این سفله تمنا کردم

گر بمحشر زمن از حاصل دنیا پرسند                    گویم افسوس همه خواهش بیجا کردم

ذره نیست بکف ز ین سفر دورو دراز                      عفو خواهم زخدا آنچه خطا ها کردم

) فدوی) بار خجا لت بکشی روز جزا                       زآنکه در عالم فا نی چه مهیا کردم؟

ببوجان

نام او حلیمه و در سنه 1280 یا 1282 در بارانه کابل تولد یافته پدرش میر عتیق الله خان از اولاده میر واعظ و مادرش دختر امیر دوست محمد خان بود. بی بی حلیمه در خانه پدر علوم متداوله را آموخته ، در ادب و شعر معلومات خوبی داشت و از جوانی بسرودن اشعار میل پیدا کرد. در سنه 1296 وقتیکه امیر عبدالرحما ن خان بطرف کابل آمد ، شب در باغ بلند توقف کرد و در آنجا با عیان و ارکان دولت ملاقات نمود در ضمن صحبت با سردار محمد یوسف خان پرسید: که آیا کدام سردار زاده یا خواهرزاده ایکه لیاقت همسری را با او داشته باشد سراغ دارد؟ سردار محمد یوسف خان فورآ بی بی حلیمه را که در آن زمان 15 یا 16 ساله و در حسن و جمال د لفریبی داشت بخاطر آورده او را به امیر عبدالرحمان خان معرفی نمود و چند روز بعد از ورود مشارالیه بکابل نکاح اوبا بی بی حلیمه بسته شد

اولین کار او بعد از نکاح ، بخشید ن مهر خویش به امیر عبد الرحمن خان بود و چند روز بعد از آن بدون اجازه شوهر به بندیخانه رفته حکم داد تا تمام محبو سین را رها کنند.وقتیکه ا میر عبدالرحمن خان از ین قضیه آگاهی یافت بر آشفت ولی نظر به علاقه و محبتی که بخانم جوان خود داشت او را بخشید از او قول گرفت که دوباره بدون مشوره و نصیحت او بچنین کار ها اقدام ننماید 

بی بی حلیمه یک زن نهایت سخی و مهمان نواز بوده خانه او هرگز از مهمان و فقرا خالی نبود و همیشه در صدد کمک با غربا و بینوایان بود. حیات او با شوهرش بسیار بخوشی میگذ شت ، چه طوریکه قبلآ گفته شد امیر عبدالرحمن خان او را از صمیم قلب دوست داشت، خرسندی او را ا زهر چیز بالاتر میشمرد. محبت او به اندازه بود که اگر چه شاعر نبود و گاهی شعر نمیسرود تنها در وصف بی بی حلیمه که بر او لقب( ببو جان ) را گذاشته بود ، قطعه ذیل را گقت

حیاتی

حیاتی از اهل هرات و زوجه نور علیشاه بامی بود . اصل نامش ( بی بی جانی) است و ( حیاتی ) تخلص میکرد . مشارالیها خیلی ذ کی بود و قواعد شعری و عروض را از شوهر خود آموخت . بعد از وفات نور علیشاه بی بی جانی با ملا محمد خراسانی ازدواج نمود . حیاتی اشعار خوبی میگفت و اگر مبالغه نباشد کلیات او بده هزار بیت میرسد

این یک غزل از جمله اشعار اوست

عجب شیرین لب لیلی عذاری کرده ام پیدا

درین ایام خوشحالم که یاری کرده ام پیدا

بیاد لعل شیرین میکنم چون کوهکن جانی

چو فرهاد از برای خویش کاری کرده ام پیدا

زپا افتادم از اندوه هجران چون کنم یا رب

که این اند وه از د ست نگاری کرده ام پیدا

چو مجنون می نهم رو بر کف پای سگ کویش

که من دیوانه ، نیکو غمگساری کرده ام پیدا

بیکد م صرف راه آن بت بیگانه وش کردم

"حیاتی" آنچه من در روزگاری کرده ام پیدا 

آریائی سایت

:ماندانا 
ماندان یا ماندانا در لغت به معنی شاه بوی عنبر سیاه،
دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه
. پدر کوروش شد و از این وصلت کوروش متولد گردید 
.او در تربیت و نیز انتقال قدرت به کوروش سهم بسیار موثری داشت 
ماندان اولین مدرسه جمعی که در آن برگزیدگانی از پسران بودند بنیان مینهد که خود شخصا به دانش آموزان این مدرسه درس حقوق وقانون را می آموخت و به کوروش می آموخت که باید پایه و اساس ظلم و بیدادی را ویران نماید و در هر حال یار و همیار مدرسه فنون سوارکاری و تیراندازی و نبرد نیزدر این آموزش داده میشود 

شرین    
شاهزاده ارمنی و برادر زاده و جانشین مهین بانو 
فرمانروای ارمنستان و زنی خردمند که همسر وفادار 
.خسروپرویز بود
خسروپرویز و شیرین حماسه ای از خود ساختند که

گور دخمه شرین و فرهاد 
همیشه در تاریخ ماندگار ماند. شیرین از خسرو چهار 
فرزند به نام های نستور، شهریار، فرود و مردانشه 
.بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند 
. کرمانشاه - گور دخمه های دربند - 
.معروف به قبر کیکاوس و یا گور شرین ، فرهاد

دغدویه 
دغدویه یا دوغدو مادر زرتشت است که اصلا از 
 .شهر ری بوده است
وی در آنجا با کوی ها و کرپن ها که مردم را گمراه 
.می کردند و از آنها مرتب فدیه و قربانی می خواستند 
و دین را وسیله ای برای رسیدن به امیال و خواستهای 
.ناروای خود کرده بودند به مبارزه پرداخت
پدر و مادرش چون جان او را در خطر دیدند او را نزد یکی از نزدیکان خود به بالکان فرستادند او در آنجا با پوروشسب ازدواج کرد و ثمره این پیوند همایون، زرتشت رهبربزرگ ا

:یوتاب
.یوتاب در لغت به معنی درخشنده و بیمانند است
.از یوتاب به عنوان یکی از سردارن زن نام برده اند
.یوتاب خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است وی در نبرد با اسکندر گجستک همراه آریو برزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است . او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست ولی یک ایرانی خائن راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد
از یوتاب به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای 20 قبل از میلاد تا 20 پس از میلاد نیز یاد شده است
آریو برزن و یوتاب در راه وطن کشته شدند

:آرتمیس
.آرتمیـس یا آرتمیـز در لغت به معنی راست گفتار بزرگ است 
تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی و برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند آرتمیس نخستین بانویی بود که در حدود ۲۴۸۰ سال پیش فرمان دریاسالاری خود را از سوی خشایارشا هخامنشی دریافت کرد 
در سال ۴۸۴ پیش از میلاد فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونانیان توسط خشایارشا هخامنشی صادر شد. آرتمیس فرماندار سرزمین کاربه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی پیوست. در این نبرد موفق به تصرف آتن شد. در این نبرد نیروی زمینی از ۸۰۰ هزار پیاده و ۸۰ هزار سواره تشکیل شده بود. نیروی دریایی دارای ۱۲۰۰ کشتی جنگی و ۳۰۰ کشتی ترابری بود 
آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد در جنگ سالامیس که بین نیروی دریایی یونان در گرفت شرکت داشت و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد.. او همیشه مورد ستایش دوست و حتی دشمن قرار داشت. اودر نبرد سالامیس در دشوارترین شرایط جنگ با دلیری و بی باکی کم مانندی توانست بخشی ازنیروی دریایی را از خطر نابودی نجات دهد. به همین دلیل بود که او به افتخار دریافت فرمان دریا سالاری از سوی خشایارشا رسید. او به خشایار شاه پیشنهاد ازدواج داد که به دلایلی این ازدواج صورت نگرفت

:گرد آفرید   

گردآفرید یا گُردآفرین یکی از پهلوانان تاریخ از او به عنوان دختر کژدهم یاد میــکند. در داستان رستم و سهراب گردآفرید با لباسی مردانه با سهراب رزم کرد و به دست او گرفتار شد ولی توانست خود را با تدبیر از دست سهراب برهاند. فردوسی بزرگ از او به عـــنوان زنی جنگو و دلاور سرزمین پاکان یاد میکند
در شاهنامهٔ فردوسی نیز چنین آمدهاست:
زنی بود بر سان گرد سوار                   همیشه به جنگ اندرون نامدار

سندخت- رودابه - تهمینه 
سیندخت
همسر خردمند مهرآب کابلی و مادر رودابه و مادربزرگ رستم که در همسری زال و رودابه و جلب موافقت مهرآب پدر رودابه به این وصلت نقش مهمی داشت و نیز در موقع تولد رستم از مادر، سیندخت یار و مددکار دخترش رودابه بود.
 .کوتاه سخن اینکه سیندخت یکی از خردمندترین چهره های شاهنامه است
***
رودابه:  دختر مهرآب کابلی و همسر زال و مادر رستم که به روایت شاهنامه دلباختگی زال به او یکی از زیباترین صحنه های شاهنامه است. رودابه در موقع تولد رستم اولین سزارین را انجام داد.
بنابراین، چنین زایمان ها را باید "رستمی" گفت نه سزارین. زیرا سزار قرن ها پس از تولد رستم به دنیا آمده است.
تهمینه:  دختر زیباروی پادشاه سمنگان که شبی همسر رستم بود. ثمره آن تولد سهراب است که داستان زندگی و مرگ .دردناکش به دست پدر در شاهنامه فردوسی به تفصیل آمده است

کلئوپاترا هفتم

کلئوپاترا هفتم در اول جنوری سال ۶۹ قبل از میلاد در اسکندریه، یکی از شهرهای مهم مصر دیده به جهان گشود ، او هفتمین بانوی است که همین اسم یعنی کئوپاترا را داشت ولیکن یگانه زنی که این نام را روشن و سر زبانها ساخت. خانواده کلئوپاترا بیشتر از 100 سال ، یعنی پیش ازینکه کلئوپاترا بدنیا بیاید حکمران مصر بودند. کلئوپاترا در حالیکه هجده سال داشت ، پدرش بطلیموس درگذشت واین بانوعاقل وبادرایت

زمام سلطنت « در 51 پیش از میلاد » را بدست گرفت و با توانمندی امور مملکت داری را پیش برد، زیرا کئوپاترا از پدرخود آموخته و تجارب کافی کسب نموده بود.

کلئوپاترا به چندین زبان صحبت می کرد و با مصری ها و سایر کشور ها مناسبات نزدیک برقرار نموده بود. که همین ارتباطات نیز باعث به شهرت رسیدن اش شد.از همان ابتدای سلطنت و در مراسم تاج‌گذاری، رئیس شورای سلطنتی پوتینوس ، که قیم قانونی برادر کلئوپاترا، بطلیموس سیزدهم بود قصد داشت مانع سلطنت کلئوپاترا به تنهایی شود، از آنجا که او مرد ریا کار و نادرستی بود و فکر می‌کرد بطلیمیوس فرد نادان و عاقبت نا اندیش است، سعی و تلاش می ورزید تا او را نیز در سلطنت شامل ساخته و ازین طریقه برای خود نفع بردارد و خاندان سلطنتی را از طریق بطلیموس سیزده در تحت نفوذ خود قرار دهد.

طبق سنت پادشاهان مصر خواهر می‌بایست با برادر ازدواج می‌کرد تا در زیر سایه برادر حکومت کند. پوتینوس قصد سوءاستفاده از این سنت را داشت و اصرار می‌کرد که خواست بطلیموس دوازدهم یعنی پدر کلئوپاترا ، نیز سلطنت کلئوپاترا و برادرش به طور مشترک بوده‌است، اما کلئوپاترا اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد و تأکید داشت که پدرش او را قبل از مرگ به سلطنت مصر منصوب کرده‌است. پوتینوس که در مراسم تاج‌گذاری به هدف خود نرسید، سکوت کرد تا نقشه جدیدی را برای بر کنار ساختن کلئوپاترا از سلطنت بریزد.در زمان به سلطنت رسیدن کلئوپاترا، روم در آستانهٔ جنگ داخلی دیگری بود و ژولیوس سزار بر سر قدرت با ماگنوس پمپوس دست و پنجه نرم می‌کرد، پمپئوس که برای مبارزه با سزار به نیرو نیاز داشت، از کلئوپاترا تقاضای شصت کشتی و سی‌صد سرباز کرد. از آن‌جا که پمپئوس در زمان پدر کلئوپاترا نقش مهمی در بازپس‌گیری سلطنت مصر را ایفا کرده بود، کلئوپاترا به تقاضای او پاسخ مثبت داد. شورای سلطنتی که منتظر چنین بهانه‌ای برای زیر سؤال بردن و خلع سلطنت کلئوپاترا بودند، با کمک کلئوپاترا به پمپئوس مخالفت کردند و اظهار داشتند که سزار مرد نیرومندی است و کمک به دشمن‌اش، او را تحریک می‌کند و کینه‌اش را برمی‌انگیزد. از آن‌جا که کلئوپاترا از مخالفت با رومی‌ها در هراس بود، مخالفت شورای سلطنتی با این مسأله را رد کرد.

چند ماه بعد از به سلطنت رسیدن کلئوپاترا، گاو آپیس (تجسم مملوس پتح، خدای معبد ممفیس، یکی از خدایان مصر باستان) مرد ؛ مردم مصر که گاو آپیس را به عنوان خدا پرستش می‌کردند، مرگ آن را پس از زمان کوتاهی از مرگ بطلیمیوس دوازدهم نشانه نحس و شوم به شمار آوردند. پوتینوس در بازارهای شهر اسکندریهشایعه‌ای بر سر زبان‌ها انداخت که مرگ گاو آپیس نشانه نارضیاتی خدایان است که از حکومت یک ملکه تنها به خشم آمدند. پوتینوس این شایعه را برای این ، در میان مردم پخش نمود تا کلئوپاترا محبوبیت خود را در میان مردم از دست دهد. کلئوپاترا با سیاست و عقل سلیم خود برای آنکه جلب رضایت و علاقه‌مندی مردم به سلطنت اش را به دست بیاورد، به معبد ممفیس رفت و در مراسم تدفین گاو شرکت کرد و همین امر سبب خشنودی کاهنان معبد و مردم از شرکت کلئوپاترا در این مراسم شد مردم پس از آن، کلئوپاترا را ایزس مقدس (یکی از خدایان مصر که حافظ زنان و مادر مهربان طبیعت بود) نامیدند.

در یکی از جلسات شورای سلطنتی به کلئوپاترا اطلاع رسید که دو فرستاده رومی که پسران مارکوس بیبیلوس والی سوریه متعلق به امپراتوری روم بودند به دست لژیون های رومیکشته شدند، این لژیون‌ها را پمپئوس هشت سال پیش در اختیار پدر کلئوپاترا قرار داده بود تا در صورت بروز شورش از تاج و تخت او حراست کنند، والی سوریه که برای جنگ علیه اشکانیان در ایران به وجود این لژیون‌ها نیاز داشت، پسران خود را به اسکندریه فرستاد تا لژیون‌ها به سوریه اعزام شوند اما لژیون‌ها پسران او را به قتل رساندند. کلئوپاترا و وزیر اعظم بر این عقیده بودند که باید قاتلین فرستادگان والی سوریه را در غل و زنجیر به سوریه فرستاد تا در دادگاه سوریه و بر طبق قوانین رومی محاکمه شوند. پوتینوس و رئیس گارد سلطنتی، آشیل با کلئوپاترا و وزیر اعظم مخالفت کردند که نباید در برابر رومیان خوار و ذلیل شوند اما کلئوپاترا به مخالفت آن‌ها توجهی نکرد زیرا قصد آن‌ها فقط چال و فریب بود.

سه سال بعد مصر دچار خشکسالی و قحطی شد و مردم به خاطر آن سر به شورش زدند، یک شب که کلئوپاترا در حال ، جمع و کسر میزان تولید گندم و جو بود، مشاور و مربی اش، مردیان هراسان به او خبر داد که پوتینوس و آشیل علیه او شوریده‌اند و قصد جان وی را دارند؛ کلئوپاترا به همراه ندیمه‌ها، صندوق‌های پر از لباس و زینت آلات سوار بر قایق به بیابانی در نزدیکی کوه کاسیوس و در شرق پلوزیوم گریخت. با فرار کلئوپاترا، پوتینوس بطلیموس را با نام بطلیموس سیزدهم به سلطنت رساند و مصر به تمام بلاهایی که کلئوپاترا از آن هراس داشت و به درگاه خدایان دعا کرده بود تا مصر از آن بلاها در امان باشد گرفتار شد.

سزار علی الرغم مشکلات فراوان، مانگوس پمپئوس را در دشت فارسالوس یونان شکست داد و او را تا مصر تعقیب کرد. آشیل، پمپئوس را به قتل رساند و سر او را برید، شورای سلطنتی به این گمان که با کشتن پمپئوس نظر سزار را جلب خواهند کرد، تصمیم گرفتند دوستی خود را با تقدیم سر بریده پمپئوس به سزار ثابت کنند اما این کار خشم سزار را بر انگیخت.ژولیوس سزار که از قتل ناجوانمردانه پمپئوس خشمگین شده بود، پوتینوس و بطلیمیوس را گروگان گرفت و خود در کاخ سلطنتی سکونت گزید. مردم اسکندریه دست به تظاهرات زدند و سزار را محاصره کردند و از سوی دیگر آشیل و سربازانش به او چنگ و دندان نشان دادند. کلئوپاترا برای آنکه بتواند سلطنت را بازپس گیرد، جمعی از فلاحین پر انگیزه و دلاور مصری و مزدوران عرب را در بیابان جمع کرد و با وعده‌ای که اگر آن‌ها راه رسیدن او به تخت و تاج مصر را هموار سازند حق الزحمه هنگفتی نصیبشان خواهد شد آن‌ها را در اورشلیم استخدام کرد، سپاه کلئوپاترا در حمله‌ای که به سپاه آشیل کردند یارای نبرد با او را نداشتند. بعد از چند ماه از فرار کلئوپاترا به بیابان، فرستاده سزار، روفوس کور نلیوس به نزد او آمد تا کلئوپاترا به اسکندریه بازگردد تا سزار به عنوان میانجی وارد عمل شود و معضل سلطنت مصر را حل کند، سزار از وصیت نامه پدر کلئوپاترا سخن گفت که طبق آن کلئوپاترا و برادرش باید به طور مشترک بر مصر سلطنت کنند، کلئوپاترا از وجود وصیت نامه‌ای که سزار از آن سخن می‌گفت شک داشت. او که یک ملکه بی تاج و بی سرزمین شده بود، به ناچار و برای آنکه سلطنت را در دست بگیرد دعوت سزار را پذیرفت. مردیان کلئوپاترا را به شوهر خواهر خود آپولودوروس که بازرگان معتبری از مردم سیسیل بود و در فرار کلئوپاترا به بیابان نفش مهمی ایفاده کرده بود معرفی کرد و او هم کلئوپاترا را در قالین پیچید و نزد سزار فرستاد. با بازگشت کلئوپاترا به کاخ سلطنتی سزار او را به عقد ظاهری برادرش بطلیموس سیزدهم در آورد تا مردم دست از شورش بردارند. سزار همچنین تقاضای مطالبه طلبش را کرد، او بطلیموس و پوتنیوس را به کاخ دیگری تبعید کرد و در جنگی بین نیروهای خود و پوتیوس و آشیل، آن‌ها به قتل رسیدند. سزار در جنگ دیگری بین بطلیموس و خواهر کلئوپاترا، آرسینوهه به راه انداخت و در این نبرد بطلیموس کشته شد و آرسینوهه به زندان افتاد.

با کشته شدن بطلیموس و زندانی شدن آرسینوهه، کلئوپاترا سلطنت مصر را در دست گرفت. آرسینوهه قبل از رفتن به زندان نزد کلئوپاترا آمد، او از رابطه سزار و کلئوپاترا به خشم آمد که کلئوپاترا خود را به یک رومی فروخته‌است، او به کلئوپاترا تف کرد و ضمن آنکه او را نفرین کرد به او لقب فاحشه و زن بد کاره خائن را نسبت داد.بعد از آن کلئوپاترا و سزار علاقه بیشتری به یکدیگر پیدا کردند و کلئوپاترا از سزار باردار شد. کلئوپاترا در سفری با کشتی سلطنتی به همراه سزار که در طول رودخانه نیل داشت، سزار را به معبدایزس و اوسیریس، دو خدا از خدایان مصری برد و برای او داستان آن‌ها را تعریف کرد که بر باور مردمان این سر زمین، ایزس و اوسیروس دو خدای خواهر و برادر بودند که با هم ازدواج کردند و صاحب فرزندی به نام هوروس شدند، کلئوپاترا برای سزار توضیح داد که اکنون بر باور مردم بالادست رودخانه نیل، او ایزس است و اگر او و سزار با هم ازدواج کنند، سزار تجسم اوسیریس می‌شود و فرزند آن‌ها که کلئوپاترا او را باردار بود هوروس مجسم خواهد شد و آن که این مسئله سبب قدرتمندی بیشتر آن‌ها می‌شود.

از آنجا که سزار خدایان مصر را کفر می‌دانست و ازدواج با کلئوپاترا او را در روم به دردسر می‌انداخت، با کلئوپاترا مخالفت کرد و به او پیشنهاد داد که اگر او ازدواج برادر و خواهر را از سنت‌های مصر می‌داند، پس باید با برادر دیگرش آنتونیوخوس ازدواج کند. او کلئوپاترا را به عقد برادر خردسالش آنتونیوخوس در آورد. بعد از آن مشاجره دیگری بین کلئوپاترا و سزار بر سر خواجه‌های دربار مصر در گرفت و سزار برای سر و سامان دادن به اوضاع روم به آن جا رفت. در سال ۴۷ ق. م کلئوپاترا پسری به دنیا آورد و نام او را سزاریون به معنای پسر سزار نامید. هدف کلئوپاترا از نامیدن اسم سزار بر روی فرزندش آن بود که همگان بدانند سزاریون پسر سزار است و آن که به همه نشان دهد به دلیل شایستگی و حق موروثی بر تخت سلطنت مصر نشسته‌است نه به دلیل لطف و مرحمت سزار.

اکثر مردم تا آن روز در وجود کلئوپاترا زن جوانی می‌دیدند که به خاطر باز پس گیری تاج سلطنت مصر، در برابر سزار فرو تنی و تواضع می‌کرد و به تمنیات او تن می‌داد اما تولد سزاریون اوضاع را دگرگون کرد. سزار از به دنیا آمدن سزاریون با خبر شد و در نامه‌ای که به کلئوپاترا فرستاد، تولد پسر او را تبریک گفت و انکار کرد که سزاریون پسر هردوی آن هاست. با انکار سزار در مورد سزاریون، کلئوپاترا دستور ضرب سکه‌ای داد که بر روی آن ملکه مصر را در هیأت ایزس نشان می‌داد که سزاریون را در آغوش گرفته بود. کنایه پنهان در سکه آن بود که اگر کلئوپاترا ایزس مقدس بود، سزار هم اوسیریس همسر او محسوب می‌شد و سزاریون فرزند و وارث هر دوی آن‌ها بود.برخی معتقدند کلئوپاترا با نیش مار کبری مصری به سینه یا بازوی خود خودکشی کرد اما عدهً نیز معتقدند اند که وی با استفاده از یک نوعی زهری به خصوص به زندگی خود خاتمه داده است.                                                                   منبع سایت سیمای زن

سلطان رضیه غوری

سلــطـــان رضــیـــه دخــتــر شــمـــس الــدیـن

الـتـمــش غــوری مـیـبـاشــد که در ســنـه 607

هــ ق در دهــلــی بـر تـخـت سـلـطـنـت جــلـوس

نـمــوده ، بـیـسـت و شـش سال پــادشـاهـی کرد.

الـتـمـش رضـــیــه را از هــمــه اطــفـــال خــویـش بـیــشـتـر دوســـت داشـــت در تـعــلــیــم و تـــربـیـه او کـــوشـــش زیـــاد کــــرد، در اثــــر تـــوجــه پـــدر خــــود رضــیــــه تــمــام عــلـــوم مــتــداولـــه آن عصر را آمـــوخـــت عــــلاوه بـــر آن حــســـب مــیــل ســلطــان الــتــمــش در اســپ ســــورای، شــمــشــیر زنــی و غــیــره فــنـــون مـــردانــــه مـــهـــارت بــســزای داشـــت، طــوریــکـــه از تــصــاویـــرش مــعــلـــوم مــیــشـــود. خـــیــلــــی قــشـنـگ و دلــــربـــا بـــود، گـــویــنـــد صــــدای بـــســیـــار جـــزاب داشــــت کــــه بـــه دلـــربـــائــیـــش مــی افــــزود. زیــبــائــی مــعـــنــوی رضــیــه او را مـــحــبــوبــه تــمــام اطـــرافــیــانـــش گــــرائــیـــده بـــود.

خــلاصـــه رضــیــه دارای تــمــام صــفــاتــیــکـــه لازم پـــادشـــاهــان بـــوده داشــتــه اســـت، از هـــر نــقــطــه نــظـــر لــیــاقــــت ســلــطــنــت را داشـــت وقــتـیــکــه پـــدرش مــجــبــور مـیــشــد دهـــی را تـــرک کـــنــد تـــمــــام امــــور دولـــتــی را بـــه عــهـــــده رضـــیــه مـیــگــذاشـــت. او هـــم آنــرا بــه عـــقــل و فــراســت اجــــرا مــیــنـمــود، طــرف تــعـــریـف و تــحــســیــن بـــزرگـــان عــصـــر خــود قـــــرار گـــرفــت. چـــون پـــدرش حــســـن اداره او را دیـــده بــه تــاج الـمـلــک مــحــمــود یـــاور خـــود امــر نـمـــود تـــا فــــرمــــان ولایـــت عــهــــده رضــیــــه را صـــادر نــمــایــد ولـــی بــا وجـــود ایــن فـــرمــان، وقـــــتــیــکــه الــتــمــش در ســــنـه 633 وفــــات نــمـــود، بــزرگـــــان در بـــار و صـــدر اعــظـــم و پــســـر الــتــمــش رکـــن الــدیــن فــیــروز شـــاه را بـــر تــخـــت ســلـــطــنـــت نــشــانــدنــد.

ســلــطــنــت فــیــروز شـــاه طـــولـــی نــکــشــیــد چـــون ایـــن پــادشــاه خــیــلـــی کـــم اراده و ضــعــیــف الـعـــزم و عــیــاش بـــود، رفــتـــار بـــی خــــردمــنـــدانــــه اش ســبـــب اغـــتــشـــاش شـــده بـــعــــد از هـــفـــت مـــاه ســـلــطــنـــت بــعــضــی از مــلـــوک و دربـــاریــــان او را بـــه زنــــدان انـــداخــتــنــد و رضــیـــه را بــجـــای او بـــر تــخـــت شـــاهــنــشــاهــی بــلــنــد کــردنـــد. مـــراســـم تــاج گـــــذاری رضـــــیـــه بــتـــاریـــخ شـــانـــزده ربــیــع الاول ســنـــه ( 634 هـ ق ) صـــورت گــــرفــت، ایـــن دخــتـــر شـــاهــنــشـــاه قــــاره بـــــزرگ هــنـــد شــــد.

نـــظــام الــمــلــک جــنــیـــدی کـــه در عــهــد شــمــس الـــدین الــتــمـــش ســمـــت صـــدارت داشـــت، لــشــکـــری بـــر خـــلاف ســلــطــنــت تــرتــیــب داده دهـــلـــــی را مــحــاصـــره نــمـــود. ایــن مــحــاصـــره بــســیـــار طـــول کــشــیـد ولـــی بـــالآخـــــره چــنــد تــن از طـــرفــدارانـــش بـــر او خــیــانـــت نــمـــوده بـــه رضـــیــــه پــیــوســـت و ایـــن امــــر ســبـــب شـــد کـــه ســلــطــانـــه دریــن گــیـــر و دار پــیـــروز گـــردد.

بــعـــد از آنــکـــه صــلـــح و آرامـــش بـــر قــــرار شـــد رضــیــــه بــه نــظــم و نــســق امـــــور داخـــلــی دســــت یــافــتـــه، خـــواجــه مــعــذب را بـــه صــــدارت خـــویــش مــقــــرر و شــــروع بـــه فــعــالــیــت نــمــود، تـــا ایــــن فـــرصــت رضـــیــــه در حــجـــــاب بـــــود ولــــی بــــرای آنـــکــــه در کــــارهـــــای کـــشـــــور بــهــتـــر رســیــدگـــی بــتـــوانـــد تـــرک چــــادر گــفــــت و مــطــابـــق ســجــایــای مــــردانــــه خـــویـــش لــبـــاس مــــردانـــه پــوشــیــد. در مـــاه رمـــضــــان 637 هــــ ق بــــه ســـلــطــان خــبـــر رســیـــد کـــه والـــی تــبـــر هــنـــد، مــلــک تـــونــیــــا شــــورش نـــمـــــوده، رضــیــه بــا لــشــکــر خـــود رهــســپـــار تــبــر هــنـــد گـــردیـــد چــــون بــــدروازه شــهــــر رســیــــد، مــلــک تــونــیــا بــر او دفــعــتــاّ حــمــلــه بــرده فـــرمــانـــده قــشـــون رضــــیــــه را بــکــشــت و خـــود ســلــطــانـــه را اســیــر گــرفــــت.

ولـــــــی بـــــــزودی دلـــبـــاخــتـــه جــمــــال مــلــکـــه گـــردیــد، با او تـــکــلـــیـــف ازدواج نـــمــــود، رضـــیـــه نــیـــز بـــرای آنــکـــه بـــه زد و خــــورد هــــای داخــلــــی خـــاتــمــــه دهــــد پــیـــشــنــهــــاد او را قــبــــول کـــــرد، بــعــــد از عــــروســـــی هــــر دو بـــطـــرف دهـــلــــی روانـــه شــدنــد، امـــــا بــــزرگـــــان و اکــــابــــر راضــــی نـــشــدنـــد کــــه شـــهـــر را بـــدشــمــــن تــســـلــیـــم نــمــایـــنـــد و لــــوکـــــه شــــوهــــر مـــلـــکـــه شــــان هــــم بـــاشــــد، بـــنــا بــــر آن بـــا لــکــشر مــلـــک تـــونـــی مـــجـــادلـــه نـــمـــوده آنـــهـــارا شـــکـــســت دادنــــد و مـــجـــبــــور بــــه فـــــرار ســـاخـــتـــنــد. مـــلـــک تـــونـــیــــــا و مـــلـــکــــه رضــــیـــــه بـــــــزودی اســـیـــــر دســــت هـــنــــدوان گـــــردیــــدنـــــد، بـــتــــاریــــخ 24 ربـــیــــع الآخـــر ســـنـــه 637 هــــ بـــــه قــــتـــــل رســـیــنـــدند.

ســلـــطـــان رضـــیـــه عـــلاوه بـــر فــضــــایـــل دیـــگــــــر کـــه داشــــت شـــاعـــر نــیـــز بـــود و اگــــر چـــه اکـــثـــر اشــعـــارش از بــیـــن رفــتــه ایــنــک چــنـــد شــعـــر او کـــه در کــتـــاب مــشـــاهــیـــر نــســــوان ثــبـــت بـــود بـــا هـــم مــیــخــوانـــیــــــم:

در دهــان خـــود دارم عــنــدلــیــب خـــوش الـــحان

پـیـش مـن سـخـن گـــویــان زاغ در دهــــن دارنـــد

***

از مــاســت کــه بـرمـاسـت چـه تـقـصـیـــر دل زار

آن کــشــتـــــه انـد از غــم بـی سـبــــــب ماســت

****

کــنـــم بــه بــرکـت بـا چـرخ تـخـت سلـطــانــــی

دهــــم بــر بـــال هــمــا خــدمـت مـگـس رانــی

***

بـاز آشــیــریــن مـن در راه الـفـت گـام خـویـش

هــان ولـی تـشـنـیـده بـاشـی قـصـه فـرهـــاد را

جام غور

زن در آیین هندو

بهناز خیری

هندوستان شبه جزیره‌ی عظیمی در جنوب آسیاست که جبال بلند هیمالیا سراسر شمال آن را فرا گرفته است. هندوستان با بیش از یک میلیارد جمعیت، دموکرات‌ترین کشور جهان است. هم‌چنین هندوستان به سرزمین اسرار و ادیان معروف است و از هزاران سال پیش تا امروز از معتقدات خرافی ابتدایی تا بزرگ‌ترین عقاید و ادیان توحیدی در این سرزمین عجائب به ظهور پیوسته‌اند. آیین هندو از سال هزار و پنچصد ق.م. وجود داشته و طی این مدت طولانی با جذب افکار و عقاید مختلف به تکوین و تکمیل خود ادامه داده است

کلیات آیین هندو

آیین هندو در قدیم دین برهمایی خوانده می‌شد که به برهما خدای هندوان اشاره می‌کرد. این آیین گونه‌یی از فرهنگ و آداب و سنن اجتماعی‌ست که با تهذیب نفس و ریاضت هم‌راه شد. آیین هندوئیزم به سه دوره تقسیم می‌شود

دوره‌ی ودایی: این مشترک بین آریایی ها و اقوام مهاجر هند است که جزء آریاییان بوده‌اند. ودا به معنی «دانستن» است

 برهمن: برهمن یک مکتب فلسفی نیست، اگر چه بانیان آیین برهمنی بر آن بوده‌اند تا در صدد کشف پیدایش عالم بر آیند، اما در وادی حیرت مانده و نتوانسته‌اند پاسخی بر سؤالات خود پیدا کنند. آیین برهمن تحریف حقیقت ودایی‌ست از سوی برخی روحانیون ودایی و در آن مراسم عبادی توسعه و گسترش یافت، بی آن که حقیقتی برای آن یافت شود

 هندو: مرحله‌ی بعدی آیین ودایی «هندوئیزم» است. آغاز این دوره از قرن هشت میلادی‌ست. هندوئزم معتقد به مجموعه‌یی از عقاید متضاد است که می‌توان به وحدت وجود، تعدد خدایان و توحید اشاره کرد

کتاب‌های مقدس هندوها عبارت است از: ودا، برهمنا، اوپانیشاد، و متون پورانا. از عمومی‌ترین خدایان آیین هندو می‌توان به شیوا (خدای تخریب و توحید) و ویشنو (خدای محافظ جهان) اشاره کرد

در خانواده‌های سنتی هندو و طبق آیین مقدس، زنی که بیوه می‌شد باید موهایش را می‌تراشید و ساری سفید بر تن می‌کرد و زیورآلات‌اش را، مانند گوشواره، چوری، حلقه‌های انگشت پا و خال سرخ پیشانی‌اش، که نماد نیک‌بختی (شوبا) محسوب می‌شد، از خود دور می‌کرد. زن پس از فوت شوهرش به پسران خود وابسته بود و حضور بیوه‌زن در مجلس و جشن‌ها نامبارک تلقی می‌شد

زن در هند

خانواده‌ی هندو نوعا مبتنی بر اصل پدرشاهی بود و در آن، پدر بر همسر، فرزندان، برده‌گان‌اش سلطه‌ی کامل داشت. زن موجودی بود دوست‌داشتنی، اما پست. بنا بر یک افسانه‌ی هندو، در آغاز که توشتری، صنعت‌گر آسمانی، خواست به آفرینش زن بپردازد، دریافت که هر چه مصالح داشته در ساختن مرد به کار برده، و از عناصر جامد چیزی برایش نمانده است، برای حل این دشواری، زن را با آمیزه‌یی از خرده‌ریزها و مانده‌های آفرینش شکل بخشید

قانون نامه‌ی مانو با عباراتی از زن نام می‌برد که یادآور دوره‌ی اولیه‌ی الاهیات مسیحی‌ست: «سرچشمه‌ی ننگ زن است، سرچشمه‌ی ستیز زن است، سرچشمه‌ی زیرین زن است، پس باید از زن پرهیز کرد.» هم‌چنین زن در تمام عمر باید تحت قیمومیت کسی باشد، نخست پدر، سپس شوهر و سرانجام هم پسرش

زن شوهرش را با فروتنی «آقا» و«سرور»  خطاب می‌کرد. در میان مردم چند قدم پشت سر شوهرش راه می‌رفت، پس از آن که دیگران غذایشان را خوردند، او پس‌مانده‌ی شوهر و پسران‌اش را می‌خورد

زنان هند مثل خواهران‌شان در اروپا و امریکای پیش از زمان ما، تنها در صورتی از آموزش برخوردار می‌شدند که یا بانویی بزرگ‌زاده و اصیل باشند یا روسپی معابد. سوادآموزی نه تنها موجب افزایش قدرت او در برابر مرد نمی‌شد، که از جذابیت او هم می‌کاست. شوهر می‌توانست زنش را به دلیل آلوده‌دامنی طلاق دهد، اما زن نمی‌توانست به هیچ علتی از شوهر خود طلاق بگیرد. زن اگر شراب می‌نوشید یا بیمار و سرکش و پرخاشگر می‌شد، در این صورت مرد می‌توانست (بی آن که او را طلاق دهد) زن دیگری بگیرد

طبق رسم «نیوگا» زن بیوه می‌توانست با برادر شوهر سابق‌اش ازدواج کند، البته در اوائل قرن اخیر میلادی این رسم منسوخ گردید. اگرچه امروزه یک بیوه‌ی هندی می‌تواند ازدواج کند، اما به دلایلی نظیر حفظ شأن خانواده‌گی و نامقبولی جامعه، کمتر بیوه‌یی تمایل به ازدواج دارد

در کل، فردیت زن در وجود شوهرش مستهلک شده است و او بدون شوهرش وجود مستقلی ندارد. زن با باردار شدن هویت بزرگ‌سالان را پیدا می‌کند و نگرانی او مبنی بر عقیم بودن از بین می‌رود

ساتی

شاید منفورترین نکته‌یی که در آیین هندو دیده می‌شود «ساتی»ست. ساتی یا «زن پاک‌دامن» بدین معنی‌ست که زن بعد از مرگ شوهر باید داوطلبانه خود را داخل هیزم و آتشی که فراهم شده می‌انداخت. این امر ابتدا در وداها نبوده و بعدها اضافه شده و بعد مدتی سمبلیک شده طوری که زن می‌رود و در کنار جنازه‌ی شوهرش می‌خوابد و آرام بلند می‌شود. زنانی که این کار را می‌کردند قدیسه می‌شدند. در واقع، اوج تقوا بود که زن چنین کاری کند

در مراسم «جاهار» که با ساتی متفاوت بود و بیش‌تر میان زنان بیوه‌ی «طبقه‌ی راچپوتی»، طبقه‌ی سلحشوران، رایج بوده است، زنان بیوه دسته‌جمعی خود را می‌سوزانند تا عفت خود را حفظ کرده تا تسلیم موگل‌های مهاجم نشوند

زن در کتاب‌های قانون

زنان در کتاب‌های قانون نازل‌ترین شأن شخصیتی و اجتماعی را دارند و از حضور در فعالیت‌های اجتماعی و مذهبی محروم شده‌اند. زنان از نظر قانون ناخالص‌اند و با ازدواج مجاز می‌شوند تا آیین مذهبی را توسط گورو فرا گیرند. در این دوره، خدمت به شوهر مهمتراز یادگیری آیین دینی‌ست. زنان در به جای آوردن آیین دینی تابع شوهرشان هستند. هم‌چنین در آیین هندو اساسا ارث وجود ندارد و زن‌ها ارث نمی‌برند. در قانون نامه‌ی مانو آمده است که سه کس سزاوار داشتن مال و منال نیستند: همسر، پسر، برده

زن در هندوئیزم مدرن

در قرن نزده مسائل مربوط به زنان و جایگاه آنها بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت و مواردی چون ازدواج کودکان، بچه‌کشی، چند همسری، ازدواج بیوه‌ها، حقوق مالکیت زنان و رسوم ناعادلانه‌ی اجتماعی مثل ساتی مورد بازبینی قرار گرفت. اصلاح‌طلبان برای به‌بود وضعیت زنان از مسأله‌ی ساتی گرفته تا حقوق مالکیت زحمات زیادی کشیدند. به عنوان مثال، راجا راموهان (1772-1833)، بنیان‌گذار نهضت براهوما ساماج، در منسوخ کردن رسم ساتی و دیگر حقوق زنان نقش به‌سزایی ایفا کرد. ایشوار چاندرا (1891- 1820) همراه جمعی دیگر برای اجازه‌ی ازدواج مجدد بیوه‌ها آن قدر پافشاری کردند که سرانجام سال 1858 قانون ازدواج بیوه‌ها رسما به تصویب رسید. با این همه، باز شاهد تبعیض و نابرابری در تمامی عرصه‌ها در هند هستیم