هگل
هگل در 1770 میلادی
دراشتوتگارت المان بدنیا آمد .
وی شیفته آثاراسپینوزا، کانت و گویته بود .
موصوف درپوهنتون هایدلبرگ استاد فلسفه بوده و به تعقیب آن کرسی استادی را درپوهنتون برلین بدست آورده بود .
(اودرسال 1831 باثرمرض همه
گیروبا ازدنیا رفت.)
مارکس که اثرگذارترین فیلسوف درتاریخ بشری نامیده میشود از بارزترین شاگردان هگل درپوهنتون هایدلبرگ بوده و ازجمله کسانی است که فلسفهٔ او را با توجه به نظرات خود تعریف مجدد
نموده است .
مارکس به اعتقاد خودهگل را از(سربزمین وپا برهوا، برروی پاهایش قرارداده است) بدین معنا که روش دیالکتیک هگل را که براصل تضاد برقراربود در عرصهٔ زندگی بشری پیاده
مینماید .
دیالکتیک فلسفه هگل انتزاعی بوده ؛ که درهنگام رویارویی دونیروی متضاد در وقایع تاریخی و رویدادهای تعیین کننده درتاریخ به وجود میآمد. او میگوید: دیالکتیک، هم نهادهٔ مقابلها یا ضد
هاست. هرمفهوم که ما دربارهٔ آن میاندیشیم، در آغاز محدودیت های خود را
به ما نشان میدهد وبه ضد یا مقابل خود یا به نفی خود تحول مییابد.
هگل آخرین فیلسوف دستگاه سازتاریخ فلسفه غرب است.
اطلاعات وسیع اودرجمیع معارف بشری درخورتحسین است. نظام فکری او بر اساس دیالکتیک ابتنا یافته است. البته ریشه های دیالکتیک راازفلسفهٔ کانت دانسته اند《 وگفته می توانیم که رگه هایی ازدیالکتیک را درافکار دیموکریتوس ( ذیمقراطیس) و افلاطون وهمچنان درتفکرات مولانای بلخ میتوان ترصد نمود 》 اما تفاوت عمدهٔ دیالکتیک
هگلی
این
است
که
مقولات
ومفاهیم
انتزاعی
مندرج
در
دیالکتیک
او
منبعث
وموجود
درهم
اند.
سه
پایهایی که هگل ترتیب
میدهد همگی ارتباطی معرفتی باهم دارند و
ازهم جدا نیستند. حال آنکه مقولات کانت صرفاً بر اساس تعین خود فیلسوف درکنارهم قرارگرفته اند. ازخصوصیات مقولات هگل این است که اوازجنس به نوع میرسد وسپس هرنوعی را جنسی تازه میانگارد واز آن به انواع
پست ترپی میبرد. مثلاً اولین سه پایهٔ فلسفهٔ هگل، «هستی، نیستی، تحول » است. اوازهستی آغازمیکند. اومیگویدهستی اولین وروشنترین مفهومی است که ذهن بدان باوردارد ومیتواند پایهٔ مناسبی برای آغاز فلسفه
باشد. اما هستی درخود مفهوم متضاد خویش یعنی نیستی را دربردارد. هرهستی درخود حاوی نیستی است. هستی او دارای هیچ تعینی نیست ومطلقاً نامعین وبیشکل ویکسره تهی است و به یک سخن خلاء محض است. این خلاء محض
همان نیستی است. پس هستی نیستی است و نیستی همان هستی است. این گذرازهستی به نیستی به گردیدن یا تحول میانجامدوسه پایه کامل میشود. مقوله سوم نقیض دومقوله دیگر رادرخود دارد ولی شامل وجوه وحدت وهماهنگی
آنها نیزهست.
بدین گونه گردیدن وتحول هستی ای است که نیستی است یا نیستی ای است که هستی است.
به سخن دیگرهگل معتقد بود که هستی براصل تضاد
قائم است.《هر آنچه درعالم خلقت میبینیم دارای ضدی است》شما نمیتوانید
به
بی نهایت
بدون
نهایت
وبه
زندگی
بدون
مرگ
بیندیشید.
مرد
مرد
است
زیرا
زن
نیست.
هر
شیئی
بدان
سبب
خود
اوست
که
چیز
دیگری
نیست».
اساس عقیدهٔ هگل بر سه اصل استوار است:وضع، وضع مقابل وضع جامع. «هر وضعی دارای وضع مقابل خود است. اماهرچیزی نه تنها ضد خود را دربردارد بلکه ضد خود است. هستی، نزاع قوای مخالف است
برای ترکیب آنها به صورتی واحد. وضع از یک سوووضع مقابل ازسوی دیگربا هم درکشمکش هستند واز ترکیب آنها بوضع جامع منتج میشود». این درواقع همان تیزس وانتی تیزس و سنتیزس میباشد ...
09-09-2019
روز بزرگداشت ابوعلی سینا و روز طبیب
روز اول سپتمبر که همزمان باسالروز تولد ابوعلی سینا است برای روز طبیان در نظر گرفته شده است. «ابوعلی حسین بن عبداللّه بن حسین بن علی بن سینا» معروف به شیخ الرئیس، از حکمای بزرگ و علمای نامدار جهان و طبیان اسلام است. ابوعلی سینا از مشهورترین و تاثیرگذارترین فیلسوفان و دانشمندان است که آثارش در زمینه فلسفه ارسطویی وطبی اهمیت بسیار دارد. شیخ 450 کتاب به زبانهای فارسی و عربی در زمینههای گوناگون نوشته است و تالیفات فراوان دارد که اشارات، شفا، حکمت عرشیه، قضا و قَدَر و لغهالعَرَب و… از آن جملهاند. از معروفترین کتابهایش کتاب شفا، دانشنامه علمی و فلسفی جامع و کتاب قانون یکی از کتابهای معروف ابن سینا در زمینه علم طب است. وی در سوم ماه صفر سال 370 قمری در بلخ به دنیا آمد. از کودکی به یادگیری علوم زمان پرداخت و به طبیعت، گیاهان و حیوانات علاقه خاصی داشت و اوقات فراغت خود را در دشت و صحرا به جستجو و کسب تجربه میپرداخت. بدین صورت از دوران کودکی به خواص گیاهان دارویی و طبابت علاقهمند شد. ابن سینا از حیث نیروی جسمانی، مردی نیرومند بود و به همین خاطر از کار کردن احساس خستگی نمیکرد، وی همچنین از لحاظ نیروی ذهنی و تفکر نیز بسیار نیرومند بود، به گونهای که در سن هجده سالگی توانست تمامی دانشهای زمان خود را فرا گیرد. هرگاه با مسئله سختی مواجه میشد با وضو به مسجد شهر میرفت و حل آن مساله را از خداوند میخواست. ابوعلی سینا به سبب معالجه بیماری «امیر نوح بن منصور سامانی»، مقرب پادشاه شد. شیخ از این فرصت استفاده کرد و به کتابخانه دربار راه یافت. در مدت عمر ابوعلی سینا، وقایع متعددی بر او گذشت که از وزارت تا زندان را در برداشت. سرانجام این دانشمند شهیر و فیلسوف کبیر در 58 سالگی درگذشت . 01-09-2018
زکریای رازی، فيلسوف،طبیب و کیمیادان برجسته بود:
که آثار ماندگاری از او در زمینهی طبابت ، کیمیا و فلسفه به یادگار مانده است.
او را دنیا بهعنوان کاشف الکول و جوهر گوگرد ( سلفوریک اسید) میشناسد.
زکریای رازی گرچه در ابتدا معتقد وباورمند بود؛ اما به تدریج با گذشت زمان مطالعات و دانشی که بدست آورد، با شناخت عقلانی و تجربی خود به حقیقتی رسید که مهر ابطال بر عقاید و سنت های فكری جامعه اش زد.
با برتری دادن " خرد انسانی بر الهامات متافیزیکی" از سوی روحانیون زمان اش ملحد و کافر خطاب شد، و مورد اذیت و آزار قرار گرفت و به دستور امیر بخارا، یکی از کتابهایش را آنقدر بر سرش کوبیدند که این نابغه و دانشمند ازهردو چشم نابینا شد !
ابوریحان بیرونی درباره اندیشه رازی میگوید : رازی معتقد بود، همه انسانها با قدرت عقل، خرد و قوای ادراک شناختی و تجربی خود توانایی رسیدن به معرفت و دانایی را دارند و با یکدیگر مساوی اند.
از تعلیمات او این بود که همهٔ آدمیان سهمی از خرد دارند که بتوانند نظرهای صحیح دربارهٔ مطالب عملی و نظری بهدست آرند، آدمیان برای هدایت شدن به بزرگان مذهبی نیازی ندارند؛ درحقیقت مذاهبی که مسبب کینه و جنگ اند .
رازی مردی محقق، پژوهشگر و در تحصیل کوشا و شخص خوش برخورد بود.
وی به مریضان توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص مرض وتداوی مریض دست از آنها برنمیداشت و نسبت به فقرا و بینوایان بسیار مهربان بود.
رازی، برخلاف بسیاری از اطبا ، که مایل به درمان پادشاهان ، امرا و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشت.
ابنالندیم در کتاب الفهرست مینویسد:
( تفقد و مهربانی به همه کَس، خاصتا" به فقرا و بیماران داشته، از حالشان جویا، و به عیادت شان میرفت و مقرریهای کلانی برای آنها گذاشتهبود.) رازی، در کتابی به نام صفات طبیب و شفاخانه ، این عقیده را ابراز میدارد که هر کَس لایق طبابت نیست و طبیب باید دارای صفات و مشخصههای خاصی باشد.
بهگفتهٔ جارج سارتن، (پدر تاریخ علوم) رازی (بزرگترین طبیب در سدههای میانه بود) .
رازی در سال 304 شمسی در شهر ری درگذشت.
مکان اصلی آرامگاه رازی تا امروز ناشناخته مانده است
لئوناردو داوینچی
نقاش ايتاليايي (1452 -1519)
«لئوناردو داوینچی» در 15 اپریل سال 1452، در یک روستای توسکانی زاده شد. او را به كارگاهي در فلورانس فرستادند تا نزد «آندرئا دل وروکیو» (1435-1488) که نقاش و پیکرتراش بود،
آموزش ببیند. «وروکیو» از شهرت بسياري برخوردار بود؛ به گونه اي که ساخت بنای یادبود «بارتولومئو کولئونی»، سردار نظامي شهر ونيز را به او سپردند.
داوينچي از دانشمندان و هنرمندان ایتالیایی دروه رنسانس است که در رشتههای ریاضی، معماری، موسیقی، کالبدشناسی، مهندسی، تندیسگری، نقاشی و هندسه مهارت فراواني داشته است. داوینچی را کهن الگوی «فرد رنسانسی» دانستهاند.
بیشتر شهرت او به دليل نگارگری نقاشیهای «شام آخر» و «مونالیزا» است.
لئوناردو جوان در كارگاهي که قابلیت ساخت چنین شاهکارهایی را داشت، میتوانست چیزهای زیادی بیاموزد. وي در آنجا با رموز فنی ریخته گری و کارهای فلزی آشنا شد و آموخت كه چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدلهای برهنه و پوشیده، تابلوها و تندیسهایی را پدید آورد.
او همچنین به پژوهش درباره گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آنها در تابلوهایش استفاده کند؛ علاوه بر آن، دانش گستردهای درباره نورشناسی، ژرفانمایی و استفاده از رنگها کسب کرد.
شمار زیادی از نقاشان و پیکرتراشان خوب، از هنر آموزان كارگاه موفق «وروکیو» بودند، ولی «لئوناردو» یک نوجوان با استعداد بود؛ نابغهای که ذهن توانایش در هر زمان، آدمیان فانی را به شگفتي و ستایش وا خواهد داشت.
داوينچي براي مدتي مهندس نظامي بود و با نقاش معروف ديگر آن زمان، «ميكل آنژ»، بر سر تزيين قصر «پالازووكچيو» به رقابت پرداخت. وي در سال 1506م، نقاش «لويي دوازدهم» پادشاه فرانسه و در 1516 م، نقاش دربار «فرانسيس اول» شد. كانال «مارتزانا»، ساختمانهاي نظامي و كليساي جامع «ميلان» از جمله كارهاي هنري اين استاد چيره است. از ميان نقاشيهاي مشهور او مي توان به «قديس ژروم»، «شام آخر»، «آن مقدس»، و پرده معروف «موناليزا» مشهور به لبخند ژوكوند - كه شهرتي جهاني دارد - اشاره كرد. لئوناردو داوينچي در دوم می سال 1519م. درگذشت.
یادش گرامی باد .
بی بی سی
دانسنتی های جالب از دزدیدن مغز تا دوران کودکی آلبرت اینشتین
در طول تاریخ زندگی بشر، دانشمندان و نوابغ زیادی وجود داشته اند. اگر تلاش های کسانی مانند آیزاک نیوتن و ابو علی سینا بلخی نبود، ما نمی توانستیم آسایش و رفاه امروزی را داشته باشیم. دانشمندان تا به حال دستاوردهای بسیاری مانند اختراع تلفن، سفر به فضا و اختراع کامپیوتر را برای ما به ارمغان آورده اند. ما در گذشته مدیون افرادی مانند نیوتون بوده ایم و امروز نیز به کسانی مانند آلبرت اینشتین افتخار می کنیم. آلبرت اینشتین دانشمند آلمانی با نظریات و تئوری های حیرت انگیز و جنجالی خود مانند تئوری نسبیت، انقلابی در عرصه علم ایجاد کرد و توانست بشر را بیش از پیش به اهدافش نزدیک نماید. از او همواره به عنوان یکی از باهوش ترین انسان هایی که روی کره زمین زندگی کرده یاد می شود. با وجود آن که همه از بیشتر مسائل زندگی او آگاهی دارند، اما درباره اینشتین حقایقی وجود دارد که کمتر کسی از آن ها آگاه است.ما در این مقاله قصد داریم 8 حقیقت کمتر شنیده شده درباره آلبرت اینشتین را برای شما بیان کنیم. تا پایان همراه باشید.
آلبرت اینشتین دیر شروع به صحبت کرد.
دانشمند نابغه در مقایسه با دیگر کودکان، به نسبت دیر زبان گشود و تا سن 7 سالگی نیز نسبت به حرف زدن بی میل بود. برخی ها اعتقاد داشتند که علائم مشاهده شده از ابتلای وی به سندروم آسپرگر – شکل ملایمی از بیماری اوتیسم – (اختلالی که روی زبان و رفتار کودکان تاثیر می گذارد) حکایت دارند. او در ریاضیات ضعیف نبود : علی رغم آن که خیلی ها گمان می کنند اینشتین در ریاضیات مشکل داشته و نتوانسته آن را با موفقیت پشت سر بگذارد، باید بگوییم که چنین چیزی صحت ندارد و او هم به ریاضی و هم به فیزیک تسلط داشته،به گونه ای که از 12 سالگی شروع به یادگیری محاسبات کرده است.
تمام ایده های بزرگ اینشتین در یک سال شکل گرفتند
در سال 1905 میلادی، دانشمند آلمانی 4 مقاله منتشر کرد و در آن ها بزرگترین ایده هایش را با دیگران به اشتراک گذاشت. هر 4 مقاله هنگام نوشتن رساله دکتری و زمانی که او به عنوان کارمند در اداره ثبت اختراعسوییس حضور داشت، منتشر شدند. از این 4 پژوهش، یکی از آن ها مربوط به محاسبات ریاضی تئوری نسبیت بود و سه تای دیگر نیز برای وی جایزه نوبل را به ارمغان آوردند. او به خاطر نظریه نسبیت جایزه نوبل را کسب نکردمقاله ای که وی برای نظریه نسبیت نوشت، نتوانست جایزه نوبل را برایش به ارمغان بیاورد. در عوض مقاله حاوی تشریح اثر فوتوالکتریک با استفاده از فیزیک کوانتوم، این افتخار را از آن اینشتین نمود. با این که مورد اول به شهرت بیشتری دست یافت، اما جایزه ای برای آلبرت اینشتین به همراه نداشت، زیرا سال ها طول کشید تا یکی از پیش بینی های او به نام همگرایی گرانشی اثبات شود.. او یک بار به عنوان واسطه با گروگان گیر ها مذاکره کرد همه می دانند که آلبرت اینشتین یک صلح طلب بود و این را در طول جنگ جهانی اول به اثبات رساند. دانش آموزان افراطی در دانشگاه برلین، رئیس دانشگاه همراه با چند تن از اساتید را به گروگان گرفتند. اینشتین که از احترام زیادی در دانشگاه برخوردار بود، همراه با مکس برن رهبر فیزیک کوانتوم، توانستند مشکل را به طور مسالمت آمیز حل کنند.. جایزه نوبل او صرف حل و فصل مسئله طلاق شدجایزه نوبلی که او به خاطر یکی از مقاله هایش به دست آورد، برای حل و فصل مسئله طلاق از میلِوا ماریچ مورد استفاده قرار گرفت. دانشمند آلمانی به همسرش قول داده بود که اگر جایزه را ببرد، آن را برای طلاق به او خواهد داد. برای همین مسئله یاد شده تا سال 1922 به طول انجامید. ریاست جمهوری رژیم صهیونیستی به آلبرت اینشتین پیشنهاد شد. علاوه بر دستاوردهای علمی، اینشتین به خاطر موضع گیری ها و دیدگاه های سیاسی اش نیز شهرت داشت. همه او را به عنوان یک صلح جو و کسی که پس از جنگ جهانی دوم از منع گسترش صلاح های هسته ای حمایت می کرد، می شناختند. در سال 1952، نخست وزیر رژیم صهیونیستی ریاست جمهوری این سرزمین اشغالی را به نابغه آلمانی پیشنهاد داد، اما آلبرت اینشتین پیشنهاد ارائه شده را رد کرد و آن را نپذیرفت..
مغز او یک بار دزدیده شد قرار شد پس از مرگ اینشتین، جسدش سوزانده شود، اما پزشکی که در سال 1955 میلادی قرار بود بدن او را کالبد شکافی کند، نقشه های دیگری در سر داشت. وی این فرصت را به دست آورده بود که روی مغز 1٫225 کیلوگرمی یکی از نوابغ قرن مطلالعه کند، بنابراین آن را همراه با چشم های اینشتین دزدید. وی بعدها چشم ها را به چشم پزشک اینشتین اهدا نمود.این پزشک چندین بار مغز را جا به جا کرد و برای آن که بتواند آن را در شیشه های کوچک نگه دارد، مغز را به چندین قسمت کوچک تقسیم نمود. با این حال هرگز مطالعه ای روی آن صورت نگرفت. 43 سال پس از این ماجرا، نمونه ها به پرینستون باز گردانده شدند.