آرشیف مطالب جالب

 عجایب  هفت گانه جهان در سده های میانه   

              

این گنجینه که از میراث های با ارزش فر هنګی جهان بوده با اطلاعات همه جانبه؛  بیان روان و عام فهم برای جوانان و نو جوانان، از طریق انتشارات سعید  در داخل افغانستان اقبال چاپ یافته استدر اثر تلاش خانم شیرین نظیری 

متصدی سایت آوای زنان افغان پژوهش و نگارش یافته است۰ نگارنده خوشبختم که یک نسخه از این گنجینه برای من نیز اهدا شده است۰ این کتاب با ارزش فرهنگی جهان، در هفت باب و هفتادو شش ورق در سه بخش و یکهزار نسخه با قطع و صحافت زیبا که محتوای هفت شهکار هنر معماری جهان است ، برای هر خواننده و بیننده دور از شیگفتی  و حیرت نخواهد بود۰ کمی و کاستی درین کتاب بسیار اندک و آن هم از لحاظ چاپ بوده که لازم به تذکر نمیبینم۰  جا دارد که موفقیت این کند و کاوش فرهنګی را برای خانم شیرین جان نظیری تبریک ګفته و برای پژوهش و نګارش های خارق العاده و بلند شان به انتظار بمانم۰ من به تمام دوستانم و بخصوص برای جوانان و نو جوانان، که این کتاب برای شان اهدا شده ، توصیه میکنم که باید آن را بدست آورده،در روشنی آن به غنای فرهنګی خویش بافزایند۰ بنظر من این پژوهش تنها یک قصه و افسانه نیست بلکه یک حقیقت مجسم و یک خلاقیت ناب و ارزنده بشری است که البته مانند تمام آثار نقلی و نوشته های ادبی و مجموعه های شعری قدیم از ګزند حوادث و جنګ ها آسیب پذیر بوده است۰انګیزه ی ایجاد این خلاقیت های بشری قدیم اکثرا عقیدتی بوده مثلامیدان معجزات و برج های شهر پیزادر کشور ایتالیا، و اهرم ها و عبادتګاه های مصر قدیم یا مسجد (آیا صوفیهدر کشور ترکیه و کلیسا های بزرګ جهان۰وبعضی از آثار که صرف جنبه هنری و نمایشی دارد مثل کاشی کاری های چین ، پل مشهور لندن،کتابخانه اسکندریه در مصرو اما دیوار با عظمت چین که طولانی ترین و بزرګترین دیوار دنیا است که از حریم چین در برابر مهاجمین صحرا نشین شمال محافظت مکند و نخستین امپراطور چین امر اعمار این دیوار بزرګ را داده است که تا کنون هیچ ساختمان به این بزرګی و درازی و نقاشی های روشن و رنګارنګ در جهان وجود ندارداین دیوار در ظرف دو هزار سال و تلف شدن یک ملیون انسان ساخته شده و همچنان بزرکترین شهکار روم قدیم تیاتر بزرګی (آمفی)که جایګاه خوش ګذارانی امپراطوران و طبقه نجبای روم قدیم بود که جان اکثریت برده ها را به قربانی ګرفته است۰  در کشور عزیز ما افغانستان بت های بامیان که عظمت فرهنګی دوره بودایی را نشان میدهد،این همه تراوش های دست و دماغ بشر بسیار با عظمت، دیدنی و خواندنی است ولی متاسفانه که طی سه دهه جنګ تمام نهاد های اجتماعی اقتصادی و فرهنگی به زانو نشسته استدرین تنگنای دشوار، آثار فرهنگی و تاریخی بسیار فدیم مثل مجسمه های طلایی و زیورات باختری طلا تپه شبر غان و هده ی جلال آباد و کاشی کاری های  مسجد روضه مبارک در مزار شریف و بت های بامیان ( که به عصر های باختریان آریایی ها و بودیزم و نه سال قبل از تاریخ عیسوی تعلق میګیردکه متاسفانه بعد از سال ۱۹۹۲ میلادی در اثر جنگ های تنظیمی موزیم کابل بار ها مورد دستبرد قاچا قبران قرار ګرفته و به سرقت برده شده و با آمدن طا لبان مدنیت ستیز بت های بامیان این ګنجینه با ارزش بشری انفجار داده شد۰

از این جاست که به جوانان ونو جوانان که آینده سازان جامعه میباشند اتکا میشود تا با نیروی جوانی و فرا ګرفتن علم و دانش در نګه داری داشته های فرهنګی توجه جدی نمایند ودر نګه داری و تقویه و غنای آن بکوشند من از تمام جوانان بخصوص زنان جوان میخواهم تا دیوار های سکوت را بشکناند، کم کاری و کند کاری فرهنگی را کنار بګذارند۰ بیشتر بخوانند، بنویسند، تتبع وپژهش کنند و رسالت خود را در برابردست آورد های نفیس زنان انجام دهند۰ در اخیر به شما خانم شیرین نظیری عزیز موفقیت،عمر دراز، سر سبز و قلم رسا میخواهم

با احترام 

  نجیبه آرش 

بر گرفته از سایت وطندار

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد زیرا با وجود آن که نهنگ پستاندارعظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد.                                                                                                                                                                  دختر کوچک پرسید: پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟                                                                معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.                   دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.                                                                                 معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟                                                                                                 دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید ...

 

غریب است دوست داشتن

 غريب است دوست داشتن. وعجيب تر از آن است دوست داشته شدن... وقتي مي‌دانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد ... ونفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده ؛ به بازيش مي‌گيريم هر چه او عاشق‌تر ، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر ، ما بي رحم ‌تر . تقصير از ما نيست ؛ تماميِ قصه هايِ عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

****

خدایا رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد

قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم

تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند

نه از آنها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند

****

می خواستم زندگی کنم راهم را بستند

 ستایش ،کردم گفتند خرافات است

 عاشق شدم ،گفتند دروغ است

 گریستم،گفتند دیوانه است

 خندیدم ،گفتند بهانه است

 دنیا را نگه دارید، می خواهم پیاده شوم)

****

به قلمم سوگند ، به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند ، به رشحه ی خونی که از زبانش می تراود سوگند ، به ضجه های دردی که از سینه اش بر می آید سوگند

که توتم مقدسم را نمی فروشم ، نمی کشم ، گوشت و خونش را نمی خورم ، به دست زورش تسلیم نمی کنم ، به کیسه زرش نمی بخشم ، به سر انگشت تزویرش نمی سپارم

دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم ، چشم هایم را کور می کنم ، گوشهایم را کر می کنم ، پاهایم را می شکنم ، انگشتم را بند بند می برم ، سینه ام را می شکافم ، قلبم را می کشم ، حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم

اما قلمم را به بیگانه نمی دهم

*****

گاهی گمان نمیکنی و میشود

گاهی نمیشود که نمیشود

گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

گاهی گدای گدایی و بخت نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود

****

انسان در زیر بار سنگین موفقیت هایش دارد مسخ میشود

علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل میکند

تو هرچه میخواهی باشی باش, اما... آدم باش

 

 

 دانستنی های جالب:

داوینچی همزمان با یك دست می نوشت و با یك دست نقاشی می كرد !

 هیتلر از مكان های بسته وحشت داشت !

 مار می تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند !

هر انسان تا 8 دقیقه بعد از قطع گردنش هنوز به هوش است !

 اغلب مارها 6 ردیف دندان دارند !

 وقتی به خورشید نگاه می كنید 8 دقیقه قبل از آن را مشاهده می كنید !

قلب میگو در سر آن واقع است !

ظروف پلاستیكی تقریبا 50 هزار سال در برابر تجزیه مقاومند !

 چشم انسان معادل یك دوربین 135 مگا پیكسل عمل می كند !

- دانشمندان دریافته اند مورچه ها هم مانند انسان ها صبح ها خمیازه می كشند !

 حس بویایی مورچه با سگ برابری می كند !

 آیا می دانستید تصمیم بر این بود كه كوكا كولا به عنوان دارو استفاده شود !

با 30 گرم طلا می توان نخی به طول 81 كیلومتر درست كرد !

 فنلاند از 170 هزار و 585 جزیره تشكیل شده است !

 زمین در آغاز پیدایش 2000 بار بزرگتر از حجم كنونی اش بود !

 در زبان عربی برای كلمه شمشیر 850 واژه مختلف وجود دارد !

 آب دریا بهترین ماسك صورت است !

 برای تخمین زدن حشره های روی زمین كافیست به ازای هر انسان 200 میلیون حشره

 ریز  و درشت در نظر بگیریم !

 كوسه با شنیدن ضربان قلب طعمه خود آن را پیدا می كند !

 فیل تنها حیوانی است كه نمی تواند خیز بزند !

 قلب وال در هر دقیقه فقط 9 بار می زند !

 سرعت عطسه یك انسان برابر است با 160 كیلومتر در ساعت

 در سال 1380 تعداد گوسفندان زلاندنو 44 میلیون راس اعلام شد در حالی كه جمعیت این كشور 4 میلیون نفر بود !

 قوه چشایی پروانه در پاهای آن تعبیه شده است

 جوانان هندی شادترین و جاپانی ها افسرده ترین های جهان هستند !

 مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است كه تلویزیون می بینید !

 نود فیصد سمم مار از پروتئین تشكیل شده است !

راستے درد راه می فھمی

 

درد دارد  مقابل چشمانت کسی دیگری اورا مخاطب "خاص" خود بنامد...

درد دارد بغض هایت را با خنده ای بر لب بپوشانی...

درد دارد که دوست صمیمی ام تو را مخاطب خاص خود قلمداد میکند...

درد دارد تو هم مخاطب خاص داشته باشی اما او من نباشم...

درد دارد که به خاطر تو همه چیز را زیر پا گذاشتم...

درد دارد که به خاطر تو از همه چیز گذشتم تا مبادا در ذهنم به تو خیانت کنم...

درد دارد که نمیتوانم کس دیگری را جایگزین تو کنم...

درد دارد تنفر خود را نسبت به او به خودت تلقین کنی اما دلت چیز دیگری را میگوید...

درد دارد دلتنگی های بی مورد که برایت میکشم ...

درد دارد هر روز از کنار خانه تان رد شوم ولی تو را حس نکنم ...

درد دارد با هر که درد دل میکنم مرا به تمسخر میگیرد ...

و درد دارد با بغض بنویسم و تو با خنده بخوانی ...

آیا میدانید 

آیا میدانید قدر 10 سال را کي ميفهمد؟ زن و شوهري که پس

از 10 سال تازه طلاقگرفتند.

آیا میدانید قدر 7 سال راکي خوب ميفهمد؟ دانشجوهاي فارغ التحصيل دوکتوران.

آیا میدانید قدر 4 سال را کي ميفهمد؟ بچه هاي کارشناسي که مشروط شدن و اخراج شدن از پوهنتون .

آیا میدانید قدر 2 سال را کي خوب ميفهمد؟ سرباز های فراري .

آیا میدانید قدر 1سال راکي خوب ميفهمه؟ کانکور زده ها!

آیا میدانید قدر 9ماه را کي خوب ميفهمه؟ مادر هايي که طفل مرده اي به دنيا آورده باشند.

آیا میدانید قدر 1ماه را کي خوب ميفهمد؟ کساني که 30 روز ماه مبارک رمضان را روزه گرفتند.

آیا میدانید قدر 1هفته را کي خوب ميفهمد؟ مدیر مسوولان مجلات هفتگي!

آیا میدانید قدر 1روز را کي خوب ميفهمد؟ کارگران روز مزد.

آیامیدانید قدر  1ساعت را کي خوب ميفهمه؟ عشاق منتظر .

آیا میدانید قدر 1 دقيقه را کي خوب ميفهمد؟ آنهایي که در پرواز هوائی نرسیده اند .

آیا میدانید قدر 1ثانيه را کي خوب ميفهمد؟ انهای که از تصادف جان سلامت برده اند .

آیا میدانید قدر 1دهم ثانيه را کي خوب ميفهمد؟ آنايي که در المپيک مقام دوم را به دست آوردن.

فقط خواستم بگویم قدر لحظه لحظه هاي زندگي ما را بدانيم خيلي زود تمام ميشه...! شاید فرصتی راکه حالا داریم،لحظاتی دیگه فقط برایمان رویای دست نیافتنی ئیست .

:دستبندی که صاحب خود را وادار به فعالیت میسازد

 

آقای "مانیش ستی" از فارغ التحصیلان پوهنتون اسنفورد آمریکا، اقدام به طراحی و راه اندازی خط تولید دستبند های هوشمندی با نام "Pavlok " نموده است که موجب ایجاد عادت های مفید در انسان می شود. ماهیت کار این دستبند بدین ترتیب است که مثلا اگر شما صبح زود به موقع از خواب بیدار نشوید و یا از رفتن به ورزش خودداری کنید، این دستبند یک شوک الکتریکی ملایم به شما وارد می کند تا دیگر فکر تنبلی به سرتان نزند. آقای ستی درباره ی اختراع جدیدش و این که چگونه این دستبند به وی در بیدار شدن از خواب کمک می کند، می گوید: "این دستبد هر روز صبح ساعت 6 شروع به تکان خوردن می کند. من می توانم تا 2 بار آن را به تعویق انداخته و کمی بیشتر بخوابم. ولی بار سوم این دستبند یک جریان الکتریکی خفیف و یک حال شدید به من می دهد تا من بیدار شوم به کارهایم برسم. جالب اینجاست که دوستان من می توانند روند بیدار شدن و دیگر عادت های من را از طریق یک نرم افزار مخصوص و یا از طریق فیس بوک نظارت کنند." سیستم کراود فاندینگ (سرمایه گذاری بزرگ با استفاده از جمع کردن مقادیر کوچک مالی) برای جمع آوری سرمایه مورد نیاز تولید این دستبند از پاییز امسال آغاز خواهد شد. اگر همه چیز بر طبق برنامه ریزی های انجام شده پیش رود، فروش دستبند های هوشمند "Pavlok " از سال جدید میلادی اغاز خواهد شد. گفته می شود که قیمت تقریبی هر دستبند هوشمند چیزی حدود 250 دلار خواهد بود.

آیا میدانید که 

آیا میدانید که:  ماريساماير‌ از مدیران فعال و نیرومند و همچنان از جوان ترین مدیران ارشد گوگل است كه فقط 35 سال سن دارد
آیا میدانید که:  یک زن به نام "کترین بیگلوی" 58 ساله برای نخستین بار پس از 82 سال یک زن، برنده جایزه سینمایی اسکار بهترین کارگردانی شد

***********************************************************

 

آیا میدانید که:  اولین عامل انتحاری زن برای اولین بار در ولایت کنر افغانستان در       آیا میدانید که:   برای اولین بار در تاریخ کشور برازیل یک زن به نام دیلما روسوف بچوکی ریاست جمهوری این کشور تکیه زد
آیا میدانید که:   لیلا پنجشیری پيرترين زن افغانستان و جهان در سن 140 سالگي در      آیا می دانید که :  "کلثوم البوسیفی" 32 ساله اولین پیلوت زن خطوط طیاره ای "الافریقیه" متعلق به دولت لیبیا است 
آیا میدانید که : اوپرا وینفری مجری موفق برنامه های تلویزیونی در جنوری ٢٠١١ چینل تلویزیونی شخصی خود را آغاز نمود
آیا می دانید که : زیونا چانا با داشتن39 همسر و 94 فرزند و14 عروس و 33نواسه بزرگترین خانوادۀ دنیا را تشکیل میدهد
آیا میدانید که: یک زن به نام ماریا شاراپووا ورزشکار23 سالۀ رشتۀ تنیس، با داشتن 24.5 میلیون دالر پردرآمدترین ورزشکار زن جهان است
آیا میدانید که : کلارا آیزنر زتکین؛ از اولین مبارزان تساوی حقوق برای زنان؛ در دومین کنگره ی زنان سوسیالیست در سال ۱۹۱۱ در کپنهاگ روز جهانی همبستگی زنان در هشتم مارچ را پیشنهاد کرد
آیا می دانید که : اولین مکتب دخترانه در تاریخ افغانستان در جنوری 1921 میلادی در ناحیۀ شهرآرای شهر کابل گشایش گردید
آیا میدانید که : اولین مجله مخصوص زنان افغان به نام "ارشاد نسوان" در 17 مارچ 1921 به مسوولیت اسما رسمیه طرزی به نشر رسید
آیا میدانید که : خانم میشل آلیو ماری اولین وزیر دفاع و متعاقبا نخستین وزیر داخله کشور فرانسه بوده است
 

 يادمون باشه 

يادمون باشه که؛ خدا هميشه هست
يادمون باشه که؛ کسي که زير سايه ديگري راه ميره، خودش سايه‌اي نداره
يادمون باشه که؛ هر روز بايد تمرين کرد دل کندن از زندگي را
يادمون باشه که؛ زخم نيست آنچه که درد دارد، 
يادمون باشه که؛ در حرکت هميشه افق‌هاي تازه هست
يادمون باشه که؛ دست به کاري نزنيم که نتوانيم آن را براي ديگران تعريف کني
يادمون باشه که؛ اونايي که دوستشون داريم مي‌توانند دوستمون نداشته باشند
يادمون باشه که؛ حرف‌هاي کهنه از دل کهنه مياد، پس دلي نو بخريم
يادمون باشه که؛ فرار، راه به دخمه‌اي مي‌بره براي پنهان شدن، نه آزادي
يادمون باشه که؛ باورهامون شايد دروغ باشند
يادمون باشه که؛ لبخندمان را در آيينه جا نگذاريم
.يادمون باشه که؛ محبت به ديگران براي نمايش گذاشتن مهر خودمون نباشه
.يادمون باشه که؛ آدم‌ها همه ارزشمندند و همه مي‌توانند مهربون و دلسوز باشند
.يادمون باشه که؛ تنهايي ما در مقايسه با تنهايي خورشيد خيلي کمه
.يادمون باشه که؛ دو رنگي رو با کمتر از صداقت نديدهم
.يادمون باشه که؛ دلخوشي‌ها هيچ کدوم ماندگار نيستند.
.يادمون باشه که؛ تا وقتي اوضاع بدتر نشده! يعني همه چيز روبراهه.
يادمون باشه که؛ هوشياري يعني زيستن با لحظه‌ها
.يادمون باشه که؛ آرامش جايي فراتر از ما نيست
.يادمون باشه که؛ من تنها نيستم، ما يک جمعيت‌ايم که تنهاييم
.يادمون باشه که؛ از چشمه درس خروش بگيريم و از آسمان درس پاک زيستن
.يادمون باشه که؛ براي آموختن و درس دادن به دنيا آمديم، نه براي تکرار اشتباهات گذشتگان
.يادمون باشه که؛ براي پاسخ دادن به احمق، بايد احمق بود
.يادمون باشه که؛ لازمه گاهي با خودمون رو،راست‌تر از اين باشيم که هستيم
.يادمون باشه که؛ قبلا چيزهايي برامون مهم بودند که حالا ديگه مهم نيستند
.يادمون باشه که؛ آنچه امروز برامون مهمه، فردا نخواهند بود
.-يادمون باشه که؛ نيازمند کمک هستند آنها که منتظر کمکشان نشسته‌ايم
.يادمون باشه که؛ ما از اين به بعد هستيم، نه تا به حال
.يادمون باشه که؛ غيرقابل تحمل وجود ندارد
.يادمون باشه که؛ با يک نگاه هم ممکنه بشکنند دل‌هاي نازک
.يادمون باشه که؛ به جز خاطره‌اي هيچ نمي‌ماند
.يادمون باشه که؛ وظيفه من اينه «حمل باري که خودم هستم تا آخر راه»
.يادمون باشه که؛ منتظر تنها يک جرقه است، انبار مهمات
.يادمون باشه که؛ کار رهگذر عبوره، گاهي برمي‌گرده،گاهي نه
.يادمون باشه که؛ در هر يقيني مي‌توان شک کرد و اين تکاپوي خرد است
.يادمون باشه که؛ هميشه چند قدم آخره که سخت‌ترين قسمت راهه
.يادمون باشه که؛ اميد، خوشبختانه از دست دادني نيست
.يادمون باشه که؛ به جستجوي راه باشيم نه همراه
.يادمون باشه که؛ هوشياري يعني زيستن با لحظه‌ها
.يادمون باشه که؛ کاملا نااميد نميشي اگه تمام اميدت را به چيزي نبسته باشي
.يادمون باشه که؛ خوبي آن راکه نداريم اينه که نگران از دست دادنش نيستيم
.يادمون باشه که؛ در خسته‌ترين ثانيه عمر، رمقي براي انجام کارهاي کوچک هست
.يادمون باشه که؛ وقتي از دست دادن عادت ميشه بدست آوردن، ديگه آرزو نيست
.يادمون باشه که؛ اونايي رو که گوشه آسايشگاه‌ها غريب‌اند و تنها، از ياد نبريم
.يادمون باشه که؛ گاهي بايد براي راحتي خيالِ ديگران خودمون رو خوشحال نشون بديم
.يادمون باشه که؛ سعادت ديگران بخش مهمي از خوشبختي ماست
.......يادمون باشه که؛ قولي را که به کسي ميديم عمل کنيم
.يادمون باشه که؛ دوست بداريم بي‌انتظار پاسخي از طرف ديگران
.يادمون باشه که؛ اين دعا هميشه ورد زبونمون باشه «خدايا هيچوقت ما رو به حال

خودمون رها نکن

**************************************************************

 حکایت اندر پدید آمدن شراب
از نوروزنامه ی عمر خیام نیشابوری
 ارسالی : نزهت هروی 
اندر تواریخ نبشته اند که به هرات پادشاهی بود کامکار و فرمانروا، با گنج و خواسته ی بسیار، و لشکر بی شمار، و همه ی خراسان در زیر فرمان او بود و از خویشاوندان جمشید بود، نام او شمیران ...او را پسری بود...سخت دلیر و مردانه و با زور و بازوبود، و در آن روزگار تیراندازی چون او نبود. مگر، روزی شاه شمیران بر منظر نشسته بود بزرگان پیش او، و پسر پیش پدر. قضا را همایی بیامد و بانگ میداشت و برابر تخت، پاره ای دورتر، به زیر آمد و به زمین نشست 
شاه شمیران نگاه کرد ماری در گردن همای پیچیده و سرش در آویخته و آهنگ آن میکرد که همای را بگزد. شاه گفت: ای شیرمردان، این همای را از دست این مار که برهاند و تیری به صواب بیاندازد ؟ پسر گفت: ای ملک کاربنده است ؛ تیری بیانداخت چنانکه سر مار در زمین بدوخت و به همای هیچ گزندی نرسید . همای خلاص یافت و زمانی آنجا می پرید و برفت

قضا را سال دیگر همین روز شاه شمیران بر منظرنشسته بود. آن همای بیامد و بر سر ایشان می پرید و پس برزمین آمد، همانجا که مار را تیر زده بودند چیزی از منقار بر زمین نهاد و بانگی چند بکرد و بپرید. شاه نگاه کرد و آن همای را بدید. با جماعت گفت : پنداری این همانست که ما او را از دست مار برهانیدیم، و امسال به مکافات آن باز آمده است و ما را تحفه آورده ، زیرا که منقار بر زمین میزند،بروید و بنگرید و آنچه بیابید بیارید . دو سه کس برفتند و جملگی دو سه دانه دیدند آنجا نهاده ؛ برداشتند و پیش تخت شاه شمیران آوردند . شاه نگاه کرد ، دانه های سخت دید . دانایان و زیرکان را بخواند و آن دانه هابدیشان نمود و گفت: هما این دانه ها رابه ما تحفه آورده است، چه می بینید اندرین ؟ ما را به این دانه ها چه می بایدکردن؟ متفق شدند که این را بباید کشت و نیک نگهداشت تا آخر سال چه پدیدار آید. پس شاه ، تخم را به باغبان خویش داد و گفت در گوشه ای بکار و گرداگرد او پرچین کن تا چهارپا اندرو راه نیابد و از مرغان نگاه دار و به هر وقت احوال او مرا می نمای. پس باغبان همچنین کرد... یک چندی برآمد ، شاخکی ازین تخم ها برجست. باغبان پادشاه را خبر کرد؛ شاه با بزرگان و دانایان بر سرآن نهال شد. گفتند: ما چنین شاخ و برگ ندیده ایم و بازگشتند

چون مدتی برآمد شاخهایش بسیار شد بلگ هاپهن گشت و خوشه خوشه به مثال گاورس ازو در آویخت. باغبان نزدیک شاه آمد و گفت: در باغ هیچ درختی ازین خرم تر نیست. شاه دگرباره با دانایان به دیدار درخت شد. نهال او را دید درخت شده و آن خوشه ها از او درآویخته ، شگفت بماند.گفت:صبرباید کرد تا همهء درختان را بر برسدتابر آن درخت چگونه شود. چون خوشه بزرگ کرد و دانه های غوره به کمال رسید، هم دست بدو نیارستند کرد، تا خریف درآمد و میوه ها چون سیب و امرود و شفتالو و انار و مانند آن در رسید. شاه به باغ آمد ، درخت انگور دید چون عروس آراسته ، خوشه ها بزرگ شده و از سبزی به سیاهی آمده ، چون شبه می تافت و یک یک دانه از او همی ریخت، همهء دانایان متفق شدند که میوهء این درخت این است و درختی به کمال رسیده است و دانه از خوشه ریختن آغاز کرده و برآن دلیل می کند که فایده این در آب این است. آب این بباید گرفتن و در خمی کردن تا چه پدیدار آید، و هیچ کس دانه ها در دهان نیارست نهادن. از آن همی ترسیدند که نباید که زهر باشد و هلاک شوند. همانجا در باغ خمی نهادند و آب آن انگور بگرفتند و خم پر کردند و باغبان را فرمود هر چه بینی مرا خبر کن و باز گشتند

چون شیره در خم به جوش آمد، باغبان بیامد و شاه را گفت: این شیره همچون دیگ بی آتش می جوشد!..گفت: چون بیارآمد مرا آگاه کن. باغبان روزی دید صافی و روشن شده چون یاقوت سرخ می تافت و آرمیده شده. در حال شاه را خبر کرد. شاه با دانایان حاضر شدند همگان در رنگ صافی او خیره بماندند و گفتند مقصود و فایده ازین درخت این است، اما ندانیم که زهر است یا پازهر؟ پس بر آن نهادند که مردی خونی را از زندان بیارند، و ازین شربتی بدو دهند تا چه پدیدار آید 
چنان کردند و شربتی ازین به خونی دادند. چون بخورد اندکی روی تُرش کرد. گفتند: دیگر خواهی؟ گفت:بلی، شربتی دیگر بدو دادند، در طرب کردن و سرود گفتن ...آمد و شکوه پادشاه در چشمش سبک شد و گفت یک شربت دیگر بدهید، پس هر چه خواهید بمن کنید، که مردان مرگ را زاده اند. پس شربت سوم بدو دادند. بخورد و سرش گران شد وبخفت و تا دیگر روز بهوش نیامد. چون به هوش آمد پیش ملک آوردندش، از او پرسیدند که آن چه بود که دیروز خور دی و خویشتن را چون می دیدی ؟ گفت: نمی دانم که چه می خوردم، اما خوش بود نخستین قدح به دشواری خوردم که تلخ مزه بود چون در معده ام قرار گرفت، طبعم آرزوی دیگر کرد؛ چون دوم قدح بخوردم نشاطی و طربی در دل من آمد که شرم از چشم من برفت و جهان پیش من سبک آمد...و غم جهان بر دل من فراموش گشت و سوم قدح بخوردم بخواب خوش در شدم . 
شاه وی را آزاد کرد از گناهی که کرده بود....و شاه شمیران را معلوم شد شراب خوردن و بزم نهادن آیین آورد...و آن باغ که در او تخم انگور بکشتند، هنوز
برجاست...و چنین گویندکه نهال انگور از هرات به همهء جهان پراگنده و چندان انگورکه به هرات باشدبه هیچ شهری و ولایتی نباشد چنانکه زیادت از صد گونه انگور را نام بر سر زبان بگویند
***
واژه نامه
گاورس : نوعی ارزن که دانه هایش درشت تر و پوستش از پوست ارزن زبرتر است. دانه های این گیاه را بیشتر به کبوتران دهند
 هما : مرغیست افسانوی

**************************************************************

 هیچ کس نباید شب به بستر برود 

 

هیچ کس نباید شب به بستر برود قبل از اینکه از خود بپرسد: امروز چه کرده ام تا لیاقت داشته باشم فردا هم زنده بمانم. (دکتر شوایتزر)
لحظه‌ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه‌ها همان خوشبختی بودند
صدیق‌ترین، بی توقع ترین، مفیدترین و دائمی‌ترین رفیق برای هر کسی کتاب است. مارک تواین
مشکل را زمانی می توان برطرف کرد که آن را به درستی شناخته باشیم.(جان ماکسول)
امید همچون خون در روان آدمیست که اگر نباشد گامی به پیش نمی رود و اگر باشد جهانی را دگرگون می سازد . ارد بزرگ
زندگی به چیزی نمی ارزد ، اما ارزش هیچ چیزی به اندازه زندگی نیست. مالرو
زندگی کوتاه است اما طولانی ترین چیزیست که در اختیار ما انسانها قرار دارد. فررد هاند هاین
زندگی بدون عشق همچون درختی است بدون شکوفه و باروبر. جبران خلیل جبران
موسیقی از فکر تراوش می کند و در قلب می نشیند. بتهوون
زندگی به تناسب شهامت آدمی گسترش یا فروکش می‌یابد. آنین نین
صاحب همت در پیچ و خم های زندگی هیچ گاه با درماندگی روبرو نخواهد شد. « ناپلئون »
خردمند هر آنچه را که می داند نمی گوید و هر آنچه را که بگوید می داند. ارسطو
ایرانیان هر گاه پُشتکار داشته اند شگفتی ها آفریده اند . « ارد بزرگ »
 از قضاوت کردن دست بکش تا آرامش را تجربه کنی. دیپاک چوپرا

**************************************************************

 آخرین کلمات یک الکتریسین 

خوب حالا روشنش کن

آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟

آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره

آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟

آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه

آخرین کلمات یک پلیس : شش بار شلیک کرده، دیگر گلوله نداره

آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغهء گلوتان گیر کرد

آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست

آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟

آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرف مان میاید

آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟

آخرین کلمات یک خونآشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه

آخرین کلمات یک داور فوتبال : نخیر آفساید نبود

آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی

آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نخیر تقدم با منه

آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام

آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟

آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره

آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگر هوا دارم

آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم

آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند

آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید

آخرین کلمات یک کامپیوتری : هارددیسک پاک شده است

آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو ارزش شلیک کردن نداری

آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره

آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمامه

آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه

آخرین کلمات یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟

آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم

 

آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟

**************************************************************

امپراتوری روم 'خطر ابتلا به ایدز را افزایش داده است' 

 

مپراتوری روم در اروپا ممکن است دلیل آسیب پذیری بیشتر ساکنان مستعمرات پیشین این امپراتوری در برابر ویروس اچ آی وی باشد

پژوهشگران فرانسوی ادعا می کنند مللی که زمانی تحت فرمانروایی امپراتوری روم بودند، احتمالا نوعی از ژن را که در مقابل ویروس اچ آی وی از آنها محافظت کند، ندارند

بر اساس گزارس نشریه نیوساینتیست این ملت ها عبارتند از انگلیسی ها، فرانسوی ها، یونانی ها، و اسپانیایی ها

اما برخی دیگر از پژوهشگران می گویند که این تفاوت مربوط به حوادث بزرگ دیگری مثل شیوع طاعون خیارکی یا آبله است

این نظریه که رومی های اشغالگر چیزی با خود آورده اند که احتمالا روی ژن های اروپاییان امروزی تاثیر گذاشته، توسط محققان دانشگاه پرووانس ارائه شده است

آنها می گویند که فراوانی این ژن با تغییر مرزهای این امپراتوری هزارساله ارتباط نزدیک دارد

در کشورهایی مثل اسپانیا، ایتالیا، و یونان که مدت بیشتری در درون مرزهای امپراتوری روم قرار داشتند، فراوانی ژن سی سی آر- دلتا 32 که تا حدی در برابر اچ آی وی ایجاد مقاومت می کند، بین صفر تا 6 درصد است

در کشورهایی مثل آلمان و انگلستان کنونی که در لبه این مرز قرار داشتند، درصد فراوانی این ژن بین 8 تا 11 و در کشورهایی که به تسخیر روم در آمده بودند، این رقم بالاتر است

یماری لژیونرها

با این حال محققان بر این باور نیستند که این اختلاف ژنتیکی ارتباطی با زاد و ولد سربازان رومی و زنان این مناطق داشته باشد. تاریخ نشان می دهد که این اتفاق خیلی گسترده نبوده و ارتش های اشغالگر ممکن بود از هر جای امپراتوری باشند، نه فقط از ایتالیا

در عوض آنها می گویند که رومی ها احتمالا نوعی بیماری با خود آوردند که افراد دارای ژن سی سی آر- دلتا 32 نسبت به آن آسیب پذیر بودند. این نظریه با این واقعیت که چرا برخی این ژن را دارند و برخی ندارند، سازگار است

پژوهشگران دانشگاه لیورپول می گویند که این ژن احتمالا در برابر اپیدمی های مختلف و همچنین طاعون سیاه (اپیدمی طاعون خیارکی که کل اروپا را در سال های ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۰ میلادی دربرگرفت) ایمنی ایجاد کرده بود به گفته محققان دانشگاه لیورپول این بیماری ها که بسیاری از آنها روده ای بودند، برای افراد فاقد این ژن کشنده بودند و باعث شدند که فراوانی این ژن از یک در 20 هزار نفر به حدود ده درصد در شمال اروپا برسد

دانشمندان همچنان در حال تحقیقات بیشتر برای دستیابی به شواهدی محکمتر برای اثبات این نظریه اند

بی بی سی

**************************************************************

 

 فروش غیرقانونی چربی بدن انسان برای لوازم آرایشی در اروپا 

پلیس پرو چهار تن را به اتهام قتل ده ها تن و فروش غیرقانونی چربی بدن آنها به شرکت های تولیدکننده لوازم آرایشی در اروپا بازداشت کرده است

گفته می شود اعضای این گروه به طور عمده طعمه های خود را در جاده های دورافتاده با پیشنهاد استخدام فریب می دادند و پس از قتل آنها هر لیتر از چربی بدن آنها را به بهای پانزده هزار دلار می فروختند

پلیس همچنان در تعقیب عده دیگری از اعضای این گروه از جمله دو ایتالیایی است که موفق به فرار شده اند

مقام های پلیس می گویند این گروه احتمالا در مفقود شدن شصت تن دست داشته است

آنخل تولدو، از فرماندهان پلیس در شیلی به خبرگزاری رویترز گفت بعضی از بازداشت شدگان درباره نحوه قتل قربانیان و جداکردن چربی های بدن آنها در آزمایشگاه های بدوی اقرار کرده اند

بر این اساس، چربی استحصال شده به یک واسطه در شهر لیما فروخته می شد. بازداشت شدگان همچنین گفته اند که سردسته گروه ده ها سال است به این کار مشغول است

پلیس می گوید احتمالا چربی به دست آمده از قربانیان به شرکت های دارویی و آرایشی در اروپا فروخته شده اند ولی هنوز ارتباط این گروه با این شرکت ها تایید نشده است

ژنرال فلیکس بورگا، رئیس واحد جنایی پرو نیز می گوید شواهدی در دست است که نشان می دهد یک باند بین المللی قاچاق چربی انسان در این کشور فعالیت می کند

پلیس در پی خریداران چربی هاست

بی بی سی

**************************************************************

یک گوسفند در چین چوچه سگ به دنیا آورد

به گزارش روزنامه الرای، کشاورز چینی که صاحب این حیوان است در این باره گفت: این حیوتن عجیب پوست پشمی دارد اما دهان، بینی، چشم، دم و کف پاهایش مانند سگ‌ها است. رفتار این حیوان شبیه رفتار چوچه‌سگ‌ها است

وترنران در این باره گفتند که محال است یک گوسفند سگ به دنیا بیاورد اما هر روز ده‌ها فرد کنجکاو به مزرعه کشاورز چینی می‌روند تا این حیوان عجیب را از نزدیک بیبینید

 کشاورز چینی وقتی متوجه شده گوسفندش حیوان دورگه‌ای متشکل از گوسفند و سگ به دنیا آورده، شگفت‌زده شده است. او در آن لحظه ترسیده بود، چون در طول سال‌های کاری خود که در زمینه پرورش گوسفند فعالیت کرده با چنین موردی مواجه نشده بود. او باور نمی‌کرد که گوسفندش چوچه‌سگ به دنیا آورده است

************************************************************** 

 رواج دزدیدن عروس ، همسران و زنان یکدیگر

اغلب اوقات، نزدیکان داماد طی یک برنامه ریزی نسبت به ربودن دختری که برای همسری پسر خود در نظر گرفته اند اقدام میکنند

بیش از نیمی از همسران مردان قرقیز زنانی هستند که با سنت عروس دزدی با آنان ازدواج کرده اند. این سنت به گونه ای جا افتاده که بیانگر غرور و مردانگی مردان قرقیز است.

 

به گزارش بی حرف ، اغلب اوقات، نزدیکان داماد طی یک برنامه ریزی نسبت به ربودن دختری که برای همسری پسر خود در نظر گرفته اند اقدام میکنند. اکثر اوقات روسری سفیدی به اجبار به نشان رضایت دختر بر سرش پوشانده میشود. خانواده دختر پس از ربوده شدن دختر، به دلیل ترس از نبود همسر دیگر برای وی، از او میخواهند تا شرایط را بپذیرد. این سنت دور از انسانیت به دوران قبل از ورود اسلام، قبل از قرن ۱۲ برمیگردد. در آن دوره قبایلی زندگی میکردند که کارشان دزدی حیوانات و زنان یکدیگر بود.

 

صدای زنی از سرزمین آتش، شقاوت واعتیاد

نویسنده: نادیه فضل 

در حالیکه حرکت مدنی خانم سیمین بارکزی درس خوبی می شد برای مردم افغانستان که در برابر اعمال انواع خشونت ها ساکت مانده اند... شبیخونی از نیروی های امنیتی افغان ظاهرأ به این امر پایان داد و صدای عدالت خواهی یک انسان را خاموش نمود
اما این عمل به درامه ی وحشتناکی می ماند که قبل از آن مجری ها و تنظیم کننده های اصلی آن با دقت برای روی صحنه درآوردن آن طرح ریزی کرده باشند
در نخست پیشنهاد یک کرسی و مقام دیگر، برای خاموش کردن این صدا
چرا؟

 آیا مردم یک سرزمین میتوانند تا کدام مرزی به خط ناتوانی رسیده  باشند که این گونه معامله گری ها در دستور روز آنان قرار گرفته بتواند و یا زمامداران این کشور به شعور مردم این سرزمین هیچ احترامی ندارند؟
صحنه بعدی که هر بیننده و شنونده ایرا تکان میدهد صحنه ی نقش اداء کردن تراژیدی پیام آوران خداست
انگار خدا هم آنقدر زیر چکمه های شقاوت این مدعیان دین خورد شده باشد که فقط چند فردی که خود باور به همان خدا ندارند، بیایند و وکالت از پیام حق نمایند
برای من ارتش شورای علما که  با دادن فتوا های گوناگون برای هر صدایی، بُران ترین تیغ قدرتمندان افغانستان بوده اند وگردیده اند، نقش بدترین و ناجایز ترین صحنه ی این درامه را اجرا نمودند
سخن اول طرف این افراد که مسلمان تر از هر مسلمانی اند، است. افغانستان در ادامه دست کم ماه های اخیر روز های سخت و تلخی را تجربه کرد، حملات انتحاری برادران اعضای شورای علما صد ها خانواده ی فقیر و بیچاره ی افغانستان را به ماتم نشاندند، آیا دین مقدس اسلام که اینها مترجمین این دین شده اند، در آیتی نازل نکرده است که حمله انتحاری عمل کاملأ ممنوع است؟

طور مثال ـ  در آیه 32 سوره پنجم مائده می خوانیم

 وَ أنَّه مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِِ نَفسٍ أوفَسَادٍ فِي الَارضِ فَکأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَن أَحیَاهَا فَکَأنَّمَا أحيَا النَّاسَ جَمیعاً

 در این آیت به وضاحت می خوانیم که قتل و خودکشی در اسلام حرام است؛ اما آیا این چند تنی که با اندوختن ریش،  مشت مشت خاک به چشم مردم زخمی افغانستان می پاشند تا به امروز چند بار تشکیل جلسه داده اند و این عمل زشت و غیر انسانی را حرام خوانده اند؟

ویا از بیدل بزرگ کمک گرفته و ما هم باید ازآنان بپرسیم که

 اینهمه ریش چه معنی دارد؟

 غیر تشویش چه معنی دارد؟

یک نخود کله و صد من دستار

این کم و بیش چه معنی دارد؟

اگر به گذشته های افغانستان نگاهی داشته باشیم و گذشته را به قول بزرگان چراغ راه آینده خود بدانیم ویاهم دست کم به تاریخ معاصر افغانستان مکثی کنیم،  ده ها بار با چنین مواردی بر می خوریم که همین مدعیان دین با صادر کردن فتوا هایی، هر گونه صدایی را خاموش کرده اند که اینبار خاموش ساختن صدای یک بانوی افغان روشن ترین مثال است
این مدعیان مذهب خود واقف اند که در اسلام هر عملی که بنابر مجبوریت حاد باشد، رواست و اعتصاب غذایی خانم بارکزی دو وجه بسیار عمده دارد؛ یکی اینکه خانم بارکزی فقط عدالت خواسته است، آنچه که در افغانستان اصلأ وجود نداشته و ریشه کن شده است. بنابرین این امر مجبوریت بسیار جدیی را گواهی می دهد
در ضمن خانم بارکزی فقر شهامت و غیرت را با گوشت و پوستش حس کرده است و مجبور شده است تا فریاد کند که " آی مردم تا کدام زمان گدایی را ترجیح میدهید؟ یکی پی دیگر سر بریده می شوید و یکی پی دیگر چیده می شوید، ولی صدا ها فقط برای چند دقیقه ظاهر شدن در عقب بلند گوها، بلند می شوند و بعد...؟ " بناءَ ارتش شورای علما مدلل اند که این عمل خانم بارکزی خود کشی نه، بلکه صدای عدالت خواهی است و در دین مقدس اسلام مجاز است

خانم بارکزی که مادر سه فرزند است، اینرا خوب می داند که نبودنش برای فرزندانش چه مفهومی می دهد ولی بازهم الگویی می شود برای فرزندان سرزمین اش که روزگاری جرأت اینرا داشته باشند تا در برابر اینهمه شقاوت بیاستند

زیرا حضور طالبان در خاک بن سینای آنزمان و قهار عاصی و لیلا صراحت روشنی امروز توهینی بزرگ ایست به شعور مردمان این مرز و بوم

یک نکته دیگر که نباید فراموش شود اینست که علم در ادبیات تمامیی زبانها « فهم و آگاهی داشتن و کسب کردن دانایی در موارد مشخص پیرامون بشر و جهان است.» علم محدویت ندارد و فقط به بخشی از دستاورد های بشری آگاهی داشتن نسبی رانمی توان داشتن علم فهمید ودرکل گروهی  که فقط هنر ایشان پرورش ریش دراز است را به هیچ وجه نمی توان عالم ودانا خواند
به باور من بهتر است که نام  این ارتش زورمندان را پس از این به" شورای مدعیان دین" تجدید نماییم؛  زیرا این نام صدق بیشتر می کند برکارکرد ها و انتظار های افراد وابسته بدانها از آنها
این ملا ها غیر از مداری گری مضحک، نه علمی دارند و نه هم با علم و دانش آشنا اند، ورنه تا حال واکنش هایی به جا تری از این سپاهیان سیاهی را میداشتیم
اما پایان این درامه ی حزن انگیز یورش بردن بر خانم سیمین بارکزی است. طبیعتأ زور تفنگ داران به یک زنی که دوازه روز گرسنگی کشیده است، خیلی خوب می رسد
من به اینکه سخنگوی وزارت امور داخله آقای صدیقی ادعا نمود،  تردید زیادی ندارم.شاید جان خانم بارکزی در خطر بوده باشد. شاید برادران شورای علما تصمیم نهایی را گرفته و طرح انتحارییی در پیش رو داشته بوده باشند؛ اما چرا این حمله ساعت ده شب ـ  حین آنکه کمتر خبرنگار خارجیی در بیرون از منزل خواهد بود صورت گرفت؟
چرا در ادامه ی روز هیچگونه اعلامیه وخبری مبنی بر اینکه جان خانم بارکزی در خطر است، پخش نشد؟
افزون براین چرا خیمه ی خانم بارکزی را با وحشت تمام دریدند و نگذاشتند تا اثری از واکنش مدنی خانم بارکزی بر جا بماند؟
آیا جان خیمه ی خانم سیمین بارکزی هم در خطر حمله انتحاری بوده است؟

این سوالها عملکردمسوولین اداره ی امنیت افغانستان را زیر سوال نمی برد؟

به باور من آنهاییکه همکاران خوب ومورد اعتماد کمیته ی سه صد اند، می دانند چگونه صدا ها را خاموش سازند و از مغزوخاک استخوان مردم افغانستان هم سود ببرند

در ضمن این مردان کاملأ متوجه اند که مهر بی غیرتی را به پیشانی دارند و  در میدان نبرد کاملأ آبرو باخته اند

اینها میدانند که توان و شجاعت اینرا ندارند تا در برابر پاکستانی ها بیاستند و دست خونین آی اس آی را از جان مردم افغانستان کوتاه کنند

  هر گاهیکه پاکستان طرحی می ریزد اینها با زبونی عذر و زاری می کنند تا مبادا لقمه نانی از خوان کرم پاکستانی ها برای آنان کمتر برسد. اینست شجاعت مردانی که عمر ها زنان شانرا لت و کوب کرده، شکنجه داده اند و در چهار دیوار خانه با تیغ جهل و تاریکی آنها را شقه شقه کرده اند
برای این مردان دلاور آیا می شود افتخاری بالاتر از این باشد که شب هنگام به خیمه ی یک زن تجاوز کنند و اورا زار و گریان به قول خود ایشان به شفاخانه ببرند؟

چرا به جای بردن شفاخانه مسوولین امور به داد خواهی وی نرسیدند و اگر هم به قول خود شان تقلبی بود، چرا نخواستند ثابت کنند؟ در افغانستانی که تقلب در آیینه تمام نمای تمام امور نمایان است

سوالهای زیاد و دلایلی هم در قبال آن دارم ولی نمی خواهم سخن به درازا بکشد

 صدای من از اینجا به تمام انسانهای این سرزمین حمایت از حرکت عدالت خواهانه ی خانم سیمین بارکزی است و رسانیدن این صدا به کشورهاییکه این افراد مافیایی را با دالر فربه و فربه تر کرده اند و می کنند
شاید صدای این بانوی نازنین حالا خاموش شود ولی خطی را که او کشید و نامش را مرز دادخواهی گذاشت هرگز از میان برداشته نمی شود

 شاید زنان افغانستان بتوانند این سرزمین به خاک و خون کشیده را نجات بدهند، از مردانش که خیری نبود

تیتر خبر : زیباترین و مشهورترین مانکن فرانسه مسلمان شد 
تاریخ درج : 1390/09/19
تعداد نمایش : 1448
به گزارش پرداد و به نقل از مشرق : دختر ۲۸ساله فرانسوی با نام "فا بیان" که همین اواخر یکی از مشهورترین مدل های لباس در فرانسه بود که به خاطر زیبایی‌اش قراردادهای کلانی از طرف شرکت‌های بزرگ با اوبسته میشد
عکسهای این دختر زیبا در مجله‌ها معروف مد و شبکه‌های مختلف تلویزیونی به نمایش در می‌آمد اما در حال حاضر به درمان بیماران در روستاهای دور افتاده افغانستان می‌پردازد و از زندگی خودش بسیار راضی و خوشحال است چرا که او حالا اسلام را پذیرفته و یک مسلمان است.همچنین وی با اعتماد به نفس بالا میگوید : اگر رحمت و لطف پروردگار شامل من نمیشد میبایستی تا آخر عمرم مثل یک حیوان زندگی می‌کردم و هیچ وفت نمی‌توانستم مسلمان شوم . آرزوی ذوران کودکی من این بود که پرستار شوم، و حالا که مسلمان شده‌ام به آرزوی دوران کودکی خود رسیده‌ام